ديگچه‏ای هم داخل آن گذاشت . همسايه گفت اين چيست ؟ گفت ديگ شما
زائيده است . خيلی خوشحال شد كه عجب همسايه احمقی گير آورديم . برای‏
بار دوم ديگی از او قرض گرفته . اين دفعه كه همسايه آن را طلب كرد ،
گفت مرده . همسايه گفت ديگ كه نمی‏ميرد . گفت آنكه می‏زايد يك روز هم‏
می‏ميرد . زائيدن حق است ولی مردن حق نيست ؟ !
طبيعت قرض و طبيعت وجود اعتباری دادن مثل يك نوع بيمه كردن است ،
مثل يك نوع اخته كردن مال است از نظر سود و زيان دادن . هم بيمه عمر
می‏شود ، هم اخته می‏گردد . به همان دليل كه بيمه تكوينی می‏شود و جلوی مردن‏
و كسر شدنش گرفته می‏شود ، قهرا جلوی انتاج آن هم گرفته شده است . اصلا
وجود اعتباری انتاج ندارد .
پس انسان وقتی كه چيزی را به عنوان را قرض به كسی می‏دهد ، از نظر
حقوقی آن را از اثر انداخته ، از تلف حفظ كرده و به طور كلی از اثر
مثبت و منفی انداخته . اينكه كسی چيزی را قرض بدهد و بعد سود آنچه را
كه در ذمه طرف است بخواهد ، اساسا غلط است . سود ، متعلق به عين است‏
و عين هم متعلق به مقترض است .
با اين بيان ، قهرا از نظر طبيعت حقوقی فرقی نمی‏كند ميان قرض استهلاكی‏
و مصرفی ، و قرض توليدی و استنتاجی . البته از نظر اخلاقی و عاطفی خيلی‏
فرق می‏كند . همان طور كه اجاره گرفتن‏ها از نظر طبيعت حقوقی فرق نمی‏كند
ولی از نظر اخلاقی خيلی فرق می‏كند . انسان خانه‏اش را به يك آمريكائی‏
گردن كلفت پولدار بدهد و از او مال الاجاره بگيرد ، يا به يك بيچاره‏
فقير مستحقی بدهد و