مانند ابن سينا - و طبقه متأخر از اينها تا حدود قرن يازدهم هجری اختلاف‏
نظری است كه در كتب مبسوطه بيان شده است . آنچه كه مطابق تحقيق است و
قدماء فلاسفه اسلامی و همچنين طبقاتی از فلاسفه اسلامی كه نزديك به زمان ما
هستند ، آن را انتخاب كرده‏اند اين است كه قضيه سالبه ، جز رفع نسبت‏
ايجابی مفاد ديگری ندارد . پس قضيه سالبه بسيطه مفادش جز رفع مفاد قضيه‏
موجبه بسيطه چيز ديگری نيست . ( به معنای خاصی كه در محل خود بايد گفته‏
شود ) و مفاد قضيه سالبه مركبه هم جز رفع نسبت قضيه موجبه مركبه چيز
ديگری نيست .

مقدمه سوم :

هنگامی كه به مفاد قضايای بسيطه تو چه می‏كنيم می‏بينيم كه محمول ، وجود
مطلق است مانند اينكه می‏گوئيم : " انسان هست " ، و هنگامی كه به مفاد
قضايای مركبه توجه می‏كنيم می‏بينيم مثل اين است كه محمول ، وجود مقيد
است مانند اينكه می‏گوئيم : انسان كاتب است " ، كانه گفته‏ايم : "
انسان ، هست كاتب " پس فرق است بين اينكه بگوئيم : " انسان هست "
و يا اينكه بگوئيم : " انسان ، هست كاتب " ، در هر دو مورد " هستی‏
" را محمول قرار داده‏ايم ، لكن در يك مورد هستی مطلق را محمول قرار
داده‏ايم و در مورد ديگر ، هستی مقيد را ، گر چه از نظر ديگر می‏توان گفت‏
كه در قسم دوم ، اساسا محمول ، " وجود " نيست بلكه محمول همان "
كاتب " است و وجود فقط " رابط " قرار گرفته است . و به هر حال جای‏
اين بحث در اينجا نيست .
پس از ذكر اين مقدمات ، معنی آنچه در تعريف وجود مطلق و وجود مقيد و
عدم مطلق و عدم مقيد گفته شد روشن می‏گردد . و ضمنا واضح است كه اين‏