پاورقی : 1 - حكماء و متكلمين با اينكه هر دو بر حسب ظاهر متكی به دلايل عقلی هستند در واقع دو مسلك و دو مشرب متفاوت دارند . آنچه معمول و مشهور است اين است كه متكلمين در مسائل الهيات استدلالات عقلی را با تطبيق به مبانی دينی به كار میبرند ، يعنی با توجه به انطباق با اصول و مبانی دينی است كه به براهين عقلی اعتماد میكنند ، بر خلاف حكماء كه مبانی دينی را در استدلالات خود دخالت نمیدهند و در مسائل الهيات همانطور سلوك میكنند كه در مسائل طبيعيات و رياضيات سلوك میكنند . البته اين يك تعريف و توصيف مشهوری است كه در مورد حكماء و متكلمين ( و اختلاف روش آنها در مسائل عقلی و دينی ) میشود ولی تعبير صحيح و تعريف و توصيف واقعی اين است كه بگوئيم متكلمين كسانی هستند كه نه در استدلالات عقلی متد و روش صحيحی دارند و نه در استخراج معارف از اصول و مبانی دينی ، بدون آنكه كليد فهم مسائل عقلی در دستشان باشد وارد مباحث عقلی میشوند و در برخورد با مسائل دينی نيز طرز تفكری سطحی و عاميانه دارند ، در هر دو مورد سطحی فكر میكنند بر خلاف حكماء كه در هر دو مورد عميقتر فكر میكنند . البته در ميان متكلمين و كسانی كه در علم كلام كتاب نوشتهاند محققين زبردستی هم وجود دارند ولی راه و روش آنها از راه و روش حكماء دور نيست و " لاطائلات " متكلمين را به دور افكندهاند و در حقيقت بيش از آن حد كه متكلم باشند ، حكيمند .