اعترافات غربى ‏ها به پیشگاه اسلام
«همانا قرآن كتابى است كه از ابتداى ظهورش تاكنون تغییرى در آن ایجاد نشده است نه در دست دوستان و نه در دست دشمنان. واكنش دانشمند و نادان در برابر این كتاب مقدّس یكسان است، زیرا قرآن كتابى است كه مرور زمان آن را كهنه نمى‏كند و كتابى است كه از طرف خداى بزرگ بر آخرین پیامبرش نازل شده است و تا روزى كه مسلمانان در برابر دستورات و برنامه‏هاى قرآن خاضع نشوند و آنها را به كار نبندند هرگز به مجد و عظمت اصلى خود نخواهند رسید»
 

على‏رغم همه انحرافاتى كه در آثار نویسندگان غربى درباره اسلام وجود دارد، بعضى از اروپاییان (چه از خاورشناسان یا كشیشان و روحانیون مسیحى) كه توانستند خود را از مرده‏ریگ تقالید و سنن قدیم كلیسا برهانند، ارزش واقعى فرهنگ و تمدن اسلام را درست تخمین زدند. حتى بعضى از خاورشناسان و نویسندگان اروپایى با دلایل و براهین اثبات كردند كه اكثر آنچه در قرون وسطى درباره اسلام منتشر شده بود غیر قابل قبول است و خودشان در دفاع از اسلام، قرآن و پیامبر(ص) كتاب‏هایى نوشتند و به اتهامات دیگر اروپاییان پاسخ دادند «چرا كه این یك حقیقت است كه اسلام را در طى تاریخ تمدن عالم اگر درست در زمان و مكان خود در نظر آورند، مى‏توان منشأ یك فرهنگ عظیم خواند كه فرهنگ و تمدن انسانى بدان مدیون است ودینى هم كه دارد اندك نیست».(1)
این رویكرد جدید نویسندگان غربى به اسلام، موجب زدوده شدن برخى از انحرافات و تعبیرهاى سوء قرون وسطایى در ذهن اروپاییان و اعترافات آنها به پیشگاه قرآن و پیامبر اسلام(ص) گشت. آن‏گونه كه پروفسور ساثرن اظهار داشته است، اولین نویسنده اروپایى متعلق به سده دوازدهم كه با نظر حقیقت‏جویى و حقیقت‏بینى درباب اسلام سخن گفته است ویلیام از اهل مامزبورى (در انگلستان) بوده است كه بر خلاف اندیشه‏هاى جارى بین عوام‏الناس عیسوى مذهب، صریح اظهار داشته است كه بر حسب دین اسلام، حضرت محمّد(ص) خدا نیست بلكه پیغمبر خداست‏(2).
شخص دیگر پطروس‏الفونسى است، یك نفر یهودى اسپانیایى كه در سال 1106 میلادى به دین مسیح گرویده است. وى علاوه بر آن كه اولین مترجم و ناقل افسانه‏ها و داستان‏هاى شرقى به زبان لاتینى و اولین تلاشگر در راه نشر علوم اسلامى در اروپا بوده است، اولین شرح زندگى پیغمبر و بیان دین اسلام را هم كه ارزش ذاتى دارد به جا گذاشته است. او و سه چهار نویسنده و مورخ اروپایى دیگر متعلق به همین قرن اصرار ورزیده‏اند به این كه مسلمانان معتقد به خداى یگانه‏اند و بویى ازبت‏پرستى و اعتقاد به خدایان متعدد در دین ایشان نیست و به عیساى مسیح و حواریون او بد نمى‏گویند و دشنام نمى‏دهند بلكه ایشان را محترم مى‏شمارند و فقط از لحاظ این كه عیسى را خدا و پسر خدا نمى‏دانند از صراطمستقیم نجات دور افتاده‏اند(3).
بر اثر رفت و آمدهایى كه اروپاییان به ممالك اسلامى داشتند و آشنایى با روحیه تساهل مسلمانان و اخلاق و آداب آنان برخى ناگزیر شدند كه در آثار خود در ستایش مسلمانان سخن بگویند، اگرچه همچنان آیین مسیح را پسندیده و نیك مى‏دانستند لیكن از افسانه‏سرایى‏هاى بى‏مایه درباره مسلمانان نیز خوددارى نمودند؛ نمونه‏هایى از این گرایش در آثار سده هفدهم میلادى مشاهده مى‏شود.
حس نوع‏دوستى و روحیه علاقه‏مندى به مسائل علمى و فلسفى و روحیه تساهل مذهبى رایج در میان مسلمانان فضایلى بود كه جهانگردان را بیش از كشیشان، كه در هر حال به عقاید خود پایبند بودند، مجذوب مى‏كرد و آنان را به ستایش از اسلام برمى‏انگیخت. میشل بودى‏یه (1645-1589م) مرد ادیب و دانشمند كه چندین زبان از جمله لاتینى و یونانى و عبرى و عربى و ایتالیایى و اسپانیایى مى‏دانست و با سیر و سفر در كشورهاى اسلامى، بسیارى از این كشورها را دیده درباره حس نوع‏دوستى مسلمانان و احسان آنها به افراد مستمند و بیماران حتى آنها كه هم‏كیش مسلمانان نیستند در كتاب خود سخن مى‏راند وى سپس به ستایش از اخلاقیات و نیز برخى از اعمال و سنت‏هاى مذهبى مسلمانان، مانند نماز و روزه و زكات مى‏پردازد و به خصوص از خضوع و خشوع آنان به هنگام نماز در شگفت مى‏شود و مسیحیان را به پیروى از آنان فرا مى‏خواند: «خشوع مسلمانان در نماز باید كسانى را كه پیرو دینى مقدس و آسمانى [مسیحیت‏] هستند ولى با گستاخى و جسارت در كلیساها گام برمى‏دارند شرمگین كند».(4)
اما باز محافظه‏كارى در نوشته‏هاى این‏گونه نویسندگان موجود است و شاید براى در امان ماندن از گزند كشیشان متعصب به برترى آیین مسیح اعتراف مى‏كنند، چنان كه همین بودى‏یه مى‏افزاید كه هر كس به آیین مسیح ایمان نیاورد اعمالش، هر چند نیك و پسندیده باشد، مورد قبول درگاه خداوند واقع نخواهد شد و خداوند او را به دوزخ محكوم خواهد كرد.
یكى دیگر از جهانگردانى كه به ستایش مسلمانان پرداخته ژان دوتونو (1667-1633م) است. وى در سال 1655 میلادى به قسطنطنیه رفت و تا 1659 میلادى در آنجا اقامت گزید، سپس به فرانسه بازگشت. در 1665 میلادى دوباره عازم شرق شد و تا هند پیش رفت و با دربار شاهان بابرى بار یافت. هنگام بازگشت در قم دچار تب شد. مدتى بیمار بود و مورد محبت ایرانیان قرار گرفت. سرانجام در 1667 میلادى در راه میانه درگذشت. وى نیز به ستایش از مسلمانان مى‏پردازد و آنان را از ستاره‏پرستى و بهتان‏هاى دیگرى كه بر آنان بسته بودند تبرئه مى‏كند: «بسیارى از مسیحیان، پیروان محمّد(ص) را وحشى و دست‏پرورده شیطان مى‏پندارند، ولى كسانى كه آنان را شناخته و با آنان سخن گفته‏اند به‏گونه‏اى دیگر مى‏اندیشند... تردیدى نیست كه مسلمانان انسان‏هاى شریفى هستند».(5) وى دلیل این شرافت مسلمانان را در موارد زیر برمى‏شمارد:
زیرا به خدا ایمان دارند، مانند مسیحیان براى عیسى‏ و مریم حرمت بسیار قائلند. در اجراى اوامر الهى و در خدمت به همنوع بیش از مسیحیان مى‏كوشند، به خصوص هنگام نماز و در برابر خداوند چنان خاضع و خاشعند كه مسیحیان باید خضوع و خشوع را از آنان بیاموزند. با این همه، پیروان ادیان دیگر را در مراسم مذهبى خود آزاد مى‏گذارند و هرگز آنان را نمى‏آزارند، چندان كه مسیحیان در سرزمین‏هاى اسلامى از هم‏كیشان خود بیشتر آزار مى‏بینند تا از مسلمانان‏(6).
اینها همه فضایلى بود كه جهانگردان دیگر نیز بدان اعتراف مى‏كردند. بالتازار دومونكنى كه مدتى در مصر به سر برده و با آداب و رسوم مسلمانان شمال آفریقا آشنا شده بود در این باره مى‏گفت: «... من در میان مسلمانان، فضایلى سراغ دارم كه آرزو مى‏كنم مسیحیان و هم‏كیشان خودم به آنها آراسته باشند».(7)
شاردن و تاورنیه و دیگر سیاحانى كه در دوره صفویه نیز به ایران و تركیه و هند سفر كرده‏اند، درباره عقاید مذهبى ایرانیان و وصف روحیه تساهل رایج در میان آنان بسیار سخن گفته‏اند، به ویژه گزارش سیاحان پروتستان، داورى‏هاى گذشتگان را درباره پیامبر اسلام و پیروان او نقض مى‏كرد. مسلمانانى كه تا آن روز نفرت مسیحیان را برمى‏انگیختند نمونه‏هایى از فضل و كمال و بزرگوارى و جوانمردى جلوه‏گر شدند و جهانگردان پروتستان كه بر اثر تماس مستقیم با آنان به پوچى افسانه‏هاى ضد اسلامى پى برده بودند در ستایش آنان كوشیدند.
تورنفور (1708-1656م) از دیگر گزارشگرانى است كه در ستایش مسلمانان سخن گفته است. وى نخست به علوم مذهبى اشتغال داشت، سپس به گیاه‏شناسى روى آورد و براى تحقیقات این رشته در اواخر سده هفدهم به كشورهاى اسلامى مأمور شد و سفرنامه‏اى‏(8) در همین مأموریت به یادگار گذاشت. تورنفور درباره تركان مسلمان، كه به علت پیشرفت امپراطورى عظیم عثمانى در قلب اروپا، بیش از مسلمانان دیگر مورد نفرت مسیحیان بودند سخنان ستایش‏آمیزى دارد و از رفتار پسندیده آنان با مردم بینوا، مقروض، مریض و مصیبت دیدگان و غیره یاد مى‏كند و دلیل این رفتار كریمانه را در این مى‏داند كه پیامبر اسلام «كه طبعى سلیم داشت و مردى خردمند بود» زكات و كمك به همنوع را جزو فرایض دینى آنان به شمار آورده است؛ لذا درباره آن حضرت مى‏گوید: «... من نمى‏خواهم او را بستایم، در عین حال نمى‏توانم او را نابغه‏اى فوق بشرى ندانم».(9)
در پى این‏گونه گزارش‏ها برخى از روحانیان و نویسندگان مسیحى ناگزیر شدند كه در داورى‏هاى خود تجدید نظر كنند و از نقل افسانه‏ها و روایات كودكانه بپرهیزند، پس سلاح‏هاى دیگرى به كار بردند و چهره جدیدى از پیامبر اسلام(ص) ترسیم كردند. در آثار اینان حضرت محمّد(ص) دیگر آن بیمار مبتلا به صرع و فریفته شیطان نیست، مرد بزرگى است كه خداوند او را برانگیخته است تا مسیحیان منحرف را متنبّه گرداند. قرآن، كتاب او نیز مجموعه‏اى از دستورهاى «شخصى او است» كه چندان با موازین عقلى مغایرت ندارد(10). لودویكو ماراكسى (ماراكچى) كه در سال 1698 میلادى قرآن را به زبان لاتینى درآورد و مقدّمه مفصلى نیز بر آن نوشت، در این باره چنین مى‏گوید:
من یقین دارم كه اگر قرآن و انجیل را به یك فرد غیرمتدین [= غیرمسیحى‏] ارائه دهند، او بدون تردید اولى را برخواهد گزید، زیرا كتاب محمّد(ص) در ظاهر افكارى را به خواننده مى‏آموزد كه به اندازه كافى بر موازین عقلى منطبق است.(11)
ترجمه قرآن توسط ماراكسى كه در اروپا منتشر گردید مى‏تواند نمایانگر اشتیاق اروپاییان براى كسب اطلاعات دقیق‏تر از اسلام به شمار آید. این ترجمه از ترجمه قرآن روبرت كتونى (در سده پانزدهم میلادى) دقیق‏تر بود اما همراه ردیه مفصل برنكاتى بود كه تعالیم آن با آیین مسیحیت مغایرت داشت.(12)
همفرى پریدو متألهى انگلیسى نیز در كتابى با عنوان «زندگى محمّد(ص)» سخنانى چون ماراكسى دارد. متن اصلى كتاب پریدو به سال 1697 میلادى در لندن‏(13) و ترجمه فرانسوى آن، دو سال بعد در پاریس‏(14) منتشر شد. البته هر دو نویسنده، چه ماراكسى در ترجمه لاتینى قرآن و در مقدّمه مفصل آن و چه پریدو در «زندگى محمّد(ص)» همچنان دستخوش احساسات ضداسلامى هستند، ولى دیگر از افسانه‏هاى قرون وسطایى یارى نمى‏گیرند، بلكه مى‏كوشند نظریات خود را بر برخى از روایات و احادیثى كه صحّت آنها براى خود مسلمانان نیز مورد تردید است استوار كنند.
در هر حال، این برداشت‏هاى دوگانه و متناقض از اسلام و از شخصیت پیامبر اسلام، گروهى از دانشمندان را برانگیخت كه بیش از پیش درباره مسلمانان و دین و آیینشان تحقیق كنند، قرآن را بخوانند و به منابع اسلامى دیگر دست یابند-شرایط نیز مساعد بود. «مدرسه جوانان مترجم» در سال 1669 میلادى در پاریس دایر شده و تدریس زبان‏هاى عربى و تركى و فارسى كه در بسیارى از كشورهاى اسلامى به آنها تكلم مى‏كردند یا دست كم آنها را مى‏فهمیدند، آغاز شده بود. فارغ‏التحصیلان مدرسه، مبانى این زبان‏ها را در پاریس مى‏آموختند، سپس براى تكمیل معلومات خود به قسطنطنیه مى‏رفتند و در مدرسه «دیل اوغلان» تحصیلاتشان را ادامه مى‏دادند. مدرسه جوانان مترجم تا 1791 میلادى دایر بود. در طول انقلاب فرانسه چند سالى تعطیل شد، ولى دوباره به موازات مدرسه زبان‏هاى شرقى كه در 1795 میلادى تأسیس شده بود آغاز به كار كرد تا آن كه در سال 1880 میلادى در آن ادغام شد(15).
علاوه بر این مدرسه كه امر فراگیرى زبان را تسهیل كرده بود، قرآن نیز به زبان‏هاى فرانسوى و انگلیسى و ایتالیایى و آلمانى و هلندى ترجمه شده بود و راه را براى پژوهشگران هموار كرده بود، متخصصان زبان‏هاى عربى و تركى و فارسى نیز متعدد بودند. یكى از آنان بارتلمى دربلو گردآورنده «فرهنگ خاورى» بود كه نخستین دایرةالمعارف اسلام در زبان فرانسوى به شمار مى‏رود. این دایرةالمعارف، كتابى است در سه جلد، به قطع رحلى بزرگ، شامل 8158 مقاله كه در آنها از تاریخ و جغرافیاى كشورهاى اسلامى و از اصول عقاید و آداب و رسوم و ادبیات و هنر ملت‏هاى مسلمان سخن رفته است. این كتاب كه حاصل سال‏ها مطالعه و تحقیق و سفر دربلو است پس از مرگ وى كه در 1695 میلادى اتفاق افتاد، توسط همكارش آنتوان گالان منتشر شد و در سراسر سده هژدهم میلادى مهمترین مأخذ كسانى بود كه درباره اسلام به مطالعه و تحقیق مى‏پرداختند. دربلو براى تدوین این كتاب به خصوص از كشف‏الظنون حاجى خلیفه و برخى دیگر از منابع معتبر فارسى و عربى بهره گرفته و در بیشتر موارد نیز منابع خود را برشمرده است‏(16).
تا سده هفدهم میلادى، تنها كشیشان و مبلغان بودند كه به ترجمه قرآن، آن هم از روى ترجمه لاتینى، مى‏پرداختند و البته در این كار اهدافى داشتند كه آنان را از رعایت امانت كامل بازمى‏داشت.
لیكن اندره دورى یه در سال 1641 میلادى كتاب آسمانى مسلمانان را از روى متن عربى به زبان فرانسوى درآورد و مسیحیان را بیش از پیش با اصول عقاید مسلمانان آشنا كرد(17). دورى یه كنسول فرانسه در مصر بود، مدتى نیز در قسطنطنیه به سر برده و زبان‏هاى فارسى و تركى را خوب فرا گرفته بود. در سال 1630 میلادى با سمت مترجم زبان‏هاى شرقى در دربار فرانسه مشغول كار شد. یك سال بعد، لویى سیزدهم او را به دربار ایران اعزام داشت ولى وى نتوانست از قسطنطنیه فراتر رود، زیرا سلطان مراد سوم، خلیفه عثمانى، كه از نزدیكى ایران و فرانسه به یكدیگر بیمناك شده بود، او را به پاریس بازگرداند تا درباره بهبود روابط فرانسه و تركیه با لویى سیزدهم مذاكره كند؛ در همین تاریخ بود كه دورى یه به ترجمه قرآن اقدام كرد. ترجمه‏اش كه در طول نیمه دوم سده هفدهم میلادى شش بار به چاپ رسید در سال 1649 میلادى به زبان انگلیسى، در 1658 میلادى به هلندى و سپس در 1688 میلادى به آلمانى برگردانده شد. با این كه نخستین بار بود كه كتاب دینى مسلمانان از روى متن عربى به یكى از زبان‏هاى زنده اروپایى برگردانده مى‏شد و مترجم آن هم مردى اهل سیاست بود نه كشیشى متعصب، لیكن او نیز براى این كه حساسیت هم‏دینان خود را برنینگیزد به محافظه‏كارى‏هایى تن در داد و ترجمه او خالى از غرض و نارواگویى نیست‏(18).
پى‏یر بل نویسنده «فرهنگ تاریخى و انتقادى» نیز دانشمند دیگرى بود كه در اواخر سده هفدهم از اسلام و مسلمانان سخن گفت و در تبرئه آنان از بهتان‏هاى قرون وسطایى كوشید. وى پس از شرح روایات ضداسلامى و نقل داستان كبوتر دست‏آموز و سرجیوس راهب و برشمردن منابع مخالفان، كه بیشتر نوشته‏هاى ژان آندره‏مور، هورنبك، فیلیپ گوادانیول و جان فوربسیوس بوده است، چنین مى‏گوید: «من وقت خود را براى تكذیب این داستان‏هاى كودكانه تلف نمى‏كنم، ولى بسیارند مردان دانشمندى كه راویان این افسانه‏ها را یاوه‏گویانى بیش نمى‏دانند».(19)
اما تغییر عمده در نحوه نگرش اروپاییان به اسلام در سده هژدهم پیش آمد و كسانى در اروپا ظهور كردند كه در دفاع از پیغمبر اسلام و دفع حملات منتقدان و اثبات صدیق بودن او در دعوى خود كتاب نوشتند، مثلاً در باب تعدد زوجات این دفاع‏كنندگان گفته بودند نص صریح عهد عتیق است كه یعقوب و داود و انبیاى دیگر بنى‏اسرائیل، بدون هیچ حد و قیدى، هر قدر كه مى‏خواستند زن مى‏گرفتند و حالا شما آمده‏اید و بر پیغمبر اسلام ایراد مى‏گیرید كه چرا به مقدار محدود و معینى زوجات متعدد قائل شده است‏(20)؟
براى نمونه، ولتر در رد اتهام شهوانى بودن دین اسلام عنوان مى‏كند كه حضرت محمّد(ص) قانون‏گذارى خردمند بود كه مى‏خواست بشریت را از جهل و فساد و بت‏پرستى رهایى بخشد. براى دست یافتن به این هدف، مصالح همه مردم روى زمین (زن و مرد و كوچك و بزرگ و عاقل و دیوانه و سیاه و سفید و زرد و سرخ) را در نظر گرفت. هرگز تعدد زوجات را معمول نكرد. برعكس، تعداد بى‏حد و حصر زنانى را كه در بستر بیشتر شاهان و فرمانروایان كشورهاى آسیایى مى‏آرمیدند، به چهار زن محدود كرد. داود هجده زن داشت و سلیمان بر هفتصد زنى كه در حرمسراها در انتظار وصال او به سر مى‏بردند سیصد زن صیغه نیز افزود؛ بنابراین، دین یهود طرفدار شهوات بود نه دین محمّد(ص)، وانگهى اگر محمّد(ص) به مردان اجازه داد كه حداكثر چهار زن عقدى اختیار كنند، شرایط دشوارى نیز براى آن در نظر گرفت به‏گونه‏اى كه عملاً كمتر كسى مى‏تواند چند زن داشته باشد. قوانین او درباره ازدواج و طلاق از قوانین مشابه در دین مسیح بى‏نهایت برتر است‏(21).
با ظهور دسته‏اى از شرق‏شناسان منصف كه از روى حقیقت به شناخت و معرفى اسلام پرداختند سرانجام تصویرهاى غلط كشیشان و نویسندگان قرون وسطایى از چهره اسلام پاك شد و مردم اروپا به حقایق آشنا شدند.
در اوایل سده هیجدهم، كشیشان و نویسندگانى كه درباره دین اسلام تألیفاتى داشتند در دو جبهه مخالف صف‏آرایى كرده بودند. گروه نویسندگان كه از اهداف كلیسا آگاه بودند خود در پى تحقیق درباره تاریخ پیدایش و گسترش اسلام برمى‏آمدند تا از راه متونِ اصلى، به خصوص قرآن، حقیقت اسلام را دریابند. گروه دیگر به پیروى از پیشروان خود، كه هدف آنان از پا درآوردن هماورد بود، به افسانه‏سرایى مى‏پرداختند و مسیحیان را از كنجكاوى درباره اسلام بر حذر مى‏داشتند و این سنتى بود كه از دیرباز ادامه داشت‏(22).
آنچه دانشمندان براى اولین بار درباره اسلام متوجه شدند آن بود كه میان اسلامى كه خودشان از آثار موجود نویسندگان مسلمان درك مى‏كنند و آنچه عموم غربیان از اسلام و عمدتاً سرچشمه گرفته از عقاید تخیلى و واهى مى‏فهمند تفاوت زیادى وجود دارد. در سده هفدهم به دلیل ایجاد نهضت‏هاى فكرى تازه در اروپا علاقه به كتاب‏هاى عربى نیز دوباره برانگیخته شد(23).
یكى از محصولات مهم این تجدید حیات، انتشار كتاب «دین محمّدى» یا «آیین پیروان محمّد[(ص)]» اثر آدریان رلاند خاورشناس هلندى به سال 1705 میلادى به زبان لاتینى بود(24). این كتاب ابتدا به آلمانى، سپس به هلندى، بعد به انگلیسى و سرانجام در سال 1721 میلادى به فرانسوى ترجمه شد و بر تفكر اروپایى تأثیر فوق‏العاده‏اى گذاشت. مؤلف آن كه به زبان‏هاى شرقى نیز تسلط داشت، در بخش اول كتاب، شرح مى‏دهد كه چگونه او و برادرش پیرریلند (رلاند)، به خواندن آنچه مسیحیان درباره مسلمانان نوشته‏اند در حیرت مى‏شده‏اند و باور نمى‏كرده‏اند كه گروه بى‏شمارى از مردم روى زمین به افسانه‏هایى این چنین كودكانه ایمان بیاورند؛ از این رو دو برادر براى كشف حقیقت اسلام به جست و جو مى‏پردازند و به متون اصلى و منابع اسلامى رجوع مى‏كنند و پس از كوشش بسیار درمى‏یابند كه مسلمانان در هیچ موردى از دیگران كم نمى‏آورند، برعكس داراى چنان نبوغى هستند كه كمتر ملتى به پاى آنان مى‏رسد و تنها دشمنان آنان، به خصوص یونانیان شكست خورده و مسیحیان رانده شده از اسپانیا بوده‏اند كه دینشان را پست‏ترین ادیان روى زمین معرفى كرده‏اند، چندان كه «هرگز دینى به این اندازه ستم ندیده است». آنگاه رلاند روایات ضداسلامى مسیحیان را، یك به یك، با ذكر منابع برمى‏شمارد و به ردّ آنها همت مى‏گمارد(25).
كتاب وى به دو بخش تقسیم مى‏شود: اول، تحقیق مختصرى درباره عقاید اسلامى از مؤلفى مسلمان كه آن را از روى نسخه خطى عربى منتشر كرده است و همراه با توضیحات ارزشمندى به لاتین ترجمه كرده است و بدین وسیله، معرفى امانتدارانه‏اى از آیین اسلامى آن‏گونه كه مسلمانان آن را مى‏فهمند به خواننده اروپایى مى‏دهد. در بخش دوّم، برخى نظریات باطلى را كه در اروپا از قرون وسطى تا سده هفدهم درباره اسلام و قرآن و سنّت محمّدى منتشر شده بود؛ مورد بررسى قرار داده و آنها را بر اساس قرآن و سنّت و تألیفات مسلمانان تصحیح مى‏كند. او بدین وسیله اولین اروپایى بود كه در پى تبرئه اسلام از اتهامات باطلى برآمد كه نویسندگان اروپایى-روحانى و به خصوص مبلّغان-با جعل آنها حقیقت اسلام را بیشتر از روى عمد و كینه مشوّه ساختند. او درباره هر مورد از این افتراها اولین كس از مسیحیان مفترى را-مانند یوحناى دمشقى و غیره از روحانیانى كه در حمایت اسلام و یا در غرب مى‏زیستند-معرفى مى‏كند(26).
بنابراین، رلاند در این كتاب، اسلام را بر اساس مآخذ و آثار نویسندگان مسلمان شرح داد و از داستان‏هاى ساختگى و موهومات درباره اسلام و رایج در اروپا انتقاد كرد، لیكن وى از نكات مربوط به بینش تحریف شده قرون وسطایى انتقاد نكرد؛ اما چون نسبت به اسلام فوق‏العاده نظر مساعد داشت، كلیساى كاتولیك، كتاب او را در فهرست كتب ضاله جا داد(27).
مترجم فرانسوى كتاب نیز كه از روى احتیاط و براى آن كه او را تكفیر نكنند و در آتش نسوزانند، از آوردن نام خود روى جلد كتاب خوددارى كرده است در مقدّمه مى‏افزاید كه مبادا خواننده او را مسلمان بپندارد، برعكس «او مسیحى است و مسیحى نیز به دنیا آمده است» ولى از باز گفتن حقیقت خوددارى نمى‏توان كرد، زیرا «اگر روى كره زمین تنها یك دین وجود داشته باشد كه دشمنانش آن را به زشت‏ترین شكل وصف كرده و مورد نفرت دیگران قرار داده باشند، به‏گونه‏اى كه یك فرد خردمند حتى از نوشتن رد بر افسانه‏هایى كه به آن نسبت داده‏اند، ننگ داشته باشد، آن دین، دین اسلام است».(28)
این مترجم سپس به هم‏كیشان خود چنین توصیه مى‏كند: «ما بیهوده كوشیده‏ایم مسلمانان را بدنام كنیم، آنان فضایلى دارند كه ما باید بر آنان رشك بریم».(29)
در 1734 میلادى جرج سیل خاورشناس انگلیسى یك ترجمه از قرآن به زبان انگلیسى در لندن منتشر كرد كه حواشى و توضیحات مفصل بر آن نگاشت و مقدّمه مفصّلى در باب اسلام و پیغمبر دارد. گروهى از معاصران سیل پس از چاپ شدن ترجمه قرآن او و مقابله آن با آنچه تا آن زمان در باب اسلام و پیغمبر به زبان‏هاى اروپایى منتشر شده بود، همین كه دیدند تهمت‏هاى مخالفان اسلام از روى قرآن تأیید نمى‏شود به حدّى متأثر شدند كه به جانب اسلام متمایل گردیدند و در كتاب‏هایى كه نوشتند از پیغمبر اسلام جانبدارى كردند.
در مقدّمه مفصّل این كتاب از زندگى پیامبر اسلام و تاریخ عربستان و كشورهاى اسلامى پیش از پیدایش اسلام و از اصول دین و مراسم مذهبى مسلمانان سخن رفته است. جرج سیل، برخلاف نویسندگان دیگر كه درباره مسلمانان سخنان موافق و مخالف بسیار گفته بودند، نه آنان را مى‏ستاید و نه از آنان بدگویى مى‏كند تنها مى‏كوشد وقایع تاریخ اسلام را بدان‏گونه كه خود دریافته بوده است بازگوید، همه جا نیز مآخذ خود را كه بیشتر آیات قرآن و یا آثار دانشمندانِ اسلامى است برمى‏شمارد و هیچ گاه، ضمن شرح وقایع تاریخى، دستخوش اغراض شخصى نمى‏گردد، چندان كه یك خواننده بى‏طرف خواه ناخواه به درستى سخنانش معتقد مى‏شود.
سیل، عربى و فرانسه و لاتینى مى‏دانسته و مى‏توانسته است از همه آثارى كه به این زبان‏ها درباره اسلام نوشته بوده‏اند استفاده كند و از مجموع مطالعات خود كتابى جامع، كه با حاصل سال‏ها تجربه و مشاهده در میان اقوام مسلمان نیز آراسته شده باشد، گرد آورد.
با این كه كار سیل به فهم اطلاع دقیق از اسلام كمك مهمى كرد لیكن وى ناگزیر بود در دفاع از خود و در مقابل واكنش‏هاى یك خواننده خشمگین مسیحى تا اندازه‏اى نكات انتقادى از اسلام را نیز مطرح نماید، چرا كه در ایامى كه ترجمه او به چاپ مى‏رسید، امپراطورى عثمانى هنوز هم منشأ ترس مسیحیان به شمار مى‏رفت‏(30).
بعضى از نویسندگان سده هژدهم، خواه در تألیف بر ضد قرآن و خواه در دفاع از آن، در واقع نظرى غیر از این نداشتند كه بر دین عیسوى هموطنان خود حمله كنند و آن را انتقاد كنند؛ از جمله اینها بولنویلیه و ولتر است.
بولنویلیه یكى از نخستین پژوهشگران فرانسوى بود كه درباره زندگى پیامبر اسلام به تحقیق پرداخت و كتابى در این باره با عنوان «زندگى محمّد[ص‏]»(31) با نظر جانبدارى از اسلام نوشت و پیغمبر را مردى بسیار بزرگ معرفى كرد. وى به ردّ افسانه‏هایى كه كشیشان متعصب درباره پیامبر(ص) رواج داده بودند همت گماشت و ادعاى قدما را به این كه پیغمبر اسلام مدّعى كذّاب بوده است به كلى رد كرد و گفته است محمّد(ص) اصول صحیح و ضرورى مسیحیت را نگاه داشته و زواید و ملحقات نادرست آن را دور ریخته است و دین اسلام هیچ چیز خلاف عقل و منطق ندارد(32).
این نویسنده چنان در ستایش مسلمانان كوشید كه برخى از معاصرانش او را به مسلمانى متهم كردند، زیرا سخنانى كه در وصف پیامبر(ص) بر زبان آورده، به سخنان یك مسلمان واقعى بیشتر مى‏ماند:
محمّد[(ص)] قانونگذارى بزرگ و خردمند بود كه دینى مُهذّب براى جهانیان به ارمغان آورد، نماینده زنده عنایات پروردگار بود. خدایى كه بر همه چیز آگاه است او را فرستاد تا مسیحیان گمراه را متنبه گرداند، بت‏ها را خرد كند، ایرانیان خورشیدپرست را مطیع سازد و آیین خداشناسى را از دیوارهاى چین تا سواحل اسپانیا بگستراند.(33)
محمّد(ص) صفاتى عالى داشت و خداوند فصاحتى فوق بشرى به او عطا كرده بود «چندان كه مى‏توانست نادان‏ترین و خردمندترین مردم روزگار خود را متقاعد سازد و به دین اسلام معتقد گرداند»(34). بخش دوم كتاب بولنویلیه به توصیف مبانى اسلام و اصول معتقدات مسلمانان اختصاص یافته و وى در این مورد نیز داد سخن داده است:
آیین محمّد[(ص)] چنان خردمندانه است كه براى تبلیغ آن هیچ نیازى به جبر و قهر نیست كافى است كه اصول آن را به مردم بفهمانند تا همه به آن بگرایند.(35)
وى در دفاع از اسلام و تحت تأثیر آیه 256 سوره بقره (لا اكراه فى الدین...) و در تفسیر آن مى‏گوید:
اصول دین محمّد[(ص)] چنان با عقل و منطق سازگار است كه در مدتى كمتر از پنجاه سال اسلام در قلب نیمى از مردم روى زمین جاى گرفت.(36)
بولنویلیه، پس از شرح اصول دین اسلام و پس از وصف سجایاى اخلاقى بنیانگذار آن، فروع اسلام را برمى‏شمارد و آنها را نیز مورد ستایش بسیار قرار مى‏دهد، زكات و كمك به همنوع را یكى از برجسته‏ترین فضایل مسلمانان به شمار مى‏آورد و حتى تعددّ زوجات را براى تكثیر نسل و نیز براى حمایت از زنان كه تعدادشان همیشه بیش از مردان بوده است، لازم مى‏داند؛ آنگاه در شگفت مى‏شود كه چرا مردان فاضلى مانند ماراكسى و پریدو از وارد آوردن زشت‏ترین اهانت‏ها به پیامبر اسلام روى‏گردان نبوده و او را تعلیم یافته بُحَیرا یا سرجیوس دانسته‏اند. وى در این باره مى‏نویسد:
... هر چند این داستان، چنان بد جعل شده و چنان دور از واقعیت است كه ممكن نیست حتى یك فرد عادى كه اندكى از عقل و منطق برخوردار باشد آن را باور كند.(37)
البته او نیز براى این كه تكفیر نشود و مانند برخى دیگر از آزاداندیشان آن روزگار در آتش سوزانده نشود و از خشم ارباب كلیسا در امان بماند، دین مسیح را سپر بلا كرده، مى‏افزاید: «آنچه محمّد[(ص)] گفته همه صحیح است و جز دین مبین مسیح دینى در دنیا وجود ندارد كه تا این اندازه خردمندانه باشد و تا این حد نیكوكاران را به نیكى تشویق كند و تبهكاران را از خشم خداوند بر حذر دارد»(38) ولى كسانى كه علاوه بر این كتاب، با اثر دیگر بولنویلیه به نام «شبهه‏اى در دین» نیز آشنا بودند مى‏دانستند كه وى وقعى چندان بر این «دین مبین مسیح» نمى‏گذاشته است.
ولتر نیز همان‏گونه كه پیش از این اشاره شد با این كه در ابتدا نظر نادرستى از اسلام داشت اما سپس از نظریات قبلى خویش منصرف شد و در دفاع از اسلام هم كتابى نوشت. یكى از كسانى كه بر اندیشه ولتر در این رویكرد جدید به اسلام تأثیر مهمى گذاشت همین بولنویلیه است كه شیوه تاریخ‏نگارى علمى را به ولتر آموخت. ولتر پس از نمایش بدفرجام «فناتیسم» كه ادعانامه‏اى بسیار ناروا علیه پیامبر اسلام بود و در آن، بنیانگذار این دین مورد افترا قرار گرفته بود، بسیارى از كتاب‏هایى را كه درباره اسلام نوشته شده بود فراهم مى‏آورد و به مطالعه آنها مى‏پردازد. قرآن دورى یه و قرآن جرج سیل را دوباره مى‏خواند و براى آن كه نظر مخالفان اسلام را نیز بداند «زندگى محمّد[(ص)]» نوشته پریدو و «زندگى محمّد[(ص)]» تألیف گانیى‏یه را هم مى‏خواند و تحقیقات خود را در همه زمینه‏ها: تاریخ پیدایش و گسترش اسلام و تحول علوم دینى مسلمانان و اصول عقاید آنان دنبال مى‏كند. از مجموع این مطالعات، محمّد دیگرى مى‏سازد كه با محمّد فناتیسم هیچ‏گونه همانندى ندارد(39).
وى در مخالفت با راویان مسیحى و نویسندگانى كه نسبت‏هایى ناروا درباره مسلمانان ارائه داده بودند مى‏نویسد: بیهوده گفته‏اند كه كاردینالى نسطورى، قرآن را به محمّد(ص) مى‏آموخته است. آیا محمّد(ص) مى‏توانست در همه جنگ‏ها و در همه حوادثى كه در طول بیست و سه سال بر او گذشت، این آخوندِ مسیحى را همراه خود داشته باشد و پیوسته با او مشورت كند(40)؟ این یاوه‏ها نشانه ضعف عقل سرایندگان آنهاست. داستان‏هاى دیگرى كه درباره توحش مسلمانان رواج داده‏اند نیز به همین‏گونه است. عمر پس از فتح بیت‏المقدس همه یهودیان و مسیحیان را در برگزار كردن مراسم مذهبى و در پیروى از دینشان آزاد گذاشت، حال آن كه مسیحیان در همان جا یكدیگر را قلع و قمع مى‏كردند و امروزه نیز چنین مى‏كنند. كدام وحشى‏ترند، مسلمانان كه پیروان ادیان دیگر را در آغوش خود مى‏پذیرند و یا مسیحیان كه آنان را در تلهاى آتش مى‏سوزانند(41).
ولتر درباره برترى علمى مسلمانان در قرون نخستین بعد از هجرت و نیاز مسیحیان به دانش مسلمانان چنین اظهار مى‏كند:
در دوران توحش و نادانى، پس از سقوط امپراطورى روم، مسیحیان همه چیز را مانند شیمى و طب و هیأت و ریاضیات از مسلمانان آموختند و از همان قرون اولیه هجرت ناگزیر شدند براى فراگرفتن علوم آن روزگار به آنان روى آورند.(42)
وى از مسكوت گذاشتن پیشرفت‏هاى علمى و معنوى مسلمانان توسط مبلغان مسیحى و مورخان اروپایى كه حقایق را كتمان مى‏كنند چنان به خشم مى‏آید كه یكباره همه راویان و مورخان مسیحى را «احمق» مى‏نامد و مى‏گوید:
من و خانم شاتله از تعصب احمقانه مسیحیان شكست خورده و مورّخان بى‏مایه‏اى كه واقعیت‏هاى تاریخ را دگرگون كرده و ناروایى‏هاى بسیار به محمّد[(ص)] نسبت داده‏اند، سخت برآشفتیم.(43)
ولتر در «تاریخچه جنگ‏هاى صلیبى»(44) آزادمنشى و روحیه همزیستى مذهبى مسلمانان را مى‏ستاید و خشم خود را از تندخویى و ستیزه‏جویى و تعصب پیروان مسیح ابراز مى‏دارد. در پى انقلاب درونى كه در ولتر پدید آمد، قضاوت او نیز درباره شخص پیامبر اسلام(ص) هم كه همیشه مورد عنادش بود تغییر كرد و آنگاه كه حقیقت را بازیافت درباره آن حضرت گفت:
محمّد[(ص)] بى‏گمان مردى بسیار بزرگ بود و مردان بزرگى نیز در دامن فضل و كمال خود پرورش داد. قانون‏گذارى خردمند، جهانگشایى توانا، فرمانروایى دادگستر، پیامبرى پرهیزگار بود و بزرگ‏ترین انقلاب‏هاى روى زمین را پدید آورد.(45)
ولتر از مجموع مطالعاتش درباره اسلام چنین نتیجه مى‏گیرد كه بر خلاف آنچه كشیشان متعصب و پیروانشان مى‏گویند، آیین محمّد(ص) نه تنها پرداخته شیطان و دور از موازین عقلى نیست، بلكه به دین مسیح بسیار نزدیك و از نظر تاریخى تكامل یافته‏تر از آن است. بدین‏گونه بر اثر پشتكار ولتر، شكافى كه سده‏هاى متمادى مسلمانان و مسیحیان را از یكدیگر جدا مى‏كرد، رفته رفته پُر مى‏شد و اهل كتاب میان خود و پیروان محمّد(ص) نوعى خویشاوندى احساس مى‏كردند(46). وى در رد نظریات بوسوئه و دیگران كه با مسكوت گذاشتن تاریخ اسلام، همه پیشرفت‏هاى علمى را مرهون هوش یهودیان و مسیحیان مى‏دانستند مى‏گوید:
نادانى و خوش‏باورى ما قرن‏ها مورد سوءاستفاده خشكه مقدّسان متعصب قرار گرفت و ما را بر آن داشت كه همه علوم و فنون جهان را حاصل هوش و فراست قوم یهود و سپس خودمان كه جانشینان آنان هستیم بپنداریم.(47)
سپس در پى تحقیقات مفصل نتیجه مى‏گیرد كه «در هیچ دوره‏اى، هیچ هنر تكامل یافته‏اى نزد قوم یهود به وجود نیامد، حال آن كه اعراب مسلمان از همان نخستین قرون اسلامى در همه علوم و فنون آن روز مربّى اروپاییان شدند».(48)
ولتر در رمان «ساده‏لوح» كه حاصل سى سال مطالعه او درباره پیغمبر اسلام(ص) و پیروان اوست، چكیده افكار اسلامى خود را به خواننده مى‏آموزد و اسلام را از بدى‏ها كه سابق خود او نیز بسیار درباره‏اش گفته بود منزّه مى‏گرداند.
سال 1763 میلادى در تاریخ افكار ولتر نقطه عطفى بود. در این سال بود كه سرانجام تصویر جدیدى از حضرت محمّد(ص) و پیروانش در ذهن او ترسیم شد، سپس پیشامدهایى بروز كرد و مشاهده شكنجه‏هایى كه مسیحیان بر یكدیگر روا مى‏داشتند بر خشم او نسبت به مسیحیان متعصب افزود؛ لذا بر همه فضایل پیروان مسیح یكسره خط بطلان كشید و حتى شخص عیسى(ع) را مورد طعن و طنز قرار داد(49). نخستین كتابى كه ولتر در آن آشكارا دفاع از مسلمانان را بر عهده گرفت «شرعیات مردى شریف»(50) نام داشت. وى در این كتاب معتقد است كه همه ادیان روى زمین با عوام فریبى و زبان‏بازى رواج یافته‏اند، به جز دین اسلام كه از میان همه ساخته‏هاى دست بشر، تنها دین خدایى به نظر مى‏رسد، زیرا قوانین آن پس از قرن‏ها هنوز در سراسر دنیا اجرا مى‏شود. آنگاه ولتر در برابر انجیل و تورات به دفاع از قرآن مى‏پردازد و به یكى از مفسران تورات كه قرآن را افسانه نامیده است سخت مى‏تازد:
قرآن در واقع مجموعه‏اى از پندهاى اخلاقى، دستورهاى دینى، راز و نیاز به درگاه خدا، تحذیر و تشویق جهانیان و شرح سرگذشت فرستادگان خداست كه بنابر روایات عرب نقل شده است. آیا مى‏توان به پیروى از نیدهام‏(51) احمق و بى‏سواد، چنین كتابى را افسانه نامید؟(52)
در جایى دیگر براى تكذیب كسانى كه قرآن را برگرفته از تورات و انجیل و پیامبر را تعلیم یافته سرجیوس راهب مى‏دانستند چنین مى‏افزاید:
قرآن نه یك كتاب تاریخ است كه خواسته باشند در آن به تقلید از كتاب‏هاى یهودیان و یا انجیلى‏ها بپردازند و نه مجموعه‏اى از ضوابط و قوانین، مانند «سِفر لاویان» و «سفر تثنیه» یا مجموعه‏اى از رؤیاهاى پیامبرگونه و سرودهاى مذهبى، مانند مكاشفه یوحنا... .(53)
ولتر در رد كسانى كه كوشش مى‏كردند اسلام را دینى طرفدار شهوات و لذایذ جسمانى معرفى كنند مى‏گوید: «بر خلاف آنچه مسیحیان مى‏گویند دین محمّد[(ص)] هرگز تمایلات شهوانى را رواج نداده است».(54)
در «گورستان خرافاتِ»(55) ولتر كه همه ادیان روى زمین در آن به خاك سپرده مى‏شوند تنها یك چهره زنده مى‏درخشد و آن چهره محمّد(ص) است. نخست شخصیت عیسى(ع) به سختى مورد انتقاد قرار مى‏گیرد، آنگاه او را با پیامبر اسلام مى‏سنجد و حضرت محمّد(ص) را در شجاعت و فضیلت و جوانمردى و فراست، در همه چیز، به مراتب برتر و بزرگ‏تر از او مى‏یابد(56). وى نخست، قوانین شرع اسلام را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‏دهد، سپس آنها را با قوانین شریعت مسیح مى‏سنجد و در همه موارد، اسلام را برتر و كامل‏تر از مسیحیت مى‏یابد.
ولتر همزمان با انتقاد از تورات و انجیل و ستایش از فضایل اخلاقى مسلمانان، مبارزه دیگرى را علیه آن دسته از راهبان متعصب مسیحى، كه افسانه‏هاى كودكانه بسیارى درباره اسلام و بنیانگذار آن رواج داده بودند، آغاز كرد و كوشید این افسانه‏ها را با استناد به آیات قرآن و استنتاج از مجموعه اطلاعات خود مورد بررسى قرار دهد و بطلان آنها را ثابت كند، ولى در طول این مبارزه، به علت نداشتن زبان عربى از یك سو و عدم آگاهى از جزئیات شریعت اسلام از سوى دیگر، اشتباهات متعددى نیز مرتكب شد(57).
به هر حال ولتر در سال 1776 میلادى به یاد نمایشنامه فناتیسم، نخستین اثر ضد اسلامى‏اش، آخرین سخن خود را بر زبان آورد كه «من در حق محمّد[(ص)] بسیار بد كردم»(58) و چون برداشت‏هاى اولیه او از اسلام تحت تأثیر نوشته‏هاى مغرضانه مسیحیان بود از روى خشم مى‏گفت: «همه كتاب‏هایى را كه تاكنون مسیحیان درباره مسلمانان نوشته‏اند باید بر آتش افكند».(59)
نخستین حمله‏هاى ولتر علیه حضرت محمد(ص) و مسلمانان، دیدرو و یارانش را بر آن داشت كه آنان نیز داستانى بسان «فناتیسم» بپردازند. پس به سال 1751 میلادى در مقاله «القرآن» دایرةالمعارف سده هیجدهم، پیامبر اسلام را «مردى مصروع» و قرآن را «مجموعه‏اى از داستان‏هاى كودكانه» نامیدند. اما مدافعات بعدى و پیوسته ولتر موجب شد كه پیروان مكتب ماتریالیسم هولباخ نیز حق مسلمانان را بازشناسند و آنان را از بهتان‏هایى كه خود موجب آن بودند منزه گردانند. از این رو، به سال 1765 میلادى در مقاله «محمدیسم» (= اسلام) و در همان دایرةالمعارف، با استناد به نوشته‏هاى ولتر، سرگذشت پیامبر را به‏گونه‏اى نوشتند كه با آنچه در سال 1751 میلادى درباره آن حضرت گفته بودند، اختلاف بسیار داشت‏(60).
تحسین و تمجید ولتر از اسلام، اگرچه دیررس بود، الهام‏بخش ساوارى شد و او را برانگیخت كه قرآن را به زبان فرانسه ترجمه نماید و اسلام را دینى فطرى و مبنى بر اصول عقلانى بنامد و در ستایش مسلمانان سخن بگوید. بر اثر اصرار و حقیقت‏گویى ولتر، شكافى كه قرن‏ها مسیحیان را از مسلمانان جدا مى‏كرد پر شد. پیامبر اسلام(ص) از صرع و امراض دیگرى كه راویان متعصب و مغرض مسیحى به او نسبت داده بودند مبرا شد و دینش از شمار ادیانى كه آنها را ساخته وسوسه‏هاى شیطانى مى‏دانستند بیرون رفت‏(61).
در سده نوزدهم میلادى نیز شاهد حجم بسیار فزاینده‏اى از فعالیت‏هاى پژوهشى هستیم كه هدف كثیرى از آنها به افزایش میزان دانش دقیق از اسلام موجود در اروپا متوجه بود و رجوع به اصل مآخذ اسلامى اساس آنها را تشكیل مى‏داد. متون اروپایى مربوط به آثار مهمى چون سیره ابن‏هشام به دقت تنقیح شد و از حیات شخص حضرت محمد(ص) چندین پژوهش عالمانه صورت پذیرفت. در زمره آنها باید از اثر سر ویلیام مویر (1905-1819م) نام برد كه ابتدا میان سال‏هاى 1858 و 1861 میلادى در چهار جلد منتشر گردید(62).
اولین تغییر عقیده بارز و برجسته‏اى كه در اروپا راجع به پیغمبر اسلام حاصل شد به واسطه انتشار كتاب توماس كارلایل فیلسوف محقق با عنوان «از قهرمانان» (در سال 1841م) بود.
این عبارت او بسیار تأثیر كرد كه گفته است «صمیمیت و صدق عقیده به تمام معانى آن به نظر من مى‏آید كه امتیاز قرآن باشد». وى با این قول خود كه «ما خطاى فاحش مى‏كنیم اگر این مرد [محمّد] را شخص شهوت‏رانى تصور كنیم»، تمام عقاید و نظریات چندین قرن جاى گرفته در اروپا را بر هم زد. كارلایل حتى‏قول عمومى‏را كه‏اسلام به‏وسیله شمشیر و زور رواج‏یافت متزلزل‏ساخت‏(63)؛ وى‏مى‏نویسد:
بعضى از مسیحیان در مقام طعن و ایراد بر اسلام مى‏گویند محمّد(ص) آیین خود را به شمشیر و نیزه نشر داد، یعنى اگر شمشیر نبود این دین در عالم منتشر نمى‏شد. گویندگان این حرف چقدر از حقیقت دورند و در خطا هستند، زیرا باید نیك تدبّر كنند آن قوّه‏اى كه این شمشیر را در جزیرةالعرب از غلاف بیرون كشیده و برق آن را در قلّه كوه‏هاى فرانسه و اسپانیا و كنگره ایوان مدائن تا سمرقند و روى اهرام مصر در دست امثال موسى‏بن نصیر و طارق‏بن زیاد و ابوعبیده جراح و خالدبن ولید و دیگر فاتحان بزرگ ظاهر و نمایان كرد كدام قوّه بود؟ بى شك آن قوّه، آیین محمّد بود چون حق بود و حق باید خود را ظاهر كند.(64)
كارلایل درباره شخصیت پیامبر اسلام، سخنان جالبى دارد كه در قسمتى از آن مى‏گوید:
این فرزند صحرا با قلبى عمیق و چشمانى سیاه و نافذ و با روح اجتماعى وسیع و پردامنه‏اى، همه نوع افكارى را با خود همراه داشت غیر از جاه‏طلبى. چه روحى آرام و بزرگ! او از كسانى بود كه جز با شور عشق و حرارت سروكارى ندارند و از كسانى بود كه طبیعت، آنها را مخلص و صمیمى قرار داده است. در حالى كه دیگران در طریق فرمول هاى (شعارهاى) گمراه كننده و بدعت‏ها سیر مى‏كردند و با همان حال راضى و خرسند بودند، این مرد نمى‏توانست خودش را در آن شعارها بپیچد و محصور كند. رمز بزرگ هستى با همه دهشت و جبروت و با همه جلال و شكوه در نظر او روشن و آشكار مى‏درخشید. هیچ‏گونه بدعت و ضلالتى، آن حقیقت غیرقابل وصف را نمى‏توانست از او مكتوم و مستور بدارد و نداى همان حقیقت بود كه مى‏گفت: «من وجود دارم». كلام چنان مردى، صدایى است مستقیم از قلب طبیعت. مردم باید به آن گوش دهند و اگر به چنان كلامى گوش ندهند، به هیچ صدایى نباید اعتنا كنند زیرا همه چیز در برابر آن مانند باد است.(65)
وى درباره قرآن نیز چنین اعتراف مى‏كند:
هنگامى كه ما قرآن مجید را مطالعه مى‏كنیم مى‏بینیم این كتاب علاوه بر آن كه وحى آسمانى است از نظر كلمات و تركیب، بلیغ‏ترین كتاب است. هیچ‏كس قرآن را با دقت نمى‏خواند مگر آن كه مى‏بیند حقایقى اصیل در برابر وى آشكار است و درمى‏یابد كه این كتاب، وابسته به اصلى حقیقى و به یك مبدأ عالى و مقدّس پیوسته است و تردیدى نیست كه گفتار حقیقى و درست، نفوذ خاصى بر دل‏ها دارد و حق آن است كه تمام كتاب‏ها در برابر قرآن ناچیز و كوچكند و این كتاب از هرگونه عیب و نقص و اصول ناپسندیده، پاكیزه و مبراست.(66)
كارلایل و جان دیون پورت از نخستین كسانى هستند كه در برابر تهمت‏هاى كشیش‏ها و دروغ‏ها و توهین‏هاى آنها درباره اسلام و پیغمبر به پا خاستند و به دفاع از حق و حقیقت پرداختند و اسلام را به مردم اروپا شناساندند.
دیون پورت در كتاب خویش ابتدا اتهاماتى را كه علیه پیامبر(ص) در میان اروپاییان اظهار شده‏است به چهار موضوع عمده تقسیم مى‏كند و سپس به رد آنها مى‏پردازد؛ این اتهامات به شرح زیر است:
1-محمّد(ص) دینى را به منظور ارضاى حس جاه‏طلبى ابداع كرده و جعل نموده است بدون این كه از طرف خدا وحى شده باشد.
2-گفته‏اند كه محمّد(ص) دینش را به وسیله شمشیر تبلیغ كرد و از این جهت موجب تضییع خون‏هاى زیادى گردید و بدبختى‏هاى زیاد براى بشریت ایجاد كرد.
3-خاصیت شهوانى بهشت او به‏گونه‏اى كه در قرآن ذكر شده است.
4-تقویت و ترویج از شهوت‏پرستى به وسیله تجویز تعدّد زوجات‏(67).
این دانشمند، ضمن رد این اتهامات، اسلام را یكى از قوى‏ترین وسایلى مى‏داند كه دست قدرت آفریدگار برانگیخته تا مكاتب و فلسفه‏هاى بشرى را تحت تأثیر و نفوذ قرار دهد و بعد با تعبیرات عالمانه‏اى، اسلام را بر مسیحیت برترى مى‏دهد؛ وى مى‏گوید:
این توهم كه در ذهن پاره‏اى افراد راه یافته كه دینى كه قرآن آن را تعلیم داد به وسیله شمشیر ترویج شده است اشتباه و خبط خارق‏العاده‏اى است، زیرا به‏طور وضوح همه صاحب‏نظران و متفكران بى‏غرض تصدیق دارند كه دین محمّد(ص) كه به وسیله آن، نماز و زكات جانشین خون قربانى‏هاى بشرى گردید و به جاى جنگ و نزاع دائم و مستمر، روح خیرخواهى و بشردوستى و فضایل اخلاقى و آداب اجتماعى را در نفوس دمید و بنابراین حتمى است كه در تمدن نفوذ و تأثیر مهمى داشت، در حقیقت خیر و بركتى براى جهان مشرق بود.(68)
«دیون پورت» در اعترافات خود به پیشگاه پیامبر اسلام(ص) و عظمت قرآن و برترى دین اسلام بر سایر آیین‏هاى موجود مى‏نویسد:
در سده ششم مسیحى، محمّد(ص) در شرق ظهور كرد و دین خودش را بنیان گذارد، بت‏پرستى و شرك را در قسمت عمده آسیا و افریقا و مصر از بین برد و در همه این قسمت‏ها، خداى یگانه تا امروز برقرار مانده است. افكار توده جمعیت از بركات مادى و معنوى پیغمبر عرب متأثر گردید. براى یك نفر مشرك (غیرمذهبى) كنجكاو (این دین و تعلیمات آن) با جنبه‏هاى انسانى و خاصیت ملكوتى به نظر مى‏رسد پاك‏تر و صاف‏تر از طریقه زردشت، آزادتر و آزادیبخش‏تر از قانون موسى است و مطابقت و موافقت دین محمّد(ص) با عقل و استدلال، بیشتر از عقیده ممزوج با اسرار و رموز و خرافاتى است كه در سده هفتم [میلادى‏] وجود داشت و آبروى سادگى تعلیمات انجیل را برده بود.(69)
گوستاولوبون فرانسوى نیز درباره شخصیت پیامبر اسلام(ص) اعتراف مى‏كند كه «اگر بخواهیم عظمت و اهمیت رجال بزرگ عالم را از روى آثار و كارهاى آنها بسنجیم هر آینه باید گفت كه پیغمبر اسلام در میان رجال تاریخ، یك رجل بسیار بزرگ نامى گذشته است. مورخین قدیم به واسطه تعصّبات مذهبى، اهمیتى به كارهاى او نداده‏اند ولى در عصر حاضر مورخین نصارا حاضر شده‏اند كه در این باب از روى انصاف سخن گویند».(70)
وى سپس سخنى را از مسیو بارتلمى سن هیلر از مورخان مشهور درباره پیامبر اسلام نقل مى‏كند كه مى‏گوید:
پیغمبر اسلام از حیث عقل و فهم، خداپرستى، رحم و انصاف بر تمام معاصرین خود تفوق و برترى داشته است. حكومتى كه او براى خود حاصل نمود مبنى بود بر مزایا و فضایل نفسانى خویش و مذهبى را كه اشاعت داد آن مذهب براى اقوامى كه آن را قبول نمودند یك نعمت بزرگى گردید.(71)
همین نویسنده معتقد است گفته گروه‏هاى مخالف در فلسفه اشاعت و انتشار حیرد انگیز قرآن كه «اسلام چون باب شهوات و لذّات نفسانى را باز گذاشته لهذا رغبت عوام به طرف آن زیاد است و دیگر این كه اسلام به زور شمشیر گسترش یافته است» گفته‏اى باطل و بى‏اساس است‏(72). وى سپس در اثبات نظر خویش مبنى بر این كه اسلام از طریق شمشیر گسترش نیافته بلكه تبلیغ و تشویق در این امر مؤثر بوده است، چنین مى‏نویسد:
ما وقتى كه فتوحات مسلمانان اول را به دقت ملاحظه نموده، اسباب و علل كامیابى آنها را تحت نظر مى‏گیریم مى‏بینیم كه آنها در خصوص اشاعت مذهب از شمشیر كار نگرفته‏اند، زیرا كه آنها اقوام مغلوبه را در قبول مذهب همیشه آزادى مى‏دادند... این مطلب از تاریخ ثابت مى‏شود كه اصلاً اشاعت هیچ مذهبى ممكن نیست به زور شمشیر صورت گیرد... واقعاً اسلام به جاى این كه با سرنیزه اشاعت یافته باشد به وسیله تشویق و با قوّه تبلیغ و تقریر جلو رفته است و همین مسأله بوده كه اقوام ترك و مغول با این كه اعراب [مسلمانان‏] را مغلوب ساختند، معهذا دین اسلام را قبول نمودند و در هندوستان كه فقط عبور عرب بدانجا افتاده بود اسلام به قدرى ترقى پیدا كرد كه اكنون مسلمانان زیادى در آنجا وجود دارد و پیوسته هم بر عدّه آنها مى‏افزاید... در چین هم پیشرفت اسلام قابل ملاحظه است حال آن كه عرب حمله به چین نبرده و یك وجب از اراضى آن جا را به تصرف خود درنیاورده است.(73)
ادوارد براون انگلیسى نیز در رد این نظریه كه «اسلام به زور شمشیر بر مردم جهان تحمیل شده است» مى‏نویسد:
چه بسا تصور كنند كه جنگجویان اسلام، اقوام و ممالك مفتوحه را در انتخاب یكى از دو راه مخیر مى‏ساختند: اوّل قرآن، دوم شمشیر. ولى این تصوّر صحیح نیست زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب، كاملاً عادلانه بود زیرا اتباع غیرمسلم خلفا از شركت در غزوات و دادن خمس و زكات كه بر امت پیامبر فرض بود، معافیت داشتند.(74)
براون، نیروى عظیم اسلام را در سادگى و شایستگى انطباق شریعت آن با اوضاع جدید و همچنین در موازین عالیه اخلاقى كه در اسلام نهفته است مى‏داند(75) و درباره قرآن كریم مى‏نویسد:
هر چه بیشتر به مطالعه قرآن مى‏پردازم و هر چه بیشتر براى درك روح قرآن كوشش مى‏كنم، بیشتر متوجه قدر و منزلت آن مى‏شوم.(76)
ویل دورانت از تاریخ تمدن‏نویسان مشهور اروپایى نیز درباره شخصیت پیامبر بزرگ اسلام معتقد است كه اگر بزرگى را به میزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجیم باید بگوییم محمّد(ص) از بزرگ‏ترین بزرگان تاریخ است. وى درصدد بود سطح معنویات و اخلاق قومى را كه از گرماى هوا و خشكى صحرا به ظلمات توحش افتاده بودند اوج دهد؛ در این زمینه توفیقى یافت كه از همه مصلحان دیگر بیشتر بود(77).
همین توفیق بزرگ را براون نیز به پیامبر اسلام نسبت مى‏دهد. او بر این باور است كه «محمّد(ص) كه معجزه بزرگ وى همانا الهام بخشیدن به قبایل جزیرةالعرب بود با كیش و اندیشه اجتماعى مخصوصى آنان را چون یك پیكر به هم متصل ساخت و براى فتح نیمى از جهان آن زمان گسیل داشت و امپراطوریى بنیان نهاد كه سرانجام، جانشین قیاصره و اَكاسره گشت».(78)
بانو لورا واگلیرى‏(79) استاد دانشگاه ناپل در كتابى با عنوان «نداى اسلام از قلب ایتالیا» درباره رمز پیروزى اسلام، نكات جالبى را متذكر مى‏شود و خود در برابر عظمت آیین اسلام اظهار عجز مى‏كند و به جاودانه بودن آن اعتراف مى‏كند؛ وى مى‏نویسد:
امروز بسیارى از نویسندگان روشنفكر كه از سرعت ترقى این انقلاب درخشان سیاسى و مذهبى در حیرت مانده‏اند سؤال مى‏كنند: چه عاملى سبب این جهش سریع و پیروزى موفقیت‏آمیز [اسلام‏] گردید؟ لكن بسیارى از آنها در مقام پاسخ از روى عناد و یا چشم‏پوشى، این سؤال را محققانه مورد بررسى قرار نداده‏اند. در صورتى كه به عقیده من، این نهضت تاریخى وابسته به مبدأ و خالق موجودات بود وگرنه چنین جهش سریعى در میان مكتب‏هاى سیاسى و مذهبى بدون سابقه و بلكه قابل تصور نیست. اما علت عناد و چشم‏پوشى آنها این است كه تصدیق نمى‏كنند كه خداوند براى آخرین بار پیامبر گرامى اسلام را به رسالت مبعوث گردانید تا یك برنامه اساسى براى مردم آورده و آنها را از تنگناى تیره‏بختى به كرانه روشن زندگى برساند. حقیقتاً چنین آیینى سزاوار است تا ابد باقى بماند و در میان تمام نژادهاى بشر نفوذ كند هر چند عدّه‏اى از دیدن این حقیقت نابینا هستند و یا خود را به كورى مى‏زنند.(80)
وى سپس درباره عظمت آیین اسلام چنین اعتراف مى‏كند كه «من خود را در برابر آیینى مشاهده مى‏كنم كه راستى اسلوب آن شگفت‏انگیز و حیرت افزاست، زیرا این آیین تنها تا سر حد آموزش نظریات خود درباره حیات طبیعى انسان پیش نرفته و تنها به وضع قوانین برجسته و حیاتبخش، كه اجتماع را تا كرانه روشن سعادت و نیكبختى جاوید مى‏رساند قناعت نكرده است، بلكه فلسفه حیات فرخنده را براى بهتر زیستن به اجتماع تقدیم مى‏كند. آرى این آیین اسلام است كه سرچشمه‏هاى اساسى اخلاق را بر اساس فعالى كه وظیفه فرد را در برابر خویش و در برابر اجتماع تشریح مى‏كند پایدار مى‏سازد. این اساس فعال چنان نیرویى دارد كه مى‏تواند عالى‏ترین ارتقا را در مسیر وجدان و خرد نصیب انسان سازد و این خود بزرگترین برهانى است كه باید با قلبى آكنده از اطمینان اقرار كنیم كه راستى اسلام دینى است الهى و آسمانى».(81)
واگلیرى سپس دو وظیفه خطیر را براى مشرق زمین اسلامى ذكر مى‏كند كه مى‏بایست نسبت به اسلام انجام دهد:
1-باید تشریح كند كه دین مقدّس اسلام از اشتباهاتى كه نویسندگان به آن نسبت مى‏دهند دور است و از این همه موهومات و خرافات بیزار است. باید توضیح دهد كه روح اسلام عالى‏ترین وسیله است براى سعادت و نیكبختى جامعه و مهمترین استوانه تمدن واقعى است.
2-روشنفكران مشرق زمین باید با بدعت‏هایى كه مانند ابرهاى تیره بر فراز خاكشان بار انداخته و ارزش اسلام را از میان مى‏برد با تمام نیرو مبارزه كنند و به این وضع اسفناك خاتمه دهند(82).
این نویسنده درباره قرآن نیز معتقد است كه «همانا قرآن كتابى است كه از ابتداى ظهورش تاكنون تغییرى در آن ایجاد نشده است نه در دست دوستان و نه در دست دشمنان. واكنش دانشمند و نادان در برابر این كتاب مقدّس یكسان است، زیرا قرآن كتابى است كه مرور زمان آن را كهنه نمى‏كند و كتابى است كه از طرف خداى بزرگ بر آخرین پیامبرش نازل شده است و تا روزى كه مسلمانان در برابر دستورات و برنامه‏هاى قرآن خاضع نشوند و آنها را به كار نبندند هرگز به مجد و عظمت اصلى خود نخواهند رسید».(83)

پی نوشتها:
1 - عبدالحسین زرین‏كوب، كارنامه اسلام، ص‏33.
2 - ر. ك: .1962 ,mass ,cambridge ,western views of islam in the middle ages ,southern .w .r همچنین محمد خاتم پیامبران (اسلام از دریچه چشم مسیحیان، نوشته مجتبى مینوى)، ص‏183.
3 - southern op. cit., همچنین محمد خاتم پیامبران (اسلام از دریچه چشم مسیحیان، نوشته مجتبى مینوى)، ج‏1، ص‏184-183.
4 - michel baudier, histoire generale de la religion des turcs, avec ranaissance, la vie et la mort de leur prophete, 1625, p. 174.
5 - jean de thevenot, relation d'un voyage fait an levant dans laquelle il est..., paris, 1664, p. 128.
6 - jean de thevenot, op. cit., pp. 90, 100, 127-128.
مقایسه شود با: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏26.
7 - balthazar de manconys, journal des voyages de monsieur de... lyon, 1665.
نقل از: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏26.
8 - سفرنامه تورنفور با مشخصات زیر به چاپ رسیده است:
joseph pitton de tournefort, relation d'un voyage au levant, paris, 1717.
9 - j.p. de tourmefort, relation d'ue voyage au levant, ii, p. 46.
10 - ر. ك: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏29-28.
11 - lodvico marracci, alcorani textus unirersus, et patavii selninarii, vol 1, p. 78.
12 - ویلیام مونتگمرى وات، برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ص‏187.
13 - humphrey prideaux, the life of mohammed, london, 1697.
14 - h. p., la vie de mahomet, paris, 1699.
15 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏30-29.
16 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏31-30.
17 - andre duryer, l' alcoran de mahomet, translate d'arabe en francais par le sieur..., paris, 1643.
18 - ر. ك: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏20-19.
19 - pierre bayle, dictionnaire historique et critique, vol 2, 1697, p. 102.
20 - محمد خاتم پیامبران (اسلام از دریچه چشم مسیحیان، نوشته مجتبى مینوى)، ج‏1، ص‏225.
21 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏188-187.
22 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏15-14.
23 - ویلیام مونتگمرى وات، برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ترجمه محمدحسین آریا، ص‏186.
24 - adrian reland, de religione mohammedica, utrecht, 1705.
25 - ر. ك: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏32.
26 - عبدالرحمن بدوى، فرهنگ كامل خاورشناسان، ترجمه شكرالله خاكرند، ص‏191.
27 - ویلیام مونتگمرى وات، برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ترجمه محمدحسین آریا، ص‏186 و daniel, op. cit., p. 295.
28 - de la religion mahometane, p. 123.
اطلاعات بیشترى از برداشت‏هاى خاورشناسان غربى از اسلام را مى‏توانید در اثر زیر جستجو كنید:
ماكسیم رودنسون، «تصویر غربى و مطالعات غربى از اسلام»، میراث اسلام، چاپ دوم، آكسفورد، انتشارات كلراندون، 1974، ص‏9-62.
29 - ibid, p. 60.
درباره آدریان رلاند بنگرید به: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏33-32.
30 - درباره ترجمه «سیل» و دیدگاه او درباره قرآن ر. ك: محمد خاتم پیامبران (اسلام از دریچه چشم مسیحیان، نوشته مجتبى مینوى)، ج‏1، ص‏226-225 و جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏114-113 و محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص‏656 و رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه محمود رامیار، ص‏296 و ویلیام مونتگمرى وات، برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ص 187 و جواد سلماسى‏زاده، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، ص‏24-22 و عبدالرحمن بدوى، فرهنگ كامل خاورشناسان، ترجمه شكرالله خاكرند، ص‏234-233.
31 - lavie de mahomet، این كتاب در 1723م. پس از مرگ بولنویلیه منتشر شد ولى نسخه خطى آن در زمان حیاتش دست به دست مى‏گشت. این كتاب در 1730 در لندن چاپ شد و ترجمه انگلیسى آن هم سال بعد در لندن منتشر گردید. مؤلف آن در سال 1722 فوت شده بود.
32 - محمد خاتم پیامبران (اسلام از دریچه چشم مسیحیان، نوشته مجتبى مینوى)، ج‏1، ص‏227-226 و جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏
33 - boulain villiers, lavie de mahomet, amsterdam, 1730, p. 177.
34 - ibid, p. 164.
35 - ibid, p. 143.
36 - ibid, p. 144.
37 - ibid, p. 223.
38 - lavie de mahomet, p. 268.
نقل موارد از: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏41-38.
39 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏86-85.
40 - voltair, oeuvres completes, vol. 11, p. 216.
41 - ibid, p. 210.
42 - mercure de france, aritcle mahomet, june 1745, p. 13.
43 - voltair, op. cit., vol. 24, p. 545.
44 - voltair, histoire des croisades, paris, 1753.
45 - oeuvres completes, vol. 24, p. 555.
46 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏125
47 - oeuvres completes, vol. 11, p. 199.
48 - op. cit., p. 209.
49 - جواد حدیدى، اسلام از نطر ولتر، ص‏151-149 و 177
50 - le catechisme de l' honnete homme, 1763.
51 - نیدهام (needham) كه از 1713 تا 1781 میلادى مى‏زیست، نخست به علوم طبیعى روى آورد. سپس كشیش شد و كتابى نوشت كه در سال 1769 میلادى منتشر شد. انتشار این كتاب، ولتر را با او درانداخت. عنوان كتاب نیدهام چنین بود:
recherches physigues et metaphysiques sur la nature et la religion, 1769.
52 - voltair, op. ut., vol. 24, pp. 534-538.
در موارد فوق ر. ك: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏180-177.
53 - oeurres completes. vol. 11, p. 217.
54 - op. cit., p. 218. در این موارد بنگرید به: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏187.
55 - le tombeau du fanatisme، این كتاب یكى از موهن‏ترین آثار ولتر نسبت به مسیحیت است.
56 - ولتر در این كتاب پس از بررسى ادیان مختلف، وقتى به اسلام مى‏رسد مى‏گوید: دینى كه محمد[ص‏] آورد بى‏گمان از مسیحیت برتر بود. در آیین او هرگز یك مرد یهودى را به خدایى نگرفتند و یك زن یهودى را مادرِ خدا نپنداشتند و یهودیان دیگر را مورد كینه و نفرت خود قرار ندادند. در آیین او هرگز به كفر جنون‏آمیز مسیحیان دچار نشدندو یك خدا را سه خدا و سه خدا را یك خدا ندانستند. در آیین او هرگز خداى خود را زیر دندان‏ها خرد نكردند و او را به... بازنگرداندند. ایمان به خدایى یگانه و خالق كائنات تنها اصل بزرگ آیین محمد[ص‏] است «.292 .
((oeuvres completes, vol. 26, p. 292.))
57 - ر. ك: جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏186.
58- oeuvres completes, vol. 1, p. 83.
59 - op. cit., vol. 26, p. 376.
60 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏238 -
61 - جواد حدیدى، اسلام از نظر ولتر، ص‏239-238-
62 - ویلیام مونتگمرى وات، برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ص‏188-187-
63 - درباره نقش كارلایل در تغییر نگرش اروپاییان نسبت به اسلام ر. ك: daniel, islam and the west, p. 292. ذكر برخى از گفته‏هاى كارلایل در كتاب قهرمانان گواهى است بر این ادعا. وى مى‏نویسد: بزرگترین ننگ بر هر فرد متمدن این دوران این است كه به گفته‏هایى كه این پندار را بدهد كه دین اسلام دروغ است و محمد فریبكار است، گوش فرا دهد. آن زمان فرا رسیده كه به جنگ این شایعات پوچ برویم، آن را دور اندازیم و از آن شرم داشته باشیم. رسالتى كه محمد پیام‏آور آن بود همچون چراغى فروزان در دوازده قرن فراراه میلیون‏ها انسان همچون ما قرار داشته و دارد... خداوند این مرد را صادق و مخلص آفرید... و محمد در نظر من مخلوقى از قلب دنیا... و درون هستى و بخشى از حقایق جوهرى اشیا و شاید آیه‏اى از آیات و نشانه‏هاى وجود اللّه است. لذا محمد را هرگز فردى دروغگو و فریبكار نمى‏دانم كه براى پادشاهى و قدرت حركت كرده باشد، بلكه رسالتش را حق مى‏دانم و او بخشى از این حیات است كه قلب طبیعت از او برانگیخته شد، او همچون شهابى است كه جهان را روشنایى بخشید... من یقین دارم كه محمد درسى از كسى نیاموخته و او سواد خواندن و نوشتن نداشت ...به خدا سوگند، اُمّى بودن محمد شگفت‏آمیز است... درباره شهوترانى دین اسلام نوشته‏اند و من تمام آن را ستم و ظلم مى‏دانم... محمد فردى شهوتران نبود بلكه برخلاف آن فردى زاهد و در مسكن و خورد و خوراك و لباس بسیار زهدگرا بود... «ر. ك: كارلایل، قهرمانان، به نقل از: مصطفى طلاس، رد شیطان، ص‏148-144».
64 - زندگانى محمّد(ص)، ترجمه ابوعبدالله زنجانى، ص‏66.
65 - تحقیقات كارلایل، ج‏6، ص‏225، به نقل از: جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص‏72-71.
66 - به نقل از: عبدالكریم هاشمى‏نژاد، قرآن و كتاب‏هاى دیگر آسمانى، ص‏300-299.
67 - جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص‏179.
68 - جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص‏114-113.
69 - جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص‏112.
70 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخرداعى گیلانى، ص‏126.
71 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخرداعى گیلانى، ص‏127.
72 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخرداعى گیلانى، ص‏146.
73 - گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخرداعى گیلانى، ص‏149-148.
74 - ادوارد براون، تاریخ ادبى ایران، ترجمه على‏پاشا صالح، ص‏297.
75 - ادوارد براون، تاریخ ادبى ایران، ترجمه على‏پاشا صالح، ص‏280-279.
76 - ادوارد براون، تاریخ ادبى ایران، ترجمه على‏پاشا صالح، ص‏115.
77 - ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج‏4، بخش اول، ص‏222.
78 - ادوارد براون، تاریخ طب اسلامى، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص‏36.
79 - lavra vuglieri.
80 - لورا واگلیرى، نداى اسلام از قلب ایتالیا، ترجمه محمدباقر انصارى، ص‏22 -
81 - لورا واگلیرى، نداى اسلام از قلب ایتالیا، ترجمه محمدباقر انصارى، ص‏92-
82 - ر. ك: لورا واگلیرى، نداى اسلام از قلب ایتالیا، ترجمه محمدباقر انصارى، ص‏121-
83 - لورا واگلیرى، نداى اسلام از قلب ایتالیا، ترجمه محمدباقر انصارى، ص‏131- منبع:كتاب نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام

 

Logo
https://old.aviny.com/news/83/09/14/06.aspx?&mode=print