جبهه ی ملی و خروج از اسلام انقلابی


بدون شک نقش احزاب در دولت اسلامی با کارکرد آنها در دولت های غربی متفاوت است. به عبارت دیگر در دولت اسلامی کارکرد احزاب حمایت از آرمانهای اسلام و کمک به بالندگی و شکوفایی استعداد های اجتماعی برای بر قراری عدالت و سعادت مردم می باشد .اما در غرب احزاب ابزار هایی به اصطلاح مردمی هستند که برای ایجاد لیبرالیسم بوجود آمده اند ولا غیر و با کنکاش بیشتر به این نکته پی می بریم که احزاب در غرب مردمی هم نیستند و از سوی مراکز قدرت و ثروت سامان دهی می شوند .

مثال بارز احزاب در آمریکا هستند که اساسا جایگاه مردمی ندارند و تنها دو حزب دموکرات و جمهوری خواه از سوی سران ثروت و کاپیتالیسم هدایت می شود و هیچ حزب دیگری امکان برخورداری از قدرت را ندارد تا جایی که انتخابات در آمریکا نیز تنها با این دو حزب برگزار می شود و دیگران حق حضور ندارند.


بعد از انقلاب اسلامی برخی از گروه های لیبرال همانند جبهه ی ملی با تصور اینکه جمهوری اسلامی ایران همانند حکومت لاییک ترکیه می تواند مامن مناسبی برای عقاید لیبرال دموکراسی باشد، اقدامات گسترده ای را در قالب حزب جبهه ی ملی آغاز کردند که از اساس با مفهوم الامیت در تعارض بود و مضافا هیچ پشتوانه ی مردمی هم نداشت.


یا ایها الذین امنواکتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شئ فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم (1)

جبهه ملّی که بر خلاف بازرگان و یارانش، از ابتدا، خیال خود را از بابت اسلام و حکومت راحت نموده بود، توطئه‌های خود را یکی پس از دیگری به اجرا می‌گذاشت. همزمان با عزل بنی صدر، جبهه ملّی در روز های پایانی بهار 1360 تلاش نمود تا مردم را علیه نظام بشوراند. لذا در اعلامی‌ه ای تحریک کننده و با این قید که «... در شرایطی که انقلاب بزرگ، ملت را از کلیه هدفهای بنیادی خود منحرف کرده اند»، مردم را به راهپیمایی بر ضد سیاستهای نظام دعوت نمود. ماجرا بدین جا ختم نمی شد. تدارک فراهم شده تناسبی با یک راه پیمایی ساده نداشت محتوای تحریک کننده اعلامیه نیز.ناگهان مشخص می گردد تمامی گروههای ضد انقلاب از جمله گروهک منافقین نیز همه با هم و البته با جبهه ملی هم آوا شدند. راهپیمایی، به زعم آنان می توانست جرقه ای برای سلسله شورش ها علیه اساس نظام باشد. آنان با زیرکی و با ترس از عکس العمل امام خمینی (ره) حتی هدف کوتاه مدت خود را نیز پنهان ساخته بودند.هدف اصلی راهپیمایی علیه لایحه قصاص بود که تقدیم مجلس شده بود. جبهه ملی در اعلامیه ای جداگانه از اعلامیه دعوت به راه پیمایی به لایحه می تازد و چند روز بعد مردم را علیه سیاستهای نظام دعوت به شورش می نماید.

اما این بار نیز هوشیاری و شجاعت امام خمینی (ره) پرده از توطئه ای دیگر از معاندین برداشت. اعلامیه اول و همچنین دعوت به راهپیمایی با هدف مقابله با یک ضروری دین صورت می گرفت. این قانون، از صریح قرآن برگرفته شده بود و مخالفت با آن، مخالفتی علنی با قرآن بود. امام خمینی، قاطعانه، در برابر این اقدام موضع گرفته و در سخنرانی پر شور و مفصل به شرح توطئه پرداختند.

"من می‌خواهم ببینم که این راهپیمایی که امروز اعلام شده است ، اساس این راهپیمایی چه هست. من دو تا اعلامیه از "جبهه ملی" ، که دعوت به راهپیمایی کرده است ، دیدم. در یکی از این دو اعلامیه، جز انگیزه‌ای که برای راهپیمایی قرار داده‌اند، لایحه " قصاص" است. یعنی مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند. در اعلامیه دیگری که منتشر کرده بودند تعبیر این بود که " لایحه غیر انسانی"! ملت مسلمان را دعوت می‌کنند که در مقابل لایحه قصاص راهپیمایی کنند، یعنی چه؟ یعنی در مقابل نص قرآن کریم راهپیمایی کنند! شما را دعوت به قیام و استقامت و راهپیمایی می‌کنند در مقابل قرآن کریم. نص قرآن کریم. ضروری مسلمین، چه برادران اهل سنت و چه برادران شیعی، ضروری این است که این قرآن از خداست و در قرآن هرچه باشد ضروری است که باید پذیرفت. قضیه " قصاص" در جاهایی از قرآن تصریح شده است. لایحه قصاص همین مسائل قرآن است." (2)

امام خمینی (ره) در ادامه اشاره می کنند که این امر مسئله ای جدید نبوده و مخالفت آنان با اسلام از ابتدا و از زمان مصدق وجود داشته است.

"در این راهپیمایی که مسلمان‌ها را به اصطلاح خودشان دعوت کرده‌اند ، دعوت کرده‌اند که مردم قیام کنند در مقابل قرآن! مردم قیام کنند در مقابل احکام ضروریه اسلام!... مسلمان‌ها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند (هر کاری می‌خواهند بکنند) - من از آن ریشه‌هایش می‌دانم - یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، اینها (این) کار کردند (که) یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را "آیت الله" گذاشتند! این در زمان آن بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده‌اند و به اسم " آیت الله" توی خیابان‌ها می‌گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‌زد. اینها تفاله‌های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را، "غیر انسانی" می‌خوانند. ما تکلیفمان با آنها خوب تا یک حدودی معلوم است. هر وقت هم مصلحت پیدا بشود، روشنش می‌کنیم. "(3)

آری و امام خمینی (ره) تکلیف به اصطلاح ملیون را روشن نمود. امام خمینی (ره) با شجاعت مثال زدنی و درایت داهیانه حکم خدا را در مورد جبهه ملی بیان نمود. تاریخ تکرار گشت و تفاله ها که به گفته امام خمینی (ره) نه به اسلام معتقد بودند و نه به ملیت، بسان اسلاف خود سیلی خوردند؛
«جبهه ملی، از امروز، محکوم به ارتداد است». (4)

دغدغه امام؛ خطی مهلکتر از ارتداد!

غایت دور اندیشی یک رهبر سیاسی در سخنرانی فوق الذکر امام خمینی (ره) تبلور می یابد. در این سخنرانی امام بصورتی طولانی در مورد قضیه مذکور صحبت نمود. در یک نگاه ساده انتظار می رود ایشان به تفصیل به بررسی ابعاد توطئه جبهه ملی پرداخته و کارنامه سیاه آنان قبل و بعد از انقلاب را رو نماید. اما امام عتاب خود به جبهه ملی را در چند پاراگراف خلاصه می نماید. کفر و ارتداد هرگز خطر اصلی برای کشور نبوده و نخواهد بود. آنان از همان ابتدا تکلیف خود را با اسلام و خواست مردم، و مردم نیز تکلیف خود را با آنان روشن ساخته بودند. مردمی که پس از کودتای 32 برای مقتدای اینان تره خورد نکرده بودند، عکس العملشان در برابر "تفاله ها" قابل پیش بینی بود. اما امام خمینی (ره) چه خطری را مهمتر از ارتداد میداند که قاطبه مطالب طولانی خود را بدان اختصاص میدهد؟

آری!آنانی که در لباس مذهب به اندیشه های ناب جوانان می تاختند ضررشان هم از مرتدین و هم از منافقین بیشتر بود. امام در پاسخ به نامه محتشمی پور که در آن به توطئه های نهضت پرداخته بود می فرماید؛

«نهضت به اصطلاح آزادی، صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارد و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه، موجب فساد عظیم ممکن است بشوند؛ از ضرر گروههای دیگر، حتی منافقین ـ این فرزندان عزیز مهندس بازرگان ـ بیشتر و بالاتر است.» (5)

اکثر قریب به اتفاق جملات امام در سخنرانی مربوط به جبهه ملی، خطاب به نهضت آزادی می باشد. در این عبارات دلسوزی امام خمینی (ره) نسبت به سرنوشت بازرگان نمودی خاص دارد. ایشان در هر عبارت با بی اهمیت نشان دادن جبهه ملی و مورد انتظار بودن مواضعشان سریعاً خطاب را به برادران مذهبی ملیون قرار می دهند و خطر راهی که آنان در حمایت از برادران مرتد خود برگزیده اند را به آنها و مردم گوشزد می نمایند؛

"من کار دارم به آنهایی که پیوند کرده‌اند با این جبهه ؛ پیوند کرده‌اند با منافقین؛ پیوند کرده‌اند با منحرفین. من با اینها کار دارم که شمایی که متدین هستید و مدعی تدین چه توجیهی از این معنا دارید؟ آیا تکلیف شرعی فقط این است که در مقابل مجلس و دولت اعلامیه صادر کنید! در تمام تکلیف‌های شرعی که شما احساس کردید همین تکلیف شرعی را دارید که مردم را دعوت کنید به شورش در مقابل دولت اسلامی، در مقابل مجلس شورای اسلامی؟!...با این مقدس‌هایی که از اینها پشتیبانی می‌کنند و با هم ائتلاف کردند، وبا منافقین هم از اول ائتلاف داشتند ، با این مسلمان‌های نمازخوان ما چه بکنیم؟"(6)

امام خمینی پس از بیان درد دل فوق راه صحیح را به مهدی بازرگان معرفی می نماید. ایشان بارها و بارها از بازرگان و هم اندیشانش می خواهند که اگر با جبهه ملی مخالفند، تکلیف خود را با جبهه ملی روشن ساخته و از آنان دوری جویند.

"خوب چرا حسابتان را جدا نمی‌کنید؟ من حالا باز عرض می‌کنم به شماها حسابتان را جدا کنید. به مجرد اینکه کمونیست‌ها هم به ضد اسلام است، آقایان از کمونیست‌ها هم دعوت کردند که بیایید ، بیایید با هم باشیم! خوب، "جبهه ملی" تکلیفش معلوم است؛ آن صریحاً به ضد اسلام قیام کرده؛ اما شمایی که مسلمان هستید و هیچ گاه نمی‌خواهید به ضد اسلام قیام کنید چرا این قدر هواهای نفسانیه زیاد شده است که نمی‌فهمید دارید چه می‌کنید؟ چرا این قدر شیطان در نفس ماها سلطنت پیدا کرده است که چشمهای ما را کور کرده است و قلب‌های ما را وارونه کرده است؟ بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا "نهضت آزادی" هم قبول دارد آن حرفی را که "جبهه ملی" می‌گوید؟" (7)

عکس العمل بازرگان

نهضت آزادی در 27 خرداد ماه 1360 در بیانیه ای آشکارا در برابر درخواست امام بی اعتنایی نموده و تاکید بر مواضع به اصطلاح اسلامی خود را بیهوده می نامد. (8)

امام نومید نگشته و در اول تیرماه در سخنرانی مبسوط خود نهضت را به بازگشت به اسلام ناب فرا می خواند: ضرورت اسلام است و بر خلاف نص قرآن است، و از یک گروهی صادر شده است با اسم و رسم، من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، نکردید؟ آن آقا، من کرارا به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید ، نپذیرفت، و دید آنچه دید. و من امیدوارم که توبه کند تا خدای تبارک و تعالی او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الآن وقت دارید. وقت توبه باقی است وقت جدایی از گروه‌هایی که به ضد اسلام قیام کرده‌اند باقی است. یک قدم روی هوای نفس بگذارید، یک قدم روی خواستهای شیطانی خود بگذارید، و اعلام کنید به اینکه این کسانی که اعلامیه "جبهه ملی" را داده‌اند و بر ضد اسلام اعلامیه دادند، و ارتداد برای آنها - هر کدام ثابت بشود که به اطلاع آنها بوده است این مطلب، - مرتد شدند، شما از آنها تبری کنید. شما از اینهایی که دیروز پریروز ریختند در خیابان‌ها و آن همه جنایت کردند "(9)

اما بازرگان که امروز برخی از مریدان امام نادانسته سینه چاک شخصیت و اندیشه های وی گشته اند، دوسال بعد، وقیحانه در کتاب خود پاسخ دلسوزیهای امام خمینی (ره) را می دهد؛

"دشمنی با مصدق و با جبهه ملی و ملیون که خصلت و برنامه سیاستهای استیلاگر خارجی انگلیسی و آمریکا و شوروی و احزاب مارکسیستی وابسته و غیر وابسته به آن بوده و هست، امر کاملاً طبیعی است...چیزی که باعث تعجب و تأسف است هم آوازه شدن طرفداران انقلاب و اسلام و جناحی از روحانیت تشیع با دربار و امریکا و انگلیس و با کمونیسم علیه کسی و گروهی است که در سیاست ضد استعماری و طرد استیلای خارجی بزرگترین موفقیت تاریخی را بدست آوردند"(10)

البته بازرگان در کنار این اهانت به مرجع والای شیعیان ،هیچ گاه پاسخ نداد که در صورت صحت ادعای وی چرا آمریکا همواره از مواضع ملیون حمایت می نمود و اگر کمتر دشمنی میان این دو وجود داشت چرا ملیون بلا فاصله پس از حکم ارتداد و فرار از کشور همین "استیلاگران خارجی" را مأوای خود می یابند؟ مأوایی که پیش از انقلاب نیز این مبارزان با "استیلاگران خارجی"! را در خود جای داده بود.

اما گویی تکرار تاریخ چیزی فراتر از افسانه است. امروز نیز وقایع چونان تورق تاریخ تکرار می شود. متاسفانه باز هم مرز موافقین و معاندین، احرار و وابستگان و نفاق و ایمان را مبهم می یابیم. برترین شاگرد مکتب امام خمینی (ره)،حضرت آیت الله خامنه ای اخیرا در بیاناتی خطاب به احزاب و افراد فعال سیاسی بر ضرورت تبیین خط قرمزها و مرز ها میان آنان و استعمار و عمال داخلی آن تاکید نمودند. اما امید آنکه آخرین صفحه داستانی که شرح آن گذشت اینبار خوشتر تمام گشته و کسانی که کژ دار و مریز بر روی مرز باریک و مبهم میان خودی و غیر خودی در حرکتند نیم نظری به سرنوشت جبهه ملی و نهضت آزادی بیاندازند. هرچند که به گفته مولای متقیان " ما اکثر العبر و اقل الاعتبار".(11)


پانوشت:
1- بقره 178
2- صحیفه نور ،جلد 14 - صفحه 457
3- همان
4- همان ، ص 462
5- صحیفه نور، ج20، ص457
6- همان ،ص 453
7- همان ، ص 456
8- روز نامه اطلاعات /30 خرداد 1360
9- همان ، ص 492
10- مهدی بازرگان ، بازیابی ارزشها ، نهضت آزادی ایران ، ج 3 ، ص 103
11- اصول کافی ، ج 2 ، ص55




                                                                                                                                                                                                                                            

 منبع : سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی

 
Logo
https://old.aviny.com/article/maghale/87/05/mojahedin.aspx?&mode=print