انسان تعلق دارد . مثلا می‏گوييم انسان مالی را سود كرد ، انسان مالی را از
دست داد . يا اگر كسی يك چشمش را از دست بدهد می‏گوييم يك چشم زيان‏
كرده . حداكثر اين است كه در مورد يك عضو اين تعبير به كار برود . ولی‏
در مورد " خود " اصلا معنی ندارد انسان خودش را زيان كند . " زيان‏
كردن " از دست دادن چيزی است چيزی را ، پس دو چيز بايد باشد كه يك‏
چيز يك چيزی را داشته باشد ، بعد همان چيزی را كه دارد از دست بدهد ،
خودش باشد بدون آن چيز . اما اينكه خودش خودش را از دست بدهد يعنی چه‏
؟ يعنی خودش بدون خودش باقی بماند ؟ اين چگونه می‏شود ؟ و نظير اينها
باز هم تعبيراتی پيدا می‏شود .
از اينجا من رسيدم به اين مطلب كه پس معلوم می‏شود كه در انسان حالتی‏
پيدا می‏شود كه خودش از خودش فاصله می‏گيرد . چطور می‏شود انسان خودش از
خودش فاصله بگيرد ؟ اين به اين [ علت ] است كه انسان دو " خود "
پيدا می‏كند : يك خود خيالی و يك خود واقعی ، يعنی غير خود را خود
می‏پندارد . چون غير خود را خود می‏پندارد خودش را با آن غير خود اشتباه‏
می‏كند و آن چيزی را كه غير خود است خود می‏پندارد ، كه برای اين مطلب‏
هميشه آن جمله نهج‏البلاغه در ذهنم می‏آيد كه راجع به افراد ممسك و بخيل‏
است ، همينهايی كه پول‏پرست می‏شوند و به اصطلاح روانشناسان در پول تثبيت‏
می‏شوند يعنی پول برای اينها معبود می‏شود ، خودشان را حاضرند در راه پول‏
خرج كنند ولی پول را حاضر نيستند در راه خودشان خرج كنند . ايشان تعبيری‏
دارند می‏فرمايند : « " عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذی منه هرب و يفوته‏
الغنی الذی اياه طلب ، فيعيش فی الدنيا عيش الفقراء و يحاسب فی الاخره‏
حساب الاغنيا " » (1) . می‏فرمايد من تعجب می‏كنم از اين آدمهای ممسك كه‏
از فقر فرار می‏كنند به سوی غنا ولی در عمل از غنا فرار می‏كنند و خودشان‏
را به دامن فقر می‏اندازند، چرا؟ برای اينكه اصلا فقر و غنا معنايش چيست؟
فقير يعنی آن كه ندارد كه بخورد و بپوشد، و غنی يعنی آن كه دارد كه بخورد
و بپوشد . فرقشان در اين است كه آن می‏خورد و می‏پوشد ، اين نمی‏خورد و
نمی‏پوشد . اگر بنا بشود كه انسان پول را جمع كند كه در آخر نخورد و نپوشد
پس پول را در واقع برای فقر جمع می‏كند نه برای غنا . درست است ، پيش‏
خودش خيال می‏كند يك عمر لباس كهنه

پاورقی :
. 1 نهج‏البلاغه فيض الاسلام ، حكمت . 121