«حِرا، مطلع وحی»

             
تألیف : مهدی پیشوایی

در شماره 9 میقات، با زندگینامه و آثار علمی محمد حسین هیكل (1267-1335 هـ .)، نویسنده و روزنامه نگار نامدار و معاصر مصری آشنا شدیم و كتاب «فی منزل الوحی» او را كه از ارزنده ترین سفرنامه های حج است، به اجمال معرفی كرده ترجمه بخش هایی از آن را از نظر خوانندگان ارجمند گذراندیم، اینك ترجمه بخشی دیگر از كتاب یاد شده را می آوریم:


كسی كه به قصد حج وارد مكه می شود، نخستین و مهمترین هدف او كعبه و حرم است. مردم پس از انجام مناسك حج و طواف و سعی، تا در مكه اقامت دارند، كعبه و حرم همچنان برای آنها محل عبادت است. امّا بسیاری از آنها پس از زیارت كعبه، عازم زیارت قبور اهل بیت پیامبر می شوند. این قبور و زیارتگاه ها در گذشته، هم از طرف حكومت های حجاز مورد توجه و تقدیس بوده، هم از طرف زائران و همه مسلمانان جهان. امّا از زمانی كه نجدی ها (وهابیان) در حجاز به حكومت و قدرت رسیدند، قداست این گونه بقعه ها را منكر شده و زیارت آنها را پرستش و شرك به خدا شمردند. آنان مساجد و بقعه هایی را كه گذشتگان در این اماكن ساخته بودند، تخریب كردند و در بعضی از آنها مأمورینی گماشتند و درها را بستند! امّا حضور مأموران، مردم را از زیارت قبور اهل بیت بازنداشت و درهای بسته نتوانست از اظهار علاقه مردم و توقف در كنار آنها و دعا و استغفار برای آن خفتگان و قرائت فاتحه برای ارواحشان جلوگیری كند!

جاذبه غار حرا

 گروهی از حاجیان نیز به دیدن كوه حرا و غاری كه برفراز آن قرار گرفته، علاقه دارند امّا پس از استقرار حكومت و سلطه نجدی ها، كه بقعه بالای این كوه را خراب كردند، از تعداد این گروه كم شده است. كاهش تعداد دیدار كنندگان از حرا، در وضع قهوه خانه ای كه در كنار قلّه حرا قرار داشته و نیز در وضع راهی كه صعود كنندگان را به قلّه می رساند، اثر گذاشته است، زیرا قهوه خانه كه در كنار مخزن آبی قرار داشته و آب باران در آن جمع می شده، بكلی از بین رفته است. راه نیز غیر قابل استفاده شده و صعود از آن دشوار گردیده است در نتیجه تعداد صعود كنندگان به قلّه حرا بسیار كاهش یافته و دیگر كسی مشقت صعود از آن راه دشوار را تحمل نمی كند.

تنها كسانی كه تاریخ پیامبر اسلام را خوانده اند و می دانند كه نخستین بار وحی الهی هنگام گوشه گیری و عبادت حضرت محمد در حرا بر او نازل شده، علاقه دارند بر فراز جبل النور صعود كنند و خود را به غاری كه روزی مقر و معبد محمد ـ ص ـ بوده برسانند; غاری كه به هنگام توقف او در آنجا، جبرئیل نخستین آیات قرآن; یعنی «إقرأ باسم ربك الذی خلق ...» را بر گوش جان او فروخواند. آشنایان با تاریخ اسلام، این قلّه و غارِ برفراز آن را مقدّسترین مكانی می دانند كه پس از حج و طواف، زیارت آن لازم است; زیرا آنجا منزلگاه رسالت و مطلع نور است. رسول خدا در آنجا اقامت می گزید و حقیقتی را كه سرانجام روزی خدا به او وحی كرد، جستجو می كرد. این مكان، همچون پانزده قرن پیش، دست نخورده و بی هیچ تغییر و دگرگونی باقی مانده و تا روز قیامت نیز، همچنان به صورت نشانه وحی و علامت رسالت باقی خواهد ماند.

دورنمای حرا

فردای روز ورودم به مكه، هنگامی كه عازم قصر مَلِك بودم، چشمم به كوه حرا افتاد. پرنده احساس و علاقه ام به سوی آن پرگشود. این كوه در میان كوه های مجاور، در عزلت و خاموشی عجیب به تنهایی قد كشیده است. قامت مخروطی سر به فلك برافراشته اش، شباهت به برجی دارد كه برفراز كوهی، در میان ده ها كوه برافراشته باشد.

حقیقت این است كه حادثه منحصر به فردی كه دست تقدیر نصیب این كوه كرده; یعنی حادثه نزول فرشته بر محمد ـ ص ـ و آوردن نخستین آیات وحی بر او به هنگام نیایش در آن غار، جا دارد كه آن را نشانه ای در تاریخ انسانیت قرار دهد كه ذهن و فكر هر انسانی بیش از هر جای دیگر جهان، متوجه آن شود و قلبش مجذوب آن گردد. آنچه باعث می شود توجه انسان و كشش قلبی او به این كوه بیشتر شود، همان حادثه مهم است كه دست تقدیر در اینجا آفرید، حادثه ای كه نه بی مقدمه بود و نه بدون زمینه سازی، بلكه نتیجه سال ها زمینه سازی و آمادگی های طولانی بود كه طی آنها، خدای محمد ـ ص ـ او را تربیت كرد وقلبش را پاكیزه ساخت و برای دریافت رسالت الهی و ابلاغ آن بر مردم آماده اش كرد. در این كوه و در همین حرا بود كه این زمینه سازی ها و آمادگی ها و تهذیب ها به پایان رسید. پس حرا شاهد این تربیت های روحی بزرگ بود، از زمانی كه خداوند محمد ـ ص ـ را به حق هدایت كرد و با نور رؤیای صادق، راه حق را در برابر او روشن ساخت تا آن هنگام كه بر او وحی فرستاد تا پیامبر بشیر و نذیر شود.

در تمام جهان، جایی كه شاهد چنین حادثه ای باشد، سراغ نداریم. پس جا دارد كه این مكان مقدس، ذهن و فكر انسان را این چنین به سوی خود جلب كند و قلب ها را مجذوب خویش سازد و احساس ها به سوی آن پر كشد.

كافی است در برابر حرا بایستی و درباره آن بیندیشی تا تمام این صحنه ها را به یاد آوری و آنها را در برابرت مجسم یابی; بگونه ای كه گویی در برابر دیدگانت رخ داده یا همین دیروز اتفاق افتاده است!

اینك این محمد ـ ص ـ است كه راه می رود. او تنهاست، ره توشه ای همراه دارد كه حمل آن بر مردی مثل او دشوار نیست، او راه های مكه را پشت سر می گذارد، از سمت جنوب شرقی، همانجا كه امروز شعب علی و خانه خدیجه در آن قرار دارد، به سمت شمال شرقی می رود كه این كوه در آنجا است. اینك او به دامنه حرا رسیده و از كوه بالا می رود. آثار فكر و اندیشه در سیمایش نقش بسته است. از اسباب و سرگرمی های زندگی، چیزی كه از تفكرش بازدارد، یا به چیز تازه ای در زندگی متوجهش سازد، پیرامونش به چشم نمی خورد.

 او با توشه اش همچنان به صعود خود ادامه می دهد تا به قلّه كوه می رسد. در قلّه، اندكی آب باران، در بعضی از چاله ها جمع شده است، نزدیك آب و كنار غاری كه به فاصله كمی از آن قرار دارد، می نشیند، این غار محل خواب و استراحت او است.

محمد ـ ص ـ در جستجوی حقیقت هستی

او نگاهی به منظره های اطراف خویش، به افق های دوردست و آفریده های خدا می افكند، آنگاه نظر خود را برمی گرداند و چشمان درشت و زیبایش را می بست و به تفكر و اندیشه پیرامون آنچه دیده و شنیده بود فرو می رفت. تاریكی شب كه فرا می رسید و ستارگان در صفحه آسمان می درخشیدند، محمد ـ ص ـ آنها را از نظر می گذراند، به اندیشه فرو می رفت و درباره آنها و خلقتشان و خلقت این جهان با عظمت فكر می كرد. او پاسی از شب را همین گونه با فكر و اندیشه سپری می كرد، در صفحه ذهن و قلبش سخنان قومش را درباره خلقت عالم، خدایان، فرشتگان و آن بت ها كه مردم می پرستیدند، زیر و رو می ساخت. او آنچنان غرق فكر و اندیشه می شد كه خود را فراموش می كرد، غذا و خواب، زمان و گذشت زمان، همه را از یاد می برد و با تمام وجود، مجذوب حقیقت عالم و جهان هستی می گشت. او لحظاتی در غار می آسود و به محض آن كه بیدار می شد، باز به همان فكر و اندیشه فرو می رفت.

او پیش از آن كه بدین گونه عزلت و گوشه گیری گزیند و در حرا به نیایش بپردازد، در بین مردم محبوب بود و به خاطر صفاتی مانند وفاداری، راستگویی و امانتداری، مردم به دیده احترام به وی می نگریستند. او به مناسبت نیكی به فرزندان خویش و علاقه به همسرش و دلسوزی به ضعیفان و محرومان، زبانزد همه بود.

محمد در جلسات و گفتگوهای قریش شركت می كرد و در انجمن آنها در «دارالندوه» در كنار كعبه حضور می یافت و به سخنانشان درباره تجارت و كار و شغلشان گوش فرا می داد و گاه اظهار نظر می كرد.

او می دید وقتی قریش درباره موضوعی اختلاف نظر پیدا می كنند، سراغ بت هُبل می روند و به وسیله چوبه هایی، با او به رایزنی پرداخته از او كسب تكلیف می كنند! و می دید تعداد اندكی از مردم كه به حكمت و خوش فكری معروفند، به بت هبل و بت های كوچكتر، به دیده تردید می نگرند و خدایی آنها و عبادتشان را باور ندارند. همچنین می دید كه گروهی از اهل كتاب، به خاطر بت پرستی عرب، از آنها انتقاد كرده، مسیحیت را ترویج می كنند و از عرب می خواهند به دین آنها بگروند.

او چنان از اعماق دل و جان در جستجوی حق و فكر و اندیشه درباره آن بود كه اوقاتش فقط در این راه سپری می شد و می خواست حق را به وضوح و روشنی و بدون هیچ ابهام و تیرگی ببیند.

سرانجام از مردم برید و گوشه ای را برگزید، حرا برای او بهترین پرورشگاه روح بود كه در آن اسباب رهیابی به حقیقت را آزمایش می كرد تا حقیقت برایش با دقت و روشنی جلوه گر شود. هر سال وقتی كه ماه رمضان می رسید، به حرا صعود می كرد و با روزه داری و بی توجهی به متاع دنیا، جلوه حقیقت را در همه آنچه می دید و حس می كرد و در آن سوی محسوسات و دیدنی ها و شنیدنی ها دنبال می كرد.

او همچنان به این روال ادامه می داد تا آن كه حقیقت، حجاب از چهره برداشت و بی پرده و روشن، در برابر او تجسم یافت. اینك او حقیقت را در بیداری، همچون روشنایی صبح می دید. بدین ترتیب پروردگارش او را تربیت كرد و وقتی كه روحش به اوج صافی و كمال رسید، خداوند بر او وحی فرستاد. او فرمان پروردگار را به جان پذیرا شد و تسلیم گشت. آنگاه خداوند به فرمانش داد كه مردم را انذار كند و آنان را به راه حق كه خود به آن رهنمون شده بود، هدایت كند. او فرمان پروردگار را آشكارا اجرا كرد ومردم را به راه هدایت فرا خواند.

حركت ما به سوی حرا

آیا چیزی در زندگی می توان یافت كه به اندازه این پرورشگاه روح، كه حقیقت در آنجا بصورت واضح و روشن بر محمد جلوه گر شد، جاذبه داشته باشد؟! من در برابر كوه های متعددی در دنیا ایستاده ام كه برخی از آنها در اثر زیبایی فوق العاده، مرا مفتون خویش ساخته و بعضی دیگر به خاطر بزرگی و عظمت و عجایب خلقت تحت تأثیرم قرار داده است.

در كنار برخی بناهای با عظمت كه انسان ها آنها را برافراشته اند، حیرت زده و مبهوت ایستاده ام زیرا آنچنان عظمت داشته اند كه زمین و زمان را تحقیر می كردند! در برابر ایستگاه های تحقیقاتی متعددی با شگفت و تحسین ایستاده ام كه علم آنها را بر پا می داشته تا اسرار جهان را در برابر حس انسان واضح تر و روشن تر سازد، اما هیچ روزی احساسی همچون احساسی كه از مشاهده حرا به من دست داد، در خود نیافته ام. هر بار در برابر كوه حرا می ایستادم، از تماشای این پرورشگاه روح، حالتی به من دست می داد كه هرگز نظیر آن را از تماشای هیچ منظره ای در زندگی، چه منظره عظمت و جلال طبیعت، و چه منظره هنر و ظرافت ذوق انسانی، احساس نكرده ام با آن كه سادگی آن را می دانستم و مطمئن بودم كه هر كس بر قلّه آن صعود كند، در آنجا جز آنچه بر بالای سایر كوه ها است نمی بیند!

سخت احساس علاقه می كردم كه از این كوه بالا روم و در همان جا كه روزی محمد ـ ص ـ ایستاده بود بایستم و آنچه از مظاهر خلقت، روزی او تماشا می كرد، تماشا كنم و غاری را كه او شب ها در آن بسر می برد و در آنجا فرشته وحی بر او نازل شد ببینم. موضوع علاقه خود را با دوستان در میان گذاشتم. گروهی از اهل مكه اظهار علاقه كردند كه با من همراهی كنند تا آنچه را كه قبلاً با وجود نزدیكی، ندیده بودند، ببینند.

 موعد ما عصر روز جمعه بود. اتومبیل، ما را حركت داد، وقتی كه به مقابل قصر ملك رسید، به سمت چپ پیچید و به طرف چادرهای گروهی از بدویان كه در آن حدود برپا شده بود، رفت. بدویان، به علاقه مندان قهوه می دادند. آنها در اثر شهرنشینی، خصلت های بادیه نشینی را از دست داده اند و در مقابل چیزی كه می دهند یا خدماتی كه انجام می دهند، مانند مراقبت از اتومبیل های مسافران، هنگام صعود به بالای كوه، چیزی می گیرند.

صعود به قله حرا

چه می بینم؟ هنگامی كه حرا را از دور می دیدم، مخروطی شكل بود و شباهت زیادی به برج های ساخت انسان داشت، اینك كه نزدیك آن ایستاده ام، می بینم دامنه ای دارد مثل دامنه كوه های دیگر. در دامنه آن، آثار راهی كه مردم از آن رفت و آمد می كرده اند، به چشم می خورد، اما قلّه آن مستقیم تر و بلندتر از كوه های مجاور است، با این وضع، آیا صعود به قلّه آن دشوارتر نیست؟! در این باره سؤال كردم، همراهان، قضیه را برای من آسان نمودند، كسانی كه قبلاً از این كوه بالا رفته اند، گفتند: خداوند اسباب سهولت كار را در صعود به این كوه چنان فراهم می كند كه در مورد هیچ كوهی چنین نمی كند. ما بعد از ظهر رفته بودیم، خورشید از سمت مغرب به دامنه كوه كه مردم از آن بالا می رفتند، می تابید و از این جهت، سایه اطراف آن كمتر می شد، و اگر صبح رفته بودیم صعود در سایه، آسانتر می شد. همراهانم گفتند: انسان هنگام صعود، در نزدیكی های قلّه، كوه را دور زده به سایه می رسد. از این گذشته هنگام غروب و اندكی پیش از آن، انسان اطراف حرا را تا نقاط بسیار دور دست مشاهده می كند در حالی كه هنگام ظهر، تابش شدید نور مانع از دیدن آنها می شود.

در هر صورت، به دامنه كوه رسیدیم، بالا رفتن را آغاز كردیم، چنان فعال و جدی بالا می رفتیم كه امید داشتیم تا رسیدن به مقصد، سست و خسته نخواهیم شد; چرا خستگی؟ آن كوه چنان ارتفاعی نداشت كه انسان از رسیدن به قلّه آن بترسد، ما از همان راه معمولی رفتیم و فقط جوانی از همراهان راه مستقیم را برگزید تا راه كمتری را طی كند. دوستانش هشدارش دادند كه با این كار بی جهت خود را به زحمت می افكند و پیش از رسیدن به قلّه، فرو خواهد ماند، اما او در اثر غرور جوانی، گوش به سخنان آنها نداد و مثل تیر رها شده از تفنگ، از كوه بالا می رفت و از ما سبقت می گرفت، هر چند وقت یكبار بالای صخره ای می ایستاد و با پیروزی ما را صدا می كرد. كمتر از ربع ساعت بالا رفته بودیم كه احساس خستگی كردیم و گفتیم مسافت راه را به اشتباه كمتر حساب كرده ایم. همراهان از بدی راه عذر خواستند و گناه را به گردن حكومت وهابیان انداختند كه بقعه بالای كوه را خراب كرد و مردم را از رفتن به غار برای تبرك، بازداشت، طبعاً راه بدون استفاده ماند و بدتر شد. قدری كه رفتیم احساس خستگی بیشتر كردیم، به سایه صخره ای پناه بردیم تا قدری استراحت كنیم. مجدداً به حركت ادامه دادیم تا آن كه باز خسته شدیم، بار دیگر به استراحت پرداختیم. هر وقت به زحمت می افتادیم چشمم به قلّه كوه دوخته بقیه راه را با نگاه تخمین می زدیم ... (ص235-228)

در قله حرا

... سرانجام به نقطه همواری كه پیش از این قهوه خانه در آنجا بوده رسیدیم و بیست متر بالاتر از آن به قله كوه رسیدیم كه بقعه در آنجا قرار داشته است. در آنجا تمام فضای پهناور اطراف، در برابر چشمانمان نمایان گشت. این قله، بلندترین نقطه كوه حرا است. وسعت آن كم است و از حدود سی تا چهل متر مربع تجاوز نمی كند. اطراف قله باز است و هیچ صخره و هیچ مانعی در برابر دیدگان بیننده ای كه می خواهد اطراف را تماشا كند، وجود ندارد. سلسله كوه هایی كه از چهار طرف، حرا را احاطه كرده اند، كوتاهتر از حرا به نظر می رسند، از این رو همه آنها با تمام دامنه ها، دره ها، صخره ها و همه آنچه در آنها است، در برابر دیدگان تماشاگری كه از قله حرا نگاه می كند آشكار است. بر سر این قله، فقط آسمان، خیمه برافراشته و هیچ ابری و مهی هر چند رقیق، در اطراف آن نیست و این، وضع منحصر به فردی است كه نظیر آن در غیر از كوه حرا كم است. وقتی كه در قلّه می ایستی، تمام آنچه در اطرافت هست، نمایان می گردد، عظمت هستی با تمام شكوه و جلال، خودنمایی می كند.

وقتی كه در آنجا آسمان و كوه ها را می بینی، به مكه و مسجدالحرام و كعبه و افق های دوردست می نگری، احساس می كنی نظاره گر آیت خدایی كه در پهنه هستی و در كلّ صحنه آفرینش، تجلی كرده است، گویی شاهد سنت تغییر ناپذیر خدایی كه با گذشت قرن ها و عصرها، دستخوش تبدیل و تغییر نمی گردد، وقتی توقفت در آن بالا طولانی می شود و تأملت در پدیده های پیرامونت عمیق تر می گردد. آیت خدا در دل و جانت مجسم می شود و بر تمام حسّ و درك و شعورت چیره می گردد، چندان كه در آن فنا می شوی و خود را از یاد می بری و از خود بیخود می شوی و دیگر توجه نداری كه بعد چه می شود، و چه عایدت می گردد! این احساس آنگاه برایم دست داد كه بر بالای قلّه حرا ایستادم و از فراز آن، محیط اطراف را نگریستم. از «دوربینی» كه برای چنین مواقعی آماده كرده بودم، كمك گرفتم، اما از دوربین نیز چندان كاری ساخته نبود; زیرا دوربین هر چه صحنه های دور را در برابر چشمانت نزدیك می كند، عظمت و شكوه و جلال خلقت خدا، بیشتر جلوه گر می شود.

منظره خلقتِ حیرت انگیز كوه های صف كشیده كه در لابلای آنها هیچ اثری از حیات ـ جز حیات خود آنها ـ نمی بینی، حیات صخره های اخمو و مختصر علف های صحرایی كه از شدّت اخم سنگ ها نمی كاهد، و بر حیرت و دهشت تماشاگر می افزاید. منظره «كعبه»، این بیت عتیق كه همچنان در «ام القری» ایستاده است و از زندگی معنوی جهان، از آن هنگام كه ابراهیم و اسماعیل، پایه های آن را بالا آوردند، حكایت ها دارد، منظره انبوه مردمان و قافله های شتران كه در اثر كوچكی جثه شان به علت بعد مسافت، دوربین به زحمت آنها را نشان می دهد. این مردمان و این قافله ها، در كنار كعبه، در راه ها وبین كوه ها در حركتند ولی نمی دانند كه عمر آنها در برابر عمر این معبد كهن (بیت عتیق) و این كوه ها، بسیار كوتاه است، نسل آنها یكی پس از دیگری، می آیند و می روند، اما این كعبه همچنان ایستاده است، و این كوه ها همچنان با آرامش و وقار ایستاده اند و قرن ها و نسل ها را تحقیر می كنند! ...

موقعیت غار حرا

 ... از قله به طرف غار، كه پناهگاه پیامبر و محل نیایش او بوده و نخستین بار وحی در آنجا به وی نازل شده، سرازیر شدیم. فاصله بین غار و قلّه، حدود بیست متر است و رسیدن به آن مستلزم عبور از میان دو صخره است كه بسیار بهم نزدیكند و انسان، حتی اگر لاغر و باریك باشد، به زحمت از میان آن دو عبور می كند. پس از عبور از میان این دو صخره، غار نمایان می شود كه در یك نقطه گود، بوسیله صخره های بزرگ، از قسمت های دیگر كوه، جدا شده و از همه آنچه در این كوه است، تنهاتر و غریب تر است! فضای آن بیش از خوابیدن یك نفر گنجایش ندارد، جوانی كه همراه ما بود وارد غار شد و اندكی در آن دراز كشید ولی بیش از یك لحظه دوام نیاورد و برگشت و نزد ما ایستاد. در این فضای موحش، این غار ترسناك، ما را نظاره می كند، هر كس كه نداند مالك حیات، تنها كسی است كه فراتر از ترس قرار گیرد، از این غار وحشت می كند. راستی كه غار ترسناك است و اگر قلباً آن را مقدس و متبرك نمی دانستیم، طاقت ایستادن در برابر آن را نداشتیم و وحشت زده فرار می كردیم!

چگونه می توانیم دریابیم در داخل آن چیست؟ زیرا صخره های بزرگِ اطراف آن، هیچ منفذی برای تابش نور جز به دهانه غار، باقی نگذاشته است، از دهانه به بعد، تاریك تاریك است و چشم یارای دیدن آن را ندارد. آن سوی صخره ها، كوه های سخت و سیاه فام مایل به رنگ سرخ، بر وحشت انسان می افزاید.

به قلّه برگشتیم در حالی كه دل و جانمان لبریز از هیبت و بیم شده بود، در نیمه راه ایستادم و از هوای دم غروب كه لطیف بود، تنفس كردم. استنشاق چنین هوایی، انسان را سر حال می آورد و آدمی از تماشای آثار جلال و هیبت در اطراف خویش، سرمست می گردد. با خود گفتم: پیامبر اسلام پیش از نبوت، چندین سال ماه رمضان را در همین جا بسر می برده. در این نقطه خلوت و دورافتاده و موحش بوده كه در تنهایی بسر می برده است، او با تفكر و تأمل خویش انس داشته، در اوراق دلش، این حقیقت والا را كه خداوند او را برای ابلاغ آن به مردم، آماده می كرده، زیر و رو می كرده است.

او در این گوشه گیری و تنهایی و بریدگی از مردم، نه از كوه می ترسیده، نه از غار و نه از وحوش و جانوران! خداوند به كسی كه این نقطه سخت وحشتزا را جایگاه خویش قرار داده بود، چه قدر قدرت روحی عطا كرده بود، قدرتی ما فوق قدرت همه مردم و مافوق قدرتی كه در كلّ جهان هست! خداوند چنین نیرویی را جز به كسانی كه آنها را برای رسالت خویش برگزیده، عنایت نمی كند.

به قلّه رسیدم و فنجانی چای (از ظرف چایی كه همراه داشتیم) نوشیدم و به دیواری كه گویا از بقایای دیوار بقعه ویران شده است، تكیه داده نشستم. این بقعه را وهابیان خراب كرده اند تا مردم به آن تبرك نجویند. همراهان، اندكی با من بودند و سپس مرا تنها گذاشته هر كدام به سویی رفتند تا به نقاط مختلف كوه سر بكشند و ویژگی های آن را ببینند. وقتی تنها ماندم عنان خیال را رها كردم و با بال و پر اندیشه و خیال به گذشته ها رفتم. رسول خدا را در برابرم مجسم یافتم گویی می دیدم در همان جایی كه من نشسته بودم نشسته است و به این جهان هستی كه ما را احاطه كرده، با دقت و تأمل می نگرد و در دلالت های آن می اندیشد.

چرا اهل مكه در طول ماه رمضان، مثل پیامبر، در حِرا به عبادت نمی پردازد؟! مگر نه این است كه پیامبر برای ما مسلمانان الگو و اسوه بود؟!

آیا جایی یافت می شود كه شخص گوشه گیر را مثل حِرا، در فكر و اندیشه یاری كند؟! حِرا از غوغا و جنجال حیات دور است، اما به حیات و آنچه در آن است نزدیك. در اینجا انسان هر قدر بخواهد، در خود فرو می رود و هر چه بخواهد با جهان هستی و مخلوق خدا ارتباط می یابد.

اینجا صومعه ای نیست كه ما را از حیات و حیات را از ما جدا كند، ما بر فراز حِرا، در یك سلول زندان نیستیم كه دیوارها، اطراف ما را گرفته باشند، اینجا غاری به آن معنا هم نیست كه در دل سنگ ها باشد. اینجا در واقع یك رصد خانه است كه افلاك حیات را مطالعه می كند. خورشید هنگام طلوع، بر بالای آن قرار می گیرد و هنگام غروب چهره برمی تابد، شب ها ستارگان برفراز آن می درخشند، ماه شب چهارده، در آسمان می لغزد، شهاب ها سقوط می كنند و ابرها سر به هم می سایند; حِرا شاهد همه این صحنه ها است. انسان های گوشه گیر، كجا چنین جایی گیر می آورند كه تا این حدّ غذای روح و موجبات تفكر و اندیشه، در آن فراهم باشد؟! ...

چرا مسلمانان مكه و دیگر مسلمانان كه برای حج و عمره عازم مكه هستند، به پیروی از پیامبر، به این تمرین عقلی و روحی، تمایل نشان نمی دهند، در حالی كه بزرگترین تأثیر را در تهذیب نفس دارد، و نتایج علمی و معرفتی نیز در بردارد كه به گوشه هایی از آنها اشاره كردیم. كدام تهذیب نفس است كه همچون ارتباط انسان با جهان هستی در نقطه ای بریده و بلند مثل حرا اثر داشته باشد؟! ارتباطی كه انسان در پرتو آن، به مرحله ای، فوق نیازهای عادی زندگی قدم می گذارد .... (ص39-35)

 

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Payambar/BESAT/87/ghar-hara.aspx?&mode=print