شهید آوینی


بينش ونيايش

دكتر مصطفی چمران

تأثير پيروزی انقلاب اسلامی ايران بر منطقه و كشورهای اسلامی جهان

بِسْم ِ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ

پيروزی انقلاب اسلامی ايران با معيارهای جديد خود، پايه‏های سست و پوشالی دولت‏های مرتجع و دست‏نشانده منطقه را به لرزه انداخت، و آنها برای خفه‏كردن انقلاب ايران و عدم گسترش آن مجتمعاً با همه قوا وارد عمل شدند.آمريكا نيز بزرگترين پايگاه مستحكم خود را در منطقه از دست داده بود، همه منافع نفتی ايران و منافع گران‏قيمت ديگر از دستش خارج شده بود، و به هيچ‏وجه نمي‏توانست وجود چنين انقلابی را تحمل كند، بخصوص وقتی كه مي‏ديد مصالح نفتی او در خطر انقلاب قرار گرفته، و مي‏رود كه انقلاب ايران به كشورهای مجاور منتشر شود و ريشه استعمار و استثمار از ‌آن كشورها كنده شود.صهيويسم بين‏المللی نيز بزرگترين دوست و پايگاه خود را از دست داده بود، و با دشمنی جديد و قوی و انقلابی و بي‏باك روبرو شده بود و نمي‏توانست ساكت بنشيند.
توطئه‏ها برای درهم كوبيدن انقلاب اسلامی ايران شروع شد، از مشكلات و درگيري‏های داخلی، تا حمله نظامی و مستقيم امريكا در طبس كه معجزه‏آسا به شكست انجاميد.
امپرياليسم ضربه‏های متعددی به انقلاب زد، توطئه در نقاط مختلف مرزی، توطئه در ادارات، در ارتش، ايجاد اختلافات در لباس سازمان‏های تندروی چپ يا سازمان‏های وابسته به طاغوت، در شكل «قوميت‏»ها و «مليت»ها و اختلافات مذهبی، در فرم اعتصابات كارگری در كارخانه‏ها برای تخريب صنعت يا هرج و مرج،‌ در كشاورزی برای توقف آن و محاصره اقتصادی، و منزوی كردن ايران و تبليغات شوم خارجی. تهمت‏ها، شايعه‏ها، و دروغ‏ها، نمونه‏هايی از اين توطئه‏های همه‏جانبه و هماهنگ شده دشمنان عليه انقلاب اسلامی ايران بود.
بالاخره برای آخرين ضربت مهلك، به خيال آنكه رژيم جديد در معرض سقوط است، عراق حمله‏ای همه‏جانبه به ايران آغاز كرد. در ساعت 2 بعدازظهر روز 31 شهريور 1359، هواپيماهای عراقی فرودگاه تهران و فرودگاه‏های اغلب شهرها را بمباران كردند و 12 لشگر عراقی كه از مدت‏ها قبل در پشت مرزها بصورت آماده‏باش درآورده بودند، در طول 800 كيلومتری از شمال قصرشيرين تا خرمشهر و آبادان حمله سرتاسری خود را شروع كردند. در حالی كه ارتش ايران در مشكلات داخلی خود دست و پا مي‏زد، عده‏ای شعار انحلال آن را مي‏دادند، عده‏ای نيز، كينه‏های انباشته شده ده‏ها سال گذشته را خالی مي‏كردند، و عده‏ای ارتش را مثل گوشت قربانی شده قطعه‏قطعه مي‏كردند، و ارتشيان نيز گيج و مبهوت، در عقده حقارت فرو رفته، شخصيت انسانی و نظامی خود را بكلی از دست داده بودند.

افسران قدرت فرماندهی نداشتند، و زيردستان از فرماندهان اطاعت نمي‏كردند، بازار اعتصاب و هرج و مرج و درگيری و تظاهرات در داخل ارتش رواج داشت، و ستون پنجم دشمن با شعارهای تند انقلابی و تحريك احساسات خام پرسنل، عملاً نظام و ديسيپلين ارتش را فلج كرده، ‌از انجام هر قدم سازنده‏ای جلوگيری مي‏كرد. محاصره اقتصادی نيز باعث كمبود قطعات يدكی برای تسليحات شده، و بخصوص اخراج متخصصين و يا جابجايی آنان هرج و مرج، عملاً باعث ركود كامل در همه امور شده بوداز نيروهای ارتش ما نيز آنچه وجود داشت در نبردهای داخلی كردستان و گنبد و خرمشهر تحليل رفته، ‌درگير و فرسوده شده، و چيزی از آن باقی نمانده بود، و بنابراين هنگام شروع حمله دشمن فقط دو لشكر 92 اهواز و 81 كرمانشاه حركتی از خود نشان دادند. دو لشكر بسيار ناقص، با وسايل خراب و بدون تجهيزات كافی، با روحيه متشتت و ضعيف كه به هيج‏وجه آمادگی رزمی نداشتند، و به همين سبب دشمن با 12 لشكر زرهی و مكانيزه، به سرعت پيشروی كرد تا نزديكی شهرهای بزرگ آبادان و اهواز و دزفول پيش آمد.

دشمن بعد از يك حمله انحرافی در منطقه قصرشيرين، حمله بزرگ خود را به خوزستان آغاز كردصدام، براساس محاسباتی كه از نيروهای ارتش عراق و ايران داشت، به تحريك حسابگران غربی، تصور مي‏كرد كه در عرض سه‏روز نظام اسلامی ايران را واژگون كند، و با پيروزی بر ايران،‌ عقده‏های شكست اعراب را در جنگ‏های عليه اسرائيل جبران نمايد و خود به عنوان فاتح قادسيه جديد، رهبری كشورهای عربی را كه سال‏ها در آرزوی آن مي‏سوخت، به دست آورد.حمله شروع شد، نيورهای صدامی به سرعت پيش مي‏آمدند، و مطابق محاسبات نظامی و رياضی، نيروهای ضعيف ارتش جمهوری اسلامی ايران را درهم مي‏كوبيدند،‌ تا به نزديكی شهرهای بزرگ رسيدند، ولی در اينجا مردم وارد معركه شدند و جلوی آنها را سد كردند و حماسه‏ها بوجود آوردند، و خرمشهر قهرمان با قربانی كردن بهترين فرزندان خود، و زدن سخت‏ترين ضربات به دشمن، آن‏چنان حماسه‏ای از شجاعت و فداكاری و شهادت خلق كرد كه خرمشهر، به شهر خون و مقاومت معروف شد. و به عنوان اسطوره‏ای از مقاومت مردمی و عشق به انقلاب در دل تاريخ فرو رفت. در نقاط ديگر هم، هر كجا كه نيروی دشمن با توده‏های مردم شهرها روبرو شد، از پيشرفت بازماند، تا بالاخره نيروی دشمن از حالت هجومی به حالت دفاعی درآمد و جريان جنگ عوض شد، و نقشه‏های صدام برای تسخير مواضع استراتژيك، و اسقاط نظام اسلامی ايران نقش بر آب شد.

روزهای اول حمله، نيروهای دشمن در بهترين وضع و نيروهای ارتش جمهوری اسلامی ايران در ضعيف‏ترين و بدترين شرايط قرار داشتند، و به طور تقريب نيروهای دشمن بيست‏برابر نيروهای ايران بود و بخصوص از نظر تجهيزات و مهمات هيچ شباهتی بين دو نيرو وجود نداشت، با اين‏همه،‌ دشمن نتوانست جز بيابان‏های لم‏يزرع و قسمت‏هايی از مرزهای غيرمسكونی، يا شهرهای كوچك را تسخير كند. با ورود مردم به جنگ از پيشرفت دشمن جلوگيری شد و ارتش توانست كم‏كم خود را تجهيز كند و به صحنه آورد، و مشكلات داخلی خود را كم‏كم حل كند، و در خلال نبرد نسبت نيروهای دشمن به خودی را از بيست به يك، به نسبت سه بر يك برساند، و از آنجا كه براساس قوانين نظامی دنيا نيروی مهاجم بايد حدود سه برابر نيروهای مدافع باشد، بنابراين نيروی دشمن مهاجم با نيروی ارتش جمهوری اسلامی ايران از صورت تدافعی به حالت تعادل درآود و پيشروی دشمن متوقف گرديد و نيروهای رزمنده ايرانی شروع به حمله متقابل كردند، كه نمونه‏های بارز آن را در پيروزي‏های بازي‏دراز و شوش و الله‏اكبر مي‏توان ديد، و مسلماً نيروهای ايرانی رو به صعود و نيروهای عراقی رور به نزول هستند، و اين تعادل قوا به طور مستمر به نفع انقلاب اسلامی ايران در تغيير است، بنابراين شكست نيروهای عراقی حتمی است و در روزهای آينده نيز شاهد پيروزي‏های بزرگتری برای انقلاب اسلامی ايران خواهيم بود.
به طور مسلم مي‏بينيم كه صدام و اربابان او در معادلات خود اشتباه كردند و مثل هميشه در محاسبات خود، قياس به نفس نمودند و فقط نيروهای ارتشی را، آن هم با شرايط بحرانی آن روز در نظر داشتند، ولی در جنگ واقعيت‏های عينی ديگری خودنمايی كرد كه باعث بهم خوردن همه معاملات دشمن بود، ‌به طور خلاصه مي‏توان عوامل اساسی زير را كه در محاسبات دشمن وارد نشده بود ذكر كرد:


1ـ عامل مردمی
2ـ ارتش جمهوری اسلامی ايران
3ـ شكوفايی استعدادها

2-پيروزی يا شكست انقلاب اسلامی ايران
1ـ تاثير بر اسلام و مسلمين
2ـ تاثير بر منطقه و خاور ميانه
3ـ تاثير پيروزی انقلاب ايران بر دنيا

 

انقلاب اسلامی ايران در راه تحقق ظهور حضرت مهدي(عج)

بِسْمِ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ
اَلصَّلوهُ وَالَّلامُ عَلی سّيِّدِالاَنْبِياءِ وَالْمُرسلين، اَبي‏القاسِمِ، مُحَمَّد، صَّلي‏اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ الطَّيِبينَ الطّاهِرين
بيست و دوم بهمن 1357 بدون شك در تاريخ بشری روز بزرگی است. روز پيروزی مستضعفين كه با نيروی ايمان و شهادت بر طاغوت زمان شوريدند و او را از اريكه قدرت به سقوط كشانيدند، ‌روز سپری شدن دوران حكومت و دخالت ابرقدرت‏ها در اين سرزمين. بنابراين ابرقدرت‏ها و عمال داخلی آنها با همه قدرت و نيروی خويش درصددند كه اين انقلاب باشكوه را به سقوط بكشانند، شما شاهد هستيد كه از داخل و خارج كشور، همه روزه در نقاط مختلف آتش‏افروزی مي‏كنند و توطئه‏ها بوجود مي‏آورند كه دست دولت را ببندند و از هر عمل بنيادی و اساسی جلوگيری كنند، و بلاخره با ايجاد نارضايتی در مردم، يك كودتای نظامی را همچنان كه در زمان دكتر مصدق به وقوع پيوست، در زمان ما نيز بوجود بياورند و ديكتاتوری يا طاوغت ديگری را دوباره بر مسند حكومت بنشانند. ما در چنين دورانی زندگی مي‏كنيم و با چنين مشكلاتی روبرو هستيم.
اصولاً انقلاب سه چهره دارد. چهره اول؛ تغيير سلطة سياسی و نظامی مملكت است، چهرة دوم؛ تغيير سيستم و نظام كشور و چهرة سوم انقلاب؛ تغيير و تحول قلبی و روحی در انسان‏هاست.
در انقلاب ما قسمت اول تمام شده است. يعنی تغيير سلطة سياسی و حكومتی. همچنان كه مي‏دانيد طاغوت به زير كشيده شد، نظام او واژگون گرديد و نظامی جديد براساس جمهوری اسلامی ايران بوجود آمد. اين قسمت از انقلاب شايد در هر انقلاب ديگری نيز به چشم مي‏خورد و ملموس و مادی است. يعنی شما دشمن را در برابر ديدگان خود مي‏بينيد، يك نيروی نظامی از اين طاغوت حمايت مي‏كند، ‌و بنابراين تمام نيروهای انقلابی متوجه اين طاغوت مي‏شوند تا بالاخره طاغوت را سرنگون نمايند. فرض كنيد در انقلاب الجزاير، سلطة حكومتی و سياسی آن روز،‌ دولت فراسنه بود كه الجزاير را مستعمره خود نموده بود. انقلابيون آنقدر مبارزه كردند تا اين سلطة سياسی و حكومتی فرانسه را از الجزاير بيرون راندند. يعنی در هر انقلابی اولين مرحلة آن تغيير سلطه‏ای است كه اين سلطه به صورت سياسی، نظامی و اقتصادی بروز مي‏كند.

در كشور ما نيز اين قسمت از انقلاب، با پيروزی به پايان رسيده است.
اما قسمت دوم از انقلاب، تغيير نظام و سيستم آن مملكت است و كشور ما درحال حاضر دست‏اندكار اين تغيير و تحول در مرحله نظام و سيستم است. چند نمونه را برای شما ذكر مي‏كنم. هنگامی كه صحبت از نظام و سيستم حكومتی مي‏كنيم، قبل از هر چيز،‌ قانون اساسی در نظر دوستان آشكار مي‏گردد. شما شاهد بوده‏ايد كه مجلس خبرگان ماه‏ها نشست تا بالاخره قانون اساسی قديم را زير و رو كرد و يك قانون اساسی جديد براساس ايدئولوژی اسلامی و براساس انقلاب پايه‏ريزی نمود. اين اولين مرحله است و تمام تغييرات و تحولاتی كه در سياست و اقتصاد و ادارات بوجود مي‏آيد جزء نظام و سيستم به حساب مي‏آيد. به عنوان نمونه به مسئله زمين اشاره مي‏كنم. در روزگار گذشته قوانينی دربارة زمين در همه‏جای كشور وجود داشته است و شما شاهديد كه در دورة انقلاب تغيير و تحولات زيادی دربارة مالكيت زمين بوقوع پيوسته است كه اين تغييرات و تحولات هنگامی كه به تصويب مجلس برسد جنبه قانونی به خود مي‏گيرد و روابط و ضوابط جديدی از نظر مالكيت زمين بوجود مي‏آورد. بنابراين رابطه اقتصادی، جزء نظام و سيستم حكومتی است كه با پيروزی انقلاب، اين روابط درحال تغيير و تحول است. مالكيت صنعتی را درنظر بگيريد، مي‏بينيد روابط و ضوابط جديدی برای كارخانه‏ها، برای سرمايه‏دارها و برای كارگران بوجود آمده يا در حال بوجود آمدن است. بنابراين مشاهده مي‏كنيم كه اين روابط و ضوابط به طوركلی يك نظام حكومتی را مي‏سازند و هنگامی كه انقلابی در يك كشور صورت مي‏گيرد، بايد تمام اين روابط تغيير پيدا كند و خود را با انقلاب و با ايدئولوژی راستين اسلام هماهنگ نمايد.
هم‏اكنون شاهد بوده‏ايد و شاهد هستيد كه امام امت ما از ادارات ناراضی است، و مقدار زيادی از هرج و مرج‏ها و ناراحتي‏های زياد مردم نيز به همين ادارات مربوط مي‏شود. علت اساسی از آنجا سرچشمه مي‏گيرد كه روابط و ضوابط ادارات همان روابط گذشته است،‌ تغييری نكرده است. همان روابطی كه در دوران طاغوت در ادارات اين كشور جاری بوده است همچنان به قوت خود باقی است.

ممكن است وزير و احياناً معاونين او افرادی پاك و مؤمن و مسلمان و فداكار باشند، ولی نظام موجود در ادارات به هيچ‏وجه با انقلاب اسلامی ما هماهنگی ندارد. بنابراين با وجود يك وزير خوب و معاونين مؤمن نمي‏توان مشكلات اداری را حل كرد، و همچنان كه گفتيم مشكلات و ناراحتي‏ها و نگراني‏هايی كه مردم ما هم‏اكنون با آن روبرو هستند، نتيجة نظام است نه نتيجه وزير و معاونين او. يعنی يك وزير خوب و معاون مؤمن قادر نيستند كه در يك نظام فاسد و طاغوتی عمل مثبتی انجام دهد، بنابراين، نظام بايد تغيير كند. پس چهره دوم انقلاب تغيير نظام است؛ تغيير روابط و ضوابط است.همچنان كه قانون اساسی تغيير پيدا مي‏كند، همه روابط و ضوابط در همه ادارات نيز بايد تغيير پيدا كند. از ‌آنجا كه يكی از دوستان ما در اين‏باره سؤال كرده بود و بخصوص بر روی ارتش تكيه داشت، برای او مي‏خواهم اين نكته را تأكيد كنم كه نظام ارتش،‌ همان نظام طاغوتی گذشته است. بيش از 12 هزار تفر از ارتش تصفيه شده‏اند، ‌خارج رفته‏اند، آنها كه پرونده داشته‏اند و مجرم بوده‏اند، يا كسانی كه ضدانقلاب به حساب مي‏آمدند توسط دوستان ما، ‌توسط انجمن‏های اسلامی و ديگران شناسايی شده و كنار گذاشته شده‏اند ولی اين كافی نيست.

بازنشسته كردن و يا اخراج كرن دوازده هزار نفر، مشكلاتش را حل نمي‏كند. بايد نظام را نيز عوض كرد و اين چهره دوم انقلاب است و هم‏اكنون فشار امام امت ما و دوستان و هم‏فكران ما، بخصوص در ارتش تغييرنظام ارتش است. نظامی كه در آن نظام، زيربنای فكری و فلسفی اسلامی ما پياده شود، و ضدانقلاب و طاغوتی نتواند در اين جو جديد تنفس كند. نظامی باشد كه يك آدم ناباب را از داخل ارتش بيرون بياندازند. ما دست‏اندكار يك چنين تغيير و تحول بنيادی در داخل ارتش هستيم،‌ و اين كار خستی است. تغيير نظام در ادارات و در ارتش و بطوركلی در همة‌ شئون مملكتی امر ساده‏ای نيست. نامرئی است، شما قواينن را نمي‏بينيد، روابط و ضوابط مثل يك دشمن مشهود در مقابل شما قرار نگرفته است كه بتوانيد آن را با ضرب گلوله از پای درآوريد. بطرز سری، مثل تارعنكبوت، در همه اركان مملكت،‌ اينجا و آنجا باعث كندی و ركود كارها مي‏شود، و اكثر اشخاص نمي‏داند كه مشكل كجاست. اما چهره دوم انقلاب اقتضا مي‏كند كه اين تغيير كيفی نيز بوجود آيد.
چهره سوم انقلاب كه به مراتب از دو قسمت اول و دوم سخت‏تر و مهم‏تر است، تغيير و تحولی است كه بايد در قلب انسان‏ها و در روح انسان‏ها بوجود بيايد. هنگامی كه ما سخن از انقلاب مي‏گوئيم؛ يعنی تغيير و تحول؛ تغيير يك نظام به يك نظام ديگر؛ واژگون كردن طاغوت و بوجودآوردن حكومت عدل و قسط اسلامی. بنابراين تغيير و تحول، همة‌ آن مادی نيست، قسمت مهم آن روحی و معنوی است.

آن انقلابی پيروز مي‏شود كه اين تغيير و تحول روحی و درونی را در انسان‏ها بوجود بياورد. اگر عده‏ای فكر كنند كه فقط با تغيير و تحول ظاهری،‌ با پول زيادتر دادن به كارگران، ‌با كشيدن راه و جاده در دهات و شهرستان‏ها، با زدن چاه‏های آب در اينجا و آنجا، با تغيير ظاهری ساختمان‏ها يا حتی تغيير ظاهری زن‏ها و غيره مي‏توانند انقلاب را به پيروزی برسانند در اشتباهند. بزرگترين اصل اساسی انقلاب كه همين چهره سوم است تغيير و تحول درونی در انسان‏هاست. همچنان كه مي‏خواهيم طاغوت را به زير بكشيم، همچنان كه مي‏خواهيم نظام و سيستم را تغيير و تحول دهيم، انسان‏ها نيز در درون خود، در درون قلب خود، و در درون روح خود بايد تغيير و كشورهای زيادی در دنيا وجود دارد، مثل كشورهای اروپايی و امريكايی، كه از نظر ظاهر به مراتب از ما پيشرفته‏ترند. خيابان‏های آنها نظيف‏تر است، تميزتر است، امتيازات كارگران آنها زيادتر است، حقوق خوب مي‏گيرند، امنيت دارند، اما آيا ما به حكومت آنها و به سيستم آنها راضی مي‏شويم؟ به هيچ‏وجه من‏الوجوه. اگر اميتازات مادی فقط مطرح بود كه بايد نظام آنها را هدف خويش قرار مي‏داديم. بنابراين به اين نتيجه مي‏رسيم كه فقط ظواهر و اميتازات مادی مدنظر نيست.

تغيير و تحول روحی و معنوی انسان‏ها است كه يك انقلاب را مي‏سازد و به پيروزی مي‏رساند و اين بزرگترين و مهم‏ترين چهره انقلاب است و برزگترين افتخار انقلاب اسلامی ما نيز در چهره سوم نهاده شده است كه تغيير درونی و روحی در انسان‏های ماست.شما در درون انقلاب شاهد بوديد كه در ملت شريف ايران بزرگترين تغيير و تحول درونی بوجود آمد كه در هيچ كجای دنيا سابقه نداشت. شما انقلاب‏های ديگر را در نظر بگيريد و با انقلاب مقدس اسلامی ما مقايسه كنيد. تغيير و تحولی كه در ملت ما بوجود آمد در هيچ كجای دنيا سابقه نداشته است، هنگامی كه مي‏بينيد ميليون‏ها انسان به خيابان‏ها مي‏ريزند و به استقبال شهادت مي‏روند، با آن همه اخلاص و پاكی و ايثار كه در دنيا بي‏نظير است. شما مي‏دانيد اين افرادی كه به خيابان‏ها مي‏ريختند و سينه خود را سپر گلوله مي‏كردند، ‌عده‏ای از آنها كفن مي‏پوشيدند، ‌وصيت‏نامه مي‏نوشتند و اين چنين به استقبال شهادت مي‏رفتند. اين انسان‏ها از هيچ‏كس جز خدا انتظاری نداشتند. شما مي‏دانيد كه اينها وابسته به حزبی يا دسته‏ای يا گروهی نبودند. اينها منفعت حزبی نداشتند، منفعت طبقاتی نداشتند.

يعنی فكر نمي‏كردند كه يك مبارزات طبقاتی درگرفته، و طبقه‏ای مي‏خواهد عليه طبقه ديگر بجنگد، تا به خاطر منافع و مصالح يك طبقه عليه طبقه ديگر وارد مبارزه شده باشند. ملت ما از اين فكرها نمي‏كرد، فقط به يك چيز مي‏انديشيد و آن مبارزه في‏سبيل‏الله بود. از هيچ‏كس و از هيچ چيز انتظاری نداشتند. شما تصور كنيد آن روزهايی را كه ميليون‏ها نفر در خيابان‏ها سينه خود را سپربلا مي‏كردند. در آن روز هيچ‏كس در مخيله خود تصور مي‏كرد كه حتی به پيروزی برسد؟ كوچكترين انتظاری از كسی داشته باشد؟ حتی از امام امت انتظاری داشته باشد؟ آنها مبارزه مي‏كردند اما به خاطر خدا، فی سبيل‏الله، تا طاغوت را به زير بكشند تا ظلم و فساد را ريشه‏كن كنند، تا رسالت اسلامی را جايگزين فساد و ظلم نمايند. هدف ديگری نداشتند. در آن روز به فكر پول زيادتر يا امتيازات زيادتر يا مسكن يا بهداشت نبودند. اين افكار و اين خواسته‏ها بعد از پيروزی انقلاب بوجود آمد. در آن روز رژيم طاغوت حاضر بود كه به اين كارگران و به اين مردم هر نوع امتيازی بدهد و پول بيشتری به جيب آنها بريزد. اما ملت به پول راضی نبود، چيزی نمي‏خواست، فقط به خاطر خدای بزرگ به صحنه آمده بود و اين چنين به استقبال شهادت مي‏رفت.
در ميدان شهدا در روز هفدهم شهريور، مي‏دانيد كه بيش از دو هزار نفر به خاك شهادت درغلتيدند و به احتمال بسيار قوی، كسانی كه اينان را هدف گلوله قرار دادند اسرائيليان بودند. كسانی كه داخل هلي‏كوپترها و نيروها آمدند و از بالا مردم را به رگبار گلوله بستند. زيرا ستون ارتشی كه با آنها روبرو شده بود حاضر نبود كه بجنگد. هنگامی كه افسری به سربازی فرمان مي‏دهد كه رگبار گلوله را بگشايد، سرباز امتناع مي‏كند. فرمانده سرباز به او فرمان مي‏دهد و هفت‏تير خود را مي‏كشد و مي‏گويد كه اگر بار سوم فرمان داد و او امتناع كرد او را هدف گلوله قرار مي‏دهد. اين سرباز نيز در پشت مسلسل، يكباره 180 درجه مي‏چرخد و فرمانده خود را با يك رگبار بر زمين مي‏اندازد. فرماندة ديگری كه در طرف ديگر قرار داشت سرباز را به ضرب گلوله شهيد مي‏كند. در عرض شايد يك دقيقه يا نيم دقيقه حدود 29 نفر، 30 نفر از سربازان و افسران به خاك و خون خود درمي‏غلتند. خبر به طاغوت مي‏رسد كه در داخل ستون ارتش نبرد داخلی درگرفته و اين چنين به جان هم افتاده‏اند. او فرمان مي‏دهد كه اين ستون را به كناری ببرند و ستون ديگری جايگزين آن بشود، كه اين ستون به احتمال قوی توسط اسرائيليان اداره مي‏شد، و همچنان كه عده‏ای از شواهد در آن روزگار بوده‏اند، كسانی با رنگ چهره و مويی كه در ارتش ما كم‏نظير است مي‏جنگيده‏اند، و بي‏رحمانه مردم را به رگبار گلوله مي‏بستند.
اين سخنان را مي‏گويم كه بدانيد ارتش نيز با مردم نمي‏خواست بجنگد.

سربازان و عده كثيری از افسران و درجه‏داران، از بطن همين جامعه برخاسته‏اند و حاضر نبودند كه برادران خود را بكشند و امتناع مي‏كردند. اگر طاغوت مي‏دانست كه ارتش از او حمايت مي‏كند به هيچ‏وجهی نمي‏گريخت. او احساس كرد كه اين ارتش به او وفادار نيست، اين ارتش به ملت پيوسته است و حتی افسرانی را كه به متابعت از طاغوت، فرمان تيراندازی مي‏دهند اين چنين به رگبار گلوله مي‏بندند و از پا درمي‏آورند. اگر ارتش چهارصد هزار نفری مي‏خواست با مردم بجنگد دريای خون به راه مي‏انداخت. شصت‏هزار، هفتاد هزار شهيد، چيزی نيست. در طول مدت انقلاب شايد هفتاد هزار نفر به شهادت رسيده باشند كه در بُعدی به اين عظمت، و كشوری به اين بزرگی، و ارتشی يه اين قدرت، بسيار ناچيز است. ارتش نمي‏خواست كه بجنگد، ارتش به ملت پيوست.در همين روز هفدهم شهريور، مردی را مي‏بينيد از جنوب شهر، دوان‏دوان به سوی ميدان شهدا، با سرعت زياد در حركت است، و در بين راه از كسی مي‏پرسد: ميدان ژاله، ميدان شهدا كجاست؟ يكی از او مي‏پرسد: ای مرد چرا اينقدر مضطربي؟ چرا اينقدر عجله داري؟ و چرا مي‏خواهی به ميدان شهدا بروي؟ او مي‏گويد: من به سوی شهادت مي‏روم،‌ من غسل كرده‏ام، وصيت‏نامه نوشته‏ام و مي‏خواهم هرچه زودتر به افتخار شهادت نايل آيم، و اين مرد حتی نگران بود شايد چند دقيقه تأخير كند! يا راه را گم كند و به افتخار شهادت نايل نگردد! چنين مردمی بودند اين شصت هزار، هفتاد هزار، كه شهيدان اين سرزمين را تشكيل دادند. اينها به خاطر امتيازات يا مصالح مادی يا طبقاتی خود به صحنة جنگ نيامدند.

يك دنيا ايمان، يك دنيا خلوص، پاكی و تقوا در وجود آنها خروشيد.
جوان ديگری در هما نميدان شهدا به شهادت مي‏رسد، و دوستان دانشجوی ما عكس او را گرفته بودند و در خارج نشان مي‏دادند. اين جوان برومند را نشان مي‏دادند كه در ميدان شهدا هدف گلوله قرار مي‏گيرد و بر خاك و خون مي‏غلتد. آنگاه همة نيروی خود را متمركز مي‏كند و بر پای مي‏ايستد تا نماز شهادت بجای آورد. هنگامی كه خون از بدنش مي‏ريزد و قدرت ندارد كه بر پای بايستد، تمام قدرت خود را جمع كرده است تا خود را بر سر پا نگهدارد تا چند لحظه نماز شهادت را بجای آورد. هنگامی كه صلات شهادت را به جای مي‏آورد، رگبار گلوله ديگری بر او مي‏وزد و او را بر خاك مي‏اندازد و به شهادت مي‏رسد، ‌درحالی كه بر لبانش نماز شهادت جاری بوده است. چنين جوانی، با چنين پاكی و اخلاص، در دنيا نظير ندارد. شما نمي‏توانيد نظير او را در هيچ يك از انقلاب‏ها و هيچ كجای عالم پيدا كنيد. اگر انقلاب ما به پيروزی رسيد نتيجه همين تغيير و تحول نفسانی بود كه در مردم ما بوجود آمد.
شما مي‏دانيد كه در آن روزگار،‌ هنگامی كه بيمارستانی احتياج به دارو داشت، احتياج به غذا داشت، احتياج به پتو و ملافه و چيزهای ديگر داشتبه محض آنكه اعلام كوچكی مي‏داد كه فلان بيمارستان احتياج به دارو دارد يكباره مي‏ديديد كه در عرض يك ساعت سيل جمعيت از سراسر شهر به سوی اين بيمارستان سرازير مي‏شود و هر كسی هر چه دارد برای بيمارستان هديه مي‏برد. حتی كسانی بودند كه فقط يك قرص آسپيرن را برای بيمارستان به هديه مي‏بردند و پس از يك ساعت يكباره انبارهای بيمارستان پر مي‏شد، و بيمارستان مجبور بود كه اعلام ديگری صادر كند كه،‌ ای مردم بس است؛ از شما تشكر مي‏كنيم،‌ انبارهای ما پر شده است.
شما شاهد بوده‏ايد كه در همان روزهای تظاهرات بزرگ، مردمی كه در كنار خيابان‏های طول مسير خانه داشتند، درهای خانه‏های خود را باز مي‏كردند، اگر غذايی داشتند، ‌اگر آبی داشتند،‌ در كنار در قرار مي‏دادند كه اگر رهگذری گرسته باشد، يا تشنه باشد، يا اگر شب، بي‏كسی بخواهد بخوابد، از اين امكانات بتواند استفاده كند، بدون آنكه اسم او را بدانند، ‌بدون آنكه او را بشناسند. او مي‏آمد از اين امكانات استفاده مي‏كرد و صبح زود به دنبال كار خود مي‏رفت. اينها نتيجه اخلاص و ايثار است. اينها چيزهايی است كه در درون انسان‏ها تغيير و تحول بوجود مي‏آورد. من جوانانی را مي‏شناسم كه در نيمه‏های شب، با نان و خرما، به محله‏های جنوب شهر سر مي‏زدند و به فقرا مي‏رسيدند. يا حتی بيشتر بگويم، شاهد بوديد كه تجار بازار و عمده‏فروش‏ها حتی، برنج را كيلويی يازده تومان مي‏خريدند و كيلويی هفت تومان مي‏فروختند. سعی مي‏كردند كه از اين قيمت‏های اضافی بر خود فشاری بياورند تا به ملت فشار كمتری وارد شود. شما شاهد بوديد كه در نيمه‏های شب، عده زيادی مناجات مي‏كردند و با خدای خود راز و نياز مي‏نمودند، نماز شب مي‏خواندند، اشك مي‏ريختند و برای پيروزی انقلاب دست به دامان انبياء و اولياء مي‏شدند.
اينها نمونه‏هايی است كه در يكايك افراد امت ما به ظهور رسيده است، و همين تغيير و تحول نفسانی است كه انقلاب ما را اين چنين به پيروزی رسانيده است، والا همچنان كه گفتم ارتش شكست نخورد، ارتش به ملت ملحق شد و اگر مردم ما مي‏خواستند كه به قدرت سلاح در مقابل ارتش بايستند و با ارتش بجنگند، ميليون‏ها مي‏بايست كشته مي‏دادند و سال‏ها به طول مي‏انجاميد.

اما شما شاهديد كه با اين سرعت و با اين عظمت،‌ انقلاب به پيروزی مي‏رسد. اين، نتيجه تغيير و تحول درونی است كه در انسان‏های ما بوجود آمده است و اين، بزرگترين نكته‏ای است كه انقلاب ما به آن افتخار مي‏كند، و اين بزرگترين علتی است كه انقلاب ما را به پيروزی خواهد رسانيد، و اين بزرگترين اثری است كه ابرقدرت‏ها را در مقابل انقلاب ما به زانو خواهد كشانيد، و شما مطمئن باشيد تا آن روز كه اين تغيير و تحول نفسانی در ملت ما وجود دارد، انقلاب ما در مقابل هيچ توطئه‏ای و هيچ ابرقدرتی شكست نخواهد خورد.
انقلاب مقدس ما بر اثر همين خاصيت بزرگی كه برای شما بيان كردم، از تمام انقلاب‏های كشورهای ديگر ممتاز است، برتر است. يكی از امتيازات بزرگش كه برای شما ذكر كردم همان بود كه اين انقلاب، ‌بدون قدرت سلاح، فقط به قدرت ايمان، به قدرت ايثار، به قدرت شهادت پيروز شد، و اگر مي‏خواست كه با ارتش بجنگد ارتش نيز بالاجبار برای محافظت از جان خود محبور بود كه با ملت بجنگد و در نتيجه ميليون‏ها نفر كشته مي‏شدند. مثل انقلاب الجزاير كه جمعيتش نه ميليون بود، و از نه ميليون جمعيت الجزاير يك ميليون و نيم به شهادت رسيده‏اند تا انقلاب آنها پيروز شد. انقلاب‏های ديگر دنيا را كه در نظر بگيريم از اين بيشتر است. درحالی كه سي‏وپنج ميليون جمعيت اين كشور در مقابل بزرگترين ابرقدرت‏ها، ‌فقط بين شصت تا هفتاد هزار شهيد مي‏دهند. علت بزرگ و اساسی، ‌آن بود كه در انقلاب مقدس ما قدرت روح و قدرت ايمان سيطره داشت، و اين قدرت روح و ايمان بود كه ارتش را و قلوب سربازان را تحت تسخير درمي‏آورد، و هنگامی كه سربازی قلبش تسخير مي‏شد، اسلحه‏اش نيز دراختيار ملت قرار مي‏گرفت. بنابراين شما دو راه داريد؛ يكی اينكه با راه فيزيكی و مادی، با قدرت سلاح و آتش با ارتش يا با سرباز بجنگيد، و راه دوم؛ اينكه با قدرت روح و قلب، ‌روح سرباز را مسخر كنيد. آنگاه سرباز با همه وجود خود، با همه قدرت آتش خود و اسلحه خود، دراختيار شما قرار مي‏گيرد. انقلاب ما از نوع دوم بود و به اين سبب به پيروزی رسيد.
در يك نمونه و مثالی كه گاه‏گاهی برای دوستانم ذكر مي‏كنم،‌ در تبريز اتفاق افتاده است كه، صفوف تظاهركنندگان به پيش مي‏رفته‏اند و دوازده تانك ارتشی با تعدادی از لشكريان جلوی تظاهرات را سد مي‏كنند و رگبار گلوله را مي‏گشايند و دو نفر از جوانانی را كه در جلوی صفوف حركت مي‏كرده‏اند به خاك شهادت مي‏اندازند. يك عالم دينی كه در جلوی صفوف حركت مي‏كرد، عمامة خود را از سر برمي‏دارد و سينة خود را چاك مي‏زند و به همان سربازانی كه بر روی تانك نشسته بودند و رگبار گلوله را گشوده بودند، به همان‏ها ندا سر مي‏دهد كه: ای سربازان! اگر مي‏خواهيد اين جوانان را به خاك و خون بكشانيد، از شما خواستارم كه اول سينه مرا بشكافيد، بعد سينه جوانان را، و اين پيرمرد روحانی اين سخنان را آن چنان با سوز، از ته قلب ادا مي‏كند كه سربازانی كه بر روی تانك نشسته بودند و دو جوان را به شهادت رسانده بودند منقلب مي‏شوند و از روی تانك‏ها پائين مي‏آيند و لباس‏های خود را مي‏كنند و وارد صفوف جمعيت محو مي‏شوند و در عرض پنج دقيقه دوازده تانك به تصرف ملت درمي‏آيد.

با دو شهيد، دوازده تانك به تصرف درمي‏آيد كه با هيچ قانون نظامی و تعادل قوا نمي‏توانيد حساب كنيد دوازده تانك و يك ستون ارتشی فقط با دو شهيد به تصرف شما درآيد، جز اينكه قدرت ايمان و ايثار قلب سربازان را درك كرد، روح آنها را تسخير نمود و آنها خود به ملت پيوستند، و بنابراين دوازده تانك و نيروی آنها در عرض پنج دقيقه به جانب ملت آمد. اگر كسانی سربازان را هدف گلوله قرار مي‏دادند، سرباز مجبور بود برای دفاع از نفس خود رگبار گلوله را بگشايد و هزاران نفر مسلماً به خاك مي‏افتادند و اگر مي‏خواستنتد بر دوازده تانك مسلط شوند، مسلماً مي‏بايست اسلحه سنگن‏‏تر و قوي‏تر از اسلحه تانك‏ها مي‏داشنتند با افراد مجرب‏تر، تعيلم ديده‏تر تا بتوانند يك ستون ارتشی را شكست بدهند و دوازده تانك را به تصرف درآيورند. بنابراين قدرت روح و قلب بر سربازان تأثير مي‏كند و آنها را در اختيار ملت درمي‏آرود و اين چنين پيروزي‏ها منصيب ملت ايران مي‏شود.
بنابراين نتيجه مي‏گيريم كه بزرگترين امتيازی كه انقلاب شكوهمند اسلامی ايران داشته است تغيير و تحول نفسانی، در ملت ما بوده است. اين تغيير و تحول نفسانی، بزرگترين ضربات را به ابرقدرت‏ها نيز وارد كرده است، زيرا آنها با همه چيز آشنايی داشتند، جز با اين عامل جديد كه چگونه ممكن است كسانی وارد نبرد شوند و سربازانی را به جانب خود بكشانند بدون آنكه تيراندازی كنند؟ چگونه ممكتن است كه روح آنها را، قلب آنها را، تسخير كنند؟ هنگامی كه شما روح را، و قلب را تسخير كرديد، ديگر اسلحه چه فايده دارد؟ و اين معجزه‏ای بود كه در انقلاب ما به ظهور پيوست.بنابراين ارزش و تحول، همان چهرة سوم انقلاب است كه تغيير و تحول نفسانی در انسانهاست. ما آمده‏ايم تا به قدرت اين انقلاب مقدس، اين تغيير و تحول نفسی را در انسان‏ها به حد كمال برسانيم، آن را تسريع كنيم. اين انقلاب مقدس ما، جهشی بزرگ در اين سير تكاملی انسان‏ها به سوی مدينه فاضله به شمار مي‏رود، و امام زمان(عج) به انتظار لحظه‏ای است كه اين تحولات درونی، اين تغيير و تحولی كه بايد در قلب انسان‏ها بوجود بيايد، به حدكمال خود برسد تا او بتواند ظهور كند. امام زمان منتظر ظهور است. او به هيچ‏وجه از غيبت خود لذت نمي‏برد. او آسوده نخوابيده است. او نگران است. او ناراحت است. او خونريزي‏ها و جنايت‏ها و خيانت‏ها و ظلم و ستم‏ها و ناراحتي‏هايی كه بر مردم و محرومين ومستضعفين عالم مي‏گذرد، او همه را مشاهده مي‏كند و رنج مي‏برد و شكنجه مي‏بيند.

او مي‏خواهد كه هرچه زودتر ظهور كند و ريشه ظلم و فساد را از اين عالم براندازد و عدل و داد را به جای آن برقرار كند. اما انسان‏های ما به آن درجه تكاملی نرسيده‏اند كه وجود او را هضم كنند، بتوانند عدل و داد او را تحمل كنند، بتوانند نظام مقدس اسلامی او را بپذيرند و ما وظيفه داريم كه در روزگار خود، اين تغيير و تحول نفسی را تسريع كنيم، تا در سايه اين تسريع در تغيير و تحول نفسانی، هرچه زودتر اجتماع ما و اجتماع‏های ديگر، به آن درجه از رشد و آگاهی و تكامل برسد كه اما حجت(عج) با تكيه بر اين انسان‏ها و اين اجتماعات ظهور بفرمايد و بتواند برنامة نهايی خود را كه عدل و قسط اسلامی است در دنيا پياده كند، و مدينه فاضله‏ای را كه هدف انسان‏ها از روز اول تاريخ بوده است به دست خود عملی سازد.شما مي‏دانيد كه اين مدينه فاضله، كه ظلم و ستم از آن ريشه‏كن شود، و عدل و داد بر آن حكومت كند خواستة همه ملت‏ها است، و از قرن‏ها پيش متفكرين عالم به انتظار چنين روزی، به آرزوی چنين مدينه فاضله‏ای ثانيه شماری مي‏كنند. اما در مقابل تمام اين تفكرات، تمام اين سيستم‏ها، ‌همة اين امت‏ها، همة اين متفكران، تنها كسی كه مي‏تواند چنين مدينة فاضله‏ای را پياده كند امام زمان ماست، كه تمام احاديث و دلايل گوناگون، آن را اثبات مي‏كنند. ما مطمئنيم كه اين ما هستينم كه او را نمي‏بينيم، اين ما هستيم كه قلب ما و روح ما، از گناهان پوشيده شده است و بنابراين قادر نيستيم كه وجود مباركش را درك كنيم. او از ما غيبت نكرده است.، ما هستيم كه از او غيبت كرده‏ايم.به قول حافظ: حجاب چهة جان مي‏شود غبار تنم- خوشا دمی كه از اين چهرة پرده برفكنم. غبار تن حجاب چهره‏ای برای ما بوجود آورده است، اين پرده ضخيم را بايد از قلب خود و روح خود جدا كنيم، تا بتوانيم وجودش را كه مثل خورشيدی مي‏درخشد لمس كنيم. او مثل خورشيد تابان است و وجودش در همه‏جا و همة زوايای عالم متشعشع است.

اما كسانی هستند كه كورند، چشم ندارند. يا كسان ديگری هستند كه چشم دارند، ولی چشمان خود را بسته‏اند. بنابراين قادر نيستند كه نور وجودش را ببينند. اين عالم محال است كه از نور وجود او در خلاء بسر مي‏برد. اگر خلايی بوجود آيد، بنياد اين عالم مضمحل مي‏گردد، متلاشی مي‏شود، ذرات وجود، كوه‏ها پاره‏پاره مي‏شوند مثل پشم زده شده در آسمان‏ها پراكنده مي‏گردند. اين قانون خلقت است و بايد وجود داشته باشد واو وجود دارد و مثل خورشيد تابان مي‏درخشد اما به مصداق آيه قرآن: خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُبِهِم وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی اَبْصارِهِمْ غِشاوَه، يك غشاوه يك پرده ضخيم، بر قلب‏ها و بر ديده‏ها و بر گوش‏ها زده شده است. به اين سبب است كه اين انسان‏ها نمي‏توانند اين خورشيد تابان را، اين وجود مبارك را، درك كنند. ولی او در ميان ما وجود دارد همچنان كه قانون جاذبه وجود دارد، اگر هوا وجود نمي‏داشت همه مي‏مردند، اگر قانون جاذبه وجود نمي‏داشت اين ساختمان‏ها و اين كوه‏ها متلاشی مي‏شدند، و همة اين انسان‏ها در فضا پراكنده مي‏گشتند، وجود او نيز مانند همين هوا و مانند همين قانون جاذبه، در همه‏جا و برای هميشه وجود دارد.

اما اين پرده ضخيم بر قلب‏های ما، و بر ديده‏های ما مانع از اين است كه وجود او را درك كنيم. ولی بايد بدانيم كه وجود دارد، حضور دارد و در ميان ما زندگی مي‏كند، و از اين همه ظلم و ستمی كه مي‏گذرد و اين همه خون‏های بناحق كه ريخته مي‏شود رنج مي‏برد، شكنجه مي‏بيند و آماده فرصت است كه هرچه زودتر ظهور كند و اين طاغوتيان را به زير بكشاند، ابرقدرت‏ها را نابود كند، محرومين را، و مستضعفين را، بر مستكبرين عالم قدرت ببخشد. اما اين ما هستيم كه بايد خود را به آن درجه از رشد و تكامل برسانيم كه وجود شريفش را هضم كنيم و او را بپذيريم.

امام زمان نمي‏خواهد هنگامی ظهور كند كه مجبور شود همة انسان‏ها را از دم تيغ بگذراند. او هنگامی ظهور مي‏كند كه مردم دنيا به آن درجه آگاهی، رشد و تكامل رسيده باشند كه فساد اجتماعات و سيستم‏ها و حكومت‏ها و طاغوت‏ها را فهميده باشند، درك كرده باشند و آماده شوند كه نظام ملكوتی او را بپذيرند، تسليم او شوند، با عدل و داد، خود را هماهنگ كنند.
شما تصور مي‏كنيد كه اگر كسی امروز بخواهد در اين سرزمين عدل و داد را اجرا كند اكثريت مردم ما از او راضی خواهند بود؟ كلاً و حاشا. علي(ع) را در نظر آوريد. آيا مردی بزرگتر از او مي‏توان در تاريخ سراغ گرفت؟ كسی كه توانست به عنوان مظهر اسلام، به نام رمز انسانيت و بزرگترين ميوة اين جهان وجود، تجلی كند و به مدت پنج سال حكومت عدل و داد خويش را به طور عينی و تحققی، برای عالميان به اثبات برساند. اما ديديد كه مردم روزگار او را درك نكردند. با او به مخالفت برخاستند. جنگ‏ها به راه انداختند. با او مبارزه‏ها كردند. مگر طلحه و زبير از اصحاب بزرگ پيامبر نبودند؟ پرچم‏دار اسلام نبودند؟ اينان كسانی بودند كه علي(ع) را به زور بر منبر نشاندند و با او بيعت كردند. اما به سرعت از دور علي(ع) متلاشی شدند، زيرا ديدند كه با عدل و داد او نمي‏توانند زندگی كنند. سخت است، ناگوار است.شما شنيده‏ايد كه طلحه و زبير در جلسه‏ای با علي(ع) گرد مي‏آيند و در آن جا شمعی در وسط خيمه روشن بود. هنگامی كه طلحه و زبير به مشائل شخصی و امتيازات فردی اشاره مي‏كنند، علي(ع) فوت مي‏كند و شمع را خاموش مي‏نمايد.

آنها اعتراض مي‏كنند كه: چرا شمع را خاموش كردي؟ ما با تو سخن داريم! علي(ع) مي‏گويد: تا آن جا كه دربارة امور مسلمين سخن مي‏گفتيد حق داشتيد كه از نور اين شمع استفاده نمائيد. اما هنگامی كه به مسائل شخصی مي‏پردازيد اجازه نداريد كه از روشنی اين شمع كوچك استفاده كيند. اين درسی بود كه علي(ع) مي‏خواست به آنها بدهد. طلحه و زبير انتظارها داشتند، مي‏خواستند به حكومت برسند، مي‏خواستند امتيازات بسيار برای خود كسب كنند، فكر مي‏كردند كه آنها وزرای دست چپ و دست راست علي(ع) هستند و علي(ع) مي‏آيد بيت‏المال مسلمين را به دست آنها مي‏سپارد، و علي(ع) مي‏خواست به آنها بگويد و بفهماند كه حتی از يك شمع نمي‏گذرد. چگونه حاضر است كه بيت‏المال مسلمين را بدست آنها بسپارد؟ از فردای آن روز مي‏بينيد طلحه و زبير به دور عايشه جمع مي‏شوند و جنگ جمل را به راه مي‏اندازند و چه جنايت‏ها و خيانت‏ها و خونريزي‏ها كه بوجود مي‏آيد!
بيشتر بگويم، علي(ع) مدت 25 سال خانه‏نشين شد، مدت 25 سال در كنج انزوا بسر برد، درحالی كه بزرگترين رهبر اسلام، رمز انسانيت، و قرآن ناطق بود. كسی كه مي‏توانست اين رسالت مقدس را بهتر از هر كس ديگری پياده كند، 25 سال در سكوت و انزوا بسر برد. چرا چنين كرد؟ آيا او احساس وظيفه نمي‏كرد كه به ميدان بيايد و اين دشمنان را به يك ضربت از ميدان بدر ببرد؟ آيا علي(ع) از كسی وحشت داشت؟ به هيچ‏وجه. علي(ع) از كسی نمي‏ترسيد و از زير بار مسئوليت شانه خالی نمي‏كرد. اما مشكل علي(ع) اين بود كه در اين مدت 25 سال طرفدارانی نداشت. او مي‏دانست كه اين انسان‏ها، عدل و داد او را تحمل نمي‏كنند، جز عمارياسر، ابوذرغفاری، سلمان فارسی و چند نفر انگشت‏شمار، كس ديگری از علي(ع) طرفداری نمي‏كرد.

حتی پس از وفات نبي‏اكرم(ص)، هنگامی كه عده‏ای از انصار و مهاجرين در سقيفه جمع مي‏شوند و ابوبكر را برمي‏گزينند، عده‏ای به سراغ علي(ع) مي‏روند كه چرا قيام نمي‏كني؟چرا حق خود را نمي‏‏گيري؟ چرا از زيربار مسئوليت شانه خالی مي‏كني؟ علي(ع) در جواب آنها مي‏فرمايد كه: اگر طرفداران من 25 نفر مي‏شدند، قيام مي‏كردم و خلافت را به دست مي‏گرفتم و اين رسالت مقدس اسلامی را پياده مي‏نمودم. اما مي‏دانست كه 25 طرفدار ندارد. مردم آن روزگار اين آمادگی را نداشتند كه علي(ع) را كه مظهر عدل و داد است، تحمل كنند و او مجبور مي‏شود كه 25 سال خانه‏نشين شود. در اين مدت 25 سال قلبش جريحه‏دار بود. از ناراحتی مسلمين و شكنجه‏هايی كه بر آنها مي‏رفت رنج مي‏برد، درد مي‏كشيد. آنچنان نبود كه روزگار آرام و راحتی داشته باشد، دلش خوش باشد، در خانه‏اش آرميده باشد. او كار ديگری نمي‏توانست بكند. بنابراين 25 سال سكوت مي‏كند. تازه بعد از 25 سال مي‏بينيد، هنگامی كه به خلافت مي‏رسد، نزديك‏ترين دوستانش عليه او شمشير مي‏كشند.

شش هزار نفر از خوارج از كسانی كه جای مهر بر پيشانی آنها پينه بسته بود و اكثر آنها قرآن را از حفظ داشتند، عليه علي(ع) شمشير مي‏كشند. بنابراين مي‏بينيم كه مردم آن روزگار نمي‏توانستند حكومت و رسالت اسلامی را تحمل كنند. به درجه تكامل نرسيده بودند. رشد و آگاهی نداشتند. اين تغير و تحول نفسانی در آنها بوجود نيامده بود، و بنابراين علي(ع) را نمي‏پذيرفتند و علي(ع) به همين سبب خانه‏نشين مي‏شود.

در زمان ما نيز چنين حقيقتی جاری است. امام مهدي(عج) حاضر است، اما مراقب اعمال و رفتار ماست، اما متأسفانه افراد ما به آن درجه از رشد و تكامل نرسيده‏اند كه بتوانند عدل و داد او را تحمل كنند، بتوانند نظام اسلامی او را تحمل كنند، بتوانند نظام اسلامی او را پياده كنند. در احاديث شنيده‏ايد كه مي‏گويند سيصدوسيزده نفر از كادرهای كاركشته متقی و پرهيزكار لازم است بوجود بيايد تا امام ظهور بفرمايند.

ما منتظريم كه اين سيصدوسيزده نفر بوجود بيايند. از خانه‏نشستن و خوابيدن، نمي‏توان كادری متقی و مؤمن و مدير و مدبر بوجود آورد. در خلال اين انقلاب‏ها، اين كشمكش‏ها، اين مبارزه‏های، يك چنين انسان‏هايی بوجود مي‏آيد. انسان‏هايی كه هر يك از آنها بتواند كشوری را، قطعه‏ای از اين سرزمين را اداره كند و درست اداره كند، براساس عدل و داد اداره كند. امام منتظر اين سيصدوسيزده نفر است.
شما مي‏دانيد كه اين سيصدوسيزده نفر بايد هر يك از آنها فقيه و مجتهد باشد. در روزگار ما عدة فقها و مجتهدين بسيارند. ولی بايد فقها و مجتهدينی باشند كه بتوانند كشوری را اداره كنند، و بازهم مي‏دانيد كه در روزگار ما از دولت‏مردان، كسانی كه اهل اداره‏اند، مديرند، زيادند، ولی اينان متقی و پرهيزكار نيستند، فقيه و مجتهد نيستند. بايد آنقدر پيش برويم كه دولت‏مردان ما مجتهد و فقيه ومتقی و پرهيزكار شوند. و از طرف ديگر مجتهدين ما نيز اهل مبارزه و فداكاری و دولت و مديريت گردند تا سيصدوسيزده نفری كه دارای تمام خصوصيات لازم برای اداره يك كشور است بوجود آيند. هنگامی كه اينان بوجود بيايند، امام حجت ظهور مي‏فرمايد و به كمك آنها دنيا را پر از عدل و داد مي‏كند. هنگامی كه فرياد او از مكه بلند مي‏شود، به خانه كعبه تكيه مي‏كند و فرياد برمي‏آورد: «اناالقائم‏المنتقم». و ندای او در سرتاسر دنيا منعكس مي‏شود و مشتاقان راهش از همه اطراف دنيا به سوی او سرازير مي‏شوند.

البته بايد بدانيد كه اين سيصدوسيزده نفر كادرهای اداره‏كننده هستند. به آن معنی نيست كه طرفداران او فقط سيصدوسيزده نفرند. اينان مسئولين بزرگ و كاردهای قوی هستند كه امور مملكتی را اداره مي‏كنند. اما در آن روزگار همة مردم، همة محرومين و مستضعفين دنيا، به آن درجة از رشد و آگاهی رسيده‏اند كه وجود او را لمس مي‏كنند و مثل پروانه به دور شمع وجودش مي‏گردند و سيل‏آسا از همه اطراف و اكناف عالم به سوی او سرازير مي‏شوند. مردم دنيا به آن درجه از رشد رسيده‏اند كه از تمام نظام‏های موجود خسته شده‏اند. از شرق و غرب، از همه حكومت‏ها، از همة طاغوت‏ها، بريده‏اند و بنابراين آمادگی دارند كه خود را در اختيار امام حجت قرار دهند و با تمام وجود خود در راهش فداكاری مي‏كنند.

بنابراين تصور نكنيد كه فقط سيصدوسيزده نفر به حمايتش برمي‏خيزند. جز عده‏ای قليل كه مغرضين عالمند، مستكبرين عالمند، بقيه عالم ندای او را لبيك مي‏گويند، به دنبال او مي‏روند و همچنان كه گفتم او نمي‏آيد كه همة مردم را از دم تيغ بگذارند. اگر قرار بود كه بلايی از آسمان نازل شود و همه مخالفين خدا را نابود كند، اين در قدرت خدايی بود كه هر لحظه اراده بفرمايد، همچنان كه در زمان موسي(ع) كرد، در زمان نوح(ع) كرد، در زمان ديگران انجام داد، در زمان ما نيز چنين بلايی از آسمان نازل كند و همه ضدانقلاب و طاغوتيان و ابرقدرت‏ها و صهيونيست‏ها را نابود نمايد. اما فلسفه خدايی اين چنين نيست.
خدای بزرگ مي‏خواهد كه انسان‏ها را ارشاد كند، هدايت كند، تغيير و تحول نفسانی بوجود آورد، و همه اين مبارزات و همة اين انقلاب‏ها به اين خاطر صورت مي‏گيرد. زيرا اگر قرار بود كه خدای بزرگ با امام حجت بيايد و همه مخالفين را نابود كند، آنگاه وظيفة اين سيصدوسيزده نفر چه مي‏شد؟ آنها كار بزرگی انجام نمي‏دادند. اگر درحال حاضر در كشور ما، يا در دنيای ما، دشمنانی مثل ابرقدرت‏ها، مثل صهيونيسم، مثل طاغوت و مثل عمال داخلی آنها وجود نمي‏داشتند انقلاب ما ارزشی نمي‏داشت. انقلاب ما آنگاه ارزش دارد كه در مقابل بزرگترين قدرت‏ها، در مقابل عظيم‏ترين ابرقدرت‏ها، مي‏ايستد و رسالت مقدس اسلامی خود را ارائه مي‏دهد و با آنها مي‏جنگد و مبارزه مي‏كند. در اين صورت است كه كار ما و فداكاری ما ارزش پيدا مي‏كند. بنابراين امام زمان نمي‏خواهد كه همة مردم را از دم تيغ بگذراند. بايد اين تغيير و تحول بوجود بيايد. بنابراين كسانی كه فكر مي‏كنند بايد در گوشه‏ای بخوابند تا امام زمان ظهور بفرمايد و دنيا را از عدل و داد پر كند، سخت در اشتباهند. مردم بايد بيشتر بكوشند، بيشتر مبارزه كنند، اين تغيير و تحول نفسانی را هرچه سريع‏تر، در روح خود، و قلب خود بوجود بياورند تا ظهور حضرتش را تسريع كنند. اما شما بدانيد كه امام حاضر است و ناظر همة اعمال شماست.

اين جوانانی كه در اينجا نشسته‏اند يا پاسدارانی كه حرف مرا گوش مي‏دهند مي‏توانند توجه كنند، مثالی مي‏زنيم ساده و مختصر. هنگامی كه فرمانده قوا در جبهه جنگ وجود دارد و رشادت و شجاعت و فداكاری سربازان خود را نظاره مي‏كند، آن سرباز با همه قوای خود مي‏جنگد، مبارزه مي‏كند، مي‏خواهد خود را در مقابل فرمانده نشان دهد. شما تصور كنيد كه اين جوانانی كه مثلاً در كردستان مي‏جنگند، در آن كوه‏ها و تپه‏ها با ضدانقلاب روبه‏رو مي‏شوند، اگر تصور كنند كه امام امت ما بر بالای تپه ايستاده است و شاهد مبارزات آنهاست و اگر كسی از آنها به خاك شهادت بيافتد، او جسد خون‏آلودش را در آغوش مي‏كشد و بر او فاتحه مي‏خواند. اگر چنين تصوری برای سربازان، برای پاسداران بوجود بيايد، خواهيد ديد كه به چه قدرتی، با چه شجاعتی، با چه فداكاری، مبارزه مي‏كنند و چگونه دشمن را متلاشی مي‏نمايند. اين حقيقتی است كه هر كس كه در صحنه نبرد بوده است مي‏تواند آن را بطور عينی و تحقيقی ببيند و لمس كند. اكنون توجه كنيد اگر بگويند به جای امام امت، امام حجت(عج)، بر بالای اين تپه ايستاده است و مبارزات شما را مي‏نگرد، و اگر يكی از شما به خاك شهادت درغلتد، اين امام مي‏آيد و بر رخ شما بوسه مي‏زند و شما را در مقابل خدای بزرگ شفاعت مي‏كند. هنگامی كه كسی به اين اعتقاد و به اين التزام برسد منقلب مي‏شود، واژگون مي‏شود، معجزه علق مي‏كند، حماسه‏ها بوجود مي‏آرود و اين حقيقتی است، و فلسفة غيبت و امام غايب، اين حقايق غيبی را برای ما بوجود آورده است كه ما بدانيم و وجودش را لمس كنيم، و در فكر خود و در قلب سربازان را و پاسداران را مي‏نگرد، بلكه شاهد همه اعمال ماست، همه كارهای ما را نظاره مي‏كند، همه خوبي‏ها و بدي‏ها را مي‏بيند و مي‏داند، آن كسی كه در راه خدای بزرگ مبارزه مي‏كند، امام دوازدهم(عج)، شاهد اعمال او است، مراقب او است، و او را هدايت مي‎كند و او را لحظه‏ای به خود نمي‏گذارد.
شما در احاديث شنيده‏ايد كه اگر زمانی بيايد كه رهبر اسلامی، ولي‏فقيه، مجتهد جامع‏الشرايط، دچار خطايی شود كه در اثر خطای او به مسلمين و به رسالت اسلامی خسارتی بزرگ وارد بيايد، امام زمان خود را به تربيتی مي‏نماياند، و آن فقيه و آن رهبر را آگاه مي‏كند و به راه راست ارشادش مي‏نمايد. امام حجت پيروان خود را رها نكرده است، به دست هوا نسپرده است، مراقب آنهاست. اگر ناراحتی به آنها برسد، قلب او را شكنجه مي‏دهد، اگر خونريزی بناحقی انجام بگيرد ناراحت مي‏شود، مراقب است و با تمام وجود خود مي‏كوشد كه اين تغيير و تحول نفسانی را در اين ملات و در اين مردم بوجود بياورد، تا زودتر و سريع‏تر به حد تكاملی خود برسد.
اين مثال كوچك را برای آن زدم كه اگر جوانان ما تصور كنند، و معتقد و ملتزم شوند، وبر خود بقبولانند كه امام زمان شاهد است، حضور دارد، در ميان آنها زندگی مي‏كند، اعمال آنها، رفتار آنها، زندگی آنها، فداكاری آنها، مرگ آنها و حيات آنها تغيير كيفی پيدا خواهد كرد و چه بسا جهش بزرگی در حركت تكاملی جوانان ما به سوی مدينة فاضله بوجود بيايد. اين خاصيت بزرگ متأسفانه جوانان ما، و اجتماع ما از دست داده‏اند. شايد برای لحظاتی يا روزهايی به وجود مباركش فكر مي‏كنند و بعد او را فراموش مي‏نمايند. آنها امام زمان را به صورت اسطوره‏ای در تاريخ مي‏شمارند. همچنان كه علي(ع) آمد و رفت، و همچنان كه حسين‏بن‏علي(ع) به شهادت رسيد و تاريخ او به پايان آمد، امام زمان را نيز مثل امامان ديگر، اسطوره‏ای در تاريخ به شمار مي‏آورند، كه اين غلط است، اشتباه محض است. امام زمان حضور دارد و وجود دارد و مراقب اعمال و حركات ماست، و هرچه را كه مي‏كنيم، هر عملی را كه انجام مي‏دهيم، او مي‏بيند و مي‏شنود و آن روزی كه مردم ما با اين اعتقاد برسند و اين را لمس كنند و درك كنندبزرگترين جهش‏ها در راه تكامل، در زندگی آنها بوجود خواهد آمد. اين بزرگترين قدم برای تسريع ظهور حضرت حجت مي‏باشد. براساس همين فلسفه است كه مكتب تشيع برای هميشه يك آرزوی بزرگ در قلب خود مي‏پروراند. اين آرزوی مقدس، ظهور حضرت حجت، و ريشه‏كن كردن ظلم و ستم از اين عالم و سيطرة عدل و داد بر اين جهان است.
بگذاريد مثالی بزنم كه قضيه را ساده‏تر كند. هركس در زندگی خود آرزويی دارد و براساس اين آرزوها مي‏توان شخصيت او را شناسايی كرد. افرادی هستند كه آرزوهای زيادی دارند. هم‏اكنون اگر از يكايك شما بپرسند، هر يك برای خود آرزويی دارد. جوانی كه به مدرسه مي‏رود آرزو دارد كه نمره‏اش مثلاً بيست باشد، قبول شود. كسی كه به دانشگاه مي‏رود، آرزو دارد هر چه زودتر مهندس شود. كسی كه در صحنه نبرد است آرزو دارد پيروز شود، دشمن را به زانو درآورد. ملت ما آرزو مي‏كند كه انقلابش به پيروزی نهايی برسد. هر كس در زندگی خود آرزو مي‏كند و اين آرزوها فراوان است، و بايد بگويم كه اين آرزوها يكی از محرك‏های اساسی انسان در فعاليت‏های روزمره اوست. انسانی كه آرزو نداشته باشد مي‏ميرد. انسانی كه طلب و خواسته‏ای ندارد يعنی مرده است، بجز افرادی كه در آخرين مراحل تكامل، وجود دارند و خواسته آنها همان آرزويی خدايی است كه وارد آن بحث نمي‏شوم. ولی انسان‏ها عادتاً آرزوهايی دارند كه براساس اين آرزوها مي‏توان شخصيت آنها را شناسايی كرد.
بگذاريد مثال ديگری بزنم كمی جنبة شوخی هم داشته باشند، و آن اينكه يكی از تجار بزرگ و سرمايه‏داران بزرگ، همساية يك روحانی عاليقدر بود. اين روحانی از او مي‏پرسد: ای مرد! ای مرد ثروتمند! تودر اين دنيا چه آرزويی داري؟ مي‏گويد من فقط دو آرزو دارم. مرد روحانی متعجب مي‏شود كه چگونه فردی را پيدا كرده است كه فقط دو آرزو دارم. بنابراين آروزهايش بايد آنقدر عظيم و بزرگ و وسيع و جهانی باشد كه همه آرزوهای كوچك ديگر او را شامل شود. از او مي‏پرسد: بگو ببينم آرزوهايت چيست؟ اين مرد توانگر فكر مي‏كند و مي‏گويد: معذرت مي‏خواهم، آرزوی اول خود را فراموش كرده‏ام. مرد روحانی مي‏گويد: عجب آرزويی كه صاحب آرزو آن را فراموش كند. اين كه آرزو نمي‏شود. آرزو آن چيزی است كه با زندگی او، با قلب او، با حيات او، با روح او رابطه دارد، قابل فراموش شدن نيست، و اگر فراموش شود آرزو نيست. ولی به هرحال مي‏گويد: بگو ببينم آرزوی دومت چيست؟ برای آرزوی دوم مي‏گويد: دلم خورش فسنجان مي‏خواهد. مرد عالم روحانی بر او مي‏خندد كه ای مرد توانگر و ثروتمند، اينكه آرزو نمي‏شود! توپول داری، ثروت داری، مي‏توانی چند تومان گردو بخری و يك خورش فسنجان به راه بياندازی. اينكه ديگر آرزو نيست. ولی به هرحال انسان‏هايی، آدم‏هايی هستند كه آرزوهای آنها به اين درجه پست است، به اين درجه مادی است، به اين درجه ناچيز است كه حتی آرزوی خود را فراموش مي‏كنند. البته چنين كسانی را مدنظر نداريم. منظور ما انسان‏های عالي‏رتبه‏ای است كه به حالت تكامل نزديك‏تر شده‏اند و حتی سعی مي‏كنند كه آرزوهای خود را به وحدت برسانند و فقط يك آرزو داشته باشند. مكتب تشيع ما به پيروان خويش تعليم مي‏دهد كه فقط يك آرزو داشته باشند و آن آرزو، ظهور حضرت امام زمان است. زيرا مي‏دانند كه اگر او ظهور بفرمايد همه مشكلات آنان حل مي‏شود.
شما تمام آرزوهايی را كه جوانان مي‏توانند در مخيله خود بپرورانند جمع كنيد، عده‏ای مي‏خواهند طاغوت به زمين بيايد، ابرقدرت‏ها نابود شوند، پيروز شوند، ظلم و فساد از اين جهان رخت بربندد. عده‏ای از كارگران اضافه مزد مي‏خواهند، بهداشت مي‏خواهند، تأمين مي‏خواهند، چنين و چنان مي‏خواهند. تمام اين مشكلات همه باهم وقتی حل مي‏شوند كه مدينه فاضله او به دست بزرگوارش دراين دنيا پياده شود. بنابراين مي‏بينيد كه تشيع، بزرگترين آرزوها را، در يك آرزوی واحد برای پيروان خويش را معين مي‏كند و به آنها تلقين مي‏نمايد، و آنها مطمئن هستند كه اگر اين آرزو برآورده شود، تمام آروزهای ديگر آنها، و تمام مشكلات ديگر آنها به نتيجه خواهد رسيد. به مكتب نگاه كنيد، ببينيد، چه مكتب مقدسی است و به كجا رسيده است كه توانسته است چنين آرزوی بزرگی را برای پيروانش مهيا كند، كه در سايه آن بتواند همه‏چيز دنيا را حل كند و براستی حل خواهد كرد. بنابراين در حال حاضر اگر ملت ما و مردم ما به اين حقيقت بزرگ و تابان آگاه گردد، كه يك آرزو دارد. . آن آرزو ظهور حضرتش مي‏باشد، و بعد بداند كه او در ميان آنها وجود دارد و زندگی مي‏كند و مراقب آنهاست و دلش از اين خونريزي‏ها و ناراحتي‏ها آغشته به خون است، و او خودش آرزو مي‏كند كه هرچه زودتر ظهور بنمايد، چه تحول عظيم و عميقی در جامعه ما به وجود مي‏آيد! بنابراين به اين نتيجه مي‏رسيم كه اين وظيفه ماست كه برای تسريع ظهورش هرچه شديدتر، هرچه سريع‏تر، درون خود را تغيير و تحول دهيم، خود را آمادة حضرتش نمائيم، خود را به آن درجه از رشد و تكامل برسانيم كه بتوانيم وجودش را تحمل كينم و مطمئن باشيم كه اگر به آن درجه رشد و آگاهی رسيديم، او مسلماً ظهور خواهد كرد.
انقلاب مقدس اسلامی ما نيز، بزرگترنی جهش تكاملی، در رابطه با همين تغيير و تحول نفسانی انسان‏هاست كه برای ما ايجاد كرده است، و بنابراين بزرگترين قدم در راه ظهور حضرتش مي‏باشد. پس وظيفه‏ای است مقدس، رسالتی است بزرگ، بر همه جوانان ما، كه برای پاسداری از اين انقلاب مقدس و برای به پيروزی رساندن آن، كه خود كمكی بزرگ به ظهور حضرتش مي‏باشد، فداكاری كنند، از هيچ ايثار و گذشت مضايقه و دريغ ننمايند. من از خدای بزرگ مي‏خواهم كه فرج حضرتش را تسريع بنمايد. از خدای بزرگ مي‏خواهم كه به ما عرفان دهد، كه وجودش را در ميان خود لمس كنيم. از خدای بزرگ مي‏طلبم كه انقلاب مقدس اسلامی ما را به پيروزی نهايی برساند. از خدای بزرگ مي‏طلبم كه اين ابرقدرت‏ها و صهيونيست‏ها و توطئه‏گران را نابود گرداند. از خدای بزرگ مي‏طلبم كه امام امت ما را سلامتی و طول عمر عطا بفرمايد.
 

والسلام عليكم و رحمه‏الله و بركاته
 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo