اسرار سعی و عرفات

نویسنده: سید محمد باقر حجّتی

«حج» و اعمال و آموزه های آن، آكنده است از رمزها و رازها; بخشی از این رازها و رمزها را احادیث معصومان ـ علیهم السلام ـ برنموده اند و برخی را بیان و بنان عالمان با بهره گیری از هدایت های آن بزرگواران عرضه كرده اند. تأمّل در ابعاد مختلف حجّ تنبّه آفرین است و در نگریستن بسیار در آن نشانگر آن كه زیبایی ها و والایی های معارف آن ناپیداكرانه. نویسنده بزرگوار و محقّق ارجمند، در مقالات پیشین از حقایق و اشارات برخی از اعمال حجّ سخن گفته بود و در این مقاله به تبیین و توضیح اسرار و حقایق سعی صفا و مروه و عرفات پرداخته است.

می دانیم سعی میان صفا و مروه از اركان حج و كاری است ضروری كه بدون آن حاجی نمی تواند از احرام خارج شود و به اصطلاح نسبت به پاره ای از امور، مُحِلّ گردد. این سعی خاطره بس سترگ و شگرفی را در اذهان تجدید می كند كه هاجر برای جستجوی مایه حیات خود و فرزندش، تلاشی مستمر را دنبال كرد. و هرچند این تلاش عملا به هدفی كه در مد نظر بود نایل نیامد; اما خداوند به هیچوجه تلاش ها و كوشش های مشروع و مطلوب آدمی را بی پاداش نمی گذارد; لذا با امداد غیبی این تلاش و كوشش به آب زمزم و جریان آن انجامید، و این تلاش به صورت رمزی درآمد كه می باید حاجیان هرساله با سعی میان صفا و مروه خاطره آن را عملا تجدید كنند، و بدانند كه سعی و كوشش آنان باید با التجاء به خداوند توأم باشد تا به نتیجه مطلوبی بارور گردد.

حاجی باید هفت بار میان صفا و مروه سعی به عمل آورد، نه بدود و نه آهسته، و راه رفتن او بهتر است حد وسط میان «مشی = راه رفتن عادی» و «عَدْو = دویدن» باشد، نقطه شروع این كار، صفا است; و عمل مذكور به منزله التجاء و پناهندگی به خدا در كنار خانه او است تا بدین وسیله مغفرت الهی را به سوی خود جلب كند، و از او درخواست عفو نماید، چنانكه قبلاً نیز اشاره كردیم این كار نیز به منزله رفت و آمد به خانه فرد بزرگی است كه چند بار تكرار می شود تا شاید آن بزرگ بدو التفاتی كند; و از مهر و لطف خویش سهمی عاید او سازد; اما نمی داند آن بزرگ، نیاز او را برمی آورد و یا دست ردّ به سینه او می زند. چنانكه اشاره شد سعی میان صفا و مروه یادآور یكی از رویدادهای تاریخی عبرت آموزی است; چون هاجر همسر ابراهیم برای جستجوی آب برای فرزندش اسماعیل از صفا به مروه و از مروه به صفا رفت و آمد می كرد تا بالاخره منبع آب را زیر پای اسماعیل یافت، و نیاز خود و فرزند خویش را فراهم دید، و همین آب منشأ آبادانی این سرزمین و عامل خیر و بركت آن شد.

سعیی كه هاجر میان صفا و مروه مبذول داشت هدف او یافتن آب برای خود و فرزند خویش بود كه مایه حیات هرموجود زنده ای است. حیات اسماعیل و هاجر ـ علیهما السلام ـ به علت تشنگی شدید در معرض خطر بود، و اگر زیرپای اسماعیل آب به جریان نمی افتاد و از آن بهره نمی گرفتند مرگ آندو حتمی می نمود.

این سعی با چنان هدفی حیاتی كه در گذشته صورت گرفت، و باید چنین سعیی مبذول می گردید، (سعیی كه می تواند به صورت الگو و سرمشقی برای همه جوامع انسانی باشد) شاید اشارتی است به این حقیقت كه باید مسلمین برای ادامه حیات شرافتمندانه خود در تمام شؤون حیاتی بكوشند، و همه تلاش خویش را توأم با تحركی استوار و جنبشی كه سراپای وجودشان را دربر می گیرد و همه اندام های بدنشان ـ آنگاه كه می باید به «هروله» روی آورند ـ برای چنان جنبشی بدون استثنا به كار افتند، و جان و روحشان و قلب و دلشان، و زبان و دهانشان پویا در سوی هدف حیاتی یعنی به هم رساندن ایمان و اعتقاد توحیدی زلال و دست یافتن به این مایه صافی و پاكیزه از شوائب شرك، برای تداوم حیات و زندگانی بالنده اسلامی باشد.

حیات مسلمین بدون سعی و كوشش و تلاش نمی تواند ـ به گونه ای كه مسلمین بتوانند آبرو و عزت و قدرتی در خود به هم رسانند و عرصه را در برابر دشمنان دیرینه اسلام تنگ كنند ـ ادامه و استمرار یابد، حتی می بینیم حاجی نه تنها باید سعی خود را میان دو كوه صفا و مروه در پیش گیرد; بلكه باید بر فرازیدن بر كوه و دشواری صعود بر آنها را بر خویشتن هموار سازد و بداند كه سعی و كوشش با بالا رفتن بر روی كوه های صفا و مروه شاید اشارتی باشد كه باید سعی و تلاش ها به سوی صعود و تعالی ـ هرچند كه دشوار ـ می آید منتهی گردد. و حتی ترك هروله ـ كه تحریك و به جنبش واداشتن همه اندام ها در آن منظور شده است ـ از كمال سعی می كاهد، و باید سعی كامل و ثواب آفرینی كه پاداش كامل را به ارمغان می آورد در جایی كه باید به «هروله» تن درداد این كار هرچند پر زحمت را حاجی برخود هموار سازد و اگر آن را ترك گوید به جا است آنرا در حین سعی اعاده كند.

مرحوم فیض كاشانی می گوید:

«وقتی حاجی از طواف برگرد كعبه و توابع آن [یعنی نماز طواف و مستحبات دیگر] بیاسود، به زمزم درآید، و اگر برای او نوشیدن آب زمزم مقدور باشد پیش از آن كه به سوی «صفا» [برای سعی] روی آورد از آب آن بنوشد، و به هنگام نوشیدن بگوید:


«أللّهُمَّ اجعله علماً نافعاً وَ رِزقاً واسعاً، و شفاءً من كلّ داء و سُقْم إنّكَ قادرٌ یا ربّ الْعالمین»:

بار خدایا! این آب و مایه حیات را منشأ علمی سودمند، و روزی گسترده و شفاء از هر درد و بیماری برایم قرار ده; چرا كه تو، ای خداوند گار و مدبّر عالم، بر هرچیزی توانا هستی.

آنگاه از باب صفا به سوی كوه صفا روان شود و بر فراز آن بایستد تا بتواند به كعبه بنگرد، و ركنی را كه حجرالاسود در آن جای دارد در مقابل خویش بیند، و به حمد و ثنای الهی و یاد نعمت های او و این كه به او احسان فرموده ـ تا هر قدر كه می تواند ـ از جان و دل زبان بگشاید، آنگاه بگوید:

«لا إلهَ إلاّ الله وَحْدَهُ لا شریكَ لهُ، لَهُ الملك ولَهُ الحَمْدُ، یحیی وَیمیتُ وهُوَ علی كُلِّ شَیء قَدیر»:

جز خدای یگانه هیچ معبودی دگر [سزای پرستش] نیست، فقط او به تنهایی سزای آن است كه به او پناه جست، او را انباز و شریك و همتایی نیست، ملك و زمامداری همه امور و حمد و ستایش واقعی از آن او است، او است كه حیات می بخشد و مرگ می آفریند، و همو بر هر چیزی توانا است.

[آنگاه مرحوم فیض كاشانی، آداب و ادعیه دیگری یك به یك بر شمرده و گزارش می كند و سپس می گوید]:

«سعی میان صفا و مروه را [پس از آداب و ادعیه یاد شده] آغاز می كند... از صفا به مروه می رود و هفت بار [كه مجموع رفت و باز گشت او از صفا به مروه را تشكیل می دهد] سعی خود را برگزار می سازد كه وقوف او بر صفا چهار بار، و بر مروه نیز چهار بار می باشد; لكن سعی او میان صفا و مروه در مجموع رفت و باز گشت، در هفت بار صورت می پذیرد، و این هفت بار سعی از صفا آغاز می گردد و در مروه پایان می گیرد.

«اگر كسی هروله در سعی را ـ حتی در بخشی از مسیر مخصوص به خود ـ رعایت نكرده باشد چهره خویش را برنگرداند، بلكه به پشت عقب گرد كند تا به جایی برسد كه در آنجا هروله نكرده بود، آنگاه هروله را از همانجا تا موضعی كه به جا است به هروله بپردازد این كار را انجام دهد».

این آداب ظریف باید حاجی و حجاج و مسلمین را درسی باشد كه در بحران تراكم جمعیت و شدائدی كه از پی خود دارد كمترین ضعف و فتوری به خود راه ندهد; بلكه علی رغم گذر بر دشواری ها باز هم بكوشد و استقامت و پایداری خود را تداوم بخشد، و در تمام صحنه های زندگانی با تمام وجود كوشا باشد كه «وَأنْ لَیسَ لِلإنسانِ إلاّ ما سعی وأنّ سعیهُ سَوفَ یری»: (آنچه عاید انسان می گردد فقط محصول سعی و كوشش او است، و فرآورده های كوشش او به زودی در روز قیامت برای او و دیگران مشهود خواهد بود).

باید حاجی میان این دو قله ترس و امید و دو گردنه خوف و رجاء، توازن و تعادل و استقامت خویش را نگاهبانی كند، و ركودی در او به یكسو پدید نیاید، و بر قله این خوف و رجاء بت هوس را از فراز دل خویش سرنگون سازد و بت ترس را از بلندای قلبش به زیر آورد، و در این رهگذر خدای را بیابد كه نه درباره وجودش ترس همه جانبه را برای او پدید می آورد و نه امیدی بی مرز و كران، بلكه او را برآن می دارد كه در نوسان میان دو سوی خوف و رجاء با كوششی آمیخته به شادابی و نگرانی مطبوعی، مساعی خود را به كار گیرد.

صفا و مروه یاد گارهای تلخ و شیرینی در دل دارد.

مشركین ـ قبل از اسلام ـ بر فراز صفا، بت «اساف» و بر قله مروه، بت «نائله» را نصب كرده بودند.

قرآن كریم در باره سعی صفا و مروه می فرماید:

«انّ الصّفا والمروة من شعائر الله فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه ان یطوّف بهما، و من تطوّع خیراً فانّ الله شاكر علیم»:1

صفا و مروه از شعائر الهی است; بنابراین اگر توفیق حج بیت الله یا عمره نصیب انسان گردد جرم و گناهی بر او نیست كه به آندو طواف كند (یعنی میان صفا و مروه سعی كند). اگر كسی حج یا عمره یا هر كار نیكی را تطوّعاً و بدون الزام شرعی [پس از انجام مناسك حج و عمره واجب و اداء سایر تكالیف دیگر] انجام دهد، باید بداند كه خداوند سپاسدار عمل او است و پاداشی برای وی در مد نظر است، خدای كه به همه اعمال شما دانا و آگاه است.

هر چند از ظاهر آیه عدم وجوب سعی استنباط می شود (چرا كه از ظاهر آن چنین استفاده می شود كه سعی میان صفا و مروه بلا مانع است و هم این كه ضرورتی ندارد!).

در مورد این آیه روایاتی از فریقین در كتب احادیث آمده كه این توهم را بر طرف می سازد، از آن جمله:

ـ از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل كرده اند كه فرمود: «مسلمین در آغاز بر این پندار بوده اند كه سعی میان صفا و مروه، ساخته و پرداخته افكار جاهلی و از مناسكی است كه اقوام جاهلی عرب آنرا مقرر كرده اند! خداوند متعال برای زدودن این تصور از اذهان مسلمین اعلام می دارد كه هیچ مانعی برای اجراء این فریضه [كه یاد گار حج ابراهیمی است] وجود ندارد; و سعی میان صفا و مروه از شعائر الهی است».

ـ و نیز گویند: چون بر روی كوه صفا، بتی به نام «اساف»، و بر روی كوه مروه، بتی به نام «نائله» نصب كرده بودند و قبل از اسلام، اقوام جاهلی هنگام سعی میان آندو، آنها را مسح می كردند و بر روی آنها دست می كشیدند، مسلمین به خاطر وجود این دو بت بر روی كوه صفا و مروه از سعی میان آندو احساس دشواری می نمودند. در پی چنین جریانی بود كه آیه «انّ الصّفا والمروة...» نازل شد.

در این جا خالی از وجه نیست كه از كشف الاسرار، سخنی در تأیید روایت یاد شده بیاوریم كه می گوید:

«و اصل قصه آن است كه در زمان جاهلیت مردی و زنی در كعبه شدند به فاحشه ای. و نام مرد «اساف بن یعْلی»، و نام زن «نائله بنت الدیك». هر دو را مسخ كردند; پس عرب، ایشان را بیرون آوردند، و عبرت را یكی بر صفا نهادند، و دیگری را بر مروه تا خلق از اطراف می آمدند و ایشان را می دیدند، روزگار بر ایشان دراز شد، و پسینیان با ایشان أُلف گرفتند، چشم ها و دل ها از ایشان پر شد. شیطان به ایشان درآمد و گفت: پدران شما ایشان را می پرستیدند، و ایشان را بر پرستش آنان داشت روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت. پس چون الله (تعالی) رسول خود را به پیغام بنواخت و اسلام در میان خلق پیدا شد قومی از مسلمانان ـ كه در جاهلیت دیده بودند كه آن دو بت را می پرستیدند ـ تحرّج كردند از سعی كردن میان صفا و مروه. ترسیدند كه در چیزی اُفتند از آن كه در جاهلیت در آن بودند. الله (تعالی) این آیت فرستاد كه سعی كنید، و آن حرج ـ كه ایشان می دیدند ـ از ایشان بنهاد».

در همان كتاب آمده است: «قوله تعالی: «انّ الصّفا والمروة من شعائرالله...» الآیة: صفا اشارت است به صفوه دل دوستان در مقام معرفت. و مروه اشارت است به «مروّت» [مروءت] عارفان در راه خدمت. می گوید: این صفوت و معرفت در نهاد بشریت و بجز ظلمت از نشان های توانایی و دانایی و نیك خدایی الله است، «والیه الإشارة بقوله (تعالی) یخرجهم من الظّلمات الی النّور» . پس نه عجب اگر شیر صافی از میان خون برون آرد، عجب آن است كه این درّ یتیم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگهدارد.2

وقوف در عرصاتِ «عرفات»:

پس از آن كه حجاج روز هشتم ذی الحجه كه به «یوم الترویه» نامبردار است برای احرام حج تمتع آماده می گردند تا در جایگاه های مشخص مُحرم شوند ـ كه البته بهتر است در خود مكه این احرام انجام گیرد و از آن بهتر این است در مقام ابراهیم یا حجرِاسماعیل و یا در مسجد الحرام این احرام صورت گیرد در حالی كه به ندای الهی لبیك می گویند به صحرای عرفات روی آورند تا در آنجا وقوف و درنگ نمایند. و دست كم می باید از ظهر روز عرفه یعنی روز نهم ذی الحجه تا غروب آفتاب (مغرب)، این وقوف و درنگ ادامه یابد.

وقوفِ در عرفات از مهمترین مناسك حج به شمار است. در این نقطه، ازدحام و سر و صدا و زبان های مختلف تجمع و پیروانِ مكاتبِ گوناگونِ آیین اسلام و فرقه های مختلف، انسان را به یاد عرصات قیامت و اجتماع امت ها با انبیا و ائمه، و پیروی هر امتی از پیامبر خود، و چشم داشتِ آنها به شفاعت آنان، و تحیر و سرگردانی آنها آن هم در یك نقطه و یك سرزمین می اندازد كه آیا مورد حمایت آنان قرار می گیرند و یا از آنها حمایت و مراقبتی به عمل نمی آید. آری این گردهمایی شگرف، خاطره عرصاتِ قیامت را ـ كه نصوص دینی آنرا ترسیم می كند ـ در ذهن انسان با تابلویی زنده و گویا تجدید می نماید. می دانیم صحرای عرفات به درازای دوازده كیلومتر در پهنای شش كیلومتر و نیم و با فاصله بیست و یك یا بیست و پنج كیلومتر از مكه ـ بر سر راه طائف ـ قرار دارد.

به راستی این وقوف و درنگ آنهم در چنین بیابان ـ از نیمروز تا شامگاه ـ به چه منظوری تشریع شده است؟ البته نمی توان مزایای چنین درنگ و وقوف را ـ كه پویایی و تحرك سازنده ای را به ارمغان می آورد ـ به این سادگی برشمرد. در بیابانی كه فاقد وسائل كافی برای آرامش و آسایش است باید همه حجاج از ملیت های مختلف و طبقات متفاوت، مدتی را ناگزیر در آن درنگ كنند، و همگان در یك سطح از نظر ظاهر و باطن، حوائج خویش را به پیشگاه حضرت باری تعالی عرضه دارند. آیا وقوفی بدینسان نمی تواند عالی ترین نمونه همبستگی و تجمع و به ویژه مساوات و برابری را به ما ارائه كند. آیا این سنت سترگ، برجسته ترین و گویاترین نمونه و شعار مبارزه با اختلاف طبقاتی نیست.

ـ گذشته های بسیار دور، از رهگذر چنین وقوفی، در قلوب حاجیان اشعه ای را به هم می رساند، اشعه ای امید بخش كه به آنان نوید می دهد سرانجام به منظور و هدفِ نهایی خود در زندگانی مادی و معنوی نائل خواهند آمد، زیرا روزگاری پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه وآله ـ مردم را به معرفت حق و حقوق متقابلِ آنان و وظائف الهی و انسانی آنها فراخواند، و از همین پایگاه بود كه آن حضرت پس از بازگشت از حج در غدیر خم رسالت و مسؤولیتِ الهی و انسانی خود را به كمال، نزدیك احساس می فرمود; و نویدِ كمالِ دین از عرفات آغاز شد و در غدیر خم جلوه گر گردید; و سرانجام این وقوف به نزول آیه «اِكمال» در غدیرِ خم انجامید، و در بیابانی سوزان و توان گیر یعنی منطقه غدیر خم، سروش الهی قلب آن حضرت را سرشار از رضا و خوشنودی می ساخت از این كه خلافت و امامت و رهبری كسی را پس از خود به مردم خاطر نشان گردید كه باید او را به حكم آیه مباهله شخص پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و خود او و ادامه دهنده وجود آن حضرت بر شمرده عرفات، فرجامش معرفت مقام ارجمند امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ بود كه در غدیر خم صریحاً به مردم اعلام شد كه: الیوم اكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دیناً»3: هم اكنون دین و آیین شما را با اعلام خلافت و امامت امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ ، به كمال خود نائل ساختم، و نعمتم را بر شما بی كم و كاست ارزانی داشتم، و اسلام را ـ به عنوان دین و آیین و رهنمود دهنده راه و رسم صحیح زندگانی برای شما پسند نموده، و با شناساندن كسی كه راهم را ادامه می دهد، راضی و دلخوش، قریباً شما را ترك می گویم.

ـ وقوف در عرفات را نباید ركودی در ادامه مراسم حج پنداشت; این وقوف گویا بدین منظور كه مبدأ دو وقوف دیگر است لازم به نظر می رسد تا حاجیان درخود بیندیشند، بیندیشند و فكر خود را در اوضاع گذشته خویش به كار اندازند، گذشته ای كه سرشار از تجارب و نتایج و بازدهی های مرغوب و یا نامرغوب بوده، پیشینه احوال خود را از نظر بگذرانند، و محصول مساعی و تحرك های پیشین خود را از نظر بازدهی ارزیابی كنند كه به چه ارمغانی برای انسانیت آنان بارور گردید; آیا در مبادله كالای عمر خویش، متاعی را برای كمال خویش دریافت كردند كه در این مبادله و سوداگری زیان دیدند و یا نفعی عاید خود ساختند؟ و از این رهگذر بتوانند آینده ای بهتر را برای زندگانی خود برنامه ریزی كنند، و شناختی بهینه تر از گذشته در باره خویشتن به هم رسانند، در همین پایگاه همواره به یاد خدا باشند تا خدا در آینده آنها را از یاد نبرد. اگر در گذشته چون به یاد خدا نبوده اند و مآلا خویشتن را به دست فراموشی سپردند هم اكنون به مدد یاد كردن خدا خویشتن را باز شناسند. بنابراین چنین وقوفی سرشار از پویایی در تفكر و اندیشه است كه اگر درست انجام گیرد به تحركی بس شگرف در زندگانی بارور می گردد كه به خود سازی و بازسازی بناء شخصیت انسانی او می انجامد; و تحركی كارساز را در آینده برای حاجی می آفریند، و نقشه پردازی شیطان را ـ كه در گذشته فرصت عمر او را در كوشش های ویرانگر سوق می داد ـ با تفكر و درنگ های اندیشمندانه خویش از این پس خنثی می سازد. بنابراین چنین وقوفی را باید تحركی در خور و جنبش و تلاشی در معماری و مهندسی و نقشه كشی برای بازسازی و یا تأسیس بناء شخصیت تلقی كرد تا سامانی دگر در وجود او پدید آمده و آتیه عمرخود را در مسیری راهبری كند كه از والایی مقام و منزلتش در پیشگاه خدا و مردم سر برآورد.

از طریق چنین وقوفی است كه انسان ها می توانند گام های بلند و سریع در سوی خدا بردارند، خدای مهربان را شناسایی كنند، و در باره دوستان و دشمنان خود معرفتی به هم رسانند.

راغب اصفهانی و دیگران می گویند: عرفات نام جایگاه و منطقه ای است; و از آنرو «عرفات» نامیده شد چون میان آدم و حواء در این منطقه ـ پس از هبوط آدم بر «سرندیب» و فرود حواء در «جده» و به دور افتادن آنها از یكدیگر، و دگرگونه شدن چهره آنها ـ شناختی حاصل شد. و دور افتادگان از یكدیگر در اینجا همدگر را شناختند، دور افتادگانی كه در صدد یافتن یكدیگر راه دور و درازی درمی نوردیدند، و در جستجوی همدیگر رنج ها بر خود هموار ساختند تا آن كه بر پهنه عرفات به هم رسیدند و به شناخت یكدیگر توفیق یافتند. اگر چنان توجیهی در نامگذاری «عرفات» مقرون به صحت باشد این سرزمین و وقوف در آن سمبل و رمز و نشانه ای است كه مسلمانان به دور افتاده از یكدیگر می توانند در این كانون تجمع، به تعارف و شناخت یكدیگر توفیق یابند، و با تعارف، به تألف و انس و همبستگی با یكدیگر نائل آیند، نه تنها آدم و حواء در این منطقه در شناخت یكدیگر به هدف خود رسیدند و نیاهای نخستین انسان ها همدیگر را در آنجا باز یافتند، نژاد و نسل آنها باید با وقوف در این منطقه به معرفت حال یكدیگر دست یابند، و تشتت و بیگانگی و پراكندگی خود را ـ با توجه به این كه از سرزمین های به دور از یكدیگر بدینجا می آیند ـ با آمدن و وقوف در این جایگاه در اختیار همبستگی و پیوستگی و خویشاوندی دینی و انسانی بسپرند، و غربت خود را از این رهگذر به قربت و قرابت باز آورند.

دوست و دشمن را نیز با درنگ های آمیخته به تفكر شناسایی كنند، هیچ كسی انسان را بیش از خدا دوست نمی دارد و هیچ دوستی بهتر از خدا در عالم وجود ندارد. بنابراین باید در این جایگاه رهیده از انگیزه های دنیوی كه جایگاهی در خور تفكر و تدبر است ـ برای برآورده شدن نیاز خویش از پی غیر خدا بپوید; بلكه خدای مهربان را جستجوگر باشد. امام زین العابدین در عرفات مردی تهیدست را می دید كه درخواست خود را با مردم در میان می گذارد; به او فرمود وای بر تو! در چنین روز غیر خدا را سراغ می گیری، در چنین روزی این امید وجود دارد انسان هایی كه هنوز چشم به دنیا نگشوده اند و هنوز به دنیا نیامده اند از لطف و مرحمت الهی برخوردار باشند.4

غروب روز عرفه رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ به بلال حبشی فرمود: مردم را آرام كن تا سخنی را با آنها در میان گذارم. پس از سكوت و آرامش مردم، فرمود:

«خداوند متعال» بر شما منت نهاده و نعمت بزرگی را در چنین روز به شما ارزانی داشته است، درستكاران و نیكان شما را از آمرزش خود بهره مند ساخته، و در باره كسانی كه گرفتار نادرستی در عمل هستند و به بدی و گناه دچار آمدند درست كاران و نیكان را شفیع و واسطه قرار داده و به آنها این مقام را عطاء فرموده كه از خداوند متعال بخشودگی و آمرزش آنان را درخواست نمایند. پس برآیید و سرازیر گردید كه همه شما درنگ مداران عرفات، مشمول آمرزش او هستید».5

باید خدای مهربانی را در سرزمین عرفات به جستجو گرفت كه نیكان را از آمرزش خود سرشار می سازد و شر و بدی بدان را نادیده گرفته و از كردار و گفتار ناخوش آیند و زشت درمی گذرد. اگر چنین عرفات و شناختی درخور به هم رسانیم در عرفات از غیر خدا مدد نمی جوییم; چرا كه سرزمین شناخت است، و شناخت را باید زمینه محبت و یا احیاناً نفرت و دشمنی دانست:

در همین سرزمین بود كه حضرت ابراهیم خلیل و دوست همیشه جاوید در ذكر خدا شیطان و وسوسه های او را به خوبی بازیافت، و با معارف و آگاهی هایی كه درباره ترفندهای شیطان كسب كرده بود، در منا با سنگ، او را نشان می رفت و او را بدینسان از پیرامون خویش طرد می كرد تا مبادا مانعی در ایفا وظیفه الهی او پدید آورد.

به راستی صحرای عرفات، سرزمین عرفان و معرفت است:

ـ آدم و حواء همدیگر را در این نقطه شناختند و گم گشته خودرا در آنجا یافتند.

ـ حضرت آدم در همین جا گناه و ترك اولای خود را شناخت، و بدان زبان به اعتراف گشود.


ـ و بدینسان گویند حضرت ابراهیم مناسك خود را ـ پس از اعتراف به گناه در این جایگاه ـ برگزار كرد.

ـ یا آن كه در این مكان جبرائیل، مناسك حج را به ابراهیم شناساند.

ـ مردم نیز با تجمعی در لحظات معین همدیگر را می توانند در آنجا شناسایی كنند.

ـ ابراهیم ـ علیه السلام ـ شیطان و وساوس او را در همین جا شناسایی كرد.

ـ خدای مهربان را باید در این پایگاه سراغ گرفت و او را در چنین جایگاهی پدیدار یافت.

چنانكه در دعاء عرفه امام حسین ـ علیه السلام ـ ، اشارتی گویا به همین حقیقت است. حضرت ابی عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ كه از مدینه به سوی نقطه ای ناشناخته آواره گشته بود، همراه با یاران وفادار و فداكارش در این پایگاه مقدس، درنگی بس شگرف داشته; و از آنجا سرانجام، راه عرفات، به كربلا منتهی گشت، و واقعه ای از پس این درنگ در كربلا روی داد كه به قرآن و اسلام جان تازه ای بخشید. حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ با دعائی كه در میان جمع خاندان و یارانش در عرفات زمزمه می كردند چهره عرصه وجود و هستی را ترسیم می فرمودند، و سیمای جان و جهان و گردون ها و گرداننده آنها را چنان زیبا و دل انگیز و راه گشا را به تصویر كشیدند كه بایسته است همه واقفان سرزمین عرفات چنان دعائی را از جان و دل بر زبان آورده، و عظمت و قدرت حضرت باری (تعالی) را با جمال و جلال و شكوه و همه اوصافش بازیابند تا شوق دیدار حق در آنان پدید آید; و با توجه به مضامین این دعاء است كه خدای متعال را با معاینه دل از رهگذر این دعاء می توان به خوبی رؤیت كرد، آنهم در بیابان عرفات، در فضائی باز و رهیده از هرگونه عوامل سرگرم كننده دنیوی كه در چنین جو و محیطی آفریدگار جهان هستی را به وسیله خود او می توان شناخت. در بخشی از دعاء عرفه حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ با بیانی بسیار جالب و دل انگیز «برهان صدیقین» را به طرزی بسیار گویا و رسا به ما ارائه می فرماید.

نگارنده سال ها پیش به مناسبت سالگرد شهادت شاهدی از شهود حق یعنی مرحوم آیة الله شهید بهشتی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ مقالتی نگاشتم كه بندهایی كوتاه از دعاء عرفه ـ با شرح مرحوم سید خلف حویزی را در این مقاله مورد استناد و اقتباس قرار دادم; اما چون این مقاله نسبتاً مفصل و گسترده است و در یادنامه مرحوم شهید مظلوم آیة الله بهشتی ـ طاب ثراه ـ به طبع رسیده، و اكثر شیفتگان این شهید مظلوم را به یادنامه مذكور دسترسی نیست، خلاصه بخشی كوتاه از این مقاله را ـ كه با دعاء عرفه پیوند دارد ـ در اینجا می آورم:

در بخشی از دعاء شریف عرفه آمده است:

«إلهی تردّدی فی الآثار یوجب بعد المزار، فأجمعنی علیك بخدمة توصلنی إلیك. كیف یستدلّ علیك بما هو فی وجوده مفتقرٌ إلیكَ. أیكون لغیرك من الظّهور ما لیس لك حتی یكون هو المظهر لك. متی غیبت حتّی تحتاج إلی دلیل یدل علیك. و متی بعدت حتّی تكون الآثار هی الّتی توصل إلیك عمیت عین لا تراك علیها رقیبا، و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّك نصیباً».

در توضیح این بخش از دعا آن حضرت می توان چنین، قلم را بر صحیفه رقم زد كه به خداوند متعال عرض می كند:

بارخدایا! اگر توجه خود را در بررسی آثار قدرت و دست آوردهای صنع تو معطوف سازم; و یك به یك، آنها را تحت مطالعه و مداقّه قرار دهم تا ترا شناسایی كنم همین امر موجب می شود كه راه برای وصول به تو و دیدار تو دور و دراز گردد.

[سید الشهدا ـ علیه السلام ـ عرض می كند: خدایا! ای محبوب و مطلوب من! اگر خویشتن را برای شناخت تو در آثار و دست آوردهای متكثر و آیات متنوع تو سرگرم سازم، و در لابلای شاخه های به هرسو كشیده آثار صنع تو به این سو و آن سو كشانده شوم موجب می گردد از مؤثر، یعنی تویی كه اینهمه آثار را پدید آورده ای به گونه ای ناخوش آیند، دور و بیگانه گردم; و این كار چنان است كه واقعیت شهود را رها سازم و برای جستجو و یافتن آن به سراغ نشان واثرش به تكاپو برآیم، و یا چنان است كه از یقین روی گردانم و به دنبال خبر و گزارش از یقین، تلاش خود را به كار گیرم; و در نتیجه در پایگاهی از خیال محض به سر برم كه به هیچوجه مرا به دلیلی قاطع رهنمون نیست، و در میان فضائی از گمان ها و احتمالات سرگردان شده كه راه را فراسوی من در رسیدن به محبوبم مسدود سازد; زیرا وقتی دست آوردهای جالب و شگفت انگیز آفریدگار در دسترس احساس و تفكر كسی قرار گیرد سزا نیست نردبان احساس و اندیشه را هدف قرار دهد، و برآن، بالا و پایین رود تا فقط در باره نظم و ترتیب و كیفیت تركیب این آفریده ها نیروی تفكر خود را محدود كرده و اندیشه خود را در ماهیت آنها راكد و ایستا سازد; بلكه باید بپوید، و از این نردبان فكر و استدلال فراتر رود تا آورنده و سازنده آنرا شناسایی كند، و دل به محبت كسی ببندد كه آنها را آفریده و لباس زیبای هستی را بر اندامشان پوشانده است; و به گونه ای این حقیقت را دریابد كه چهره حق را با گستره فراگیرش در تمام آفاق ـ علیرغم كثرات و اختلاف صور و نگاره های آثارش كشف و شهود نماید]

حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ آنگاه عرض می كند: فأجمعنی علیك بخدمة توصلی إلیك: «مرا در حضور خویش به خدمتی فرمان ده كه راه وصول به ترا بر من هموار سازد».

سپس عرض می كند: «كیف یستدلّ علیك بما هو فی وجوده مفتقر إلیك»: چگونه می توان به چیزی، یعنی به آثاری كه در وجود خود به تو نیازمند است ـ بر وجود تو استدلال كرد؟ وجود تو خود دلیل بر هستی تو است: «یا من دلّ علی ذاته بذاته»: آفتاب آمد دلیل آفتاب».

از این سخن به این نتیجه می رسیم كه وجود حضرت باری (تعالی) پدیدارترین وجود در عالم هستی است; چرا كه آن حضرت به خدا عرض می كند: «أیكون لغیرك من الظّهور ما لیس لك حتّی یكون هو المظهر لك»: «آیا غیر تو (یعنی آثارت) دارای آنچنان ظهوری است كه در تو چنان ظهوری نباشد تا بخواهد ظهور ترا وانمود سازد؟».

[هرچند می باید از قانون استدلال به آثار، درگشودن راه به سوی مؤثر بهره جست; امّا اگر صرفا خود را به این نحو استدلال محدود سازیم، راهی بسیط و سطحی و ساده و فاقد عمق را در پیش گرفتیم، و مآلا از برهان صدیقین بهره ای عاید ما نخواهد شد، بهره ای كه ژرف بنیان را از آن نصیبی هست] لذا سیدالشهداء ـ كه جان عالم را به رؤیت و شهود كشیده ـ به خدا عرض می كند: «متی غبت حتّی تحتاج إلی دلیل یدلّ علیك»: «كی و در چه زمانی تو پنهان بودی تا به دلیلی نیاز پیدا كنی كه ما را بر تو رهنمون گردد؟» [هدف حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ در این سخن آن است كه ظهور وجود حق به گونه ای است كه به هیچگونه دلیلی كه او را اثبات كند ـ نیازی ندارد; زیرا دلیل عبارت از ترتیب مقدمات معلومه و عناصر شناخته شده ذهنی برای رسیدن و بازیافتن مجهول تصوری و یا تصدیقی است; و نتیجه آن معلوم شدن یك امر نا شناخته و مجهول می باشد. اما اگر چیزی كه از لحاظ كمال ظهور و آشكار بودن در منتهای درجه باشد ـ كه هیچ چیزی پدیدارتر و روشن تر از آن قابل تصور نباشد ـ و حتی روشن تر از این قضیه باشد كه فی المثل بگوییم: «آسمان بالای سر ما، و زمین زیر پای ما است» قطعاً در چنین جایگاهی در اثبات سخن خود به دلیلی نیاز نداریم، و استدلالی ما هذیانی بیش نخواهد بود.

علی هذا برای وصول به معرفت حق ـ كه هیچ چیزی آشكارتر و روشن از آن نیست ـ نیازی نداریم كه از رهگذر استدلال به آثار وی او را شناسایی كنیم.

آری اگر انسان به مرحله ای از عرفان نائل گردد، و چشم بصیرت او در سوی واحد «دیان» نشان رود، در چنین پایگاهی متكلفات دلیل و برهان دچار سقوط گشته، و ارزش و اعتبار خود را از دست می نهد; به ویژه اگر دیدگان بصیرتش با چنین گوهرهای درخشانی از این دست سخن كه ازكان و معدن عصمت و طهارت ـ معدنی كه سرشار از حكمت و نصل الخطاب است ـ روشن گردد. لذا حضرت سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ همانگونه كه خداوند متعال فرموده است: «ونحن أقرب إلیه من حبل الورید» به خدا عرض می كند: «تو كی و در چه برهه ای از زمان از ما دور بودی كه آثار ترا ـ مانند نابینایی عصای خود قرار داده تا به مدد عصاكشی آثار صنع تو به تو دست یابیم «ومتی بعدت حتّی تكون الآثار هی الّتی توصل إلیك» . بنا براین سزا است كه حضرت سیدالشهداء عرض كند: «عمیت عین لا تراك علیها رقیبا»: (آن دیدگانی كه ترا مراقب خود نمی بیند كور باد); «وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّك نصیبا»:(خسران و زیان معامله و سوداگری، بنده ای را است كه تو از حب خویش نصیبی برای او مقرر نفرمودی)، آری این دل است كه بینایی را از دست می نهد، هرچند كه چشم سر انسان به سان چهارپایان و دام ها از كار نیفتاده است: «ولهم أعین لا یبصرون بها أولئك كالأنعام» ; اینان را دیدگانی است كه با رؤیت و دیدن، در درون و جانشان بسان «شرّالدوابّ» انعكاس و انعطافی در رؤیت حق پدید نمی آید: «إنّ شرّ الدّوابّ الصّمّ البُكم الّذین لا یعقلون»: دیدگان آنها كور نیست; بلكه كور دلانی بیش نیستند; زیرا: «فانّها لا تعمی الأبصار ولكن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور». آیا انسانی كه حق را علی رغم این كه هیچ چیز از آن آشكارتر نیست شهود نمی كند احیاناً از دام ها فروتر و گمراه تر نیست؟ و این دل ها است بر اثر تركتازی در هوس نمی تواند انجام وظیفه كند، و از كار می افتد; و انسان كه با خدا در عالم «ذرّ» بیعت و صفقتی، و معامله و مبادله ای را منعقد ساخته باید در مقام وفاداری و محبت و اداء وظیفه، پایمردی كند; ولی آن كه از محبت خدا محروم است باید اورا در زمره كسانی برشمرد كه در تجارت و بیعت و داد و ستد خویش از سرمایه وجودش دچار ورشكستگی و زیانی غیر قابل جبران است.

این بود گزارش بسیار كوتاهی از بندی از دعاء عرفه كه بایسته است حاجیان در عرفات سراسر آنرا زمزمه كنند تا ظهور حق را مزمزه نمایند، و كام جانشان شیرین گردد.

در پایان این بخش به جا است حدیثی را یاد كنیم كه كمال دین نویدش، در غدیر خم چهره نمود; چرا كه رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در روز عرفه ـ در حالیكه بر «ناقه قصواء» سوار بود خطابه ای ایراد فرمود كه جابر بن عبدالله انصاری می گوید شنیدم می فرمود:

«یا ایها النّاس إنّی قد تركت فیكم ما إن أخذتم به لن تضلّوا: كتاب الله وعترتی: أهل بیتی»:6

ای مردم! تحقیقا من میان شما [میراثی] به جای نهادم; مادام كه خود را بدان پای بند و ملتزم می سازید هرگز به گمراهی دچار نیایید [این میراث عبارت از دو امر گرانبها است، و آندو عبارت اند از] كتاب الله و عترت من كه همان اهل بیت من هستند.

پی نوشت ها:
1 ـ بقره: 158
2ـ نكـ : مجمع البیان، ج1، ص240; تفسیر القرآن العظیم، ابن كَثیرُ، ج1، ص199; تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، هامش دو الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج1، ص70; مناهل العرفان، زرقانی، ج1، ص103
3ـ مائده: 3
4ـ بحارالأنوار، ج19، ص299
5ـ الكافی (اصول)، ج4، ص168
6ـ سنن ترمذی، ج5، ص621 ، ح3782

منبع:سایت حج

 

Logo
https://old.aviny.com/news/83/10/12/06.aspx?&mode=print