شهادت امام مجتبي عليه السلام

وجود امام حسن بر معاويه گران بود و در راه رسيدن فرزندش، يزيد به قدرت مانعى بزرگ به شمار مى رفت، لذا تصميم گرفت امام حسن را از ميان بردارد. از اين رو در فكر چگونگى به شهادت رساندن امام بود و در نهايت از همان وسيله اى كه بسيارى از صحابه بزرگ رسول خدا را به شهادت رسانده بود، استفاده كرد.

معاويه به وسيله عسل آغشته به سمّ بسيارى از اصحاب پيامبر از جمله، مالك اشتر را در هنگام حركت به سوى مصر و برخى ديگر را مسموم كرده بود. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى گويد: هنگامى كه معاويه خواست براى پسرش بيعت بگيرد، وجود حسن بن على (ع) از هركس ديگر و مانع ديگرى دشوارتر بود لذا سم فرستاد و آن حضرت را مسموم كرد. معاويه، جعده، دختر اشعث بن قيس (همسر امام) را فريب داد و به او وعده داد كه اگر سم را به خورد امام بدهد و امام را به شهادت برساند وى را به ازدواج پسرش يزيد درآورد و صد هزار درهم به وى دهد. جعده سم را ـ ظاهراً به هنگام افطار ـ به حضرت خورانيد و جگر امام را پاره پاره كرد:

خود را تهى ز خون دل چند ساله كرد

خونى كه خورد در همه عمر از گلو بريخت

از امام صادق نقل شده است كه فرمود اشعث بن قيس دستش را در خون اميرالمؤمنين (ع) آلود و دخترش جعده امام حسن (ع) را مسموم كرد و پسرش، محمد بن اشعث، شريك در خون امام حسين شد.

از امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمود: امام حسن در هنگام وفات گريه مى كرد، برخى از اطرافيان به او عرض كردند پسر پيامبر شما هم گريه مى كنيد در حالى كه نزد خدا و رسول او مقامى رفيع داريد و پيغمبر درباره شما چنين و چنان فرمود و بيست بار پياده حج گذارده ايد و سه بار تمام دارايى خود را با فقرا تقسيم كرده ايد، حضرت فرمود براى دو چيز مى گريم، بيم موقف (حساب يا بيم از خدا) و جدايى از دوستان. و نيز روايت شده است كه در حالت احتضار امام حسن برادرش حسين را نزد خود طلبيد و وصاياى خود را به او گفت، از جمله فرمود: وقتى من از دنيا رفتم مرا غسل ده و كفن نما و به مزار جدم رسول خدا ببر تا او را زيارت كنم سپس مرا در قبرستان بقيع دفن كن و نيز سفارش فرمود كه هرگاه مخالفان جسارتى كردند شما هيچ اقدامى نكنيد و از درگيرى بپرهيزيد. امام حسين گفت: برادر مى خواهم حال شما را در هنگام جان دادن بدانم. حضرت به او فرمود دستت را به من بده هرگاه ملك الموت را مشاهده كردم دستت را مى فشارم. حضرت دستش را در دست امام حسن گذاشت، بعد از ساعتى امام حسن آن را فشرد، امام حسين گوش خود را نزديك لبان امام حسن برد. او مى فرمود ملك الموت به من مى گويد بشارت باد تو را كه حق تعالى از تو راضى است و جد تو شفيع روز جزاست.

در روايات آمده است وقتى جنازه امام را به جانب قبر رسول الله مى بردند تا تجديد عهد نمايند بنى اميه و بنى مروان از هر سو گرد هم آمدند. عايشه نيز سوار بر استرى خاكسترى شد و به آنها پيوست و فرياد مى زد: مالى و لكم تريدون ان تدخلوا بيتى من لا احبه. ما را با شما چه كار، آيا مى خواهيد شخصى را به خانه من وارد كنيد كه من او را دوست ندارم. مروان گفت چه بسا جنگى كه بهتر از شادى و آسايش است. آيا عثمان در دورترين نقطه مدينه دفن گردد ولى حسن نزد رسول خدا دفن گردد؟ نزديك بود فتنه و درگيرى شديدى بين بنى اميه و بنى هاشم روى دهد. اما امام حسين (ع) با توجه به سفارشى كه برادرش فرموده بود از درگيرى جلوگيرى كرد. عبدالله بن عباس نزد مروان رفت و به او گفت: اى مروان از هركجا آمده اى به همان جا برگرد. ما قصد نداريم كه حسن (ع) را كنار قبر رسول خدا به خاك بسپاريم، بلكه فقط براى تجديد عهد، او را به مزار جدش آورده ايم. اگر او وصيت مى كرد كه كنار جدش دفن كنيم، تو به خوبى مى دانستى كه عاجزتر از آن هستى كه ما را از اين كار منع كنى. سپس ابن عباس به عايشه گفت: وا سوتاه! تجملت، تبغّلت و ان عشت تفيّلت تريدين ان تطفئى نورالله و تقاتلين اولياءالله ارجعى...

اين چه رسوايى و بى شرمى است روزى سوار بر شتر شدى (و جنگ جمل را بر پا كردى) و امروز سوار بر استر، و اگر زنده باشى لابد روزى هم بر فيل سوار خواهى شد و فتنه ديگرى برپا خواهى كرد! مى خواهى نور خدا را خاموش كنى و با دوستان خدا بجنگى، برگرد...

امام حسين (ع) به بنى اميه و بنى مروان فرمود: به خدا سوگند اگر برادرم از من پيمان نگرفته بود كه در پاى جنازه اش خونى ريخته نشود، به شما شمشير زدن را نشان مى دادم. شما همان كسانى هستيد كه پيمانهايتان را درباره ما شكستيد و به شرط هايى كه در مورد ما قائل شديد وفا نكرديد. امام حسن را در بقيع در كنار قبر مادرش فاطمه زهرا به خاك سپردند و اينك نيز بر اثر جنايت فرزندان بنى اميه مظلومانه و بى سرپناه و بى چراغ در قبرستان بقيع مى درخشد. حسن بن على 48 سال عمر كرد و در آخر ماه صفر سال پنجاه هجرى به جوار پروردگارش شتافت. با شهادت امام حسن (ع) معاويه خوشحال گشت، وقتى ابن عباس را ديد به او گفت آيا خبر يافته اى كه حسن بن على مرده است؟ ابن عباس پاسخ داد آيا براى همين مطلب تكبير گفتى؟ معاويه گفت آرى. ابن عباس گفت به خدا كه مرگ او اجل تو را به عقب نخواهد انداخت و قبر او قبر تو را فراخ تر نخواهد كرد، مصيبتى كه اينك با شهادت او بر ما وارد شده به ميزان مصيبتى است كه با فقدان سرور پيامبران و امام پرهيزگاران و سرور اوصيا گريبانگير ما گرديد

 

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamHasan/shahadat/84/Shahadat.aspx?&mode=print