شهید آوینی
 

امام هادى علیه السلام(‏7)، روياروى فقيهان دربارى‏

با آنكه سياست خلفاى عباسى اين بود كه توجه مردم را به فقهاى دربارى جلب كنند و آرأ و فتاواى آنان را به رسميت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادى در سامرّأ چندين بار در ميان فقهاى وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزير براى حل مشكل به امام مراجعه كردند و امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را شكافت كه فقها در برابر آن ناگزير به تحسين شدند/

اينك دو نمونه از اين گونه موارد را ذيلاً از نظر مى‏گذرانيم:

1 - كيفر مسيحى زناكار

روزى يك نفر مسيحى را كه با زن مسلمانى زنا كرده بود، نزد متوكل آوردند. متوكل خواست در مورد او حد شرعى اجرا شود، در اين هنگام مسيحى اسلام آورد. «يحيى بن اكثم» قاضى القضات گفت: اسلام آوردن او، كفر و عملش را از ميان برده و نبايد حدّ در مورد او اجرا شود. برخى ار فقها گفتند بايد سه بار در مورد او حد جارى شود. برخى ديگر به گونه‏اى ديگر فتوا دادند. وجود اختلاف آرأ و فتاوا، متوكل را مجبور ساخت تا از امام هادى - عليه السلام - استفتا كند. مسئله را در محضر امام مطرح كردند. امام پاسخ داد: «آنقدر بايد شلاق بخورد تا بميرد»/

فتواى امام با مخالفت شديد «يحيى بن اكثم» و ساير فقها روبرو گرديد و گفتند: اين فتوا در هيچ آيه و روايتى وجود ندارد و از متوكل خواستند كه نامه‏اى به امام نوشته مدرك اين فتوا را بپرسد. متوكل موضوع را به امام نوشت. امام در پاسخ پس از بسم الله نوشت: «فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرَكِينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ ايْمانُهُمْ لَمّا رَأوا بَأْسَنا سُنّة اللهِ الّتِى قِدْ خَلَتْ فِىْ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنلِكَ الْمُبطَلُونَ»(60)/

:«هنگامى كه قهر و قدرت ما را ديدند، گفتند: به خداى يگانه ايمان آورديم و به بتها و عناصرى كه آنها را

شريك خدا قرار داده بوديم، كافر شديم، ولى ايمانشان به هنگام ديدن قهر و قدرت ما، سودى ندارد. اين سنت و حكم الهى است كه در ميان بندگان وى جارى است و پيروان باطل در چنين شرائطى زيانكار شدند.»

متوكل، پاسخ مستدل امام را پذيرفت و دستور داد حد زناكار طبق فتواى امام اجرا شود(61)/

امام با ذكر اين آيه شريفه، به آنان فهماند: همان طور كه ايمان مشركان، عذاب خدا را از آنها باز نداشت، اسلام آوردن اين مسيحى نيز حد را ساقط نمى‏كند/

 

2 - نذر متوكل‏

روزى متوكل بيمار شد و نذر كرد كه اگر شفا يابد، تعداد «كثيرى» دينار (= سكه زر) در راه خدا صدقه بدهد. هنگامى كه بهبود يافت، فقها را گرد آورد و پرسيد چند دينار بايد صدقه بدهم كه «كثير» محسوب شود؟ فقها در اين باره فتاواى مختلف دادند متوكل ناگزير مسئله را از امام هادى سؤال كرد. امام پاسخ داد كه بايد هشتاد و سه دينار بپردازى. فقها از اين فتوا تعجب كردند و به متوكل گفتند از او بپرسيد اين فتوا را بر اساس چه مدركى داده است؟

متوكل موضوع را با امام مطرح كرد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فِىْ مَواطِنَ كَثِيرَة»(62): «خداوند شما (مسلمانان) را در موارد «كثير» يارى كرده است»، و همه خاندان ما روايت كرده‏اند كه جنگها و سريّه‏هاى زمان پيامبر(ص) اسلام هشتاد و سه جنگ است.(63)

 

امام هادى و مكتبهاى كلامى‏

در عصر امام هادى - عليه السلام - مكاتب عقيدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج يافته و آرأ و نظريات كلامى فراوانى در جامعه اسلامى پديد آمده بود و بازار مباحثى همچون جبر، تفويض، امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، جسميت خدا، و امثال اينها بسيار داغ بود، از اينرو گاه امام در برابر سؤالهايى قرار مى‏گرفت كه پيدا بود از اين گونه آرأ و نظريات سرچشمه گرفته است. نفوذ آرأ و نظريات باطل از اين راه در محافل شيعه، ضرورت هدايت و رهبرى فكرى شيعيان را از سوى امام شدت مى‏بخشيد، از اينرو پيشواى دهم طى مناظرات و مكاتبات خود، بيپايگى مكاتب و آرأ و نظريات باطل همچون جبرگرائى و جسميت خدا و... را با استدلالهاى روشن و قاطع اثبات مى‏نمود و مكتب اصيل اسلام را پيراسته از هر گونه تحريف و تفكر باطل، به جامعه عرضه مى‏كرد، و اين يكى از جلوه‏هاى عظمت علمى آن بزرگوار بود(64)

مطالعه و برسى حيات علمى امام نشان مى‏دهد كه اكثر مناظرات امام هادى - عليه السلام ' پيرامون اين گونه موضوعات كلامى بوده و روايات متعددى از آن حضرت در اين زمينه نقل شده است كه برترى مبانى اعتقادى شيعه را بروشنى ثابت مى‏كند. به عنوان نمونه مى‏توان از نامه مفصل امام ياد كرد كه در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفويض» نگاشته و طى آن با بيان روشن و استلال قاطع، نظريه درست را كه نه جبر است و نه تفويض، اثبات كرده است(65)/

ولى چون اين بحثها از موضوع اين كتاب كه بيشتر جنبه تاريخى دارد، خارج است، از توضيح و تفصيل آن صرفنظر مى‏كنيم، و طالبين را به كتاب مربوطه ارجاع مى‏دهيم/

 

مبارزه با غُلات‏

از جمله گروههاى باطل و منحرفى كه در دوران امامت امام هادى - عليه السلام - فعال بودند، گروه غلات را بايد نام برد كه افكار و عقايد پوچ و منحط و بى اساسى داشتند و خود را شيعه وانمود مى‏كردند. آنان درباره امام غُلّو نموده براى او مقام اوهيّت قائل مى‏شدند و گاهى نيز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى‏كردند و بدين وسيله موجبات بدنامى شيعيان را در ميان فرقه‏هاى ديگر فراهم مى‏كردند. امام هادى از اين گروه اظهار تبرى نموده با آنان مبارزه مى‏كرد و تلاش مى‏نمود كه با طرد آنان، اجازه ندهد لكه ننگى بر دامن تشيع بنشيند/

شايد بتوان گفت: علت پيدايش اعتقاد آنان به الوهيت امام، و ساير عقايد پوچ و بى اساس، امور زير بوده است:

الف - كرامتها، آگاهى غيبى و ديگر امور خارق العاده‏اى كه از امام مشاهده مى‏شد و اين گروه كه قادر به توجيه و تحليل صحيح و پخته اين گونه مسائل نبودند، آنها را دستاويز خرافات و بدعتها و حركتهاى ضد اسلامى قرار مى‏دادند/

ب - اين گروه منحرف مى‏خواسند قيود و حدود و ضوابط اسلامى را زير پا گذاشته طبق ميلها و هوسهاى خود رفتار كنند، از اينرو تمام محرمات اسلامى را حلال مى‏شمردند/

ج - چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مى‏خواستند وجوهى را كه شيعيان به ائمه مى‏پداختند به چنگ آورند/

در هر حال غلات گروه خطرناك و گمراه كننده‏اى بودند كه سران آنان افرادى همچون اشخاص زير بودند:

1 - على بن حَسَكَه قمى/

2 - قاسم يقطينى/

3 - حسن بن محمد بن باباى قمى/

4 - محمد بن نُصير فهرى/

5- فارس بن حاتم/

به عنوان نمونه، عقيده على بن حسكه بدين قرار بود:

الف - امام هادى - عليه السلام - خدا و خالق و مدبر جهان هستى است!

ب - ابن حسكه نبّى و فرستاده از جانب امام براى هدايت مردم است!

ج - هيچ كدام از فرائض اسلامى از قبيل زكات، حجّ، روزه و... واجب نيست!

محمد بن نصير فهرى نيز مى‏گفت:

الف - امام هادى - عليه السلام - خالق و پرورگار جهان است!

ب - ازدواج با محارم از قبيل مادر، دختر، وخواهر، جايز است!

ج - لواط جايز، و يكى از راههاى اعمال شهوت است كه خداوند آن را حرام نكرده است!

د - ارواح مردگان در كالبد آيندگان حلول مى‏كند (تناسخ)!

امام دهم طى نامه‏ها و پاسخهايى كه به سؤالات شيعيان در اين باره مى‏داد، اين گروه را منحرف و كافر معرفى مى‏كرد و به شيعيان توصيه مى‏نمود كه از آنان دورى جويند/

امام در پاسخ يكى از شيعيان درباره «ابن حسكه» و عقايد باطل او، چنين نوشت:

«ابن حسكه - كه لعنت خدا بر او باد ' دروغ گفته است، من او را از دوستان و پيروان خود نمى‏دانم، او را چه شده است؟ خدا لعنتش كند! سوگند به خدا، پروردگار، محمد9 و پيامبران پيش از او را جز به آيين يكتا پرستى و امر به نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده و محمد9 جز به سوى خداى يكتاى بى همتا دعوت نكرده است. ما جانشينان او نيز بندگان خداييم و به او شرك نمى‏ورزيم. اگر او را اطاعت كنيم مشمول رحمت او خواهيم بود و چنانچه از فرمانش سرپيچى نماييم، گرفتار كيفرش خواهيم شد. ما بر خدا حجتى نداريم، بلكه خدا است كه بر ما و بر تمامى آفريده هايش حجت دارد/

من از كسى كه چنين سخنانى مى‏گويد، بيزارى مى‏جويم و از چنين گفتارى به خدا پناه مى‏برم، شما نيز از آنان دورى گزينيد و آنان را در فشار و سختى قرار دهيد و چنانچه به يكى از آنها دسترسى پيدا كرديد، سرش را با سنگ بشكنيد(66)/

امام ضمن نامه‏اى به «عبيدى» از فهرى و ابن باباى قمى نيز بيزارى چسته در باره آن دو چنين نوشت:

من از فهرى (محمد بن نصير) و حسن بن محمد بن باباى قمى بيزارى مى‏جويم و تو و تمام شيعيان را از فتنه او بر حذر مى‏دارم و آنان را لعن مى‏كنم. اين دو تن، مال مردم را بنام ما مى‏خورند و فتنه‏انگيز و مزاحم هستند. خداوند آنان را عذاب كند و گرفتار فتنه سازد/

«ابن بابا» گمان برده كه من او را به نبوت برانگيخته‏ام و او «باب» من است! خداوند او را لعنت كند! شيطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است. اگر توانستى سر او را با سنگ بشكن! او مرا آزار داده است، خداوند در دنيا و آخرت او را معذب سازد(67)/

«فارس بن حاتم» نيز كه گفتيم يكى از رهبران غُلات بود، از طرف امام مورد لعن و تكذيب قرار گرفت، و در اختلافى كه بين او و «على بن جعفر»(68) پيش آمده بود، على را مورد تأييد قرار داد. انحرافها و بدعتها و گمارهسازيهاى فارس به قدرى زياد بود كه امام دستور قتل او را صادر نمود و بهشت را براى قاتل او تضمين كرد و نوشت:

«فارس» به اسم من دست به كارهايى مى‏زند و مردم را فريب مى‏دهد و آنان را به بدعت در دين فرا مى‏خواند. خون او براى هر كس كه او را بكشد، هدر است/

كيست كه با كشتن او مرا راحت كند؟ من در مقابل، بهشت را براى او تضمين مى‏كنم/

يكى از ياران امام بنام «جنيد» فرمان آن حضرت را درباره او اجرا كرد و با قتل او جامعه اسلامى را از شرّ او راحت كرد(69)/


سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 567 - 612


Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo