( مثل عند البيع را ) مشتری به مالك رد كند . ( اين نوع از بيع اگر صحيح
باشد از اجاره هم كم ارزشتر است ) گوئی حقيقت قرض اين قسم از بيع
است .
ايراد سوم : شما اذعان داريد كه قرض تمليك به عوض است ( نه تمليك
مجانی ) و از طرفی میگوئيد كه اخذ فضل ، ظلم و اكل مال به باطل است .
اگر اين سخن صحيح باشد لازم میآيد كه قرض دهنده بی ربا معروفی و حسنهای
انجام نداده باشد ، ( 2 ) زيرا كه به عقيده شما معادل مال خود را دريافت
كرده است . ولی اگر بپذيريد كه ارزش مال فی الذمه كمتر از مال فی اليد
است صحيح است كه بگوئيد قرض دهنده گذشت كرده است و له حسنة . خلاصه
آنكه بين فلسفه اخلاقی اصطناع معروف كه میگويد ربا گرفتن احسان است و
فلسفه اقتصادی كه میگويد ربا گرفتن ظلم است جمع نمیتوان كرد زيرا اگر
ربا ظلم باشد ترك آن احسان نخواهد بود بلكه عدل خواهد بود . ممكن است
كه از اين ايراد جواب بگوئيد كه قرض دادن حسنه است و ترك آن به اين
است كه قرض ندهد و مالش را نگه دارد ( اجاره دهد يا در تجارت صرف
كند يا انتفاع ديگری ببرد ) ولی اگر قرض داد ربا گرفتن ظلم است .
پاورقی :
2 - اولا ما قبول داريم كه [ ارزش ] مال عينی فی اليد از مال محبوس در
ذمه كه انسان حق مطالبه نداشته باشد ( نه مال فی الذمهای كه در حكم نقد
است ) بيشتر است ولی علت اين تفاوت را مولد بودن مال عينی برای مالك
میدانيم بر خلاف مال محبوس در ذمه غير . حسنه بودن قرض هم به اين است
كه به خود ضرر میزند زيرا مال خود را از سرمايه بودن میاندازد و كاری
میكند كه منافع اين مال به غير تعلق بگيرد ، و اگر بخواهد صاحب مال در
حالی كه مال او به شكل عقيم در آمده و مال غير به شكل مولد ، انتظار
نتيجه داشته باشد ، ظلم و تجاوز اقتصادی است .