كه اين تعريف برای صدق و كذب يك تعريف سطحی است كه از قضايای سطحی‏
عرفی گرفته شده است ولی با قضايای منطقی و همچنين با قضايای كلی ساير
علوم جور در نمی‏آيد .
اين اشكال با بيان ديگر و به صورت ديگری در ميان فلاسفه جديد هم آمده‏
است و آنها عدم مطابقت هر يك از علوم رياضی و اقسام طبيعی و حتی تاريخ‏
را به نحو خاصی كه هر كدام مغاير با ديگری است بيان كرده‏اند و چون اين‏
گروه از فلاسفه در مطابقت قضايای تاريخی هم اشكال كرده‏اند پس می‏توان‏
گفت كه بر اساس نظر آنان حتی در بعضی از قضايای خارجيه ( مثل قضايای‏
تاريخی ) نيز اشكال عدم مطابقت موجود است .
بيان نسبتا مفصل اين دسته را از جلد اول كتاب " اصول فلسفه " در
مقدمه‏ای كه برای مقاله چهارم آن كتاب نوشته شده آنجا كه تعريف حقيقت‏
بيان گرديده جستجو كنيد و ما در اينجا از ذكر آن خودداری می‏كنيم . اما
آنچه كه اجمالا می‏توان گفت اين است كه اين فلاسفه جوابی به اشكال فوق‏
الذكر نداده‏اند و اشكالات مربوط به حقيقت و صدق را بنا بر تعريف مزبور
لا ينحل دانسته‏اند و لهذا اساسا آن تعريف را دور انداخته و هر يك از
ايشان مطابق ذوق و سليقه خود تعريفی برای حقيقت ارائه نموده است ( 1 )
.
ولی تعريف مزبور برای حقيقت يك امر قراردادی و اعتباری نيست كه‏
بتوان از آن دست برداشت ، آن تعريف از يك اصل كلی و قطعی كه راه علم‏
و فلسفه را از سفسطه و شك مطلق جدا می‏كند نتيجه شده است . دست برداشتن‏
از اين

پاورقی :
1 - رجوع كنيد به " اصول فلسفه " ، جلد اول ، مقاله چهارم ارزش‏
معلومات .