احکام و حقوق/شبهه95 |
چرا دین اسلام برای تک تک و جزئیترین مسائل
زندگی حکم داده است؟ ما هیچ اراده و اختیاری از خود نداریم و اینکه
اسلام برای همه چی حکم داده یعنی به ما و عقل ما اعتماد ندارد؟ من نمیدانم
دقیقاً چگونه جوابش را بدهم.
سؤال با اعتراض و چند سؤال دیگر، آن هم با صبغهی احساسی و شعاری مخلوط شده تا مخاطب نداند حال به کدام یک جواب دهد؟ در هر حال به نکات ذیل توجه نمایید: الف – علم: آیا کسی که انسان و هر آن چه در عالم هست را بر اساس اندازهها و قوانین مترتب بر آنها و بالتبع آثارشان در تعامل با یک دیگر خلق کرده است، میتواند دفترچه راهنما صادر کند و بگوید که اینها چیستند و چگونه باید از هر چیزی استفاده کرد، یا مخلوقی که رهجو و محتاج هدایت است و رشدش مستلزم هدایت علیمانه و حکیمانه است میتواند راهنما باشد؟ قانون (احکام) باید منطبق با قوانین حاکم بر خلقت باشد که مستلزم علم به تمامی خلقت و اندازههای (مقدرات) آنهاست، نه من درآوردی یا اعتباری. آیا میشود یکی خلق کند و دیگری قوانینش را وضع کند؟! بشر برای خودش هم نمیپسندد که چیزی را درست کند، اما قوانین حاکم بر آن و نیز راهنمای استفاده از آن را دیگری صادر کند، آن هم کسی که علم به آن ندارد. اما میخواهد در قانونگزاری شریک خدا شود! بشر هیچ نمیداند، و لی مدعی است که «من، عقل و علم دارم»! در حالی که (وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ – و الله میداند و شما نمیدانید/البقره، 232) – الله جلّ جلاله، مبتنی بر علم و حکمتش هر چیزی را بر اساس اندازههایش خلق کرده است؛ لذا در مالکیت و نیز قانونگزای شریک نمیگیرد. «الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا» (الفرقان، 2) ترجمه: خدايى كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست، و فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نبوده است، و هر چيزى را آفريده و حدّ و اندازهاى براى آن تدبير نموده است. مالکیت: کسی اجازه دارد و میتواند قوانینِ درست، هدایت کننده و رشد دهندهای وضع نماید که مالک باشد. نه این که مالک کسی باشد، اما قانونگزار کس دیگری باشد. بشری که خالق و مالک خودش و هیچ چیز دیگری نیست، نمیداند از کجا آمده، در کجا هست و به کجا میرود و در این مسیر چه باید بکند و چه نباید بکند، چگونه میخواهد قوانین چگونگی پیمودن راه و سالم رسیدن به مقصد را وضع نماید؟ به آیه ذیل دقت نمایید؛ اصول اولیه مالکیت را که بشر فاقد آن است بیان میدارد. میفرماید: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورً» (الفرقان، 3) ترجمه: و به جاى خدا معبودهايى گرفتند كه چيزى را نمىآفرينند و خود آفريده مىشوند و براى خودشان مالك زيان و سودى نيستند، و تسلّطى بر مرگ و حيات و برانگيختن پس از مرگ ندارند. یعنی انسان، هر چه را إله، رب و قانگزار خود فرض کند: *- کسی را خلق نکرده؛ *- خودش نیز مخلوق است؛ *- مالک خودش و نفع و ضرر خودش نیز نیست؛ *- نه اکنون که هست، خود را به وجود آورده، نه مرگش در اختیار اوست، نه حیات مجدد و بعثتش در قیامت را مالک است. جامعیت: اما سؤال شد که خداوند حکیم، چرا برای هر امری، قانونی وضع کرده است؟ برای این که اولاً: - انسان باید در هر امری «عبد» باشد، و بندگی و عبادت مستلزم اطاعت است و اطاعت نیز در مقابل امر و نهی است – ثانیاً: تمامی اجزای عالم و فعل و انفعالات، به دیگر مرتبط و در یک دیگر تأثیر دارند. پس خلاء قانون، یعنی ضعف قانونگزاری و خداوند قانونگزار، منزه (سبحان) از هر ضعفی میباشد. حتی چگونگی طهارت ما، در چگونگی سایر رفتارهای شخصی و اجتماعی ما، در ساختار شاکله ما ... و خلاصه در سلامت بدن و رشد معنوی ما، تأثیر مستقیم دارد. ثالثاً: دینی که حتی در یک امر جزئی انسان را به حال خودش رها کرده باشد، دین الهی نیست، چرا که خداوند حکیم و هادی، بندهاش را در هیچ حال و آنی، رها و بلاتکلیف نمیگذارد. حال آیا عقلانی و حکیمانه است که خداوند بخشی از قوانین را خودش وضع نماید و بخشی دیگر را به خلقش واگذار نماید؟! اختیار: گاهی انسان (به خاطر همان جهل و ضعف)، تلاش دارد تا اختیار را علیه همان خدایی که به او اختیار داده، به کار گیرد (در عین حال مدعی برخورداری از عقل سالم و کامل هم میشود)؛ و کفر، شرک، الحاد و عصیان نیز از همینجا آغاز میشود. لازم است انسانی که عقل یا ادعای عقل و علم دارد، کمی به خود بیاندیشد که اختیارش در چیست و به چه مقدار؟ وقتی انسان نه خلق کرده، نه علم دارد و نه مالک نفع و ضرر خویش است، دیگر چه اختیاری دارد؟ با کمی دقت، متوجه میشویم که «اختیار» بشر، فقط در حد «انتخاب» است و آن هم نه در همه موارد. چنان چه میتواند انتخاب کند خدا را اطاعت کند، یا مطیع و عبد طواغیت درونی (نفس) و یا بیرونی (فراعنهی زمان) باشد – میتواند انتخاب کند که راه بهشت را برود و یا راه جهنم را بپوید، میتواند انتخاب کند به مرگ طبیعی بمیرد و یا خودکشی کند ...، اما آثار آن چه انتخاب میکند، اصلاً در اختیار او نمیباشد. چون او خلق نکرده و مالک هم نیست. عقل: حال به سؤال اعتراضی دوستتان دقت کنید و آن را با معیارهای عقلی تطبیق دهید! *- سؤالِ «اسلام برای چی در هر امری حکم داده»، یعنی: «خدا برای چه حکم داده؟» آیا این اعتراض عقلانی است؟ *- اگر خداوند حکیم حکم ندهد، چه کسی باید حکم دهد؟! بشر نادان؟! آیا این حکم عقل است؟ *- اگر در اموری خدا حکم کند و در امور دیگری بشر حکم کند، چه اتفاقی میافتد؟ آیا میشود، دو دو خالق، دو إله، دو معبود، دو ربّ (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور) فرض نمود؟! فرمود: اگر دو إله باشد، فساد و تباهی حتمی است. لذا ما در زمین و آسمان و عرش الهی هیچ فسادی را مشاهده نمیکنیم، اما انسان چون خودش و دیگران را إله میگیرد، دچار انواع مفاسد و تباهی و عواقب آنها میگردد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» (الأنبیاء، 22) ترجمه: اگر در زمين و آسمان غير از خداى يگانه خدايان ديگرى مىبود، قطعاً زمين و آسمان تباه مىشد. پس منزّه است خدا- صاحب عرش- از آنچه وصف مىكنند. *- پس، عقل خداداد برای این است که انسان بتواند خدا را بشناسد و به ضرورت هدایت فراگیر از سوی خداوند منّان پیببرد، تا به نبوت معرفت یابد؛ نه این که بگوید: اگر عقل داریم، پس چرا خدا برای همه چیز قانون گذاشته و امر هدایت را به خودمان واگذار نکرده و یا ما را شریک نگرفته است؟ لذا انسان عاقل میگوید: الحمدلله رب العالمین، که به ما عقل و علم داد و قوانین همه چیز را نیز خودش وضع و بیان نمود و سپس بر اساس آن اندازهها و قوانین، ما را هدایت نمود. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» (الاعلی، 1تا3) ترجمه: نام پروردگار والايت را به پاكى بستاى * همان كه آفريد و سامان داد * و آن که اندازه کرد، سپس هدایت نمود.
x-shobhe |