وقتی میتوانیم بپرسیم: «در کدام بخش و کدام صفحه»ی انجیل یا
تورات، که این دو کتاب در اختیار باشد و امکان رجوع و تطبیق وجود
داشته باشد. [و البته نسبت به سایر کتب و منابع نیز همینطور است].
بیتردید حضرات موسی و عیسی سلام الله علیهما، هر دو از پیامبران
اولی العزم الهی و صاحب کتاب و شریعت بودهاند و یقیناً تورات و
انجیل کتابهای آسمانی نازل شده به آنها بوده است و هر پیامبری به
نبی و انجام پس از خود بشارت داده است.
الف - اما ما امروز توراتی در اختیار داریم که در آن خداوند به
موجودی مانند انسان تشبیه شده است (سفر پیدایش، فصل 5، آیه 1) –
چون مثل انسان است، تصمیم می گیرد از آسمان به زمین بیاید و قدمی
بزند و مدّتی را در محلّی از زمین ساکن شود (سفر پیدایش، فصل 18،
آیه 1 تا 8) - چون با زمین آشنا نیست، گاهی در تشخیص خانه مومنان
از کفار دچار اشتباه میشود (سفر خروج، فصل 12، آیه 12، 13) – به
خاطر ندانستنها دچار لغزشهای زیادی میشود که از آن پشیمان شده و
مدتی را در اندوه بسر میبرد (سموئیل اوّل، فصل 15، آیه 10 و 11) -
چون با آداب زندگی اجتماعی آشنا نیست گاهی عهد میشکند
همانگونه که مرقوم نمودید، اسلام به شدت مخالف ریاضتهای غیر
شرعی و سرکوب غرایز میباشد و به جدّ امر به تعدیل دارد و تعدیل
نیز (از ریشه عدل) به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خودش
میباشد.
الف – بدیهی است که اگر قرار بود غریزهای در انسان سرکوب گردد،
خداوند متعال و حکیم اصلاً آن را در انسان قرار نمیداد. پس انواع
غرایز و شهوات (میلها)، از جمله خوردن، خوابیدن، پوشیدن، مسکن،
جماع (یا همان غریزهی جنسی) استغال، توانگری مادی و ...، لازمهی
وجود و زندگی و اسباب رشد به سوی کمال میباشند. منتهی فرمود که
تمامی غرایز و قوای مادی و معنوی انسان، باید تحت کنترل و ادارهی
خودش باشد. فرمود من خودم حب این شهوات را برای انسان زینت دادم،
اما انسان عاقل باید بداند که هدف خداست و بازگشت به سوی اوست و
این وسایل هدف نیستند که همه چیز در راه رسیدن به آنها قربانی
گردد. لذا باید از وسایل درست استفاده کند تا سالم به هدف برسد:
ما در قرآن کریم آیه ای داریم به نام آیه نفر که چرا از هر فرقه ای
عده ای نمی روند برای تبلیغ دین خدا؛ اینکه دین را یاد بگیرند و
بعد برگردند و تبلیغ بکنند.منتهی نکته ای که هست عقل دستور
می دهد کسی که دارد دنبال این حرکت می رود و روز و شبش را برای درس
و تحقیق و مباحثه و این جور چیز ها می گذارد باید از یک جایی هم
تامین شود و آن جایی که باید تامین بشود را علما فعلا در این
(استفاده از خمس) دیدند.
الآن در هر قشری وارد بشوید آقایی می خواهد کاسبی راه بیاندازد ؛
یا در دانشگاه هم همین طور می روند چند سال درس می خوانند و شغلی
را یاد می گیرند و مشغول کار می شوند. در روحانیت اولا اینطور نیست
نیست که هیچ روحانی شاغل نیست ؛ نه خیلی از روحانی ها شاغلند و
جاهای مختلف مشغول کار می کنند.چه مقامات لشکری و کشوری چه پایین
تر چه در هر حدی!من خودم رفیقی داشتم در قم کفاش بود ؛ روحانی بود
و مکاسب می خواند و کفاشی می کرد. رفیقی داشتم از شدت فقر حتی گاهی
سر چهار راه می رفت و عملگی می کرد. منتهی بحثی که هست که چرا برای
روحانیون از خمس استفاده می شود؟ خمس باید آن جایی خرج شود که مد
نظر امام زمان (سلام الله علیه) هست. آنچه گفتن مد نظر امام
زمان(سلام الله علیه) هست و باید خرج شود بخشی از آن به روحانیون
می رسد نه اینکه باید همه آن را خرج طلبه ها بکنند.
همین خود درس بزرگی است تا بدانیم «انسان به طرف آن چه دوست دارد
میرود، نه آن چه میداند».
انسان نیز در این رفتار فرقی با ابلیس ندارد و حتماً لازم نیست که
جلوههایی از اولوهیت، ربوبیت و جبروت الهی را در عالم دیگری
ببیند. در همین عالم ماده نیز میبیند و اگر کمی تعمق و تأمل کند،
لایههای درونی نیز برایش مکشوف میگردد، اما روی بر میگرداند و
به دنبال نفس میرود.
الف – انسان، ذاتاً فقیر است. یعنی هستی و کمال محض
عین ذات او نیست، پس دائم در هر امری به دیگری یا دیگران نیازمند است،
پس در هر امری به دیگری یا دیگران رجوع میکند. از جمله این نیازها،
آموزش، تعلیم، فراگیری و پیروی در بینش و دانش (جهانبینی)، اخلاق
(مواضع) و رفتار است که به آن «الگو پذیری» نیز میگوییم.
قبل
از پاسخ مستقیم و مشخص این سؤال، ابتدا باید به چند نکتهی مهم راجع به
مقولهی (شیطان) توجه کنیم. نکاتی که دانستن آنها خود نیز پاسخ بسیاری
از سؤالات است:
یک – بدیهی است چنانچه در قرآن کریم تصریح شده است،
شیطان «دشمن آشکار انسان» است. «إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ
عَدُوٌّ مُّبِينٌ» - «إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ» -
«لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» و
... .
بندگان خداوند رحمان و رحیم، اغلب کم و بیش گناهکارند و گناهان آنان
نیز یا قصور است و یا تقصیر. لذا اگر هر کدام از ما به خود بنگریم و
توجه کنیم، متوجه میشویم که حتی گناهان بسیاری را عالماً و عامداً
مرتکب شده و میشویم.
اما، حق تعالی همهی این بندگان را دوست دارد و اگر دوست نمیداشت،
اصلاً خلق نمیکرد و آنها را انسان – که بالقوه اشرف است – قرار
نمیداد. لذا به رسول اعظمش صلوات الله علیه و آله فرمود تا به تمامی
بندگان گناهکارش، کسانی که در حق خودشان ظلم و اسراف کردهاند، یعنی
حتی در معصیت نیز زیادهروی کردهاند بگوید:
اتفاقاً این «دلتنگی برای خود» بسیار خوب است و حاکی از آن است که نه
تنها هنوز «نفس لوّامه» خاموش نگردیده و نمُرده است، بلکه هم چنان
بیدار و فعال است.
الف - به غیر از انسان های کامل که دارای «نفس مطمئنّه» نیز میباشند،
نوع بشر دارای نوع نفس است که عبارتند از «نفس امّاره» که امر به
حیوانیت و بدی میکند و نیز «نفس لوّامه»، که نفس سرزنشگر است و بدی
را نمیپذیرد، همان که آن را «وجدان» نیز مینامند.
این نفس (یا وجدان) به هیچ وجه زیر بار توجیهات نمیرود، محکمهای
درونی است که به محض خطا، محکوم و سرزنش میکند و به همین دلیل به
انسان حالت پشیمانی دست میدهد.
ابداع کنندهی نظام وظیفه رضا شاه نبوده است، بلکه از وقتی بشر زندگی
اجتماعی خود را شروع کرد، نظام وظیفه و سپاه سازماندهی شدهای برای
دفاع یا حمله نیز تشکیل شده است، به ویژه در ایران که شاید اولین ابداع
کننده نظام سازماندهی شدهای به نام ارتش میباشد.
در این سؤال سه مقوله مطرح است که عبارتند از: ترس – مرگ و ترس از مرگ.
الف – ترس به خودی خود خوب یا بد نیست؛ اگر ترس اصولی، منطقی و حقیقی
باشد، نه تنها خوب است، بلکه لازم نیز هست و اگر منطق نداشته باشد و یا
کاذب باشد و یا به جا نباشد، بد است.پس در موضوع ترس از مرگ نیز باید
دقت کنیم چرا میترسیم؟ اگر این ترس منطق درستی داشته باشد، ترسی خوب و
لازم است که باید باشد و موجب تقوا میگردد و اگر ترسی بیمنطق باشد،
یک دغدغه و ناهنجاری روانی و ذهنی است که اثرش نیز تخریبی خواهد بود.
اصل این گمان در بارهی آنها غلط است. این همان غربزدگی است؛ و البته
بر اساس گمان و صورت مسئلهی غلط، استدلال غلط نیز مینمایند!
چه کسی گفته که انسانیت، اخلاق و رعایت حقوق در امریکا یا کشورهای
اروپایی بیشتر از جوامع اسلامی است؟! خودشان چنین ادعایی دارند و دلیلی
بر آن اقامه کردهاند، یا آمار و ارقام رسمی قتل، تجاوز، سرقت، اعتیاد،
بچهدزدی و ... چنین گمانی را تقویت کرده و به اثبات رسانده است؟
ما اسلام و تشیع را حق میدانیم و سعی میکنیم حقگرا باشیم، نه این که
الزاماً خود را منتخب خدا بدانیم، چرا که حالا معلوم نیست که خود ما
چقدر مسلمان و شیعه باشیم.
بدیهی است که اگر «حق» تعریفی نداشته باشد و برای تشخیص آن نیز ملاک و
معیاری وجود نداشته باشد، همین وضعیت پیش میآید و هر کسی خود را محق
میخواند و اگر داوری و قضاوت لازم آید نیز ملاکهای باطل محک تشخیص حق
میشوند، ملاکهایی چون قدرت و اکثریت.
آدمی تمامی باورها و علایق و نفرتهای خود را به خوبی میشناسد، مثلاً
میداند که پدر و مادرش را چقدر میشناسد، چقدر دوست دارد و چه میزان
قبول دارد؟ چه چیزی را دوست دارد و از چه چیزی بدش میآید. پس به راحتی
با اندک توجهی به خود میفهمد که خدا را چقدر میشناسد، چقدر دوست دارد
و چقدر قبول دارد و چه میزان عبد و تسلیم اوست؟
دعا یعنی خواندن خدا و عرض حاجت و خواسته نزد او که قطعاً همراه با
باور و امید است. و خداوند کریم و رحمان و رحیم به همه بندگانش فرمود
که متوجه او شوند، او را بخوانند و از او بخواهند و خود نیز استجابت را
وعده داده است. و در این وجوب، نه تنها نفرمود گناهکاران نیایند، بلکه
فرمود آنها بیشتر متوجه رحمت و لطف من به خودشان باشند.
پیش از این نیز مکرر بیان شد که اطلاع یافتن به برخی از اطلاعات و حتی
مکنونات افراد کار مهمی نیست، حتی اغلب مرتاضهای هندی که جز با بُت
خودشان با شخص یا چیز دیگری (مثل کتاب آسمانی، ملائک، جنّ و ...) رابطه
ندارند، از چنین هنرهایی برخوردار میباشند.
این حدّ پایین از دسترسی به اطلاعات افراد، نوعی علم و صنعت است که از
راههای مختلف و نیز با وسایل مختلف به دست میآید – کمی مطالعه و سپس
ورزش و تمرین کافیست و از محدودهی فیزیک و مادیت خارج نمیشود. یکی
فال قهوه میبیند، یکی فال ورق میگیرد، آن یکی رمل و اسطرلاب
میاندازد و ... . برخی درست میگویند و برخی غلط و برخی گاه درست و
گاه غلط. و عوام نیز با شنیدن چند اطلاعات درست، همه ادعاهای آنها را
از غلط و درست یکجا میپذیرد که هیچ، آن شخص رمال در نظرش بزرگ میآید
و در نهایت به دام میافتد.
واجب شرعی (فقهی) با «وجوب عقلی» که بهتر است آن را «لزوم عقلی»
بنامیم، بسیار متفاوت است. وجوب شرعی (فقهی) یک اصطلاح «فلسفی و فقهی»
است، اما لزوم عقلی یک اصطلاح «فلسفی، عقلی» میباشد که اگر نخواهیم
نام فلسفه را بیاوریم، بهتر است بگوییم «حِکَمی، عقلی) است.
هیچ امری در عالَمِ خلقت با عدل الهی مغایرت ندارد. خدایی که عادل
نباشد، اصلاً خدا نیست، چرا که نقطه مقابل عدل، ظلم است و حتی فرض ظلم
در مورد خدا نیز غلط است. کسی که عادل نباشد، معلوم است که علیم، حکیم،
قادر و متعال نیز نمیباشد و کلاً ضعف، نقص و نیستی به او راه یافته
است و خداوند متعال منزه (سبحان) از این اوصافی میباشد که فقط در مورد
مخلوقات صدق مینماید:
«سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا
يَصِفُونَ» (الزخرف، 82)
ترجمه: پروردگار آسمانها و زمين [و] پروردگار عرش از آنچه وصف مىكنند
منزه است.
اگر در کاری به خود القا کنید که «نمیتوانم»، هرگز نخواهید توانست.
تنبلی در نماز میتواند علل متفاوتی داشته باشد که برخی بر برخی دیگر
اولی میباشند و تأثیر سوء بیشتری دارند.
به عنوان مثال: عادت، بیحوصلگی، تنبلی از اقامه نماز، تنبلی از مقدمات
نماز مانند پاک نمودن خود و وضو گرفتن، به ویژه برای آقایانی که طهارت
را رعایت نمیکنند یا خانمهایی که عادت به لاک و آرایش دارند و ...
همه از موانع بازدارنده قلمداد میگردند، ولی تردیدی نیست که اغلب، آن
گناهانی که به آنها بیتوجه هستیم توفیق نماز را سلب میکند و بیشتر از
آن، شناخت اندک از خود و خدا، از توحید و معاد و هم چنین عدم توجه به
او و محبت الهی سبب ترک یا تنبلی در نماز میگردد.
چه اصراری هست که بخشش لایزال الهی را منکر شویم؟ و البته که ناامیدی
از رحمت واسعه او، خود مانع بزرگی برای قرار گرفتن در سایه رحمت الهی
میباشد. لذا به بندگان گنهکارش که مکرر در حق خود ظلم و اسراف
کردهاند فرمود، شما از رحمت من نا امید نشوید، من که غفور و رحیم
هستم، همه گناهان را یک جا میبخشم:
هر گاه انسان از راه خطا برگردد، فایده دارد و این اصل آن قدر بدیهی
است که نیاز به بیان استدلالها و قوانین منطقیِ ثقیل ندارد.
خداوند کریم نه تنها توبهی چنین شخصی را قبول نموده و همهی گناهانش
را یکجا میبخشد، بلکه بسیار هم او را دوست داشته و جایزه هم میدهد. الف – دقت شود که گاه کسی از انسان [به شکل خواهش یا
دستور] میخواهد که کاری را برای او انجام دهد. اگر چه این کار وظیفهی
آن شخص باشد، ولی در هر حال برای کسی که خواسته یا امر کرده فایدهای
داشته که اگر فرد آن کار را انجام ندهد، او متضرر خواهد شد. در این
صورت ممکن است که انجام کار پس از زمان تعیین شده را نپذیرد.
اما، گاهی کسی از انسان خواهشی دارد و یا دستوری میدهد که خودش هیچ
انتفاعی در آن ندارد و فقط خیر طرف مقابل را خواسته است. در این صورت
هر وقت که طرف مقابل امر یا نصیحت او را عمل کند، مورد قبول است.
ما نه تنها از ایرانی بودن و مسلمان بودن خود فرار نمیکنیم، بلکه به
هر دو افتخار نیزمیکنیم. از یک سو بهترین و کاملترین دین را برگزیدیم
و از سوی دیگر از ملّتی با شعور و برخوردار از تاریخ و فرهنگ والا
هستیم.
«دین» و «ملیّت» از یک سنخ نیستند که با هم مقایسه شوند، یا به رقابت
پرداخته و نسبت به یک دیگر تقدم و تأخر یابند و یا احیاناً یکی جایگزین
دیگری شود.
این که میبینید اخیراً (به ویژه در ایران) سعی میکنند تا ملیّت
ایرانی، یا فارسی، یا پارسی، در مقابل دین قرار دهند [و با نزدیک شدن
انتخابات این جوّ داغتر نیز شده است] - عدهای شعار میدهند که اسلام
عربی است و ما ایرانی هستیم عدهای دیگر اسلام ایرانی را طرح میکنند و
عدهای نیز با واژگان «فارس و پارس» به جنگ اسلام و دین مردم آمدهاند