شهید آوینی
 
مبارزه با فساد در حكومت علوى(ع)

نويسنده:قربانعلى درّى نجف آبادى

از اهداف بلند انبيا(ع) مى توان «برقرارى قسط و عدل در جامعه» و «حمايت از محرومان و مبارزه با ستمگران» و «برقرارى نظم و انضباط و حاكميت قانون عدل و قانون خدا در جامعه» و «برقرارى امنيت فردى و اجتماعى» و «برخورد با عوامل ناامنى و فتنه و فساد» و «ايجاد محيطى سالم و سازنده و پاك و شايسته براى رشد استعدادها و فضايل» و «ارتقاى سطح بينش مادى و معنوى جامعه بشرى» و «فضاسازى براى عزت و كرامت انسانها و تكامل الهى جامعه» را شمرد.
البته، محدود كردن كارايى اديان الهى به بُعد حكومت و برقرارى اهداف يادشده، بدون توجه به اهداف معنوى، همان قدر ناروا و ستم است كه محدود كردن مكتب انبيا(ع) به اهداف معنوى و رهبانيت و گوشه گيرى و انزواى سياسى. هر دو ديدگاه، انحرافى و ناصحيح و نارواست. ديدگاه حق در باره مكتب انبيا(ع) جامع نگرى ميان حيات دنيا و سعادت آخرت و ارتباط دنيا با آخرت و دين با حكومت و برقرارى عدالت آميخته با تقوا و فضيلت و معنويت است.
بايد اهداف بلند حكومت علوى(ع) را نيز در همين موارد، جست.
امام على(ع) انگيزه خود را از پذيرفتن حكومت، برقرارى قسط و عدل و امنيت و دفاع از مظلومان و ستمديدگان و مقابله با ظالمان و ستمگران و تقسيم عادلانه بيت المال در ميان مسلمانان و ايجاد زمينه هاى لازم براى رشد و پويايى و عزت و سربلندى جامعه اسلامى و ... عنوان كرده و شهادتش نيز براى تحقق چنين اهداف بلندى بوده است.
در اين نوشتار، بيشتر، سعى خواهد شد تا گوشه هايى از اهداف بلند حكومت علوى(ع) و شرايط و وضعيت و نيازها و شيوه هاى مبارزه آن حضرت با مفاسد اجتماعى و سياسى و فرهنگى، بازگو شود و راهكارها و سياستهاى آن حضرت در برخورد با مفاسد گوناگون حكومتى، ادارى، اجتماعى، سياسى، ارائه گردد و شرايط مطلوب و قابل قبول براى حكومت اسلامى تبيين گردد.

هدف و انگيزه از پذيرش حكومت

با توجه به شرايطى كه در بيست و پنج سال بعد از زمان رحلت رسول اكرم(ص) يعنى از سال 11 هجرى تا سال 35 هجرى در دنياى اسلام به وجود آمده بود و مجموعه اوضاع سياسى و اجتماعى و فرهنگى و انحرافات و تحريفهايى كه مخصوصاً در ثلث سوم اين دوران پديد آمده بود و عناصر ناباب و ناسالم بر دنياى اسلام حاكم شده بودند و حكومت به جاى شايسته سالارى و لياقت پرورى به دست افراد ناباب و غير مسؤول افتاده بود و بيت المال به عنوان تيول قشرى خاص از اربابان زر و زور و قدرت تبديل شده بود و عدالت و مواسات و مساوات و برادرى و وحدت اسلامى از جامعه رخت بر بسته بود و ضعف و سستى و كسالت و تنبلى و تن پرورى جايگزين شجاعت و شهامت و فتوت و مردانگى شده بود و غيرتها و تعصبهاى غلط جاهلى مجدداً در پى احيا شدن بود و روابط جاى ضوابط را گرفته بود، امام(ع) با توجه به شرايط موجود و پيش بينى آينده در آغاز از پذيرفتن ولايت و حكومت سر باز زده و فرمود:
«دعونى و التمسوا غيرى فانّا مستقبلون امراً له وجوه و الوان؛[1]
من را رها كنيد و سراغ ديگرى برويد، زيرا ما با امرى روبه رو هستيم كه داراى چهره ها و شكلها و رنگهاى گوناگون است.»
اما آنگاه كه پذيرفت اين بار سنگين را بر حسب وظيفه و تكليف و امانت الهى بر دوش گيرد، فرمود:
«وَ اعلموا اِنّى ان اجبتكُم ركبت بكم ما اَعْلم وَ لَم اضغ الى قول القائل وَ عتَب العاتب؛[2]
اگر مهار مركب حكومت در اختيار من قرار گيرد من طبق تشخيص و وظيفه خود عمل خواهم كرد و گوش به حرف اين و آن و يا ملامت كسى نخواهم داد و بر طبق علم و دانايى و توانايى خود اقدام خواهم نمود.»
و آنگاه كه حكومت را پذيرفت اهداف خود و فلسفه حكومت و برنامه ها و سياستها و اصول كار خود را در مواقع مختلف اعلام داشت كه از آن جمله اينهاست:

1ـ مبارزه با سيرى ظالم و گرسنگى مظلوم:
«لولا حُضورَ الحاضِر وَ قيامُ الحُجَّة بِوجود النّاصِر وَ ما اَخَذ اللهُ عَلى العُلَماء ان لا يُقارّوا عَلى كظة ظالِم وَ لا سَغب مَظلوم لالقيت حَبْلها عَلى غاربها وَ لسقيت آخرها بِكأس اَوَّلِها؛[3]
اگر گروهى براى يارى من آماده نبودند و حجت خداوند با وجود ياوران بر من تمام نمى گشت و پيمان الهى با دانايان در باره عدم تحمل پرخورى ستمكاران و گرسنگى ستمديدگان نبود، مهار اين زمامدارى را به دوش مى انداختم و انجام آن را مانند آغازش با پياله بى اعتنايى سيراب مى كردم و در آن هنگام مى فهميديد كه اين دنياى شما در نزد من از اخلاط دماغ يك بز ناچيزتر است.»

2ـ احياى دين و اصلاح طلبى:
«اللهُمَّ اِنّك تَعلم اِنَّه لَم يَكُن الذى كان مِنّا مُنافسة في سُلطان وَ لا التِماس شى ء من فُضول الحُطام ...؛[4]
پروردگارا تو مى دانى كه مطالبه و اقدام ما براى به دست آوردن حكومت نه براى تلاش و رقابت در ميدان سلطه گرى بوده و نه براى خواستن زيادتى از مال دنيا، بلكه همه هدف ما ورود به نشانه هاى دين تو و اظهار اصلاح در شهرهاى تو بوده است، باشد كه بندگان ستمديده تو امن و امان يابند و آن كيفرها و احكام تو كه از اجرا باز ايستاده است به جريان بيفتد و بر پا گردد.»

3ـ اقامه حق و رفع باطل:
«وَ الله لهى احب الىَّ مِن امرَتِكُم الاّ ان اقيم حقّا او ادْفَع باطِلا؛[5]
به خدا سوگند اين كفش بى ارزش، در نزد من بهتر از زمامدارى بر شماست مگر اينكه حقى را بر پا دارم يا باطلى را از بين ببرم.»

4ـ احياى معالم و ارزشهاى عصر نبوى(ص):
«وَ اِنّ مَسيرى هذا لَمثلُها فَلانقبنَّ الباطِل حَتّى يخرُج الْحَق مِن جنْبه؛ مالى وَ لقُرَيش؛[6]
و اين مسيرى كه امروز در پيش گرفته ام مانند مسيرى است كه از روز اول براى پيروزى اسلام به پيش گرفته بودم؛ قطعاً باطل را خواهم شكافت و حق را از پهلوى آن بيرون خواهم آورد؛ قريش از من چه مى خواهد ...»

5ـ شايسته سالارى و حكومت انسانهاى شايسته:
«فَليسَت تصْلح الرّعية الا بِصَلاح الولاة وَ لا تَصْلح الولاة الا بِاستقامة الرَّعية؛[7]
پس رعيت صالح نمى شود مگر به اصلاح ولات و زمامداران، و زمامداران صالح نمى شوند مگر با استقامت مردم.»
«قَد علمتُم اِنَّه لا ينبَغى انْ يكُون الوالى على الفُروج وَ الدماء وَ المَغانم و الاحْكام وَ امامة المُسلِمين البخيل ...؛[8]
شما مى دانيد كه نبايد والى و زمامدار بر نواميس و نفوس و خونهاى مسلمانان و اموال و احكام و پيشوايى و زمامدارى امت اسلامى، كسانى باشند كه نسبت به اموال آنان حريص باشند و نه جاهل در احكام و امور و نه جفاكار و نه حيف و ميل كننده و نه اهل رشوه و نه تعطيل كننده سنت.»
«لا يُقيم اَمر الله الاّ من لا يُصانِع وَ لا يُضارِع وَ لا يَتّبِع المَطامع؛[9]
امر خدا را اقامه نمى كند مگر كسى كه اهل ساخت و پاخت و تشابه و سازش با دشمنان نباشد و از طمعها نيز پيروى نكند.»
«فَوَ الله اِنى الى لِقاء الله لمُشتاق وَ حسن ثَوابِه لمُنتَظر راجٍ وَ لكنّى آسى أن يَلى اَمر هذه الاُمة سُفهاؤها وَ فجّارها فيتّخذوا مال الله دولا وَ عباده خولا وَ الصَالِحين حَربا وَ الفاسقين حزبا؛[10]
به خدا قسم من مشتاق ملاقات خدا هستم و به پاداش نيكوى او اميدوار، اما از آن خوف دارم كه امر امت به دست سفيهان و فاسقان بيفتد، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند و بندگان او را به خدمت گمارند و با صالحان در جنگ باشند و فاسقان را حزب و يار گيرند.»

6ـ احقاق حقوق بيت المال:
«وَ الله لو وَجدته قَد تَزوج بِه النّسآء وَ ملك بِه الاماء لرددته الى بِيت المال فَاِنّ فى العَدْل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق؛[11]
به خدا سوگند اگر بيابم كه به مهر زنان در آمده يا بهاى كنيزكان شده، آن را به بيت المال بازمى گردانم، همانا در عدالت گشايشى است و كسى كه عدالت بر او تنگ آيد پس ستم بر او تنگ تر است.»

7ـ مساوات در امر تقسيم بيت المال:
«لَو كانَ المال لى لسوّيت بينهُم فكَيف وَ المال مالُ الله، اَلا و انّ اعْطاء المال فى غَيْر حقّه تبذير وَ اِسراف؛[12]
اگر مال از آن من بود در ميان آنها مساوات را رعايت مى كردم چه رسد كه مال، مال خداست و اينان همگى بندگان خدايند و در بيت المال شريك و سهيم. آگاه باشيد كه عطا كردن مال در غير جاى خودش تبذير است و اسراف.»

8ـ مبارزه با خشونت و استبداد:
«اِستعمل العَدل وَ احْذر العَسف وَ الحَيف؛[13]
عدالت را به كار گير و از زورگويى و تضييع حق بپرهيز.»
«فلا تكلّمونى بِما تُكلّم بِه الجبابرة ...؛[14]
همچون سخن گفتن با جباران با من سخن مگوييد ...»

شرايط جامعه اسلامى در دوران خليفه سوم


شرايط جامعه اسلامى، در دوران خلافت خليفه سوم، از نابسامانيهاى فراوان سياسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى رنج مى برد تا جايى كه خود اين شرايطِ اسفبار، موجب شورش مردم مصر و حجاز و عراق شد.
لجام گسيختگى و ضعف و سستى و اسراف و تبذير و تبعيض و بى عدالتى و فساد و هرج و مرج دخالتهاى بيجاى دربارِ خلافت و باند فاسد مروانى و اموى در امور كشور پهناور اسلامى و به كار گماردن افراد فاسد و نالايق و عيّاش بر مسند امور مسلمانان و حيف و ميل وسيع بيت المال و تقسيم ناعادلانه امكانات و منابع و ثروتهاى عمومى و انفال و زمينهاى عمومى و پرخورى فراوان تعدادى انگشت شمارِ وابسته به دربار خلافت و محروميت اكثريت جامعه و تسلّط سفيهان و فاجران و فرومايگان و دهها موضوع خُرد و كلان ديگر، مسايل و موضوعاتى بود كه آن حضرت در آستانه پذيرش خلافت، با آن مواجه بود.
محيطى كه در دوره مروان حكم و معاويه و خليفه سوم و ايادى آنها و حزب اموى و طرفداران آنها به وجود آمده بود و سوء استفاده هاى فراوان مالى و اجتماعى و سياسى و قدرت طلبى و تملك اموال و املاك عمومى توسط اشخاص حقيقى و حقوقى و خانواده هاى هزار فاميل و باندهاى تبهكار كه بر اساس تعصبات غلط و تمايلات نابجا و ضعف و همراهى دستگاه حكومت شكل گرفته بود، تبديل به يك معضل عظيم سياسى، اجتماعى و فرهنگى شده بود كه جز با يك انقلاب پايدار و فراگير و همه جانبه و جهاد و فداكارى عميق امكان اصلاح آن نبود و ريشه هاى فتنه، آن قدر عميق و فراگير و فريبكارانه رشد كرده بود كه به سادگى امكان تحول و اصلاح در آن ميسر نمى شد. اين موضوع را از دو ناحيه مى توان پى گرفت:
الف: از ناحيه بررسيهاى تاريخى
ب: از ناحيه سخنان و سيره و عملكرد اميرالمؤمنين(ع)
در بخش اول سخنان مورخان و تاريخ نگاران را مى توان در محورهاى ذيل خلاصه كرد:

1ـ شكل گيرى دو طبقه عامه و خاصه
در زمان خليفه دوم ديوان عطايا، حقوق و بيت المال بر اساس سوابق اسلامى افراد و تركيب قبيله اى و مهاجرت و طبقه بندى امت بر پايه قوميت و نژاد و سابقه گرايش به اسلام و مانند آن شكل گرفت و در نتيجه اختلاف بين طبقات اجتماعى افزايش يافت و يا پديد آمد و توقعات و مطالبات شدت يافت و جامعه به طبقه خواصّ و عوام تقسيم شد. (عامّه و خاصّه)
اين سنت غلط، آثار شوم و ناپسند خود را در جامعه اسلامى گذاشت. امام(ع) براى اجراى عدالت و مساوات تلاش فراوانى انجام داد، اما سرانجام به جرم عدالتخواهى به شهادت رسيد.

2ـ گرايشهاى نژادپرستانه و قوم گرايى
با گسترش فتوحات اسلامى اختلاط نژادهاى مختلف عرب و عجم از اقوام گوناگون غير عرب به وجود آمد و اشخاص فراوانى به عنوان مهاجرت يا به قصد جنگ به نقاط ديگر رفتند. اسيران جنگى و بردگان بسيارى به قبايل عربى تعلق گرفتند. مفاهيمى مانند عرب و موالى و شهروندى درجه يك و دو مطرح شد و طبعاً بخش عظيمى از جامعه از حقوق كمترى برخوردار شدند.
در اين رابطه تبعيض و بى عدالتى و عدم مساوات در بسيارى از امور موجب نگرانى و دغدغه خاطر امام(ع) بود.

3ـ بدعتها و تحريفها
اجتهاد در مقابل نصّ، خودرأيى و خودمحورى، مصلحت گرايى و مصلحت انديشى، عمل به سليقه و اجتهاد شخصى، امرى رايج بود.
امام(ع) در نامه به مالك اشتر مى فرمايد:
«فَاِنّ هذا الدّين كان اسيراً فِى اَيدى الاشرار يُعمَل فيهِ بِالهَوى و تُطلَب بِه الدُّنيا؛[15]
اين دين در دست اشرار اسير بود كه در آن به هوس مى راندند و به نام دين دنيا را مى خوردند.»
در جاى ديگر مى فرمايد:
«و لكنّا اِنّما اَصبحنا نقاتِل اِخْوانَنا فِى الاسلام عَلى ما دَخل فيهِ من الزيغ وَ الاعوجاج و الشُبهة و التأويل؛[16]
امروز ما از آن روى با برادران مسلمانمان وارد جنگ شده ايم كه انحراف، كجى، شبهه و تأويل در اسلام وارد شده است.»

4ـ فساد اجتماعى
رفاه زدگى، غنايم فراوان به دست آمده در اثر فتوحات، باندبازى و سلطه قبيله اموى و مروانى، و حاكميت عناصر نابكار و ناشايست و فرومايه و بيسواد يا كم سواد، تضعيف آرمانهاى دينى و الهى اسلام را در جامعه آن روز به دنبال داشت. رسوبات جاهلى دوباره غالب بود. نظام حاكم در ايجاد رشد و تعادل اخلاقى و گسترش عدالت اجتماعى در مانده بود. روابط جاى ضوابط را گرفته، فرومايگان سازشكار و سازشكاران بى بند و بار بر سرنوشت امت اسلام چيره شده بودند.
«وَ اعْلَموا رَحمكم الله اِنَّكُم فى زَمان القائِل فيه بِالحقّ قَليل وَ اللسان عَن الصّدق كليل و اللازم للحقّ ذَليل، اَهْله مُعْتكِفون عَلى العصيان، مُصطلحون عَلى الادهان، فتاهُم عارم و شائِبُهُم آثِم و عالمهُم منافِق، و قارئهم مُماذِق، لا يُعظِّم صَغيرُهُم كَبيرَهُم وَ لا يَعول غَنيُّهُم فَقيرهُم؛[17]
بدانيد، خدايتان رحمت كند، شما در زمانى به سر مى بريد، كه گوينده به حق در آن اندك است و زبان از گفتن راست ناتوان، آنان كه همراه حق اند خوارند و مردم به نافرمانى گرفتار و در برقرارى مداهنه با يكديگر سازگار، جوانشان بدخو و پيرشان گنهكار، عالمشان منافق و قاريشان سودجو، نه خردشان سالمند را حرمت نهد و نه توانگرشان مستمند را كمك كند.»
حاكميت دار و دسته بنى اميه و ضعف دستگاه خلافت مركزى و يا همسازى و هم نوايى با آنان و انحرافات فراوان اين قبيله و تحميل خواستها و تمايلات سفيهانه و مزورانه خود بر اسلام، بزرگترين بلايى بود كه امت اسلامى آن را لمس و تجربه مى كرد و بعد نيز در طول دهها سال و بلكه تا امروز، آثار تلخ آن را در جان و ذائقه خود احساس مى كند. آنان كه امام على(ع) در باره اشان فرمود:
«ما اَسلَموا وَ لكِن اسْتَسْلَموا و أسرّوا الكفر فَلمّا وَجَدوا اعوانا عليه اظْهَروه؛[18]
اسلام را از روى طوع و رغبت پذيرا نشدند بلكه به ضرب شمشير تسليم شدند و كفر را مخفى كردند و چون بر آن يارانى يافتند آن را آشكار ساختند.»
آرى شرايط حاكم در ربع قرن بعد از وفات رسول اكرم(ص) بر دنياى اسلام چنين بود.[19]
و اكنون اين امام(ع) است كه بايد سير تاريخ اسلام را از نو متحول نموده و بسازد و اصول و اخلاق اسلامى را حاكم كند و دست نابخردان و فرومايگان را كوتاه سازد و اصول و ضوابط را به جاى روابط و ظاهرسازى و فريب حاكم نمايد و دست نابكاران را از سر امت اسلامى كوتاه سازد و رشته امامت و ولايت و هدايت و عدالت را برقرار نمايد و آداب شريعت را زنده كند و بدعتها را بميراند و دست نامحرمان را از سر اهل اسلام كوتاه نمايد.

انواع مفاسد

مفاسد عصر علوى(ع) و هر دوره و زمانى را مى توان در دو حوزه بيان كرد:
الف) حوزه حكومت و كارگزاران حكومتى؛
ب) حوزه مردم و جامعه.
بايد در حوزه نخست، در دو محور بحث كرد: يكى در رابطه با زمامداران و مديران عالى و ارشد جامعه، و ديگرى، در رابطه با كارگزاران و مديران ميانى و پايينى.
البته، ميان فساد حكومت و حاكمان و فساد مردم، رابطه تنگاتنگى وجود دارد. اگر حاكمان، خود فاسد باشند، بنا بر اصل «الناس على دين ملوكهم»، مردم نيز به فساد گرايش پيدا مى كنند و اگر مردم فاسد باشند، حاكمان را نيز به سمت و سوى فساد خواهند كشاند و اگر آنان نيز مقاومت كنند، با شورش و ... حاكمان صالح را از ميان برخواهند داشت و رييسانى فاسد را بر سر كار خواهند نشاند.
اين، اصلى است غير قابل انكار كه با اندك تأملى، درستى آن، روشن مى شود. در تاريخ، شواهد فراوانى را براى اين اصل مى توان يافت.

شيوه هاى امام(ع) براى مبارزه با فساد موجود


حضرت على(ع)، براى مبارزه با فساد موجود، در هر دو جانبش، راه سختى در پيش داشت. حضرت(ع) لحظه اى براى بازگرداندن جامعه اسلامى به همان جامعه اى كه حضرت رسول(ص) بنيان نهاده بود، كوتاهى نكرد.
مبارزه حضرت(ع) با محو فساد، دو جنبه داشت: نظرى و عملى.
ايشان، چه در آغاز حكومتش و در همان هنگامى كه مردم با او بيعت كردند، و چه در مدت خلافتش، با بيان رسا، شيوه صحيح حكومت دارى و ويژگيهاى يك امت اسلامى را، بارها و بارها، به مردم گوشزد كرد تا آنان، حق را بدانند و مطابق آن عمل كنند.
حضرت(ع) علاوه بر اين روشنگريها و همزمان با آن، اقدامهاى عملى اش را نيز آغاز كرد.
اكنون به بررسى شيوه هاى مبارزه آن حضرت و حكومت علوى(ع) با فساد مى پردازيم.

الف) مبارزه با فساد در بعد نظرى:

يكى از بزرگترين اهداف پذيرش حكومت توسط امام(ع) مبارزه با ظلم، فساد و طغيان، تبعيض، بى عدالتى و احقاق حقوق مردم و حاكميت اسلام اصيل و ايجاد اصلاحات همه جانبه، عميق و گسترده و كارساز و فراگير در جامعه اسلامى بود.
يك بخش مهم از اين اصلاحات به تحولات ساختارى، ادارى و مديريتى، قضايى و اجرايى و نوع نگرش به بودجه عمومى كشور و بيت المال مسلمانان و نوع بهره بردارى و استفاده از آن بوده است.
امام(ع) وعده اين تحولات و اصلاحات را در آغاز مسؤوليت و زمامدارى خود داد و فرمود:
«به آنچه مى گويم متعهد و پاى بند هستم و سر حرف خود ايستاده ام و با كسى ملاحظه و رو در بايستى نخواهم داشت.»[20]
سخن حضرت اين بود كه جامعه اسلامى در آستانه يك تحول جديد قرار گرفته است و بوى عطر عصر نبوى(ص) مى آيد، منتظر بسيارى از دگرگونيها باشيد، در حكومت جديد پيش كسوتان اهل تقوا سبقت خواهند گرفت و پيش افتادگان ناشايسته عقب رانده خواهند شد.
در نظام جديد اصل بر شايسته سالارى، عدالتخواهى، و عدالت گرايى، تقوامحورى و خدامحورى است و با هر گونه اختلال، بى نظمى، فساد، ناهنجارى، سوء استفاده از قدرت، تضييع حقوق مردم و بيت المال، اتلاف منابع، باندبازى و رابطه بازى، تقدم روابط بر ضوابط با شدت و قاطعيت برخورد خواهد شد. اجازه سوء استفاده و فرصت طلبى و خودسرى به هيچ كس داده نمى شود.
نوع نگرش آن حضرت به حكومت و حاكمان و كارگزاران و بيت المال و بودجه و اموال عمومى و قدرت و اقتدار حكومت و قواى حاكم بر امت و رسالت و مسؤوليت امام و رهبر و شيوه برخورد و رابطه و ارتباط و تعامل با مردم با مسؤوليت پذيرى هر چه بيشتر، امانتدارى، وظيفه شناسى، تكليف الهى، خدمتگزار مردم بودن، امر به معروف و نهى از منكر، احقاق حقوق مردم، اجراى عدل و قسط و مبارزه با ظلم و فساد و فتنه و توطئه، ريشه كن كردن فساد در جامعه، پيشگيرى از توسعه فساد، مبارزه با جريان فساد، اصلاح ساختارها و روشها، اصلاح مديران و كارگزاران، نظارت و پى گيرى همه جانبه امور، اطلاع رسانى و كسب اطلاعات از عملكرد مسؤولان ذى ربط، شفافيت، مسؤوليت متقابل والى و مردم، اصلاح ساختار قدرت در جامعه اسلامى، به كارگيرى عناصر شايسته و باكفايت براى هر كارى و ايجاد نظامى كارآمد، مؤثر، مفيد، كم هزينه و پرفايده، باكفايت و بالياقت، منضبط و قانونگرا، ولايت پذير و باايمان و به دور از ضعف و جبن و مسامحه و مماشات و سهل انگارى و ضعف نفس و يا به كارگيرى افراد متكبر، متفرعن، خودبزرگ بين و يا خشن و غير كارآمد و يا متملق و چاپلوس و يا طالب مال و يا خواهان قدرت را در بيانات نورانى آن حضرت فراوان مى توان يافت.
در اين راستا بجاست كه سنت و سيره و سخنان آن بزرگوار از چند ناحيه مورد توجه و بررسى قرار گيرد:
الف: نقد نسبت به گذشتگان؛
ب: تبيين سيره رسول اكرم(ص)؛
ج: تبيين سيره عملى خود آن بزرگوار؛
د: بر حذر داشتن از صفاتى كه حاكمان و امتهاى گذشته گرفتار آن بوده اند؛
ه…: بر حذر داشتن از اخلاق رذيله و عوامل سقوط و انحراف و انحطاط كه به نوعى تعريض در آن نهفته است؛
و: بيان مواعظ بالغه و نصايح حكيمانه و دستورات خردمندانه كه چراغ محكم راه و قطب نماى حركت جامعه است.

ب) مبارزه با فساد در بعد عملى:

در اين بخش، امام(ع) از روشهاى فراوانى استفاده فرموده است كه مى توان آن را فهرست وار بدين گونه بيان نمود:

1ـ موضوعات مربوط به خودكنترلى
از قبيل تأكيد بر اصل شايسته سالارى؛ تأكيد بر اصل تقوا و معنويت، تأكيد بر اصل تعهد و مسؤوليت پذيرى، تأكيد بر اصل خداگرايى و خدامحورى در كارها، تأكيد بر اصل نظارت الهى، تأكيد بر اصل نظارت مردمى، تأكيد بر كرامت انسانها، تأكيد بر جمع گرايى، تأكيد بر فرهنگ سازى، تأكيد بر فضاسازى مناسب و سالم، تأكيد بر اصل مراقبه و محاسبه در كارها، تأكيد بر اصل ايمان به قيامت و آثار و نتايج اعمال، تأكيد بر تقويت باورها و انگيزه هاى الهى، تأكيد بر مبارزه با مفاسد اخلاقى، تربيتى و روحى و تأكيد بر ارائه الگوهاى كارآمد، مؤثر و ثمربخش.

2ـ موضوعات مربوط به نظارت و كنترل دقيق بر عملكرد كارگزاران
از طريق بازرسى و كنترل به صورت سازمان يافته، بازرسى و كنترل به صورت موردى و با بازرسان ويژه و مخصوص، بازرسى و كنترل توسط افراد ديگر (اشخاص متعهد) و گزارشهاى مردمى، بازرسى و كنترل توسط مردم، پذيرش نظارت عمومى مردم، تأكيد بر اصل شفافيت و پاسخگويى، تأكيد بر اصل مسؤوليت شناسى و مسؤوليت پذيرى، تأكيد بر اصل نظارت و اقتدار قضايى، تأكيد بر اصل پيشگيرى، تأكيد بر برخورد با ريشه فساد و تأكيد بر اصل الگوسازى و ارائه اسوه هاى كارآمد و نقش رهبرى شايسته در جامعه اسلامى.

3ـ اقدامات عملى و برنامه اصلاحات
مانند بركنارى و عزل كارگزاران دوره عثمانى، عزم بر استرداد اموال غارت شده از بيت المال، قاطعيت در اجراى حدود الهى، برنامه جدى براى اجراى عدالت، برنامه جدى براى مساوات در اجراى قوانين (مساوات همه در برابر قانون)، برنامه جدى در بهره بردارى مساوى از بيت المال (مساوات براى همه در تقسيم بيت المال)، الغاى امتيازات نابجاى گذشته، مبارزه با بدعتها و تحريفها و انحرافها، ايجاد فرصتهاى برابر و مناسب براى همه، آموزش و هدايت صحيح منابع و استعدادهاى انسانى جهت خير و صلاح، زمينه سازى براى رشد و پويايى جامعه، و تدبير حكيمانه امت در جهت رشد و بالندگى.

بركنارى و عزل كارگزاران دوره عثمانى

بدون ترديد، شرط اساسى براى هر گونه تحول و اصلاح، به كارگيرى كارگزاران شايسته و مديران لايق و خردمند و باكفايت و مسؤولان دردمند و دلسوز و استفاده از نيروهاى توانا و دانا و باتقوا و زجركشيده و رنج ديده است.
براى ايجاد تحول در هر جامعه و هر حكومت، بايد كار را از دست نااهلان و فرومايگان خارج كرد و به دست اهلان و پاك باختگان سپرد.
امام(ع) نيز در سخنان فراوانى بر اين اصل تأكيد كرده اند:
«إنَّ شَرّ وزرائك مَن كانَ لِلأشرار قَبلك وزيراً؛
همانا بدترين وزيران و همكاران تو، آنانى هستند كه براى اشرار قبل از تو، وزير بوده اند و در آثام و گناهان با آنان همكارى داشته اند.»[21]
«يَستَدلُّ عَلى ادبارِ الدُّول بِأَربَع: تَضييع الأُصولِ وَ التَمسُّك بِالفُروع وَ تَقديم الأراذِل وَ تأخير الاَفاضِل[22]؛
چهار چيز، نشانه انحطاط دولتها است: اصول را ضايع كردن؛ به فروع چسبيدن؛ افراد فرومايه و پست را مقدم داشتن؛ افراد بافضيلت را كنار زدن.»
«ألا وَ إنَّ بليَّتَكُم قَد عادت كهيئَتِها يَومَ بَعث الله نَبيّيه(ص)[23] ...؛
امتحان سختى در پيش داريم و جامعه در آستانه يك تحول عظيمى قرار گرفته است: آنان كه بى جهت جلو افتاده بودند، بايد به عقب برگردند و آنان كه به ناحق كنار زده شده بودند، بايد به صحنه آيند.»
«وَ قَدْ عَلمتم إنَّه لا يَنبَغى أن يَكون الوالى[24] ...؛
و براى شما (از سيره رسول اكرم(ص) و قرآن كريم) روشن است كه والى جامعه اسلامى ـ كه مسؤوليت اموال و جانها و احكام و اَعراض و غنايم و امامت امت اسلامى را عهده دار است ـ نبايد افراد بخيل باشند ...»
«لا يُقيم أمرُ الله إلاّ مَن لا يُصانِع[25] ...؛
امر خدا را هرگز نمى تواند اقامه كند جز كسى كه اهل سازش و كرنش و تشابه به كفار و فاسقان و پيرو مطامع نباشد.»
«يُستَدِلُّ عَلَى الادبار بِأربَع: سُوءِ التَّدبير وَ قبح التَّبذير وَ قِلَّة الاعتبار وَ كِثرَة الاِغترار[26]؛
چهار چيز نشانه پشت كردن و انحطاط است: تدبير بد و ناروا؛ تبذير زشت و ناپسند؛ كم عبرت گرفتن از حوادث و روزگار؛ بسيار مغرور شدن.»
مغيره، پيش حضرت آمد و درخواست كرد كه كارگزاران دوره عثمانى را در جاى خود ابقا كند و حداقل، معاويه را از كار بركنار نكند، اما امام على(ع) فرمود: به خدا قسم! اگر ساعتى از روز باشد، در اجراى وظيفه ام تلاش به خرج مى دهم، نه آنان را كه گفتى والى مى كنم و نه امثال آنان را به ولايت مى گمارم.[27]

دستگاه قضايى و مبارزه با فساد

نقش و جايگاه دستگاه قضايىِ كارآمد و صالح در مبارزه با فساد و تجاوز، بر هيچ كس پوشيده نيست. چنانچه قوه قضاييه، از استقلال و اقتدار و اعتبار و شايستگى هاى لازم برخوردار باشد، به طور قطع، مى تواند به عنوان شمشير برّنده اى در برابر بى عدالتى و ظلم و قلدرى بايستد و از حقوق مردم و محرومان، دفاع و در برابر زورگويان و متجاسران به حقوق عمومى، مقابله و مقاومت و امنيت و نظم اجتماعى و عدالت عمومى و حمايت از محرومان را تضمين و تأمين كند.
در فرهنگ و ميراث علوى(ع) بحث دستگاه قضايى و اعتبار و استقلال و هويت و كفايت آن، به عنوان يك اصل روشن و كارساز و مؤثر در پيشگيرى از جرم و جنايت و در برخورد با مجرمان و جنايتكاران به حساب آمده است و از اين حيث، همه، در برابر قانون، برابرند و قاضى، موظف به اجراى حق و عدل و احقاق حقوق عامه و مبارزه با فساد در اشكال گوناگون آن شده است.
اميرالمؤمنين(ع) در دوران خلافت و ولايت خود، بر استفاده از قضات شايسته و بايسته، تأكيد فرمود و بر اهميت قضاوت ارشاد كرد و در جهت تقويت امور قضايى كوشيد و راههاى پيچيده قضاوت را با بيان و قضاوتهاى حيرت انگيز خود روشن ساخت و بر كار قضات نظارت كرد و نقاط ضعف آنان را گوشزد كرد و بر عملكرد آنان اشراف داشت و بر شرافت و تأمين زندگى و رفاه و معيشت قضات عنايت داشت تا دستگاه قضايى، حقيقت را فداى مصلحت نكند و تحت تأثير رشوه و تطميع و تهديد قرار نگيرد و اهل مداهنه نباشد و نيز بداند كه بر مسند پيامبر(ص) و يا وصى او تكيه زده است و منصب قضا امانت است و نه تجارت.
در فرمان حكيمانه امام(ع) به مالك اشتر، اين مسايل، به وضوح قابل ملاحظه و استفاده است:
«ثم اختر للحُكم بَينَ الناس أفضَل رَعيّتك فى نَفْسك مِمَّن لاتَضيق بِهِ الأُمور، وَ لا تُمْحِكُهُ الخُصُوم، وَ لا يَتَمادى فِى الزَلَّة، وَ لايَحْصَرُ مِن الفى ء الى الحَقّ إذا عَرفَه وَ لا تُشرِفُ نَفْسه عَلى طمعٍ ...؛
براى داورى ميان مردم، برترين افراد خود را برگزين! از كسانى كه داراى سعه صدر باشد و امور گوناگون، او را در تنگنا قرار ندهد و مخاصمه و كينه توزى دو طرف دعوا، او را به خشم و كج خلقى وا ندارد و در اشتباهاتش پافشارى نكند و چون متوجه اشتباه خود شود، بازگشتِ به حق و اعتراف به آن، برايش سخت نيايد و نَفْس او، تمايل به طمع نداشته باشد و در فهم مطالب به اندك تحقيق اكتفا نكند، بلكه مسايل را تا پايان دنبال كند، كسى كه در شبهات از همه محتاط تر باشد و در يافتن حق و استناد به ادله، جدى تر باشد و از كثرت مراجعه دو طرف دعوا، كمتر خسته شود و در كشف امور، از همه صابرتر و شكيباتر باشد و در هنگام روشن شدن حكم و حق، از همه قاطع تر باشد. از كسانى باشد كه ستايش ستايشگران، او را فريب ندهد و تمجيدهاى بسيار، او را از حق متمايل نسازد و عوامل تطميع و تهديد و تملق و چاپلوسى، او را نفريبد. و البته اين چنين نيروهايى، بسيار كم هستند.»
آن گاه امام(ع) به وظايف حساس زمامدار و حكومت اسلامى در برابر قضات مى پردازد و فرمان مى دهد كه نسبت به قضات يادشده، چگونه بايد مراقبت صورت گيرد و احسان و سخاوت به خرج داده شود و اعتبار و منزلت و اقتدار و موقعيت داده شود تا از هر گونه سخن چينى و بدانديشى و طمع ديگران در امان باشند و ديگران نيز در آنان طمع نكنند و دشمنان، نسبت به آنان، مكر نكنند و بدانديشان، مجال تفتين و توطئه و سخن چينى نسبت به آنان را نيابند و ... .
شرايط و ويژگيهاى قضات، آن چنان كه از بيان نورانى امام(ع) استفاده مى شود، به قرار زير است:
1ـ از بهترين و برترين افراد باشند؛
2ـ با حوصله و داراى شرح صدر باشند؛
3ـ اطلاعات لازم را براى يك قضاوت عادلانه، از زواياى مختلف به دست آورند؛
4ـ با شهامت اخلاقى، اشتباهات خود را بپذيرند و آن را جبران كنند؛
5ـ زود به خشم نيايند و در مقابل پافشارى دو طرف دعوا، براى احقاق حق، كنترل خود را از دست ندهند؛
6ـ روح قدرتمند داشته باشند و از قدرتمندان نترسند؛
7ـ عزت نفس و همت عالى داشته باشند و اسير آز و طمع نگردند؛
8ـ ثروتمندان و زورمداران، نتوانند آنان را تطميع و يا تهديد كنند؛
9ـ اهل تحقيق باشند و با سهل انگارى و آسان گيرى، از مسايل نگذرند و بدون كسب اطلاعات كافى، به قضا نپردازند و با برخورد سطحى و بر اساس نخستين شنيده ها، حكم صادر نكنند؛
10ـ در مواجهه با امور مشتبه و مسايل گنگ و پيچيده، احتياط و تأمل را از دست ندهند و در كشف واقعيات بر اساس دلايل و براهين قطعى، كنجكاو و مصرّ باشند؛
11ـ با دو طرف دعوا، گشاده رو باشند و بدونِ ابراز خستگى و ناراحتى، به هر كدام از آنان، فرصت سخن گفتن بدهند؛
12ـ گرفتار حيله و مكر فريبكاران نشوند و در مقابل تملق و چاپلوسى، اراده خود را از دست ندهند؛
13ـ از قاطعيت تمام، برخوردار باشند و چون حقيقت بر آنان مكشوف شد، اجازه ندهند كه هيچ عاملى، مانع از صدور حكم قطعى و عادلانه ايشان گردد.

مبارزه مستمر و پيگير با فتنه و فساد

دوران حكومت چهار سال و نه ماهِ اميرالمؤمنين(ع) و حساسيتها و شرايط و نگرانيهايى كه براى آن حضرت پديد آمد، خود، از حساسترين دوره هاى تاريخ اسلام است. امام(ع) براى برقرارى عدالت و امنيت و حاكميت اسلام و استقلال جامعه اسلامى و حمايت از محرومان و مبارزه بى امان با ظالمان، فتنه گران و توطئه گران، به جهاد عميق و مستمر با ناكثين و قاسطين و مارقين مبادرت ورزيد.
جهاد مستمر اميرالمؤمنين(ع) در طول قريب پنج سال حكومت آن بزرگوار با ناكثين و قاسطين و مارقين در ابعاد گوناگون نظامى و سياسى و فرهنگى و اجتماعى و اخلاقى و اعتقادى و تربيتى و اقتصادى، جزء درخشان ترين و آموزنده ترين ابعاد زندگانى و سيره و سنت آن حضرت است، هر چند تبعات تلخ و دردناكى نيز براى جامعه اسلامى به همراه داشت.
بيان امام(ع) در نهج البلاغه و تاريخ جنگها و مجاهدتهاى آن حضرت براى تحقق عدالت علوى و نفى سلطه طاغوتيان و ياغيان و ناكثان و قاسطان و مارقان و مفسدان و ابعاد اين رسالت بزرگ، از حوصله اين نوشته بيرون است و در جاى ديگر بايد آن را پيگيرى كرد.

مبارزه با مفاسد اقتصادى

يكى از رسالتها و مسؤوليتهاى مهم هر حكومت صالحى، جمع آورى بيت المال و بودجه عمومى و تقسيم آن، و مديريت منابع مالى و هدايت امكانات در راه خير و صلاح و بهره بردارى صحيح از امكانات و برنامه ريزى دقيق براى توزيع و تقسيم آن، و جلوگيرى از اسراف و تبذير و سوء استفاده و غارت و اختلاس، و تأمين نيازهاى عمومى و عدالت اجتماعى و رفاه مردم و حمايت از حقوق محرومان و مستضعفان و ... است.
تداوم و پايدارى و اقتدار هر دولت و حكومتى، وابسته به سياستهاى مالياتى و بودجه اى و اقتصادى و كارايى و كفايت لازم در امور اقتصادى و هدايت و مديريت بهينه منابع و امكانات و ساماندهى حيات سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى جامعه بر اساس آن است.
اميرالمؤمنين(ع) يكى از اهداف اساسى حكومت خود را موضوع بيت المال و مسايل حياتى مربوط به آن مى داند، تا جايى كه در نامه به مالك اشتر مى فرمايد:
«الناس كُلَّهُم عَيال على الخَراج وَ أهلُه[28]؛
مردم همه وظيفه خور و تحت كفايت بيت المال و اهل آنند.»
و در همان فرمان نورانى اهداف كلان حكومت اسلامى را بدين قرار بيان مى كند:
«جِبايَةِ خَراجِها و جِهادِ عَدوّها و اِسْتصلاحِ أهلِها وَ عِمارَة بِلادِها[29]؛
جمع آورى خراج و ماليات و جهاد با دشمنان و اصلاح مردم جامعه و آباد كردن سرزمينها و شهرها، از اهداف كلان حكومت اسلامى است.»
به نظر نويسنده، اين ترتيب، بدون دليل نبوده و تأييدى است بر همان جمله قبلى كه مردم، همه، عيال بر خراج و اهل آن هستند و براى تحقق اهداف يادشده، راهى جز جبايه و جمع آورى خراج و ماليات و جهاد با دشمنان و اصلاح امور مردم و جامعه و آباد كردن كشور و شهرها نيست.
امام(ع) يكى از اهداف اصلى خود را، مبارزه با اسراف و تبذير و تكاثر و اتراف و غلول و غشّ در امر بيت المال قرار داد و در بيان سيره و سنت انبيا(ع) و سيره رسول اكرم(ص) و در ارائه الگويى الهى و رفتارى بزرگوارانه و كريمانه، اعلام كرد و بر آن پاى فشرد.
خطبه صد و شصت در بيان و توضيح زندگى انبياى سلف(ع) و زندگى نبىّ اكرم(ص) و زندگى آن حضرت، نقش و رسالت امام(ع) را بهتر آشكار مى كند.
در جاى جاى نهج البلاغه، مبارزه حضرت(ع) با فساد اقتصادى، رخ نمايانده است. اين مبارزه، گاهى با توبيخ كارگزارى است كه دعوت ثروتمندان را پذيرفته، و گاهى با توبيخ كارگزارى است كه از بيت المال سوء استفاده كرده و گاهى با اعتراض به فردى است كه از بيت المال بيشتر طلب كرده و گاهى ... و گاهى ... .
امام(ع) با تمام وجود، در اين صحنه و ميدان قدم برداشت و گرچه توطئه هاى فراوانى در اين رابطه عليه آن حضرت شكل گرفت، اما بدون ملاحظه روشهاى معمول، با قاطعيت و صراحت، جلوى تمام آن توطئه ها ايستاد و عدالت را تحقق بخشيد. از باب نمونه، قطايع و اقطاعات و ... عثمان را، آن حضرت، لغو فرمود و كليه زمينهايى كه به ناحق، به صورت اقطاع، به افراد و مخصوصاً افراد وابسته به بنى اميه واگذار شده بود، همه را به بيت المال بازگرداند.
موضوع مفاسد اقتصادى در سيستم ادارى و در جوامع گوناگون، در طول تاريخ، همواره مسأله اى اسفبار و دردناك و عامل بسيارى از نابسامانيها و دردها و رنجها و اختلافهاى فاحش طبقاتى و بى عدالتيها و تبعيضها و شورشها و چالشها و گسترش فساد و انحراف در جوامع بوده است.
شرايط لازم رشد و توسعه و امنيت اقتصادى و امنيت سرمايه گذارى و اعتماد متقابل دولت و ملت و بالعكس و اعتماد كارفرما و كارگر و كليه اقشار جامعه نسبت به هم، با سلامتِ جريان اقتصادى كشور و پرهيز از فرصت طلبى و احتكار و انحصار و تمركز ثروت و تكاثر و كنز و رشوه خوارى و اختلاس و پورسانت و غارت و غصب بيت المال و ربا و فساد و تخريب اموال عمومى و ... فراهم مى آيد.
رشد و توسعه و سرمايه گذارى و اشتغال كامل و سالم و مولّد، نياز به ثبات و امنيت و آرامش اجتماعى و عدالت و اطمينان عمومى دارد و در صورتى كه جامعه، از روند حركتهاى اجتماعى و سياسى، مطمئن باشد و احساس آرامش كند و به نتيجه دسترنج و زحمات خود اميدوار باشد، قطعاً، فعالتر و بانشاط تر عمل خواهد كرد.

مبارزه با تبعيض و بى عدالتى

اساس و هدف متعالى حكومت اميرالمؤمنين(ع) را برقرارى قسط و عدالت در جامعه تشكيل مى داد. آن حضرت عدالت را به عنوان هدف بزرگ و الهى و انسانى و اسلامى خود مى دانست و در راه تحقق آن از هر نوع كوششى دريغ نمى داشت. تاريخ بشريت سراغ ندارد رهبرى اين همه نسبت به تحقق و اجراى عدالت پافشارى و سخت گيرى نموده باشد. حضرت براى برقرارى آن رنجهاى فراوان برد و جنگهاى قدرت طلبانه و خودسرانه اى بر وى تحميل شد و سرانجام نيز در همين مسير به شهادت رسيد.
سخنان حكيمانه آن بزرگوار، در زمينه عدل و قسط، كتابى گويا و مكتبى نورانى براى همه عدالتخواهان و آزاديخواهان عالم تا قيامت است. از آن ميان اينهاست كه بازگو مى شود:
«اَلْعَدلُ افضل سجيّة؛[30]
عدالت برترين خصلت است.»
«اَلعَدلُ حَياة الاحكام؛[31]
عدالت موجب حيات احكام الهى است.»
«يومُ العدلِ عَلى الظّالِمِ اَشَدُّ مِنْ يومِ الْجَورِ عَلى الْمَظلوم؛[32]
روز عدالت بر ستمگر سخت تر است از روز ستم بر مظلوم.»
«كُونا لِلظّالِمِ خَصما و لِلمَظْلُومِ عَوْناً؛[33]
دشمن ظالم باشيد و ياور مظلوم.»
«بئسَ الزّاد الى الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَى الْعِبادِ؛[34]
بد زاد و توشه اى براى قيامت تجاوز و دشمنى نسبت به حقوق بندگان خداست.»
«اَلعدلُ فَضيلَةُ السُلطانِ؛[35]
عدالت فضيلت زمامدار است.»
«اَلعدلُ فَوزٌ وَ كِرامَةِ؛[36]
عدالت پيروزى و كرامت است.»
«اَلعدلُ قَوام الرَّعيَةِ؛[37]
عدالت مايه قوام جامعه است.»
«اَلعدلُ اَقْوَى اساسٍ؛[38]
عدالت قويترين پايه و اساس است.»
«اَلعدلُ رَأسُ الايمانِ وَ جِماعُ الاِحْسانِ و اعلى مراتب الايمان؛[39]
عدالت سر ايمان و جامع احسان و نيكى و بالاترين مراتب ايمان است.»
«أ تأْمرونى أَنْ اَطلُبَ النَّصرَ بِالجَورِ فيمَنْ ولّيتُ عَليهِ ...؛[40]
آيا شما من را امر مى كنيد كه در قلمرو زمامدارى خود با ستمكارى پيروز شوم. سوگند به خدا هرگز چنين كارى نمى كنم، مادامى كه شب و روز پشت سر هم مى آيند و مى روند و مادامى كه ستاره اى به دنبال ستاره اى حركت مى كند. اگر مال از آن من بود همه مردم را در تقسيم آن مساوى مى گرفتم چه رسد به اينكه مال قطعاً مال خداست. آرى اعطاى مال در غير موردش و نابجا تبذير و اسراف است و صاحبش را در دنيا بالا مى برد و در آخرت زمين مى زند و در نزد مردم او را عزيز مى كند و در نزد خداوند پست و خوارش مى سازد.»
«و اَيمُ الله لَاُنصِفَنَّ الْمَظلومَ مِنْ ظالم و لأقودَنَّ الظّالمَ بِخُزامته حتى اوردَهُ منهل الحَقّ و ان كانَ كارِها؛[41]
سوگند به خدا، داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ستمكارش را مى گيرم و او را تا چشمه سار حق مى كشانم اگر چه او نخواهد.»
«وَ اِيّاكَ وَ الاسْتِئثارَ بِما النّاسُ فيهِ اُسْوَة؛[42]
و بپرهيز از آنكه چيزى را به خود مخصوص گردانى در حالى كه همه مردم در آن يكسان و سهيم و شريك باشند.»
«وَ آسِ بَيْنَهُم فِى الَّلحظَةِ و النَّظْرَةِ ...؛[43]
و در ميان آنان در همه حال به مساوات رفتار كن و با يك چشم بنگر تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نشوند.»
همان طور كه اشاره شد سخن در اين زمينه فراوان است و نمى توان على(ع) را بدون عدالت و عدالت را بدون على(ع) شناخت و يا معرفى كرد. گرچه على(ع) جامع همه كمالات است ليكن برجستگى عدل در مكتب آن حضرت و نياز به عدالت در جامعه بشريت و در عصر آن بزرگوار و همه عصرها به اين موضوع جلوه خاصى داده است.
با توجه به اهميت و حساسيت اين موضوع، سيره و شيوه ها و سياستهاى آن بزرگوار را در راه تحقق عدالت و مبارزه با بى عدالتى، تبعيض، پرخورى، ظلم، تجاوز، خودسرى، خيانت، رشوه، زورگويى و دهها عمل خلاف ديگر، پى مى گيريم و راههاى روشن آن حضرت را در راه تحقق و اجراى عدالت باز مى نماييم.

1ـ مبارزه با جنون قدرت
امام(ع) خطاب به مالك اشتر مى نويسد:
«فَانْظُر اِلى عظم مُلْكِ الله فَوقَك وَ قُدرَتِهِ مِنكَ عَلى ما لاتَقْدِر عَلَيه؛[44]
نگاه كن به عظمت ملك خداوند بر بالاى تو و قدرت خداوند بر آنچه تو بر آن قدرت ندارى.»

2ـ تصفيه و پالايش جامعه از عناصر فاسد و فرصت طلب
«وَ الذى بَعَثَهُ بِالحَقّ لتبلبلن بلبلة وَ لَتغربلن غربلة؛[45]
به خداوندى كه پيامبر را به رسالت و حق مبعوث نمود، همه شما در بوته آزمايش در خواهيد آمد و آزمايش خواهيد شد، آزمايش شدنى.»
«وَ الله لا اَكون كالضبع تنام عَلى طولِ اللِدم؛[46]
به خدا قسم من مانند كفتار نخواهم ماند كه با طول هشدارها بخوابد ...»

3ـ مبارزه با تكبر و تفرعن
«اَيُّهَا النّاس، شقُّوا اَمواجَ الْفِتَنِ بسُفُن النجاة و عرّجوا عَنْ طَريق الْمُنافِرَة و ضَعُوا تيجان الْمُفاخرَة؛[47]
اى مردم، امواج طوفانى فتنه و فساد را با كشتيهاى نجات بشكافيد و از راه عداوت و نفرت نسبت به يكديگر برگرديد و تاجهاى افتخار و مباهات را زمين بگذاريد.»
«فَلا تُكلّمونى بِما تُكلّمُ بِهِ الْجَبابِرَة ...؛[48]
آن چنان كه با جباران و متكبران سخن مى گوييد با من سخن نگوييد و در برابر من همچون در برابر اقوياى پرخاشگر به تحفظ و خويشتن دارى نپردازيد و با قيافه هاى ساختگى و تصنعى با من معاشرت نكنيد و تصور نكنيد سخن حقى كه به من گفته شود بر من سنگين خواهد آمد و يا من تقاضا دارم تا من را بزرگ انگاريد.»

4ـ مبارزه با تملق و چاپلوسى
«اَلثَناءُ بِاكثَر مِنَ الاسْتِحقاقِ مَلَقٌ و التَقصير عِنِ الاستِحقاقِ عىٌ اَوْ حَسَدٌ؛[49]
ستودن، بيش از حد استحقاق، چاپلوسى است و كم گذاشتن از حدّ استحقاق، ناتوانى يا حسادت است.»
«بُعده ممّن تَباعَدَ عَنْهُ زُهدٌ و نِزاهة و ذُنُوُّه مِمّن دَنا مِنْهُ لينَ وَ رَحمَة. لَيْسَ تَباعده بِكبرٍ و عَظَمَةٍ و لا دُنُوهُ بِمَكرٍ و خُديعَةٍ؛[50]
دورى انسان باتقوا از هر كس كه از وى فاصله مى گيرد ناشى از زهد و پاكيزگى است و نزديكى او نشانه نرمى و رحمت است. دورى او از روى تكبر و عظمت و نزديكى او از روى مكر و خدعه نيست.»

5ـ مبارزه با اغنيا و مترفين
«وَ اَمّا الاغْنياء مِن مُتَرَفَة الاُمَمِ فَتَعصّبوا لاثارِ مَواقِعَ النِعَمِ؛[51]
اغنيا و ثروتمندان از امتهاى خودكامه به واسطه نعمتهايى كه خداوند نصيب ايشان كرده بود تعصب ورزيدند و بر مال و ثروت خود نازيدند.»

6ـ مبارزه با تبانى و ساخت و پاخت
«وَ لا تُخالِطوُنى بِالمُصانِعَة؛[52]
با من با ساخت و پاخت و تبانى، معاشرت نكنيد.»

7ـ قاطعيت در حسابرسى بيت المال
«اَمّا بَعد، فَقَدْ بَلَّغنى عَنكَ اَمْرٌ اِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ اَسْخَطْتَ ربَكَ و عَصَيْتَ اِمامَكَ وَ اَخْزَيْتَ اَمانَتَكَ ...؛[53]
خبرى از تو به من رسيده، اگر آن را انجام داده باشى پروردگارت را به غضب آورده اى و امامت را عصيان كرده اى و در امانت خيانت كرده اى. به من خبر رسيده كه محصولات زمين را برداشته اى و آنچه زير پا داشته اى گرفته اى و آنچه در دستت بوده خورده اى. سريعاً حسابت را بفرست و بدان كه حساب خدا سخت تر است.»

8ـ نفى تبعيض حتى نسبت به نزديكترين افراد
ـ داستان عقيل و فرزندانش؛[54]
ـ نامه به ابن عباس؛[55]
ـ نامه به زياد بن ابيه جانشين عبدالله بن عباس.[56]

9ـ هشدار در مورد خيانت در بيت المال و مبارزه با آن
«و اِنّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمة ...؛[57]
قطعاً عمل تو طعمه اى براى تو نيست بلكه آن عمل امانتى است در گردن تو و تو زيردست كسى هستى كه بالاتر از توست.»
«و انّ اعظم الخيانة خيانة الامّة و افظع الغش غش الائمة؛[58]
همانا از بزرگترين خيانتها خيانت به امت است و از ذلت بارترين و رسواترين غشها، فريبكارى پيشوايان است.»

مبارزه با مفاسد اخلاقى و اجتماعى

يكى از عوامل اصلى و مؤثر در بازدارندگى از فساد و هر گونه آلودگى و انحرافى، رشد و احيا و تقويت باورهاى اخلاقى و معنوى و تأكيد بر كرامت انسانهاست. ارزشهاى ايمانى و اعتقادى و اخلاقى، خود، بزرگترين سرمايه براى صيانت جامعه و جلوگيرى از انحراف و تحريف و فساد است و بهترين راه مبارزه با ريشه هاى فتنه و فساد به حساب مى آيد.
اگر بخواهيم جامعه اى سالم و محيطى پاك و پاكيزه و به دور از آلودگيها و انحرافات داشته باشيم، بهترين و ارزان ترين كار، خودسازى و سلامت درونى انسانها و مسؤوليت پذيرى فرد فرد افراد يك ملت و يك امت است، لذا بهترين سرمايه گذارى براى هر دولت و هر ملتى، سرمايه گذارى روى مسايل فرهنگى، معنوى، اخلاقى، تربيتى و احياى وجدان بيدار و زنده انسانها و تقويت وجدان كارى و انضباط اجتماعى و نظم پذيرى و مسؤوليت شناسى و مسؤوليت پذيرى و تقوا و پاكى و معنويت و اخلاق و كرامت و شرافت و مبارزه با رذائل اخلاقى و امتيازطلبى و پارتى بازى و فرصت طلبى و زراندوزى و تمايلات شهوانى و مال پرستى و جاه پرستى است و چنانچه فرد فرد خانواده و ملت، بتوانند بر ضعفهاى اخلاقى و بيماريهاى روانى و ناهنجاريهاى اجتماعى و تربيتى و فرهنگى پيروز گردند، خود، بزرگترين پيروزى و بهروزى و موفقيت را به دست آورده اند و براى بسيارى از قوانين و مقررات، ضمانت اجراى درونى تحصيل كرده اند و نيازى به نيروى پليس و دستگاههاى عريض و طويل دولتى و قضايى و نظارتى و بازرسى و بوروكراسى ادارى و هزينه هاى سنگين و كمرشكن زندان و بهداشت و درمان و اعتياد و مانند آن نخواهند بود.
در فرهنگ انبيا(ع) مسأله ارزشهاى الهى، يك اصل عميق ريشه دار و بنيادين است و تمامى همّ و غمّ انبيا(ع) را، پاسدارى از ارزشها و هدايت افكار و انديشه ها و ايجاد فضاهاى نو و معنوى تشكيل مى دهد تا بشريت را از ظلمات به سوى نور رهنمون شود و از گرداب جهالتها و خرافات برهاند و ديو جهل و غرور را از پاى در آورد و چراغ اميد و اخلاق و حكمت را روشن سازد و فضا را براى اصلاح عميق و ريشه دار امور هموار سازد و جامعه را به سمت نور هدايت كند. اين درس را، به وفور، در نهج البلاغه شريف مى توان ديد و از عمق بيانات دلپذير على(ع) مى توان شنيد، باشد تا تشنگان وادى معرفت به خود آيند و ره توشه اى از انوار ولايت آن حضرت توشه راه سازند. ان شاء الله.

مبارزه با تحريفات و انحرافات

اين بخش از مبارزات على(ع) بسيار ظريف و عميق و گسترده و ريشه دار و فراگير بود. آن حضرت، با برنامه هاى خود مى كوشيد تا فرهنگ و ميراث نبوى(ص) را احيا كند و جامعه اسلامى را به سمت و سوى اهداف رسالت، هدايت و پايه هاى حيات طيّبه عصر رسول الله(ص) را در جامعه اسلامى تقويت كند و بافت و ساخت و مبانى فكرى و فرهنگى و اعتقادى امت اسلامى و آينده جهان اسلام و بشريت را در جهت اهداف بلند حضرت محمد(ص) بسازد و تار و پود جامعه و حكومت را بر اساس فرهنگِ بينش و بصيرت و آگاهى و معرفت و ارزشها و حيات طيبه قرآنى و اسلام اصيل محمدى(ص) سامان دهد و اهداف و مأموريتها و سياستها و راهكارهاى سعادت بخش دين را در ميان مردم، زنده و آينده نورانى و عزّت بخش را ترسيم كند و موجب پيشگيرى و پيش بينى خطرات و دغدغه ها و بحرانها شده و اجازه ندهد كه اصول اسلامى و كيان جامعه ضرر ببيند و دچار خسارت و ضرر و زيان گردد.
اين رسالت عظيم الهى و ترسيم آينده اى استوار و با اقتدار، براى رهبران بزرگ الهى، جزء بزرگترين و برترين اهداف آينده نگرانه و خيرخواهانه است و همواره، هر پدرى به فكر آينده اميدبخش فرزندان خود و بيدارى و هشيارى آنان در برابر چالشها و ناهنجاريها و بحرانهاست.
جامعه و دستگاه و محيط و سرزمين و فضايى را كه امام(ع) تحويل گرفت، فضايى تاريك و پر خَش و خاشاك، با توقعات و انتظارات بى شمار و سليقه هاى گوناگون بود. در طول دو دهه گذشته، اختلافات طبقاتى، نابرابرى ها، نابسامانيها، مطالبات فراوان احزاب و گروهها و اقوام و نژادها و طوايف گوناگون، بر امت اسلامى تحميل شده بود و خودرأيى و خشونت و باندبازى، به جاى اصول و معيارها حاكم شده بود.
امام(ع) نيز اين نابسامانيها را از عمق وجود احساس مى كرد. وظيفه شناسى و مسؤوليت پذيرى و حق خواهى و حق گرايى و عدالت خواهى و خدامحورى آن حضرت، موجب شد تا آن بزرگوار، با كمال اقتدار و مسؤوليت شناسى، اين وظيفه سنگين و اين بار سخت را به دوش بگيرد و براى اصلاح همه كجيها و كاستيها و تحريفها و تفتينها، گامهاى بلند و خداپسندانه اى بردارد و چراغ هدايت اسلام و قرآن و نبوت و ولايت را روشن سازد و راه حق را به آيندگان بنماياند، گرچه با شهادتِ خود آن بزرگوار پايان يابد.

مبارزه با خرافات و تحريف

حيات امت اسلامى، با علم و دانش و معرفت شروع شد و پايه و اساس قرآن و اسلام و ديانت، بر علم و حكمت و عقل و وحى و تدبير و تدبّر شكل گرفت و آغاز قرآن كريم، با «بسم الله» و «اقرأ» و «علم» و «قلم» و «انسان» و «كرامت» و «اكرام» و «خلقت» و «ربوبيّت پروردگار متعال» و «تعليم انسان آنچه را نمى دانست» شروع شد و حيات بشريت، در سايه سار علم و حكمت و قرآن و معرفت سيراب شد و درس فقاهت و هدايت و تعليم كتاب و حديث و سنّت و حيات علمى و معرفتىِ همراه با تزكيه و حكمت و تربيت انسانها و تحول در جانها و فكرها و بصيرتها و بينشها و نگرشها و انديشه ها و اخلاق و رفتار انسانها، اساس دعوت اسلام را تشكيل داد.
متأسفانه، پس از رحلت رسول اكرم(ص) نقل احاديث آن حضرت ممنوع شد و بر جمله «حسبنا كتاب الله» تأكيد و تبليغ شد و فرمان محدوديت و بسنده كردن به كتاب خدا داده شد. اين محدوديت و ممنوعيت، باعث تعطيلى احاديث نبوى و گنجينه هاى عظيم معارف آن حضرت و بلكه جايگزينى خرافات و انحرافات و اسراييليات و افسانه ها و اساطير و احاديث و قصه ها و داستانهاى ساختگى به جاى آن شد.
اسفبارتر آنكه كسانى ميدان دار شدند كه هرگز آن آگاهى و آشنايى و معرفت به كتاب خدا و سنّت پيامبر اكرم(ص) را نداشتند و احياناً انگيزه هاى فراوان سياسى و فرهنگى و اجتماعى نيز بر آن دامن مى زد و مطامع و منافع ديگر نيز در اين رابطه نقش ايفا مى نمود. البته ممنوعيتِ كتابت حديث و نقل حديث، خود، ريشه در جريانهاى قبل از اسلام و تحريفها و انحرافهاى يهود و نصارى دارد. اكنون كه دوره امامت و عصر ولايت اميرالمؤمنين(ع) فرا رسيد، آن حضرت، به عنوان بابِ مدينه علم و محيى آثار نبوى(ص)،[59] مبارزه با تحريف و خرافه و بدعت و انديشه هاى اسراييلى و ساختگى، دروازه هاى شهر علم و معرفت را گشود و بر نقل و روايت احاديث و سنت رسول الله(ص) و نوشتن كتاب حديث تأكيد كرد و فرمان تدوين و كتابت احاديث و آثار گرانسنگ رسول الله را صادر كرد و نسبت به خطابه ها و نامه ها و دستورها و حكمتهاى بلند و ارزشمند خود، تشويق و ترغيب فرمود و از اختلافها و قصّه سراييها و جعليّات و دروغ نسبت به خدا و پيامبر(ص) برحذر داشت و فرمود:
«در دست مردم، حق است و باطل، راست است و دروغ، ناسخ است و منسوخ، عام است و خاص، محكم است و متشابه، روايت صحيح است و روايت غلط! بر رسول خدا(ص) در زمان او دروغ بستند تا آنكه برخاست و به سخن پرداخت و گفت: «هر كه به عمد، بر من دروغ بندد، جايى در آتش براى خود مهيا ساخته؛ مَنْ كَذبَ عَلَيَّ مُتَعَمِداً فَلْيَتبوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ.»[60]
در تفسير المنار آمده است كه يكى از انحرافات مهمى كه ريشه و سبب ايجاد انحرافات ديگرى شد، اين بود كه از نقل و كتابتِ حديث جلوگيرى شد. اين امر، ضربه جبران ناپذيرى به فرهنگ اسلامى زده است.[61]
يكى از علل عمده نپذيرفتن قرآنى كه به دست اميرالمؤمنين(ع) همراه با تفسير و شأن نزول و با توجه به سخنان پيامبر(ص) و احاديث نبوى و فرمان آن بزرگوار جمع آورى شده بود، همين بى توجهى به سنّت رسول الله(ص) است.[62]
موضوع بسيار مهم در اين رابطه، از يك سو، جريانهاى اسراييلى و خرافى و افسانه اى و تحريف و انحراف در فرهنگ و معارف اسلامى و شخصيت سازى و شخصيت تراشى و تبليغات دروغين و جعل احاديث و داستان بافى و شأن نزول براى آيات قرآن و قصص قرآنى ساختن و تفسير به رأى آيات قرآنى است.[63] و از سوى ديگر، شخصيت سازى و ميدان دادن به عناصر مسأله دار و كم ريشه و يا بى ريشه و بى هويت براى عرض اندام و بازارگرمى و عقده گشايى است.
اين هر دو موضوع، در قرن نخست تاريخ اسلام، بسيار تلخ و اسفبار و مسأله ساز بود و امروز نيز، با گذشت بيش از چهارده قرن از آن دوره و آن تاريخ، بايد براى رسيدن به حقايق معارف اسلام و پاك سازى نصوص و روايات و اسناد و مدارك اسلامى و مستندسازى و وصول به حقايق ناب معارف اسلامى، رنج فراوان برد و تلاش گسترده همه جانبه و عميق را عهده دار شد و با فداكارى و اخلاص و توجه إلى الله، گرد و غبار فتنه و جعل و وضع و قصه سازى و خلط حق و باطل و تهمت و افترا را از چهره حقايق دين و معارف قرآن كريم و اسلام عزيز و سنّت گرانسنگ نبوى(ص) برگرفت و چشمه هاى فتنه را كور كرد و باطل را زدود و پهلوى باطل را شكافت و حق را از آن بيرون كشيد.

مبارزه با بدعتها

يكى از ابعاد مبارزاتى اميرالمؤمنين(ع) را برخورد و مقابله با بدعتهاى فراوانى كه پس از رسول خدا(ص) در جامعه اسلامى به وجود آمد، تشكيل مى دهد. بحث احياى سنّت و نابودى بدعت و «امام هدايت» و «امام ضلالت» ـ كه در نهج البلاغه شريف آمده است ـ به اين موضوع مهم اشاره دارد.
اين قبيل بدعتها، خود، به طور اصولى، سبب انحرافات فراوان ديگرى در جامعه اسلامى شد كه هنوز نيز بسيارى از آثار سوء و تبعات منفى آن ادامه دارد.
يكى از اين بدعتها، مصلحت انديشى در برابر احكام خدا و دستورات خاتم الانبيا(ص) بود. به فرموده مرحوم شرف الدين در كتاب «اجتهاد در مقابل نص»، در اين رابطه مصاديق فراوانى را مى توان ارائه كرد. برخى از اصحاب و خلفا، با وجود قرآن و سنّت، صرفاً، بر اساس تشخيص خود و مصلحت گرايى، احكامى را مطرح و طبق نظر خود عمل مى كردند.
از باب نمونه، با اينكه فرمان قرآنى نسبت به سهم ذوى القربى و سهم مؤلّفة القلوب، روشن است و به فرض، اگر هم نياز به تفسير باشد، با توجه به حديث شريف ثقلين، از هر كس اولى، خاندان رسول اكرم(ص)اند، ولى آنان، خود، با اجتهاد آزاد و اجتهاد به رأى نظر مى دادند و منشأ اختلاف در امت اسلامى مى شدند.
امام(ع) در نهج البلاغه شريف، از اين شيوه ها، سخت انتقاد مى فرمايد و در خطبه هاى فراوان، مانند خطبه 16 و 18 و 88 و نامه 38 و 53 و 54 و 123 و 192 و 233 و مانند آن، اين برداشتها را به شدت، نقد كرده و آن را منشأ نفاق و ضعف و انحطاط معرفى مى فرمايد.

بازرسى و نظارت عالى


اصل بازرسى و نظارت، به عنوان يكى از وظايف حساس و اصلى در هر سازمان و مؤسسه و نهاد و ارگان است كه به وسيله آن مى تواند بر ساختار و عملكرد و برنامه هاى يك مجموعه، نظارت كرد و نقاط قوت و ضعف و اعتدال و يا انحراف آن را فهميد.
در سايه نظارت است كه ميزان موفقيت دستگاهها و ارگانها، ارزيابى و با برنامه ها تطبيق داده مى شود. امروز، در هر دستگاهى، نظارت، به منزله چشم آن دستگاه و مديريت مربوط است.
بازرسى، لازمه نظارت است. براى اينكه بخواهيم نظارت كنيم و ميزان موفقيت را نشان دهيم، به بازرسى نياز است. بازرسى و كنترل و نظارت و مراقبت و حسابرسى و حساب كشى، نشان دهنده صحت و سلامت كارها و پيشرفت امور و ميزان اَعمال عمومى و اصول گرايى در انجام دادن وظيفه و شايستگى و بايستگى مسؤولان ذى ربط است.
براى انجام اين مهم، به برنامه ريزى و سازماندهىِ كار نظارت نياز است.
بازرسان و مسؤولان اين بخش، بايد از شايسته ترين و امانتدارترين و وفادارترين اشخاص نسبت به نظام و رهبرى آن باشند تا با گزارشهاى صحيح و دقيق و سريع، زمينه تصميم گيرى بجا و كارساز را فراهم كرده و از گزارشهاى خلاف واقع و دور از صواب و تأثيرپذيرى و دروغ و خدعه به دور باشند.
بيان اميرالمؤمنين(ع) در اين رابطه، مانند سخنان هميشه آن حضرت، از استوارى و اتقان خاصى برخوردار است و بهترين و آموزنده ترين درسها را در خود دارد.
آن بزرگوار در فرمان به مالك اشتر مى فرمايد:
«ثمّ تفقّد أعمالهم و ابْعَثِ العيونَ من أهل الصدق و الوفاء عليهم ...؛
با فرستادن مأموران مخفى ـ كه اهل صدق و راستى و وفا باشند ـ كارهاى آنان را زير نظر بگير! زيرا بازرسى نهانى در كارشان، آنان را به رعايت امانت و ملاطفت با مردم وادار مى سازد. و با دقت فراوان، مواظب اَعوان و انصار و كارگزاران خود باش و اَعمال ايشان را تحت نظر داشته باش و چنانچه يكى از آنان، دست به خيانتى زدند و مأموران مخفى تو، به طور جمعى آن را تأييد كردند، بايد كه به آن اكتفا كنى و بدون تأخير، خيانتكار را كيفر دهى و به مقدار خيانتى كه انجام داده است او را كيفر نمايى، آنگاه وى را در مقام خوارى و مذلت بنشان و داغ خيانت بر پيشانى او بگذار و طوق رسوايى بر گردنش بيفكن!»
تأكيد ارزشمند امام(ع) بر اعزام بازرسان به دورترين نقاط بلاد اسلامى و كسب خبر از رفتار و كردار كارگزاران و خدمتگزاران مردم و در جريان امور قرار گرفتن رهبر جامعه اسلامى و شايستگى بازرسان مأموران حكومتى و برخورد قاطع با خائنان و فاسدان، همه، درسهاى آموزنده اى است كه امروز نيز ضرورى و بديع مى نمايد.
تعبير رسا و روشن كننده و آموزنده امام(ع) در رابطه با بازرسان و شرايط و ويژگيهاى لازم براى آنان و نيز تعبير به «و ابعثِ العيون»، مى رساند كه در صورت لزوم، اعزام بازرسان از مركز و يا از يك منطقه ديگر، امرى ضرورى است.
جالبتر از اين، فرمان حضرت(ع) به لزوم بازرسى مخفيانه است: «فإنَّ تعاهدك في السرّ لأُمورهم حدوة لهم».
جمله نخست نيز كه امام(ع) مى فرمايد: «ثمّ تفقّد أعمالهم» كاوش و پيگيرى و جست و جو و مراقبت و مانند آن را مى رساند.
نكته ديگر آن است كه واژه «تفقد» در چند بخش از اين فرمان مبارك تكرار شده كه نشان دهنده حوزه هاى مختلف كارى و نظارتى است: نظارت بر دستگاههاى اجرايى و نظارت بر ماليات و دخل و خرج كشور و بودجه عمومى و بيت المال و تأكيد بر توليد و سرمايه گذارى و آبادانى و عمران و نظارت بر بازار و توزيع و مبادلات اقتصادى و تجارتى و صنعتى و رسيدگى به كليه امورِ مربوط به بازرگانان و صنعتگران و كسبه و تجار و خدمات مربوط.

دو نوع بازرسى و رسيدگى


بازرسى، بايد دو نوع باشد: يكى رسيدگى و بررسى حضورى است و ديگرى رسيدگى و بازرسى در دورترين نقاط دنياى اسلام:
و تَفَقَّدْ أُمورَهم بِحَضْرَتِكَ؛ و امور آنان را در حضور خودت بررسى كن!
و في حَواشي بِلادِكَ؛ و امور آنان را كه در شهرهاى ديگر و اطراف كشور اقامت دارند، بررسى كن!

پيگيرى گزارش بازرسان و مأموران ويژه

در نهج البلاغه، موارد فراوانى از پيگيريها و برخوردها و عتابها و خطابها و تذكرها و هشدارها و انذارها و تحذيرها، به چشم مى خورد كه مبناى آن، گزارشهاى رسمى و غير رسمى، يا گزارشهاى ويژه يا بازرسى هاى مخصوص و يا مردمى است.
تعابير زير، نشان دهنده ابعاد اين موضوع است:
1ـ بلَغني عنك، (نامه 43)؛
2ـ فإنَّ عيني بالمغرب كتب إليّ يعلمني أنَّه وجه إلى الموسم، (نامه 33)؛
3ـ بلغني أنَّكَ ابتعت داراً، (نامه 3)؛
4ـ أمّا بعدُ، فإنّ دهاقين أهل بلدك شكوا منك غِلْظَةً و قِسْوَةً و احتقاراً و جفوة، (نامه 19)؛
5ـ و إنّي أُقسم بالله قَسَماً صادقا، لئن بلغني أنّكَ خُنْتَ من في ء المسلمين شيئاً صغيراً أوْ كبيرا، (نامه 20)؛
6ـ أمّا بعد، يابنَ حنيف! فقد بلغني، (نامه 45)؛
7ـ و قد عرفتُ أنَّ معاوية كتب إليكَ يستزلّ لُبَّك، (نامه 44)؛
8ـ امّا بعد، فقد بلغني عنك قول، (نامه 63)؛
9ـ فقد بلغني أنّ رجالاً ممّن قبلك، (نامه 70)؛
10ـ فقد بلغني عنك أمر، (نامه 40)؛
11ـ فقد بلغني موجدتك من تسريح الأشتر إلي عملك، (نامه 34).
تعابير و عناوين و مفاهيم ديگرى نيز در اين رابطه ديده مى شود، مانند «تفقد» و «تحفّط» و «و ابعث العيون» و «تعاهد» و «فان تعاهدك في السّر لأُمورهم».

شرايط و صفات بازرسان


يكى از مسايل و موضوعات مهم در بازرسى، شخصيت و صفات و شرايط بازرسان و صلاحيت و شايستگى و كفايت و درايت آنان در انجام دادن اين امر خطير است. بدون ترديد، براى نظارت بر كليه ارگانها و نهادها و قضات و مديران ارشد و كارگزاران سطوح ميانى و ديوانهاى مختلف و مراكز حساس و اميران و دبيران و ديگر مسؤولان حكومتى، بايد از افراد ذى صلاح و لايق و ريزبين و تيزبين و با شرح صدر و هوشيار و اهل تشخيص و خبره استفاده كرد.
واضح است كه ناظران مربوط، خود، بايد مصونيت داشته باشند و از اصل خودكنترلى و تقوا برخوردار باشند و اسير تمايلات و مطامع نباشند و تحت تأثير جريانهاى فريبنده و لغزنده قرار نگيرند.
در داستان يوسف صديق(ع) مى خوانيم كه فرمود: «اجعلني على خزائن الأرض إنّي حفيظ عليم»[64]
علت اين پيشنهاد و مسؤوليت پذيرى براى امور اقتصادى و خزانه دارى كشور، در طول بيش از پانزده سال فراوانى و قحطى و رفاه مجدد و شرايط بسيار سخت و شكننده دوره هفت ساله قحطى و خشكسالى و دوره فراوانى، شايستگى و كفايت علمى و عملى و امانت و حفظ و نگهدارى و نگاهبانى و دانايى لازم براى انجام دادن مسؤوليت و تأمين عدالت و قدرت لازم براى كار و برنامه ريزى و مديريت و توانايى براى انجام دادن وظايف است.
در نهج البلاغه چنان كه گذشت، امام(ع) مى فرمايد:
«و ابعث العيون من أهل الصدق و الوفاء عليهم؛ بازرسانى را بر آنان اعزام كن كه اهل راستى و وفادار باشند.»
و در همان نامه باز مى فرمايد:
«فاستعملهم اختباراً و لا تستعملهم محاباة و أثرة؛ آنان را بر اساس خبرويت و شايستگى به كار بگمار و از روى روابط و امتيازهاى نابجا، آنان را به كار نگير!»

حفاظت اطلاعات و حفاظت كارگزاران


يكى از مسايل بسيار مهم و حساس و كارساز، حفاظت از كارگزاران و مديران و پرسنل و مجموعه نيروها و كادرهاى مديريتى و حكومتى و كاركنان دستگاههاى گوناگون قضايى، حقوقى، ادارى، اجرايى، قانونگذارى، نيروهاى مسلح، نيروهاى امنيتى، و نظارت و بازرسى و كنترل و مراقبت بر اَعمال آنان و پيشگيرى از انحراف و رخنه فساد و آلودگى و برخورد با مفاسد و آلودگيها و برقرارى محيط كارى و ادارى و روابط سالم در درون سيستم حكومت و ارتباط سالم با مردم است.
اين موضوعِ بسيار جالب و آموزنده و حساس و سرنوشت ساز، در ابعاد گوناگون و حفظ و حراست و مراقبت در برابر نفوذ، وابستگى، سوء استفاده، اختلاس و ارتشا، فساد و سوء استفاده از مال و ثروت و قدرت، از چشمِ تيزبين و ژرف نگر اميرالمؤمنين على(ع) هرگز مخفى نمانده است و ايشان، بر آن تأكيدى بليغ و آموزنده دارند.
البته، در اين رابطه، هرچه به هرم قدرت نزديكتر مى شويم و مسؤوليتها، سنگين تر و امكان دسترسى مردم محدودتر مى شود، خطرپذيرى، بيشتر و امكان مقابله و يا افشاى آن، ناچيزتر و گاه خطرناكتر خواهد شد، لذا امام(ع) فرمان مى دهد:
«و تحفّظ من الأعوانِ! فإنْ أحدٌ منهم بسط يده إلى خيانةٍ اجتمعتْ بها عليه عندك أخبارُ عيونك اكتفيتَ بذلك شاهداً ...؛[65]
اعوان و انصار خود را به طور دقيق كنترل كن و آنان را زير نظر بگير! و اگر يكى از آنان، دست به خيانت زد و بازرسان سرّى تو، بر آن اتفاق نظر داشتند، به همين مقدار بسنده كن و او را زير تازيانه كيفر بگير و به مقدار خيانتى كه انجام داده، او را كيفر نما! سپس او را در مقام خوارى و ذلت بنشان و داغ خيانت را بر او نِهْ و قلّاده ننگ و عار بر گردنش بيفكن!»
سلامت دستگاه حكومت و سلامت جامعه، ايجاب مى كند كه همواره، حاكم، نسبت به كارگزاران، بويژه مديران ارشد و اطرافيان و نزديكان، با چشم بينا و بصيرت، نظارت كند و از بازرسان ويژه و چشمهاى پاك و امين، در كنترل و نظارت بر كارها استفاده كند تا عناصر مسأله دار و يا قدرتمند و نزديكان و اطرافيان حاكم، اجازه سوء استفاده و برقرارى روابط بر ضوابط را پيدا نكنند و فساد، از بالا به سوى جامعه سرازير نشود. در واقع، در فرهنگ سياسى اسلام، كارگزاران نظام اسلامى، با بالا رفتن از پله هاى قدرت، بايد نظارت پذيرى بيشترى داشته باشند.
آنچه موجب طرح اين موضوع شده، جمله بسيار جالب «و تحفّظ من الاعوان» است، كه مفهوم حفاظت ـ اطلاعات و حفاظت پرسنلى را تداعى مى كند، گرچه بيشتر به مفهوم دوم است و لكن اين دو مسأله چون بسيار به هم نزديك و مرتبط هستند، مطرح شد.
البته، عناوين ديگرى كه در اين فرمان پربركت و ارزشمند و گرانسنگ، به كار رفته نيز گويا و قابل توجه است.
جالب اين است كه در روايتى از امام رضا(ع)، نقل شده كه هرگاه پيامبر(ص) سپاه را به مأموريت اعزام مى كرد، برخى از افراد قابل اعتماد و مورد وثوق را به عنوان بازرس ويژه و مأموران مخفى، به همراه ايشان مى فرستاد تا ناظر و مراقب اَعمال و رفتار آنان باشند (مأموران حفاظت ـ اطلاعات ارتش):
«كان رسول الله(ص) إذا وجه جيشاً بَعَثَ معه من ثِقاتِهِ مَنْ يتجسّس له خبرَه؛
سيره و روش رسول اكرم(ص) اين بود كه چون سپاهى را اعزام مى كرد، برخى از افراد موثَّق و مورد اعتماد خود را بر آنان مى گماشت تا رفتار و عملكردشان را زير نظر داشته باشند و به او گزارش كنند.»
در سيره اميرالمؤمنين(ع) به نمونه هايى برخورد مى شود كه بسيار جالب و آموزنده است و نشان مى دهد كه امام(ع) در دوران حكومت و مديريت و فرماندهى خود، نسبت به كارگزاران و اَعمال آنان، بسيار دقيق بوده و هوشيارانه عمل مى كرد و بر اعمال آنان نظارت و مراقبت مى كرد.
مالك بن كعب ارحبى، فرماندار عين التمر بود. حضرت طى فرمانى به او نوشت:
«أمّا بعد، فاستخلف على عملك و اخْرُجْ في طائفةٍ من أصحابك حتّى تمرَّ بأرضِ كورة السواد فتسأل عن عمّالي و تنظر في سيرتهم ...؛
در حوزه مأموريت خود، كسى را به عنوان جانشين بگذار و با گروهى از يارانت بيرون برو تا وارد عراق شوى و در باره كارگزاران و كاركنان و عمّال من، از دجله تا منطقه غديب، پرسش و تحقيق كنى و بر اَعمال و سيره آنان، نظارت و بازرسى كنى.»[66]
قابل ذكر است كه اين حفاظت، در رابطه با تلاش دشمنان براى نفوذ در افراد و مسؤولان كشورى و ... نيز هست؛ چون، رابطه و نزديكى مسؤولان با دشمنان يا جاسوسان آنان، خطرى بزرگ براى يك نظام است. فرمان اسلام براى دورى از دشمنان اسلام ـ كه به صورتهاى گوناگون، در قرآن و ... آمده ـ نشان از اهميت اين موضوع دارد.

نظارت عمومى

دو وظيفه بسيار مقدس و مهم و كارساز امر به معروف و نهى از منكر در معارف اسلامى و سيره علوى(ع)، به صورت روشن و گسترده، مورد توجه و عنايت قرار گرفته و بر رعايت آن دو تأكيد شده است.
جايگاه و اهميت اين دو مسؤوليتِ سنگينِ الهى و انسانى، آن قدر بالا است و نقش آن در تحكيم نظام اسلامى و مقابله با دشمنان و تقويت و انسجام درونى جامعه و تضعيف نقشه هاى شيطانى دشمنان، تا بدان حد بالا و رفيع است، كه احدى در ترك آن دو معذور نيست و بهانه و سهل انگارى و فرار از مسؤوليت و يا ضعف و عجز و جهل، نمى توانند مانع انجام وظيفه شوند، بلكه در صورت لزوم، بايد شرايط و مقدمات انجام وظيفه را فراهم كرد.
وظيفه سنگين امر به معروف و نهى از منكر، در حقيقت، بحث نظارت به مفهوم عام و فراگير كلمه است و در حوزه حكومت و مردم، قابل پيگيرى است.
انجام دادن اين دو وظيفه مقدس، هم در درون سيستم ادارى و قضايى حكومت، به صورت يك اصل فراگير، قابل توجه و داراى بازدهى و بهره دهى فراوان و آثار و بركات بى شمار اجرايى و كارى است و هم در رابطه متقابل دولت با مردم و مردم با دولت، به معناى عام كلمه.
در زمان رسول اكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) اشخاصِ امين و خبره و بصير و ثقه و قابل اعتماد و خبره، براى كارهاى گوناگون منصوب مى شدند و از آنان خواسته مى شد تا در بخشهاى مختلفِ روابط اجتماعى، حاضر و ناظر و امين و رابط و چشم حكومت باشند و مسايل گوناگون را به حكومت و يا مردم منتقل كنند و پل ارتباطى ميان مسؤولان جامعه و مردم باشند.
نقش عيون و عريف و نقيب و عوامل بازار و مأموران حسبه و محتسب، در صدر اسلام و تاريخ اسلام و دوران خلفا، به اين مبناى عميق و ريشه دار اسلامى برمى گردد. اداره و يا نهاد حسبه و نيز بحث آمرين به معروف و ناهيان از منكر و نيز بحث نظارت عمومى و نظارت بر صحت جريان امور و بحث تعزير و تأديب و تعزيرات حكومتى، از همين مفهوم بلند نشأت گرفته است.
ابعاد و حوزه گسترده اين دو وظيفه خطير، در فرهنگ و نظام و ميراث گرانبهاى علوى(ع) از جايگاهى بس بلند و مكانى بس ارزشمند برخوردار است.
نكته جالب و برازنده، حضور و اِشراف و نظارت انسانى عادل و عدالت خواه و عدالت پرور، به عنوان سكّاندار نظام اسلامى و حامى عدالت و پشتوانه حق و عدل، در جامعه اسلامى است كه در مقايسه با نظامهاى ديگر، نقطه عطف است.
در مرتبه بعد، سازماندهىِ امر نظارت و بكارگيرى عناصر كارآمد و عيون و انسانهاى بصير و خبير و ثقه و امين و تيزبين در امر نظارت و بازرسى و پيگيرى كارهاست كه خود، برگ زرّين ديگرى در امر نظارت و مراقبت و برخورد با فساد در جامعه اسلامى است.
بسيارى از وظايف مربوط به شهرداريها، اصناف، امور بهداشتى، پزشكى، امور مربوط به تغذيه مردم، امور مربوط به نظم و انضباط و راهنمايى و رانندگى، امور مربوط به نيروى انتظامى و دادگاههاى امور صنفى، مسايل مربوط به تخلفات ادارى، مسايل مربوط به تبليغات و رسانه ها و مطبوعات، مسايل مربوط به بهداشت محيط و محيط زيست، مسايل مربوط به رسيدگى و نظارت بر امور كارگزاران و عمّال حكومتى، مسايل مربوط به استاندارد كردن كالاها و خدمات، مسايل ساختمانى، امور مربوط به راهها و عمران شهرى و روستايى و عشايرى، امور مربوط به كنترل قيمتها، كيفيت كالاها و خدمات، ديوان مظالم و ديوان عدليه ... همه، موضوعات و مسايلى است كه در سيره و سنّت اسلامى و محمدى(ص) و فرهنگ علوى(ع) براى آن تدابير لازم پيش بينى و سياستگذارى شده و دستورهاى روشنى در اين رابطه به ما رسيده و علما، كتابهاى مستقل و يا فصلهايى از مباحث خود را به اين امور اختصاص داده اند. ما چند مورد را در اينجا ذكر مى كنيم.
1ـ در تاريخ آمده كه رسول اكرم(ص) قبل از هجرت و در جريان بيعت عقبه، هنگامى كه انصار با آن حضرت بيعت كردند، براى هر طايفه اى، يك يا دو نفر را از خودشان، به عنوان «نقيب» منصوب كرد تا محور و ناظر و هماهنگ كننده امور هر طايفه اى باشند.
2ـ در سال ششم هجرى، در مدينه منوره، براى هر ده نفر از ارتشيان، يك نفر را به عنوان عريف، معين فرمود تا به وسيله آنان، اوضاع و احوال را تحت نظر داشته و رسيدگى كند.
3ـ على(ع) نيز به پيروى از سيره رسول اكرم(ص) در طول دوران حكومت خود، عريفانى منصوب و اموال و عطايا را به وسيله آنان تقسيم كرد. قهراً به كمك آنان، اوضاع و احوال را كنترل و هدايت و هماهنگ كرده و در صورت لزوم، به وسيله آنان، مجرمان را تنبيه مى كرد.
4ـ على(ع) هر روز، در بازارهاى كوفه مى گشت و امر به معروف مى كرد و شخصاً، به اوضاع رسيدگى مى فرمود.
5ـ على(ع) در شهرها، به وسيله عيون و جاسوسان مخفى و مورد اعتماد خود، كارمندان را به شدت مراقبت مى كرد و به فرماندارانش نيز به كارگيرى عيون را گوشزد مى كرد.
6ـ على(ع) فرمان داد تا مسؤول و عامل بازار اهواز را كه خيانت كرده بود، با اعمال شاقه زندانى كنند و چون حضرت مشاهده كرد كه جمعى، در بازار، از محوطه اى كه براى خود داشتند، تجاوز كرده اند، دستور داد جايگاهى كه درست كرده بودند، خراب كنند.
7ـ امام(ع) فرمان داد تا فاضلابهايى كه از پشت بامها و حوضها، در كوچه ها ريخته مى شود و نيز آب كثيف و فاضلابها، از كوچه ها قطع گردد.
8ـ امام(ع) نشستن در معابر عمومى را ممنوع كرد و جايى را كه جوانان و اشخاص هرزه، تجمع مى كردند، فرمان داد تخريب شود.
9ـ آن حضرت بر قيمتها نظارت مى فرمود و دستور داد كه قيمتها كنترل و با محتكران برخورد شود.
10ـ اميرالمؤمنين(ع) براى جلوگيرى از خطرات مخالفان داخلى، مانند طلحه و زبير و خوارج و هواداران بنى اميّه و جاسوسان معاويه ـ كه دايماً مشغول كارشكنى و فتنه گرى و توطئه بودند ـ مراقبت كامل مى فرمود و به قيس بن سعد بن عباده (در مصر) و ديگر عمال و كارگزاران، فرمان داد كه در مورد افراد مشكوك و مظنون، شديداً مراقبت كنند.
اكنون به موضوع ديگرى نيز بايد توجه كرد و آن، موضوع نظارت مردم بر كار حكومت و وظيفه و مسؤوليت مردم در اين رابطه است كه بايد بر اساس اصل «وَ المؤمنون وَ المؤمنات بَعضُهُم أولياء بَعض يأمرون بِالمعروف وَ ينهون عَنِ المُنكر[67]» و نيز اصل ارزشمند «كُلُّكُم راعٍ وَ كُلُّكُم مسؤول عن رعيته» به آن عمل شود.
وظيفه مردم و جامعه در اين رابطه، بسيار حساس و شفاف و ارزشمند است. در فرهنگ علوى(ع) بحث امر به معروف و نهى از منكر و نقد عملكرد حكام و كارگزاران و انتقاد سالم و سازنده و مؤثر و نظارت و پيگيرى امور از سوى مردم، به عنوان يك وظيفه شرعى و يك تكليف الهى، همواره، مورد تأكيد قرار گرفته است و شايد بتوان گفت مباحث مربوط به موضوع امر به معروف و نهى از منكر و نظارت بر امر كارگزاران حكومتى و نصيحت و خيرخواهى و زمامداران جامعه اسلامى، از ويژگى و عنايت خاصى برخوردار است. تا جايى كه در بحث حقوق متقابل حاكم و مردم، به اصل نصيحت و دو طرفه بودن اين اصل، همواره عنايت شده است. پيامبر(ص) فرموده اند:
«ثَلاثٌ لا يغِلّ عَليهِنَّ قَلب إمرء مُسلِم: إخلاصُ العَمَل لله و النَصيحةُ لائِمة المُسلمين و اللُزوم لجَماعَتهِم[68]؛
سه وظيفه است كه قلب انسانِ مسلمان، هرگز، در آن خيانت روا نخواهد داشت: اينكه كارها را براى خدا انجام بدهد؛ اينكه همواره، خيرخواه زمامداران اسلامى باشد؛ اينكه جماعت مسلمانان را هرگز رها نكند.»
على(ع) نيز در خطبه سى و چهارم نهج البلاغه، مردم را داراى حق معرفى مى كند و هم حاكم را و آن گاه، حقوق هر يك را برمى شمارد.

دولت كارآمد

امروز، در جهان، يكى از موضوعات مهم و قابل توجه، بحث كارآيى دولتها و نقش و رسالت آنها در توسعه همه جانبه كشور است.
مديريتهاى مؤثر و كارآمد، سازمانهاى تأثيرگذار و فعال، ساختار ادارى كارآمد و ساختار قضايى و قانونگذار كارآمد، بنگاهها و مراكز علمى و تحقيقاتى تأثيرگذار، از مسايلى است كه سرنوشت ملتها و كشورها را رقم مى زند. شاخصهاى اصلى اين كار را در نيروى انسانى و تشكيلات و ساختار مطلوب و مديران لايق و توانا و بايسته بايد يافت.
براى تحقق چنين ساز و كارهايى، بايد بر كوچك كردن حجم دولتها و ارتقاى كيفيت آنها، بيشتر تأكيد كرد و بايد راه نجات از بوروكراسى ادارى را هموار كرد و اصل را بر رقابت در امور اقتصادى و خدماتى گذاشت و دولتها، به جاى تصدى بيشتر، بايد بر اصل حاكميت و سياستگزارى و مديريت و نظارت تأكيد كنند و دولت توسعه باشند نه توسعه دولت.
به طور قطع، يكى از عوامل عمده ضعف هر دولتى در مبارزه با فساد و پيشگيرى از فساد، ضعف كارآيى و مسؤوليت پذيرى و گسترش و فربه شدن بدون هدف تشكيلات است كه احياناً بدون ضوابط روشن و قوانين و مقررات كارساز و نظارت دقيق و به روز و كارآمد و عدم كفايت و درايت در كارها، موجب نارسايى و نابسامانى و فساد و اتلاف منابع و خسران دولت و ملت خواهد شد.
البته در اين موضوع، مسايل فراوانى مانند مسأله فرهنگ نظام حكومتى و ادارى و ارتقاى فرهنگ حقوقى و حقوق ادارى و رشد مسؤوليت پذيرى دولت و مردم و بالعكس و تركيب و تخصص و تعهد نيروى انسانى و قوانين و مقررات لازم و مناسب و توزيع نيروى انسانى و مديريت صحيح آن و تناسب بين سطوح مختلف نيروى انسانى و تناسب ميان ساختار ادارى و وظايف محوله و اختيارات مربوطه و گردش صحيح اطلاعات در دستگاه حكومتى و تصميم سازى بموقع و تصميم گيرى بموقع و تأمين ابزار و ادوات مورد نياز و نظارت قوى و سالم و سازنده و دهها عنصر كارساز ديگر، بايد مورد توجه جدى قرار گيرد.
از نظر امام(ع) براى داشتن يك دولت كارآمد بايد اصول زير رعايت شود:
1ـ اصل ضابطه گرايى به جاى رابطه گرايى؛
2ـ اصل شايسته سالارى؛
3ـ اصل قانون گرايى؛
4ـ اصل عدالتخواهى و رفع تبعيض؛
5ـ اصل ارتقاى اخلاقى و معنوى؛
6ـ اصل تجربه گرايى؛
7ـ اصل اِعمال حاكميت به جاى تصدى؛
8ـ اصل كفاف و عفاف و قناعت؛
9ـ اصل الگو بودن مديران و رهبران؛
10ـ اصل ساده زيستى و زهد مثبت؛
11ـ اصل مسؤوليت شناسى و مسؤوليت پذيرى؛
12ـ تأكيد بر اصل نظارت و اولويت آن؛
13ـ اصل تشكيلات و نظارت سازمان يافته؛
14ـ شفافيت؛
15ـ خودكنترلى؛
16ـ تقوا محورى و اخلاق محورى؛
17ـ امانتدارى و تكليف گرايى.
در اينجا تأكيد بر اين مطلب ضرورى است كه تحولات يكى دو سده اخير در كشورهاى گوناگون، مانند ژاپن، مديون كارآيى، توانايى، لياقت و كفايت دولتها و حكومتها به عنوان موتور حركت و تحول است و اگر نبودند رهبران باكفايت، هرگز، اين همه رشد و پيشرفت و نوسازى و بازسازى و وحدت و يكپارچگى به وجود نمى آمد.
البته، اين، خود، مديون عوامل فراوان ديگر و نيز پديدآورنده عوامل فراوان ديگر و هماهنگ كننده و نيروبخش و فرهنگ ساز و نهادساز براى يك ملت است. و در حقيقت، دولت و نخبگان سياسى و اجتماعى و فرهنگى و فكرى، سرمايه و موتور حركت، و مردم و جامعه نيز بستر تحول و پيشرفت و رشد و پويايى است.
در همين رابطه، موضوع مبارزه با فساد در دولتهاى مدرن امروزى، يك بخش بسيار مهم و تأثيرگذار بوده و سهل انگارى و بى توجهى و تسامح در اين امر، موجب ضعف، سقوط، انحطاط، تبعيض، بى عدالتى، عدم اعتماد، بدبينى، مهاجرت، اختلافات فاحش طبقاتى، اتلاف منابع، فرار مغزها، فرار سرمايه ها، شورش، فشارهاى روحى و روانى، فقر و محروميت و ... خواهد شد.

مبارزه با فساد، اصلى ثابت براى دولتها

با توجه به آنچه گذشت مبارزه با فساد به عنوان يك اصل جدّى و كليدى، همواره مورد توجه اين قبيل دولتها قرار گرفته و با وضع قوانين و سازماندهى و مديريت و اعمال رويه هاى قضايى، حقوقى و ادارى و فرهنگى و اجتماعى و اخلاقى توانسته اند گامهاى مثبتى در اين باره بر حسب مصالح و سياستها و برنامه ها و اهداف مورد نظر خود بردارند كه فهرست اين نوع اقدامات را مى توان به صورت زير ارائه كرد:
1ـ اصل پيشگيرى و تأكيد بر آن،
2ـ آموزش عمومى براى مبارزه با فساد،
3ـ مبارزه مستقيم و غير مستقيم،
4ـ تأكيد بر حاكميت نظم و انضباط و قانون،
5ـ استفاده از عناصر كارآمد و با مهارت و متخصص در زمينه مبارزه با فساد در سيستم ادارى،
6ـ اصلاح سيستمها و روشها و شفافيت قوانين و مقررات ضد فساد،
7ـ به كارگيرى مديران كارآمد و شايسته،
8ـ تأكيد بر مبانى اخلاقى و تربيتى و اصالتهاى خانوادگى،
9ـ ساده زيستى و سلامت رهبران و الگو بودن مديران،
10ـ عزم و اراده عمومى و جدى براى مبارزه با فساد،
11ـ استاندارد كردن شغلها و كارها و مسؤوليتها،
12ـ حسابرسى و حسابكشى و تأكيد بر دو اصل محاسبه و مراقبه،
13ـ ضرورت مرزبندى كامل و روشن حقوقى و قضايى و ادارى و تشكيلاتى،
14ـ مبارزه با ديوانسالارى و بوروكراسى ادارى و اصلاح ساختار ادارى و تشكيلاتى و كوچك كردن حجم دولت و به جاى رشد و افزايش كمى دولت و دستگاههاى وابسته، تأكيد بر رشد كيفى و افزايش كارآيى،
15ـ گسترش عدالت ادارى و تأمين امنيت شغلى كارمندان و تأمين معيشت و رفاه و آينده كاركنان بخش عمومى،
16ـ برخورد با تخلفات و متخلفان و فساد به صورت فراگير و فراجناحى، به عنوان پديده اى ضد امنيتى كه حاكميت ملى را تهديد مى كند،
17ـ و در نهايت، اساس ارتقاى فرهنگ عمومى و رشد سياسى و اجتماعى و فرهنگى جامعه و مردم و تقويت روح و فرهنگ مبارزه با فساد و آگاهى نسبت به حدود و حقوق اجتماعى افراد و جناحها و اقشار گوناگون جامعه و افزايش مشاركت عمومى و رقابت سالم در جامعه و هوشيارى در برابر تحريف و انحراف و فساد زمامداران و دولتمردان و مديران در كليه سطوح و حضور و اشراف و نظارت و نقد و انتقاد سازنده و نصيحت خيرخواهانه مردم در مقابله با فساد.

پىنوشت ها:
1 ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 92.
2 ـ همان، خطبه 92.
3 ـ همان، خطبه 3.
4 ـ همان، خطبه 131.
5 ـ همان، خطبه 33.
6 ـ همان.
7 ـ همان، خطبه 216.
8 ـ همان، خطبه 131.
9 ـ همان، حكمت 110.
10 ـ همان، نامه 62.
11 ـ همان، خطبه 15.
12 ـ همان، خطبه 126، و نيز ن.ك: نامه 59.
13 ـ همان، حكمت 476.
14 ـ همان، خطبه 216.
15 ـ همان، نامه 53.
16 ـ همان، خطبه 122.
17 ـ همان، خطبه 233.
18 ـ همان، نامه 16.
19 ـ ن.ك: مروج الذهب، ج2، صص 334 ـ 344، و تاريخ سياسى اسلام، ج2، صص 240 ـ 250.
20 ـ ن.ك: نهج البلاغه، خطبه 16.
21 ـ همان، نامه 53.
22 ـ غرر الحكم و درر الكلم.
23 ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 16.
24 ـ همان، خطبه 131.
25 ـ همان، حكمت 110.
26 ـ غرر الحكم و درر الكلم.
27 ـ امام على بن ابى طالب(ع)، ص380.
28 ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 53.
29 ـ همان.
30 ـ غرر الحكم و درر الكلم.
31 ـ همان.
32 ـ نهج البلاغه، حكمت 241.
33 ـ همان، نامه 47.
34 ـ همان، حكمت 221.
35 ـ غررالحكم و دررالكلم.
36 ـ همان.
37 ـ همان.
38 ـ همان.
39 ـ همان.
40 ـ نهج البلاغه، خطبه 126.
41 ـ همان، خطبه 136.
42 ـ همان، نامه 53.
43 ـ همان، نامه 27.
44 ـ همان، نامه 53.
45 ـ همان، خطبه 16.
46 ـ همان، خطبه 6.
47 ـ همان، خطبه 5.
48 ـ همان، خطبه 216.
49 ـ همان، حكمت 347.
50 ـ همان، خطبه 193.
51 ـ همان، خطبه 192.
52 ـ همان، خطبه 216.
53 ـ همان، نامه 40.
54 ـ همان، خطبه 215.
55 ـ همان، نامه 41.
56 ـ همان، نامه 20.
57 ـ همان، نامه 5.
58 ـ همان، نامه 26.
59 ـ به خطبه 154 رجوع شود.
60 ـ همان، خطبه 210.
61 ـ المنار، ج6، ص288.
62 ـ نگاه كن: تاريخ سياسى اسلام (تاريخ خلفا)، ص245 ـ 247؛ از ژرفاى فتنه، ج1، ص600 ـ 609؛ نهج البلاغه، خطبه هاى 18 و 167 و 210 و 169 و 176 و 154 و 147 و 214 و 239 و 233.
63 ـ رجوع شود به خطبه هاى 16 و 17 و 18 و ... .
64 ـ يوسف، آيه 55.
65 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
66 ـ نظارت و بازرسى در اسلام، ص160.
67 ـ توبه، آيه 71.
68 ـ كافى، ج1، ص403.

فصلنامه حكومت اسلامى شماره 17

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo