نمیتواند جانشين او بشود . مثل اينكه كسی عاشق زنی میشود . اگر زن ديگری
به مراتب كاملتر را بياورند و بگويند آقا ! تو خواهان معشوقی با اين
اوصاف هستی ، ما اوصاف بهترش را به تو میدهيم ، چون آن روح به همان زن
[ تعلق خاطر پيدا كرده ] سخت میگويد همان را میخواهم . مجنون همان ليلی
خودش را بر كلوپاترا ترجيح میدهد . يا انسان كه فرزندش را دوست دارد ،
اگر شما برويد بچهای بياوريد هزار درجه به همه صفات بهتر از او ، حاضر
نيست بچه خودش را معاوضه بكند . ولی در اموری كه به اصطلاح مثلی است ،
[ نظر انسان ] جنبه كلی پيدا میكند . مثلا شخصی يك خروار گندم خراسان
میخواهد . يك خروار گندم خراسان فرق نمیكند كه اين يك خروار باشد يا
يك خروار ديگر . يا پارچهای كه شما میخريد ، فرق نمیكند كه اين دومترش
باشد يا دومتر ديگرش .
در عين حال قبول است كه اسكناسها چون همه ارزش مساوی دارند ، نو و
كهنهاش ، و شمارههای مختلفش هيچ فرقی نمیكند . ولی شما چطور میگوئيد كه
[ در مورد اسكناس ] هيچ فرقی نيست بين امانت و غير امانت ؟ ! من از
شما سؤال میكنم : اگر شما هزار تومان به يك نفر امانت داديد و اين هزار
تومان بدون تقصير گم شد يا سوخت ، آيا شما عقلا حق داريد هزار تومان را
از او بگيريد يا نه ؟
- نبايد بگيريم .
حالا اگر در اين پول تصرف كرده باشد يعنی هزار تومان شما را خودش
برداشته و به جای آن ، پول ديگری آمده باشد و بلكه
|