كذبت قوم نوح المرسلين (105)
إذ قال لهم اخوهم نوح أ لا تتقون (106)
إنى لكم رسول امين (107)
فاتقوا اللّه و اطيعون (108)
و ما اسلكم عليه
من اجر ان اجرى الا على رب العالمين (109)
فاتقوا اللّه و اطيعون (110)
قالوا انومن لك و اتبعك الارذلون (111)
قال و ما علمى بما كانوا يعملون
(112)
ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون (113)
و ما انا بطارد المؤمنين
(114)
ان انا الا نذير مبين (115)
قالوا لئن لم تنته ينوح لتكونن من
المرجومين (116)
قال رب ان قومى كذبون (117)
فافتح بينى و بينهم فتحا و
نجنى و من معى من المؤمنين (118)
فانجينآه و من معه فى الفلك المشحون
(119)
ثم اغرقنا بعد الباقين (120)
ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين (121)
و ان ربك لهو العزيز الرحيم (122) |
ترجمه آيات
قوم نوح نيز پيغمبران را دروغگو شمردند(105).
وقتى كه برادرشان نوح به آنها گفت : چرا از خدا نمى ترسيد( 106 ).
كه من پيغمبرى خيرخواه شمايم (107).
از خدا بترسيد و اطاعتم كنيد(108)
براى پيغمبرى خود از شما مزدى نمى خواهم كه مزد من جز به عهده پروردگار جهانيان
نيست (109).
از خدا بترسيد و اطاعتم كنيد(110).
گفتند: چگونه به تو ايمان بياوريم در حالى كه فرومايگان پيرويت كرده اند(111).
گفت : من چه دانم كه چه مى كرده اند(112).
كه اگر فهم داريد حسابشان جز به عهده پروردگار من نيست (113).
و من اين مؤمنان را دور نخواهم كرد(114).
كه من جز بيم رسانى آشكار نيستم (115).
گفتند اى نوح اگر بس نكنى سنگسار مى شوى (116).
گفت : پروردگارا قوم من دروغگويم مى شمارند(117).
بين من و آنها حكم كن و مرا با مؤمنانى كه همراه منند نجات بخش (118).
پس او و همراهانش را در كشتى پر( از جمعيت و حيوانات ) نجات داديم (119).
سپس باقى ماندگان را غرق كرديم (120).
كه در اين عبرتى است و بيشترشان ايمان آور نبودند(121).
و پروردگارت نيرومند و فرزانه است (122).
بيان آيات
اين آيات بعد از داستان موسى و ابراهيم كه دو نفر از پيامبران اولوالعزم بودند،
شروع مى كند به داستان نوح كه اولين پيامبر اولوالعزم و از بزرگان انبياء است و
اجمال آنچه بين آن جناب و قومش گذشته، نقل مى كند كه در آخر به نجات نوح و
همراهانش و غرق اكثر مردم انجاميده است.
در مفردات گفته : كلمه (قوم
) در اصل به معناى جماعتى از مردان
است، نه زنان و به همين جهت فرموده : (لا
يسخر قوم من قوم و لا نساء من نساء)
و شاعر نيز گفته (اقوم آل حصن ام
نساء - آيا آل حصن قومند و يا زنانند)
و ليكن در قرآن كريم هر جا آمده اعم از زن و مرد را شامل است.
و لفظ قوم به قول بعضى از علماء مذكر است و اگر گاهى ضمير مونث به آن بر مى
گردانند به اعتبار جماعت مى باشد.
بعضى ديگر گفته اند: مونث است.
و در مصباح گفته هم در مونث به كار مى رود و هم در مذكر.
وجه اينكه قوم نوح را مكذب همه مرسيلن خوانده و
فرموده است: (كذبت قوم نوح المرسلين)
و اگر در جمله مورد بحث قوم نوح را تكذيب كننده همه مرسلين خوانده، با
اينكه ايشان به غير از نوح پيغمبر ديگرى را تكذيب نكردند، از اين باب بوده كه
دعوت انبياء و مرسلين يكى است و همه در دعوت به توحيد متفقند، پس اگر مردمى يكى
از ايشان را تكذيب كند در حقيقت همه را تكذيب كرده و به همين جهت خداى سبحان
ايمان به بعضى از ايشان بدون بعض ديگر را كفر به همه آنان خوانده و فرموده :
(ان الذين يكفرون باللّه و رسله و
يريدون ان يفرقوا بين اللّه و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض و يريدون
ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا).
بعضى از مفسرين در پاسخ از اشكال بالا گفته اند: اين از قبيل تعبير معروفى است
كه مى گويند فلانى چارپايان سوار مى شود و لباسهاى برد مى پوشد، در حالى كه
ميدانيم او سوار بيش از يك چارپا نشده و بيش از يك برد نپوشيده است، چيزى كه
هست مى خواهند كنايه بياورند از اينكه او جنس چارپا سوار مى شود، نه همه
چارپايان را.
ولى توجيه اولى بهتر است، و عين اشكال بالا و دو توجيه آن در آيه بعدى كه مى
فرمايد: (كذبت عاد المرسلين
) و نيز آيه
(كذبت ثمود المرسلين
) و آيات ديگر مشابه آن نيز مى آيد.
اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون |
يعنى زمانى كه برادرشان نوح به ايشان گفت : آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟ و مراد از
برادر هم نسب و خويشاوند است، همچنان كه مى گويند: اخو تميم و اخو كليب، يعنى
خويشاوند قبيله بنى تميم و بنى كليب، و استفهام در جمله، استفهام توبيخى است
و معنايش اين است كه چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟
يعنى من براى شما رسولى از ناحيه پروردگارتان و امينى بر رسالت او هستم، به
شما ابلاغ نمى كنم مگر آنچه كه پروردگارم مأمورم كرده و از شما خواسته است، و
به همين جهت جمله (فاتقوا اللّه و
اطيعون ) را بر آن متفرع كرد، آنگاه
دستورشان داد تا اطاعتش كنند، چون اطاعت او اطاعت خدا است
و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين |
اين جمله در سياق اين است كه بفهماند من به مزد دنيوى طمع ندارم، ولى به اين
عبارت فرموده كه (از شما مزدى در
خواست نمى كنم ) و با اين تعبير
فهمانده كه به جز خيرخواهى منظورى ندارد و آنچه كه ايشان را بدان دعوت مى كند
به خير خود ايشان است و در آن خيانت و نيرنگى هم نمى كند، خوب، وقتى چنين است
بايد در آنچه امرشان مى كند اطاعتش كنند، و به همين جهت در اينجا نيز جمله :
(فاتقوا اللّه و اطيعون
) را بر آن متفرع نمود. و اگر در
جمله (ان اجرى الا على رب العالمين
) به جاى نام جلاله
(اللّه
) نام رب العالمين را آورد، براى اين است كه بر مسأله توحيد
صريحتر دلالت كند، چون مشركين خداى تعالى را معبود عالم آلهه مى دانستند و
معتقد بودند كه براى هر عالمى الهى جداگانه هست، كه آن را به جاى خدا مى
پرستيدند. بنابر اين، در برابر اينان بايد اين معنا را اثبات كرد كه : خداى
تعالى رب همه عوالم است و غير از خداى تعالى هيچ اله ديگرى نيست.
در سابق وجه تكرار اين جمله گذشت و بنابر آن وجه در مورد بحث مى فهماند كه هر
يك از امانت و نخواستن مزد، سببى جداگانه و مستقل است براى وجوب اطاعت آنجناب
بر مردم.
در گفتگوى نوح عليه السّلام با قوم خود، آنان ايمان
آوردن افراد بىمال و مكنت به او را بر او خرده مى گيرند
قالوا انومن لك و اتبعك الارذلون |
كلمه (ارذلون
) جمع مصحح
(ارذل
) است و ارذل اسم تفضيل از رذالت است. و رذالت به معناى پستى و
دنائت است. مقصود مردم از اينكه به نوح (عليه السلام) گفتند: پيروان تو
افراد پستند، اين بوده كه شغل پست و كارهاى كوچك دارند، و لذا آن جناب پاسخشان
داد به اينكه : (و ما علمى بما
كانوا يعملون ).
و ظاهرا قوم نوح (عليه السلام) ملاك شرافت و احترام را اموال و فرزندان و
پيروان بيشتر مى دانستند، همچنان كه از دعاى نوح (عليه السلام) كه عرضه داشت
: (رب انهم عصونى و اتبعوا من لم
يزده ماله و ولده الا خسارا)، اين
معنا به خوبى بر مى آيد، يعنىاستفاده مى شود كه مرادشان از ارذلين، بردگان و فقراء و صاحبان مشاغل پست و
خلاصه كسانى است كه اشراف و اعيانشان ايشان را سفله و فرومايه مى خواندند و از
مجالست و معاشرت با آنان ننگ داشتند.
قال و ما علمى بما كانوا يعملون |
ضمير (قال
) به نوح بر مى گردد و كلمه
(ما)
استفهامى است. و بعضى گفته اند: نافيه است. و بنا بر اين قول، خبر ماى نافيه
حذف شده، چون سياق بر آن دلالت داشته و به هر حال مقصود از اين جمله اين است
كه بفرمايد: (به اعمالى كه ايشان
قبل از ايمان آوردن به وى داشته اند علمى ندارد)
و اين را كه گفتيم قبل از ايمان آوردن به وى، از عبارت
(بما كانوا يعملون - به آنچه كه عمل
مى كرده اند) استفاده كرديم.
ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون |
مقصود از (ربى
) همان رب العالمين است، چون تنها
فردى كه از بين جمعيت به دعوت به سوى رب العالمين اختصاص داشت آنجناب بود و
كلمه (لو)
كه بايد عمل كند و فعل شرط و جزاء شرط را جزم دهد، در اينجا عمل نكرده و در
نتيجه معناى جمله چنين مى شود كه : (اگر
شعورى مى داشتيد). بعضى گفته اند:
جزاى آن در تقدير است و معنايش اين است كه : اگر شعور مى داشتيد اين مطلب را مى
فهميديد. ولى اين گفتار صحيح نيست.
و از نظر حصرى كه در صدر آيه بود، معناى جمله مورد بحث چنين مى شود : من اطلاعى
از اعمال سابق ايشان ندارم و حسابشان هم بر من نيست، تا به آن خاطر تجسس كنم
كه تاكنون چه مى كرده اند، زيرا حسابشان تنها و تنها بر پروردگار من است، اگر
شعورى داشته باشيد، پس همو بر حسب اعمالشان مجازاتشان مى كند.
و ما انا بطارد المؤمنين ان انا الا نذير مبين |
جمله دومى به منزله تعليل جمله اولى است و هر دو جمله متمم بيان سابق است و
معنايش اين است كه : من هيچ پست و مأموريتى ندارم مگر انذار و دعوت، در نتيجه
كسى را كه رو به من بياورد و دعوتم را بپذيرد هرگز طردش نمى كنم و نيز از اعمال
گذشته اش تجسس نمى نمايم، تا به حساب كردههايشان برسم، چون حسابشان بر
پروردگار من است، كه پروردگار همه عالم است، نه بر من.
قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين |
مقصود از اينكه قوم نوح گفتند: (اگر
اى نوح منتهى نشوى ) اين است كه اگر
دعوتت را ترك نكنى مرجوم خواهى شد. و مرجوم از رجم است كه به معناى سنگسار كردن
كسى است، بعضى ديگر گفته اند: (به
معناى ناسزا است ). ولى بعيد است و
اين سخن را در اواخر دعوت نوح گفتند و او را تهديدى قطعى كردند، چون كلام خود
را به چند وجه تأكيد نمودند، ( يكى لام در لئن، دوم لام در لتكونن، و سوم
نون تأكيدى كه در آخر لتكونن است ).
نوح عليه السّلام از خداوند مى خواهد بين او و قومش
قضاى خود را براند
قال رب ان قومى كذبون فافتح بينى و بينهم فتحا و نجنى و من معى من المؤمنين... |
اين جمله آغاز كلام نوح (عليه السلام) است و جمله
(رب ان قومى كذبون
) جلوتر ذكر شده تا مقدمه باشد براى
مطالب بعد و اين معنا را برساند كه ديگر كار از كار گذشته و تكذيب به طور مطلق
از آنان تحقق يافته، به طورى كه ديگر هيچ اميدى به تصديق و ايمان در آنان
نمانده، همچنان كه در آيه (رب لا
تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا
فاجرا كفارا) به اين نكته تصريح شده
است.
و جمله (فافتح بينى و بينهم فتحا)
كنايه است از راندن قضاء ميان آن جناب و قومش، همچنان كه درباره اين قضاء به
طور كلى فرموده : (و لكل امة رسول
فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون
).
و اصل اين استعمال از باب استعاره به كنايه است، گويا نوح و پيروانش و كفار از
قومش، در يكجا جمع شده و بهم در آميختهاند، به طورى كه از يكديگر تشخيص داده
نمى شوند ناگزير از پروردگار خود درخواست كرده كه فتح و قضاى وسيعى در ميان
آنان ايجاد كند، تا يك طايفه از طايفه ديگر دور شود، و اين كنايه است از نزول
عذاب كه قهرا جز كفار و فاسقين را نمى گيرد و وقتى گرفت، پيروان او متمايز مى
شوند، چون ديگر كافر و فاسقى باقى نمى ماند. دليل بر اين استعاره جمله
(و نجنى و من معى من المؤمنين
) است كه خودش و مؤمنين را در
آميخته و در هم با كفار فرض كرده، كه اگر نجات خدايى نباشد عذاب مورد
درخواستش خود ايشان را هم مى گيرد و لذا درخواست نجات مى كند.
بعضى از مفسرين گفته اند: فتح، به معناى حكم و قضاء است كه از فتاحت به معناى
حكومت گرفته شده.
فانجيناه و من معه فى الفلك المشحون |
يعنى او و همراهانش را در سفينه اى مشحون يعنى مملو از ايشان و از هر جنبده اى
يك جفت نجات داديم، كه داستان آن در سوره هود آمده است.
يعنى بعد از نجات دادن ايشان بقيه قوم او را غرق كرديم.
ان فى ذلك لا ية... العزيز الرحيم |
درباره اين دو آيه قبلا بحث شد.
بحث روايتى (چند روايت درباره نوح عليه السّلام و قوم
او)
در كتاب كمال الدين و نيز در روضه كافى با ذكر سند از ابو حمزه، از
امام باقر (عليه السلام) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نوح هزار سال
مگر پنجاه سال در بين مردم بود، در حالى كه احدى غير او در كار نبوت با وى شركت
نداشت و ليكن آن جناب بر مردمى رو آورد كه به طور كلى مسأله نبوت را منكر
بودند و انبياى قبل از نوح تا زمان آدم را نيز قبول نداشتند، و به همين مطلب
اشاره دارد اين قول خداى متعال : (و
ان ربك لهو العزيز الرحيم ).
يعنى بين نوح و آدم (عليه السلام) ده پدر فاصله بود، كه همه از پيامبران
بودند.
و در تفسير قمى در ذيل جمله : (و
اتبعك الارذلون ) در معناى ارذل
فرموده اند يعنى فقراء.
و نيز در همان كتاب و در روايت ابى الجارود، از امام باقر (عليه السلام) آمده
كه در ذيل جمله (الفلك المشحون
) فرمودند: يعنى مجهز، كه همه
كارهايش تمام شده بود، و ديگر هيچ كارى نداشت، جز اينكه روى آب بيفتد.
سوره شعرا، آيات 123 تا 140
كذبت عاد المرسلين (123)
اذ قال لهم اخوهم هود الا تتقون (124)
انى لكم
رسول امين (125)
فاتقوا اللّه و اطيعون (126)
و ما اسلكم عليه من اجر
ان اجرى الا على رب العالمين (127)
اتبنون بكل ريع آية تعبثون (128)
و
تتخذون مصانع لعلكم تخلدون (129)
و اذا بطشتم بطشتم جبارين (130)
فاتقوا اللّه و اطيعون (131)
و اتقوا الذى امدكم بما تعلمون (132)
امدكم بانعم و بنين (133)
و جنت و عيون (134)
انى اخاف عليكم عذاب يوم
عظيم (135)
قالوا سواء علينا اوعظت ام لم تكن من الوآعظين (136)
ان هذا
الا خلق الاولين (137)
و ما نحن بمعذبين (138)
فكذبوه فاهلكنهم ان فى
ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين (139)
و ان ربك لهو العزيز الرحيم
(140) |
ترجمه آيات
قوم عاد نيز پيغمبران را دروغگو شمردند (123).
وقتى برادرشان هود به ايشان گفت چرا از خدا نمى ترسيد؟ (124).
كه من پيغمبرى خيرخواه شمايم (125).
از خدا
براى پيغمبرى خود، مزدى نمى خواهم چون مزد من جز به عهده پروردگار جهانيان نيست
(127).
چرا در هر مكانى به بيهوده نشانى بنا مى كنيد؟ (128).
و قصرها مى سازيد؟ مگر جاودانه زنده خواهيد بود؟ (129).
و چون سختى مى كنيد مانند ستمگران سختى و خشم مى كنيد (130).
از خدا بترسيد و اطاعتم كنيد (131).
از آن كسى كه آنچه ميدانيد كمكتان داده است بترسيد (132).
با چهارپايان و فرزندان ياريتان كرده (133).
با باغستانها و چشمه سارها (134).
كه من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى ترسم (135).
گفتند: چه ما را پند دهى يا از پندگويان نباشى براى ما يكسان است (136).
اين (بت پرستى ) رفتار گذشتگان است (137).
و ما هرگز مجازات نخواهيم شد (138).
و (آنها هود را) دروغگو شمردند و ما هلاكشان كرديم كه در اين عبرتى هست و
بيشترشان مؤمن نبودند (139).
و همانا پروردگارت نيرومند و رحيم است (140).
بيان آيات
اين آيات به داستان هود (عليه السلام) و قومش كه همان قوم عاد بودند اشاره مى
كند.
قوم عاد مردمى از عرب بسيار قديم و عرب اوائل (يعنى اوائل پيدايش اين نژاد)
بودند، كه در احقاف از جزيرة العرب زندگى مى كردند و داراى تمدنى مترقى و
سرزمينهايى خرم و ديارى معمور بودند، به جرم اينكه پيامبران را تكذيب كرده، به
نعمتهاى الهى كفران ورزيده و طغيان كردند، خداى تعالى به وسيله بادى عقيم
هلاكشان ساخته و ديارشان را ويران و دودمانشان را خراب كرد.
و به طورى كه مى گويند عاد اسم پدر بزرگ ايشان بوده و اگر خود آنان را عاد
خوانده اند، از قبيل تسميه قوم به اسم پدر بزرگ است، همچنان كه بنى تميم و بنى
بكر و بنى تغلب، را تميم و بكر و تغلب، مى نامند.
در سابق در آيه اى كه نظير اين آيه در داستان نوح بود گفتيم كه : چرا قوم نوح
را تكذيب كننده همه انبياء خوانده، با اينكه بيش از يك پيامبر را تكذيب نكرده
بودند.
انى لكم رسول امين... رب العالمين |
بيان معناى اين آيه در ذيل آيه نظير آن در داستان نوح (عليه السلام) گذشت.
بعضى از مفسرين گفته اند كه : اگر داستان اين پنج نفر از انبياء را با ذكر
مسأله امانت رسولان و مزد نخواستن آنان و دستورشان به تقوا و اطاعت آغاز كرده
براى اين بوده كه بفهماند مبناى مسأله بعثت همانا دعوت به معرفت حق و اطاعت
دستوراتى است كه اگر مردم در آن دستورات پيغمبر خود را اطاعت كنند به ثواب
نزديك و از عقاب دور مى شوند و انبياء همگى بر اين معنا متفقند، هر چند كه از
نظر بعضى از فروع دين، آن هم به خاطر اختلافى كه در اعصار هست مختلف بوده
باشند، و همگى يك هدف را دنبال مى كنند و همگى از طمع مال دنياى مردم منزهند.
و نظير اين سخن را در تفسير آيه اى كه در خاتمه همه داستانهاى هشتگانه اين سوره
آمده، يعنى آيه (ان فى ذلك لا ية و
ما كان اكثرهم مؤمنين و ان ربك لهو العزيز الرحيم
) زده اند، كه اين آيه دلالت مى كند بر اينكه بيشتر امتها و
اقوام، از آيات خدا رويگردان بوده اند، و خداى سبحان به خاطر همين جرم اينها، و
به ملاك اينكه خودش عزيز است مجازاتشان كرده و مى كند و به خاطر اينكه نسبت به
مؤمنين رحيم است، نجاتشان مى دهد. ما نيز در آنجا كه غرض سوره را ذكر مى كرديم
به اين معنا اشاره نموديم.
توبيخ قوم هود عليه السّلام بخاطر اسراف در شهوت
(ساختن بناهاى كاخ مانند براى تفاخر و تفريح) و افراد در غضب
اتبنون بكل ريع آية تعبثون |
كلمه (ريع
) به معناى نقطه بلندى است از زمين، و كلمه (آيت
) به معناى علامت و نشانه است و
كلمه (عبث
) به معناى آن كارى است كه هيچ
نتيجه و غايتى بر آن مترتب نمى شود. گويا قوم هود (عليه السلام) در بالاى
كوهها و نقاط بلند، ساختمانهايى مى ساختند، آن هم به بلندى كوه، تا براى گردش
و تفريح بدانجا روند، بدون اينكه غرض ديگرى در كار داشته باشند، بلكه صرفا به
منظور فخر نمودن به ديگران و پيروى هوى و هوس، كه در اين آيه ايشان را بر اين
كارشان توبيخ مى كند.
البته درباره اين آيه معانى ديگرى ذكر كرده اند، كه چون هيچ دليلى از لفظ آيه و
از سازش سياق نداشت، لذا از نقل آنها خوددارى كرديم.
و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون |
كلمه (مصانع
) - به طورى كه گفته اند - به معناى
قلعه هاى محكم و قصرهاى استوار و ساختمانهاى عالى است، كه مفرد آن مصنع مى
باشد.
و اينكه فرمود: (لعلكم تخلدون
) در مقام تعليل مطلب قبل است، يعنى
شما اين قصرها را بدين جهت مى سازيد كه اميد داريد جاودانه زنده بمانيد. و الا
اگر چنين اميدى نمى داشتيد هرگز دست به چنين كارهايى نمى زديد، چون اين كارهايى
كه مى كنيد و اين بناهايى كه مى سازيد طبعا سالهايى دراز باقى مى ماند، در حالى
كه عمر طولانيترين افراد بشر از عمر آنها كوتاهتر است.
بعضى ديگر از مفسرين در معناى آيه و نيز در مفردات آن، وجوهى ديگر گفته اند، كه
از نقل آنها صرف نظر مى كنيم.
در مجمع البيان گفته كلمه (بطش
) به معناى كشتن با شمشير و زدن با
تازيانه است و كلمه (جبار)
به معناى كسى است كه بر ديگران علو و عظمت و سلطنت داشته باشد و اين خود يكى از
صفات خداى سبحان است كه در خصوص ذات مقدس او مدح و در غير او ذم شمرده مى شود،
براى اينكه در غير خدا معنايش اين است كه بنده خدا جباريت را به خود بندد.
و بنا به گفته وى معنايش چنين مى شود كه : شما وقتى مى خواهيد شدتى در عمل از
خود نشان دهيد، آن قدر مبالغه و زياده روى مى كنيد كه جباران مى كنند.
و حاصل معناى آيات سه گانه مورد بحث اين است كه : در دو سوى شهوت و غضب از حد مى
گذريد و اسراف مى كنيد و از حد اعتدال و از هيئت عبوديت خارج مى شويد.
اين جمله بر مسأله اسراف در دو سوى شهوت و غضب و خروجشان از رسم عبوديت تفريع
شده، مى فرمايد: چون چنين هستيد، پس از خدا بترسيد و او را اطاعت كنيد و
دستورات او را در خصوص ترك اسراف و استكبار به كار بنديد.
و اتقوا الذى امدكم بما تعلمون امدكم بانعام و بنين و جنات و عيون |
راغب مى گويد كلمه (مد)
در اصل به معناى كشيدن است، ولى در يارى هم
استعمال مى شود، ميگويند: (امددت
الجيش بمدد و الانسان بطعام - من لشكر را به مدد يارى كردم و فلانى را به اطعام
مدد دادم ) و بيشتر موارد استعمال
امداد در محبوب است، به خلاف كلمه (مد)
كه بيشتر در مكروه استعمال مى شود، همچنان كه هر دو كلمه در قرآن كريم آمده،
يك جا فرموده : (و امددناهم بفاكهة
- ايشان را با ميوه مدد داديم )،
جاى ديگر مى فرمايد: (و نمد له من
العذاب مدا - براى او از عذاب دنبالهاى كه خود مى دانيم درست مى كنيم
).
جمله (و اتقوا الذى امدكم...)
در معناى تعليق حكم به وصف است، كه خود عليت آن وصف را مى رساند و معنايش اين
است كه بپرهيزيد از خدايى كه شما را با نعمتهاى خود مدد مى دهد، چرا بپرهيزيد؟
براى همين كه شما را مدد مى دهد، پس بر شما واجب است كه شكرش را به جاى آريد و
نعمتهايش را در آنجا كه بايد مصرف كنيد، مصرف نماييد، نه اينكه به آن اتراف و
استكبار بورزيد، چون كفران نعمت، غضب و عذاب خداى را به دنبال دارد، همچنان كه
فرمود: (لئن شكرتم لازيدنكم و لئن
كفرتم ان عذابى لشديد).
و آنگاه اجمالى از نعمتها را ذكر كرده، در اول فرموده :
(امدكم بما تعلمون - شما را مدد داد
به آنچه خودتان مى دانيد)، آنگاه
همان اجمال را تفصيل داده، بار دوم فرمود: (امدكم
باموال و بنين و جنات و عيون ).
در جمله اولى نكته ديگرى نيز هست و آن اينست كه خود شما ميدانيد كه اين نعمتها
از امداد خداى تعالى و صنع اوست و احدى غير او در ايجاد آنها و امدادش به شما
شركت نداشته، پس تنها او است كه بر شما واجب است از نا فرمانيش بپرهيزيد و شكرش
را به جاى آورده، او را بپرستيد، نه بتها و اصنام، پس در حقيقت كلامى است كه
برهان خود را نيز متضمن است.
انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم |
اين جمله امر به تقوا را تعليل مى كند و معنايش اين است كه من كه شما را به
تقوا دعوت مى كنم تا شكر او را به جاى آورده باشيد، بدين جهت است كه من بر شما
مى ترسم عذاب روزى بزرگ را، كه اگر كفران كنيد و شكر به جا نياوريد، بدان عذاب
مبتلا شويد. و ظاهرا مراد از (روز
عظيم ) همان روز قيامت است، هر چند
كه بعضى ممكن دانسته اند كه
مراد از آن، روز استيصال و هلاكت باشد.
انكار و تكذيب قوم هود عليه السّلام و هلاك گرديدنشان
قالوا سواء علينا او عظت ام لم تكن من الواعظين |
در اين جمله از قوم هود حكايت مى فرمايد كه آن جناب را به كلى از دعوتش و تاثير
كلامش و از ايمان خود مأيوس كردند.
بعضى گفته اند: اين تعبير خالى از مبالغه نيست، چون مقتضاى ترديد - چه موعظه
كنى و يا از واعظان نباشى - اين بود كه گفته شود:
(چه موعظه كنى و چه نكنى )
ولى آن طور فرمود تا مبالغه را برساند و بفهماند كه ما به هيچ وجه ايمان
نخواهيم آورد.
كلمه (خلق
) به ضمه خاء و لام و يا سكون لام،
خوانده مى شود، راغب گفته : (خلق و
خلق ) - به فتحه خاء و ضمه آن - در
اصل يكى بوده، مانند شرب و شرب و صرم و صرم و ليكن خلق - به فتحه خاء - مختص
به هيئتها و اشكال و صور ديدنى است و خلق - به ضمه خاء - مختص به قوا و
اخلاقياتى است كه با بصيرت درك مى شود، نه با چشم، همچنان كه در قرآن كريم
آمده : (انك لعلى خلق عظيم
) و نيز بنا به قرائتى
(ان هذا الا خلق الاولين
).
و اشاره به كلمه (هذا)
اشاره به معارفى است كه هود آورده و مردم آن را وعظ ناميدند و معنايش اين است
كه اين دعوت به توحيد و موعظه كه تو بدان دست زدهاى، جز همان عادت گذشتگان از
اهل اساطير و خرافات چيز ديگرى نيست و اين سخن مانند همان سخنى است كه از
ديگران حكايت كرده و فرموده است : (ان
هذا الا اساطير الاولين ).
ممكن هم هست كه اشاره باشد به شرك و بت پرستى، كه به تقليد از پدرانشان داشتند
و مى گفتند: (وجدنا آباءنا كذلك
يفعلون - پدران خود را يافتيم كه چنين مى كردند).
بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه مراد اين باشد كه خواسته اند بگويند: اين
خلق كه در ما است نيست مگر همان خلق اولين، زنده ميشويم آن چنان كه آنها مى
شدند و مى ميريم آن چنان كه آنان مردند و بس، ديگر بعث و حساب و عذابى در كار
نيست، و ليكن اين احتمال از سياق آيه دور است.
در اين جمله معاد را انكار كرده اند، البته اين در صورتى است كه مراد هود
(عليه السلام) از عذاب يوم عظيم، روز قيامت باشد.
فكذبوه فاهلكناهم ان فى ذلك لا ية... الرحيم |
معناى اين آيات روشن است.