مقدمه سوم :
هنگامی كه به مفاد قضايای بسيطه تو چه میكنيم میبينيم كه محمول ، وجود مطلق است مانند اينكه میگوئيم : " انسان هست " ، و هنگامی كه به مفاد قضايای مركبه توجه میكنيم میبينيم مثل اين است كه محمول ، وجود مقيد است مانند اينكه میگوئيم : انسان كاتب است " ، كانه گفتهايم : " انسان ، هست كاتب " پس فرق است بين اينكه بگوئيم : " انسان هست " و يا اينكه بگوئيم : " انسان ، هست كاتب " ، در هر دو مورد " هستی " را محمول قرار دادهايم ، لكن در يك مورد هستی مطلق را محمول قرار دادهايم و در مورد ديگر ، هستی مقيد را ، گر چه از نظر ديگر میتوان گفت كه در قسم دوم ، اساسا محمول ، " وجود " نيست بلكه محمول همان " كاتب " است و وجود فقط " رابط " قرار گرفته است . و به هر حال جای اين بحث در اينجا نيست . پس از ذكر اين مقدمات ، معنی آنچه در تعريف وجود مطلق و وجود مقيد و عدم مطلق و عدم مقيد گفته شد روشن میگردد . و ضمنا واضح است كه اين