شهید آوینی

 

در جستجوی خون آشامان ضد مسیح

بایستی به این نکته توجه کرد، فاتحان قاره آمریکا اغلب پیرو فرقه ای بودند که عهد جدید را با آموزه های اشراف یهود ترکیب نموده و آرمان های تاریخی / سیاسی آنها را به عنوان تکلیف دینی خویش قرار می داد تا به قول خود زمینه های بازگشت مسیح موعود را فراهم آورند. این آرمان ها ( که به عنوان شروط اصلی زمینه سازی بازگشت مسیح موعود ذکر گردید ) عبارت بودند از :
1- کوچاندن قوم یهود به سرزمین مقدس فلسطین و برپایی اسراییل بزرگ
2- برپایی جنگ آخرالزمان یا آرماگدون برای در دست گرفتن حاکمیت جهانی به مرکزیت اسراییل


بایستی به این نکته توجه کرد، فاتحان قاره آمریکا اغلب پیرو فرقه ای بودند که عهد جدید را با آموزه های اشراف یهود ترکیب نموده و آرمان های تاریخی / سیاسی آنها را به عنوان تکلیف دینی خویش قرار می داد تا به قول خود زمینه های بازگشت مسیح موعود را فراهم آورند. این آرمان ها ( که به عنوان شروط اصلی زمینه سازی بازگشت مسیح موعود ذکر گردید ) عبارت بودند از :
1- کوچاندن قوم یهود به سرزمین مقدس فلسطین و برپایی اسراییل بزرگ
2- برپایی جنگ آخرالزمان یا آرماگدون برای در دست گرفتن حاکمیت جهانی به مرکزیت اسراییل
آنها که چنین آرمان هایی را فرا راه خود به عنوان تکلیف الهی برشمردند ، در اصطلاح « پیوریتن » نامیده شدند و در کنار اشراف یهودی که هزینه های سفر کریستف کلمب را برای کشف قاره نو پرداخته بودند ، نخستین مهاجران این قاره به شمار آمدند.
آنها به آمریکا رفتند نه برای این که مکان تازه ای برای زندگی و خوشبختی بیابند بلکه براساس اسناد و شواهد معتبر خودشان ، پیوریتن های مهاجر برای عملی ساختن همان تکلیف الهی به آمریکا رفته و ایالات متحده را بنیاد گذاردند و حتی آن را « اسراییل نو » و یا « نئو اورشلیم » نامیدند. این اعتقاد و باور حتی همین امروز در بسیاری از متون و نوشته ها و کتب آمریکاییان به چشم می خورد و حتی در سینما نمودی آشکار دارد .
در دایره المعارف بریتانیکا آمده است که پیوریتن ها چنان خود باخته عهد عتیق شده بودند که می خواستند به جای نیو انگلند ، نام نیو اسراییل را به آمریکا بدهند. پیوریتن ها پیام آور ابعاد وحشت آفرین مندرج از عهد عتیق برای دنیای جدید بودند. در آن کتاب برخی دستورات وحشتناک وجود دارد که به هنگام اشغال ( یا به قول خودشان بازپس گیری ) سرزمین فلسطین ، می بایست به مرحله اجرا گذاشته شود که این دستورات دهشتناک قبل از هر جا توسط خود آنها و در مورد بومیان و سرخپوستان قاره نو به مرحله اجرا درآمد . پیوریتن ها با انتخاب کتاب عهد عتیق به عنوان راهنمای عمل ، اعمال وحشتناک خود را در آمریکا به این کتاب مستندکردند.

 خون آشام,ضد مسیح,مسیح,ضدمسیح,در جستجوی خون آشام,اسرائیل,فلسطین,اورشلیم,آخرالزمان,آرماگدون


نوآم چامسکی ( نظریه پرداز و اندیشمند یهودی ) در کتاب خود با نام « سال 501  : اشغال ادامه دارد » تاریخ انباشته از « پاکسازی های قومی » و فشارهایی که از جانب کریستف کلمب بر بومیان آمریکا وارد آمد را مورد بررسی قرار می دهد و ضمن بیان این که پیوریتن ها سرزمین آمریکا را سرزمین موعود نامیدند و بومیان و سرخپوستان آنجا را اشغالگران کنعانی تلقی کردند ، اعمال وحشیانه انجام شده توسط آنها را چنین بیان می دارد:
«...آن جماعت بومی ، مورد علاقه خداوند نبودند ، لذا از بهشت روی زمین پاکسازی شدند. حمد و سپاس از این که دیگر کسی از بومیان باقی نماند ...»!!
در تواریخ مختلف آمده است که پیوریتن ها ، قتل عام ها را به طور مرتب تحت کنترل و نظارت رهبران دینی خود انجام داده و ماموریت مقدس خود به شمار می آوردند. همین به اصطلاح رهبران دینی مانند هال لیندسی و جری فالول و بیلی گراهام هستند که امروزه از صدها کانال تلویزیونی ، پیروانشان را به قتل و غارت مسلمانان تشویق و ترغیب می کنند! این اقدامات مبتنی بر آموزه های عبرانی پیوریتن ها، حتی توجه آرنولد توین بی ( نظریه پرداز معروف تاریخ ) را نیز به خود جلب کرده است.
به نظر تامس اف گاست ، جامعه شناس آمریکایی در کتاب خود موسوم به « نژاد : تاریخ یک ایده در امریکا » ، توین بی از این نظریه که « اعتقادات فزاینده کلنی نشینان انگلیسی به عهد عتیق موجب پیدایش این باور در آنها شده بود که آنها به عنوان مردمی انتخاب شده اند تا کافران را نیست و نابود سازند » ، دفاع می کند. گاست سپس می افزاید : «... اسراییلی های ماساچوست ( یعنی همان پیوریتن ها ) به همان شیوه ، سرخپوستان را نابود ساختند که اسراییلیان مورد نظر کتاب عهد عتیق ، کنعانیان ( فلسطینیان ) را معدوم نمودند ...»
از اینجاست که مشاهده می شود قتل عام و نسل کشی سرخپوستان آمریکا چه ارتباط تنگاتنگی با آرمان های آخرالزمانی فاتحان آمریکا یعنی همان پیوریتن ها ( اسلاف اوانجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست که امروزه قدرت اصلی سیاسی نظامی ، اقتصادی و فرهنگی آمریکا را در دست دارند ) پیدا می کند. به تبع این ارتباط می توان وجه تسمیه سینمای وسترن را نیز در شاکله کلی سینمای غرب از ابتدا تا کنون یافت. گونه ای که از نخستین روزهای تولد سینما در آمریکا با فیلم هایی همچون « سرقت بزرگ قطار » خود را نشان داد و تا امروز به عنوان یکی از ماندگارترین ژانرهای سینمایی موقعیت خویش را در سینمای غرب حفظ نموده است. نوعی از فیلم که در آن وسترنر به عنوان منجی در یک فضای آخرالزمانی با موجودات شریر و شیطانی درگیر می شود که در این دسته از فیلم ها معمولاً سرخپوستان بودند ( اصطلاح « سرخپوست خوب همان سرخپوست مرده است » از همین نوع نگاه بیرون آمد ) و یا برخی سفید پوستان یا دورگه ها که علیه قانون نژادپرستانه یانکی ها ایستاده بودند و عنوان « یاغی » گرفته بودند. منجی وسترنر معمولاً از ناکجا آبادی می آمد و اوضاع نابسامان و متزلزل موجود را سامان داده و به سوی ناکجاآباد رهسپار می شد. از همین رو ژانر وسترن را می توان یکی از دیرپاترین نوع سینمای آخرالزمانی دانست. فیلم هایی همچون « راه جنگجو » ، « کابوی ها و بیگانه ها » ( جان فاورو – 2011) و همین فیلم « کشیش » از جمله آثار اخیری است که به گونه بی واسطه و روشن « وسترن » را در کنار و مکمل آثار صریح آخرالزمانی قرار می دهد.
از طرف دیگر در طول تاریخ سینما ، موجودات شریر در انواع و اقسام صور زامبی و خون آشام و گرگینه و مانند آن نشان داده شده اند. خون آشام ها روشن ترین شکل موجودات شریری بوده اند که وجه ضد مسیح یا آنتی کرایست بودنشان ( اصلی ترین نشان نیروی شر و شیطانی در فیلم های آخرالزمانی غرب )  به صراحت نمایش داده می شود. آنها به شدت از صلیب می گریزند و با کشیش و کلیسا در تضادی آشکار هستند. یکی از راه های مقابله با خون آشام ها در این دسته از فیلم ها، صلیب معرفی می شود و حتی تیرها و خنجرها و گلوله هایی که برای نابودی  آنها تدارک دیده شده اغلب در شکل و شمایل صلیب تصویر می گردند. در آشکارترین شکل این ضد مسیح بودن در فیلم « دراکولای برام استوکر » ( فرانسیس فورد کاپولا -1992)، کنت دراکولا به عنوان منشأ خون آشامان و شاهزاده تاریکی ، به طور سمبلیک خون مسیح را در کلیسا سر کشیده و نسبت به او کافر می شود. خون آشامان در آثار موسوم به سینمای هراس آخرالزمانی ، از نور گریزان بوده و در مقابل آن نابود می شوند ، یعنی تعلق ماهوی به دنیای تاریکی و سیاهی دارند.
از همین رو تشابه این موجودات شرور و سیاه با سرخپوستانی که در سینمای وسترن ، عنصر شیطانی به شمار می آیند ، نه تنها نامناسب و دور از ذهن نیست ، بلکه دقیقاً در معادله های سینمای آخرالزمانی قرار می گیرد.
اما سازندگان فیلم « کشیش » ، با همان انیمیشن ابتدایی فیلم ، برای خون آشامان بدون چشم و شب پرست ، ترجمان امروزی ارائه می دهند و نیات صلیبی / صهیونی خود را از پس داستانی شبه تخیلی – تاریخی بیان می نمایند. آنها در روایت انیماتوری خویش می گویند که از آغاز تقابل آدمی با خون آشامان وجود داشته است ( یعنی گویا حکایتی تاریخی را با زبان ایماء و اشاره باز می گویند ) و در نمایش جنگ مابین دو گروه یاد شده ، آدمیان را در شکل و شمایل سپاه منظم جنگجویان صلیبی تصویر کرده و در مقابلش ، خون آشامان به شکل توحش بشر نخستین و در شمایل سبُعیت افسار گسیخته نمایش می دهند.
با یک مراجعه اجمالی به تاریخ ، به سادگی می توان گروهی که در مقابل تجاوز صلیبیون ایستادند و حدود 200 سال در قرون نخستین هزاره دوم با آنها جنگیدند را شناخت. بله آنها مسلمانانی بودند که مظلومانه از سرزمین  مقدس فلسطین دفاع کردند و برعکس آنچه راویان غربی نوشته اند، به فجیع ترین شکل توسط ارتش صلیبی قتل عام شدند. از همین رو مقصود و هدف خبیثانه سازندگان فیلم « کشیش » از قرار دادن عنصر خون آشام در مقابل جنگجوی صلیبی معلوم می شود که چگونه کینه و نفرت تاریخی خود و اسلافشان را از مسلمانان بروز داده و آنها را در قالب موجوداتی کریه و شیطانی  به نمایش می گذارند. اگرچه پیش از این نیز در گروهی از آثار سینمای به اصطلاح هراس تلاش شده بود تا با نشانه ها و نمادها ، انواع و اقسام موجوداتی از این دست اعم از زامبی و خون آشام و بدمن و خبیث و شرور به مسلمانان منتسب گردند اما در فیلم « کشیش » این گستاخی سینمای غرب نسبت به اسلام و مسلمانان به صریح ترین شکل خود بروز می کند. و البته این نمادسازی ریشه ای اعتقادی و تئوریک در باورهای صهیونی / صلیبی دارد. به ویژه آنجا که فقط صلیبیون ، آدم و بشر خوانده شده و هرکس در مقابلشان ایستاده ، خون آشام  محسوب می گردد ، به روشنی نشات گرفته از تفکر توراتی - صهیونیستی است که در برخی کتب منسوب به عهد عتیق از جمله تلمود و به خصوص متن مهم تاریخی موسوم به « پروتکل های زعمای صهیون » تشریح شده و در آن همه غیر یهودیان ، « گوییم یا حیوان » معرفی می شوند.


خون آشام,ضد مسیح,مسیح,ضدمسیح,در جستجوی خون آشام,اسرائیل,فلسطین,اورشلیم,آخرالزمان,آرماگدون

 اما حکایت عقب نشستن به اصطلاح همان بشر مورد نظر سازندگان فیلم « کشیش » یا در واقع ارتش صلیبیون به پشت دیوارهای شهر و تحت حمایت کلیسا قرار گرفتن ، به نظر شکست صلیبیون در جنگ های صلیبی و فاتح شدن مسلمانان را بیان می کند. نکته جالب در آن روایت انیمیشنی آغاز فیلم ، این است که وقتی سخن از داشتن خورشید برای نسل بشر ( یا همان صلیبیون ) در مقابل خون آشامان است ، مجهز شدن سپاه صیلیبی به توپ و سلاح های سنگین نشان داده می شود ولی نریشن روی تصاویر کارتونی می گوید که بازهم خون آشامان پیروز شدند و نسل بشر در خطر انقراض قرار گرفت! تا این که کلیسا گروه کشیش ها را تشکیل می دهد ، گروهی جنگجو با علامت صلیب که بروی پیشانی و صورتشان حک شده و خون آشامان را تا تبعیدگاه ها به عقب می رانند اما بعد توسط همان کلیسا مورد بی مهری و حتی تکفیر واقع گردیده ولی در نهایت راه حل اصلی برای مقابله و جنگ نهایی با گروه خون آشامان محسوب می شوند که کلیسا به غلط در تصور نابودی و یا حداقل بی اثر شدنشان بود.
این نوع تعریف تمثیل وار سازندگان فیلم « کشیش » ، در تاریخ تنها با هویت گروه شوالیه های معبد سلیمان سازگار است که در نخستین جنگ صلیبی از زمره فاتحان اورشلیم بودند و سپس به عنوان راهنما یا محافظان زائران معبد سلیمان در این معبد ساکن شده و به اسناد مهمی دست یافتند که آنها را ثروتمند ساخت. گفته می شود که شوالیه های معبد از طرف دیگر تحت آموزه های شرک آمیز برخی خاخام های اشراف و اشرار یهود قرار گرفتند و از همین رو از سوی کلیسا تکفیر شده و گروهی از آنها به قتل رسیدند ولی به هر حال به سوی فرانسه و انگلیس گریختند و سازمان ها و فرقه های مخوفی همچون فراماسونری و کابالا را بوجود آوردند که در قرن های بعد، از مهمترین بازوهای کانون های صهیونی برای نفوذ در دربارها و نهادهای قدرت سیاسی - اقتصادی و فرهنگی حکومت ها و دولت های مختلف به شمار آمدند و در واقع محور اصلی در مقابل جبهه ضد صهیونیسم به ویژه در برابر مسلمانان بودند.
این نوع برخورد کلیسای رسمی با شوالیه های صلیبی که خوش خیالی کلیسا مبنی بر سرکوب و خاموشی نیروهای ضد مسیح را نداشته و خود را در حال جنگ دائم با آنها می دانند ، پیش از این در انیمیشن « 9 » به تهیه کنندگی تیم برتن و محصول سال 2009 نیز به تصویر کشیده شده بود. ضمن این که تحقیر کلیسای کاتولیک از موتیف های رایج آثار آخرالزمانی هالیوود است که در واقع تحت تاثیر تفکرات اوانجلیستی یا کابالیستی صاحبان کمپانی های سینمای غرب به این آثار راه می یابد. و در مقابل گروه جنگجویان صلیبی یا شوالیه های معبد را همچنان که از سوی کلیسای کاتولیک تکفیر شدند اما به دلیل گرایشات شرک آمیز توراتی ، می توان اولین مسیحیان صهیونیست و اسلاف مشترک اوانجلیست ها و فراماسونرها و کابالیست های امروز دانست.
بازگرداندن جنگجویان سوپر قهرمان صلیبی ( که زمانی تنها نیروهای موثر در مقابله با شیاطین و ضد مسیح به شمار می آمدند ) به جامعه ، قبل از این در مجموعه فیلم های موسوم به ابر قهرمان ها همچون سوپرمن و بت من و... و حتی کارتون « شگفت انگیزها » به وضوح نمایش داده شده بود تا نیاز جوامع بشری به خصوص جامعه کلان شهرهای امروز را به این سوپر قهرمان های خیالی نشان دهند. سوپر قهرمان هایی که ناچاراً در مقابل صلح طلبی و سازش پذیری برخی روسای جامعه غرب ، به اصطلاح دندان سر جگر گذاشتند. چنانچه در کارتون « شگفت انگیزها » ، در چهره آنها رنج بسیاری از سکون و بی تحرکی و زندگی به دور از نبرد با ضد قهرمان ها می بینیم. همان طور که چنین رنج و عذابی برای کشیش های صلیبی فیلم « کشیش » نیز وجود دارد. در واقع این تصویرها ، تاکیدی بر همان ایده نبرد دائم با نیروی شر و ضد مسیح یا آنتی کرایست است که از متون فکری و ایدئولوژیک عهد قدیم و همچنین تفکرات استراتژیست های غرب صلیبی / صهیونی بیرون آمده و در دکترین امروز نظام سلطه جهانی به وضوح رویت می گردد و از همین رو در فیلم ها و کارتون های خود ، همواره حق به گروهی داده می شود که طرفدار این نوع نگرش جنگ طلبانه و فاشیستی هستند و کاراکترهای مبلغ این گونه تفکر در فیلم های یاد شده در زمره مثبت ترین و قهرمان ترین کاراکترها قرار می گیرند.
نشانه های دیگری در فیلم « کشیش » که حکایت از تفکر صلیبی / صهیونی و ضد اسلامی سازندگان فیلم دارند ، به این شرح است :
اشاره به شهرهای دوازده گانه کلیسایی که در مقابل گروه خون آشامان برپا گردیده و به نظر از همان باور توراتی اسباط دوازده گانه منشاء گرفته است.
برج کلیساهایی که در مرکز شهرها نمایان هستند همانند ابلیسک ها ( از علائم مشخص فراماسونری و کانون های صهیونی که از مصر باستان و جادوگران فرعونی می آید ) و نوری همچون « چشم همه جا بین » ( از دیگر علائم فراماسونری ) بربالای آنها می درخشد.
شهر مرکزی که همان بخش دوازدهم از شهرهای کلیسایی معرفی می شود در شرق مستقر است که با نشانه های موجود به نظر همان اورشلیم یا بیت المقدس است. شهری به سبک و سیاق مگاپولیس های آخرالزمانی که در فیلم هایی مانند « بت من » ( تیم برتن و جوئل شوماخر و کریستوفر نولان ) یا « بلید رانر » ( ریدلی اسکات ) و یا « بابل پس از میلاد » ( نیک کاسوویتس ) دیده می شود با سیستمی کاملا  پیشرفته اتوماتیک که حتی اعترافات کلیسایی به صورت از راه دور و رایانه ای صورت می پذیرد!


منبع: حرف آخر

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo