شهید آوینی

واجبات حجّ

3 / 1كلّيات واجبات حجّ
1 ـ امام على عليه السّلام : . . . وامّا حدود حج ، چهار چيز است : احرام ، طواف كعبه ، سعى بين صفا و مروه و وقوف در دو موقف (عرفات و منى) و آنچه كه متّصل و مربوط به اين اعمال است . پس هركس اين حدود را ترك كند ، واجب است كفّاره بدهد و دوباره حج كند .
2 ـ امام صادق عليه السّلام : واجبات حج عبارت است از : احرام ؛ تلبيه چهارگانه : «لبّيك اللّهم لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك . إنّ الحمد و النعمة لك والملك ، لا شريك لك»؛ طواف خانه خدا براى عمره واجب است؛ دو ركعت نمازطواف، كنار مقام ابراهيم ، واجب است؛ سعى بين صفا و مروه ، واجب است؛ طواف حج، واجب است؛ دو ركعت نماز طواف حج، نزديك مقام ابراهيم، واجب است؛ و پس از آن ، سعى بين صفا و مروه ، واجب است؛ طواف نساء واجب است؛ دو ركعت نماز طواف نساء نزديك مقام ابراهيم، واجب است؛ و پس از آن ، سعى بين صفا و مروه نكند ؛ وقوف در مشعر واجب است؛ قربانى ـ براى آن كه حج تمتّع مى كند ـ واجب است. امّا وقوف در عرفات ، واجب است و سرتراشيدن و رمى جمرات ، سنت است .
بيان
در روايات به اعمالى كه با دستور مستقيم خداوند واجب شده اند، فريضه و آن چه را پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله واجب كرده اند، سنّت مى گويند. در مقام عمل و انجام وظيفه، هيچ يك قابل ترك نيستند.
گفتنى است سنّت خود دو معنى دارد و افزون بر سنّت واجب، سنّت مستحبّ نيز داريم .
3 / 2
واجبات عمره تمتّع

الف ـ احرام
حكمت احرام
3 ـ امام صادق عليه السّلام :
احرام به خاطر حرم، واجب شد.
4 ـ امام رضا عليه السّلام : همانا مردم مأمور شده اند كه احرام ببندند ، تا پيش از ورود به حرمِ امن الهى، خشوع پيدا كنند و به چيزى از كارهاى دنيا و زينت ها و لذّت هاى آن سرگرم و مشغول نباشند و در راه آن چه كه به سوى آن آمده اند ، شكيبا باشند و با همه وجودشان رو به خانه خدا آورند . به علاوه در احرام ، بزرگداشت خداى متعال و خانه او و فروتنى براى حاجيان است ، وقتى كه مى خواهند به سوى خدا روند و بر او وارد شوند ، در حالى كه به پاداش او اميدوار ، از كيفرش بيمناك و به سوى او روانند و با فروتنى و تواضع و خضوع ، روى به سوى او مى كنند .
ميقات هاى احرام
5 ـ امام صادق عليه السّلام :
احرام ، از ميقات هاى پنجگانه است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله تعيين كرده است . سزاوار نيست كه حجّ و عمره گزاران پيش از آنها يا پس از آنها احرام بندند . [و ميقاتها را بر شمرد ، سپس فرمود : سزاوار نيست كسى از ميقات هاى رسول خدا صلّى الله عليه و آله روى گردان شود .
6 ـ امام صادق عليه السّلام : از تماميّت حج و عمره ، آن است كه از ميقاتهايى احرام ببندى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله تعيين كرده است و جز با حالت احرام ، از آن ها نگذرى . همانا (پيامبر) براى اهل عراق «وادى عقيق» را ، ميقات قرار داد با آن كه آن هنگام ، هنوز عراق نبود ـ و براى مردم يمن ، «يلملم» را معيّن ساخت و براى طائفيان «قرن المنازل» را و براى اهل مغرب (شاميان) ، «جحفه» را ـ كه همان «مهيعه»است ـ وبراى اهل مدينه، «ذو الحُليفه» را، و هر كه خانه اش پشت اين ميقاتها به طرف مكّه باشد، منزلش ميقات اوست.
7 ـ ابن عبّاس : رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى اهل مدينه ، «ذو الحُليفه» را ميقات قرار داد و براى شاميان «جحفه» را و براى اهل نجد ، «قرن المنازل » را و براى اهل يمن ، «يلملم» را . اين ميقاتها براى آنان و كسانى است كه بر آن مكانها وارد مى شوند . و هركس كه از اينها به مكّه نزديكتر باشد، از هرجا كه حركت كند، حتى اهل مكه (ميقاتشان) از مكّه است .(نقشه)
چگونگى احرام
8 ـ امام صادق عليه السّلام :
احرام (محقّق) نمى شود مگر پس از نماز واجب، كه بعد از سلام ، مُحرِم مى شوى . و اگر نماز مستحب باشد ، دو ركعت نماز مى خوانى ، پس از سلام دادن ، احرام مى بندى و چون از نمازت فارغ شوى ، خدا را حمد و ثنا كن و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست و بگو :
«خدايا! از تو مى خواهم مرا از آنانى قرار دهى كه به ندايت پاسخ گفته، به وعده ات ايمان آورده و فرمانت را پيروى كرده اند . من بنده تو و در اختيار توام . حفظ نمى كنم مگر آنچه را تو حفظ كنى و نمى گيرم مگر آنچه تو عطاكنى . حج را ياد كرده اى ، از تو مى خواهم كه تصميم مرا بر آن استوار سازى ، و بر قرآن تو و سيره پيامبرت و بر آنچه ناتوان از انجامش باشم ، نيرويم بخشى و اعمال مرا در آسانى و گذشت خويش بپذيرى و مرا از ميهمانان خود قرار دهى ، كسانى كه از ايشان راضى شده و عملشان را پسنديده و از آنان نام برده و نوشته اى .
خدايا! حج و عمره ام را به كمال رسان . بار الها! من مى خواهم طبق كتاب تو و سيره پيامبرت با عمره تمتع، به حج بروم . پس اگر مانعى از اتمام حجّم جلوگيرى كرد ، همانجا مرا از احرام خارج ساز . خدايا! اگر حج نصيبم نشد ، پس عمره را قسمتم ساز . براى تو ، موى و پوستم ، گوشت و خونم ، استخوان و مغز و عصبم را نسبت به زنان و لباسها و بوى خوش ، حرام مى كنم و با اين كار ، رضايت تو و سراى آخرت را مى جويم» .
پس فرمود : اگر هنگام احرام ، اين را يك بار هم بگويى ، كافى است . پس برپاخيز و كمى راه برو ، وقتى زمين در برابرت هموار شد ـ چه پياده باشى يا سواره ـ لبّيك بگو .
9 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه نيّت احرام و تمتّع داشتى ، پس بگو :
«خدايا مى خواهم آنچه را كه فرمان داده اى (يعنى تمتّع به عمره تا حج را) انجام دهم . پس ، آن را بر من آسان گردان و از من بپذير و بر آن ياريم كن و هرجا كه به تقديرت مرا (از رفتن) باز داشتى ، از احرام در آور . و پوستم را از زنان و بوى خوش و لباس حرام مى سازم» .
(اين را) اگر خواهى در هنگام برخاستن بگو و اگر خواهى تأخير بينداز ، تا بر مركبت سوار شوى و رو به قبله كنى .
10 ـ امام صادق عليه السّلام : وقتى از سوى عراق ، به «عقيق» يا به يكى از اين ميقاتها ، رسيدى ، و به خواست خداوند ، خواستى احرام ببندى ، پس موهاى زير بغل خود را بچين ، ناخنهايت را بگير ، موى شرمگاهت را بزداى ، از موى شاربت برچين ـ و فرقى نمى كند كه از كدام يك آغاز كنى ـ سپس مسواك بزن و غسل كن و دو جامه احرام بپوش و چنان كن كه فراغت از اينها ، هنگام ظهر باشد و اگر ظهر نشد ، عيبى ندارد ، جز اينكه دوست دارم اين كار ، در صورت اختيار ، هنگام ظهر باشد .
11 ـ حمّاد بن عيسى: از امام صادق عليه السّلام درباره آمادگى براى احرام، پرسيدم. فرمود: ناخن گرفتن، چيدن شارب و تراشيدن موى شرمگاه.
لبّيك گفتن در احرام
 معناى لبّيك گفتن
12 ـ ابان از كسى روايت مى كند كه :
به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : چرا به لبّيك گويى ، «تلبيه» مى گويند؟
فرمود : اين اجابت است ، موسى عليه السّلام پروردگارش را چنين جواب داد .
13 ـ سليمان بن جعفر: از امام رضا عليه السّلام درباره لبّيك گفتن و علّت آن پرسيدم .
حضرت فرمود : وقتى مردم احرام ببندند ، خداوند متعال ندايشان مى دهد و مى گويد : اى بندگان و كنيزان من! شما را بر آتش حرام خواهم كرد ، آنگونه كه شما به خاطر من احرام بستيد . آنگاه مردم بعنوان اجابت خداوند متعال ، كه آنان را ندا داد ، مى گويند : «لبّيك ، خدايا لبّيك» .
14 ـ امام عسكرى عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله ـ در نقل گفتگوى موسى عليه السّلام با خداوند ـ
فرمود : پروردگارمان ندا داد : «اى امّت محمّد!» پس همه آنان ، در حالى كه در صلب پدران ، و رحم مادرانشان بودند ، پاسخ دادند : «لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، انّ الحمد و النعمة لك و الملك ، لا شريك لك لبّيك» .
فرمود : خداوند متعال ، همين پاسخ را ، شعار حج قرار داد .
 چگونگى لبّيك
15 ـ امام صادق عليه السّلام :
پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله چون به «بيداء»[1] ـ در يك ميلى مكه ـ مى رسيد، شترى نزديكش مى آوردند. سوار آن مى شد و چون آن حضرت را حركت مى داد، لبيك هاى چهارگانه را چنين مى گفت:
«لبّيك، پروردگارا لبّيك، لبّيك، تو را شريكى نيست، ستايش و نعمت و فرمانروايى از آن توست، شريكى براى تو نيست».
16 ـ امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون لبّيك گفت ، فرمود :
«لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، إنّ الحمد والنعمةَ لك والملك ، لا شريك لك ، لبّيك ذا المعارج لبّيك»
و حضرت ، «ذى المعارج» را زياد مى فرمود و هرگاه به سواره اى بر مى خورد ، يا به بالاى تپه اى مى رسيد ، يا به دشتى سرازير مى شد ، و آخر شب و پس از نمازها «لبّيك» مى گفت .
17 ـ خزيمة بن ثابت : هرگاه رسول خدا صلّى الله عليه و آله از لبيك گويى فارغ مى شد ، از خداوند رضوان وآمرزش مى طلبيد واز آتش دوزخ به رحمتش پناه مى برد .
18 ـ امام صادق عليه السّلام : لبّيك گويى چنين است كه بگويى :
«لبّيك ، خدايا لبّيك ، لبّيك ، براى تو شريكى نيست . لبّيك ، همانا ستايش و نعمت و پادشاهى تو راست ، شريك ندارى . لبّيك ، لبّيك اى صاحب والايى ها .
لبّيك! لبّيك اى فراخواننده به خانه أمن . لبّيك ، لبّيك اى آمرزنده گناهان . لبّيك اى شايسته لبّيك گويى . لبّيك لبّيك اى صاحب شكوه و بزرگوارى . لبّيك ، لبّيك آغاز و بازگشت به سوى توست . لبّيك ، لبّيك تو بى نيازى و ديگران به تو محتاج . لبّيك ، لبّيك ديگران از تو بيم دارند و به تو مشتاقند . لبّيك ، لبّيك اى خداى حق . لبّيك ، لبّيك اى صاحب نعمت و بخششِ نيكوىِ زيبا . لبّيك ، لبّيك اى بر طرف سازنده گرفتارى هاى بزرگ . لبّيك ، لبّيك منم بنده ات و فرزند دو بنده ات . لبّيك ، لبّيك اى بزرگوار ، لبّيك» .
اينها را پس از هرنماز واجب يا مستحب ، هنگام برخاستنِ مركبت ، هنگامى كه به بلندى مى رسى ، هنگامى كه در دشت سرازير مى شوى ، آنگاه كه به سواره اى مى رسى ، يا از خواب بر مى خيزى و سحرگاهان ، مى گويى . تا مى توانى زياد بگو و آشكار بگو . اگر بخشى از اين لبّيك را نگويى زيانى ندارد ، ليكن گفتن همه آن بهتر است . و بدان چهار «لبّيك» ى كه در اوّل بود ، واجب و ضرورى است ، و اين ، توحيد است و پيامبران نيز اينگونه لبّيك گفته اند و ذى المعارج (صاحب والايى ها) را زياد بگو ، چرا كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله آن را زياد مى گفت . و اولين كسى كه لبّيك گفت ، ابراهيم عليه السّلام بود . فرمود : خداوند ، شما را به حج خانه خويش فرا مى خواند . پس او را با لبّيك پاسخ دادند پس هيچ كس در صلب مردان و شكم زنان كه پيمان وفادارى بسته بود ، نماند مگر اينكه با لبّيك ، پاسخ گفت .
ثواب لبيك گويى
19 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
هيچ حج گزارى نيست كه روز را ، به لبّيك گفتن به سر آورد ، مگر آن كه همراه غروب خورشيد ، گناهانش پنهان مى شود .
20 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه يك روز تا غروب آفتاب ، لبّيك بگويد ، گناهانش از بين مى رود وهمچون زمانى مى شود كه مادرش او را به دنيا آورده است .
21 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه در احرامش ، از روى ايمان واميد به پاداش الهى ، هفتاد بار «لبّيك» بگويد ، خداوند ، هزار هزار فرشته را شاهد مى گيرد كه او را از دوزخ ونفاق ، رهايى داده است .
 همه چيز ، همصدا با لبّيك گو
22 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
هيچ لبّيك گويى نيست، مگر آن كه آنچه از سنگ و درخت و كلوخ در چپ و راستِ اوست ، (همصدا با او) لبّيك مى گويد ، تا آن جا كه چشم كار مى كند .
23 ـ امام على عليه السّلام : هيچ لبّيك گويى نيست ، مگر آن كه هرچه در چشم انداز اوست ، در سمت راست و چپ لبّيك گويند . و دو فرشته به او مى گويند : «مژده باد بر تو، اى بنده خدا» ـ و خداوند هيچ بنده اى را جز به بهشت ، مژده نمى دهد ـ .
آداب لبّيك گفتن
خشوع
24 ـ سفيان بن عُيينه :
امام سجّاد عليه السّلام به حج رفت . چون احرام بست و بر مركب خويش قرار گرفت ، رنگش زرد شد و به لرزه افتاد و نتوانست لبّيك بگويد . كسى گفت : لبّيك نمى گويى؟ فرمود : مى ترسم خداوند در پاسخ من بگويد : لا لبّيك و لا سعديك! و چون لبّيك گفت، بيهوش شد و از مركبش افتاد . اين حالت همچنان به او دست مى داد، تا آن كه حجش را به پايان برد .
25 ـ مالك بن انس : سالى با امام صادق عليه السّلام به حج رفتم . هنگام احرام ، چون بر مركبش قرار گرفت : هرچه مى خواست لبّيك بگويد ، صدايش در گلو مى شكست و نزديك بود كه از مركبش بيفتد .
عرض كردم : اى پسر پيامبر! بگو ، ناچار بايد لبّيك بگويى . فرمود : اى پسر ابو عامر! چگونه جرأت كنم و بگويم «لبّيك اللّهمّ لبّيك» ، در حالى كه بيم دارم خداى متعال به من بگويد : «لا لبّيك و لا سعديك!»؟
زياد لبّيك گفتن
26 ـ محمد بن منكدر :
رسول خدا صلّى الله عليه و آله ، «لبّيك» را زياد تكرار مى كرد .
27 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه از «مسجد شجره» احرام بستى، اگر پياده اى، از همانجا كه در مسجد هستى لبّيك بگو . و چنين مى گويى :
«لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، لبّيك ذاالمعارج لبّيك ، لبّيك بحجّة تمامها عليك» .
و هرگاه سوار يا پياده شدى ، به دشتى سرازير شدى يا بر فراز تپه اى برآمدى يا سواره اى ديدى و هنگام سحر ، اين «لبّيك» را آشكار بگو .
بلند گفتن لبّيك (براى مردان)
28 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
جبرئيل نزد من آمد و گفت : خداوند متعال به تو دستور مى دهد كه به يارانت فرمان دهى صداهايشان را به لبّيك گفتن بلند سازند، چرا كه آن ، شعار حج است .
29 ـ سائب بن خلاد : جبرئيل عليه السّلام به حضور پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيد و گفت : «عجّاج» و «ثجّاج» باش!
عجّ، لبّيك گفتن و ثجّ ، قربانى كردن شتر است .
30 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : [خداوند] از حج ، چهار چيز را بر گزيده است : لبيك گفتن ، قربانى كردن ، احرام و طواف .
31 ـ حريز در حديثى مرفوعه : وقتى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله احرام بست ، جبرئيل نزد آن حضرت آمد و گفت : «اصحابت را دستور بده به «عجّ» و «ثجّ» . عجّ ، بلند گفتن لبّيك و ثجّ ، قربانى كردن شتر است .
32 ـ امام صادق عليه السّلام : اگر پياده باشى ، صدايت را به لا اله الا الله و لبّيك گفتن از مسجد (شجره) بلند كن و اگر سواره باشى ، وقتى مركبت تو را به بيابان بيداء رساند
33 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند چهار چيز را از زنان برداشته است : بلند لبّيك گفتن ، سعى با هروله ميان صفا ومروه ، وارد كعبه شدن و دست كشيدن به حجر الأسود.
34 ـ امام صادق عليه السّلام : بلند لبّيك گفتن ، بر زنان لازم نيست .
نگفتن لبّيك با ديدن خانه هاى مكّه
35 ـ امام صادق عليه السّلام :
آن كه حجّ تمتع مى گزارد، هرگاه چشمش به خانه هاى مكه افتاد ، لبيك گويى را قطع كند .
36 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه در عمره تمتّع وارد مكّه شدى، چون به خانه هاى مكّه نگاه انداختى لبّيك گفتن را قطع كن. حدّ خانه هاى مكّه قبل از امروز، عقبه اهل مدينه بود و مردم در مكّه بناهايى پديد آوردند كه پيشتر نبود. پس لبّيك را قطع كن و تا مى توانى تكبير و تهليل (لا اله الّا الله) بگو و خدا را حمد و ثنا بگو.
محرّمات احرام
قرآن :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حالى كه مُحرِميد شكار را مكشيد، وهركس از شما عمداً آن را بكشد، بايد نظير آنچه كشته است از چارپايان كفّاره اى بدهد، كه [نظير بودن] آن را دو تن عادل از ميان شما تصديق كنند، و به صورت قربانى به كعبه برسد. يا به كفّاره [ آن ] مستمندان را خوراك بدهد، يا معادلش روزه بگيرد، تا سزاى زشتكارى خود را بچشد. خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو كرده است، [ ولى هركس تكرار كند خدا از او انتقام مى گيرد، و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.
«صيد دريا و مأكولات آن براى شما حلال شده است تا براى شما و مسافران بهره اى باشد، و[ لى ] صيد بيابان ـ مادام كه مُحرم مى باشيد ـ بر شما حرام گرديده است. و از خدايى كه نزد او محشور مى شويد پروا داريد».
حديث :
37 ـ عبدالله بن عمر :
مردى برخاست و پرسيد ، يا رسول الله! در احرام، مى فرمايى چه بپوشيم؟ رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: پيراهن ، شلوار ، شب كلاه، عمامه وچكمه نپوشيد، مگر كسى كه نعلين ندارد ، چكمه بپوشد و آن ها را از پايين قوزك پا قطع كند. لباسى كه زعفران وورس به آن خورده است نپوشيد ، زن مُحرِم صورت خويش را نپوشاند و دستكش به دست نكند .
38 ـ امام صادق عليه السّلام : در حال احرام ، عطر مزن ، روغن مزن ، از بوى خوش بپرهيز . بينى خود را از بوى خوش بگير ، ولى از بوى بد ، نه ، زيرا سزاوار نيست
كه محرم از بوى خوش لذّت ببرد . و از چيزهاى خوشبوىِ توشه ات بپرهيز . پس هركس به چيزى از اينها مبتلا شد ، غسلش را دوباره انجام دهد وبه اندازه توان صدقه دهد . از بوهاى خوش چهار چيز بر تو حرام است : مشك ، عنبر ، ورس [2] و زعفران . علاوه بر اين ، براى مُحرم ، روغن هاى خوشبو مكروه است ، مگر كسى كه ناچار باشد با روغن زيتون و مثل آن مداوا كند .
39 ـ امام صادق عليه السّلام : هيچ شكارى را حلال مشمار، در حالى كه در احرامى، تا وقتى هم كه بيرون از احرامى در حرم شكار را حلال مدان، مُحرِم و غير مُحرِم را هم به جاى شكار، راهنمايى مكن كه آنرا صيد كنند و به سوى آن، اشاره هم مكن كه به خاطر اشاره ات آن را حلال شمرند (و شكار كنند). چرا كه در اين شكار، براى كسى كه عمداً انجام دهد قربانى است.
40 ـ امام صادق عليه السّلام : در حال احرام خود، از هر نوع شكار خشكى بپرهيز و از آنچه ديگرى شكار كرده مخور وبه شكار، اشاره مكن كه ديگرى آن را صيد كند.
41 ـ امام صادق عليه السّلام : مُحرِم، نه ازدواج مى كند و نه به نكاح كسى در مى آيد و نه خواستگارى مى كند و نه گواه نكاح مى شود و اگر هم نكاح كند، ازدواجش باطل است.
42 ـ در حالى كه مُحرِم هستى ، به آينه نگاه نكن ؛ زيرا اين نوعى زينت است و زن در حال احرام ، سرمه سياه نكشد ، كه آن هم زينت است .
43 ـ عبدالله بن مغيره: از امام كاظم عليه السّلام درباره سايه براى مُحرِم پرسيدم. فرمود: براى آن كه به خاطر اواحرام بسته اى، قربانى كن. گفتم: من گرمايى هستم و گرما بر من طاقت فرساست. فرمود: آيا نمى دانى كه خورشيد، گناهانِ مُحرمين را پنهان مى كند؟
توضيحى پيرامون محرّمات احرام
محرّمات احرام بيست وچهار امر هستند كه نوزده مورد آن ها مشترك بين مرد و زن است ، يكى مختص به زنان و چهار امر مخصوص به مردان است .
موارد مشترك:
1 ـ در آينه نگريستن
2 ـ استفاده از هر نوع بوى خوش
3 ـ سرمه كشيدن براى زينت
4 ـ روغن ماليدن
5 ـ انگشتر به دست كردن براى زينت
6 ـ هرگونه لذت جنسى بردن چون آميزش و بوسيدن و تماس
7 ـ استمناء
8 ـ عقد خواندن براى خود يا ديگران و گواه آن گشتن
9 ـ زدودن مو
10 ـ چيدن و كوتاه كردن ناخن
11 ـ دندان كشيدن
12 ـ خون انداختن تن، هر چند چون خراش باشد يا از مسواك زدن، پديد آيد
13 ـ كشتن حشرات بدن چون شپش و كك و مانند اين دو
14 ـ سلاح بستن ولى همراه بردن آن مكروه است
15 ـ شكار حيوانات زمينى و يا خوردن گوشت شكار
16 ـ كندن درخت و گياه در حرم روييده و يا قطع آن ها، جز آن چه استثناء شده است
17 ـ فسوق يعنى دروغ گفتن و فحش و تفاخر
18 ـ جدال يعنى «لا والله» و «بلى والله» گفتن
19 ـ استفاده از زيور آلات، گرچه بيشتر مورد استعمال زنان است
آن چه كه به مردان اختصاص دارد :
20 ـ لباس دوخته پوشيدن
21 ـ پوشيدن چيزى كه همه روى پا را بگيرد
22 ـ پوشاندن سر
23 ـ سايه بان بالاى سر قراردادن
آن چه ويژه زنان است:
24 ـ پوشاندن چهره
آنچه شايسته محرم نيست
44 ـ حسين بن مختار :
به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : مرد مى تواند در لباس سياه احرام ببندد؟ فرمود : در پارچه سياه ، احرام نبندد و مرده را با آن كفن نكند .
45 ـ حمّاد بن عيسى از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند : محرم را اگر كسى صدا زد در جواب ، «لبّيك» نگويد ، تا آن كه از احرام در آيد ، پرسيدم : پس چه بگويد؟ فرمود : بگويد «يا سعد» .
46 ـ امام صادق عليه السّلام : عيبى ندارد كه مُحرم، به حمام برود، ولى كيسه نكشد .
47 ـ امام صادق عليه السّلام : براى مُحرم، «احتباء»[3] مكروه است و در مسجد الحرام نيز مكروه است.
48 ـ على بن جعفر از برادرش امام كاظم عليه السّلام روايت كرد كه از آن حضرت پرسيدم: آيا كشتى گرفتن براى مُحرم رواست؟ فرمود: خوب و روا نيست، چون بيم آن است كه زخمى شود يا بعضى از موهاى او بريزد.
ب ـ طواف
فضيلت طواف
49 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
طواف ، زينت كعبه است .
50 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند ، به طواف كنندگان افتخار مى كند .
51 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند در هر روز يكصد و بيست رحمت فرو مى فرستد ، شصت رحمت براى طواف كنندگان است ، چهل رحمت براى مقيمان اطراف خانه خدا و بيست رحمت براى تماشاگران خانه خدا .
52 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس هفت بار ، خانه خدا را طواف كند و آن را بشمارد ، براى هرگامش حسنه اى نوشته مى شود و گناهى از او محو مى گردد و يك درجه بر او افزوده مى شود و (ثوابى) برابر با آزاد كردن يك برده دارد .
53 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس هفت بار بر گرد كعبه طواف كند و سخنى جز به
«سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله، الله اكبر و لا حول ولا قوّة الّا بالله» نگويد، ده گناه از او محو مى شود و ده حسنه براى او نوشته مى شود و به وسيله آن ده درجه بالا مى رود و هر كس طواف كند و در آن حال حرف بزند، با دو پايش در رحمت فرو رفته است، همچون كسى كه با دوپايش در آب فرو رود.
54 ـ امام باقر عليه السّلام : هيچ بنده با ايمانى نيست كه هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز بگزارد و طواف و نمازش را نيكو بجا آورد ، مگر آن كه خداوند ، او را مى آمرزد .
55 ـ امام صادق عليه السّلام : پدرم مى گفت :هركس هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز ، در هرجاى مسجد كه بخواهد بخواند ، خداوند شش هزار حسنه برايش مى نويسد و شش هزار گناه از او مى زدايد و شش هزار درجه بر او مى افزايد و شش هزار نياز او را بر مى آورد . هركدام ازاين نيازها زود برآيد ، به خاطر رحمت خداست و هركدام به تأخير افتد ، به خاطر اشتياق خداوند به دعاى اوست .
56 ـ امام صادق عليه السّلام : در هرروز ، كعبه را لحظه اى است كه هركس در آن لحظه كعبه را طواف كند ، يا قلبش به كعبه مشتاق شود ، ولى عذر و مانعى او را از طواف كعبه باز دارد ، آمرزيده مى شود .
57 ـ امام صادق عليه السّلام : طواف ، از اعمال بزرگ حج است ، هر كس طواف واجب را عمداً ترك كند ، حج نگزارده است .
ادب طواف
58 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
طواف كعبه ، چون نماز است ، پس هنگام طواف ، كم حرف بزنيد .
59 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : طواف خانه خدا همچون ، نماز است ، الّا اينكه خداوند ، سخن گفتن درطواف را برايتان حلال كرده است . پس اگر كسى سخنى مى گويد ، جز به خير ، سخن نگويد .
60 ـ عبدالرحمن بن سيابه : از امام صادق عليه السّلام درباره طواف پرسيدم كه تند و با شتاب بروم ، يا كند و آهسته ؟ فرمود : راه رفتنى ميانه .
61 ـ سالم از پدرش نقل مى كند : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را ـ وقتى به مكّه مى آمد ـ هنگام لمس ركنِ حجر الأسود ديدم ، در آغاز طواف ، سه دور از هفت دور طواف را با حالتى شبيه دويدن انجام مى داد .
62 ـ جابر : چون پيامبر صلّى الله عليه و آله به مكّه آمد ، وارد مسجد الحرام شد، حجر الأسود را لمس كرد، سپس از سمت راست آن ، سه دور طواف را هروله كنان انجام داد و چهار دور ، را راه رفت . سپس كنار مقام ابراهيم عليه السّلام آمد و فرمود : «از مقام ابراهيم، جاىِ نماز برگزينيد»[4]. دو ركعت نماز خواند ، در حالى كه مقام ابراهيم ، ميان او و كعبه قرار داشت ، پس از آن دو ركعت ، آمد و بر حجر الأسود دست كشيد ، سپس به طرف «صفا» بيرون رفت .
63 ـ ابوطفيل: به ابن عبّاس گفتم، به نظر تو اين تند رفتن و هروله در سه دور طواف و رفتنِ معمولى در چهار دور، مستحبّ و سنّت است؟ قوم تو مى پندارند كه سنّت است. گفت: راست گفتند و دروغ گفتند. گفتم: چطور هم راست گفتند هم دروغ؟ گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وارد مكّه شد. مشركان گفتند: محمد و يارانش از لاغرى نمى توانند كعبه را طواف كنند و حسد مى ورزيدند. اين بود كه پيامبر ، به اصحاب دستور داد سه دور را تند و هروله كنان بروند، چهار دور را راه بروند.
64 ـ بكر بن محمد: بيرون آمدم و در كنار امام صادق عليه السّلام به طواف مشغول بودم، تا آن كه از طوافش فارغ شد. سپس كنار آمد و دو ركعت نماز خواند، با ركنِ كعبه و حجرالأسود و شنيدم كه در سجده مى گفت: «چهره ام از روى عبوديت و بردگى براى تو سجود مى كند، و جز تو معبودى نيست، حقّاً و براستى! پيش از هرچيز، نخستين و پس از هر چيز، آخرينى، اينك اين منم در پيشگاهت. (هستى ام در قبضه قدرت توست)، مرا بيامرز، كه جز تو، گناه بزرگ را نمى بخشايد. مرا ببخشاى، كه به گناهانم بر خويش اقرار مى كنم و گناه بزرگ را جز تو كسى دفع نمى كند». سپس سربلند كرد، از گريه صورتش چنان بود كه گويا در آب فرو برده شده است.
65 ـ سعدان بن مسلم : امام كاظم عليه السّلام را ديدم كه دست بر حجر الأسود كشيد ، سپس طواف كرد ، دور هفتم كه تمام شد به وسط خانه خدا آمد و «ملتزم» را كه اصحاب ما براى دعا به آن مى چسبند ، رها كرد . دستش را بر كعبه گشود و مقدارى درنگ كرد ، سپس كنار حجر الأسود رفت و بر آن دست كشيد و پشت مقام ابراهيم عليه السّلام نماز خواند . دوباره بازگشت و حجر الأسود را لمس كرد ، سپس رفت تا در دور هفتمِ طواف به «ملتزم» رسيد ، به وسط خانه خدا آمد و دست خود را گشود ، باز حجر الأسود را لمس كرد و پشت مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز خواند . سپس حجر الأسود را لمس كرد و به طواف پرداخت ، آخر دور هفتم به وسط خانه خدا آمد ، باز دست بر حجر الأسود كشيد ، سپس دو ركعت نماز ، پشت مقام ابراهيم عليه السّلام گزارد . باز نزد حجر الأسود آمد و ميان حجر الأسود و درِ كعبه را دست كشيد ، سپس مدتى مكث كرد ، كنار حجر الأسود آمد ، هشت ركعت نماز خواند ، آخرين ديدارش با كعبه ، زير ناودان بود . دست خود را گشود و دعا كرد . سپس مدتى توقّف كرد ، آنگاه از در حنّاطان بيرون رفت .
66 ـ امام صادق عليه السّلام : طواف را در حالى رها كن ، كه هنوز ميل به آن دارى .
تشويق به طوافِ زياد
67 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
زياد طواف كنيد ؛ چرا كه طواف ، كمترين چيزى است كه در قيامت ، در نامه هاى اعمالتان ديده مى شود .
68 ـ امام صادق عليه السّلام : يك طواف در دهه (اوّل ذى حجّه) برتر از هفتاد طواف در حج است .
69 ـ امام صادق عليه السّلام : طوافى پيش از حج ، برتر از هفتاد طواف بعد از حج است .
70 ـ امام صادق عليه السّلام : اوّلين عدالتى كه حضرت قائم عليه السّلام آشكار مى سازد ، اين است كه منادى او ندا مى دهد : آن كه طواف مستحب به جا مى آورد ، حجر الأسود و طواف را به كسى واگذار كند كه طواف او واجب است .
71 ـ عبدالرحمن بن حجّاج: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مى خواهم معتكف مكه شوم، چه كنم؟ فرمود: هرگاه هِلال ماه ذى حجّه را ديدى، به «جعرانه» برو و از آن جا براى حج مُحرِم شو. گفتم: وقتى وارد مكه شدم و تا روز ترويه مى مانم و كعبه را طواف نمى كنم. چه كنم؟ فرمود: ده روز مى مانى و به كعبه نمى روى؟ ده روز زياد است، كعبه مهجور و ترك شده نيست (يعنى نبايد باشد).
استلام حجر وآداب آن
استحباب استلام
72 ـ امام صادق عليه السّلام :
پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در هر طواف واجب و مستحب، بر حجرالأسود دست مى كشيد.
73 ـ جابر بن عبدالله : روز برآمده بود، كه وارد مكه شديم. پيامبر صلّى الله عليه و آله كنار درِ مسجد آمد، شترش را خواباند، سپس وارد مسجد شد. از حجرالأسود آغاز كرد و دست بر آن كشيد و چشمانش پر اشك شد. سپس سه دور هروله كنان و چهار دور معمولى طواف كرد تا فارغ شد. پس از فراغت، حجرالأسود رابوسيد، دستانش را بر آن نهاد وآن ها را به چهره اش كشيد.
74 ـ ابن عمر : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رو به حجرالأسود كرد، لب هاى خود را بر آن نهاد و بسيار گريست. سپس روى برگرداند، عمر بن خطاب را ديد كه مى گريد. فرمود: اى عمر! اينجاست كه بايد اشكها بريزد!
75 ـ ابن عمر : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه دست بر حجرالأسود مى كشيد. از آن پس بر حجرالأسود نگذشتم، مگر آن كه من هم دست بر آن كشيدم.
76 ـ معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: مردى حج انجام داده، ولى دست بر حجرالأسود نكشيده است. فرمود: اين مستحب است، اگر نتواند ، خداوند به عذر پذيرى شايسته تر است.
حكمتِ استلام
77 ـ امام باقر عليه السّلام :
حجرالأسود، مانند پيمان است و دست كشيدن بر آن مثل بيعت است. آن حضرت هرگاه دست بر آن مى كشيد، مى گفت: خدايا! اين امانت من است كه ادا كردم و پيمان من است كه بستم، تا نزد تو براى من گواهى دهد كه رساندم.
78 ـ حلبى: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: دست كشيدن به حجرالأسود، چرا سنت شده است؟ فرمود: آنگاه كه خداوند از فرزندان آدم پيمان گرفت، حجرالأسود را از بهشت فرا خواند و به آن دستور داد، آن هم پيمان را گرفت (و بلعيد). پس حجرالأسود، براى هر كه به پيمان وفا كند، گواهى به وفا مى دهد.
79 ـ امام صادق عليه السّلام : خداى متعال چون از بندگان پيمان گرفت، حجرالأسود را فرمان داد تا آن را برگرفت (و فرو برد). از اين رو گفته مى شود: امانت من است، كه ادا كردم و پيمان من است كه وفا كردم، تا براى من گواهى دهى، كه وفا كردم.
 چگونگى استلام
80 ـ يعقوب بن شعيب:
از امام صادق عليه السّلام درباره استلام بر ركن پرسيدم. فرمود: استلام ، به اين صورت است كه شكم خود را بر آن بچسبانى و مسح، آن است كه دست بر آن بكشى.
81 ـ سعيد اعرج: از امام صادق عليه السّلام درباره دست كشيدن به حجرالأسود از طرف درِ كعبه، پرسيدم. فرمود: مگر نمى خواهى ركن را لمس كنى؟ گفتم: چرا. فرمود: از هر جا كه دستت برسد، تو را كافى است.
 تكبير
82 ـ امام صادق عليه السّلام :
چون آدم عليه السّلام به حجرالأسود در ركن نظر كرد، خدا را تكبير
گفت و تهليل نمود و بزرگ داشت. از اين رو سنت جارى شد، كه تكبير گويند و از سمتِ صفا رو به ركنى روند كه حجر الأسود در آن است.
83 ـ يعقوب بن شعيب : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : وقتى روبروى حجر الأسود قرار گرفتم ، چه بگويم؟ فرمود : تكبير بگو و بر پيامبر و آل او صلّى الله عليه و آله درود فرست . وشنيدم كه خود امام عليه السّلام ، چون پيش حجرالأسود مى آمد ، مى گفت : «الله اكبر . السلام على رسول الله صلّى الله عليه و آله » .
 دعا
84 ـ امام حسن عليه السّلام
وقتى خود را به ركن [حجرالأسود مى چسباند ، چنين دعا مى كرد:
«خدايا! بر من نعمت دادى و مرا سپاسگزار نيافتى، مرا به بلا فكندى و صابرم نيافتى، نه با ناسپاسى، نعمتت را از من گرفتى و نه با بى صبرى، گرفتارى مرا دوام بخشيدى. خدايا! از بزرگوار، جز بزرگى و كرم نيايد».
85 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه به حجرالأسود نزديك شدى، دستانت را بالا ببر و خدا را حمدوثنا بگو وبر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست واز خدا بخواه كه از تو بپذيرد. سپس دست به حجرالأسود كشيده آن را ببوس. اگر نتوانستى ببوسى، دست بر آن بكش و اگر نتوانستى دست بكشى، به آن اشاره كن و بگو:
«خدايا! امانتم را ادا كردم و پيمانم بود كه وفا كردم تا براى من بر وفاى به عهد، گواهى دهى (دهد). خدايا! كتاب تو را و سنت پيامبرت را پذيرفته ام. گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا و بى شريك، معبودى نيست و محمد، بنده و فرستاده اوست. به خدا ايمان آوردم و به جِبت[5] و طاغوت و لات و عُزّى و پرستش شيطان و پرستش هر آنچه جز خدا نظير او خوانده مى شود، كفر ورزيدم».
پس اگر همه اين ها را نتوانى بگويى، بخشى از آن را بگو، و بگو:
«خدايا! دستم را به سويت گشودم، رغبت من به آنچه نزد توست افزون است. پس تسبيح گويى مرا بپذير و مرا بيامرز و رحمت آور. خدايا! از كفر و فقر و جايگاه هاى خوارى در دنيا و آخرت به تو پناه مى برم».
 استلام نكردن هنگام ازدحام
86 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله
ـ خطاب به عمر ـ : اى عمر! تو مردى نيرومندى، براى رسيدن به حجرالأسود فشار نياور كه ناتوان را بيازارى. اگر خلوتى يافتى آن را لمس كن و گرنه رو به آن بايست و لا اله الّا الله و تكبير بگو.
87 ـ عايشه: در حجة الوداع، پيامبر سوار بر شتر خود، گِرد كعبه طواف كرد و ركن را لمس  كرد، چون خوش نداشت كه مردم را از آن كنار بزنند.
88 ـ ابو الطفيل: پيامبر را ديدم كه كعبه را طواف مى كرد و با عصايى كه در دستش بود، حجرالأسود را لمس مى كرد و آن عصا را مى بوسيد.
89 ـ حارث: هرگاه على عليه السّلام بر حجرالأسود مى گذشت و بر آن ازدحام مى ديد، رو به آن كرده تكبير مى گفت و مى گفت: خدايا! كتاب تو و سنّت پيامبرت را، باور دارم.
90 ـ امام صادق عليه السّلام : پيشتر مى گفتيم كه بايد به حجرالأسود آغاز كرد و به آن ختم نمود ولى امروز مردم زياد شده اند.
91 ـ سيف تمّار: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم، نزد حجرالأسود رفتم. آن جا را پر از ازدحام يافتم و جز يك نفر از يارانمان كسى را نيافتم. از او پرسيدم، گفت: بايد بر آن دست بكشى. حضرت فرمود: اگر آن را خالى ديدى (چنين كن) و گرنه از دور سلام بده.
92 ـ حماد بن عثمان: مردى در حال طواف خدمت امام صادق عليه السّلام آمد و گفت: يا ابا عبدالله! درباره دست كشيدن بر حجرالأسود، چه مى گويى؟ فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه و آله بر آن دست كشيد. گفت: تو را نديدم كه بر آن دست بكشى؟ فرمود: دوست ندارم ناتوانى را بيازارم يا خودم آزرده شوم. گفت: گفتى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آن را لمس كرد! فرمود: آرى، ولى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را چون مى ديدند، حق او را مى شناختند (و راه را باز مى كردند) ولى من، حقّم را نمى شناسند.
93 ـ عبدالرحمن بن حجاج: امام صادق عليه السّلام فرمود: مشغول طواف بودم، سفيان ثورى هم نزديك من بود. وى گفت: يا ابا عبدالله! وقتى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به حجر الأسود مى رسيد چه مى كرد؟ من گفتم: پيامبر، در هر طواف، چه واجب و چه مستحب، دست بر آن مى كشيد. حضرت فرمود: كمى از من عقب افتاد. چون به حجرالأسود رسيدم، عبور كردم و رفتم و دست بر آن نكشيدم. خود را به من رساند و گفت: يا ابا عبدالله! مگر نگفتى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در هر طواف واجب و مستحب، آن را لمس مى كرد؟ گفتم: مردم براى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله جايگاهى مى ديدند كه براى من نمى بينند. هرگاه به حجرالأسود مى رسيد، براى او راه مى گشادند تا بر آن دست بكشد و من فشار بر مردم را دوست ندارم.
94 ـ محمد حلبى از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: اگر شلوغ بود و نتوانستم بر حجرالأسود دست بكشم (تكليف چيست؟). فرمود: پيرمرد و ناتوان و بيمار، رخصت دارند. دوست ندارم كه دست كشيدن بر آن را رها كنى، مگر آن كه چاره اى نداشته باشى.
95 ـ محمد بن عبيدالله: از امام رضا عليه السّلام پرسيدند: آيا اگر مردم زياد شدند، براى لمس حجرالأسود با آنان بايد ستيزه كرد؟ فرمود: هرگاه چنين بود، پس با دستت به آن اشاره كن.
دعاهاى طواف
96 ـ عبدالله بن سائب :
رسول خدا صلّى الله عليه و آله را بين ركن يمانى و حجر الأسود ديدم كه مى گفت : «ربّنا آتنا في الدنيا حسنةً وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النار؛ خدايا در دنيا به ما نيكى عطا كن ، در آخرت هم به ما نيكى عطا كن و ما را از دوزخ نگهدار» .
97 ـ ابن مسعود: پيامبر صلّى الله عليه و آله كعبه را طواف كرد. سپس دست بر آن نهاد و چنين دعا كرد:
«خدايا! خانه، خانه توست و ما، بندگان توييم و پيشانى (و اختيار) ما، به دست توست و رفت و آمد ما، در قبضه قدرت توست. اگر عذابمان كنى، به سبب گناهان ماست و اگر ما را ببخشايى، به رحمت توست. حجّ خود را بر هر كس كه راه و توانى به سوى آن داشته باشد واجب ساختى، تو را سپاس كه براى ما اين راه را قرار دادى. خدايا! پاداش سپاسگزاران به ما روزى كن».
98 ـ عبدالأعلى تيمى : حضرت خديجه عليها السّلام گفت : يا رسول الله! در حالى كه طواف خانه خدا مى كنم ، چه بگويم؟ فرمود : بگو :
«خدايا گناهان و خطاها ، عمد و اسرافم را در كارم ببخشا ، زيرا اگر تو مرا نيامرزى ، هلاكم مى كنى» .
99 ـ سعيد بن مسيّب: پيامبر صلّى الله عليه و آله چون بر ركن يمانى مى گذشت، چنين مى گفت:
«خدايا! به تو پناه مى برم از كفر وخوارى وتنگدستى و جايگاه هاى خوارى در دنيا و آخرت. پروردگارا! در دنيا به ما نيكى و در آخرت نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش نگهدار».
100 ـ عثمان: در روزگار پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله مردى ميان ركن حجرالأسود و ركن يمانى، سه بار چنين مى گفت:
«خدايا! تو خدايى، تو رحمانى، معبودى جز تو نيست. تو پروردگارى و پروردگارى جز تو، نيست. تو بر پا ايستاده دائمى كه غفلت نمى كنى و تويى كه آنچه ديدنى و ناديدنى است آفريدى و تويى كه بدون آموختن، هر چيز را مى دانى».
پيامبر صلّى الله عليه و آله از كارش با خبر شد و فرمود: اگر چنين گفته است ـ و خدا داناتر است ـ او را به بهشت مژده دهيد و خبر دهيد كه او در ميان قوم خودش مثل صاحب ياسين[6] در ميان قوم خود است.
101 ـ امام صادق عليه السّلام : گرد خانه خدا، هفت دور طواف كن. در طواف مى گويى :
«خدايا! تو را به آن نامت مى خوانم، كه با آن، بر سينه درياها و بر جاده هاى زمين راه مى روند و به آن نامى كه عرش تو از آن به اهتزاز در مى آيد و به نامى كه گام هاى فرشتگانت از آن به لرزه مى افتد و به نامى كه موسى عليه السّلام از سوى وادى طور ، تو را با آن صدا كرد و جوابش دادى و محبتى از خويش را بر او گستراندى و به نامى مى خوانمت كه به خاطر آن، گذشته و آينده محمد صلّى الله عليه و آله را بخشودى و نعمتت را بر او تمام ساختى ، از تو مى خواهم كه با من چنين و چنان كنى» (هردعايى كه مى خواهى بكن) .
و هر بار كه به در كعبه رسيدى ، بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله درود فرست و بين ركن يمانى و حجر الأسود ، مى گويى :
«پروردگارا! در دنيا و آخرت به ما نيكى عطا كن و از عذاب آتش ، نگاهمان دار» . و در طواف بگو «خداوندا! به تو نيازمندم ، بيمناك و پناهنده ام ، نه جسمم را دگرگون ساز ، نه نامم را عوض كن» .
102 ـ امام سجاد عليه السّلام : هرگاه پيش از رسيدن به ناودان، به حِجر مى رسيد سرش را بلند كرده، مى گفت:
«خدايا به رحمت خود مرا وارد بهشت كن ـ در حالى كه به ناودان مى نگريست ـ و به رحمت خويش از دوزخ پناهم ده و از بيمارى عافيتم بخش و از روزى حلال بر من وسعت بده و شرّ فاسقان جنّ و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور ساز».
103 ـ امام سجاد عليه السّلام : هرگاه در دور هفتم طواف بودى ، به «متعوّذ» [7] برو ، و آن ، جايى است در پشت كعبه ، روبروى در آن . سپس بگو :
«خدايا ! خانه ، خانه توست و بنده ، بنده توست و اين جا ، جايگاه پناه آورنده به تو از دوزخ است . خدايا! شادى و گشايش از سوى توست» .
سپس ركن يمانى را لمس كن ، سپس به طرف حجر الأسود برو و طواف را به آن ختم كن .
104 ـ امام سجاد عليه السّلام : هربار كه به در كعبه رسيدى ، بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست و در طواف بگو : «خدايا! به تو نيازمندم و بيمناك و پناهنده ام ، نامم را عوض مكن و جسمم را تغيير مده» .
و چون در دور هفتم به آخر كعبه (كه مستجار است ، كمى به ركن يمانى مانده) رسيدى ، دستانت را بگستر و صورت و شكم خود را به كعبه بچسبان ، سپس بگو :
«خدايا! خانه ، خانه توست و بنده ، بنده تو و اينجا ، جايگاه پناه آورنده به تو از آتش است» . سپس در پيشگاه خدا ،به گناهانت اعتراف كن ، زيرا هيچ بنده اى در اين مكان ، در آستان خداوند به گناهانش اعتراف نمى كند ، مگر آن كه آمرزيده مى شود ، ان شاء الله . امام صادق عليه السّلام به غلامانش فرمود : از من فاصله بگيريد ، تا در پيشگاه پروردگارم ، به آنچه كرده ام اعتراف كنم .
«خدايا، شادى و گشايش و عافيت از سوى توست . خدايا! عملم اندك است ، آن را بيفزاى و آنچه را كه تو از كار من آگاه شدى و بر بندگانت پنهان است ، ببخشاى» و از آتش ، به خدا پناه مى جويى و هردعايى كه براى خودت خواستى ، مى طلبى . سپس رو به ركن يمانى و ركنى كه حجر الأسود در آن است آورده ، طواف را به آن ختم مى كنى و اگر نتوانستى ، عيبى ندارد . و مى گويى : «خدايا! به آنچه روزيم داده اى قانعم گردان و آنچه را به من داده اى برايم مبارك ساز» .
105 ـ عبدالسلام بن عبدالرحمن : به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : وارد طواف شدم، هيچ دعايى بر زبانم جارى نشد، مگر صلوات بر پيامبر و خاندان او . سعى (صفا و مروه) هم كه كردم ، چنين بود . فرمود : به هيچ خواهنده اى ، چيزى برتر از آنچه به تو عطا شده ، عطا نشده است .
106 ـ احمد بن موسى بن سعد : در طواف ، همراه امام رضا عليه السّلام بودم . چون برابر ركن يمانى رسيديم ، حضرت ايستاد و دستانش را بالا برد و گفت :
«اى خدا! اى صاحب عافيت! اى خالق عافيت ، اى روزى ده عافيت ، اى نعمت دهنده و منت گذارنده و احسان كننده به عافيت ، بر من و همه بندگانت! اى مهربان و بخشايشگرِ دنيا و آخرت! بر محمد و آل محمد صلّى الله عليه و آله درود فرست و ما را عافيت و دوام عافيت و كمال عافيت و شكر بر عافيت در دنيا و آخرت ، روزى گردان . اى مهربانترين مهربانان» .
ج ـ نماز طواف
107 ـ امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام :
دو ركعت نماز طواف واجب را جز كنار مقام ابراهيم سزاوار نيست بخوانى، ولى نماز طواف مستحب را هر جاى مسجد كه خواستى بخوان.
108 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه از طوافت فراغت يافتى، نزد مقام ابراهيم عليه السّلام برو و دو ركعت نماز بگزار و مقام ابراهيم را پيش روىِ خود قرار بده . در ركعت اوّل ، سوره «قل هو الله احد» و در ركعت دوم «قل يا ايها الكافرون» بخوان . سپس تشهد بخوان و حمد و ثناى الهى بگو و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات فرست و از خداوند بخواه كه از تو قبول كند . اين دو ركعت ، واجب است در هر ساعتى مى خواهى ، بخوان ، هنگام طلوع خورشيد و غروب آن . ولى از هنگامى كه طوافت را بجا مى آورى و فارغ مى شوى ، تأخير مينداز و آن دو ركعت را بخوان .
109 ـ امام صادق عليه السّلام : پس از دو ركعت نماز طواف واجب ، اين دعا را مى خوانى :
«خدايا ، به خاطر اطاعتم از تو و پيامبرت صلّى الله عليه و آله ، بر من رحمت آور . خدايا از اينكه از محدوده اطاعت تو خارج شوم ، مرا دور كن و مرا از دوستداران خودت و پيامبرت و فرشتگانت و بندگانِ صالحت قرار بده» .
110 ـ حسين بن عثمان : امام كاظم عليه السّلام را ديدم كه مقابل مقام ابراهيم عليه السّلام نزديك سايه هاى مسجدالحرام، دو ركعت نماز طواف واجب مى خواند[8].
111 ـ امام حسين عليه السّلام را در حال طواف خانه خدا ديدند ، سپس نزد مقام ابراهيم عليه السّلام آمد و نماز گزارد . آنگاه صورت بر مقام نهاد و شروع به گريه كرد و مى گفت : «بنده كوچك تو در آستان توست ، خواهنده تو و بينواى تو در پيشگاه توست» اين را پيوسته تكرار مى كرد .
د ـ سعى بين صفا و مروه
مسعى ، محبوبترين مكان
112 ـ امام صادق عليه السّلام :
نزد خداوند ، هيچ بقعه اى محبوبتر از محلّ سعى نيست ، زيرا هر گردنكشى در آن خوار مى شود .
113 ـ سعى واجب شده است براى خوار كردن جبّاران .
حكمت سعى
قرآن :
«صفا و مروه از شعائر خداست . پس هركس حج و عمره خانه خدا به جا آورد ، عيبى ندارد كه بين آن دو طواف (سعى) كند . و هركه نيكى انجام دهد ، خداوند سپاسگزار و داناست» .
حديث :
114 ـ امام صادق عليه السّلام :
سعى بين صفا و مروه ، از آن جهت واجب شد كه شيطان ، خود را به حضرت ابراهيم عليه السّلام نشان داد . جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه به او حمله كند ، شيطان هم گريخت . از اين رو سنّت «هروله» قرار داده شد .
115 ـ على بن جعفر : از آن حضرت (امام كاظم عليه السّلام ) ، درباره سعى ميان صفا و مروه پرسيدم . فرمود : به خاطر سعى ابراهيم عليه السّلام ، قرار داده شده است .
ادب سعى
116 ـ امام صادق عليه السّلام
ـ به روايت معاوية بن عمار ـ : رسول خدا صلّى الله عليه و آله وقتى از طواف و دو ركعت نماز آن فراغت يافت ، فرمود : از جايى آغاز مى كنم كه خداوند به آن آغاز كرده است ، خداوند بزرگ مى فرمايد : صفا و مروه از شعائر خداست .
امام صادق فرمود : سپس به سوى صفا بيرون رو ، از همان درى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بيرون رفت ، از درى كه مقابل حجر الأسود است ، تا آن وادى را با آرامش و وقار طى كنى . پس بر صفا بالا برو تا به كعبه بنگرى و رو به ركنى باشى كه حجر الأسود در آن است . پس خدا را حمد و ثنا گفته ، نعمتها و نيكى هايش را نسبت به تو ، تا آن جا كه بتوانى يادكن ، سپس هفت بار «الله اكبر» ، هفت بار «الحمد لله» و هفت بار «لا اله الا الله» بگو و سه مرتبه چنين بگوى :
«جز خداى يكتا ، معبودى نيست ، شريكى ندارد ، سلطنت و ستايش از آن اوست ، زنده مى كند و مى ميراند و او زنده اى است كه مرگ ندارد . و بر هرچيز تواناست» .
سپس بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات بفرست و سه بار بگو : خدا بزرگتر است ، خدا را سپاس بر اينكه هدايتمان كرد و ما را آزمود و حمد از آن خداى زنده قيّوم و ابدى است» . وسه بار بگو : «شهادت مى دهم كه جز خدا ، معبودى نيست و محمد صلّى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست ، جز او را نمى پرستيم ، دين را براى او خالص ساخته ايم ، هرچند مشركان را ناخوش آيد .»نيز سه بار بگو: «پروردگارا، از تو خواستار گذشت، عافيت و يقين هستم». و سه بار بگو : «خدايا در دنيا به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى و ما را از عذاب دوزخ نگهدار» . سپس صد بار «الله اكبر»، صد بار «لا اله الا الله»، صد بار «الحمدلله» وصد بار «سبحان الله» بگو ، آنگاه بگو :
«جز خداى يكتا معبودى نيست ، وعده اش را وفا كرد ، بنده اش را نصرت بخشيد و به تنهايى بر احزاب ، غالب گشت ، سلطنت و ستايش تنها از آن اوست . خدايا! در مردن و پس از آن ، برايم بركت قرار بده ، خدايا! از تاريكى و وحشت قبر به تو پناه مى برم . خدايا! آن روز كه سايه اى جز سايه تو نيست ، مرا در سايه سار عرش خويش قرار ده» .
و دين و جان و خانواده ات را ، پيوسته به خداوند بسپار و بگو :
«دين و جان و خانواده ام را به خداى مهربانى مى سپارم كه امانتها را ضايع نمى كند . خدايا! مرا طبق كتاب خود و سيره پيامبرت به كار گير و بر آيين او بميران و از فتنه نگاهم دار» .
سپس سه بار تكبير بگو ، سپس دو مرتبه آن دعا را بگو و يك بار تكبير بگو ، و بار ديگر دعا را بخوان اگر اين همه را نتوانى ، بخشى از آن را بگو . امام صادق عليه السّلام فرمود : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به اندازه آرام خواندن سوره بقره ، بر صفا مى ايستاد .
117 ـ جابر بن عبدالله : رسول خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه بر صفا مى ايستاد ، سه بار تكبير مى گفت و مى گفت: «جز خداى يكتا معبودى نيست ، شريكى ندارد . سلطنت و ستايش از آنِ اوست و او بر هرچيز تواناست» . و اين كار را سه بار انجام مى داد و دعا مى خواند و مانند همين را در مروه نيز انجام مى داد .
118 ـ جابر بن عبدالله ، حديثِ حج پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله را نقل كرده ، مى گويد : سپس از در مسجدالحرام به طرف صفا بيرون رفت . چون به صفا نزديك شد ، آيه «إنّ الصفا و المروة من شعائر الله» را خواند و فرمود : به آنچه خدا آغاز كرده ، آغاز مى كنم . پس از صفا شروع كرد . بالاى آن رفت ، تا آن جا كه خانه خدا را ديد ، پس لا اله الا الله و تكبير گفت و فرمود :
«هيچ معبودى جز خدا نيست ، تنهاى بى شريك ، سلطنت و ستايش از آنِ اوست . زنده مى كند و مى ميراند و او بر هرچيز تواناست . معبودى جز خدا نيست . يكتاست ، به وعده اش عمل كرد و بنده اش را يارى رساند و به تنهايى گروهها (ى مشرك) را پراكنده ساخت» سپس در اين فاصله دعا كرد و سه بار آن را تكرار نمود .
آنگاه به سوى مروه فرود آمد ، تا آن كه گامهايش در ريگزار ميانِ آن وادى (بين صفا و مروه) قرار گرفت ، تا آن كه بالا رفت . رفت تا به مروه رسيد. بر فراز مروه هم، چنان كرد كه بر صفا. وپايان طوافش بر مروه بود.
119 ـ على بن نعمان در حديثى مرفوعه : اميرالمؤمنين عليه السّلام وقتى از صفا بالا مى رفت ، رو به كعبه دستهايش را بالا مى برد و مى گفت :
«خدايا! همه گناهان مرا ببخشاى ، اگر باز هم گناه كردم ، تو هم باز ببخشاى ، تو بخشاينده مهربانى . خدايا با من چنان كن كه تو شايسته آنى ، اگر آنگونه كه تو شايسته آنى با من رفتار كنى ، مرا مى آمرزى و اگر عذابم كنى ، تو از عذابم بى نيازى ، ولى من به رحمت تو نيازمندم . اى آن كه به رحمت او محتاجم! بر من رحم كن . خدايا با من چنان مكن كه من شايسته آنم ، كه اگر چنين كنى عذابم خواهى كرد ، بى آن كه بر من ستم كنى . در حالى هستم كه از عدل تو پروا دارم و از ستمت نمى ترسم ، اى دادگرِ بى ستم ، بر من رحم كن» .
120 ـ محمد بن عمر بن يزيد ، از برخى اصحاب خود نقل مى كند : پشت سر امام كاظم عليه السّلام بالاى صفا يا مروه بودم و او بيش از اين دو سخن ، چيزى نمى گفت:
«خدايا از تو مى خواهم حسن ظنّ به خودت را در هرحال و نيّت صادق در توكّل بر تو را» .
121 ـ امام صادق عليه السّلام : هركه خواهد ثروتش افزون شود ، ايستادن بر صفا و مروه را طول دهد .
122 ـ امام صادق عليه السّلام : ميان صفا و مروه منشين، مگر از روى خستگى.
پاداش سعى
123 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
حج گزار وقتى بين صفا و مروه سعى كند ، از گناهانش بيرون مى آيد .
124 ـ امام سجّاد عليه السّلام : فرشتگان ، براى كسى كه ميان صفا و مروه سعى كند ، شفاعت مى كنند و شفاعتشان درباره او پذيرفته مى شود .
هـ ـ تقصير
125 ـ امام صادق عليه السّلام :
اگر در عمره تمتّعى، چون از سعى فارغ شدى از موى اطراف سر و ريش خود بزن و مقدارى از سبيلت را بچين و ناخنهايت را بگير و مقدارى را براى حجّ خود نگاه دار و چون چنين كردى، از احرام بيرون آمده اى، از هر چه كه از آن احرام بسته بودى. پس هر قدر كه خواستى بر گِرد كعبه طواف مستحب كن.
126 ـ امام صادق عليه السّلام : طواف متمتّع آن است كه كعبه را طواف كند، ميان صفا و مروه سعى كند و از موى خود كوتاه كند، اگر چنين كرد، از احرام درآمده است.
127 ـ امام صادق عليه السّلام : هفت بار بر گرد خانه خدا طواف كن، نزد مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز بخوان و بين صفا و مروه سعى كن و از موى خود بچين و چون روز ترويه رسيد، غسل كن و احرام براى حج ببند و مثل مردم انجام بده.
3 / 3واجبات حجّ تمتّع
الف ـ احرام
128 ـ امام صادق عليه السّلام :
چون آدم مأمور به توبه شد، جبرئيل به او گفت: اى آدم، برخيز. پس او را روز ترويه بيرون آورد، دستور داد غسل كند و مُحرِم شود ... پس چون روز هشتم ذى حجّه شد، جبرئيل او را به سوى منا بيرون آورد. شب آن جا ماند. چون صبح شد او را به سوى عرفات بيرون آورد. آنگاه كه او را از مكّه بيرون آورده بود، احرام و لبّيك گويى را به او ياد داده بود. روز عرفه، هنگام زوال خورشيد (ظهر) لبّيك را قطع كرد.
129 ـ امام صادق عليه السّلام : آن كه عمره تمتع انجام داده ... روز ترويه، براى حج احرام مى بندد.
130 ـ امام صادق عليه السّلام : روز ترويه كه رسيد همان كار [وادى عقيق را انجام مى دهى سپس ميان ركن و مقام احرام حج مى بندى و پيوسته محرم مى مانى تا اينكه در مواقف «عرفات و مشعر» وقوف كنى و بر جمرات سنگ زنى و قربانى كنى و لباس احرام از تن بيرون آورى و غسل نمايى و بيت را زيارت كنى كه اگر اين گونه كردى از احرام بيرون مى آيى .
131 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى روز ترويه محرم شوى ، همان كارى را بكن كه هنگام احرام كردى . موى شاربت را بچين ، ناخن بگير ، اگر شرمگاهت موى دارد ، بزداى و نيز موى زير بغل را . غسل كن ، جامه هاى احرامت را بپوش و به مسجدالحرام برو ، پيش از احرام ، در آن جا شش ركعت نماز بخوان و دعا كن و از خداوند ، يارى بطلب و بگو :
«خدايا! مى خواهم به حج بروم ، برايم آسانش كن و هرجا كه از رفتن بازم داشتى ، مرا به آن تقديرت كه بر من مقدّر ساختى ، از احرام به در آور» .
و بگو :
«مو ، پوست ، گوشت و خونم را از زنان و لباسها و بوهاى خوش ، براى تو حرام مى كنم و با اين كار ، تنها تو و سراى آخرت را مى خواهم . هرجا كه از رفتن بازم داشتى ، مرا به آن تقديرت كه بر من مقدر داشتى ، از احرام در آور» . سپس از مسجدالحرام لبّيك بگو ، آنگونه كه هنگام احرام مى گفتى و بگو : «لبّيك ، با حجّى كه كمال و رسايى آن بر توست» .
پس اگر بتوانى كه رفتنت به منى هنگام ظهر باشد ، چنين كن و گرنه ، هروقتى كه از روز ترويه برايت آسان باشد .
ب ـ وقوف در عرفات
آداب رفتن به عرفات
132 ـ عبيد الله بن على حلبى :
از امام صادق عليه السّلام پرسيدم چرا به روز ترويه [9] ، ترويه مى گويند؟ فرمود : چون در عرفات ، آب نبود و حجّاج براى آب نوشيدن ، از مكّه آب مى آوردند و به همديگر مى گفتند «آب برداشتيد؟ آب برداشتيد؟» از اين رو ، آن روز ، روز ترويه نام گرفت .
133 ـ امام صادق عليه السّلام : روز ترويه را، ترويه ناميدند ، چون جبرئيل در چنين روزى ، نزد حضرت ابراهيم عليه السّلام آمد و گفت : «اى ابراهيم! براى خود و خانواده ات آب بردار» . و ميان مكّه و عرفات آبى نبود . آنگاه به موقفِ عرفات رفت و به ابراهيم عليه السّلام گفت : «اعتراف كن و با عبادات خويش آشنا شو» . از اين رو آن روز ، «عرفه» ناميده شد . سپس به او گفت : به مشعر نزديك شو ، به اين جهت نام آن جا «مزدلفه» [10] شد .
134 ـ محمد بن مسلم: از امام باقر عليه السّلام پرسيدم: آيا پيامبر صلّى الله عليه و آله روز ترويه نماز ظهر را در منى خواند؟ فرمود: آرى ونماز صبح را هم روز عرفه در منى خواند.
135 ـ امام صادق عليه السّلام : روز ترويه كه شد، احرام حج ببند [تا آن كه فرمود: و اگر بتوانى ، نماز ظهر را در منى بخوان .
136 ـ امام صادق عليه السّلام : سزاوار است امام ، نماز ظهر روز ترويه را در منى بگزارد و شب عرفه را در منى بخوابد وصبح روز عرفه (نهم ذى حجه) بعد از طلوع خورشيد ، از منى به عرفه برود .
137 ـ امام صادق عليه السّلام : روز ترويه كه شد، به خواست خدا غسل كن، سپس جامه هاى احرامت را بپوش و پابرهنه وارد مسجدالحرام شو ، با آرامش و وقار . سپس كنار مقام ابراهيم عليه السّلام يا در حِجر اسماعيل ، دو ركعت نماز بخوان و بنشين تا ظهرشود . نماز واجب را بخوان ، بعد از نمازت همان را بگو كه هنگام احرام از مسجد شجره گفتى ، پس با آرامش و وقار ، احرام حج ببند و سپس روانه شو . پس چون به قبل از «ردم» [11] رسيدى ، لبّيك بگو و چون به «ردم» رسيدى و به دشت مكّه روى آور شدى ، صدايت را به لبّيك بلند كن ، تا به منى برسى .
138 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه روى به منى نهادى بگو:
«پروردگارا! تنها به تو اميد دارم و تنها تو را مى خوانم. پس مرا به آرزويم برسان و كارم را اصلاح كن».
139 ـ امام صادق عليه السّلام : چون به منى رسيدى، بگو :
«خدايا! اين مناست و اين از جمله عباداتى است كه با آن بر ما منّت نهاده اى . از تو مى خواهم كه با آنچه بر پيامبرانت منّت نهاده اى ، بر من منّت نهى . همانا من بنده تو و در اختيار توام . . .»
(تا آن جا كه فرمود :) حدّ منى از عقبه تا وادى محسّر است .
علّت نامگذارى به «عرفات»
140 ـ معاوية بن عمّار :
از امام صادق عليه السّلام درباره علت نامگذارى عرفات ، پرسيدم . حضرت فرمود : جبرئيل عليه السّلام ، حضرت ابراهيم عليه السّلام را روز عرفه بيرون آورد . چون ظهر شد ، به وى گفت : اى ابراهيم! به گناهت اعتراف كن و عبادتهايت را بشناس[12] . از اين رو به «عرفات» ناميده شد ، چون كه جبرئيل گفت : اعتراف كن ، او هم اعتراف كرد .
افتخار خداوند به اهل عرفات
141 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
غروب عرفه، خداوند بوسيله اهل عرفه بر فرشتگان افتخار مى كند و مى فرمايد : به بندگانم بنگريد! ژوليده و غبار آلود ، نزد من آمده اند[13] .
142 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند ، بر اهل عرفات ، نعمت داده ، بوسيله آنان بر فرشتگان مباهات كرده، مى فرمايد : «اى فرشتگان من! به بندگانم بنگريد ، ژوليده و غبار آلود ، از هرراه دورى راه سپرده و آمده اند . شما را گواه مى گيرم كه دعايشان را مستجاب كرده ، خواسته شان را بر آورده ام ، خطا كارشان را به خاطر نيكو كارشان بخشيدم و به نيكو كارانشان ، هرچه را كه از من خواستند، عطاكردم، جز گناهانى را كه ميان خودشان دارند (حق الناس) .
143 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در هيچ روزى به اندازه روز عرفه ، خداوند بندگان را از آتش دوزخ آزاد نمى كند . همانا خداوند نزديك مى شود و بر فرشتگان مباهات مى كند و مى فرمايد : «اينها چه مى خواهند ؟» .
اهميّت عرفات
144 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
حج، عرفات است . حج، عرفات است . حج عرفات است . روزهاى منى سه روز است «پس هر كه عجله كند در دو روز ، پس گناهى بر او نيست و هركه تأخير كند ، گناهى بر او نيست» . هركس پيش از طلوع فجر ، عرفه را دريابد ، حج را درك كرده است .
145 ـ عبدالرحمن بن يعمر : در عرفات عدّه اى از مردم يمن نزد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آمدندواز او سؤال كردند. حضرت فرمود تا منادى ندا دهد: حج، عرفه است. هركس شب هنگام، قبل از طلوع فجر ، به مشعرالحرام بيايد، حج را درك كرده است . روزهاى منى سه روز است . «پس هركه شتاب كند در دو روز، گناهى بر او نيست و هر كه تأخير اندازد ، پس گناهى بر او نيست».
ادب حضور
146 ـ پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله :
همه جاى عرفات، موقف است، پس از دل عُرَنه[14] بالاتر رويد.
147 ـ امام صادق عليه السّلام : همه جاى عرفات ، موقف است و بهترين جا براى وقوف ، دامنه كوه است .
148 ـ امام صادق عليه السّلام : در سمت چپ كوه وقوف كن، چرا كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در عرفات در سمت چپ كوه وقوف كرد و چون ايستاد، مردم هجوم آوردند به محل فرود آمدن شتر او و در اطراف آن وقوف مى كردند كه پيامبر ناقه را دور كرد، آنان نيز چنين كردند. پس فرمود: اى مردم! محل پاى شتر من موقف نيست، همه اين منطقه موقف است ـ و با دست به موقف اشاره فرمود ـ در مزدلفه نيز چنين كرد. پس هر جاى خالى را ديدى، با خودت ووسايلت آنجا را پركن، خداوند دوست دارد كه اين جاهاى خالى پرشود. و از رفتن به بلنديها دست بردار و از منطقه اراك[15] هم بپرهيز.
149 ـ امام صادق عليه السّلام : وقوف در عرفات، بدون وضو شايسته نيست.
150 ـ امام صادق عليه السّلام : روايت شده است كه از اميرالمؤمنين عليه السّلام درباره وقوف در حلّ (خارج حرم) در عرفات پرسيدند ، كه چرا در حَرَم نيست؟ فرمود : زيرا كعبه ، اندرون خانه است و حرم ، خود خانه . چون حجاج ، رو به خداى مى آورند ، آنان را در آستانه در نگه مى دارد تا به درگاهش تضرّع و ناله كنند .
151 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : آيا دعاى روز عرفه را به تو بياموزم، كه دعاى پيامبران پيش از من است؟ فرمود : مى گويى :
«جز خداى يكتاى بى شريك ، معبودى نيست . سلطنت و ستايش از آن اوست . زنده مى كند و مى ميراند و او زنده اى است كه نمى ميرد . خير در دست اوست و او بر هرچيز تواناست . خدايا! حمد براى توست ، آنگونه كه خود مى ستايى و بهتر از آنچه ما مى گوييم و بالاتر از آنچه گويندگان مى گويند . خدايا!
نماز وعبادتم ، زندگى و مرگم و بيزارى جستنم براى توست، توان و نيرويم از توست . خدايا! از فقر و وسوسه هاى درون و پراكندگى كار و عذاب قبر ، به تو پناه مى برم . خدايا بهترين نسيم ها را از تو مى طلبم و از شرّ آنچه طوفانها مى آورد ، به تو پناه مى برم و از تو خير شب و روز را مى خواهم . خدايا! در دل و گوش و چشمم و در گوشت و خون و استخوانها و رگهايم ، در جايگاه نشستن و ايستادنم و در ورود و خروجم، نور و روشنايى قرار بده و روزى كه تو را ديدار مى كنم فروغ مرا بزرگ بدار ، كه تو بر هرچيز توانايى» .
152 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس شامگاه عرفه اين دعا را بخواند، تا وقتى كه دعوت به گناه يا قطع رحم نكند دعايش مستجاب است:
«منزّه است خدايى، كه عرش او در آسمان است. منزّه است خدايى، كه قدمگاهش در زمين است. منزّه است، آن كه راهش در درياست. منزّه است خدايى، كه حكم و قضاى او در گورهاست. منزّه است، آن كه رحمتش در بهشت است. منزّه است، آن كه فرمان روايى اش در دوزخ است. منزّه است، آن كه روحش در هواست. منزّه است، آن كه آسمان را برافراشت. منزّه است آن كه زمين را گسترد. منزّه است، آن كه از او جز به سوى او راه نجاتى نيست».
153 ـ امام صادق عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در عرفات وقوف كرد . همين كه خورشيد خواست غروب كند ، قبل از غروب ، چنين دعا كرد :
«خدايا! از فقر ، پراكندگى كار و از شرّ آنچه در شب و روز پيش آيد ، به تو پناه مى برم . ظلمم را به پناه عفو تو آورده ام و بيمم را به پناه امان تو . و خواريم را پناهنده عزّت تو ساخته ام و چهره فانى ام را در پناه ذات باقى تو قرار داده ام . اى بهترين كسى كه از او مى خواهند ، اى بهترين كسى كه مى بخشد ، جامه رحمت و عافيتت را بر من بپوشان و شرّ همه آفريده هايت را از من بگردان» .
154 ـ امام صادق عليه السّلام : هر گاه صبح به طرف عرفات رفتى ، در حال رفتن، بگو:
«خدايا! رو به تو آورده و بر تو اعتماد كرده ام و تو را طلبيده ام ، از تو مى خواهم كه كوچ مرا مبارك گردانى ، حاجتم را بر آورى و مرا از كسانى قرار دهى كه امروز به آن ها ، بر برتر از من مباهات مى كنى» .
سپس لبّيك مى گويى در حالى كه رو به عرفات مى روى .
155 ـ امام صادق عليه السّلام : مردم در عرفات وقوف مى كنند ، دعا مى كنند، رغبت نشان مى دهند و تا مى توانند از فضل و رحمت الهى مسألت مى كنند ، تا آن كه خورشيد ، غروب كند .
156 ـ ابو بلال مكّى : امام صادق عليه السّلام را در عرفات ديدم كه پنجاه هسته [16] آورده بود و با سوره «قل هو الله احد» نماز مى خواند . صد ركعت نماز ، با «قل هو الله احد» خواند و با «آية الكرسى» به پايان برد . عرض كردم: فدايت شوم! هيچ يك از شما را نديده ام كه اينجا اين نماز را بخواند . فرمود: در اين مكان ، هيچ پيامبر يا وصىِّ پيامبرى حضور نيافته ، مگر اينكه اين نماز را خوانده است .
157 ـ امام صادق عليه السّلام : نماز را زود مى خوانى و بين دو نماز جمع مى كنى، تا دلت براى دعا فارغ و آسوده باشد؛ چرا كه آن روز ، روز دعا و خواستن است . با آرامش و وقار ،به موقف مى آيى ، خدا را ستايش و تمجيد كن و «لا اله الاّ الله» بگو و لبّيك و ثنايش گو و صد بار الله اكبر ، الحمد لله و سبحان الله بگو ، صد بار قل هو الله بخوان و هرچه مى خواهى دعا بخوان و بكوش ، كه آن روز ، روز نيايش و دعاست و از شيطان رانده شده به خداوند پناه ببر؛ زيرا محبوبترين جا نزد شيطان براى غافل ساختن تو ، همان مكان است . از اينكه مشغول تماشاى مردم شوى بپرهيز ، به خودت بپرداز و از خواسته هايت اين باشد :
«بارالها! من بنده توام ، مرا از بى بهره ترين مهمانانت قرار مده و بر آمدنم به سوى تو از راهى دراز ، رحم كن» . و نيز در گفته هايت اين باشد : «خدايا! اى پروردگار همه عبادتگاهها! از آتش دوزخ رهايى ام ده ، رزقم را وسعت بخش و شرّ فاسقانِ جنّ و انس را از من دوركن» . و مى گويى : «خدايا با من به مكر و خدعه رفتار مكن و بتدريج مرا كيفر مده» و مى گويى :
«خدايا! تو را به نيرو و بخشش و بزرگوارى و منّت و احسانت مى خوانم ، اى شنواترين شنوندگان و اى بيناترين بينندگان و اى سريعترين حسابگران و اى مهربانترين مهربانان، كه بر پيامبر و دودمان او درود فرستى و با من چنين كنى (حاجتهايت را مى خواهى)» .
و نيز در حالى كه سرت را به آسمان بلند كرده اى مى گويى :
«خدايا ، حاجتم به درگاه تو ، حاجتى كه اگر عطا كنى ، ردّ حاجت هاى ديگرم بى زيان است و اگر روا نكنى ، بر آوردن حاجت هاى ديگرم بى فايده است ، اين است كه از تو رهايى از دوزخ را مى خواهم» .
و در دعاهايت اين باشد:
«خدايا! بنده و برده توام، اختيارم دست تو و اجلم بسته به علم توست، از تو مى خواهم به آنچه موجب خرسندى تو از من است ، توفيقم دهى و عبادتهايم را بپذيرى ، عباداتى كه به دوستت ابراهيم عليه السّلام و به پيامبرت محمد صلّى الله عليه و آله نشان داده و راهنمايى كرده اى» .
و در دعاهايت اين باشد :
«خدايا مرا از آنان قرار ده كه عملشان را پسنديده ، عمرشان را طولانى كرده و پس از مرگ ، به حيات طيّبه زنده شان ساخته اى» .
ومستحب است شام عرفه را با بنده آزاد كردن و صدقه دادن بجويى .
158 ـ امام صادق عليه السّلام : چون خورشيد روز عرفه غروب كند ، بگو :
«خدايا! اين وقوف را آخرين وقوفم در اينجا قرار مده و تا زنده ام ، روزيم گردان و امروز مرا رستگار ، كامياب ، مستجاب و آمرزيده بازگردان ، به بهترين چيزى كه هريك از مهمانانت و زائران خانه ات باز مى گردند . امروز مرا از گرامى ترين مهمانانت قرار بده و بهترين خير ، بركت ، رحمت ، رضوان و مغفرتى كه به آنان مى دهى ، به من هم عطا كن . بازگشتم را به خانواده و مالم ـ چه كم باشد ، چه زياد ـ ، مبارك گردان و به آنان هم نسبت به من بركت بده» .
پس چون كوچ كردى، آرام برو و آرامش داشته باش و تند رفتنى را كه بسيارى از مردم در اين كوه و دشت انجام مى دهند، ترك كن» .
159 ـ ابو يحيى زكرياى موصلى : از عبد صالح (امام كاظم عليه السّلام ) پرسيدم : مردى كه در موقف ، وقوف كرده است و پيش از آن كه خدا را بخواند و دعايى كند ، خبر مرگ پدر يا بعضى از فرزندانش به او مى رسد و او مشغول به گريه و زارى شده ، از دعا باز مى ماند ، سپس كوچ مى كند . فرمود : چيزى بر عهده اش نيست ، بد كرده است ، از خداوند آمرزش بخواهد . ولى اگر براى خدا صبر كرده بود ، هنگام كوچ از موقف عرفات ، حسنات همه اهل موقف را هم با خود مى برد ، بى آن كه از حسنات آنان چيزى كاسته شود .
پاداش وقوف در عرفات
160 ـ انس بن مالك:
پيامبر صلّى الله عليه و آله در عرفات وقوف كرد. نزديك بود كه خورشيد غروب كند. فرمود: اى بلال! مردم را خاموش كن تا به سخنم گوش دهند. بلال برخاست و گفت: به سخن پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله گوش فرا دهيد. حضرت فرمود: اى مردم! جبرئيل هم اينك نزد من آمد و از پروردگارم به من سلام رساند و گفت: خداى متعال اهل عرفات و اهل مشعر را آمرزيد و بدهكارى هاى آنان را تضمين نمود[17]. عمر برخاسته گفت: اى رسول خدا! آيا اين ويژه ماست؟ فرمود: اين براى شما و همه كسانى، است كه پس از شما تا قيامت مى آيند.
161 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ مسلمانى نيست كه غروب عرفه در موقف عرفات رو به قبله وقوف كند و صد بار بگويد: «معبودى جز خدا نيست، يكتا و بى شريك است، فرمانروايى و ستايش از آن اوست و او بر هر چيز تواناست»، سپس صدبار «قل هو الله احد» را بخواند، سپس صد بار بگويد: «خدايا آنگونه كه بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادى، بر محمّد صلوات فرست، همانا ستوده و شكوهمندى و بر ما نيز همراه آنان درود فرست». مگر آن كه خداى متعال فرمايد: فرشتگانم! پاداش اين بنده من چيست؟ مرا تسبيح گفت و تهليل كرد، تكبير گفت و بزرگ داشت، مرا شناخت و مرا ستود و بر پيامبر درود فرستاد. اى فرشتگان من! گواه باشيد كه من او را بخشودم و شفاعت او را درباره خودش پذيرفتم و اگر اين بنده ام از من بخواهد، شفاعت او را درباره همه اهل عرفات خواهم پذيرفت.
162 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برخى از گناهان، جز در عرفات، بخشوده نمى شود .
163 ـ امام على عليه السّلام : از رسول خدا پرسيده شد چه كسى از اهل عرفات ، جرمش بزرگ تراست؟ فرمود : آن كه از عرفات بر مى گردد و مى پندارد كه آمرزيده نشده است . امام صادق عليه السّلام فرمود : مقصود ايشان، كسى است كه از رحمت خداوند مأيوس باشد .
164 ـ امام صادق عليه السّلام : حج گزار، بار سفرش و ضمانت آن بر خداست. هرگاه وارد مسجد الحرام شود، خداوند دو فرشته بر او مى گمارد كه طواف و نماز و سعى او را نگهدارند. شامگاه عرفه كه شود، بر شانه راست او مى زنند و به او مى گويند: فلانى! آنچه گذشته است، كفايت شدى، ببين درآينده چگونه خواهى بود!
165 ـ سعيد بن يسار : امام صادق عليه السّلام در يكى از غروبها كه در منى بوديم ، در حالى كه مرا به حج، تشويق وترغيب مى كرد، فرمود: «اى سعيد! هربنده اى كه خداوند به او روزى داده باشد و او از آن روزى برداشته و خرج خود و خانواده اش كند، سپس آنان را به حج بيرون آورد ودر برابر تابش خورشيد قرار دهد ، تا آن كه غروب عرفه آنان را به موقف آورد و استراحت كند ـ آيا نديده اى شكافهايى را در آن جا كه در آن ها كسى نيست؟ گفتم : چرا ديده ام ، فدايت شوم . ـ فرمود : خانواده خود را مى آورد و با آن ها ، اين رخنه ها و شكاف هاى كوه را پر مى كند ، خداى متعال و بى شريك فرمايد : به بنده ام از روزى خويش دادم ، آن روزى را برداشته و خرج خود و خانواده اش كرد . آنگاه آنان را بيرون آورد ، آنان را آورد تا با آن ها اين جاهاى خالى را پر كند ، در پى آمرزش من . گناهش را مى آمرزم و آنچه فكرش را مشغول ساخته ، بر عهده مى گيرم و روزيش مى دهم» . سعيد مى گويد : چيزهاى ديگرى هم فرمود ، نزديك ده چيز .
ج ـ وقوف در مشعرالحرام
كوچ از عرفات
قـرآن
«اشكالى بر شما نيست كه در پى فضل و احسان پروردگارتان باشيد . پس چون از عرفات كوچ كرديد ، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد و به ياد او باشيد ، آنگونه كه شما را هدايت كرد و پيش از آن از گمراهان بوديد» .
حـديث
166 ـ ابن عبّاس :
پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله با آرامش ، در حالى كه اُسامه پشت سرش سوار بود ، از عرفات كوچ كرد وفرمود: «اى مردم! آرامش داشته باشيد!نيكى آن نيست كه اسب وشترتندبرانيد».
[ابن عبّاس]مى گويد : مركب پيامبر را نديدم كه گامهايش را به تاخت ، بالا آورد و بدود ، تا آن كه به «جمع»[18] رسيد .
167 ـ ابن عبّاس : روز عرفه، همراه پيامبر صلّى الله عليه و آله از عرفات كوچ كردم. پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله از پشت سرش سر وصداى زيادى شنيدكه برشتران مى زدندوسروصدامى كردند.باشلّاقى كه دردستش بود به آنان اشاره كردوفرمود:«اى مردم!آرامش داشته باشيد، نيكى، در تندتاختن نيست».
168 ـ معاوية بن عمار : امام صادق عليه السّلام فرمود: مشركان پيش از غروب آفتاب كوچ مى كردند ولى پيامبر با آنان مخالفت كرد و پس از غروب كوچ كرد . [ سپس ] امام صادق فرمود: خورشيد كه غروب كرد،با آرامش و وقار، همراه مردم كوچ كن و از خداوند ، آمرزش بخواه ، كه خداوند مى فرمايد: «آنگاه از آن جا كه مردم كوچ مى كنند، كوچ كنيد و از خدا آمرزش بخواهيد كه خدا آمرزنده و مهربان است» . چون به «الكثيب الأحمر»[19] در سمت راست جاده رسيدى ، بگو: «خدايا بر موقفم رحمت آور و علمم را افزون كن و دينم را بسلامت بدار و عباداتم را بپذير» . و مبادا تند بتازى ، آنگونه كه بسيارى از مردم مى كنند ! چرا كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرموده است: حج ، اسب تاختن و شتر دواندن نيست . از خدا پروا كنيد و نيكو سير كنيد ، ضعيف و مسلمانى را زير پا قرار ندهيد و در رفتن ، ميانه رو باشيد . رسول خدا صلّى الله عليه و آله ناقه خويش را متوقّف مى كرد تا آن جا كه سر ناقه به جلوى كجاوه مى خورد و مى فرمود : «اى مردم! آرامش داشته باشيد» ، پس سنّت پيامبر صلّى الله عليه و آله بايد پيروى شود . معاوية بن عمّار مى گويد : از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود: «خدايا! از آتش نجاتم ده» و اين را تكرار مى كرد ، تا مردم كوچ مى كردند . عرض كردم : كوچ نمى كنى؟ مردم رفتند . فرمود : من از شلوغى بيم دارم . مى ترسم كه در آزردن مردم شريك شوم .
169 ـ امام صادق عليه السّلام : هركس بر «مأزمين» (دو تنگه سر راه مشعر) بگذرد و در دلش تكبّر نباشد ، خداوند (با نظر رحمت) به او مى نگرد . پرسيدم : كبر چيست؟ فرمود : مردم را برنجاند و حق را نپذيرد . و فرمود : دو فرشته گمارده شده در مأزمين مى گويند : «به سلامت! به سلامت!» .
پاداش وقوف در مزدلفه
170 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله
در منى فرمودند : اگر اهل مشعر بدانند كه در آستانه چه كسى فرود آمده و بر چه كسى وارد شده اند، پس از مغفرت، يكديگر را به فضل پروردگارشان مژده مى دهند.
171 ـ بلال بن رباح: صبحگاه مزدلفه پيامبر به من فرمود: اى بلال! مردم را ساكت كن، يا بگو گوش دهند. سپس فرمود: خداوند در اين مشعرش بر شما نعمت بخشيد و گنهكارتان را به خاطر نيكوكارتان بخشود و به نيكوكارتان هر چه طلبيد، بخشيد. با نام خدا حركت كنيد.
172 ـ ابو حمزه ثمالى: مردى به امام سجّاد عليه السّلام گفت: جهاد و سختى آن را رها كرده به حج و راحتى آن پرداخته اى. امام كه تكيه داده بود، نشست و فرمود: واى بر تو! آيا سخن پيامبر صلّى الله عليه و آله در حجة الوداع به گوشت نرسيده، كه وقتى در عرفات وقوف كرد ، در آستانه غروب آفتاب، فرمود: اى بلال! مردم را بگو كه گوش فرا دهند. چون بگوش ايستادند، پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: امروز خدايتان بر شما نعمت ارزانى داشت و نيكوكار شما را بخشود و شفاعت نيكوكارتان را درباره بدكارتان پذيرفت، كوچ كنيد كه آمرزيده شده ايد.
در حديث غير ابوحمزه اضافه دارد كه پيامبر فرمود: مگر بدهكاران ـ كه خداوند، عادل است ، حق ضعيف را از قوى مى گيرد ـ و چون شب مشعر شد، پيوسته با پروردگارش مناجات مى كرد و براى بدهكاران مسألت مى نمود. چون در مشعر وقوف كرد، به بلال فرمود: به مردم بگو گوش فرا دهند. چون گوش دادند، فرمود: پروردگارتان امروز بر شما نعمت داد، نيكوكارتان را بخشود و شفاعت نيكوكارتان را درباره بدكارتان پذيرفت، كوچ كنيد كه آمرزيده ايد، و از پيش خود براى بدهكاران، رضايت را تضمين كرد.
ادب حضور
173 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
همه جاى مزدلفه موقف است، از وادى محسّر بالاتر رويد .
174 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس اين چهار شب را شب زنده دارى كند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترويه، شب عرفه، شب عيد قربان و شب عيدفطر.
175 ـ به امير المؤمنين عليه السّلام گفتند : چرا مشعرالحرام ، در حرم قرار داده شد ؟ فرمود : چون خداوند به زائران اجازه ورود داده ، آنان را در آستانه در دوم نگهداشته است . و چون ناله و دعايشان طول بكشد ، به آنان اجازه مى دهد كه قربانى خود را پيش آورند . و چون آلودگى خود را رها كنند و از گناهانى كه ميان خدا و آنان حجاب بود ، پاك شوند ، به آنان اجازه مى دهد كه با پاكى ، به زيارت آيند .
176 ـ امام صادق عليه السّلام : نماز مغرب را نخوان ، تا به مشعر برسى و مغرب و عشاء را با يك اذان و دو اقامه ، آن جا بخوانى . در دل آن وادى ، سمت راست جاده و نزديك مشعر فرود آى . مستحب است براى كسى كه نخستين حج
اوست ، بر مشعر الحرام بايستد و گام بر آن نهد و شب مزدلفه [20] از بركه ها[21] نگذرد و بگويد :
«خدايا اينجا جمع است . از تو مى خواهم كه خيرهاى كامل را برايم جمع كنى . خدايا! مرا از خيرى كه خواستم در دلم جمع آورى ، مأيوسم مكن . از تو مى خواهم آنچه را در اين منزلگاه ، به اوليائت آموختى ، به من بشناسانى و از همه بديها نگاهم دارى» .
و اگر بتوانى آن شب را بيدار بمانى ، چنين كن ، همانا به ما رسيده است كه درهاى آسمان ، آن شب به روى صداهاى مؤمنان بسته نمى شود ، برايشان همهمه اى است ، همچون همهمه زنبوران عسل . خداى متعال مى فرمايد ، «من پروردگار شمايم وشما بندگان منيد . حقّ مرا ادا كرديد و بر من حق است كه دعايتان را مستجاب كنم» . و آن شب خداوند ، گناهان هركه را بخواهد مى آمرزد و هركه را بخواهدمى بخشايد .
177 ـ امام صادق عليه السّلام : پس از نماز صبح ، روز را با وضو آغاز كن ، اگر خواستى نزديك كوه بايست و اگر خواستى ، در محل بيتوته ات . چون ايستادى خداوند را حمد و ثنا بگو و نعمتها و آزمايش هاى او را به قدر توان يادكن و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات بفرست و از دعاهايت اين باشد :
«خدايا ! اى پروردگار مشعرالحرام ، از آتش دوزخ، رهايى ام ده و روزى حلال مرا وسعت بخش و شرّ فاسقان جنّ و انس را از من دور كن . خدايا! تو برترين كسى هستى كه از تو مى طلبند و مى خواهند . براى هرمهمانى تحفه اى است . تحفه مرا در اين جايگاه، اين قرار بده كه از خطايم درگذرى و پوزشم را بپذيرى و حذر از دنيا را توشه ام قرار ده» .
سپس كوچ كن ، وقتى كه كوه «ثبير» بر تو نمايان شود و شتر ، جاى پاى خود را ببيند (يعنى هوا روشن شده باشد) .
178 ـ امام صادق عليه السّلام : سنگ هاى جمرات را از مشعر بردار، اگر از محلّ وسايلت در منى هم بردارى، تو را كفايت مى كند.
د ـ فرود آمدن در منى
كوچ از مشعرالحرام

179 ـ امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون از مزدلفه كوچ كرد، آرام مى رفت و مى فرمود: اى مردم! آرام ، آرام . تا آن كه بر وادى محسّر ايستاد .
180 ـ فضل بن عبّاس : دوبار، شاهد كوچ همراه پيامبر صلّى الله عليه و آله بودم. او كوچ كرد، در حالت وقار و آرامش كه زمام شتر خود را گرفته بود (و مهار مى كرد كه تند نرود).
181 ـ معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود : چون كوه ثبير براى تو آشكار شود و شتر ، جاى گام خود را ببيند ، كوچ كن . امام صادق عليه السّلام فرمود : مردم در جاهليّت مى گفتند : ثبير بتاب، تا غارت كنيم، منظورشان روشنى آفتاب بود . پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بر خلاف عادت اهل جاهليّت كوچ مى كرد . آنان با اسب تاختن و شتر دواندن كوچ مى كردند و رسول خدا صلّى الله عليه و آله بر خلاف آنان با آرامش و وقار كوچ مى كرد . پس با ياد خدا و استغفار كوچ كن ، ذكر خدا را بر زبانت جارى ساز و چون به وادى محسّر رسيدى ـ كه وادى بزرگى بين مشعر و مناست و به منى نزديكتر است ـ پس شتابان از آن بگذر ؛ زيرا رسول خدا صلّى الله عليه و آله شتر خود را در آن جا شتاباند ، در حالى كه مى فرمود : «خدايا! پيمانم را سلامت بدار ، توبه ام را بپذير ، دعايم را مستجاب كن و بين آنان كه پشت سر نهاده و آمده ام ، جانشين من باش» .
182 ـ صفيّه دختر شيبه از زنى نقل مى كند : رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه از وسط مسيل شتابان مى گذشت و مى فرمود : «اين وادى را ، جز بسرعت نبايد پيمود» .
نامگذارى به «منى»
183 ـ امام رضا عليه السّلام :
علّت آن كه به منى، منى گفته شده، اين است كه جبرئيل، در آن جا به ابراهيم عليه السّلام گفت : هرچه مى خواهى از خداوند تمنّا كن . حضرت ابراهيم عليه السّلام هم در دل خود از خدا خواست كه به جاى فرزندش اسماعيل عليه السّلام ، قوچى به عنوان فديه قرار داده شود و خداوند متعال دستور دهد كه آن را سر ببرد . خداوند هم خواسته او را داد .
آداب فرود آمدن در منى
قرآن :
«وچون آداب ويژه حجّ خود را به جاى آورديد، همان گونه كه پدران خود را به ياد مى آوريد، يا با ياد كردنى بيشتر، خدا را به ياد آوريد. و از مردم كسى است كه مى گويد: پروردگارا، به ما، در همين دنيا عطاكن و حال آن كه براى او در آخرت نصيبى نيست».
حديث :
184 ـ حلبى:
از ايشان (امام صادق عليه السّلام ) درباره فرموده خداوند (خدا را ياد كنيد ، آنگونه كه پدرانتان را ياد مى كنيد ، يا بيشتر) پرسيدم . فرمود : مشركان در روزهاى تشريق ، در منى به نياكان خود افتخار مى كردند و مى گفتند : پدر ما چنين و چنان بود و فضايل آن ها را ياد مى كردند . خداوند فرمود : «خدا را ياد كنيد همانگونه كه پدرانتان را ياد مى كنيد يا بيشتر» .
185 ـ امام صادق عليه السّلام ـ در شرح آيه «و خدا را در روزهايى معيّن ياد كنيد» ـ : آن ها، روزهاى تشريق[22] است. مردم پيشتر در منى پس از قربانى به تفاخر مى پرداختند. يكى مى گفت: پدرم چنين و چنان مى كرد. خداى متعال فرمود: «چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را ياد كنيد، همچون ياد كردن پدرانتان، يا بيشتر» و تكبير آن است كه بگويى: «خدا بزرگتر است، خدا بزرگتر است، معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگتر است، خدا بزرگتر است وحمد از آن اوست، خدا بزرگتر است، بر اينكه ما را هدايت كرد، خدا بزرگتر است، بر اين كه از چهارپايان به ما روزى داد».
186 ـ محمد بن مسلم : از امام صادق عليه السّلام درباره آيه «و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد» پرسيدم فرمود : مقصود ، تكبير در روزهاى تشريق ، از نماز ظهر روز قربان تا نماز صبح روز سوّم است و در شهرها تكبير پس از ده نماز است . اگر پس از نماز اوّل ، كوچ كرد ، اهل شهرها از تكبير گفتن دست بردارند و هركس در منى ماند و نماز ظهر و عصر را آن جا خواند ، پس تكبير بگويد .
187 ـ زراره : به امام باقر عليه السّلام عرض كردم : تكبير در ايّام تشريق ، پس از نمازهاست؟ فرمود: تكبير در منى، بعد از پانزده نماز است و در شهرهاى ديگر ، بعد از ده نماز . اولين تكبير ، پس از نماز ظهر روز عيد قربان است ، كه مى گويد : «الله اكبر ، الله اكبر ، لا اله الّا الله و الله اكبر ، الله اكبر ، و لله الحمد ، الله اكبر على ما هدانا ، الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام» . و براى اين جهت در شهرهاى ديگر ، پس از ده نماز قرار داده شده كه مردم چون در كوچ اوّل حركت كنند ، مردم شهرها از تكبير دست بدارند و اهل منى تا وقتى در منى هستند ، تا كوچ آخرين گروه ، تكبير بگويند .
188 ـ امام صادق عليه السّلام : در مسجد خيف كه مسجد «منا»ست نماز بخوان. محل نماز پيامبر در دوران او، نزد مناره اى بود كه وسط مسجد است و بالاى آن به فاصله سى ذراع به سمت قبله و به همين مقدار از سمت راست و چپ و پشت آن. فرمود: آن را بجوى، اگر توانستى كه محلّ نمازت آن جا باشد، چنان كن. چرا كه در آن مكان هزار پيامبر نماز خوانده اند. از اين جهت به آن «خيف» گويند كه از وادى منى بلندتر است و هر چه بلندتر باشد خيف ناميده مى شود.
پاداش وقوف در منى
189 ـ امام صادق عليه السّلام :
هرگاه مردم ، در جايگاه خود در منى استقرار يافتند ، منادى ندا مى دهد :اگر مى دانستيد در آستان چه كسى فرود آمده ايد ، پس از آمرزش الهى به جايگزينى (مخارجى كه كرده ايد) يقين پيدا مى كرديد .
190 ـ امام صادق عليه السّلام : چون مردم در منى ، در جاى خود قرار گرفتند ، از سوى خداوند، منادى ندا مى دهد:اگر مى خواستيد من راضى شوم، راضى شدم .
191 ـ امام صادق عليه السّلام : وقتى كسى از منى كوچ كرد ، فرشته اى دست خود را بر شانه هاى او مى گذارد و مى گويد :عمل ، از سر گير! .
192 ـ شيخ صدوق : درباره كسى كه از منا به مكّه كوچ مى كند ، روايت شده است كه از گناهانش پاك مى شود ، همچون روزى كه مادر او را زاده است .
هـ ـ سنگ زدن به جمره
حكمت سنگ زدن

193 ـ امام على عليه السّلام : جمره ها بدين سبب با سنگ زده مى شود كه چون جبرئيل ، محل هاى عبادت را به حضرت ابراهيم عليه السّلام نشان داد ، ابليس بر او نمايان شد . جبرئيل آن حضرت را فرمان داد كه او را براند . او هم شيطان را با هفت سنگ ، راند . كنار جمره اوّل ، زير زمين پنهان شد و كنار جمره دوم سر بر آورد . با هفت سنگ ديگر او را راند ، در جاى دوم به زير زمين رفت و از محلّ جمره سوم آشكار شد . با هفت سنگ او را زد ، او در همانجا به زيرِ زمين رفت .
194 ـ امام صادق عليه السّلام : علّت رمى جمره ها آن است كه نزديك آن محلّ ، شيطان بر حضرت ابراهيم عليه السّلام نمايان شد ، جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه با هفت سنگريزه ، شيطان را بزند و با هر سنگ ، تكبير بگويد . او هم چنان كرد و سنّت بر اين جارى شد .
195 ـ ابن عبّاس : جبرئيل عليه السّلام نزد رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمد و او را برد تا عبادتگاهها را نشانش دهد . كوه ثبير شكافته شد ووارد منى گشت وجمره ها را نشانش داد ، سپس مشعر و آنگاه عرفات را . شيطان كنار جمره بر پيامبر نمايان شد . حضرت با هفت سنگ او را راند ، تا اينكه پنهان شد و از كنار جمره دوّم سر بر آورد . پيامبر صلّى الله عليه و آله با هفت سنگ او را زد ، تا اينكه ناپديد شد، سپس در آخرين جمره آشكار شد . هفت سنگ بر اوزد، تا اينكه پنهان گشت.
چگونگى سنگ زدن
196 ـ امام باقر عليه السّلام :
رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عيد قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واين از سنّت است.
197 ـ زهرى : رسول خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه جمره اى را كه نزديك مسجد مناست ، سنگ مى زد ، با هفت سنگ مى زد و با هر سنگى تكبير مى گفت . سپس جلو مى رفت و در مقابل آن رو به قبله مى ايستاد و دستانش را بلند مى كرد و ايستادن را طول مى داد . سپس نزد جمره دوّم مى آمد وهفت سنگ مى زد و با هر سنگى كه مى زد تكبير مى گفت . سپس برمى گشت و از سمت چپ به طرف وادى سرازير مى شد ، در حالى كه دستانش را به دعا بلند مى كرد . سپس نزد جمره اى كه نزديك عقبه است مى آمد ، آن را هم هفت سنگ مى زد و با هر سنگى تكبير مى گفت : آنگاه بر مى گشت و نزد آن نمى ماند .
198 ـ امام باقر عليه السّلام : نزد جابر بن عبدالله رفتيم . از او خواستم تا از حج پيامبر صلّى الله عليه و آله ما را خبر دهد . گفت : رسول خدا صلّى الله عليه و آله جمره اى را كه نزديك درخت است ، هفت سنگ مى زد ، با هر سنگى تكبير مى گفت و سنگها را با انگشت ، پرتاب مى كرد ، سنگ را از دل آن وادى مى زد ، آنگاه به قربانگاه بر مى گشت و قربانى مى كرد .
199 ـ سليمان بن عمرو بن احوص از مادرش روايت مى كند : رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ديدم كه سواره ، از دل وادى بر جمرات سنگ مى زد و با هر سنگى تكبير مى گفت و مردى از پشت سرش، او را نگهبانى مى كرد. پرسيدم : آن مرد كيست؟ گفتند : فضل بن عبّاس است . مردم ازدحام كردند :
پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود : هم ديگر را به كشتن ندهيد ، چون سنگ مى زنيد ، با نوك انگشتان پرتاب كنيد .
200 ـ ابن عبّاس : رسول خدا صلّى الله عليه و آله به من فرمود : صبح روز (رمى جمره) عقبه ، بيا سنگريزه هاى رمى را برايم جمع كن . پس چون سنگها در دستش قرار داده شد ، فرمود : با مثل اينها ، با مثل اينها! از زياده روى در دين بپرهيزيد . همانا پيشينيان شما به خاطر غلوّ و زياده روى در دين ، هلاك شدند .
201 ـ يعقوب بن شعيب : از امام صادق عليه السّلام درباره جمره ها پرسيدم . فرمود : كنار دو جمره بايست ، ولى كنار جمره عقبه نايست . پرسيدم : اين از سنّت است؟ فرمود : آرى . گفتم : هنگام پرتاب سنگ ، فرمودى چه بگويم؟
فرمود : با هر سنگ ، تكبير بگو .
202 ـ امام صادق عليه السّلام : هر روز ، هنگام ظهر جمرات را سنگ بزن و آنچه را هنگام رمى جمره عقبه گفتى بگو . پس ، از جمره اول آغاز كن و آن را از طرف چپ ، در دلِ وادى سنگ بزن و آنچه را روز قربانى گفتى بگو ، سمت چپ جاده، رو به قبله بايست ، و خدا را حمد و ثنا بگو و بر پيامبر صلّى الله عليه و آله درود فرست . سپس كمى جلو برو ، دعا كن و از خدا بخواه كه از تو قبول كند ، باز هم جلوتر برو ، نزد جمره دوم نيز چنين كن ، آنگونه كه با جمره اوّلى كردى . مى ايستى و خدا را آنگونه كه پيشتر خواندى ، مى خوانى ، سپس به سوى جمره سوم رفته ، با آرامش و وقار ، سنگ مى زنى ، ولى كنار آن نمان .
203 ـ معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است : سنگريزه هاى جمره را برگير ، نزد آخرين جمره كه كنار عقبه است برو و از روبرو سنگ بر آن بزن واز بالايش مزن. در حالى كه سنگها در دست توست، مى گويى:
«خدايا! اينها سنگريزه هاى من است ، آن ها را براى من به شمار آور و همراه عملم به سوى خود بالا ببر» .
سپس سنگها را زده و با هر سنگ مى گويى :
«الله اكبر . خدايا شيطان را از من دور گردان . خدايا كتاب تو و سنّت و سيره پيامبرت را باور دارم . خدايا! اين را حجّى پاداش يافته و عملى پذيرفته و تلاشى سپاس يافته و گناهى بخشوده قرار بده» .
فاصله ميان تو و جمره ، ده يا پانزده ذراع باشد . وقتى پيش وسايل خود برگشتى و از سنگ زدن باز آمدى ، بگو :
«خدايا! به تو اطمينان كردم و بر تو توكّل نمودم ، كه خوب پروردگار و مولا و ياورى هستى» .
فرمود : مستحب است سنگها را در حالت طهارت بزند .
204 ـ امام رضا عليه السّلام : سنگريزه ها به اندازه بند انگشت باشد و از سنگ هاى سياه ، سفيد و سرخ برندار ، سنگ هاى خال خال بردار و با نوك انگشتان بزن ، سنگ را بر انگشت شست مى گذارى و با پشت انگشت اشاره آن را مى اندازى ، جمره ها را از وسط وادى سنگ بزن و همه آن ها را طرف راست خود قرار ده . بالاى جمره را سنگ مزن . كنار جمره اول و دوم بايست ولى كنار جمره عقبه نه .
پاداش سنگ زدن
205 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
سنگ زدن به جمره ها ، ذخيره روز قيامت است .
206 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه رمى جمرات كردى، براى تو نورى در قيامت خواهد بود.
207 ـ ابن عمر : مردى درباره رمى جمرات از رسول خدا صلّى الله عليه و آله پرسيد كه چه پاداشى دارد؟ شنيدم كه آن حضرت مى فرمود : «آن را نزد پروردگارت ، در روزى كه بيشترين نياز را به آن دارى ، مى يابى» .
208 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : چون روز عرفه شود ، خداوند ، حاجيان خالص را مى بخشايد وچون شام مزدلفه فرا رسد ، خداوند متعال ، بازرگانان را مى آمرزد و روز منى، خداوند شترداران (وكرايه چيان) را مى آمرزد چون زمان حضور در جمره عقبه فرارسد، خداوند درخواست كنندگان رامى بخشايد. از آن انبوه مردمِ «لااله الّا الله» گوى، كسى نمى ماند مگر آن كه خداوند او را مى آمرزد.
209 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حج گزار ، وقتى بر جمره ها سنگ بزند ، از گناهانش بيرون مى آيد .
210 ـ امام صادق عليه السّلام ـ درباره رمى جمره ها ـ : از (حج گزار) در مقابل هر سنگى كه مى زند ، گناه كبيره هلاكت بارى ، محو مى شود .
و ـ قربانى
قـرآن

«اين (مناسك حج) است . و هركس شعائر الهى را بزرگ بدارد ، همانا از تقواى دلهاست» .
«و شترها را براى شما از شعائر الهى قرار داديم . در آن ها براى شما خير و بركت است . پس نام خدا را (هنگام قربانى كردن) بر آن ها ببريد ، در حالى كه به صف ايستاده اند ، و چون پهلوهايشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آن ها بخوريد و به (مستمندان) قانع و فقيران بخورانيد . اينگونه آن ها را مسخّر شما ساختيم ، باشد كه شكرگزار شويدنه گوشتها ونه خون هاى آن ها، هرگز به خدا نمى رسد، آن چه به او مى رسد تقواى شماست. اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده، بزرگ بشمريد و نيكوكاران را نويد ده» .
حديـث
211 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
قربانى براى آن واجب شده است كه بينوايان ، از گوشت به وسعت و نوا برسند (از گوشت سير شوند) ، پس به آنان بخورانيد .
212 ـ ابوبكر: از پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله پرسيدند: نيكى حج چيست؟ فرمود: لبيك گفتن و خون قربانى ريختن.
213 ـ امام على عليه السّلام : شنيدم رسول خدا صلّى الله عليه و آله روز عيد قربان ، خطبه مى خواند و مى فرمود : امروز ، روز «ثجّ» و «عجّ» است . ثجّ ، خون قربانى هاست كه مى ريزيد . پس نيّت هركس صادق باشد ، اولين قطره خونِ قربانى او كفّاره همه گناهان اوست ، و «عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا كنيد ، قسم به آن كه جان محمّد صلّى الله عليه و آله در دست اوست ، از اينجا هيچ كس بر نمى گردد ، مگر آمرزيده شود ، جز كسى كه گناه كبيره انجام داده و بر آن اصرار ورزد و در دل خود ، تصميم بر ترك آن ندارد .
214 ـ بشير بن زيد : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به فاطمه زهرا عليها السّلام فرمود : در صحنه ذبح قربانى ات حاضر باش . همانا با اوّلين قطره خون آن ، خداوند همه گناهان تو را مى آمرزد و از خطاهايت درمى گذرد . بعضى از مسلمانان پرسيدند : يا رسول الله! آيا اين ، مخصوص خاندان توست ، يا براى همه مسلمانان است؟ فرمود : خداوند مرا وعده داده كه هيچ يك از عترت و خاندان مرا آتش نچشاند . اين ، براى همه است .
215 ـ امام صادق عليه السّلام : وقتى قربانى خود را خريدى ، آن را رو به قبله كرده قربانى كن و بگو :
«رويم را به سوى آفريدگار آسمانها و زمين نموده ام ، پيرو آيين حنيفم و از مشركان نيستم . نماز و عبادتم و زندگى و مرگم براى پروردگار جهانيان است ، شريكى ندارد . به اين فرمان يافته ام واز مسلمانانم . خدايا! از تو و براى تو . به نام خدا ، الله اكبر . خدايا از من قبول كن» .
آنگاه كارد بر گلويش بكش و تا جان نداده سر را از بدن جدا مكن .
216 ـ ابو خديجه : امام صادق عليه السّلام را در حالى ديدم كه دست چپ شترِ قربانى خود را ، براى نحر كردن ، بسته و خود ، سمت راست آن ايستاده بود و مى گفت :
«بسم الله و الله اكبر . خدايا اين (قربانى) از تو و براى توست ، خدايا از من قبول كن» . آنگاه كارد را زير گلوى شتر فرو برد، سپس آن را با دست خود بيرون آورده، چون شتر بر زمين افتاد ، به دست خويش ، از محلّ ذبح سر را قطع كرد .
217 ـ امام سجّاد عليه السّلام : حق قربانى آن است كه نيّت آن را خالص براى خدا سازى و خود را در معرض رحمت و قبول الهى قرار دهى و در پى نگاه بينندگان نباشى . اگر چنين بودى ، خود را بيهوده به رنج نيفكنده اى و ظاهر سازى نكرده اى و مقصودت خدا بوده است .
218 ـ امام صادق عليه السّلام : سزاوار است كسى كه قربانىِ مستحب مى كند ، يا حج گزارى كه قربانى اش را ذبح مى كند ، از آن بخورد و صدقه دهد واين ، اندازه خاصّى ندارد . هر مقدار كه بخواهد ، مى خورد و اطعام مى دهد و هديه و صدقه مى دهد . خداى متعال فرموده است : «از آن بخوريد و به گرفتار فقير ، بخورانيد» . و فرموده است : «از آن بخوريد و به محرومان قانع و نيازمندان بخورانيد» .
ز ـ تراشيدن سر
قـرآن

«خداوند ، در عالم خواب ، به پيامبرش جز حق و راستى نشان نداد حتماً ، همه شما به خواست خدا واردِ مسجدالحرام مى شويد ، در نهايت امنيت ، در حالى كه سرهايتان را تراشيده ، يا كوتاه كرده ايد و ترسى نداريد . خداوند چيزهايى مى دانست كه شما نمى دانستيد و پيش از آن ، فتح نزديكى قرار داده بود» .
حديـث
219 ـ ابن عمر: رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود : خدايا! بر سرتراشيدگان ترحم كن! گفتند : يا رسول الله! كوتاه كنندگان موى سر ، چه؟ فرمود : خدايا! بر سرتراشيدگان ترحم كن! گفتند : يا رسول الله! كوتاه كنندگان موى سر ، چه؟ فرمود : و (رحمت خدا) بر كوتاه كنندگان موى سر .
220 ـ امام صادق عليه السّلام : رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى سرتراشيدگان ، سه بار از خداوند ، مغفرت طلبيد .
221 ـ معاوية بن عمّار روايت مى كند : امام باقر عليه السّلام به سلمانى دستور داد ، تيغ را برسمت راست سربنهد، سپس فرمان داد كه بتراشد. وخود، بسم الله گفت ودعا كرد: «خدايا! در عوض هر تارمو، در روز قيامت نورى به من عطا كن».
222 ـ امام صادق عليه السّلام : همانا بنده مؤمن ... چون سر بتراشد، موى او نمى ريزد مگر آن كه خداوند، در عوض آن نورى در قيامت براى او قرار مى دهد.
223 ـ سليمان بن مهران: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چگونه شد كه سرتراشيدن بر آن كه حجّ اوّل اوست ، واجب گشت ، ولى براى آن كه قبلاً حج كرده است ، نه؟ فرمود : تا بدين وسيله ، به نشانِ ايمنان ، نشاندار گردد . آيا سخن خداوند را نشنيده اى كه مى فرمايد : «اگر خدا بخواهد ، ايمن وارد مسجدالحرام مى شويد، سرتراشيده و موى كوتاه كرده ، و بيمى نداريد»؟
224 ـ امام صادق عليه السّلام : وقتى مؤمن ، در منى سر خود را بتراشد و موى آن را دفن كند ، روز قيامت به محشر مى آيد ، در حالى كه هر تار مو ، زبانى گويا دارد كه به نام صاحبش لبّيك مى گويد .
225 ـ امام صادق عليه السّلام : درباره آيه «ثمّ ليقضوا تَفَثهم» فرمود : «تَفَث» ، سرتراشيدن و زدودن چيزى است كه بر پوست انسان است .
ح ـ طواف زيارت
226 ـ امام صادق عليه السّلام :
سپس سرت را بتراش و غسل كن و ناخنهايت را بگير و از شارب خود بچين وكعبه را زيارت كن و هفت بار طواف كن، چنان انجام مى دهى كه در روز ورود به مكّه انجام دادى.
227 ـ حسين بن ابى العلاء: از امام صادق عليه السّلام درباره غسل، آنگاه كه (حج گزار) از منى آمده كعبه را زيارت كند، پرسيدم. فرمود: من براى بازگشت از منى غسل مى كنم، سپس به زيارت كعبه مى روم.
228 ـ امام صادق عليه السّلام : سزاوار است كسى كه حج تمتّع به جا مى آورد ، روز عيد قربان ، يا شام آن روز ، خانه خدا را زيارت كند و آن را به تأخير نيندازد .
229 ـ امام صادق عليه السّلام : اشكالى ندارد كه زيارت كعبه تا روز حركت به تأخير افتد. تنها از بيم پيشامدها وحوادث، مستحب است كه آن را زود انجام دهند.
230 ـ امام صادق عليه السّلام : هنگام زيارت كعبه در روز عيدقربان ـ : آن را زيارت كن و اگر ازدحام بود، اشكالى ندارد كه فردا به زيارت كعبه بيايى ولى از امروز آن را به تأخير مينداز كه براى آن كه حجّ تمتّع مى گزارد مكروه است گرچه براى آن كه حجّ افراد مى گزارد، وقتش موسّع است، پس چون روز عيد قربان ، به مسجدالحرام آمدى و بر در مسجد ايستادى ، مى گويى :
«خدايا بر انجام عبادتهايت ياريم ده ، مرا براى آن و آن را براى من سالم بدار . از تو خواستارم ، همچون ناتوانِ خوارِ معترفِ به گناه ، كه گناهانم را بيامرزى و حاجتم را برآورى . خدايا! من بنده توام ، شهر ، شهر توست و خانه ، خانه تو . آمده ام ، رحمتت را مى طلبم و در پى فرمانبردارى توام ، پيرو فرمانت و راضى به تقديرت . از تو همچون خواستنِ پريشان و فرمانبر و بيمناك از عذاب و كيفرت ، مى خواهم كه مرا به عفو خويش برسانى و با رحمت خود از دوزخ پناهم دهى» .
سپس نزد حجر الأسود رفته ، آن را لمس كرده ، مى بوسى . اگر نتوانستى ، دست بر آن بكش و دستت را ببوس . اگر نتوانستى ، رو به آن بايست و تكبير بگو و مثل آن هنگام كه روز ورود به مكّه در طواف گفتى بگو ، سپس هفت بار دور كعبه طواف كن ، مثل آنچه روز آمدن به مكّه برايت وصف كردم . آنگاه دو ركعت نماز كنار مقام ابراهيم عليه السّلام بگزار ، با «قل هو الله احد» و «قل يا ايّها الكافرون» . سپس برگرد و حجر الأسود را ببوس اگر بتوانى ، و رو به آن بايست و تكبير بگو . سپس به طرف صفا رفته ، بالاى آن برو ، مثل روز ورودت به مكّه ، آنگاه بر فراز مروه برو . و هفت بار بين صفا و مروه طواف كن ، شروع از صفا و ختم به مروه .
ط ـ سعى
231 ـ امام صادق عليه السّلام :
بر آن كه عمره حجّ تمتّع انجام مى دهد، سه طواف برگِرد كعبه و دو سعى ميان صفا و مروه واجب است. و بر اوست كه چون وارد مكّه شد، كعبه را طواف كند و دو ركعت نزد مقام ابراهيم عليه السّلام بخواند و بين صفا و مروه سعى كند و تقصير نمايد، در اين صورت از احرام درآمده است. اين براى عمره. اما براى حج، بر عهده او دو طواف است و يك سعى ميان صفا و مروه و با هر طوافى بر گِرد كعبه دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم عليه السّلام مى خواند.
ى ـ طواف نساء
قـرآن

«سپس آلودگيهايشان را برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گِرد خانه آزاد ، طواف كنند» .
حديـث
232 ـ امام رضا عليه السّلام
درباره آيه «وليطوّفوا بالبيتِ العتيق» فرمود : مقصود از طواف واجب ، طواف نساء است .
233 ـ امام صادق عليه السّلام ـ در ذكر واجبات حج ـ : طواف نساء، واجب است.
234 ـ امام صادق عليه السّلام چون چنين كردى ـ طواف زيارت ـ از هر چيزى كه بر تو حرام بود بيرون آمدى، مگر زنان. سپس به كعبه برگرد و هفت دور ديگر آن را طواف كن، سپس دو ركعت نماز كنار مقام ابراهيم عليه السّلام بخوان، آنگاه از هر چيز (حرام) بيرون آمده اى و از همه حجّ خود و هر چه كه بر تو حرام شده بود، فارغ شده اى .

پانوشت ها

(1) نام سرزمينى با خاك نرم، ميان مكه و مدينه كه به مكّه نزديكتر است.
(2) گياهى كه از برگ هاى آن در رنگاميزى و تهيه رنگ هاى آرايشى استفاده مى شود .
(3) نوعى نشستن كه دو ساق را به وسيله جامه يا دستها به شكم بچسبانند، چمباتمه.
(4) اشاره به آيه قرآن : « واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى» .
(5) جبت، هر معبود جز خدا است. لات و عزّى نام بت هاى مشركان است.
(6) مقصود، مردى است كه در سوره يس از او ياد شده است و مؤمنى در ميان كفّار بود و آنان را دعوت به تبعيّت از پيامبران مى كرد. در كتب حديث و تفسير از او با نام حبيب نجّار، ياد شده است. ذكرش در آيه بيستم سوره مباركه يس چنين آمده است «وجاء من اقصى المدينة رجل يسعى * قال يا قوم اتّبعوا المرسلين».
(7) متعوّذ يعنى مكان پناه بردن .
(8) در نقل ديگر اضافه دارد : «به خاطر انبوهىِ جمعيت» .
(9) روز هشتم ذى حجّه . به معناى سيراب شدن ، آب برداشتن .
(10) محلّ نزديك شدن .
(11) مانع و سدّى كه براى جلوگيرى از ورود سيل به مسجدالحرام ايجاد كرده بودند .
(12) در نقل ديگر است : « اعتراف كن و بشناس» .
(13) در نقل ديگرى اضافه دارد : « غبار آلود ، از هرراه دور . شما را گواه مى گيرم كه آنان را آمرزيدم» .
(14) نام محلّى در عرفات است (مجمع البحرين) .
(15) وادىِ اراك نزديك مكّه در مرز عرفات است.
(16) گويا براى شمارش نمازها ، آورده باشند .
(17) در متن حديث تبعات آمده است. تَبِعات، كلاً حقوق مردم است، چه مالى چه غير آن.
(18) امام صادق عليه السّلام فرمود: به مشعر، « جمع» گفته مى شود ، چون حضرت آدم عليه السّلام بين نماز مغرب و عشاء جمع كرد. و «ابطح» گفته مى شود، چون آدم عليه السّلام مأمورشد در مسيلِ مشعر، تا طلوع صبح بماند. سپس مأمور شد كه از كوهِ مشعر بالا رود و چون خورشيد بر او تابيد ، به گناهش اعتراف كند و آدم عليه السّلام چنان كرد و اين اعتراف سنّتى در ميان فرزندانش قرار داده شد. سپس آدم عليه السّلام قربانى كرد ، خداوند آتشى از آسمان فرستاد و قربانى آدم عليه السّلام را گرفت.
(19) نام كوهى است كه مشركان براى تماشاى لشكر پيامبر صلّى الله عليه و آله در فتح مكّه ، بالاى آن رفته بودند .
(20) زراره از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند كه آن حضرت از حكم بن عتيبه پرسيد : محدوده مزدلفه كجاست؟ او ساكت ماند . حضرت فرمود : حدّ مزدلفه ، از بين مأزمين (دو تنگه) تا كوه ، تا بركه هاى محسّر است .
(21) بركه هاى آب كه در منطقه مشعر وجود دارد .
(22) روزهاى 10، 11 و 12 ماه ذى حجه.

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo