شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:  
ایمیل:  اختیاری
شهر:    
درج مطلب
 
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
102291
نام: آسمان
شهر: آسمان
تاریخ: 1/17/2013 1:34:50 PM
کاربر مهمان
  سلام
دوستان من یه مشکل ویه ارزو دارم
هرکس میتونه برام یس بخونه ممنونم بابت لطفتون به بنده حقیر
التماس دعا
اجرتون باخدای مهربون تر از مادر
102290
نام: فاطمه
شهر: جهرم
تاریخ: 1/17/2013 1:19:39 PM
کاربر مهمان
  هرآنچه دردلم هست باامیرنامزدم خوشبخت میشوم مرد رویاییم هست یانه دادگاش تموم میشه که دردی دگرنداشته باشم
102289
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 1/17/2013 1:12:44 PM
کاربر مهمان
  بيايد با ضربين دنبال شاديها بگرديم!
102288
نام: فاطمه
شهر: مشهد
تاریخ: 1/17/2013 1:10:57 PM
کاربر مهمان
  بچه ها اين سايت قشنگه ي نگاه بندازيد
WWW.JASJOO.COM
102287
نام: کیمیا
شهر: قم
تاریخ: 1/17/2013 1:08:47 PM
کاربر مهمان
  خسته از بود و نبود این عالم شاید روزی به مسلخ عاشقان قدم گذارم و در سرود بی انتهای هستی ایشان غرق گردم مرا هم با خود ببرید ای ندیمان عرش چهره هاتان اسودگی می اورد و گفته هاتان امید و شرم مرا هم با خود ببرید تا بینهایت هستی و جام مستی
102286
نام: غریب امام هادی ع
شهر: زاهدان
تاریخ: 1/17/2013 1:06:58 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه عزیزان حرف دل
سلام خدمت زینب سلامات خواهش میکنم چه جسارتی بله خواهرمنم از بدو تولدمشکل داشت یابهتربگم معلول بود بله درسته خلاصه اگه کاری ازدست من بربیاددرخدمتتون هستم اینم ایمیلمgareb_emam_hadi@yahoo.com
شرمنده شایددیرجوابتون روبدم چون من درمسافرتم مشهدبودم دارم میرم سمت شمال به امید خدا
همتون درپناه ایزدمنان باشید
102285
نام: فرشته
شهر: خرم اباد
تاریخ: 1/17/2013 12:59:08 PM
کاربر مهمان
  سلام!
یک شبی مجنون نمازش راشکست/بی وضودرکوچه ی لیلانشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود/فارغ ازجام الستش کرده بود

سجده ای زدبرلب درگاه او/پر زلیلاشددل پرآه او

گفت:یارب!ازچه خوارم کرده ای؟/برصلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلارابه دستم داده ای/وندر این بازی شکستم داده ای

نشترعشقش به جانم میزنی/دردم ازلیلاست آنم میزنی؟

خسته ام زین عشق دل خونم مکن/من که مجنونم تومجنونم مکن!

مرداین بازیچه دیگرنیستم/این تو ولیلای تو،من نیستم.......

گفت:ای دیوانه لیلایت منم!/در رگ پیدا وپنهانت منم!

سالها باجورلیلاساختی/من کنارت بودم ونشناختی؟

عشق لیلادردلت انداختم/صدقمارعشق یکجاباختم

کردمت آواره ی صحرانشد!/گفتم عاقل میشوی امانشد

سوختم درحسرت یک یاربت/غیرلیلابرنیامد ازلبت!

روز و شب اورا صداکردی ولی/دیدم امشب بامنی،گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی/درحریم خانه ام درمیزنی

حال این لیلاکه خوارت کرده است/درس عشقش بی قرارت کرده است...

مرد راهش باش تاشاهت کنم/صد چولیلاکشته در راهت کنم......
"خدا را فراموش نکنیم...."
یاعلی!
102284
نام: فاطمه
شهر: مشهد
تاریخ: 1/17/2013 12:57:31 PM
کاربر مهمان
  روزي رسول خدا (صل الله عليه و آله) نشسته بود، عزراييل به زيارت آن حضرت آمد

پيامبر(صل الله عليه و آله) از او پرسيد:
اي برادر! چندين هزار سال است كه تو مأمور قبض روح انسان ها هستي
آيا در هنگام جان كندن آنها دلت براي كسي سوخته است؟
عزارييل گفت در اين مدت دلم براي دو نفر سوخت:…
۱- روزي دريايي طوفاني شد و امواج سهمگين آن يك كشتي را در هم شكست همه سر نشينان كشتي غرق شدند، تنها يك زن حامله نجات يافت او سوار بر پاره تخته كشتي شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيره اي افكند و در همين هنگام فارغ شد و پسري از وي متولد شد، من مأمور شدم كه جان آن زن را بگيرم، دلم به حال آن پسر سوخت.۲- هنگامي كه شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بي نظير خود پرداخت و همه توان و امكانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف كرد و خروارها طلا و جواهرات براي ستونها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تكميل نمود. وقتي خواست به ديدن باغ برود همين كه خواست از اسب پياده شود و پاي راست از ركاب به زمين نهد، هنوز پاي چپش بر ركاب بود كه فرمان از سوي خدا آمد كه جان او را بگيرم، آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و ركاب اسب گير كرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدين جهت كه او عمري را به اميد ديدار باغي كه ساخته بود سپري كرد اما هنوز چشمش به باغ نيفتاده بود اسير مرگ شد.در اين هنگام جبرئيل به محضر پيامبر (صل الله عليه و آله) رسيد و گفت اي محمد! خدايت سلام مي رساند و مي فرمايد: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان كودكي بود كه او را از درياي بيكران به لطف خود گرفتيم و از آن جزيره دور افتاده نجاتش داديم و او را بي مادر تربيت كرديم و به پادشاهي رسانديم، در عين حال كفران نعمت كرد و خود بيني و تكبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانيان بدانند كه ما به آدميان مهلت مي دهيم و لي آنها را رها نمي كنيم
102283
نام: فربد
شهر: رفسنجان-کرمان
تاریخ: 1/17/2013 12:54:06 PM
کاربر مهمان
  باسلام به شهیدانی که جان خود را فدای اسلام کردند.من واقعا از تمام شهیدان متشکرم که اینطور از میهن و دین وناموس خود دفاع کردنند.من همیشه به یادتونم.روحتان شاد
102282
نام: فاطمه
شهر: مشهد
تاریخ: 1/17/2013 12:51:15 PM
کاربر مهمان
  خدايا هميشه دستانم را گرفتي ولي من دست پر مهرت را كه مرا كمك ميكرد حس نكردم
اگر مرا مشكلي يا خواسته اي بود كه به ان رساندي ولي شكرش بجاي نياوردم مرا ببخش اگر بازهم مشكلي بود انقدر بزرگ و رئوف بودي كه رحمتت را از من دريغ نكردي
ولي تا غصه اي امد بخيال خود گفتم شايد فرامشم كردي ولي تو در همه حال پيش من بودي
اگر انقدر بد بودم مرا ببخش چون در حق بند ه ات نيكي كردي ولي من ذر ه اي از ان را سپاس نگفتم ولي باز تو چشم پوشي كردي
<<ابتدا <قبلی 10235 10234 10233 10232 10231 10230 10229 10228 10227 10226 10225 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved