پاورقی : > نيز در حد اعلی است بلكه تا اندازهای بر عكس است . زيرا ظهور هر شیء برای ما ، بستگی دارد به قوای ادراكی ما و طرز ساختمان اين قوا . قوای حسی ما طوری ساخته شده كه فقط قادر است موجودات مقيد و محدود و دارای ضد و مثل را ادراك نمايد و در خود منعكس كند . حواس ما از آن جهت رنگها و شكلها و آوازها و غير اينها را ادراك میكند كه اين موجودات محدودند . مثلا ما از آن جهت سفيدی را ادراك میكنيم كه در يك جا هست و در يك جا نيست ، در يك زمان هست و در زمان ديگر نيست . اگر همه جا همه وقت سفيد میبود ما هرگز سفيدی را نمیشناختيم و مفهومی از سفيدی در ذهن خويش نداشتيم . ما از آن جهت به وجود نور پی میبريم كه گاهی هست و گاهی نيست ، در جايی هست و در جايی نيست . اگر سايه و ظلمت نبود نور هم شناخته نمیشد . اگر جهان هميشه و همه جا به يك منوال روشن بود ما هرگز متوجه وجود " نور " يعنی همان چيزی كه در پرتو او همه چيز ديگر را میبينيم نمیشديم .
اگر خورشيد بر يك حال بودی |
شعاع او به يك منوال بودی |
ندانستی كسی كاين پرتو اوست |
نبودی هيچ فرق از مغز تا پوست |
جهان ، جمله فروغ نور حق دان |
حق اندر وی ز پيدايی است پنهان |
چو نور حق ندارد نقل و تحويل |
نيايد اندر او تغيير و تبديل |
همچنين است آوازها ، اگر هميشه يك آواز را به يك نحو میشنيديم ، هرگز آن را نمیشنيديم آری : تعرف الاشياء باضدادها . اكنون كه اين سه مقدمه معلوم شد ، میگوييم ذات حق كه صرف الوجود و فعليت محضه است و هيچ جنبه عدم و قوه در او نيست ، از نظر ظهور برای خود عين ظهور است . هيچ جنبه بطون و خفايی در او نيست ، و اما از نظر ظهور برای ما چنين نيست ، همان كمال ظهورش منشأ خفا و بطون برای ماست . چون او وجود نامحدود است و همه جا و همه وقت و با همه چيز هست و هيچ چيزی و هيچ جايی و هيچ زمانی از او خالی نيست ، برای حواس ما و قوای ادراكی ما كه محدودند قابل ظهور نيست . كمال ظهور ذات حق و لا نهايی وجودش ، سبب خفای از ما است . اينست معنی اين جمله كه میگويند : " ذات حق از شدت ظهور در خفاست " و اينست معنی سخن حكما كه میگويند : " جهت ظهور >