يعنی ثبوت ذات و موجود يعنی ثابت الذات ) . )
آنچه آنها به نام تعريف وجود ذكر كردهاند ، شرح لفظ و شرح اسم است ،
يعنی لفظی بجای لفظی ديگر بكار رفته است . مثل اينست كه در مقام تعريف
" ماكيان " بگوييم : " مرغ خانگی " . بديهی است كه ما ماهيت آن
حيوان را تعريف نكردهايم ، فقط با استفاده از آشنايی مخاطب به اينكه
لفظ مرغ خانگی ، اسم آن حيوان معهود است لفظ " ماكيان " را تفسير
كردهايم ، بسيار تفاوت است ميان تفسير لفظ و تعريف معنی .
در منطق ثابت شده است كه تعريف واقعی دو نوع است : " حد " و "
رسم " .
تعريف " حدی " عبارت است از تحليل و تجزيه ماهيت شیء . اينگونه
تعريف در جايی ميسر است كه ماهيت شیء مركب باشد از دو جزء ، و هم در
منطق ثابت شده كه تركيبات ماهوی ، بر خلاف تركيبات خارجی ، همواره دو
جزء است كه يكی اعم از مفهوم مورد تعريف است و " جنس " ناميده
میشود و يكی ديگر مساوی با آن است كه " فصل " نام دارد . علی هذا اگر
مفهومی بسيط باشد قابل تعريف " حد " ی نيست و اگر مفهومی به نحوی
باشد كه اعم از او قابل تصور نيست باز هم قابل تعريف " حد " ی نيست
. از همين جا معلوم میشود كه چرا مفهوم وجود و موجود را نمیشود تعريف
كرد ، اين مفاهيم بسيطند و بعلاوه مفهومی اعم از مفهوم وجود و موجود
نمیتوان پيدا كرد كه جنس اين مفهوم باشد .
و اما اينكه مفهوم وجود قابل تعريف " رسم " ی نيست ، بدان جهت
است كه تعريف رسمی يا تعريف به رسم ، آن است كه شیء به آثار و لوازم
شناخته شدهاش شناسانده شود . ممكن است ماهيت چيزی را نشناسيم ولی آثار
و لوازمش را بشناسيم . مثلا ماهيت برق را نمیشناسيم ولی لوازم آنرا كه
روشنايی و حرارت و حركت است میشناسيم .
|