مقدمه چهارم :

شكی نيست كه پس از آنكه انسان چيزی را كه تعقل نكرده بود تعقل می‏كند
و به آن آگاه می‏شود بين انسان و آن امر معقول رابطه‏ای به وجود می‏آيد .
اين رابطه صرف اضافه‏ای خارج از وجود علم نيست كه عارض بر علم شده باشد
، بلكه " اضافه و نسبت علم به عالم " و " وجود علم " يكی است . به‏
اين معنی كه حصول اين معقول از برای عاقل جدا از وجود معقول و وجود عاقل‏
نيست . يعنی اينطور نيست كه قبلا چيزی موجود باشد به نام نفس و چيز
ديگری موجود باشد به نام تعقل و معقول و اين دو ، دو موجود مستقل از
يكديگر باشند و فقط بين آنها نسبتی زائد بر وجود هر دوی آنها پيدا شده‏
باشد . مثلا ظرفی را فرض كنيد كه به تدريج در آن دانه‏های گندم ريخته شود
.
شك نيست كه اين ظرف و اين دانه‏های گندم دو موجود مستقل هستند و فقط
رابطه آنها اين است كه گندمها در ظرف قرار گرفته است ، و ظرف ، مكان‏
عرفی ( و نه مكان باصطلاح فلسفی ) گندمها بشمار می‏رود . پيش از آنكه‏
گندمها در ظرف ريخته شود ظرف همان ظرف و گندمها هم همان گندمهاست و
پس از ريختن نيز هر يك از آندو همان است كه قبلا بود . و نيز پس از
اينكه گندمها را از ظرف خارج كنيم ، هيچ يك از آندو در تحقق به يكديگر
نيازمند نخواهند بود ، بلكه هر يك از آندو چه قبل از ريخته شدن گندمها
در ظرف و چه پس از آن در تحقق و تشخص مستقل از يكديگرند .
شك نيست كه نسبت معقولات ذهنی به ذهن از قبيل نسبت گندم به ظرف‏
نيست ، زيرا نه اينست كه نفس يا ذهن ، بالضروره وجودی مستقل از
معقولات دارد ، به اين نحو كه ذهن وجودی داشته باشد و معقولات نيز هر
كدام بنوبه خود