است ديگری معلول . ولی اين بحث بيشتر روی امور همزمان می‏آيد . اين به‏
تعبير ديگر اصل وابستگی اشيا است . اصل وابستگی - كه در آن فلسفه‏های‏
تاريخ گذشته خوانديم - با مساله تاثير متقابل كمی فرق دارد ، يعنی‏
وابستگی يك معنای معقولتری است . چطور ؟ يك وقت ما می‏گوييم كه تمام‏
اجزا اين عالم با هر ابعادی كه دارد به يك نوعی به يكديگر وابسته هستند
كه نبود يك جز مساوی از هم پاشيدن همه عالم است . اين معنی وابستگی‏
است . يك وقت مدعی می‏شويم كه اين عالم با همه ابعادی كه دارد هر يك‏
جز در هر جای عالم واقعا روی يك جز ديگر در جای ديگر عالم اثر می‏گذارد .
اين نامعقول است ، چرا ؟ برای اينكه دو امر مادی اگر بخواهند روی همديگر
اثر بگذارند تا ارتباط مادی ميانشان برقرار نشود نمی‏توانند اثر بگذارند ،
يعنی اثر گذاشتن اين جز يك نوع عمل روی آن جز است ، يك جريان روی آن‏
است . جريان خودش زمان می‏خواهد . فرض كنيد اين می‏خواهد موجی ايجاد كند
كه در آن اثر بگذارد كه خودش زمان می‏خواهد و سريعترين حركتی كه علم در
طبيعت می‏شناسد همان حركت نور است كه مثلا در هر ثانيه سيصدهزار كيلومتر
[ مسافت طی می‏كند . ] اشيا با يكديگر آنقدر فاصله دارند كه می‏گويند بعضی‏
از ستارگان با زمين ما پنجاه ميليون سال نوری فاصله دارند . اگر زمين‏
بخواهد روی آنها اثر بگذارد يعنی يك موجی كه در زمين پيدا می‏شود روی آن‏
دورترين كهكشان بخواهد اثر بگذارد اين موج امروز پنجاه ميليون سال بعد به‏
آنجا می‏رسد كه آن وقت زمينی وجود ندارد . اين است كه به آن شكلی كه‏
واقعا روی همديگر اثر بگذارند [ نمی‏توان گفت . ]
اثرشان همزمان نيست .
نه ، اثر روی همديگر ، كه حالا چون اين روی آن اثر می‏گذارد آن هم روی‏
همين حتما اثر بگذارد ، اين را نمی‏شود گفت .