1. اشو هر چند که خود را سرآغاز معنویت نوین می‌داند و معتقد است که اینها‌ همه از دریافت‌های معنوی و روحی خود اوست و کسی در این اندیشه‌ها با او شریک نیست، اما گفته‌های اشو در باب امور جنسی نه بیان‌گر روشن‌فکری و نو‌اندیشی‌اش او، که علامت تعصب وی به پاره‌ای از مکاتب کهن هند است. کسانی که مختصر آشنایی با مکاتب هندی دارند، نیک می‌دانند که اندیشه اشو در باب سکس، نه ترواش فکری او، که ارمغان مکتب «تانترا» است. «تانترا» از نظر پرداختن به آیین‌های جنسی چنان شهره است که بسیاری از محققین ادیان هند چندان توجهی به مبانی و نظام فکری آن ننموده‌اند و این آیین را در حد یک مسلک گروهی و رسم محلی به حساب آورده‏‌اند. به همین جهت این مکتب چندان در کتب تاریخ هند انعکاس نیافته‌ است.
2. اشو به خانواده می‌تازد و آن را مانع عشق معرفی می‌کند، اما مرتکب عذر بدتر از گناه می‌شود و به چیزی دعوت می‌کند که در آن کمترین نشانی از عشق نیست. هر چند اشو در مشهورترین کتاب خود به نام «از سکس تا فراآ‌گاهی» به گونه‌ای به مسأله سکس پرداخته‌است که خواننده گمان کند در سکس انرژی روحانی نهفته ‌است و این عمل می‌تواند انسان را به عالم معنا اتصال دهد، اما آنچه بیشتر اشو را رنجانده و موجب شده وی با ازدواج و همسرداری مخالفت کند، مشکلات بعد از ازدواج، همچون طلاق، درگیری‌، مشکلات زندگی و کم شدن محبت بین زن و شوهر است. اشو در مصاحبه‌هایش با صراحت گفته‌است:
انسان‌ها ]از نظر ارتباطات جنسی[ باید مانند بقیه حیوانات زندگی کنند؛ با این وضعیت نه مشکلی پیش می‌آید، نه طلاقی؛ نه درگیری و نه مشکلی.[1]

با توجه به مطالب یادشده، این سؤال مطرح است که آنچه اشو به آن دعوت کرده، راه‌حل است یا فرار از مشکل؟ راه‌کار است یا پاک نمودن صورت مسأله؟ اگر بهترین علاج، پاک کردن صورت مسأله است، درمان‌های راحت‌تری نیز در دسترس است؛ اگر مشکلِ سردی روابط عاطفی بین زن و شوهر، چاره‏اش «فرار از ازدواج» باشد؛ چرا برای فرار از سختی‌های زندگی، «خودکشی» راه‌چاره نباشد؟ آنچه که اشو پیشنهاد می‌دهد، بیرون آمدن از چاله و افتادن در چاه است. راهی که وی نشان می‌دهد، نه تنها به گسترش ارتباطات عاطفی کمک نمی‌کند، بلکه موجب مشکلات دیگری نیز می‏شود. برداشتن دیوار خانواده و دعوت به کمون جنسی، نه تنها به زایش عشق بین مرد و زن نمی‌انجامد، بلکه تبعات ناگوار اشتراک جنسی، به زن و مرد محدود نشده و به تخریب اجتماع، آوارگی فرزندان و بحران‏های اخلاقی و رفتاری می‏انجامد و این باتلاق نه تنها به خروج از مشکل قبلی منجر نخواهد شد، که روز به‌ روز بر دامنه بحران قبلی خواهد افزود؛ بماند که آنچه اشو به آن دعوت می‌کند در حقیقت محور قرار دادن غریزه جنسی است، نه رسیدن به عشق و محبت. از آ‏نجا که این میل دریاصفت و سیری‌ناپذیر است؛ بدون تردید، آدمی را در باتلاق «تنوع طلبی» فروخواهد برد و آدمی هیچ گاه روی آرامش را نخواهد دید.
3. هر چند نام خدا در مکتب اشو آمده است، اما از آ‏نجا که این خدا از قدرت کامل و علم نامحدود برخوردار نیست، خدایی است محدود و ناقص. او معتقد است ژاپن چیزهایی را خلق کرده که خدا در هنگام خلقت عالم نتوانسته است بیافریند.[2] خدایی که علم و قدرتش کمتر از مخلوقات خویش باشد، اساساً خدا نیست و همان بهتر که از حیات معنوی انسان حذف شود. خدایی که اشو تصویر کرده، نه تنها خالق لایزال نیست که ساخته و پرداخته ذهن انسانی ضعیف است.
خلاصه اینکه در بيان اشو، هر چند خدا وجود دارد، اما موجودي است ناقص و ضعيف که نبايد و نمي‌تواند «غايت» سير سالک واقع شود. اشو هدف انسان‌ها را رسیدن به شادمانی می‌داند، نه شهود ذات بی‌کران خداوند ونه دست‌یابی به رضایت و رفتن به بهشت برین او. اگر کسی خدا را غایت سلوک انسانی نداند؛ اساساً به چیزی دعوت کرده که خود نیازمند به غایت است. در نگاه اشو آنچه که مهم و لازم است، نوعی از تسلیم درونی است، نه خدا و این تسلیم درونی نه تسلیمی برای خدا، که حالتی از بودن است. البته از آنجا که اگر نام خدا در میان باشد، این تسلیم و حالت «بودن درونی» راحت‌تر صورت می‌گیرد، لذا نام خدا در کلام اشو، بهانه و ابزار مناسبی است که این حالت تسلیم روحی زودتر و سهل‌تر اتفاق افتد. با همین نگاه است که اشو صراحتاً می‌گوید:
مردمانی مانند بودا یا ماهاویرا بوده‌اند که بدون خدا تسلیم شده‌اند، ولی اینها پدیده‌هایی نادر هستند... خداوند هدف نیست و یک شخص نیست... اگر بتوانید بدون خدا هم تسلیم شوید، ما اصراری ]بر بودن خدا[ نداریم؛ موضوع تسلیم شدن است نه خداوند.[3]
از نگاه اشو دین نیز تجربه‌ای است دروني، فردي و تهي از رسالت­هاي اجتماعي و این سير دروني لازم است در قالب مراقبه هندی انجام مي­پذيرد. او چنین مراقبه‌ای را که با هدف تحصيل شادمانگي انجام می‏يابد، ديانت نام گذاری می‌کند و بدین سان دین‌داری را در خلوت‌گزینی هندی خلاصه می‌کند و از اینکه خداوند مرامِ دین‌داری را از طریق گروهی از رسولانش به انسان‌ها ابلاغ کرده باشد، به شدت گریزان است.‌
4. اشو از «باورها» و «اعتقادات قطعی» نیز چندان ذهنیت خوبی ندارد و مدام از مریدان و هوادارانش می‌خواهد که هیچ باوری را نپذیرند و به هیچ اعتقادی تن ندهند؛ «هر باوري دشمنِ جست­وجوي حقيقت است؛ پس تمامي باورها، تمامي دروغ­هايي را که ديگران به تو آموخته­اند، دور بينداز».[4] در فلسفه و کلام، چنین جملاتی به «جملات خود‌ستیز» و «عباراتِ خود‌متناقص» مشهورند؛ به این معنا که این عبارت خود؛ خویشتن را نفی می‌کند و لازمه پذیرش و تصدیق چنین جملاتی، طرد و رد خودِ آن‏هاست. امکان ندارد کسی هیچ گونه باور جزمی نداشته باشد؛ چرا که هر قضاوت، حکم و نگرشی نیازمند یک پیش‌فرض است و اگر چنین پیش‌فرضی وجود نداشته باشد، انسان‌ها نمی‌توانند هیچ تصدیق، حکم و حتی تصور روشنی از مشاهدات خویش داشته باشند و این در حالی است که همه انسان‏ها ـ برپایه باورهایی که دارند ـ قضاوت‏ قطعی و ارزیابی‏ روشنی از پدیده‏ها و مشاهدات خویش دارند.
اشو خود بارها و بارها به مریدانش یادآور می‏شد که حرف‏های متناقض زیاد دارد و هوادارانش باید او را این‏گونه بپذیرند و با همین مرام ادامه دهند.
من خودم را نقض می‏کنم. وقتش رسیده که شما این را درک کنید. من نقض کردن خودم را ادامه خواهم داد. این یکی از راه‏هایی است که استفاده می‏کنم. من به نقض کردن خودم ادامه می‏دهم و هر‏چه را که گفته‏ام نقض خواهم کرد. حتی یک جمله را باقی نمی‏گذارم که نقض نکنم این یک روش است... من به شما فلسفه یاد نمی‏دهم. اگر من فیلسوف بودم، هرگز تناقض‏گویی نمی‏کردم. همیشه یک‏جور حرف می‏زدم. فوقش این است که مرا شاعر بخوانی.[5]
خوشبختانه اشو، تکليف پیروان خویش را روشن نموده؛ آنجا که گفته است:
حقيقت از کسي به کس ديگر منتقل نمي­شود... هر چه ديگران به تو ياد مي­دهند، دست بالا مي­تواند يک دروغ زيبا باشد.[6]
در نتیجه از آنجا که اشو تمامي باورها را مانع حقيقت مي­داند،[7] باور به گفته­هاي او نیز لازم نيست و مادامي که ادعاهاي اشو به تجربه شخصي من و شما تبديل نشود، دست بالا يک دروغ زيباست.

[1] . متن مصاحبه اشو، تدوین شده هواداران اشو. جهت ملاحظه متن: http://www.sharifidoost.com/
[2]. آينده طلايي، اشو، ترجمه مرجان فرجي ص 80 و82
[3] . یوگا ابتدا و انتها، اشو، جلد 5 ص 174 (کپی تکثیری) سخنرانی در مورد یوگا سوتره پاتانجلی.
[4]. با خود يکي شو، اشو ص 40
[5] . یوگا از ابتدا تا انتها، اشو، ص 111
[6]. من درس شهامت مي­دهم، اشو ص 70
[7]. با خود يکي شو، اشو ص 45 و پرواز در تنهايي، اشو ص 109