متعدد میافتد و يا برعكس ، كثرت ، امر واقعی است و وحدت موهوم است ،
يعنی اين ذهن بشر است كه وحدتی از اين كثرتها انتزاع میكند ( 1 ) .
بهر حال پس از آنكه در هر چيز دو حيثيت تشخيص داده شد : وجود و
ماهيت ، و معلوم شد كه مفهوم ذهنی وجود يك مفهوم عام است ، و معلوم شد
وجود و ماهيت در ذهن مغاير يكديگرند و در خارج متحدند ، و معلوم شد از
اين دو يكی اصيل است و ديگری اعتباری ، و به عبارت ديگر واقعيت خارجی
، مصداق واقعی يكی و مصداق اعتباری ديگری است و معلوم شد كه آنچه اصيل
است وجود است و ماهيت اعتباری است ، پس از همه اينها نوبت به اين
مسئله میرسد كه آيا حقيقت وجود واحد است يا كثير ؟
در اين زمينه سه نظريه وجود دارد :
1 - وحدت محض ، نظريه برخی عرفا .
2 - كثرت محض ، نظريه منسوب به مشائيين .
3 - وحدت در عين كثرت يا تشكيك در وجود ، نظريه منسوب به شيخ اشراق
و حكمای ايران باستان .
ما ، درباره نظريه عرفا كه در متن منظومه طرح نشده بحثی نمیكنيم . لازمه
نظريه عرفا اينست كه هيچگونه كثرتی در متن واقعيت نباشد ، از نظر فلاسفه
اين
پاورقی :
1 - در حكمت اسلامی اين مسئله به صورت " وحدت و كثرت وجود " مطرح
میشود . يكی از اشتباهات رايج ، اينست كه معمولا اظهار نظر كنندگان در
تاريخ فلسفه و آرای فلسفه هر جا كه سخنی مبنی بر وحدت جهان میبينند از
آن به " وحدت وجود " كه يك اصطلاح خاص در فلسفه اسلامی است تعبير
میكنند و حال آنكه " وحدت وجود " در فلسفه و عرفان اسلامی مفهوم خاصی
دارد و هر نوع نظريه مبنی بر وحدت اشياء را نمیتوان وحدت وجود ناميد .