محرك نمی‏خواهد ، ولی يك شی خودش محرك خودش باشد . آنجا هم باز
می‏گويند يك شی می‏تواند خودش محرك خودش باشد اما يك شی مركب ، يعنی‏
يك شيئی كه دارای دو حيثيت و دو خصوصيت است ، از يك خصوصيت دهنده‏
حركت باشد و از يك خصوصيت ديگر گيرنده ، و الا آنجا كه پای دهندگی و
گيرندگی در كار باشد محال است كه يك شی از حيثيت واحد ، هم دهنده باشد
و هم گيرنده ، كه مساوی با اين است كه يك شی در آن واحد هم واجد چيزی‏
باشد ، از آن جهت كه دهنده است ، و هم فاقد آن چيز باشد از آن جهت كه‏
گيرنده است ، يعنی شی از آن جهت كه گيرنده و قابل چيزی است بايد فاقد
آن باشد تا بگيرد و از آن جهت كه دهنده آن چيز است بايد به نحوی واجد
آن باشد تا آن را بدهد . بنابراين يك شی مركب از دو حيث می‏تواند هم‏
دهنده باشد هم گيرنده . مثال می‏زنند كه يك طبيب می‏تواند خود معالجه‏
كننده خود باشد ، يعنی هم خود معالج باشد و هم خود متعالج باشد ، اما اين‏
از دو جنبه است ، طبيب از جنبه نفس و روح و علم خودش معالج است و از
جنبه بدن خودش متعالج . اين دو حيثيت مختلف است ، و الا عينا از همان‏
حيثيتی كه معالج است نمی‏تواند متعالج باشد .
بعد كه اين بحث را طرح كردند می‏گويند پس در طبيعت ، يك شی می‏تواند
در آن واحد هم محرك باشد هم متحرك(نه به آن معنا كه شی متحرك باشد
محرك نداشته باشد)اما از دو جهت و دو حيثيت . بعد بحث ديگری طرح‏
می‏شود كه اگر شيئی در طبيعت محرك باشد خود محرك هم بايد متحرك باشد ،
يعنی نمی‏شود شی در طبيعت باشد و محرك غير متحرك باشد ، يعنی بحث روی‏
محرك می‏آيد كه خود محرك كه محرك اين متحرك است ثابت است يا متحرك‏
؟ از ايندو نمی‏تواند بيرون باشد . بعد ثابت می‏كنند كه هر محركی همين قدر
كه وابسته به طبيعت و ماده باشد در عين حال متحرك هم بايد باشد ، يعنی‏
باز خودش نياز به محرك ديگری دارد . در نهايت امر همه محركها بايد
منتهی بشود به محرك غير متحرك . اينجاست كه می‏گويند طبيعت در حركت‏
خودش بالاخره نيازمند به يك نيروی محرك غير متحرك است . اين را من به‏
طور اجمال و سربسته و خلاصه گفتم برای اينكه رابطه اين مساله را با آنجا
كه در فلسفه ما ارتباط پيدا می‏كند درك كنيد .