است ، ذات ذهنی غير از ذات خارجی است ، وجود در ذهن عارضی است و در
خارج عين ذات ، عدم در ذهن عارض هويت است و در خارج عارض و معروضی‏
از اين لحاظ نيست . اين اشتباه از قياس خارج به ذهن پيدا می‏شود . بار
ديگر ثابت شد كه : ما تا ذهن را نشناسيم نمی‏توانيم فلسفه داشته باشيم .
به هر حال دانستيم كه نظريه امكان اعاده معدوم مبتنی بر اين فرض است‏
كه ما برای شی‏ء قطع نظر از موجود بودن ، هويت و تشخصی قائل شويم و معدوم‏
شدن را به منزله زوال حالتی عرضی از شی‏ء بدانيم كه هويت و واقعيت آن‏
شی‏ء را از بين نمی‏برد . گمان نمی‏رود كه هيچ حكيمی كه تا حدی حقايق شناس‏
باشد نظريه سخيف امكان اعاده معدوم را بپذيرد ، تنها كسانی از امكان اين‏
موضوع بحث می‏كنند كه از مسائل حكمی جز الفاظ و كلمات چيزی نمی‏دانند .
ما چه بنا را بر اصالت وجود بگذاريم و چه بر اصالت ماهيت نمی‏توانيم‏
اين نظريه را بپذيريم . زيرا حتی بنابر اصالت ماهيت نيز " ماهيت "
قطع نظر از وجود و حيثيت مكتسبه از فاعل ، شخصيت و هويتی ندارد ، تنها
در مرتبه اتصاف ماهيت به موجوديت است كه ماهيت دارای تشخص و هويت‏
و هذيت و " او بودن " می‏شود ( 1 ) .

پاورقی :
1 - قائل به اصالت ماهيت نيز برای ماهيت ، ذاتی مجزا از وجود و عدم‏
در خارج قائل نيست يعنی قائل نيست كه ذات واحد و متعينی گاهی در خارج‏
معروض وجود واقع می‏شود و گاهی معروض عدم ، بلكه مدعی است كه ماهيت ،
قطع نظر از وجود و مرتبه موجوديت در خارج ذاتی و خوديتی ندارد زيرا در
غير اين صورت قول به " ماهيت منفكه عن الوجودين " لازم می‏آيد . قائل‏
به اصالت ماهيت نيز تنها در ذهن ماهيت را ذاتی منفك از وجود و عدم‏
می‏داند ، آنهم نه در حاق ذهن بلكه " بتحليل من العقل " و به تحقيق‏
دقيقی كه ما در حاشيه شرح منظومه كرده‏ايم . اين انفكاك هم بين ماهيت و
مفهوم وجود و عدم است ، نه واقعيت وجود - مراجعه شود - و از همين جا
است كه برهان معروف و متين اصالت >