آیت الله محمد علی کنی
نوشته اند :
روزی ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیان خویش از دروازه
شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت
کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بی درنگ از شکار منصرف شد و به تهران
بازگشت. یکی از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد، شاه پاسخ
گفت:
چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد. این فکر در
نظرم آمد که اگر حاجی ملاعلی کنی امر نماید در دروازه را بر روی من
ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد؟ از این رو ترس و وحشت مرا فرا
گرفت و گفتم بر گشتن بهتر است.