next page

fehrest page

back page

علم غيب پيامبر (ص)

قرآن پيامبر گرامى را انسان آگاه از غيب معرفى مى‏كند، به طور مسلم اين آگاهى از درون ذات او نجوشيده بلكه مانند ديگر علوم و آگاهى‏هاى او، از برون بر او القا شده؛ و به وسيله وسائل، از پس پرده غيبت - به اذن الهى - گزراش مى‏دهد.
از آنجا كه گروهى از بى‏خبران از مقام اولياء آگاهى پيامبر از غيب ، يك نوع الوهيت تصور كرده‏اند و چنين وانمود مى‏كنند كه آگاهى از غيب ازآن خدا است و كسى در اين وصف شريك و همتاى او نيست، لازم است قدرى در اين مورد به صورت موجز سخن بگوييم تا حقيقت روشن گردد ولى اجمالاً يادآور مى‏شويم : آنچه كه از آن خدا بوده و نشانه الوهيت است علم نامحدود و بى‏پايان اوست، نه علم محدود و مكتسب از ديگرى ! و علوم اولياى الهى از مقوله دوم است نه از مقوله اولى.
نخست به توضيح سه شاهراه معروف مى‏پردازيم :
به طور مسلم هر زندگى بشرى از ناآگاهى شروع شده و كم كم وارد به محيط آگاهى مى‏گردد و به تدريج روزنه‏هايى به دنياى خارج از ذهن پيدا مى‏كند.
نخست از طريق حواس ظاهرى به حقايقى دست مى يابد، سپس بر اثر تكامل دستگاه تعقل و تفكر، كم كم با حقايقى كه از قلمرو حس و لمس بيرون مى باشد آشنا مى گردد، و در نتيجه يك فرد عقلانى و استدلالى گشته و از يك رشته حقايق كلى وقوانين علمى آگاه مى‏شود.
گاهى ازميان افراد بشر «اَبَر آگاهانى » پيدا مى‏شوند كه از طريق الهام، ازمطالبى آگاه مى‏گردند كه هرگز از طريق استدلال راهى به كشف آنها وجود ندارد از اين جهت دانشمندان ، ادراك بشر را به سه نوع ادارك تقسيم كرده‏اند: «ادراك توده مردم » ، «ادراك استدلال گران و متفكران» و «ادراك عارفان وروشن بينان».
تو گويى ظاهر بينان به كمك حس، متفكران به مدد استدلال، و روشن بينان به يارى الهام و اشراق از جهان بالا، به كشف حقايق مى‏پردازند.
نوابغ جهان، فيلسوفان و دانشمندان تأييد مى‏كنند كه يافته‏ها و ساخته‏ها و پرداخته‏هاى بى‏سابقه آنان، بيشتر بر اثر جرقه‏هاى روشنى بخش و الهام آميز، به ذهن آنان خطور كرده و سپس آنها به يارى شيوه‏هاى تجربى و يا روش استدلالى به پرورش و تكميل و تحقيق آنها مبادرت جسته‏اند.

شاهراه‏هاى سه گانه معرفت
از اين بيان استفاده مى شود كه بشر براى نيل به مقصود، سه شاهراه در اختيار دارد، توده مردم غالبا از طريق نخست ،و گروهى از راه دوم، و افراد انگشت شمارى بر اثر تكامل روحى از راه سوم استفاده مى‏كنند:
1- راه تجربى و حسى:مقصود از اين قسم، آن رشته ادراكاتى است كه از طريق حواس برونى وارد قمرو ذهن مى‏گردند مثلاً هر يك از ديدنيها و چشيدنيها و بوئيدنيها و ... از طريق ابزار ويژه خود، در محل اداركات ما قرار مى‏گيرند و امروز اختراع تلسكوپ و ميكروسكوپ و راديو و تلويزيون و... كمك‏هاى شايان تقديرى به ادراكات بشر نموده و او را بر دو ر و نزديك مسلط ساخته است .

2- راه استدلالى و تعقلى :متفكران جهان با به كار انداختن دستگاه تعقل وانديشه، از يك رشته مقدمات بديهى و روشن و ثابت در علوم ، يك سرى قوانين كلى خارج از حس را كشف مى‏كنند و قله‏هائى از معرفت و كمال را تسخير مى‏نمايند.
قوانين كلى علوم به قيد كليت، مسائل فلسفى و آگاهى‏هاى مربوط به خدا و صفات و افعال او و مسائلى كه در علم عقائد و مذاهب مطرح مى‏گردد، همگى مولود دستگاه تفكر و نتيجه به كار افتادن نيروى عقل انسانى است .

3- راه الهام و اشراق :اين راه، واقعيت شناسى سومى است كه در وراى دستگاه حس و تعقل قرار دارد، يك نوع واقعيت شناسى خاصى است كه امكان آن از نظر علم و دانش قابل انكار نيست ، البته نظام جهان بينى محدود مادى، نمى‏تواند يك چنين ادراك غير حسى و تعقلى را بپذيرد، اما ازنظر اصول علمى راهى براى انكار آن وجود ندارد.
به گفته يكى از روان شناسان: جنبه‏هاى تجربى به وسيله حواس شناخته مى‏شود و جنبه‏هاى عقلانى به واسطه انديشه منطقى و رياضى به مرحله ادراك مى‏رسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوه‏هائى از جنبه‏هاى ماوراى حس و استدلال - روشن بينى‏هاى برق آسا، و جرقه‏هاى روشنگر كه ذهن حساس نوابغ از آنها برخوردار است - به مقام رؤيت مى‏رسند.
پرفسور «سوروكين» روانشناس معروف يكى از آن افرادى است كه وجود سه شاهراه حقيقت شناسى را به روشنى تصديق كرده و براى ادراك عرفانى و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتى ويژه قائل است و صريحاً مى‏گويد:
«نمى‏توان اين راه را تخطئه و تحقير نمود، مگر مى‏توان آموزش گسترده اديان بزرگ را يك سره به تقليد كوته بينان نظام مادى ناچيز و بى حكمت شمرد و براى آن ارزشى قائل نگشت؟!».
بنا بر اين مى‏توان معرفت‏هاى سه‏گانه را به شرح زير نام‏گذارى كرد:
1- راه حس يا حس آگاهى.
2- راه عقل يا خرد آگاهى.
3- راه الهام يا دل آگاهى.

امروز علم روانشناسى ، الهام رابه صورت يك واقعيت روانى پذيرفته و آن را چنين توصيف مى‏كند: «ادراك ناگهانى، آگاهى بخش توضيح دهنده يكباره و بدون مقدمه كه چون برقى لامع در صفحه ذهن مى‏درخشد بى آن كه حتى غالباً پيشاپيش درباره آن انديشيده باشد.»
اهميت و نفوذ الهام در اكتشافات علمى مورد تأييد دانشمندان قرار گرفته است «البرت اينيشتين » (1879 - 1955م،) با بسيارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى كه الهام را كليد معارف مى‏دانند، وى الهام را عامل پر ارج در اكتشافات علمى مى‏داند.
در سال 1931 م دو دانشمند شيمى دان امريكايى به نام يلات و پيكر پرسش نامه‏اى براى تحقيق درباره اهميت الهام در كشف و حل مشكلات علمى، ميان گروهى از دانشمندان شيمى پخش كردند و نتايج بسيار ارزنده آن را منتشر كردند.
يكى از دانشمندان ، مورد سؤال را اينطور پاسخ داده است : «درباره حل مسأله‏اى كار و فكر مى‏كردم ولى در اثر اشكالات و ابهامات فراوان آن، تصميم گرفتم كه ديگر به كلى آن كار و تمام افكار مربوط به آن را كنار بگذارم ، فرداى آن روز در حالى كه سخت مشغول كارى ديگر بودم يك باره فكرى ناگهانى مانند جهش برق، در خاطرم خطور كرد و آن همان حل مسأله‏اى بود كه مرا به كلى مأيوس كرده بود.»
نظيراين گزارش ازهانرى يوانكاره (1912 - 1854 م) رياضى دان نامى فرانسه و بسيارى ديگر از دانشمندان طبيعى ، رياضى و فيزيك نقل شده است .
جالب توجه اين است كه بسيارى از الهام‏هاى علمى كه سبب كشف واقعيتى پرارج شده است نه تنها با اشتغال و تمركز فكرى دانشمندان در زمان فعاليتشان ارتباط نداشته است، بلكه حتى با رشته تخصصى آنان نيز داراى رابطه نزديك نبوده است شاهد گوياى اين مطلب اين است كه مثلاً لوئى پاستور (1822 - 1895 م) با اينكه متخصص در علم شيمى بوده، با اين حال بيشتر اكتشافات و خدمات ارزنده او به جامعه بشريت، در زمينه علم زيست شناسى و پزشكى بوده است !.

الهام و الكسيس كارل‏
ازميان دانشمندان معاصر آقاى «الكسيس كارل» از جمله افرادى است كه براى الهام، ارزش خاص قائل شده است و معتقد است كه روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افكار ديگران را درك مى‏كنند، و حوادث دور - از لحاظ مكان و زمان - را كم و بيش مى‏بينند ، و آن را يك موهبت استثنائى مى‏داند كه جز افراد معدودى از آن برخوردار نيستند، اين دانشمند نامى كوشيده است كه در اين بحث مطالب علمى و يقينى را از احتمالات جدا كند، و انسان را مجموعه‏اى از مطالعات و تجربياتى كه در تمام اعصار و همه كشورها شده، در نظر بياورد و توانسته است بسيارى از شكل‏هاى فعاليت‏هاى انسانى را مطالعه كند، در اينجا براى اين كه خوانندگان گرامى با نظريه اين دانشمند درباره الهام بيشتر آشنا شوند خلاصه گفتار او را مى‏آوريم:ء
«به يقين اكتشافات علمى تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست، و نوابغ علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا ، از خصائص ديگرى چون اشراق برخوردارند؛ با اشراق چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است مى‏يابند و روابط مجهول را بين قضايايى كه ظاهراً با هم ارتباط ندارند، مى‏بينند، و وجود گنجينه‏هاى مجهول را به فراست در مى‏يابند ، تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دليل و تحليل ، آنچه را كه دانستنش اهميت دارد مى‏دانند، يك مدير واقعى احتياجى به محك‏هاى هوش و اوراق اطلاعاتى براى انتخاب مرئوسين خود ندارد، يك قاضى خوب بدون توجه به جزئيات مواد و تبصره‏هاى قانون، و حتى گاهى به گفته «كاردوزو» با در دست داشتن ادعا نامه غلط مى‏تواند حكم صحيح بدهد، يك دانشمند بزرگ ، خود به خود به سوى راهى كه منجر به كشف تازه‏اى خواهد شد كشانده مى‏شود اين همان كيفيتى است كه پيشتر ، الهام ناميده مى‏شد».
«دانشمندان را مى‏توان به دو دسته تقسيم كرد: يكى منطقى و ديگرى اشراقى، ترقى علوم مرهون اين هر دو دسته است ، در علوم رياضى كه اساس و پايه كاملاً منطقى دارد نيز اشراق سهم بسزايى دارد ميان رياضى دانان هم اشراقى مى‏توان يافت و هم منطقى «هر ميت » و «ايرشتراس» اشراقى، «برتران» و «ريمان» منطقى، بودند. روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افكار ديگران را درك مى‏كنند و حوادث دور از لحاظ زمان و مكان را كم و بيش مى‏بينند و از بعضى اشيا و قضايا اطلاعات مطمئن‏ترى از آنچه با اعضاى حس درك مى‏شود، مى‏دهند ، براى فرد روشن بين ، خواندن افكار شخصى ديگران، به اندازه توصيف چهره وى آسان است ولى كلمات «ديدن» و «حس كردن» براى بيان آنچه در شعور وى مى گذرد كافى نيست چون چيزى را نمى‏بيند در جاى جستجو نمى‏كند، بلكه فقط مى داند».
«در بسيارى از موارد هنگام مرگ يا هنگام مواجه شدن با يك خطر بزرگ، بين فرد با فرد ديگر ارتباطى برقرار مى‏شود و كسى كه در بستر مرگ افتاده و يا قربانى حادثه‏اى شده است براى يك لحظه، به شكل عادى خود، به نظر يكى از دوستان نزديكش مى‏رسد، اغلب اين شبح خيالى، خاموش و ساكت مى‏ماند وگاهى نيز سخن مى‏گويد، و مرگ خود را خبر مى دهد، و نيز گاهى ، روشن بين از فاصله بعيد مى‏تواند منظره يا شخص يا صحنه را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند، و چه بسيار كسانى كه در حال عادى روشن بين نيستند ولى در طول عمر خود يكى دوبار اين قبيل ارتباطات را تجربه كرده‏اند».
«به اين ترتيب گاهى شناسائى دنياى خارج، از راه‏هاى ديگرى به جز اعضاى حسى، براى ما ميسر مى‏شود. شكى نيست كه فكر مى‏تواند حتى از فواصل دور، دو فرد انسانى را مستقيماً با هم مربوط كند اين قضايا كه مطالعه آنها در عهده علم جديد «متاپسيشيك» است بايد همان طورى كه هست پذيرفته شود زيرا حقايقى دربر دارد و جنبه‏اى از وجود انسانى را كه هنوز خوب شناخته نشده است معرفى مى‏كند و شايد بتواند علت روشن بينى فوق‏العاده برخى‏ها را براى ما روشن سازد. 1
بنابراين، ادارك حسى و تعقلى دو وسيله است براى روح انسانى كه تسلط او را بر قسمتى از جهان خارج تأمين مى‏كند ولى در عين حال براى روح انسان وسيله توصيف نشدنى ديگرى وجود دارد كه ارتباط او را با جهان خارج برقرار مى‏نمايد و نتيجه آن امور زير است كه مورد تصديق همه دانشمندان مى‏باشد:
1- اكتشافات علمى محصول و اثر تنها فكر آدمى نيست و نوابغ علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا از نيروى الهام نيز برخوردارند.
2- روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حسى خود افكار ديگران را درك مى‏كنند تا آنجا كه براى فرد روشن بين خواندن افكار شخص ديگر، به اندازه توصيف چهره وى آسان است .
3- هنگام مرگ يا پيش آمدن خطر، ما بين فرد و فرد ديگر، ارتباطى برقرار مى‏شود و كسى كه در بستر مرگ افتاده ، براى يك لحظه به شكل عادى خود به نظر يكى از دوستانش مى‏رسد.
4- روشن بين مى‏تواند از فاصله بعيد، منظره يا شخص يا صحنه‏اى را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند.

شهود و فلسفه برگسن‏
در ميان دانشمندان مغرب زمين ، برگسن (1859 - 1941 م) بيش از افراد ديگر به شهود اهميت داده تا آنجا كه مخالفان مكتب وى ، او را مظهر ضد عقلانى و استدلالى معرفى كرده و گروهى او را از ايده آليستها خوانده‏اند و اين نوع حق كشى‏ها در تاريخ علم فراوان است، او ديگر بسان دانشمندان شهود را در مقابل حس، و عقل را جزو منابع معرفت قرار داده است .

غروربى جا
انكار الهام و آگاهى‏هاى غيبى، معلول غرور بى جايى است كه دامنگير جمعى از مادى‏هاى قرن هجدهم و نوزدهم شده است ، آنان تصور مى‏كردند كه همه چيز را فهميده‏اند و در دائره هستى براى آنان مجهولى باقى نمانده است و بر تمام پيچيدگيهاى جهان دست يافته و علل طبيعى پديده‏ها را كشف كرده‏اند و دريافته‏اند كه هر حادثه‏اى علت مادى دارد.
نتيجه يك چنين غرور علمى، اين است كه به همه چيز بى اعتنا شده و به آنچه از پيشينيان به يادگار مانده است، با ديده شك و ترديد و احياناً انكار بنگرند.
اين غرور علمى كه در قرن بيستم درهم شكست و يا از حرارت و شدت آن كاسته شد، كم كم بشر را آگاه ساخت كه بسيارى از رموز خلقت هنوز در پس پرده جهل مانده، و هنوز بيش از اندكى از اسرار شگفت آور جهان آفرينش ، براى بشر فاش نشده است .
مردان محقق، و شخصيت‏هاى بارز علمى، فريب پيروزى‏هاى جزئى را در ميدان علم و دانش نخورده و با جرأت و جسارت به انكار آنچه كه هنوز درستى يا نادرستى بودن آن ثابت نشده و در رديف علوم قرآن نگرفته است ، برنمى‏خيزند.

دريچه‏هائى به سوى جهان اسرار آميز غيب‏
خدا به خاطر لطف و مرحمتى كه نسبت به بندگان خود دارد، دريچه‏هايى را به سوى جهان غيب باز گرذارده است تا همگان بدانند كه آگاهى از غيب يك امر محال و غير ممكن نيست، بلكه تسلط انسان بر غيب امرى است صددرصد ممكن، كه جاى هيچ شك و ترديد در آن وجود ندارد.

* * *

1- وحى به حيوانات‏
كارهاى شگفت‏انگيز حيوانات كه در كتاب‏هاى حيوان شناسى، جانور شناسى و حشره‏شناسى به طور مفصل پيرامون آنها بحث شده است نمونه واضحى از وجود الهام در حيوانات است .
كارهاى محير العقول جانداران از قبيل تقسيم كار، انتخاب وظيفه، ساختن عضو مفقود و آشنائى به كليه نيازمنديهاى زندگى را نمى توان از راه تعقل و تفكر توجيه نمود زيرا بديهى است كه حيوان، فاقد دستگاه تفكر و تعقل است؛ همچنانكه نمى توان آنها را معلول نظم داخلى و ارگانيزم وجود خارجى جانداران دانست زيرا تركيب خواص فيزيكى و شيميايى يك موجود براى انجام امور ابتكارى وابداعى مانند تقسيم كار، انتخاب وظيفه ، تجديد ساختمان عضو مفقود، و انطباق با محيط، كافى نمى‏باشد.
يك ماشين حساب ممكن است آنچنان منظم ساخته شود، كه اعمال جمع و تفريق و ضرب و تقسيم را دقيقاً انجام دهد اما هرگز ماشين حساب قادر به ابداع و ابتكار يا قاعده رياضى نيست، يك ماشين ترجمه مى تواند دقيقا سخنان يا نوشته يك نفر را ترجمه كند ولى هرگز نظم دقيق آن ماشين قادر به تصحيح اشتباه گوينده نمى‏باشد.
چون در زندگى حيوانات كارهاى ابداعى و ابتكارى بى‏سابقه ديده مى‏شود جز اين كه آنها را معلول الهام از جهان بالا بدانيم توجيه ديگرى ندارد قرآن مجيد نام اينگونه الهام راوحى نهاده است . 2

2- روشن بينى و تله پاتى
دانشمندان مى‏گويند در نهاد انسان استعداد مرموزى وجود دارد كه به مدد آن مى‏تواند افكار ديگران را بخواند و از حوادثى كه در نقاط دور دست رخ مى‏دهد با نيروى مافوق حس، آگاهى پيدا مى‏كند مبادله افكار و احساسات از راه دور به واسطه حس مخصوص كاملا يك امر عملى است هر چند از طريق وسائل فنى نوين از قبيل تلويزيون ، راديو، تلفن و تلگراف ،افكار را مبادله مى‏كنند ولى دانش، براى چنين مبادله‏اى راه ديگرى به نام «تله پاتى» و يا «حس روشن بينى» معتقد است .
فرق «تله پاتى» با روشن بينى اين است كه روشن بينى همان قدرت درك اتفاقى است از فاصله‏هاى دور زمانى و مكانى، آن هم بدون وسائل حسى ولى «تله پاتى» كيفيتى است كه به وسيله آن افكار و هيجانات و احساسات از مغزى به مغز ديگر بدون وسيله حس منتقل مى‏شود و در حقيقت روشن بينى و تله پاتى دور روى يك سكه هستند و هر دو نام مناسبى مى‏باشند براى ديد دوم انسان چه درخواب و چه در بيدارى.
امروز «پوگيسم» در اين زمينه به وسعت نظر بيشترى قائل شده است و زندگى را «موج» مى داند و براى آن امواج گيرنده و فرستنده مى‏شناسد و معتقد است كه امواج را همچنان كه با سيم مى‏توان گرفت با انديشه نيز مى توان گرفت، انديشه را موجى مى‏شناسد كه بعد ازآفريده شدن به ارتعاش مى‏آيد و در صورت وجود گيرنده قابل گرفتن است .

3- ارتباط با ارواح‏
ارتباط با ارواح به صورت‏هاى مختلفى انجام مى‏گيرد كه صورت روشن و قابل اعتماد آن اين است كه استاد ماهر اين فن، شخصى را كه براى اين كار آمادگى دارد، با نگاه و تلقين خواب مى كند و روح او به سؤالات استاد پاسخ مى‏دهد و گاهى در اين تماس از اسرار نهفته پرده برداشته مى‏شود.
تماس با ارواح به صورت «علمى » از جهات گوناگون قابل مطالعه مى‏باشد ، در اين زمينه كتابها و رساله‏هاى فراوانى به وسيله دانشمندان شرق و غرب نگارش يافته و صفحات زيادى از برخى دائرةالمعارف‏هاى علمى را به خود اختصاص داده است .
دانشمندان اين فن و كسانى كه ساليان دراز در اين راه كوشيده‏اند اظهار مى‏دارند كه توانسته‏اند با مجاهدتهاى پى‏گير و آزمايشهاى فراوان از روى گوشه‏اى از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و كارهاى خارق عادت و حيرت‏انگيزى را كه به وسيله آنها انجام مى‏شود از نزديك مشاهده نمايند، نويسنده دائرة المعارف قرن بيستم در جلد چهارم كتاب خود، درباره روح، جدولى از اسامى دانشمندان مشهور را كه به واقعيت اين علم اعتراف كرده‏اند، ارائه مى‏دهد در اين جدول نام چهل و هفت نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ايتاليا، آلمان و آمريكا آمده است .
البته بايد دانست كه ارتباط با ارواح به طور اجمال مطلبى است صحيح ، ولى هرگز نمى‏توان گفتار هر مدعى را در اين باره پذيرفت بلكه بايد با قرائن و علائم راستگويان را از دروغگويان تميز داد.


4- الهام به افراد
گاهى ممكن است مطلبى به قلب القا شود و انسان يك مرتبه خود را بر مطلبى واقف و آگاه ببيند، به اين نوع القاء در اصطلاح، الهام مى‏گويند.
اين گونه الهامات به قدرى در هر زمان و مكان فراوان است كه بايد آن را در رديف حوادث معمولى قرار داد حتى منشأ بسيارى از اختراعات و اكتشافات علمى و ابتكارات و مضامين عالى شعرى همين الهام است .
قرآن مجيد نمونه‏اى در اين مورد نقل مى‏كند و مى‏فرمايد:
«و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه ...» (قصص /7)
«به مادر موسى الهام كرديم كه كودك خود را شير ده ...»

5- خواب‏هاى راستين‏
خواب ، انواع و اقسامى دارد كه يك نوع آن مورد نظر ما است و آن خواب‏هايى است كه از يك واقعيت جدا از انديشه و ذهن، از واقعيتى محكم و استوار و پابرجا گزارش مى‏دهد اين نوع خواب‏هاى الهى است كه ما را با جهان خارج از خود مربوط مى‏سازد و از روحى حقايقى دور از محيط ذهن و انديشه پرده بر مى‏دارد و اين قبيل خواب‏ها به اندازه‏اى زياد است كه هرگز نمى‏توان آن را انكار كرد و قرآن نمونه‏هاى پيچيده‏اى در سوره«يوسف» نقل مى‏نمايد.
پيامبر گرامى اسلام درباره اين نوع خواب‏ها فرموده است :
«ان الرويا الصادقة جزء من النبوة: 3 رؤياى صادق، بخشى از نبوت است».

ابرآگاهى و فلاسفه اسلام‏
1- شيخ الرئيس ابوعلى سينا در كتاب «اشارات» در «نمط هشتم» مى‏گويد:
اگر عارفى از غيب خبر داد و آينده، درستى آن را ثابت كرده او را تصديق كن و به او ايمان بياور زيرا چنين آگاهى‏اى يك رشته اسباب طبيعى دارد.
و نيز در تنبيهات اين نمط، به برهان اين مطلب اشاره كرده و مى‏گويد:
وقتى اشتغالات روح از طريق حواس كم شد، براى روح انسان فرصتى دست مى‏دهد كه خود را از دست قواى طبيعى خلاص كرده و به جانب قدس پرواز كند و صورت‏هايى را در آنجا ببيند و اين حالت گاهى در خواب و در حال بيمارى به انسان عادى نيز رخ مى‏دهد.
و نيز در جاى ديگر مى‏گويد:
اگر به تو گفتند كه فلان عارف كارى انجام مى‏دهد و يا به جسمى حركت مى‏بخشد يا خود حركتى مى‏كند كه از توانايى ديگران بيرون است اين سخن را انكار مكن زيرا براى اين كار يك سلسله اسباب ، وجود دارد كه اگر تو نيز از آن راه وارد شوى به همان مقصد مى‏رسى.
و باز مى‏گويد:
تجربه و آزمايش به روشنى ثابت كرده است كه انسان در موقع خواب مى‏تواند با جهان خارج تماس بگيرد و اطلاعاتى كسب كند، اكنون چه مانعى دارد كه انسان در موقع بيدارى داراى چنين قدرتى باشد و تجربه وآزمايش نيز اين حقيقت را ثابت كرده است .4

* * *

2- شيخ شهاب الدين سهروردى كه در فلسفه الهى و رياضات نفسانى عملى، كم نظير بود درباره آگاهى انسان از غيب ، چنين مى‏گويد:
هر وقت شواغل حواس ظاهرى كاهش يافت در اين وقت، نفس انسان از دست قواى طبيعى رهايى جسته و بر يك سلسله امور غيبى تسلط مى‏يابد سپس مى‏گويد:
اگر انسان‏هاى كامل مانند پيامبران و اوليا از غيب خبر مى‏دهند، به خاطر نوشته‏هايى است كه مى‏بينند و يا امواج و يا صداهاى دل انگيز و هولناكى است كه مى‏شنوند و يا صورت‏هايى است كه مشاهده مى‏كنند و با آنان سخن مى‏گويند ، و سپس از غيب خبر مى‏دهند. 5
* * *

3- صدرالمتألهين در تعاليق خود بر «حكمت اشراق» امكان آگاهى از غيب را به گونه‏اى مشروح مورد بحث قرار داده و مى گويد: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و يا عالم مثال (جهان صور اشياء) ، آگاهى‏هايى كسب مى‏كند» سپس مطلب را با براهين عقلى روشن مى‏سازد.
هدف از نقل اين كلمات اين است كه روشن گردد دانشمندان و پى‏افكنان علوم بشرى از گذشته و حال، آگاهى از غيب را براى بشريك امر ممكن، بلكه واقع شده تلقى مى‏كنند ، جايى كه آگاهى از غيب براى بشر معمولى ممكن، بلكه واقع شده باشد در امكان آن براى پيامبران و امامان معصوم جاى شك و ترديدى باقى نخواهد ماند.
در پايان اين بخش لازم است نكته‏اى را تذكر دهيم:
هدف از نقل سخنان دانشمندان ديروز و امروز اين است كه بدانيم علوم بشرى موضوع آگاهى از غيب را، يك امر ممكن بلكه محقق ، تلقى كرده است و با چنين تصديق و توصيفى، نبايد در امكان آن شك و ترديد داشته باشيم.
ولى بايد توجه داشت كه آگاهى پيامبران و امامان معصوم برغيب، از طريقى است ، غير از طريق‏هاى عادى كه در اين بخش پيرامون آنها سخن گفتيم، و اشتراك در نتيجه ، گواه بر اتحاد در راه نيست .
و نيز اگر ما در اين بخش ازكشف و شهود و اشراق و يا ارتباط با ارواح سخن گفتيم و به آنها استشهاد كرديم ، نه به اين معنى است كه گفتار هر مدعى كشف و اشراق را بپذيريم ، يا به تصديق هر مدعى ارتباط با ارواح، صحه بگذاريم بلكه هدف تصديق اجمالى است؛ و اما حدود و خصوصيات آنها چيست فعلاً از قلمرو بحث ما بيرون مى‏باشد.

چند نمونه از آيات قرآن درباره علم غيب پيامبر (ص)
اكنون وقت آن رسيده با آياتى كه بر آگاهى پيامبر (ص) از پشت پرده غيب گواهى مى‏دهند آشنا شويم. و در اين مورد به ذكر چند آيه بسنده مى‏كنيم.
1- «عالم الغيب فلا يظهر على عيبه احد الامن ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً» (جن /26-27)
«خدا داناى غيب است پس هيچ كس را بر غيب خويش آگاه نمى‏كند مگر بندگانى كه مورد رضايت او باشند و آن بندگان عبارتنداز: فرستادگان او، و خدا براى فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار مى‏دهد».
مفاد آيه بسيار روشن است و به خوبى مى فهماند كه علم غيب، ازخدا است و او فرستادگان خود را از غيب آگاه مى‏كند. 6
2- «و ما صاحبكم بمجنون و لقد راه بالافق المبين و ما هو على الغيب بضنين» (تكوير /22 - 24)
«محمد (ص) ديوانه نيست و فرشته را در افق روشن ديده است و او بر غيب بخيل نيست (علم غيب را كه بر او القاء مى‏شود اگر صلاح باشد به شما مى‏گويد و بخل نمى‏كند و از شما پوشيده نمى‏دارد».
بنابراين به خوبى از آيه بر مى‏آيد كه خداوند رسول گرامى خود را توسط فرشته وحى بر غيب آگاه كرده است .
3- «و اذَ اسّر النبى الى بعض ازواجه حديثا فلماَ نّباَتْ به و اظهرة الله عليه عَرّفَ بعضه و اعرض عن بعض فلماَ نبّاهَا به قالت من اَنبَاَك هذا قال نَبّانَى العليم الخبير...» (تحريم /3).
پيامبر گرامى اسلام، رازى را به يكى از همسران خود گفت (و به او سفارش كرد كه آن راز را فاش نكند) ولى او ، راز پيامبر را به ديگرى گفت، خدا پيامبر را از جريان آگاه ساخت و به او خبر داد كه همسرش ، راز او را به ديگرى گفته است پيامبر با اين كه آگاه شد همسرش همه راز را به ديگرى گفته است اما به قسمتى از آن اشاره كرد و به قسمت ديگر اشاره نكرد يعنى به همسرش گفت رازى را كه به تو سپردم، فاش ساخته‏اى ،همسرش او را تصديق كرد و پرسيد چه كسى تو را از اين جريان آگاه ساخت. پيامبر (ص) ، فرمود: نبانى العليم و الخيبر.
خداى دانا و آگاه مرا آگاه ساخت.
دقت در مجموع آيه، بخصوص جمله آخر: «نبانى العليم الخبير» به روشنى گواهى مى‏دهد كه خداوند او را از غير راه وحى قرآنى از پس پرده غيب آگاه كرده است .
از آياتى كه تا اينجا نقل شد، به خوبى استفاده مى‏شود پيامبر گرامى (ص) بسان ديگر پيامبران الهى چون آدم، نوح ، يعقوب ، يوسف ، صالح، داوود، سليمان و عيسى، از غيب ، خبر مى‏داد.
آگاهى ازغيب منحصر به پيامبران نيست
در خاتمه، برخى از آيات كه دلالت مى‏كند كه افرادى از غير پيامبران هم از غيب آگاهى داشته‏اند نقل مى‏شود تا واضح گردد كه آگاهى از غيب منحصر به پيامبران الهى نيست، بلكه خدا به هر يك از بندگان خاص خود كه بخواهد چنين عنايتى مى‏كند و او را با غيب اين جهان آشنا مى‏سازد:
«اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيهاً فى الدنيا والاخرة و من المقربين ويكلم الناس فى المهد و كهلاً و من الصالحين» (آل عمران /45-46)
«هنگامى كه فرشتگان به مريم گفتند: اى مريم خدا تو را به فرزندى نويد مى‏دهد كه نام وى مسيح عيسى فرزند مريم است، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست و در گهواره با مردم سخن مى‏گويد و از صالحان است».
اين نه تنها مريم است كه از طريق غيب از يك رشته رويدادهاى آينده آگاه شده است بلكه در اين مورد همسر ابراهيم و مادر موسى نيز با او همراه مى‏باشند . قرآن درباره همسر ابراهيم چنين مى‏گويد:
«و لقد جائت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاماً... و امراته قائمة فضحكت فبشرنا ها باسحق و من ورآء اسحق يعقوب» (هود /69 و 71)
«فرستادگان ما (فرشتگان) با مژده به نزد ابراهيم رفتند و گفتند: سلام بر تو ... و همسر وى كه ايستاده بود خنديد، او را به اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب بشارت داديم»
قرآن درباره مادر موسى كه از طريق غيب از سرنوشت فرزند خود آگاه شده است چنين مى‏فرمايد:
«و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ولا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين» (قصص /7).
«به مادر موسى وحى كرديم كه موسى را شير بده آنگاه كه بر او ترسيدى ، او را به دريا بيفكن و نترس و غمگين مباش، ما او را به تو باز مى‏گردانيم و از پيامبران مرسل قرارش مى‏دهيم»
به طورى كه مشاهده مى‏كنيد: در اين آيات كسانى كه از طبقه پيامبران نيستند از طريق غيب از حوادث آينده آگاه شده‏اند.


پى نوشتها:

1- انسان موجود ناشناخته ، ص 135 - 137.
2- سوره نحل، آيه 68، مشروح اين بحث را مى‏توانيد در كتاب «راه خداشناسى» تأليف نگارنده ، ص 245 - 262 بخوانيد.
3- بحارالانوار ، ج 14، ص 635، چاپ قديم - اين نوع خواب‏ها كه به طور مستقيم با آينده سروكار دارد، نه با گذشته نمى تواند علت مادى داشته باشد و هرگز نمى توان پرونده اين خواب‏ها را در گذشته جستجو نمود بلكه اين نوع خواب‏ها فاقد پرونده است و ما، در كتاب «راز بزرگ رسالت » پيرامون اين نوع خواب‏ها سخن گفته‏ايم.
4- اشارات ، ج 3، ص 397 و 399 و 407 و 314.
5- حكمت اشراق، مقاله پنجم .
6- به تفسير تبيان، ج 3، ص 63 و مجمع البيان ، ج 2، ص 545 و تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 3، ص 268 و الميزان، ج 4، ص 79 مراجعه شود.

تفسير منشور جاويد، آيت الله سبحانى، ج 6، ص 228 - 242.

next page

fehrest page

back page

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Payambar/28safar/86/Fazael/10.aspx?&mode=print