است يا نه ، اينطور نيست ؟ و اگر اينطور نيست پس چگونه است ؟
3 - سئوال سوم اين است كه اين شعر "
لا ميز فی الاعدام من حيث العدم
و هو لها اذا بوهم ترتسم
" در حقيقت دو قسمت را بيان می‏كند :
يكی اينكه اعدام از آن جهت كه اعدام هستند تمايزی در بين آنها نيست و
ديگر اينكه تمايز اعدام از يكديگر در ذهن است . اكنون آيا اين دو صفت‏
كه در اين دو قسمت بيان شده است هر دو از اختصاصات عدم است و يا
اينكه يكی از اين دو صفت ( اولی يا دومی ) از اختصاصات عدم است و يا
اينكه مجموع اين دو صفت با هم از اختصاصات عدم است و اين ، " عدم "
است كه اين هر دو خاصيت را با هم دارد و غير عدم يعنی ماهيت و وجود از
اين دو خاصيت توأما بهره‏مند نيستند ؟
اكنون به پاسخ اين سؤالات می‏پردازيم :

پاسخ سؤال اول :

اينكه گفته شد كه ما اعدام را در خارج از يكديگر متمايز می‏كنيم سخن‏
درستی است ، زيرا ذهن ما عدم را يك صفت خارجی اشياء اعتبار می‏كند .
مثلا آنجا كه می‏گوئيم " زيد معدوم است " ، ظرف اين عدم را ( و يا ظرف‏
اين نسبت را ) خارج اعتبار می‏كنيم ، يعنی می‏گوئيم اين شی‏ء در ظرف خارج‏
معدوم است . اينجا است كه مشكل بزرگی در ميان فلاسفه قديم و جديد بروز
كرده است داير بر اينكه چگونه خارج ، ظرف عدم واقع می‏شود ؟ آيا واقعا
عدم موجود است ؟ چنين چيزی كه تناقض است .
قدماء فلاسفه اسلامی كه طرز فكرشان بر حسب معمول ، اصالت ماهوی است‏
اين معما را اينگونه حل كرده‏اند كه امور بر دو گونه‏اند :