پاورقی : . 1 غرر و درر آمدی ، جأ 4 ص . 340
میپوشد برای اينكه يك وقتی خدای نكرده لباس كهنه نپوشد ، يا يك عمر
نان و پياز میخورد كه يك روزی فقير نشود كه بخواهد نان و پياز بخورد .
اين است كه در دنيا مانند فقرا زندگی میكند ولی در قيامت بايد حساب
اغنيا را پس بدهد . اين برای همين است كه اين انسان خودش را در اين
جور مواقع گم كرده است ، خودش را گم میكند ، نمیداند كه اگر من بايد
برای خودم كار كنم برای خود كار كردن اين نيست . با اينكه انسان [ مجبور
] است كه برای خود كار كند ولی وقتی كه خودش را با غير خود اشتباه
میكند هميشه برای غير خودش كار میكند و خودش خيال میكند كه برای خودش
دارد كار میكند ، و اين فقط روی همين جهت است كه خودش را با غير خودش
اشتباه میكند .
داستان آن مرد نادانی است كه(اين جور مثالها را اغلب به ملا نصرالدين
نسبت میدهند)زنگولهای به پايش بسته بود برای اينكه يك وقت خودش را
گم نكند . يك وقتی خواب بود ، شخصی آن را از پايش باز كرد و به پای
خودش بست . وقتی بيدار شد نگاه كرد ، از طرفی خودش را خودش میبيند ،
و از طرفی ديد كه اين زنگوله يا نخ به پای اوست . گفت اگر تو منی پس
من كی هستم ، اگر من تو هستم پس تو كی هستی(خنده حضار) . در مانده بود
كه اين " من " كجاست ، اين است يا آن . خودش را با او اشتباه میكرد.
بعد ما ديديم كه اين مطلب يك ريشه خيلی عميقی در معارف اسلامی دارد و
آن مساله خود را گم كردن و خود را نيافتن و در مقابل ، خود را باز يافتن
است ، و فلسفه اخلاق اسلامی بر اساس خود واقعی را باز يافتن است ، يعنی
ضد اخلاقها هميشه از خود را گم كردن پيدا میشود و آنچه كه اخلاق و تعالی و
ارزش است از باز يافتن خود پيدا میشود .
علاوه بر اين ، جملهای هست در كلمات حضرت امير كه در نهجالبلاغه نيست
ولی در غرر و درر آمدی هست و آن اين است ( در سيری در نهجالبلاغه نقل
كردهام ) : « " عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلا يطلبها " » (1)
من تعجب دارم از كسی كه اگر يك چيزی گم كند ( مثلا انگشترش را گم كند )
دائما میگردد كه پيدا كند ، خودش را گم كرده چرا نمیرود خودش را پيدا
كند ؟
پاورقی : . 1 غرر و درر آمدی ، جأ 4 ص . 340 |