همهی این بحثها را به وسط میکشند و به اصطلاح همهی
این صغرا و کبراها را فقط برای همین سخن آخر میبافند
که حکومت اسلامی و ولایت فقیه را به نوعی نفیکنند.
دشمنان این نظام و ملت، از توسل به هیچ حیلهای برای
ایجاد تشکیک و تزلزل در اذهان عمومی نسبت به حکومت
اسلامی و ولایت فقیه فروگذار نمیکند، از انکار خدا و
اسلام گرفته تا توسل به مباحث مهدویت و آن هم بر اساس
اعتقادات شیعیان. اما در عین حال چون سؤالی است که طرح
شده، پاسخ لازم است:
الف – معنای غیبت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجهالشریف
همین است که ایشان حضور دارند و امام نیز هستند و
همهی امور «ولایت و امامت» را به انجام میرسانند به
غیر از حکومت سیاسی. دقت شود که برای امام معصوم (ع)
دو شأن وجود دارد: اولین آنها امامت و ولایت است که
مردم چه بخواهند و چه نخواهند، ایشان امام و حجت الله
و ولیالله الاعظم هستند... ادامه
مطلب...
این گونه سوء استفاده از احادیث و یا تفسیر به رأی به
حسب ذوق و میل شخصی و یا خدمت به مستکبرین و ظالمین
دوران، سابقهای دیرینه دارد. در عصر انقلاب اسلامی
ایران نیز شیخ محمود حلبی، رئیس انجمن حجتیه در مجالس
وعظاش به این احادیث استناد کرده و قیام را امر باطلی
میخواند. اما حقیقت این است که وضعیت عقلی، شناخت و
گرایشات دینی کسانی که اصلاً اسلام را قبول ندارد و
حتی با آن مخالف هستند، بسیار بهتر از این گروه است.
چرا که این گروه به نام اسلام، قرآن، حدیث و اسلام را
تجزیه، تحریف، تسخیف و حتی مسخره میکنند. و بابت این
همه ظلم و افترا، قیافههای مقدس مآبانه نیز به خود
میگیرند!
چنین ادعایی (باطل بودن هر قیامی قبل از ظهور)، به
مثابهی تعطیل کردن کل دین است. چرا که دین چیزی جز
«کفر به طاغوت و ایمان به الله» نیست. و بدیهی است که
تکفیر طاغوت مستلزم قیام است.
وجوب و ضرورت قیام هر مسلمان بر علیه «ظلم» هیچ نیازی
به استدلال هم ندارد، چرا که یک ضرورت عقلی و انگیزهی
فطری است و هر انسان عاقل و سالمی، تا جایی که بتواند
علیه ظلم میایستد، چه رسد به یک مسلمان که به آن امر
شده است و اساساً مسلمانی چیزی جز این نیست... ادامه
مطلب...
لازم است قبل از بیان مفاد قانون اساسی، به هدف این
سؤال یا شبهه نیز توجه کنیم، چرا که گاهی توجه به
«هدف» از طرح یک موضوع، به مراتب مهمتر از سؤال و
پاسخ آن است.
ما میدانیم که هدف اصلی دشمنان این نظام – همان گونه
که خود مکرر اعلام داشتهاند – ولایت فقیه (نه شخص
ولی، بلکه اساساً اصل ولایت فقیه) است. لذا سعی دارند
در هر موضوع و بحثی او را هدف قرار دهند. به عنوان
مثال اگر خود فسادی را شایع کنند، شبهه میاندازند که
پس چرا رهبر دخالت نکرد و اگر رهبر در امری دخالت
نمود، شبهه و شایع میکنند که چرا دخالت کرد؟! برای
آنان نه موضوع فرق دارد و نه شخص و اشخاص، بلکه هدف
«ولایت فقیه» است. لذا اگر قرار باشد برای تضعیف آن به
دولت حمله کنند، میکنند و اگر قرار باشد برای تضعیف
او از دولتی که بدشان میآید و هر تصمیمش را غلط
میدانند حمایت کنند، میکنند. مثل همین قضایایی که در
مورد آقای احمدینژاد و تعویض وزراء و از جمله وزیر
اطلاعات پیش آمد. حال با توجه به این که تا کنون مقام
معظم رهبری هیچ حکمی در عزل یا نصب وزیر و معاون وزیری
نداده است، به نکات ذیل توجه فرمایید:
الف - اما در مورد «حکم حکومتی» دقت شود که نظام سیاسی
این کشور بر اساس آرای اکثریت قریب به اتفاق مردم
«نظام جمهوری اسلامی ایران» است که با حاکمیت «فقه
اسلامی در تشیع» اداره میگردد... ادامه
مطلب...
به یقین تفاوتهای اساسی فراوانی وجود دارد که سبب
میشود محافل دیپلماسی غرب که هیچ توجهی به کشتار مردم
در بحرین نمیکنند، مدافع آنان شدهاند و رسانههای
زنجیرهای صهیونیستی که هیچ خبری از بحرین منتشر
نمیکنند، هر روز اخبار سوریه را سوتیتر قرار میدهند
و همه رسانههایی که هنوز هم «قیام» مردم در مصر،
تونس، لیبی، بحرین و ... را «شورش» میخوانند، تظاهرات
اقلیتی در سوریه را «انقلاب» میخوانند. در هر حال
برای نمونه به چند تفاوت در وضعیت قیام، انقلاب یا
شورش در سوریه نسبت به کشورهای دیگر اشاره میگردد:
الف – در کشورهای دیگر اکثریت مردم قیام کردهاند، اما
در سوریه اکثریت مردم با این تظاهراتها مخالف هستند و
آن را توطئهی آمریکا و مانند جریان فتنه 88 ایران
میدانند. و جمهوری اسلامی ایران نیز حامی ملل مسلمان
است و نه گروهها و احزاب و اقلیتهایی با گرایش های
خاص... ادامه
مطلب...
بر کسی پوشیده نیست که دکتر احمدی نژاد دوستی
دیرینهای با آقای مشایی دارد. چنان چه وقتی شهردار
تهران شد، وی را به ریاست فرهنگسراهای تهران برگزید.
اما این دوستی فقط در چارچوب آشنایی، همکاری، صمیمت و
... مانند سایر دوستیها نبوده و نیست. بلکه آقای
احمدی نژاد یک علقهی معنوی خاصی به مشایی داشته و
دارد و گویا این علقه به حد مرید و مرادی رسیده است.
لذا شاهدیم که آقای احمدی نژاد حاضر است از همه چیز در
راه اسلام، انقلاب، ولایت، کشور و ... بگذرد و از
همهی اینها به خاطر «مشایی» میگذرد! تا آن جا که به
رغم اطلاع از نارضایتی عمومی رهبری و مردم، باز در یک
برنامهی تلویزیونی سعی دارد اصرار و القا نماید که او
مردی بسیار مؤمن، با پشتکار، صادق و لطیف است و هیچ
اهمیت نمیدهند به رغم آن که همهی توصیفاتشان در مورد
مشایی صحیح باشد، باز رعایت نظرات رهبری و مردم اولی
میباشد... ادامه
مطلب...
این شبهه را نیز «برقعی» که از مبلغین اندیشههای
وهابیت است در نوشتارش مطرح کرده است. اما در این مجال
صرف نظر از گوینده و شرح حالش، به نکات ذیل اشاره
میگردد:
الف – آن که به جنگ ادامه داد، کل مردم ایران بودند و
نه صرفاً «آیتالله»ها. پس این حرف غلط و از روی بغض و
کینه است. ملت ایران مردمانی غیوری هستند که اگر
حکومتها و دولتهای آنان وابسته و خائن نباشند،
هیچگاه زیر بار زور نمیروند. این مردم اگر مسلمان هم
نباشند (که هستند)، دست کم مردم آزادهای هستند و
تاریخ گواه است که زیر بار ذلت نمیروند و همین روحیه
و فرهنگ آنان نیز از علل اصلی گرایششان به تشیع و اهل
بیت (ع) است. پس در هر زمانی جنگی به ایران تحمیل
میشد، این ملت تا نفس آخر ادامه میدادند. و البته هر
گاه حکومت اسلامی باشد و مراجع هدایت و رهبری سیاسی را
برعهده گیرد، معلوم است که کمالات دینی و فرهنگی مردم
بیشتر بروز و ظهور مییابد ... ادامه
مطلب...
اخبار منتشره حاکی از «شیطانپرستی» و بالتبع فساد و
فحشای وی دارد و ظاهراً برخی از مقامات نیز با وی در
ارتباط تنگاتنگ بودند. البته اخبار از مقامات به صراحت
نام نبردهاند، بلکه از یکی از آنها تحت عنوان «ر» نام
میبرند که منظورشان به احتمال قوی همان «رحیم مشایی»
است. در هر حال در سایت شفاف مطالبی به همراه سند
منتشر شده است که عیناً در ذیل ایفاد میگردد.
«... داستان از زمانی آغاز می شود که "ع ـ غ " که
علاوه بر آشنایی بر فن حجامت به رمالی نیز آشنایی
داشته در حدود بیست سال پیش به اهواز می رود تا مشکلی
از یک نفر را به اصطلاح خود حل کند . اما 6 ماه در
آنجا می ماند کاری از پیش نمی برد تا اینکه متوجه می
شود فرد رمال دیگری که چیره دست تر از اوست در مقابلش
قرار دارد . او با رمال مقابل قرار ملاقات می گذارد و
در این دیدار متوجه شیطان پرستی وی می شود ... ادامه
مطلب...
به طور قطع بن لادن کشته شده است و هیچ سندی معتبرتر
از اعلام رسمی اوباما نیست. چرا که یک رئیس جمهور (اگر
چه اوباما)، هیچ موقع شخصیت، موقعیت و اعتبار داخلی و
بینالمللی خود را برای اعلام یک خبر غیر موثق هزینه
نمیکند... ادامه
مطلب...
قبل از هر پاسخی به چند نکتهی بسیار مهم باید توجه
نمود. اول در هر آموزش، تبلیغ و پاسخی، در نظر گرفتن
شرایط مخاطب شرط اول است که به آن «مخاطب شناسی» نیز
گفته میشود. چرا که افراد همه در یک سطح از بینش،
دانش و گرایشات نیستند که یک درک و اخذشان از یک مطلب،
برابر و مطابق هم باشد.
دوم آن که باید فهمید که دلیل مخالفت با یک مطلب یا
موضوع یا مبحث یا یک جریان فکری چیست؟ گاهی ممکن است
مخاطب هیچ دلیل خاصی نداشته باشد و فقط یا یک نگاه
سطحی و در نظر گرفتن میلها و سلایق خودش حرفی زده یا
موضعی میگیرد. گاهی ممکن است دلیلی هم داشته باشد.
پس از توجه به دو نکتهی فوق، دقت شود که مبحث ولایت
فقیه، هم یک مبحث اعتقادی است و هم یک مبحث سیاسی. پس
اگر مخاطب از زیرساختهای اعتقادی برخوردار باشد،
نحوهی گفتگو با او متفاوت میشود و اگر نداشته باشد،
سخن از «ولایت فقیه» به عنوان یک ضرورت دینی با او
بیمورد است، چرا که او در اصل دین پذیری دچار اشکال
است. لذا باید با او فقط از جنبهی سیاسی سخن گفت... ادامه
مطلب...
در یک جملهی کوتاه: اولین فایدهی تبری جستن از
قدرتهای زورگو و اتخاذ سیاستهای مستقل از جانب
ایران، همان «استقلال» در عرصههای گوناگون سیاسی،
اقتصادی، علمی، فرهنگی، نظامی و ...، است که همهی
برکات را به دنبال دارد.
بدون شک، اگر قدرتی (نظام، دولت یا کشوری) سعی در
وابسته نمودن دولتها و بالتبع ملتها به خود را داشته
باشد، لابد اهدافی از این اقدام در نظر دارد که فقط
متوجه منافع خودش است. لذا نام این وابستگی را فرهنگ
سیاسی، «استعمار و استثمار» گذاشتهاند. یعنی هر آن چه
از داراییهای طبیعی و غیر طبیعی موجب رشد اوست را به
یغما برده و کشور خویش را آباد «عمارت» میکند و هر آن
ثمرهی دسترنج کار و تلاش مردم آن کشور در عرصههای
گوناگون است را چپاول میکند تا خود غنیتر گردد... ادامه
مطلب...
شاید سوء استفاده از واژهی «دمکراسی و آزادی» آن هم
با شعارهای ژورنالیستی و احساسی، فقط برای فریب عدهی
نادری از عوام نتیجه دهد، اما شکی نیست که دیگر این
حنا برای یک ملت فرهیخته، انقلابی، با 32 سال تجربهی
ترفندهای فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... دشمن و
عوامل ستون پنجمی آن، دیگر رنگی ندارد.
چه کسی گفته: دمکراسی یا آزادی، یعنی هر کس، هر کاری
دلش خواست بکند؟! چه کسی گفته اگر گروهی راهافتادند
تا نظامی را سرنگون کنند، (در صورتی که آن گروه در جهت
منافع آمریکا و اسرائیل حرکت کنند)، دمکراسی ایجاب
میکند که نه تنها هیچ کس با آنها درگیر نشود و
مخالفتی نیز نکند، بلکه با شیرینی و گل به استقبالشان
روند؟! و خلاصه آن که چه کسی گفته: دمکراسی یا آزادی،
یعنی بلاهت، حماقت و خود فریبی سیاسی؟! و ایجاد
زمینهی مساعد برای شورش و فتنه به قصد براندازی؟!... ادامه
مطلب...
همان طور که قبلاً مکرر تکرار گردید، افرادی که امروزه
به دعوت موسوی، کروبی ... و نیز حمایت و سازماندهی
دیگران به خیابانها آمده و با آتش زدن چند سطل زباله
و یا شکستن چند شیشه و نیز تیراندازی و زد و خورد
ایجاد اغتشاش میکنند، به هیچ وجه و حتی به اندازهی
سر سوزنی طرفدار موسوی، کروبی، خاتمی، هاشمی ... و هیچ
یک از این آقایان یا تابلوهایی تحت عنوان
«اصلاحطلبان»، «سبزها» و ... نیستند. این عالیجنابان
نیز اگر سابق گمان میکردند که طرفدار دارند، امروزه
به خوبی میدانند که چند منافق، سلطلنتطلب، بهایی و
مزدور سازماندهی شده، نه تنها طرفدار آنها نیستند،
بلکه بیش از دیگران میخواهند که اصلاً سر به تن آنها
نباشد، اما دیگر چارهای جز توسل به آنها ندارند. حال
آنان مصداق یک ضرب المثلی است که بر اساس یک واقعیت
تاریخی جاری شده است: «کسی که با دست علی (ع) بیعت
نکند، در آخر مجبور میشود با پای حجاج بن یوسف بیعت
کند»... ادامه
مطلب...
شاید سوء استفاده از واژهی «دمکراسی و آزادی» آن هم با شعارهای
ژورنالیستی و احساسی، فقط برای فریب عدهی نادری از عوام نتیجه دهد،
اما شکی نیست که دیگر این حنا برای یک ملت فرهیخته، انقلابی، با 32 سال
تجربهی ترفندهای فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... دشمن و عوامل
ستون پنجمی آن، دیگر رنگی ندارد.
چه کسی گفته: دمکراسی یا آزادی، یعنی هر کس، هر کاری دلش خواست بکند؟!
چه کسی گفته اگر گروهی راهافتادند تا نظامی را سرنگون کنند، (در صورتی
که آن گروه در جهت منافع آمریکا و اسرائیل حرکت کنند)، دمکراسی ایجاب
میکند که نه تنها هیچ کس با آنها درگیر نشود و مخالفتی نیز نکند، بلکه
با شیرینی و گل به استقبالشان روند؟! و خلاصه آن که چه کسی گفته:
دمکراسی یا آزادی، یعنی بلاهت، حماقت و خود فریبی سیاسی؟! و ایجاد
زمینهی مساعد برای شورش و فتنه به قصد براندازی؟!...
ادامه مطلب...
معمولاً اغلب کسانی که اینگونه شعارهای
بی منطق و البته هدفدار را میدهند، از دو گروه خارج
نیستند: یا افراد بسیار عوامی هستند که نه تنها از
اسلام، بلکه از بافت و ساختار یک جامعه هیچ اطلاع
صحیحی ندارند و فقط به دهانها نگاه میکنند و چیزی
میگویند، و یا آن که میدانند، اما ضمن عدم برخورداری
از اندک اطلاعاتی راجع به اصل اسلام [چه رسد به ولایت
فقیه]، بغض و کینه هم دارند و سعی دارند با ضد
تبلیغهای اینگونه، اذهان را مشوش و امور را مشتبه
کنند.
ادامه مطلب...
آن چه بیان میگردد، «به نظر ما» نیست، بلکه یک واقعیت
و حقیقت تلخ است:
وهابیون نه تنها به خون شیعیان، بلکه به خون همهی
مسلمین تشنه هستند. منتهی دشمنی خود با مذاهب اهل سنت
را به چند جهت علنی نمیکنند:
الف – نمیخواهند قلتشان در میان مسلمانان مشخص گردد.
ب – نمیخواهند با کل جهان اسلام به صورت علنی درافتند
و حذف شوند.
ج – نمیخواهند اهل سنت بیدار شوند. مضاف بر این که از
کثرت آنان سوء استفاده میکنند.
د – هنوز از ناحیهی مسلمانان اهل سنت، خطر خاصی آنها
را تهدید نمیکند و سری که درد نمیکند را دستمال
نمیبندند.
البته که درست نیست و هیچ انسان عاقلی چنین ادعایی را
نمیپذیرد، حتی در مورد کشوری که در آن دمکراسی برقرار
است، چه رسد به آمریکا و انگلیس با آن حکومت امنیتی و
پلیسی.
الف – آزادی مطلق در هیچ کجای عالم وجود ندارد و
نمیتواند داشته باشد و به جز شعاری وهمانگیز که جهان
سومیها را با آن فریب میدهند چیزی نیست. آزادی مطلق،
به تعبیر خود آنهایی که ادعایش را دارند و شعارش را
(البته برای ما) سر میدهند، به معنای آنارشیسم و
فاشیسم است. مگر میشود که آزادی مطلق و بدون تعریف و
چارچوبی، در هیچ زمینهای، چه رسد به سیاسی، وجود
داشته باشد؟ اگر آزادی مطلق است، چرا لیست سیاه از
کشورهای دیگر تحت عنوان غیر دمکراتیک درست کردهاند؟
به آنها چه که ما در اینجا و در کشور خودمان چه
میکنیم؟ تازه مگر آزادی مطلق نیست؟ خب ما هم آزادیم.
اما میگوید: خیر. بلکه تعریف آزادی این است که من
میگویم، نه آن که شما میگویید. خب این که دیکتاتوری
میشود و نه آزادی.
از آنجا که دین مبین اسلام مبتنی بر وحی است و وحی کلام خداوند حکیم است، مباحث
دینی عین مباحث عقلی است و فرقی بین «دین» و «عقل» وجود ندارد و دلایل دینی همان
دلایل عقلی است، بلکه میتوانیم بگوییم: «دلایل عقلی» و «دلایل نقلی» که هر دو
«دینی» است و لابد منظور از سؤال همین معنا میباشد و البته باید دقت شود که عدم
توانایی در پاسخ، به علت نا آشنایی به منابع و دلایل عقلی و نقلی است و نه نبود
آنها.
الف – دلایل عقلی:
سادهترین دلیل آن که: هر جامعهای (از جامعهی اعضای بدن یک فرد گرفته تا جامعهی
متشکل از افراد) نیازمند به «ولایت» است و در ضرورت این ولایت در عرصهی سیاست و
حکومت که به آن «زعامت و ولایت سیاسی» اطلاق میشود شکی نیست که نیاز به اثبات
داشته باشد و هیچ جامعهای خود را بینیاز از آن ندانسته است. چرا که یک ضرورت عقلی
است. لذا همهی جوامع از حکومت و همهی حکومتها از «ولایت و زعامت سیاسی»
برخوردارند...
حال که پاسخ و شرح مبسوط لازم آمده است، لازم است به
نکات ذیل با تدبر و تأمل توجه گردد:
الف – پذیرش «ولایت» به معنای اعم، نه برای مسلمین، بلکه برای همگان
ضرورتی اجتناب ناپذیر است و به همین دلیل انسان بی ولایت در روی زمین
وجود ندارد. لذا اگر به «ولایت حق» گردن ننهد، حتماً به «ولایت باطل»،
طاغوت برون باشد یا درون، گردن مینهد و دعوی ما ضرورت اطاعت از ولایت
حق است.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ
إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ
النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» (البقره - 257)...
امام خمینی (ره) در ادامهی همین بیان، با زبانی بسیار ساده ولی ژرف،
به علت نیز اشاره کرده و بدین مضمون میفرمایند: «ولی فقیه اگر یک
دیکتاتوری کند، از ولایت میافتد».
«ولایت فقیه» در چارچوب اسلام تعریف میشود و یکی از تفاوتهای عمدهی
«اسلام» با سایر مکاتب، نفی دیکتاتوری (خود محوری) به تمام معنا در
همهی عرصههاست. در اسلام آن چه هدف قرار میگیرد قرب الهی و تکامل
انسان و انسانیت است و طبعاً همهی برنامهریزیها و آن چه مورد «امر
یا نهی» قرار میگیرد، باید طبق اوامر الهی باشد و احکام به لحاظ عقل و
حکمت الهی وضع شده و حسن و قبح آنها نیز قابل اثبات میباشد.
اگر اوامر الهی کنار گذاشته شود، «میل و خوشایند» تنها ملاک هدف و
ارزشگزاری قلمداد میشود و با توجه به تفاوت و حتی تعارض امیال آحاد
مردم، رجوع به «اکثریت» لازم میآید که به اصطلاح «دمکراسی» خوانده
میشود.
بدیهی است که این گونه «دمکراسی»، نه تنها پایهی عقلی و علمی ندارد و
اساساً قابل اجرا نیست، بلکه عین دیکتاتوری است. چرا که در نهایت «زور»
غالب میشود و نه منطق و عدل. هر کس یا جناحی که پول و قدرت بیشتری
داشت، اذهان عمومی را جهت میدهد و به زور ثروت، قدرت، اسلحه، تبلیغات،
عوامفریبی و ...، اکثریت را در اختیار خود میگیرد و نامش را
«دمکراسی» میگذارد. مانند: آمریکا و اروپا....
بدون شک مقصود حضرت امام خمینی (ره)، این نبوده که ضمیر «من» از ادبیات
فارسی حذف گردد. مثلاً دیگر نگوییم: «من رفتم» - «من آمدم» - «من
مسلمانم» و ...، لذا باید به موضوع سخن، مخاطب و هدف از بیان توجه
نمود.
شأن نزول این جملهی اخلاقی – سیاسی حضرت امام خمینی (ره)، «من» گفتن
بنیصدر در مقابل اسلام و ولایت بود. او مرتب میگفت: من چنین کردم –
من چنان کردم و سپس نتیجه میگرفت: «عملاً آن کسی رهبر است که بیشتر
کار کرده است» و مجدداً نتیجه میگرفت که «مردم با من هستند»!
امام به ایشان و برای تنوین اذهان عمومی فرمودند که
اگر مردم با تو هستند، چون گمانشان بر این است که تو
با اسلام هستی...
به نکتهی بسیار قابل اهمیتی اشاره نمودید. پس از تأکید به این مطلب
مهم که «ما مدافع نظام و ولایت هستیم و نه وکیل مدافع مسئولین، که هر
چه کردند دفاع یا توجیه کنیم»، به استحضار میرسانیم در مسئلهی مطروحه
توسط شما چند مبحث وجود دارد:
اول: آن که اساساً چرا باید چنین اتفاقاتی در نظام ما حادث گردد؟! اگر
چه اتفاقهای تلخی است و به هیچ وجه با شأن یک نظام اسلامی سازگاری
ندارد، اما شکی نیست که نظام هر چقدر هم مقدس باشد، باز در مرحلهی
اجرا کار به دست انسانها میافتد و انسان نیز مصون از شر هواهای
نفسانی چون حرص و طمع نیست. در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) نیز شاهد
چنین اتفاقهایی بودیم. و نباید انتظار داشت که با یک محاکمه یا
اطلاعرسانی، دیگر چنین حوادث تلخی حادث نگردد. اما قطعاً در کاهش
میزان آن مؤثر است....