انصار‌


كاروان شب در راه بود و نوید فتحی دیگر با خود داشت. گروهی دیگر از رزمندگان راه حق آماده می‌شدند تا در پناه شب به قلب سپاه كفر بتازند و سینه‌ی ظلمت را بدرند. آنان پیك نور بودند و طلعت خورشید عدالت را نوید می‌دادند. قلب استوارشان مهبط ملائكه‌ای بود كه آیه‌های صبر و حلم و استقامت می‌خواندند و آسمان فراخ سینه‌هایشان از ترنم ملكوتی فرشتگانی كه سوره‌ی «انشراح» را تلاوت می‌كردند آكنده بود.

در چهره‌های پرصلابتشان كه داغ مبارك آفتاب گندمزارهای وسیع را بر خود داشت و در اندام استوارشان كه به صخره‌های سخت و قله‌های پربرف آذربایجان می‌مانست و در دست‌های بزرگ و قدرتمندشان كه هنوز نشان بوسه‌ی مبارك پیامبر را بر پوست پینه‌بسته‌اش محفوظ داشته بود، می‌خواندی كه آنان از روستا آمده‌اند و چون لب به سخن می‌گشودند، در لهجه‌ی زیبایشان صفای كوهستان‌های بلند و وسعت دشت‌های سرسبز را نهفته می‌یافتی. از میان آنان كه با ما سخن گفتند، تنها سه تن كشاورز نبودند، هر چند آن سه تن نیز پرورده‌ی آغوش پرمهر روستاهای آذربایجان شرقی بودند.

به چهره‌های زیبایشان بنگر و طلعت خورشید امید و انتظار را در آسمان چشمانشان‌ تماشا كن و قله‌های فتح را در قامت بلند و استوارشان ببین و رایحه‌ی بهشتی ایمان را از روضه‌ی وجودشان ببوی و چتر نصرت خدا را بر فرازشان دریاب و یقین كن كه كار ظلم دیر یا زود یكسره خواهد شد.

آری، از میان آنان كه با ما سخن گفتند، تنها سه تن كشاورز نبودند، هر چند آن سه تن نیز پرروشن بود كه روستازاده و روستاپرورده هستند. اكنون روستاییان سابقون عرصه‌های جهاد فی سبیل الله هستند و با همان دستان پُربركتی كه زراعت می‌كنند اسلحه بر گرفته‌اند و به میدان رزمی دیگر شتافته‌اند تا راه بر شكوفایی فطرت نهفته‌ی انسان‌ها بگشایند و بذرهای عشق را در طینت پاك انسانی به ثمر برسانند. این حضور را باید الحق با حضور جهادسازندگی در روستاها پیوند داد كه همچون پیك نور و نسیم صبا، پرتو ایمان و سروش حق را با خود به همه‌ی وسعت دشت‌ها و بلندای كوهستان‌ها كشانده است.

‌‌تابستان ١٣٦٥، خلیل‌آباد
‌‌اینجا خلیل‌آباد است و طاهر، آشنای ما، به یونجه‌زار می‌رود. برای طاهر كه با طبیعت روستا انس دارد و هنوز میثاق فطرت خویش را گم نكرده است همه چیز عادی است، اما برای ما هیچ چیز نیست كه با غرابت و شگفتی همراه نباشد.

محمد بی‌اعتنا به دوربین در كنار گوسفندها می‌ایستد و پدر خویش را در وسعت دشت نگاه می‌كند. در آفتاب بعدازظهر تابستان، رفته رفته قطره‌های درشت عرق كه آبروی او در پیشگاه خداست بر جبینش می‌نشیند و بار دیگر خاطره‌ی آن روز بزرگ در درون ما زنده می‌شود و چهره‌ی نجیب طاهر را در گرماگرم آن نبرد سخت به خاطر می‌آوریم.

غروب است و رفته رفته وقت نماز مغرب سر می‌رسد. طاهر بر فرشی كه روی ایوان كاهگلی انداخته‌اند می‌نشیند و خانواده‌اش گرد او جمع می‌شوند. آسمان لحظه به لحظه تاریك‌تر می‌شود و ماه روز هفتم ذی الحجه درخشش بیش‌تری می‌یابد. اكنون فرسنگ‌ها آن سوی‌تر، در روستای «وانِشان»، بار دیگر مؤ‌ذن پیر دهكده به اذان ایستاده است و مردم را به سوی خدا فرا می‌خواند.

روستای وانشان در پناه شاهزاده ابوالفتوح فرزند امام موسی بن جعفر(ع) است و روح‌ پرفتوح او معرج تقرب مردم وانشان به خداست. مؤ‌ذن پیر زارع است و فراتر از آن، عهد دیگری نیز با خدا بسته است تا رسالات او را از طریق قرآن و روایات به مردم ابلاغ كند. ببینید چگونه خداوند یاران خود را از شهرهای دور و روستاهای دورتر، از میان خانه‌های صمیمی كاهگلی روستاها و از میان آپارتمان‌های لانه‌زنبوری شهرها بر می‌گزیند و آنان را به مصاف باطل فرا می‌خواند.

شهدا طلیعه‌داران تحول باطنی ما و مجاری فیضی هستند كه رحمت و نصرت خدا را بر ما نازل می‌گردانند. مردم خوب روستای وانشان در پناه امامزاده ابوالفتوح(ع) هستند و او را بر خود و اعمال خویش شاهد گرفته‌اند. وقتی انسان از جان خویشتن در راه خدا می‌گذرد، از مال گذشتن دشوار نیست.

اتومبیل پشتیبانی جنگ جهادسازندگی گلپایگان كوچه‌های صمیمی دهكده را پیمود و در كنار آرامگاه امامزاده ابوالفتوح ایستاد. شیر گاوها دوشیده شد، سطل‌ها پر شد، درهای چوبی خانه‌های زیبای كاهگلی باز شد، كوچه‌های مصفای دهكده پیموده شد و رحمت و مغفرت خاص خدا بر روستای وانشان نازل شد.

‌‌‌‌ماشین گروه فیلمبرداری از برابر امامزاده راه می‌افتد.

‌‌السلام علیك یابن رسول الله. وقت آن است كه وانشان را ترك كنیم و به سوی گلپایگان برویم.

رزمندگان عزیز، وقتی در سر سفره‌های پربركت جبهه نشستید به اطراف خود نگاه كنید، شاید از مردم خوب وانشان رزمنده‌ای در میان شما باشد و حتماً هست. سفره‌ای كه در برابر شماست نقطه‌ی پیوند دیگری است كه شما را به وانشان پیوند می‌زند، وانشان را به روستاهای دیگر و همه‌ی ایران را به هم. دعا كنیم كه خداوند همواره این وحدت را در میان ما پایدار بدارد.

‌‌اعزام گردان‌های انصار به جبهه‌
‌‌اكنون گردان‌های انصار در سایه‌ی ابر رحمتی كه دعای امام امت بر سرشان گسترده است عازم‌ جبهه‌های نبرد هستند. حضور این گردان‌ها در كنار لشكریان رزمی، این بار چهره‌ای دیگر به نبرد خواهد بخشید؛ هر چند جنگ ما همیشه از روش‌های بدیع خاص خویش بهره‌مند بوده و این‌همه را مدیون الهاماتی است كه همواره از غیب بر ما نزول می‌یافته است.

نقطه‌ی قوت ما در ایمان ماست و نقطه‌ی ضعف دشمن نیز در ایمان اوست و بدین ترتیب عاقبت كار روشن است. با طولانی شدن جنگ، ما هر چه بیش‌تر بر توان رزمی خود آگاه شده‌ایم و افق‌های تازه‌ای از استقامت و پایداری را در برابر خویش دیده‌ایم. عزت و حیات ما در استقامت است و اكنون كیست كه این حقیقت را نداند؟ سر فرود آوردن در برابر دشمن نه تنها با قبول قرن‌ها ذلت و خواری همراه است، بلكه تجدید حیات اسلام و اشاعه‌ی آن را تا آینده‌ای نامعلوم به تأخیر خواهد انداخت، و كیست كه این حقیقت را نداند؟

خداوند با ماست و در هر یك از مقاطع جنگ با نزول بركات خاص، ما را در راه حقمان تأیید فرموده و به ما توان استقامت بخشیده است. امت حزب الله نیز نشان داده است كه در هیچ شرایطی تسلیم نخواهد شد و دست از حمایت حق بر نخواهد داشت و این راه را تا دستیابی به همه‌ی اهداف عالیه‌ی اسلام ادامه خواهد داد.

آموزش گردان‌های انصار در پادگان‌های آموزشی خاص و تحت شرایط رزمی _ تخصصی ویژه‌ای انجام می‌شود كه متناسب با شیوه‌های كاملاً استثنایی نبرد ماست. آنها بعد از اتمام دوره‌های آموزشی، وظایف و مسئولیت‌های خاصی را در تشكیلات رزمی _ مهندسی انصار بر عهده خواهند گرفت.

وقتی انسان این بندگان مخلص خداوند را بر بالای این غول‌های آهنین می‌بیند و به كار طاقت‌فرسایشان در جبهه‌های نبرد و در بحبوحه‌ی عملیات می‌نگرد، به‌سختی می‌تواند روح لطیف و قلب رقیقشان را ماورای این ظواهر سخت و خشن باور كند. اما اگر انسان بیندیشد كه در باطن این كاری كه دشوارتر از آن قابل تصور نیست، قلب‌ها و روح‌هایی همین‌سان آهنین و خشن نهفته است، سخت در اشتباه است. اگر شما هم تابستان امسال با ما برای توزیع كمك‌های مردمی به خط مقدم جبهه‌ی فاو می‌آمدید، می‌دیدید كه این تصورات چقدر دور از حقیقت است: بلدوزرچی روستایی وقتی می‌شنید كه آن هدیه از جانب امت آمده است با احترام آن را بر پیشانی می‌نهاد و می‌بوسید و شانه‌های ستبرش زیر فشار گریه تكان‌ می‌خورد.

باطنی اینچنین لطیف و رقیق در پس ظاهری آنچنان سخت و قدرتمند... این چیزی است كه دشمن هرگز نمی‌فهمد. دنیا هرگز نمی‌تواند معنای این شور و اشتیاق را دریابد. ما با چشم دل به حیات دنیایی خویش می‌نگریم و با منطق ایمان وظایف خویش را در جهان در می‌یابیم. اگر كسی با چشم سر به ما بنگرد و بخواهد اعمال ما را با منطق عقل ظاهربین تجزیه و تحلیل كند، هرگز از عهده‌ی شناخت ما بر نخواهد آمد. آنچه ابرقدرت‌ها را در برابر ما به اشتباه می‌اندازد همین است. منطق ما منطق امام حسین(ع) است و اگر دشمن این حقیقت را دریابد، هرگز در انتظار خستگی ما نخواهد ماند.

O
راه كاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هر كس در هر زمان به این صلا لبیك گوید از ملازمان كاروان كربلاست.

 

Logo
https://old.aviny.com/article/aviny/Chapters/Matnefilm/part_2/ansar.aspx?&mode=print