عديله

  عدل، عدلاً السهم و نحوه،

العدل: النظير والمثل،
العديل: النظير والمثل، المعادل فى الحمل والمركب.

فاطمه ی زهرا عليهاالسلام در نهايت پاكى و طهارت بودند و از آنجا كه پاكى و طهارت حضرت مريم عليهاالسلام در قرآن مطرح شده است، گفته‏اند: فاطمه ی زهرا عليهاالسلام در پاكدامنى عديله و همسان مريم است.
فاطمه ی زهرا عليهاالسلام همسان حضرت مريم عليهاالسام.
عن ذي‏النون المصري قال:
«خرجت في بعض سياحتي حتى كنت ببطن السماوة (1)
فأفضى لي المسير إلى تدمر (2)

فرأيت بقربها أبنية عادية قديمة فساورتها فإذا هي من حجارة منقورة فيها بيوت و غرف من حجارة و أبوابها كذلك بغير ملاط و أرضها كذلك حجارة صلدة فبينا أجول فيها إذ بصرت بكتابة غريبة على حائط منها فقرأته فإذا هو:

أنا ابن منى والمعشرين و زمزم *** و مكة والبيت العتيق المعظم

و جدى النبي المصطفى و أبي الذي *** ولايته فرض على كل مسلم

و اُمّي البتول المستضاء بنورها *** إذا ما عددناها عديله مريم

و سبطا رسول‏الله عمي و والدي *** و أولاده الأطهار تسعة أنجم

متى تعتلق منهم بحبل ولاية *** تفز يوم يجزى الفائزون و تنعم

ائمة هذا الخلق بعد نبيّهم *** فإن كنت لم تعلم بذلك فإعلم

أنا العلوي الفاطمي الّذي إرتمى*** به الخوف و الأيام بالمرء ترتمي

فضاقت بى الأرض الفضاء برحبها*** و لم أستطع نيل السماء بسلم

فألممت بالدّار الّتي أنا كاتب***عليها بشعري فإقرأ إن شئت و ألمم

و سلّم لأمر الله في كل حالة*** فليس أخو الإسلام من لم يسلم

قال ذوالنون: فعلمت أنّه علوي قد هرب و ذلك في خلافة هارون و وقع إلى ما هناك فسألت من ثَمَّ، من سكّان هذه الدار و كانوا من بقايا القبط الأوّل هل تعرفون من كتب هذا الكتاب؟ قالوا: لا والله ما عرفناه إلاّ يوماً واحداً فإنّه نزل بنا فأنزلناه فلمّا كان صبيحة ليلته غداً فكتب هذا الكتاب و مضى قلت: أيّ رجل كان؟ قالوا: رجل عليه أطمار رثة تعلوه هيبة و جلالة و بين عينيه نور شديد لم يزل ليلته قائماً و راكعاً و ساجداً الى أن إنبلج له الفجر فكتب و إنصرف. (3)

ذالنون مصرى مى‏گويد: براى سياحت و سير و سفر به قصد شهرى در عراق (سماوه) از مصر خارج شدم، در مسير به شهرى در سوريه رسيدم، در نزديكى اين شهر خانه‏هايى قديمى ديدم كه عادى بودند، وقتى اين خانه‏ها را دور زدم و داخل آنها شدم، همه‏ى منازل از سنگ بود، اطاقها و سقف‏ها و ديوارها از سنگ بودند به گونه‏اى كه آنها را به صورت منزل تراشيده بودند. در ميان اين اطاقها مى‏گشتم ناگاه نوشته‏اى را به ديوار آن ديدم، آن را خواندم، اين شعر بود:

من فرزند منى و مشعر و زمزم و مكه و خانه‏ى كعبه هستم. جدّ من پيامبر اكرم محمّد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله است. پدرم آن كسى است كه ولايتش بر هر مسلمانى واجب است. مادرم بتول بود هم او كه از درخشش صورتش همه جا نورانى مى‏گشت، همان زنى كه در پاكى همانند مريم بود. دو فرزند پيامبر (حسن و حسين) عمو و پدرم هستند، همانهايى كه نُه فرزندشان ستاره‏هاى درخشان آسمان ولايتند. هرگاه كسى به ريسمان ولايت آنان چنگ زند در زمانى كه رستگاران نجات يابند آنان نيز از آتش رها گشته و در بهشت متنعم مى‏شوند. اينان پيشوايان دين، پس از رسول‏اللَّه هستند اگر اين مطلب را نمى‏دانى بدان و آگاه باش، من فرزند على و فاطمه هستم....

«ذوالنون گويد: دانستم كه اين نوشته‏ى يكى از فرزندان على عليه‏السلام است كه به آنجا گريخته و اين واقعه در زمان حكومت هارون بوده است. از ساكنين آنجا سؤال نمودم: آيا مى‏دانيد چه كسى اين مطلب را نوشته است؟ گفتند: نه، ما او را نمى‏شناسيم، او يك شب آمد ما او را منزل داديم و فرداى آن شب، اين نوشته را نوشت و رفت. گفتم: چگونه مردى بود؟ گفتند: مردى با هيبت و جلالت، كه از ميان دو چشمش نورى درخشان بود، شبى كه در اينجا بود، يا در ركوع بود و يا سجود و يا قيام، تا صبح شد، آنگاه اين مطالب را نوشت و رفت. (در ذيل روايت، علامه‏ى مجلسى احتمال داده‏اند نويسنده‏ى آن شعر، امام كاظم عليه‏السلام باشند.)»

  1- السماوه، بلدة في العراق. المنجد.

2- تدمر او عروس الصحراء او پالميرا، مدينة في قلب الصحراء السورية. المنجد.

3- (قال المجلسي قدس‏سره ذيل الرواية)
أقول: لا يبعد كونه الكاظم عليه‏السلام ذهب لإتمام الحجة عليهم. بحارالانوار، ج 48، ص 181 و 182، ر 25، از مقتضب الأثر، ص 55.

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Alghab/27.aspx?&mode=print