محمولی بر موضوعی حمل شود آن وقت آن عارض يا معقول اولی است يا معقول‏
ثانی فلسفی و يا معقول ثانی منطقی . چه لزومی دارد كه ما مقسم معقولات‏
اوليه و ثانويه را محمول بما هو محمول قرار دهيم . پس چيزی كه عارض و
محمول نيست جزء كداميك از معقولات است ؟ بر حسب اين نظريه نه معقول‏
اولی است و نه معقول ثانی ! هيچ يك از معانی نوعيه عارض بر چيزی‏
نيستند ، پس طبق اين نظريه جزء هيچ يك از معقولات نيستند و حال آنكه‏
مسلما جزء معقولات اوليه‏اند . پس لزومی ندارد كه يك معنای معقول "
عارض " باشد تا آنكه بگوئيم معقول اولی است و يا معقول ثانی ، بلكه‏
معنای معقول قطع نظر از اينكه محمول واقع شود متصف به صفت " اولی "
يا " ثانوی " می‏شود . مثلا انسان از آن جهت كه مفهوم انسان است معقول‏
درجه اول است خواه آنكه اعتبار محمول واقع شدن از برای زيد و عمر و غيره‏
را در آن بكنيم يا نكنيم .
2 - ايراد دوم اين است كه چه مبنای صحيحی برای تفكيك ، بين عروض و
اتصاف و نيز تفكيك بين ظرف عروض و ظرف اتصاف وجود دارد ؟ آيا واقعا
در هر قضيه‏ای دو نسبت وجود دارد كه گاهی ظرف يكی از دو نسبت با ديگری‏
مختلف می‏شود ؟ !
چيزی كه در اين زمينه در مقام توجيه كلام قوم می‏توان گفت اين است كه‏
مفاد قضيه حمليه تنها اتحاد و انطباق دو چيز نيست بلكه حاوی جنبه علاوه‏ای‏
است و به همين اعتبار دور كن قضيه از يكديگر متمايز می‏شود و يكی عنوان‏
موضوع به خود می‏گيرد و يكی عنوان محمول . مثلا ما گاهی دو كميت متصل را
بر يك ديگر منطبق می‏كنيم و می‏گوئيم اين دو مساوی يكديگرند ، بدون اين كه‏
يكی از آن دو را اصل و ديگری را فرع قرار دهيم . ولی مفاد قضيه حمليه‏
تنها بيان