چيزی است نظير قياس منصوص العله . الغاء خصوصيت يعنی گاهی در يك
موردی دليلی وارد میشود كه ما اگر خيلی جمود به ظاهر لفظ بكنيم نمیتوانيم
از آن تجاوز كنيم ، اما حتی عرف هم به ما اجازه میدهد كه از ظاهر لفظ
بگذريم . يعنی استدلال ما فلسفه بافی نيست بلكه خود عرف هم ما را تأييد
میكند و میگويد اين جمود است . حالا من مثال اعلايش را ذكر میكنم .
اخباريين ما خيلی معروفند به اينكه جامد بودند . اينها خيلی جمود به
ظاهر لفظ دارند . از جمله جمودهايی كه بر ايشان نقل میكنند و میخندند
البته من در كتابهای خودشان نديدهام . ممكن است بر ايشان ساخته باشند
اين است كه میدانيم مستحب است كه در كفن ميت نوشته شود كه او شهادت
میدهد به وحدانيت خداوند و به رسالت پيغمبر ، و میگويند دليلش اين
است كه حضرت امام جعفر صادق ( ع ) در كفن فرزندشان اسماعيل نوشتند :
« اسماعيل يشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله » . اينها میگويند
در كفن هر كس كه میخواهيم اين جمله را بنويسيم بايد بنويسيم : اسماعيل
يشهد . . . چون حضرت صادق ( ع ) به همين صورت نوشت . میگوئيم حضرت
صادق ( ع ) به همين صورت نوشت . میگوئيم حضرت صادق كه نوشت اسماعيل .
. . چون مرده اسمش اسماعيل بود . حالا اگر مرده اسمش اسماعيل نبود ، باز
ما بايد بنويسيم اسماعيل . . . ؟ !
مثال ديگر اينكه مثلا در نص چنين وارد شده : رجل باع كذا و كذا . از
امام سؤال میكنند حكمش چيست ؟ امام میفرمايد حكمش اين است . آيا در
اينجا ما میتوانيم جمود كنيم بگوئيم در حديث دارد كه مردی چنين كرد ،
اگر زن باشد اين حكم جاری
|