شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:  
ایمیل:  اختیاری
شهر:    
درج مطلب
 
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
139361
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 4/13/2019 9:43:12 PM
کاربر مهمان
  یانور...
آقا سید سلااااااام
خوبی سید؟!!!!
خیلیییی دلم برات تنگ شده بود! دلم گرفته از عالم و آدم... چقدر آدم ها عوض میشن، چقدر راحت دل میشکنن و....
سید یاد اون روزها بخیر...
آقا سید دلم یه دعای مخصوص میخواد اونم از نوع آسمونی،سید جان یادت نره ها. درسته ما بی معرفت شدیم اما شما همون سید عزیز و مهربون بمون...
خیلی دوستت دارم سید،همه ی گلهای باغ آوینی رو دعا کن، دعا کن واسه سلامتیشون، عاقبت بخیریشون، دعا کن هر جا هستن خوب و خووووش و خرم باشن...
سید جان ممنون که هستی!!!

و اما آدمین عزیز سلام
خداقوت!!!!
از شما گلایه دارم که چرا تووو این مدت حرف دل بروز نشد؟!!!! خواهشا دیگه تکرار نشه! درسته که دیگه بر و بچه های قدیمی نیستن اما حقش نیست که باغ آقا سید پژمرده بشه!


حرف دلی های عزیز مواظب خودتون و دلهای باصفاتون باشید...

التماس دعا تا ظهور دولت یار...

خشنودی دل بابرکت مهدی فاطمه صلوات....
139360
نام: پیمان محمودیان بارزی
شهر: لردگان.روستای بارز
تاریخ: 4/13/2019 1:47:22 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الشهدا خوشا روزی که دل را دلبری بود

غزل خوان نگاه آخری بود

خوشا آن روزها در خط اروند

هوای روضه های مادری بود
ما مدعیان صف اول بودیم اما مجلس شهدا را از آخر چیدن.
139359
نام: احمد
شهر: قم
تاریخ: 4/12/2019 4:43:10 PM
کاربر مهمان
  سلام ای یوسف زهرا کجایی به مدینه به نجف یا جمکرانی
میشود روزی شوم من ذاکر تو
گویم ذکر مصیبت شهر مدینه یا مادر تو
دانم گنه کارم و روسیاهی در صورت من
فریاد می زند در پیکر من
میشود به من گنه کار نگاهی کنی
من شود ذاکر مادر تو الا ای یوسف زهرا کجایی
139358
نام: علي
شهر: شهربابك
تاریخ: 4/10/2019 3:36:39 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا
من 12 سالم بود وارد جنگ شدم و خيلي هم علاقه داشتم. .. اما امروز كه پدر هستم يكدفعه گفتم اگر پسرم 12 سالشه بخواهد برود جنگ ... حالم دگرگون شد . اي واي پدرم و مادرم در آن زمان جنگ چه حالي داشتند. .. اما مادرم نيست برم دلجوي كنم مادر مادر مادر
139357
نام: جامانده
شهر:
تاریخ: 4/10/2019 3:03:35 PM
کاربر مهمان
  یادش بخیر یه دورانی اینجا خونمون بود....سالهاست نیومده بودم امروز مسیرم خورد به این سایت....چه جالب در ایام ولادت آسید مرتضی
139356
نام: م.د
شهر: تهران
تاریخ: 4/9/2019 5:58:13 PM
کاربر مهمان
  به نام خدایی که همین نزدیکی است
تمام جانم فدای تو که هرچه دارم از تو دارم برسد روزی که تو از من خشنود باشی که این تمام هدف من است
139355
نام: سرباز آقا امام زمان
شهر: تهران
تاریخ: 4/9/2019 12:01:28 PM
کاربر مهمان
  به نام خدا به نام سيدالشهدا انشاءاله امام حسين يار و ياور ما مسلمانان است كه در چنين روزي اين پيام از آمريكا رسيده است و خود امام حسين باعت مرك و نابودي دشمنان خدا خواهد بود و ما به او تكيه كرده ايم و از خدا مدد مي خواهيم كه كشايش براي ما بفرستد و دين ش را خود خفظ كند شما مكر كنيد خدا نيز مكر شما را جواب خواهدداد
139354
نام: زیر صفر
شهر: Esfahan
تاریخ: 4/9/2019 9:28:00 AM
کاربر مهمان
  17 سالم بود که اینجا شده بود مامن آرامشم.
یه دختر غیرمذهبی که دلش با اینجا خو گرفته بود.
میومدم ، پیامها رو میخوندم و خودم پیام میزاشتم
دوستا پیام میزاشتن و دلم اروم میگرفت....
13 سال گذشته و من 13 ساله که مذهبی هستم.
خداروشکر.
که خدا قلبی رو که هدایت کرد مراقبش بود
ایشالله بازهم مراقبش باشه.
برام دعا کنین.
139353
نام: رقیه
شهر: گلستان
تاریخ: 4/7/2019 2:43:01 AM
کاربر مهمان
  سلام آقای آوینی،سلام آقا مرتضی...
من یه کنکوری ام،تا حالا قسمت نشده بیام سر مزارتون،اما خیلی دوس دارم مثل شما بشم،جملات قصارتونو خیلی دوس دارم،یه جورایی منو به خودم میاره،دوس دارم اگه قسمتم شد نویسنده شدم،قلمم مثل شما باشه...
اما خیلی فاصله دارم با شما،با متنا تون،با همسفرا تون...
واسم دعا کنین آقا مرتضی...
که بتونم به شما برسم..
139352
نام: بهار
شهر: ارومیه
تاریخ: 6/28/2018 10:44:36 AM
کاربر مهمان
  ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﻔﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ
ﺑﺨﺎﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﻧﻔﺘﯽ ﺳﺎﺧﺖ
ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﺯﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺷﺖ
ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻧﻔﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ!
ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺑﻨﺪ ﺑﻨﺪ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺯﺩ
ﺳﺮ ﺯﺩ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺩﻭﺩﻩ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻨﺪ...

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺗﺎ ﺑﺎ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ کسی،ﺑﺨﺎﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ،

گاهی باید حواسمان جمع باشد تا با برخورد به
یک مانع،امیدمان را چال نکنیم،

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ تا با یک
شکست،مسیرمان را مسدود شده نبینیم،

‌‌گاهی باید حواسمان باشد تا با یک روز
بد،ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ را ﺳﯿﺎﻩ شده ندانیم...

‌ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ حواسمان خیلی جمع باشد...
<<ابتدا <قبلی 13939 13938 13937 13936 13935 13934 13933 13932 13931 13930 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved