اين باشد نه در آن ؟
- نه ، خاصيت جديد اگر پيدا بشود از مبدا جديد پيدا می‏شود ، يعنی اول‏
بايد يك مبدا خاصيت جديد پيدا بشود تا خاصيت جديد پيدا شود و الا ما
هستيم و مجموع خاصيتهای گذشته ، منتها خاصيتهای كسر و انكسار شده گذشته ،
مثل مجموع سرمايه‏هايی است كه روی همديگر بريزند . اگر ما باشيم و خود
اين سرمايه‏ها ، از آنها چيزی اضافه ديگر پيدا نمی‏شود .
- منظورم در تركيبهای شيميايی است .
همان تركيب شيميايی را می‏گويند همين طور است . می‏گويند در هر تركيب‏
شيميايی كه اثر جديد پيدا می‏شود ناشی از قوه جديد و صورت جديد است .
اصلا تحليل روی همين [ تركيب شيميايی است . ] می‏گويند شما چون از نظر
حسی نگاه می‏كنيد می‏گوييد اكسيژن و هيدروژن با همديگر تركيب شدند ، در
اثر تركيب اينها آب پيدا شد . علم چون به محسوسات نگاه می‏كند بيش از
اين نگاه نمی‏كند . ولی فلسفه اين را اين طور تحليل نمی‏كند ، فلسفه می‏گويد
اينكه اكسيژن با هيدروژن تركيب شد يعنی اينها روی يكديگر اثر گذاشتند ،
با اينكه روی همديگر اثر گذاشتند كار اينها اين است كه مقدمه يك حالت‏
جديد واقع می‏شوند ، يعنی برای ماده قابليتی ايجاد می‏كنند كه يك صورت‏
جديد پيدا بشود ، آن آب كه می‏آيد صورت جديد است و خاصيت جديد هم از
صورت جديد است ، صورت جديد يعنی قوه جديد . نقش تركيب ايندو با
يكديگر فقط اين است كه ماده را آماده می‏كند برای يك قوه جديد . به اين‏
شكل تكامل پيدا می‏شود .
اما اينها از درون خود اين اشيائی كه با يكديگر تركيب شده‏اند
نمی‏خواهند بيرون بروند . اين است كه سنتز غير قابل توجيه می‏شود . البته‏
در تعبير هگل به اين شكل هست - و تعبير درست‏تری هم هست - كه سنتز
عبارت است از سومی كه آندو را در بردارد . می‏گويد : " نهاد برتری ظهور
می‏كند كه اضداد را در يك سنتز برتر آشتی می‏دهد " . اين نشان می‏دهد كه‏
يك قوه جديدی است كه اين دو ضد را با يكديگر آشتی می‏دهد . ولی اغلب‏
اين مقدار را هم توجه ندارند . خيال می‏كنند ايندو كه با