ماليت ندارد تا لازم آيد كه معامله بر روی آن صحيح نباشد ، بلكه مراد ما
اين است كه مثلا گندم در ذمه ، گندم بالقوه است ( استعداد در اينجا
استعداد اقتصادی است نه استعداد طبيعی ) و البته گندم بالقوه ارزش دارد
ولی ارزش آن معادل با ارزش گندم بالفعل نيست ) ( 1 ) .
و بر همين اساس است فرق بين معامله نقد و نسيئه . شك نيست كه "
للاجل قسط من الثمن " يك اصل صحيح اقتصادی است . ( 2 ) میتوان گفت
قرض هم يك نوع معامله نسيئه ( 3 ) است ، با اين تفاوت كه اصطلاحا
نسيئه در جائی گفته میشود كه ثمن و مثمن از يك جنس نباشد و در قرض ثمن
و مثمن از يك جنس است . در هر حال چون ارزش مال بالقوه كمتر از ارزش
مال بالفعل است اخذ فضل در اينجا عين عدل است و اگر بگوئيم اخذ فضل
جايز نيست ظلم كردهايم زيرا فضل را در طرف قرض گيرنده قرار دادهايم ،
و واضح است هر چه مدت قرض بيشتر باشد ، استعداد مال فی الذمه برای
بالفعل شدن ابعد به فعليت است و ارزش آن كمتر خواهد بود . ( اين بيان
در صورتی است كه حقيقت قرض را تمليك مال فی اليد به مال فی الذمه
بدانيم ) .
پاورقی :
1 - ارزش خود گندم مساوی است ، تفاوت در مولد بودن است .
2 - بعدا خواهيم گفت يكی از دروغهای اقتصادی اصل : للاجل قسط من الثمن
است .
متأسفانه با اينكه حرمت ربا در اسلام مبتنی بر انكار ارزش دادن مدت
است ، فقهاء ما علت حرمت ربا النسيئه را در مثل به مثل ، به اين اصل
دروغين قرار دادهاند . رجوع شود به يادداشتها نمره . 68
3 - قرض معاوضه و معامله نيست . صحت معامله نسيه از آن جهت است كه
استثمار از مال در ذمه غير نيست .