پاورقی : 1 - اسفار ، چاپ قديم ، مجلد اول ، صفحه . 282
ما نسبت نفس را به صورت معقوله از قبيل نسبت ماده به صورت بدانيم و
يا از قبيل نسبت موضوع به عرض بدانيم در اين جهت فرقی نيست كه شأن هر
دو قوه و قبول است و صفحات حال را بالعرض دارند نه بالذات ، و اگر
قائل شويم كه صورت قابل اشتداد نيست هيچگاه فعليت عاقل عين فعليت
معقول نمیشود . ولی اگر قائل به اشتداد صورت جوهری شديم عاقل و معقول از
لحاظ فعليت و تكافوء در فعليت در يك درجه هستند . پس میتوان گفت
مقدمه تضايف برای اثبات اين است كه نسبت عاقل به معقول از قبيل نسبت
يك امر بالقوه به يك امر بالفعل مثل نسبت ماده به صورت و يا نسبت
موضوع به عرض نيست ، بلكه از قبيل نسبت يك فعليت ناقصه به يك
فعليت كامله است و مطابق مسلك صدرا ( نه مسلك شيخ ) مضايقهای نيست
از اينكه فعليت ناقصه را ماده فعليت كامله بدانيم ( همانطور كه خود
صدرا نيز میگويد ( 1 ) . ولی غير از آن چيزی است كه ديگران میگويند ) .
از اينجا معلوم میشود كه بيان حاجی در منظومه چقدر ناقص و محتاج به
تكميل است .
پس در اينجا برای تكميل مطلب احتياج به چندين مقدمه داريم :
اول : اينكه مناط علم و انكشاف چيست و اينكه علم حضوری و علم حصولی
در اقتضاء وحدت يا مغايرت عالم و معلوم چه فرقی دارند .
دوم : اينكه وجود معقول فی نفسه ( در صور ذهنيه و يا مطلقا ) عين
وجودش برای عاقل است .
سوم : اينكه نفس عاقل صورت معقوله است ( در مقابل اينكه عاقل و
معقول
پاورقی : 1 - اسفار ، چاپ قديم ، مجلد اول ، صفحه . 282 |