خط بازی

داخل چادر استراحت می کردیم. طرف عصر فرمانده آمد، پرده را بالا زد و گفت هر چه زودتر بیرون بیایید و به خط بشوید، مسئله ای هست که باید با شما در میان بگذارم. ما هم حسابی خسته، خواب آلود، پایمان پیش نمی رفت. هنوز از درگاه چادر دور نشده یکی از رفقا گفت: می دانید که ما اصلاً از این خط و خط بازیها خوشمان نمی آید، آن هم در این هوای گرم.

از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی

 

 
https://old.aviny.com/tanz_jebheh/khat-bazi.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved