شهید آوینی
دعاي ائمه(عليهم السلام) در حجر اسماعيل

تأليف : محمدامين پوراميني

          
يكايك در حجر گردآمده، از خود صفحاتي زرّين به وديعت نهاده اند.


گاه با معبود خود سخن گفته ودل شيدا به معشوق سپرده اند.


آهي برخاسته از دلي سوخته سرداده، اشكي ناشي از پاكي سرشت، و حاكي از صفاي سيرت بر صورت روان ساخته اند، و با حضور در حجر اسماعيل و جوار بيت اِله ابراهيم، «نورٌ علي نور» را عيان بخشيده اند و از اينجا بر ناريان تاخته و گاه با حقيقت نوري شان، دلِ تاريك و سياهشان را شكافته، و آنان را به خشوع و كرنش در برابر حق واداشته اند، اينجا را مدرس خود قرار داده، درس توحيد و معارف گفته اند و گاه از اسرار مگو نيز سخني آورده اند. چه زيباست كه با هم، اين صفحات رنگين كمان را ورقي زنيم، و نظاره گر محفلشان در محضر نور باشيم:
1ـ امام حسين ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل

درس توحيد:

عياشي، مفسّر و محدث عظيم الشأن در تفسير خود از «يزيد بن رويان» نقل مي كند: نافع بن ازرق ـ كه از كوردلان بود ـ داخل مسجدالحـرام شد، ديـد كه حضرت حسين بن علـي ـ عليه السلام ـ با عبدالله بن عباس داخل حجر نشسته اند، به ميان حجر آمده نزد آنان نشست. رو به ابن عباس كرد و گفت:


ابن عباس!، خدايي را كه مي پرستي برايم توصيف كن.


ابن عباس كه از نحوه جواب درمانده بود، سر فرو افكند، سكوتي طولاني در جمعشان حكمفرما شد، پس از لحظاتي چند، امام حسين ـ ع ـ روي به جانب نافع كرد و فرمود: اي پسرِ ازرقِ در گمراهي و ناداني فتاده!، نزد من آي تا پاسخت گويم.


نافع كه باطني كور و دلي مرده داشت گفت: از تو نپرسيدم تا پاسخم گويي!


ابن عباس از اين جسارت و بي ادبي برآشفت و گفت: آرام! از فرزند رسول خدا ـ ص ـ بپرس، او از اهل بيت نبوت است، و درياي حكمت در اوست.

نافع روي به حضرت كرد و گفت: خدا را برايم وصف كن.


امام حسين ـ ع ـ فرمود:


«أصفه بما وصف به نفسه، و أعرّفه بما عرّف به نفسه، لايدرك بالحواس، و لا يقاس بالناس، قريب غير ملتزق، و بعيد غير مقص، يوحد ولا يتبعّض، لا اله الاّ هو الكبير المتعال»


«او را به آنچه كه خود توصيف كرده، وصف مي كنم و به آنچه كه خود را بدان معرفي نموده، مي شناسانم، او با حواس (ظاهري) درك نمي شود و با مردم مقايسه نمي گردد، نزديك است بدون آن كه همراه چيزي باشد، دور است بدون آن كه جداي از چيزي باشد و يك است بدون آن كه تجزيه پذيرد. هيچ معبودي جز او، بزرگ و بلندمرتبه نيست.»


نافع آنگاه كه اين سخنان را شنيد، سخت تحت تأثير قرار گرفت و به گريه افتاد. حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟ گفت: زيبايي توصيف تو، مرا به گريه واداشت!... 1


مثـل ايـن روايت را شيخ صدوق در «التوحيد»2 و مورخ معروف؛ ابن عساكر در «تاريخ دمشق»3 آورده اند.

2ـ امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل

مناجات:

حجر اسماعيل يكي از خلوتگاه هاي امام الساجدين، زين العابدين ـ عليه السلام ـ با حضرت سبحان است، اينجا يكي از مكان هاي راز و نياز و مناجات او است، تا آنجاكه فرزند برومندش، قطب عالم امكان حضرت بقية الله الاعظم ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ نيز عنايتي ويژه و توجهي خاص نسبت به مناجات آن حضرت دارد.


      شيخ الطائفه، (طوسي) در كتاب «الغيبة» از ابونعيم محمد بن احمد انصاري روايتي آورده كه گزيده آن چنين است:


      روز ششم ذي حجه سال دويست و نود و سه هجري قمري، با جمعيتي حدود سي نفر4، در مسجدالحرام كنار مستجار ايستاده بودم، جواني را ديدم كه لباس احرام بر تن ونعلين به دست، در حالي كه طوافش را به پايان برده، نزد ما مي آيد، هيبتش وجودمان را گرفت، همه بي اختيار از جاي برخاستيم، او در ميان ما نشست و ما همه، چون شمع پيرامون وجودش گردآمديم. او نگاهي به سمت راست خود انداخت و نگاهي به جانب چپ، آنگاه فرمود: آيا مي دانيد اميرالمؤمنين ـ ع ـ در دعاي «الحاح» خود از خدا چه مي خواست؟


     اين ماجرا دو روز پشت سر هم و با طرح دو سؤال و پاسخ ادامه پيدا كرد، تا آن كه در روز سوم باز به ميان ما آمد، اين بار هم نگاهي به راست و چپ خود نمود و در حالي كه با دست مباركش اشاره به سمت حجر اسماعيل در زير ناودان مي كرد، فرمود: «سيدالعابدين علي ابن الحسين در سجده خود، در اينجا چنين مي گفت:


«عبيدك بفناءك، مسكينك بفناءك، فقيرك بفناءك، سائلك بفناءك، يسألك ما لا يقدر عليه غيرك»


«(خدايا!) بنده تو، مسكين تو، فقير تو، گداي درگاه تو، در آستانه خانه توست، از تو چيزي را مي خواهد كه از غير تو برآورده نيست.»


ابو علي محمودي روي به جمع كرد و پرسيد: مردم! آيا، او را مي شناسيد؟ به خدا سوگند او صاحب زمان شماست!


پرسيديم: ابو علي! تو اين سخن را از كجا مي گويي و اين مطلب را از كجا دانستي؟


 در جواب گفت: هفت سال است كه از خدا مي خواهم امام عصرم را بر من بنماياند. 5


مثل اين روايت را طبري در «دلائل الامامه»6 و شيخ صدوق در «كمال الدين»7 نقل كرده اند، و ما همه مصادر آن را در «معجم احاديث الامام المهدي ـ ع ـ» آورده ايم8.


     شيخ مفيد ـ ره ـ نيز در كتاب «الارشاد» از طاووس نقل مي كند:


     شبي داخل حجر شدم، علي بن الحسين ـ عليهماالسلام ـ را ديدم كه وارد حجر شد و مشغول نماز گرديد، آنگاه به سجده افتاد، با خود گفتم او مردي صالح از اهل بيت پيامبر ـ ص ـ است، همينجا بنشينم، و به دعايش گوش فرا دهم. شنيدم كه در سجده مي گفت:


     «عُبيدُك بفناءك، مسكينك بفناءك، فقيرك بفناءك، سائلك بفناءك»


     طاووس مي گويد: اين دعا را در هر گرفتاري كه خواندم، خداوند گره از مشكل كارم گشود. 9


     شبيه اين جريان را ابن شهراشوب در «المناقب»10 و ابن ابي الحديد در «شرح نهج البلاغه»11 آورده اند.


     علامه مجلسي ـ ره ـ از مرحوم شهيد روايتي ديگر ـ كه از طاووس يماني نقل مي كند ـ چنين آورده است: در ماه رجب از كنار حجر گذشتم، كسي را ديدم كه در ميان آن به نماز ايستاده است، دقت كردم، ديدم علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ است، با خود گفتم، خوشا به حالت!، مردي صالح از اهل بيت نبوت است! به خدا سوگند كه بايد دعاي او را غنيمت شمارم،


وقتي كه از نماز فارغ شد، دستان خود را به جانب آسمان بلند كرد و چنين مناجات نمود:


     «سيدي، سيدي، و هذه يداي قد مدد تهما اليك بالذّنوب مملوّة، و عيناي اليك بالرجاء ممدودة، و حق لمن دعاك بالندم تذلّلاً أن تجيبه بالكرم تفضّلاً.


     سيدي أَمِن اهل الشقاء خلقتني فأطيل بكائي أم من أهل السعادة خلقتني فأبشر رجائي؟!


     سيدي أَلِضرب المقامع خلقت أعضائي، أم لِشرب الحميم خلقت امعائي.     


     سيدي لو انّ عبداً استطاع الهرب من مولاه لكنت أوّل الهاربين منك، لكنّي أعلم أني لا افوتك.


     سيدي لو انّ عذابي يزيد في ملكك لسألتك الصبر عليه، غير أنّي أعلم انه لا يزيد في ملكك طاعة المطيعين، و لا ينقص منه معصية العاصين.


     سيدي ما انا و ماخطري، هب لي خطاياي بفضلك، و جلّلني بسترك، واعف عن توبيخي بكرم وجهك.


     الهي و سيدي ارحمني مطروحاً علي الفراش تقلبني أيدي أحبّتي، وارحمني مطروحاً علي المغتسل يغسّلني صالح جيرتي، وارحمني محمولاً قد تناول الأقرباء اطراف جنازتي، وارحم في ذلك البيت المظلم وحشتي و غربتي و وحدتي، فما للعبد من يرحمه الاّ مولاه.»


     آنگاه به سجده افتاد و فرمود:


     «اعوذ بك من نار حرّها لا يطفئ، و جديدها لا يبلي، و عطشانها لا يروي.»


     پس از آن، گونه راست خود را بر زمين نهاد و چنين زمزمه كرد:


     «اللّهم لا تقلّب وجهي في النار بعد تعفيري و سجودي لك، بغير مَنٍّ منّي عليك، بل لك الحمد و المنّ عليّ.»


     سپس سمت چپ صورت خود را بر زمين گذارد و از خدا چنين خواست:


     «ارحم من اساء و اقترف، واستكان و اعترف.»


     آنگاه به سجده بازگشت و در حالي كه پيشاني بر زمين گذارده بود، فرمود:


     «اِنْ كنتُ بئس العبد فأنت نعم الرّب العفو العفو...» (صدبار)


     طاووس مي گويد: من به گريه افتادم، تا آنجا كه صداي گريه ام بلند شد، حضرت روي به جانب من كرد و فرمود: يماني! چرا گريه مي كني؟ مگر اينجا جايگاه گنهكاران نيست؟! 12


     بخشي از شبيه اين روايت را مرحوم محدث نوري ـ ره ـ نيز از مزار مشهدي نقل نموده است. 13
3ـ امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل

عبادت و پاسخ به سؤالات:

امام باقر ـ عليه السلام ـ در حجر به سؤالات گوناگوني كه از ناحيه افراد مختلف عنوان شده پاسخ داده اند، از جمله شيخ كليني به اسنادش از ابوعباد عمران بن عطيه از حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي كند:


     من و پدرم در حال طواف بوديم كه مردي بلند قامت به ما نزديك شد و سلام كرد، جواب سلامش را داديم. او رو به پدرم كرد و گفت: مسأله اي دارم (كه مي خواهم بپرسم)، پدرم فرمود: وقتي طوافم به پايان رسيد نزد من آي.


     پس از طواف داخل حجر شديم، دو ركعت نماز خوانديم. پدرم متوجه من شد و فرمود: پسرم، آن مرد كجاست؟


     او را در حالي كه نماز خوانده و پشت سر ما ايستاده بود يافتيم، پدرم از او پرسيد: از كجايي؟


     گفت: از شام.


     پرسيد: از كجاي شام؟


     گفت: از بيت المقدس.


     پرسيد: آيا دو كتاب «قرآن» و «تورات» را خوانده اي؟


     گفت: آري.


     آنگاه پدرم فرمود: سؤالات خود را عرضه كن.


      مرد شامي پرسش هاي متعدد خود را اينگونه مطرح ساخت: سؤال من در مورد پيدايش اين خانه ـ كعبه ـ و آيه شريفه «ن والقلم و مايسطرون»14 و آيه «والذين في اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم»15 مي باشد.


    حضرت فرمود: برادر شامي! سخن ما را گوش فرا ده، مبادا كه بر ما دروغ بندي كه هر كس چنان كند بر رسول خدا ـ ص ـ و در نهايت، بر خدا دروغ بسته و مستوجب عذاب خواهد بود.


     آغاز اين خانه از آنجايي است كه خداوند تبارك و تعالي به ملائكه فرمود: «انّي جاعل في الأرض خليفة»16 ملائكه در پاسخ و اعتراض گفتند: «أَتَجعل فيها من يُفسد فيها و يسفك الدّماء؟!»17 پس از آن كه ملائكه متوجه سخط و غضب خداوند شدند، به عرش او پناه آوردند. خداوند به يكي از ايشان فرمود كه در آسمان ششم خانه اي را براي او بنام «ضراح» در ازاي عرش الهي قرار دهد، تا اهل آسمان به طواف آن پردازند، و هر روز هفتاد هزار ملك در آنجا به طواف مي پردازند، و ديگر برنمي گردند، و به استغفار مشغولند، وقتي كه آدم به آسمان دنيا هبوط كرد و فرود آمد، خداوند او را به تأسيس اين خانه امر فرمود، و اين خانه (كعبه) به ازاي آن خانه (ضراح) است، و خداوند اين خانه را براي طواف آدم و ذريه او قرار داد همانگونه كه آن خانه را براي اهل آسمان نهاد.18


    همچنين شيخ كليني ـ ره ـ از محمد بن مروان روايتي ديگر را نزديك به مضمون روايت قبلي به نقل از امام صادق ـ عليه السلام ـ آورده است كه: با پدرم داخل حجر بوديم و ايشان مشغول به نماز بودند. در اين حين مردي آمد و در كنار ايشان نشست، پس از نماز، سلام كرد و گفت: درباره سه چيز پرسش دارم كه غير از شما و يك نفر ديگر، كسي از جواب آن آگاهي ندارد. پس از طرح سؤال پيرامون سبب طواف خانه خدا و جواب امام ـ عليه السلام ـ (كه همانند پاسخ در روايت عمران به عطيه است) آمده است:


    خداوند بر ملائكه غضب نمود، آنان توبه نموده و درخواست بخشش كردند، خداوند به ايشان فرمود تا گرد ضراح كه بيت المعمور است به طواف پردازند و آنان هفت سال به طواف پرداختند و طلب غفران و بخشش كردند، آنگاه خداوند توبه آنان را پذيرفت و از ايشان راضي شد، اين ريشه طواف است، پس از آن خداوند اين بيت الحرام را در ازاي ضراح قرار داد تا مايه توبه و پاكي بني آدم باشد.


     آن مرد گفت: راست گفتي19.


    عياشي ـ ره ـ پس از ذكر اين روايت، اين اضافه را دارد كه: سؤال كننده بقيه سؤالات خود را مطرح ساخت و سپس برخاست و رفت.


     امام صادق ـ ع ـ مي گويد: در اين حال از پدرم پرسيدم آن مرد كه بود؟ فرمود: پسرم! او خضر بود.20      


    همچنين در آخر روايتي ديگر از محمد بن مروان از امام صادق ـ عليه السلام ـ كه تا اندازه اي شبيه روايت اولي است، آمده: «ناگهان سؤال كننده مفقود و ناپديد شد» 21


    و شيخ صدوق ـ ره ـ نيز در «علل الشرائع» روايتي قريب به همين مضمون و با تفاوتـي اندك، به سنـدش از ابو خديجه از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي كند كه امام باقـر ـ عليه السلام ـ در مورد شخص پرسش گر فرمود: او جبرئيل بود. 22


    در كتب روايي ما سؤال ديگري از آن حضرت در حجر اسماعيل پيرامون معناي آواز وزغ مطرح شده كه به جهت خلاصه نويسي از ذكر آن صرف نظر مي كنيم23.


     همچنين مطالبي پيرامون طواف جان و استمداد عطا و عده اي ديگر، از حضرت امام باقر ـ عليه السلام ـ در حجر، آمده كه باز به جهت اختصار از نقل آن منصرف مي شويم. 24
4ـ امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل

الف ـ دعا در حجر:


     در «اصـل زيـد النرسي» از علـي بـن مـزيـد بيـاع سابـري آمـده است: امـام صـادق ـ عليه السلام ـ را در حجر، زير ناودان، روبروي خانه خدا ديدم درحالي كه دست هاي خود را باز كرده بود چنين زمزمه مي كرد:


     «اللهم ارحم ضعفي، و قلة حيلتي، اللهم انزل عليّ كفلين من رحمتك، وادر عليّ من رزقك الواسع، و ادرأ عنّي شرّ فسقة الجنّ و الإنس، و شرّ فسقة العرب و العجم، اللهم اوسع علّي في الرزق، و لا تقتر عليّ، اللهم ارحمني و لا تعذّبني، ارض عنّي و لا تسخط عليّ، انك سميع الدعاء، قريب مجيب.»25


ب ـ پاسخ به سؤالات:


     در «اصل زيد النرسي» از علي بن مزيد نقل مي كند: مردي وصيت كرده بود تا من از جانب او حج بجا آورم، پس از ملاحظه مبلغ، متوجه شدم كه مقدار آن كم و ناچيز است كه كفايت از حج نمي كند. حكم مسأله را از ابوحنيفه و ديگر فقيهان (عراق) پرسيدم، آنان گفتند: تو آن مبلغ را از جانب او صدقه بده، مكه آمدم، و در حين طواف به عبدالله بن حسن برخوردم. ماجرا را نقل كرده و حكم مسأله را پرسيدم، گفت: اين جعفر بن محمد ( امام صادق ـ ع ـ) است كه داخل حجر نشسته است، برو و از آن حضرت سؤال كن.


     داخل حجر شدم امام ـ ع ـ را زير ناودان، مقابل خانه، مشغول دعا ديدم، در اين حال ايشان روي به جانب من نمود و فرمود: حاجتت چيست؟


     گفتم: جانم به فدايت، مردي از دوست داران شما در كوفه هستم.


      حضرت فرمود: «دع ذاعنك! حاجتك؟»؛ «اين سخنان را رها كن و بگو حاجتت چيست؟»


     گفتم: مردي مرده است، و بر من وصيت كرده كه با باقيمانده اموالش براي او حج بگزارم، مقدار آن كم است و كفايت از حج نمي كند، مسأله را از علمايي كه در دسترس بودند پرسيدم، پاسخ دادند كه بايد آن را صدقه دهم.


     حضرت فرمود: چه كردي؟


     گفتم: آن را صدقه دادم.


      فرمود: تو ضامني، مگر آن كه مبلغ آن به قدري كم باشد كه نتواني از مكه حج انجام دهي (حج ميقاتي). 26


     اين روايت را صاحب وسائل از «من لايحضره الفقيه»، «الكافي» و «تهذيب الأحكام» نقل كرده است. 27


     شيخ كليني و شيخ صدوق ـ اعلي الله مقامهما ـ از عزرمي نقل كرده اند كه مي گويد: با امام صادق ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل زير ناودان نشسته بودم كه ديدم مردي با مرد ديگر پيرامون «علت وزش باد» ـ كه در آنجا مي وزد ـ سخت مشغول گفتگو است، وقتي گفت و شنود شدت يافت، حضرت متوجه ايشان شدند و به بيان علت پرداختند. 28


     لازم به ذكر است كساني كه توفيق تشرّف به بيت الله الحرام را پيدا كرده اند، در حين طواف آنگاه كه به نزديكي ركن غربي (شامي) در انتهاي حجر اسماعيل مي رسند، نسيم ملايمي را حس مي كنند. چه بسا بارها از يكديگر سؤال كرده اند كه اين نسيم ملايم و بسيار مطبوع از كجاست؟!


      بـرقـي در «محاسن» بـه سندش از يـوسف بـن يعقوب نقـل مـي كنـد: بـا امام صادق ـ عليه السلام ـ داخل حجر نشسته بوديم كه حضرت آب طلب نمودند، مقداري آب در كاسه اي مسين خدمت ايشان آوردند، يكي از حاضرين به آن حضرت گفت: كثير بن عباد نوشيدن آب در ظرف مسي را نمي پسندد.


     حضرت فرمود: آيا از او نپرسيدي كه (مس) طلا است يا نقره؟!. 29


     و با اين پاسخ قاطع به وي فهماندند كه حكم خدا با دلخواه نفس و تقدس مآبي قابل فهم نيست، و براي درك آن بايد سراغ اهلش رفت.


     مرحوم صاحب وسائل اين خبر را نيز از فروع كافي، تهذيب شيخ و من لايحضره الفقيه آورده است. 30

ج ـ پخش اسراري از معارف در بين خواص:


     در «بصائرالدرجات» از سيف تمار نقل شده است: با حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ داخل حجر نشسته بوديم، حضرت فرمود: ببينيد از جاسوسان و خبرچينان كسي نيست؟ چپ و راست خود را نگاه كرديم و گفتيم: خير، كسي نيست.


     حضرت فرمود: بخداي كعبه سوگند ـ سه بار ـ اگر من در حضور موسي و خضر بودم، به آنها خبر مي دادم كه داناتر از ايشانم، و اخباري را به آنها مي گفتم كه هيچ يك از آن دو، از آن آگاه نبودند. 31


     شيخ كليني ـ ره ـ پس از ذكر اين خبر، به اسناد خود از سيف تمار، اين علّت را نيز از زبان امام صادق ـ عليه السلام ـ مي افزايد:به خاطر آن كه به موسي و خضر علم اخبار گذشته را داده بودندو «علم مايكون و ما هو كائن»؛ يعني علم به آنچه كه بعد واقع مي شود به آنها داده نشده بود ، ليكن ما از آنچه كه بعد واقع مي شود نيز آگاهيم و اين علم را از پيامبر به ارث برده ايم. 32
5ـ امام موسي كاظم ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل

الف ـ نماز و دعا در حجر

شيخ جليل عبدالله بن جعفر حميري در «قرب الاسناد» از سعد بن مسلم چگونگي طواف امام كاظم ـ عليه السلام ـ استلام حجرالاسود، التزام وسط كعبه، بازكردن دست روي كعبه، و نماز پشت مقام ابراهيم آن حضرت كه بطور پياپي واقع شده بود را متعرض شده و درنگ ايشان در برخي از اين مكان ها را ذكر نموده و در آخر چنين آورده است:


     حضرت پس از آن، به حجر اسماعيل آمد و هشت ركعت نماز خواند. آخرين عهد و ديدار او با كعبه در زير ناودان بود كه دستان خود را گشود و دعا نمود، سپس قدري درنگ نمود و آنگاه از باب الحناطين مسجد خارج شد و در حالي كه روي به مدينه داشت به ذي طوي رسيد. 33


     سيد ابن طاووس در «مهج الدعوات» از محمد بن حسن به اسناد خود از سكين بن عمار نقل مي كند: شبي در مكه به خواب رفته بودم، در عالم رؤيا ديدم كسي نزدم آمد و گفت: از جاي برخيز، اينك در زير ناودان ـ حجر اسماعيل ـ مردي است كه خداي را به اسم اعظم او مي خواند. وحشت زده از جاي جَستم، ليكن باز خوابيدم. اين ماجرا بار ديگر تكرار شد كه باز به خواب رفتم. مرتبه سوم خطاب شد: اي فلانِ فرزندِ فلان، از جا برخيز كه فلانِ فرزندِ فلان كه او «عبد صالح» است، اينك در زير ناودان است و خداي را به اسمش مي خواند. از جاي خود برخاستم، غسل كردم و راهي مسجد شدم، داخل مسجد الحرام و سپس حجر گرديدم. مردي را ديدم كه پيراهنش را روي سرش انداخته و به سجده افتاده بود. پشت سر او نشستم، شنيدم كه در راز و نياز خود چنين مي گفت:


    «يا نور يا قدوس، يا نور يا قدوس، يا نور يا قدوس، يا حيّ يا قيوم، يا حيّ يا قيوم، يا حيّ يا قيوم، يا حيّ لايموت، يا حيّ لايموت، يا حيّ لايموت، يا حيّ حين لا حيّ، يا حيّ حين لا حيّ، يا حيّ حين لا حيّ، يا حيّ لااله الاّ أنت، يا حيّ لا اله الاّ أنت، يا حيّ لا اله الاّ أنت، أسألك بلا اله الاّ أنت، أسألك بلا اله الاّ أنت، أسألك بلا اله الاّ أنت، أسألك يا لا اله الاّ أنت، أسألك يا لا اله الاّ أنت، أسألك يا لا اله الاّ أنت، و أسألك باسمك بسم الله الرحمن الرّحيم العزيز المتين ـ سه بار.»


     سكين مي گويد: او مرتب اين كلمات را تكرار مي نمود، تا آنجا كه من همه را حفظ كردم، پس از مدّتي سر از سجده برداشت و نگاهي به آسمان انداخت، فجر دميده بود. به طرف مستجار آمد و نماز فريضه ـ صبح ـ را خواند، آنگاه از مسجد خارج شد. 34


     سيد ابن طاووس قبل از ذكر روايت سكين چنين نگاشته است: «از جمله رواياتي كه درباره اسم اعظم وارد شده است، همين خبر مي باشد و ما آن را به اسناد خويش به محمد بن حسن صفار، و نيز به اسناد خويش به ابن ابي قره از كتاب «المتهجد» او نقل مي كنيم. او نوشته است: آن شخص كه در زير ناودان، در حجر، اين دعا را مي خواند، همانا مولاي ما موسي بن جعفر ـ عليهما السلام ـ است. 35


     مرحوم محدّث نوري ـ ره ـ نيز اشاره به نقل خبر توسط كفعمي در مصباح مي نمايد كه بر طبق روايت او، نام مبارك «موسي بن جعفر» بعد از «العبدالصالح» اضافه شده است. 36


     علامه مجلسي ـ ره ـ هم از خط شيخ محمد بن علي جبعي ـ ره ـ به نقل از خط شهيد محمد بن مكي ـ قدس الله روحه ـ دعايي همانند دعاي فوق را، با فرقي بسيار مختصر، نقل كرده است كه در آن تصريح شده: اين دعاي حضرت امام كاظم ـ عليه السلام ـ در زير ناودان است و همچنين روايت شده است كه در آن اسم اعظم وجود دارد. 37


     افزون بر اينها آن كه از حضرت امام هفتم ـ عليه السلام ـ بعنوان «عبد صالح» ياد شده و اين عنوان در روايات زياد مطرح شده است و از القاب ايشان است. بنابراين، قرائن بقدر كافي در انتساب دعا به آن حضرت وجود دارد.


ب ـ درس طب و داروشناسي


     شيخ كلينـي ـ ره ـ از ابـي ولاّد نقـل مي كنـد: حضـرت ابـوالحسـن اول ـ (امـام كاظم) ـ عليه السلام ـ را در حجر ديدم كه با عده اي از خويشانش نشسته بود، شنيدم كه مي فرمود: دندانم درد گرفت، مقداري از «سُعد» را به دندان هايم زدم تا آرام شد. 38


     سُعد نام گياهي است خوشبو كه برخي از روايات، آن را مايه خوشبويي دهان دانسته است. 39 بعضي از لغت نويسان معاصر، آن را بيخ گياهي خوشبو ـ كه عطاران به آن «پاتلاقما» مي گويند ـ معرفي كرده اند. 40

6ـ امام رضا و امام جواد ـ عليهما السلام ـ در حجر اسماعيل

مرحوم اربلي ـ ره ـ در «كشف الغمّه» از امية بن علي نقل مي كند: سالي كه حضرت امام رضا ـ عليه السلام ـ پس از حج، به خراسان رفت من در مكه بودم، فرزندش ابوجعفر حضرت جواد ـ عليه السلام ـ نيز در اين سفر همراهش بود، حضرت پس از طواف وداع بيت نزد مقام آمد و نماز خواند. حضرت جواد ـ ع ـ كه كودكي خردسال بود، بردوش موفق بن هارون، از خدمت گزاران و خواص اصحاب امام رضا ـ ع ـ قرار داشت، و او آن حضرت را طواف مي داد .

حضرت جواد ـ عليه السلام ـ پس از طواف روانه حجر شد. و مدت زيادي در آنجا نشست. موفق نزد ايشان آمده گفت: جانم به فداي شما باد، برخيز. حضرت فرمود: از اين مكان حركت نمي كنم! هاله اي از غم و اندوه بر سيماي نوراني و كوچك فرزند ثامن الحجج ـ ع ـ نشسته بود كه آثارش به خوبي نمايان مي شد. موفق نزد حضرت رضا ـ ع ـ آمد و گفت: جانم بفداي شما، حضرت جواد ـ ع ـ در حجر نشسته است، و نمي دانم چرا از آنجا بيرون نمي آيد.


     امام رضا ـ عليه السلام ـ از جاي خود برخاست و به نزد فرزندش آمد. به او فرمود: حبيب من! برخيز.


     حضرت جواد ـ ع ـ فرمود: من نمي خواهم از اينجا حركت كنم.


     امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمود: بلي، حبيب من (چرا؟)


     فرمود: چگونه از جاي خود برخيزم، و حال آن كه شما بگونه اي اين بيت را وداع گفتيد كه ديگر بازگشتي ندارد!


     حضرت فرمود: حبيب من! برخيز. و آنگاه حضرت جواد ـ عليه السلام ـ از جاي خود برخاست. 41


     اين روايت، كشف از علوّ مقام و رتبه معنوي امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ حتي در خردسالي و پيش از آغاز دوره امامت مي كند.

7ـ امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه ـ و حجر اسماعيل


     عنايت ويژه حضرت مهدي ـ عج ـ به دعاي حضرت امام زين العابدين ـ ع ـ در حجر اسماعيل، مورد ملاحظه خوانندگان محترم قرار گرفت كه علاوه بر آن، دو مطلب زير حائز اهميت است:


الف ـ توفيق تشرّف به محضر حضرت مهدي ـ عج ـ از حجر


     شيخ صدوق به اسنادش از محمد حسن بن وجناءالنصيبي، و همچنين قطب راوندي، و ابن حمزه نقل مي كند:


    زير ناودان ـ در حجر اسماعيل ـ به سجده افتاده، مشغول دعا و گريه و زاري بودم، ناگهان كسي مرا حركت داد و گفت: اي حسن بن وجناء، از جاي خود برخيز. از جا برخاستم. او از جلو حركت كرد و من نيز به دنبالش راه افتادم. مرا به خانه حضرت خديجه ـ عليها السلام ـ رسانيد. در آن اتاقي بود كه در وسط ديواري داشت.

و به واسطه پله اي كه از ساج ساخته شده بود، امكان رفتن به ميان آن بود، قاصد بالا رفت، در همين هنگام بود كه ندائي شنيدم كه فرمود: حسن! بالا بيا، از پله بالا رفتم، دم در ايستادم. حضرت صاحب الزمان ـ عليه السلام ـ فرمود: حسن! آيا فكر مي كني كه تو بر من مخفي هستي؟!

به خدا سوگند لحظه اي از حجّ تو نگذشت مگر آن كه با تو در آن بودم. آنگاه حضرت برخي از كارهاي مرا شمرد، اينجا بود كه ديگر نتوانستم تعادل خود را حفظ كنم، غش كرده و به روي بر زمين افتادم. دستان نوازش گرش بر صورتم بود كه به خود آمدم و از جاي خود برخاستم.


    حضـرت فرمـود: حسن! به مدينـه بـرو و مـلازم خانـه جعفـر بن محمد (امـام صـادق ـ عليه السلام ـ) باش، و هيچ گونه نگراني از ناحيه طعام و آشاميدني و لباس به خود راه مده.


     آنگاه حضرت دفتري به من داد كه در آن دعاي فرج و كيفيت درود بر حضرت وجود داشت، سپس حضرت به من فرمود: اين دعا را بخوان و اينگونه بر من درود فرست و آن را به همه كس جز به دوستان شايسته نده، كه خداوند متعال تو را موفق خواهد داشت.... 42


ب ـ جبرئيل بر روي ميزاب هنگام ظهور


     نعماني ـ ره ـ به سندش از محمد بن مسلم و همچنين عياشي ـ ره ـ از حضرت امام باقر ـ عليه السلام ـ درباره آيه شريفه «أمّن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الأرض» 43 نقل مي كند كه اين آيه شريفه، در حق حضرت قائم نازل شده است. (هنگامي كه او ظهور مي كند) جبرئيل به صورت پرنده اي سفيد بر روي ميزاب (ناودان كعبه)نشسته است و او اولين مخلوقي خواهد بود كه با حضرتش بيعت مي كند. 44
پي نوشت ها:

1- تفسير عياشي، ج 2، ص 337، ح 64؛ از او بحارالانوار، ج 33، ص 423، ح 631
2- التوحيد، ص 80، ح 35،؛ از او بحارالانوار، ج 4، ص 297، ح 24
3- تاريخ دمشق ـ ترجمه الامام الحسين ـ عليه السلام ـ ص 157، ح 203
4 ـ در روايت كمال الدين به برخي از آنه؛ از جمله محمودي، ابوهيثم ديناري، ابوجعفر احول و علاّن كليني تصريح شده است.
5- الغيبه، ص 259، ح 227
6- دلائل الامامه، ص 298

7- كمال الدين، ج 2، ص 470، ح 24

8- معجم احاديث الإمام المهدي ـ ع ـ ، ج 4، ص 390، ح 1368 (اين كتاب ارزشمند توسط عده اي از فضلا و محققين حوزه علميه قم ـ كه حقير نيز توفيق خدمت در آن جمع را داشت ـ تأليف شده، و تاكنون پنج جلد آن به چاپ رسيده است.)

9- الارشاد، ج 2، ص 143 ـ از او بحارالانوار، ج 46، ص 76، ح 66

10- مناقب، ج 4، ص 148؛ از او مستدرك الوسائل، ج 9، ص 428، ح 9

11- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 192

12- بحارالانوار، ج 100، ص 448، ح 25

13- مستدرك الوسائل، ج 3، ص 442، ح 11

14- قلم: 1

15- ذاريات: 19

16- بقره: 30

17- همان

18- كافي (فروع)، ج 4، ص 187، ح 1

19- همان، ص 188، ح 2

20- تفسير عياشي، ج 1، ص 30، ح 6؛ از او بحارالانوار، ج 99، ص 205، ح 18

21- همان، ص 29، ح 5؛ از او مستدرك الوسائل، ج 7، ص 35، ح 3

22- علل الشرائع، ج 2، ص 407، ح 2؛ از او بحارالانوار، ج 26، ص 351، ح 2

23- كافي (روضه) ج 8، ص 233، ح 305 و نگاه كنيد به: بصائرالدرجات، ص 373؛ الاختصاص، ص 301؛ دلائل الامامه، ص 99؛ مناقب، ج 4، ص 189؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 283، ح 217
24- مناقب، ج 4، ص 187، و نكـ : روضة الواعظين، ج 1، ص 204؛ مختصر بصائرالدرجات، ص 15؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص285 ح 48

25- الاصول الستة عشر (اصل زيد النرسي)، ص 48؛ از او مستدرك الوسائل، ج 9، ص 427، ح 2

26- همان؛ از او بحارالانوار، ج 103، ص 208، ح 21

27- وسائل الشيعه، ج 13، ص 419، ح 2

28-كافي (روضه)، ج8، ص271، ح401؛ علل الشرائع، ص448، باب200، ح1، از او بحارالانوار، ج60، ص8،ح7؛ معاني الاخبار، ص 384، ح 16

29- محاسن، ص 583، كتاب الماء، ح 68؛ از او بحارالانوار، ج 66، ص 531، ح 18

30- وسائل الشيعه، ج 2، ص 1084، ح 6

31- بصائرالدرجات، ص 230، ح 4

32- كافي، ج 1، ص 261، ح 1

33- قرب الاسناد، ص 316، ح 1226

34- مهج الدعوات، ص 321؛ از او بحارالانوار، ج 93، ص 228

35- همان

36- مستدرك الوسائل، ج 9، ص 433

37- بحارالانوار، ج 94، ص 313

38- كافي (فروع)، ج 6، ص 379، ح 6؛ از او وسائل الشيعه، ج 16، ص 536، ح 1

39- مجمع البحرين، ج 3، ص 69 نقل مي كند: «اتخذوا السُّعد لأسنانكم، فانّه يطيب الفم.»

40- فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج 1، ص 634

41- كشف الغمه، ج 2، ص 362؛ از او بحارالانوار، ج 49، ص 120، ح 6

42- كمال الدين، ج 2، ص 443، ح 17؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 961؛ ثاقب المناقب، ص 269؛ معجم احاديث الامـام المهـدي ـ ع ـ ، ج4، ص 435، ح 1403
43- نمل: 62

44- غيبة النعماني، ص 314، ح 6؛ از او اثباة الهداة، ج 3، ص 546؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 64، ح 117؛ معجم احاديث الامام المهدي ـ ع ـ ، ج 5، ص 20، ح 1452، و ص 308، ح 1740

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo