ب - اينكه غرض نقض ربا به بيع است ، چنانكه فخر رازی و ديگران‏
گفته‏اند كه در جاهليت دو نوع ربا بوده است يكی ربا النسيئه و آن اين‏
بوده است كه اگر كسی متاعی را به مدت می‏خريد و در رأس مدت نمی‏توانست‏
ثمن آن را بپردازد ، به طلبكار می‏گفت : زدنی فی الاجل ازيدك فی الثمن .
و ديگر رباء النقد يا ربا الفضل بوده است و آن بيع درهم بدرهمين و نظائر
آن است . و نقض اين است كه اگر متاعی را كه ارزش يك درهم دارد به دو
درهم بفروشد صحيح است . پس چرا فروختن يك درهم به دو درهم صحيح نباشد
؟ و نيز اگر كسی صد من گندم را به صد و پنجاه من گندم بفروشد و صد من‏
نخود را به صد و پنجاه من نخود بفروشد ربا است ولی اگر گندم را به نخود
و نخود را به گندم بفروشد ربا نيست . ( جواب اين نقضها را بعدا بحث‏
می‏كنيم ) .
در هر حال آنچه ما از آيه می‏فهميم اين است كه صرف اكل ربا منشأ قيام‏
خابطانه نيست بلكه اكل ربا با عقيده به اينكه بيع و ربا تفاوتی ندارند
منشأ آن حالت خبيث است .
بيان اين مطلب اين است كه افعال انسان در فكر انسان اثر می‏گذارد مثلا
طبقه‏ای كه به كار نكردن عادت كرده‏اند كم كم چنين فكر می‏كنند كه كار كردن‏
كسر شأن آنها است . همچنين مردم استثمارگر و غاصب حقوق ضعفا عقيده‏
مندند كه خدا خواسته است آنان را عزيز كند و ديگران را ذليل ، و لذا
تجاوزهای ستمگرانه واكل به باطلهای خود را ملاك قرب به خدا می‏پندارند و
هضم حقوق ضعفا را به حساب اينكه خدا آنان را از زمين زده و ذليل كرده‏