شهید آوینی

 

ما را ز نيكنامي دراين جهان اثر نيست        از اين خجل كه نامي هنوز در ميان است
شربت ماء عذب من كاســــــــه الدهاق شهد شراب ساقي باقي در اين دهان است رايـــــت عيـــن سوداء غدا بمشرقيــــن افسوس وقت حـامد در مغرب زمان است يابن الحسن يابن الحسن يابن الحسن مرا عشقت ز جان آذر بر آره ز پيكر مشت خاكستر بر آره نهـال مهرت از دل گر ببرّند هزاران شـاخـه دیـگر بر آره ابا صالح ابا صالح آقا جون حضرت صاحب غيب هو بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ(1) دراين مبحث که به نام مقدس حضرت بقیة الله الاعظم است پيرو مباحث گذشته مطالبي بيان مي شود. در مبحث گذشته سّر وحدت و اتحاد شیعیان را بیان کردیم و به همین مناسبت بحث مهمی را به عنوان بحث غیب مطرح می کنیم که از القاب خاص حضرت است. مي دانيم كه غیب فعل است نه فاعل يعني زماني كه فاعل به نهایت فعلیت برسد به او اشاره فعلی می شود. به عنوان مثال چنان که کسی عادل به جمیع معنا باشد به او عدل مي گويند. همچنین کسی که جمیع فیض در او جمع شده باشد به او فیض می گویند نه فائض و کسی هم که تمام غایب و غیب عالم در او جمع شده باشد به او اطلاق غیب می شود .حضرت بقیة الله الاعظم معنای غیب عالم است و غائب بودن در غائب بودن غیب هستی مستتر است. در کتاب شریف المحجة تالیف سید هاشم بحرانی و همچنین کتاب شریف کمال الدین، ذیل این آیه: الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ می فرمایند: فقال المتقون شيعة علي(2) تقوا یعنی ولایت.
 إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیكُمْ(3) یعنی هر
کدام از شما که ولایتی هستید و هر كسي که سینه اش بیشتر گنجایش معارف اهل بیت را داشته باشد و بیشتر غرق درمعارف نورانی اهل بیت شده باشد او در نزد خدا با ارزش تر است . المتقون شيعة علي و أما الغيب فهو الحجة الغائب. الحجة الغائب در معنای حقیقی و در معنای مصدری بکار رفته است یعنی الحجة الغائب در معناي غیب آمده است. یک مقدار مطلب را بیشتر باز می کنیم. علم كه يكي از نعمتهای الهی است در عصر ما بسیار پیشرفت کرده است و پیشرفت علوم و فنون مقدمه ایست برای درک و فهم بهتر دین. بعضی ها تصور می کنند با پیشرفت تکنولوژی و علوم و فنون روز، دین به دست فراموشی سپرده می شود، در صورتی که با پیشرفت علم حقایق دین بیشتر روشن می شود.
هر وقت انسانها عالم شدند
تازه شکوفایی دین شروع می شود. به همین خاطر می فرمایند: طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبنا في غيبة قائمنا(4) علی ندیده ، علی گو شدیم ما بسيار تحت فشارهای تبلیغاتی منفی و فشارهای اجانب هستیم، اما از طرفی هم با کسانی که در کنار امیرالمومنین بودند و امیرالمومنین را قبول کردند تفاوت می کنیم. زيرا ما علی ندیده علی گو شدیم. در کتاب شریف بحارالانوار روایت داریم که اصحاب در مسجد کنار پیغمبر نشسته بودند که پیغمبر آهي کشیدند و فرمودند: دوست دارم برادرانم را ببینم. اصحاب رو به پیامبر کردند وگفتند: یا رسول الله ما در سفر و حضر همراه شما بودیم، ما همیشه پشتیبان شما بودیم، آیا ما برادران شما نیستیم؟ حضرت فرمودند: خير شما اصحاب من هستید. برادران من آخر الزمان خواهند آمد و به سیاهی روی سفیدی ایمان خواهند آورد. مراحل نزول الله نور با پیشرفت علم این مطلب برای تمام افراد روشن است در محیطی که هستیم، امواج مختلف رادیویی، تلویزیونی و... وجود دارد که ریشه همه امواج نیز یک حقیقت است. امواج وجود دارند و تنها يك وسیله لازم است تا این امواج بتواند به آن برسد تا حضورامواج را در آن گیرنده متوجه شویم. اینها امواجی است که به دست بشر ساخته شده است كه فرستاده و دريافت می شود.
 اما به صورت معمول با ابزار ساده نمی شود امواج را
بگیريم. اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ(5) يعني چه ؟ این مطالب برای شخصي که هنوز قلبش نورانی نشده و مرده است بي معنا به نظر می رسد. اما کسانی که زنگار منیت ها، غرورها و تکبرهای بچه گانه را از خود پاك کرده اند به سادگی نوسانات اللَّهُ نُورُ را دریافت می کنند و سینه شان مشکاتی می شود که این نوسانات از آن متجلی می شود. فِيها مِصْباحٌ در یک مرتبه می شود مصباح. در مرتبه بعدی می شود الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ در مرتبه دیگر نزول می کند و می شود كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ دوباره پایین تر می آید و می شود مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ. تمام اينها بستگی به این دارد که سینه ما چقدر صیقل خورده است و چقدر از زنگار نفاق و ریا پاک شده است و چقدر در این سینه صفا نشسته است و چقدر به اکسیر اعظم ولایت متبلور شده است. آیا امواج نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الهی احتیاج به گیرنده ندارد؟ طبیعی است که هر گیرنده ای امواج را نمی تواند دریافت کند. بالقوه همه انسانها و همه موجودات ، امواج را دريافت مي كنند . همه تسبیح تو گویند وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ(6) هیچ شیئي نیست مگر اينكه خدا را تسبیح بنماید وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ، ولیکن این تسبیح را نمی فهمید. سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ(7) ، يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ(8). این معنای غیب است. این کانون آفرینش و قطب آفرینش است. در ازل پـرتـــو حسنـــت ز تجلــــی دم زد عشــق پیدا شد و آتش به همه عــالم زد جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از اين غیرت و بر آدم زد مدعــی خواست که آیــد به تماشــاگه راز دست غیــــب آمد و بر سینه نامحرم زد ومی گوید: نباشد خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری ریشه این اشعار حافظ که اینگونه دمیده می شود و دارای روح است، بدین خاطر است که خودش می گوید: حافظ از سن هشت سالگی حافظ قرآن بوده است و به همین خاطر نیز به او حافظ می گویند.
وقتی انسان از هشت سالگی حافظ قرآن باشد،
هنگامی که بزرگ می شود پوست و خونش با قرآن مانوس شده است. اگر از ریش سفیدها بپرسید - که برکت هر خانه ای هستند- در گذشته، در همه خانه ها کنار قرآن همیشه ديوان حافظ هم بوده است، و حال اینکه یک عده با واژه شراب كه در اشعار وي آمده است مخالف هستند اما اینها عباراتی است که در قرآن هم آمده است. عین سین قاف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حم عسق(9) این سّر عشق است. مرحوم عماد الکتاب که شاید تصورهمه بر این باشد که او تنها یک خطاط بوده است ، شعری مفصل در بیان حم عسق دارد که می گوید: سین حرفی است که سه نقطه دارد و در مرتبه ظهور به شین تبدیل می شود و عسق اشاره به عشق دارد. كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(10) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(11) عشق مقدس ترین کلام عالم است. چنانچه راوی می گوید: وقتی امیر عالم به زمین کربلا می رسند ، دیدم که مولا اطراف مکانی طواف کرده، زمزمه هایی می کنند و اشک می ریزند ، جلو آمدم و عرض كردم : بابی انت و امی یا امیر المومنین، چه می فرمايید اشاره کردند به مکانی که دانستم قتلگاه حسین است. هاهنا مصارع عشاق(12) اینجا مكان کشته شدن و ریخته شدن خون عشاق است. دست غیب آمد و بر سینه نا محرم زد خداوند بر سر راه عشق موانعي قرار می دهد تا ببیند چقدر توان داريد؟ بر سر راه انبیاء امتحان قرار داد تا ببیند به مغز و حقیقت ولایت می رسند یا خیر؟ ادعای دوستی از دشمنان وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً(13) اينك نزدیک به ظهور است ، زمان غربال شدن انسانها است و زمان جدا شدن سره از ناسره است. خداوند مردانش را در میان مردم می فرستد، تا مردم به واسطه آنها محک بخورند.
 حضرت حسین نیز
مستقیم وارد کوفه نشدند ، ایشان ابتدا حضرت مسلم را به کوفه فرستادند تا بدانند که مردم کوفه چقدر طالب امام زمان هستند، و چنان شد که از صبحی تا شب آنقدر به مسلم سنگ زدند و آنقدر او را تحقیر کردند که جناب مسلم به امام حسین اشاره کردند: اي حسین به كوفه ميا كه كوفيان بي وفا هستند. در اين زمان کسانی هستند که شبها زیارت آل یاسین می خوانند ، قطرات اشک می ریزند و یا بن الحسن می گویند و ادعاي دوستداري امام زمان را مي كنند همین اشخاص بر روی امام زمان شمشیر خواهند کشید. آیا با نام حجةالله بازی می کنی ، آیا نام غیب عالم امکان را به مسخره مي گيري؟ فدايي حضرت بقیةالله عیسی بن مریم است ، خضر است ، الیاس است ، مالک اشتر و سلمان است. صراط مستقیم همان ولایت است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است. حقیقت هستی ، غیب هو حضرت امیرالمومنین در خطبه طارق فرمودند: یا طارق الامام ظاهره أمر لا يملك و باطنه غيب لا يدرك (14) ظاهر امام را کسی نمی تواند درک کند. باطنه غيب لا يدرك باطن امام غیبی است که درک نمی شود. غیب باطن امام است و غیب حقیقت هستی است. اگر امام زمان را یک سید نورانی که قدرت طی الارض را دارد تصور می کنیم چه بسيار سیدهای نورانی هستند که طی الارض دارند. اگر امام زمان را کسی می شناسی که از پشت دیوار به تو خبر می دهد ، کسانی وجود دارند که مرتاضند و حتي مومن هم نیستند و نه تنها از پشت دیوار بلکه از فراسوی زمین به تو خبر می دهند. در شناخت امام زمان ما همیشه می خواهیم عرضی حرکت کنیم يعني سخن مي گوييم اما عمل و تلاش نمي كنيم چرا که تا بخواهیم طولی حرکت کنیم می بینیم که دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. باید سینه مان را محرم کنیم که دست غیب ما را نا محرم نداند و از خود نراند. یقین در دین در شهر شام ، معاویه گاهي قبل از اذان مغرب ، زمانی که هوا روشن بود چند بّره کوچک و جذاب می گرفت و به خانه اهالي شام مي برد و به بچه های کو چک یک بّره می داد و می گفت: این را از جانب معاویه امیرالمومنین آورده ایم. بعد از گذشت چند ماه که بچه ها کاملا با بره ها مانوس می شدند، نیمه های شب ماموران حکومتی معاویه به درب منازل می رفتند و بّره ها را به زور از بچه ها جدا می کردند و می گفتند ما از طرف علی آمده ایم! اینگونه بغض علی را در دلها جا مي دادند. حضرت موسی بن جعفر در مدینه بودند که ناگهان شخصی از اهالي شام آمد و شروع کرد به حضرت ناسزا گفتن؛ حضرت به اطرافیان خود فرمودند: اجازه بدهید بنشیند و فرمودند: اگر گرسنه است ، به او غذا بدهید. اگر تشنه است ، سیرابش کنید و اگر برهنه است به او لباس بدهید؛ مدتی گذشت ، آن مرد به پای حضرت افتاد و گفت یابن رسول الله به ما دروغ گفته بودند و عمریست که ما را علیه جدّ شما شورانیده اند و علیه شما تبلیغات کردند.
 آن زمان که هزار و چهار صد سال پیش
بوده و نه امکانات تبلیغات و نه ماهواره ای و نه هیچ و هیچ نبوده است ، اینقدر تبلیغات منفی اثر می کرده است. پس ببینید چگونه می خواهند بین قلوب مؤمنین تفرقه بیاندازند و آنها را از هم جدا کنند. دین آبا و اجدادی در قرآن دینی مقبوح و مضموم است. دین را خودت باید به دست بیاوری چرا که اعتقادات تقلیدی نیست. هر حرفی را که شنیدید به محض شنیدن قبول نکنيد ، برويد تحقیق کنيد و مطلب را بسنجيد تا به یقین برسید كه سرانجام شرمنده نشوید که بهترین نعمت خدا یقین است . عزای حسین در کاخ یزید چندین سال معاویه در شام دلها را بر علیه امیر المؤمنین شورانید ، اما چند سال بعد دخت اميرالمومنين حضرت زينب در مرکز حکومت یزیدیان ، یزیدیان را رسوا نمود و در مرکز حکومت یزید بود که حضرت زینب عزای حسین را بر پا کردند. اولین مجلس عزای حسین در دربار یزید برپا شد و اولین پرچم حسین که بالای دیوار رفت، پیراهن خونی حضرت حسین بود. يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ(15) میخواهند نور خدا را با دهانها ، زبانها و تبلیغاتشان خاموش کنند. خداوند نورش را کامل می کند. وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ و لو کره المشرکون . خلایق در زندان ظلمت این معنای غائب بودن حضرت بقیةالله است. او غیب عالم است، نه آنکه با تصورات بچگانه فکری و ذهنی بیان کنی که امام زمان غریبانه گوشه زندان نشسته و در حالیکه دو دستش بسته است ، دست به دامن بچه شیعه ها شده است و آیا این امام زمان است؟! یا امام زمان نُورُ اللَّهُ است في السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؟ و یا امام زمان وجه الله است فی السموات والارض؟ و یا حضرت بقیةالله عین الله است ، اذن الله است ، یدالله است؟ وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ(16) يهودیان می گویند دست امام زمان بسته است. یدالله یعنی مهدی. و خداوند می فرماید: غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا دست خودشان بسته است . آیا امام زمان در سجن است؟ ما در زندانيم ، در سجن ظلمت گناهها ، منیت ها ، اوهام و خیالات اسیرهستيم و اگر امام زمان در سجن است ، چطور این سینه محل تجلی نورحضرت بقیةالله مي شود و چگونه می توان با حضرت ارتباط برقرار کرد و پس اين ما هستيم كه در زندان بوديم و با پاك شدن از گناهان از زندان خارج شدیم : وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً(17) چه کسی ظالم تر است از کسی که به خدا افترا می بندد! اگر با اخلاص باشی و اگر سینه ات را در راه حسین گداخته کنی ، این پرده های حجاب دریده می شود و نور حجة بن الحسن سینه ات را روشن می کند. گفتم كه روي ماهت از ما چرا نهان است گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است يا بن الحسن ، يا بن الحسن آقاي من، مولاي من ، امام غريبم، امام مظلومم، تو هم همچون جد غريبت علي، حتي بين شيعيان هم غريبي، امروز صداي هل من ناصر ينصروني حسين از گلوي حجة بن الحسن، از زبان آقايمان به گوش مي رسد، هل من ناصر ينصروني، هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله(18) آيا كسي هست من مهدي غريب را ياري كند و از حريم اهل بيت دفاع كند و از حرمت اهل بيت دفاع كند … با آتش خود می سوزی ای برپا کننده آتش يا زهرا تو اولين حقيقت عالم هستي كه خودت را فدايي ولايت كردي، تو اولين حقيقت عالمي كه همه وجودت را در راه علي فدا كردي يا فاطمه.
 اينك تو به ياد
كوچه بني هاشم باش،‌ كنار در نيمسوخته خانه علي، عزيزانِ وقتي امام زمانمان مي آيد، وقتي اربابمان مي آيد هنگامي كه وارد مدينه مي شود آن دو ملعون را از داخل قبر خارج مي كند و آنها را به درخت مي بندد و مي خواهند آتششان بزنند، دومي ملعون مي گويد چرا مي خواهي مرا بسوزاني، حضرت مي فرمايند:‌ ملعون، مگر مادر من با تو چه كرده بود که آن جسارت را کردی؟ او انكار ميكند و مي گويد من كاري نكردم،‌ حضرت اشاره اي مي كنند و نامه اي را به او نشان مي دهند و مي فرمايند اي حرام زاده، اين نامه را نمي شناسي، اين همان نامه اي است كه براي معاويه ملعون نوشته اي : اي معاويه جاي تو خالي بود! رفتيم براي بيعت گرفتن از علي، هر چه صدا كرديم علي نيامد، اما فاطمه پشت در آمد، گفتم بگو علي بيايد، گفت با پسر عمويم چه كار داري، گفتم بگو بيايد با خليفه رسول الله بيعت كند كه اگر علي نيايد همين الآن خانه را با اهلش آتش مي زنم، گفتند اي نامرد در اين خانه فاطمه است، گفتم اگر فاطمه هم باشد آتشش مي زنم ... هيزم آوردند و در را آتش زدند... حالا خودت تصور كن يك در چوبي در حال سوختن است و ميخي روي آن مشتعل شده. مي گويد معاويه، فاطمه پشت در بود، هر چه علي را صدا كردم او نيامد، معاويه مي داني چه كردم ... الهي مادرم زهرا جوان است ولي قدش چرا مثل كمان است الهي بشكنـــــــه دست مغيره ميـان كوچه ها بي مـادرم كرد

(1) البقره 1 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ
(2) [إكمال الدين‏] الدقاق عن الأسدي عن النخعي عن
النوفلي عن علي بن أبي حمزة عن يحيى بن أبي القاسم قال سألت الصادق ع عن قول الله عز و جل الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فقال المتقون شيعة علي ع و أما الغيب فهو الحجة الغائب و شاهد ذلك قول الله تعالى وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ بحارالأنوار 51 52 باب 5- الآيات المؤولة بقيام القائم بحارالأنوار 52 124 باب 22- فضل انتظار الفرج تأويل‏الآيات‏الظاهرة 34 سورة البقرة و ما فيها من الآيات تأويل‏الآيات‏الظاهرة 447 سورة الأحزاب و ما فيها من الآيات كمال‏الدين 1 17 السر في أمره تعالى الملائكة بالسجود كمال‏الدين 2 340 33- باب ما روي عن الصادق منتخب‏الأنوارالمضيئة 76 الفصل السادس
(3) الحجرات 13 : يا أَيُّهَا
النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
(4) [إكمال الدين‏] الهمداني عن علي عن أبيه عن صالح بن السندي عن
يونس بن عبد الرحمن قال دخلت على موسى بن جعفر ع فقلت له يا ابن رسول الله أنت القائم بالحق فقال أنا القائم بالحق و لكن القائم الذي يطهر الأرض من أعداء الله و يملؤها عدلا كما ملئت جورا هو الخامس من ولدي له غيبة يطول أمدها خوفا على نفسه يرتد فيها أقوام و يثبت فيها آخرون ثم قال ع طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبنا في غيبة قائمنا الثابتين على موالاتنا و البراءة من أعدائنا أولئك منا و نحن منهم قد رضوا بنا أئمة و رضينا بهم شيعة و طوبى لهم هم و الله معنا في درجتنا يوم القيامة بحارالأنوار 51 151 باب 7- ما روي عن الكاظم صلوات الله إعلام‏الورى 433 الفصل الثاني ..... ص : 424 كشف‏الغمة 2 524 الفصل الثاني ..... ص : 521 كفايةالأثر 269 باب ما جاء عن موسى بن جعفر ع كمال‏الدين 2 361 34- باب ما روي عن أبي الحسن موسى بن‏ جعفر منتخب‏الأنوارالمضيئة 80 الفصل السادس
(5) نور 35 : اللَّهُ نُورُ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ
(6) الاسراء 44 : تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ
مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً
(7) الحشر و الصف 1
: سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
(8) الجمعه 1 : يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي
الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ التغابن 1 : يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ
(9) الشوري 1و2 : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِيمِ حم عسق
(10) الشورى 3 : كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ
مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
(11) الشورى 4 : لَهُ ما فِي
السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
(12) [الخرائج و
الجرائح‏] روي عن أبي جعفر عن أبيه ع قال مر علي ع بكربلاء فقال لما مر به أصحابه و قد اغرورقت عيناه يبكي و يقول هذا مناخ ركابهم و هذا ملقى رحالهم هاهنا مراق دمائهم طوبى لك من تربة عليها تراق دماء الأحبة و قال الباقر ع خرج علي يسير بالناس حتى إذا كان بكربلاء على ميلين أو ميل تقدم بين أيديهم حتى طاف بمكان يقال لها المقدفان فقال قتل فيها مائتا نبي و مائتا سبط كلهم شهداء و مناخ ركاب و مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم بحارالأنوار 41 295 باب 114- معجزات كلامه
(13) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ
عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ وَ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّا بُويِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَكَرَهَا يَقُولُ فِيهَا أَلَا إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَسْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كَذِبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ الكافي 1 369 باب التمحيص و الامتحان ..... ص : 9 بحارالأنوار 5 218 باب 8- التمحيص و الاستدراج بحارالأنوار 32 14 باب 1- باب بيعة أمير المؤمنين ع بحارالأنوار 32 46 باب 1- باب بيعة أمير المؤمنين ع بحارالأنوار 65 182 باب 19- صفات الشيعة و أصنافهم الغيبةللنعماني 201 12- باب ما يلحق الشيعة
(14) البرسي في مشارق الأنوار عن طارق بن شهاب عن أمير
المؤمنين ع أنه قال يا طارق الإمام كلمة الله و حجة الله و وجه الله و نور الله و حجاب الله و آية الله يختاره الله و يجعل فيه ما يشاء و يوجب له بذلك الطاعة و الولاية على جميع خلقه فهو وليه في سماواته و أرضه أخذ له بذلك العهد على جميع عباده فمن تقدم عليه كفر بالله من فوق عرشه فهو يفعل ما يشاء و إذا شاء الله شاء و يكتب على عضده وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا فهو الصدق و العدل و ينصب له عمود من نور من الأرض إلى السماء يرى فيه أعمال العباد و يلبس الهيبة و علم الضمير و يطلع على الغيب و يرى ما بين المشرق و المغرب فلا يخفى عليه شي‏ء من عالم الملك و الملكوت و يعطى منطق الطير عند ولايته فهذا الذي يختاره الله لوحيه و يرتضيه لغيبه و يؤيده بكلمته و يلقنه حكمته و يجعل قلبه مكان مشيته و ينادي له بالسلطنة و يذعن له بالإمرة و يحكم له بالطاعة و ذلك لأن الإمامة ميراث الأنبياء و منزلة الأصفياء و خلافة الله و خلافة رسل الله فهي عصمة و ولاية و سلطنة و هداية و إنه تمام الدين و رجح الموازين الإمام دليل للقاصدين و منار للمهتدين و سبيل السالكين و شمس مشرقة في قلوب العارفين ولايته سبب للنجاة و طاعته مفترضة في الحياة و عدة بعد الممات و عز المؤمنين و شفاعة المذنبين و نجاة المحبين و فوز التابعين لأنها رأس الإسلام و كمال الإيمان و معرفة الحدود و الأحكام و تبيين الحلال من الحرام فهي مرتبة لا ينالها إلا من اختاره الله و قدمه و ولاه و حكمه فالولاية هي حفظ الثغور و تدبير الأمور و تعديد الأيام و الشهور الإمام الماء العذب على الظمإ و الدال على الهدى الإمام المطهر من الذنوب المطلع على الغيوب الإمام هو الشمس الطالعة على العباد بالأنوار فلا تناله الأيدي و الأبصار و إليه الإشارة بقوله تعالى وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ و المؤمنون علي و عترته فالعزة للنبي و للعترة و النبي و العترة لا يفترقان في العزة إلى آخر الدهر فهم رأس دائرة الإيمان و قطب الوجود و سماء الجود و شرف الموجود و ضوء شمس الشرف و نور قمره و أصل العز و المجد و مبدؤه و معناه و مبناه فالإمام هو السراج الوهاج و السبيل و المنهاج و الماء الثجاج و البحر العجاج و البدر المشرق و الغدير المغدق و المنهج الواضح المسالك و الدليل إذا عمت المهالك و السحاب الهاطل و الغيث الهامل و البدر الكامل و الدليل الفاضل و السماء الظليلة و النعمة الجليلة و البحر الذي لا ينزف و الشرف الذي لا يوصف و العين الغزيرة و الروضة المطيرة و الزهر الأريج و البدر البهيج و النير اللائح و الطيب الفائح و العمل الصالح و المتجر الرابح و المنهج الواضح و الطيب الرفيق و الأب الشفيق مفزع العباد في الدواهي و الحاكم و الآمر و الناهي مهيمن الله على الخلائق و أمينه على الحقائق حجة الله على عباده و محجته في أرضه و بلاده مطهر من الذنوب مبرأ من العيوب مطلع على الغيوب ظاهره أمر لا يملك و باطنه غيب لا يدرك واحد دهره و خليفة الله في نهيه و أمره لا يوجد له مثيل و لا يقوم له بديل فمن ذا ينال معرفتنا أو يعرف درجتنا أو يشهد كرامتنا أو يدرك منزلتنا حارت الألباب و العقول و تاهت الأفهام فيما أقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و كلت الشعراء و خرست البلغاء و لكنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الأرض و السماء عن وصف شأن الأولياء و هل يعرف أو يوصف أو يعلم أو يفهم أو يدرك أو يملك من هو شعاع جلال الكبرياء و شرف الأرض و السماء جل مقام آل محمد ص عن وصف الواصفين . بحارالأنوار 25 169 باب 4- جامع في صفات الإمام و شرائط
(15) التوبه 32
: يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ
(16) مائده 64 : وَ قالَتِ
الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ِ
(17) الانعام 21: وَ مَنْ أَظْلَمُ
مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (18) و لما فجع الحسين بأهل بيته و ولده و لم يبق غيره و غير النساء و الذراري نادى هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله هل من موحد يخاف الله
بحارالأنوار 45 45 بقية الباب 37- سائر ما جرى عليه بعد اللهوف 115 المسلك الثاني

منبع : سایت مشکات

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo