شهید آوینی

 

 

عملیات والفجر یکی از تلخ ترین لحظات را در مقابل چشمانم به تصویر کشاند

گفت و گو با امينه وهاب زاده جانباز شيميايي //
امينه وهاب زاده 52 ساله، جانباز 70 درصد شيميايي و تركش خورده اي است كه تمرينات چريكي را آموزش ديده است. وي پيش از انقلاب اسلامي بارها به دليل مبارزه عليه رژيم طاغوت و پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني(ره) توسط ساواك دستگير و در زندانهاي پهلوي شكنجه شده است.

بانوان ايثارگر ايرانى با داشتن تجارب ارزشمند از حضور خود، در دوران پيش از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران، پا به پاى مردان در فعاليت هاى مختلف كشور، در طول مدت هشت سال دفاع مقدس به افتخارآفرينى خويش ادامه داده، حتى در برخى از صحنه ها، جلودار مردها در امر پشتيبانى از دفاع مقدس و جنگ تحميلى بوده اند. به تعبير امام راحل:

"... خط اين ها (بانوان) و زحمات اين ها، بيشتر از مردها بايد گفت بود. براى اينكه وقتى كه بانوان مى آيند، در ميدان؛ قوه مردها دوچندان مى شود و يا ده چندان مى شود ...".

خدمات و عملكرد بانوان ايرانى در طول دفاع مقدس، تداوم كاركرد درخشان آن ها در طول نهضت و انقلاب اسلامى بوده است، يعنى از آغاز حركت ها و اقدامات ايرانيان براى به پيروزى رساندن انقلاب تا لحظات حساس و سرنوشت ساز پيروزى آن.

تعمق در فرمايش امام، مشخص مى كند هدف جامعه اسلامى از فراهم ساختن زمينه شركت زنان در فعاليت ها و از جمله دفاع مقدس، اقدام مسؤولانه آن ها و انجام عملكردهايى جهت پيشرفت اسلام و پيشبرد انقلاب و صدور ارزش ها است؛ ضمن آنكه شرط اصلى و وجودى بانوان در رسيدن به اين توفيق، تعهد داشتن و متعهد بودن آن ها به انجام اقدامات جهت پيشرفت اسلام، انقلاب و دفاع مقدس است.

اصلي ترين حماسه ها و عملكردهاي درخشان زنان ايراني در خط مقدم جنگ، به امداد و كمك رساني بموقع آنان به زخمي هاي جنگ، نيزخدمات رساني در امور تغذيه و فراهم ساختن پوشاك براي رزمندگان، در اوج جنگ و در زمان عمليات ها و امور جنگ خلاصه نمي شد، بلكه مهمتر از همه، دلاوريها و شجاعت هايي بوده است كه برخي از بانوان ايراني در خط اول جنگ، به نمايش گذاردند؛ بخصوص در ابتداي جنگ و زماني كه خاك مقدس وطن مان از چندين نقطه مرزي مورد تجاوز قرار گرفته بود. اگر اقدامات، تشويق ها، حمايت ها و شركت مؤثر و مستقيم زنان در جنگ نبود، چه بسا دشمنان درهمان اوايل جنگ، به اهداف خود يعني تصرف و اشغال مناطق مرزي توفيق مي يافتند. اما روحيه شهادت طلبي و بي باكي زنان غيور ايراني مبني بر مقاومت ورزيدن و دفاع كردن از خاك و سرزمين خويش، دشمن را با دژي مستحكم روبه رو ساخت كه هرگز تصور آن را نكرده بود. امينه وهاب زاده از جمله اين زنان ايثارگر است كه مي توان به آن اشاره كرد.

امينه وهاب زاده 52 ساله، جانباز 70 درصد شيميايي و تركش خورده اي است كه تمرينات چريكي را آموزش ديده است. وي پيش از انقلاب اسلامي بارها به دليل مبارزه عليه رژيم طاغوت و پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني(ره) توسط ساواك دستگير و در زندانهاي پهلوي شكنجه شده است.

وي پس از انقلاب اسلامي عضو فعال كميته انقلاب اسلامي بوده و در رده هاي بالاي سپاه و بسيج ناحيه غرب تهران به دفاع از ارزش هاي نظام مقدس جمهوري اسلامي پرداخته است. وي در سال 88 در روز زن به عنوان يكي از زنان نمونه از سوي رياست جمهوري مورد تقدير قرار گرفت. آنچه در پي مي آيد گپ و گفتي است كه با وي انجام داده ايم.

خانم وهاب زاده از خودتان و فعاليت هايتان قبل و پس از انقلاب بگوييد ؟

من از مادري عراقي و پدري ايراني به دنيا آمدم و تا 14 سالگي در كاظمين به سر مي بردم و از همان سنين نوجواني علاقه خاصي به حضرت امام خميني(ره) و فرايض ايشان پيدا كردم و بعد از آشنايي با خط مشي ايشان، اقدام به پخش اعلاميه هاي آن حضرت در عراق كردم تا اينكه در سن چهارده سالگي به دليل همين فعاليت ها به ايران تبعيد شدم. اما پس از تبعيد نيز دست از فعاليت هاي ضدرژيم ستمشاهي برنداشتم و به پخش اعلاميه هاي حضرت امام(ره) ادامه دادم تا اينكه توسط ساواك دستگير و به 9 سال زندان محكوم شدم. درمدتي كه در زندان بودم تحت شكنجه قرار گرفتم اما به دليل پايين بودن سنم بعد از مدتي از زندان آزاد شدم تا اينكه انقلاب شد و پس از انقلاب نيز به مدت 8 سال در دفتر بسيج امور زنان مشغول به فعاليت بودم. حضور در سپاه و كميته انقلاب نيز از ديگر فعاليت هاي من در دوران پس از انقلاب بود تا اينكه جنگ تحميلي عليه كشور عزيزمان آغاز شد و من به عنوان نيروي داوطلب نظامي و در سمت مسؤول امدادگران در جنگ حضور پيدا كردم.

* از نخستين روزهاي حضورتان به عنوان امدادگر در جنگ بگوييد.

 

10 روز بعد از آغاز جنگ تحميلي بود كه به عنوان يك نظامي و امدادگر به جبهه اعزام شدم. از آن جهت نظامي، چون كه به عنوان عضوي از سپاه و كميته انقلاب اسلامي قبل از اعزام مشغول به فعاليت بودم.

زماني كه تصميم گرفته شد به جبهه اعزام شويم من به عنوان مسؤول امداد انتخاب شدم و سرپرستي حدود 200 نفر از رزمندگان امدادگر را بر عهده گرفتم. خاطرم هست كه نخستين عمليات كه در تاريخ هفتم مرداد ماه سال 1360 آغاز شد، عمليات ثامن الائمه مقدماتي يا همان شكستن حصر آبادان بود. در آن عمليات با فرماندهاني چون شهيد صيادشيرازي، شهيد همت و حسن باقري همرزم بوديم.

روز عمليات را به ياد مي آورم كه در شرق رود كارون به همراه دو نفر از زنان امدادگر و يكي از برادران همرزم مستقر شده بوديم. در همان زمان متوجه شديم تعدادي از نيروهاي تكاور عراقي در كانال پناه گرفته بودند، من كه مانتو بلندي پوشيده و چفيه دور گردنم بسته بودم و كلاه بر سر داشتم به سمت عراقي ها رفتم، آنان در ابتدا با ديدن من تصور كردند از برادران رزمنده هستم روي اين حساب بلافاصله بلوزهايشان را براي اينكه درجه هايشان مشخص نشود از تن درآورده و شروع به بوسيدن عكس امام خميني(ره) كه به همراه داشتند كردند.

من با ديدن اين صحنه بسيار خشمگين شدم ولي با يادآوري جمله حضرت علي(عليه السلام) در مورد اسراي جنگي خشم خود را فرو بردم و بعد از آرام گرفتن به همراه همرزمانم آنان را دستگير و سه مجروحي كه ميانشان بود را به بيمارستان پتروشيمي منتقل كرديم.

بعد از انتقال مجروحين به بيمارستان، يكي از اسرا با گريه به سمت من آمد و با گريه و به زبان عربي گفت كه يكي از آن مجروحين برادرم است و بعد از من طلب آب كرد و من وقتي به او آب دادم گريه كرد و گفت: باورم نمي شود تا همين چند ساعت قبل من به روي شما اسلحه مي كشيدم و شما در جواب آب خنك به من مي دهيد. هميشه اين خاطره در ذهنم حك شده است.

س ـ خانم وهاب زاده در 8 سال دفاع مقدس، در چند عمليات شركت داشتيد؟

من در مجموع در هفت عمليات شركت كردم. نخستين عمليات كه همان شكست حصر آبادان بود و پس از آن در عمليات طريق القدس كه در 8 آبان ماه سال 1360 آغاز شد. بعد از آن عمليات فتح المبين در يكم فروردين سال 61 بود كه به همراه ساير امدادگران مشغول فعاليت بوديم. عمليات بيت المقدس كه درفاصله كوتاهي از عمليات قبلي صورت گرفت، در يكم ارديبهشت سال 61 و نيز عمليات رمضان در 22 تيرماه همان سال از جمله عملياتي بود كه به ترتيب انجام گرفت و من به همراه ساير امدادگران در آن حضور داشتم.

عمليات هاي والفجر مقدماتي، محرم و والفجر يك از ديگر عملياتي بود كه تا تاريخ 22 فروردين ماه 1362 صورت گرفت و من در آن انجام وظيفه مي كردم. كه با بمباران شيميايي كه به صورت آزمايشي در عمليات والفجر يك در منطقه غرب و جنوب فكه توسط نيروهاي بعثي صورت گرفت، در حالي كه انجام وظيفه مي كردم شيميايي شدم و از ادامه خدمت بازماندم.

از روز عمليات والفجر بگوييد از زماني كه بمب شيميايي زدند چه جوي در ميان رزمندگان حاكم بود؟

نزديك صبح بود و من داخل چادر امداد بودم كه ناگهان متوجه صداهاي زيادي در اطرافم شدم. از چادر خارج شدم از شدت مه چشم چشم را نمي ديد در همان لحظه يكي از برادران رزمنده با سرعت به سمت من آمد و يك ماسك داد و آن را بلافاصله به صورتم زدم و شروع كردم به دنبال مجروحان رفتن، تركيب بمب هاي شيميايي به گونه اي بود كه بلافاصله بر سيستم بدن از جمله دستگاه تنفسي تأثير مي گذاشت. براي يك لحظه ديدم همه رزمندگان سعي مي كنند فرياد بزنند و كمك بطلبند ولي صدا از گلوها بيرون نمي آمد. در همان موقع جواني را ديدم كه بدجوري آسيب ديده بود و بلافاصله ماسكم را به صورتش زدم تا شايد كمكي كند. صحنه هاي بسيار دلخراشي بود. ديدن خفگي و سوختن و شهيد شدن همسنگراني كه در راه آرمان خود پا به خاك مقدس جبهه گذاشته بودند و هيچ كاري نمي توانستيم بكنيم بسيار تكان دهنده و تلخ بود و به جرأت مي توانم بگويم يكي از تلخ ترين خاطرات دوران خدمتم در سال هاي جنگ (همين عمليات) بود.

در اين عمليات من و ساير نيروها به مدت 12 ساعت در همان منطقه شيميايي به سر برديم و در آنجا بود كه من شيميايي شدم و 70 درصد بدنم دچار آسيب شد.

س ـ نقش زنان را در جبهه ها چگونه ديديد؟

زنان ايثارگر ايراني با داشتن تجارب ارزشمند از حضور خود، در دوران پيش از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، پا به پاي مردان در فعاليت هاي مختلف كشور، در طول مدت هشت سال دفاع مقدس به افتخارآفريني خويش ادامه داده، حتي در برخي صحنه ها جلودار مردان در امور پشتيباني از دفاع مقدس و جنگ تحميلي بوده اند.

س ـ شما به عنوان زني ايثارگر و نستوه مقاومت كه سال ها در راه آرمان و دفاع از ارزش هاي ديني خود با دشمن جنگيديد، وضعيت كنوني خود را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

من جانباز شيميايي 70 درصد هستم. به عبارتي بخش اعظم سيستم بدن من از كار افتاده است و براي ادامه زندگي نياز مبرم به استفاده از برخي داروها هستم كه بسيار حياتي است اما متأسفانه مدتي است كه سهميه اين داروها قطع شده و تهيه اين داروها كه هزينه بسيار گزافي دارد به عهده خود من است . البته اين تنها مشكل من نيست، بلكه عمده جانبازان با اينگونه كمبودها روبه رو هستند كه جا دارد مسؤولان در اين خصوص مددي رسانند.

ولي در مجموع خدا را شكر مي گويم چون به خاطر هدف و آرمان خود و سخنان حضرت امام خميني(ره) پا به خاك مقدس جبهه گذاشتم وبراي دفاع از ارزش هاي مقدس ديني پا به اين عرصه نهادم و هيچ گلايه اي از اين جهت ندارم.

یک خاطره خواندنی:

یک روز من در بیمارستان پتروشیمی بندر امام بودم که گفتند یک آمبولانس باید برود و یک مجروح را از منطقه به بیمارستان بیاورد. نزدیک صبح بود. به راننده ی آمبولانس گفتم که آماده شود برویم ولی او گفت بگذار هوا روشن شود بعد، من هم بدون اینکه چیزی بگویم آمبولانس را برداشتم و رفتم.

مجروح حالش خیلی بد بود من داشتم به وضعیت او رسیدگی می کردم که یک لحظه آمبولانس را موج انفجار گرفت دومین خمپاره که به سمت ماشین زده شد من با خود گفتم که دیگر زنده نمی مانیم

بعد از این که به روی زمین پرتاب شدم، بیهوش افتادم و بعد که به خودم آمدم دیدم در بیمارستان هستم و از ناحیه ی شکم به شدت مجروح شده ام. چون حالم خیلی وخیم بود دوباره از هوش رفتم و یک لحظه نبضم از کار افتاد و پزشکان فکر کردند من مرده ام مرا به سرد خانه بردند. وقتی یک پرستار آمده بود تا جنازه ای را آنجا بگذارد دیده بود من زنده ام مرا سریع به اتاق عمل بردند و عملی را روی شکمم انجام دادند و وقتی به خودم آمدم و دیدم رزمنده های زیادی دور تخت من جمع شده اند و به شوخی برای من فاتحه می خوانند حضور آن رزمنده ها در آن لحظه مرا خیلی خوشحال کرد.

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo