مسلمين كه از قرن دوم هجری و بلكه اندكی هم در قرن اول هجری به نقل علوم‏
خارجی به زبان عربی پرداختند به مقياس زيادی از آثار اسكندرانی استفاده‏
كردند ، تفصيل آنرا از كتب مربوط ميتوان به دست آورد .
ثانيا دانشگاه جندی شاپور كه بيشتر يك مركز پزشكی بوده كوچكترين آسيبی‏
از ناحيه اعراب فاتح نديد و به حيات خود تا قرن سوم و چهارم هجری ادامه‏
داد ، پس از آنكه حوزه عظيم بغداد تاسيس شد دانشگاه جندی شاپور تحت‏
الشعاع واقع گشت و تدريجا از بين رفت ، خلفای عباسی پيش از آنكه بغداد
دارالعلم بشود ، از وجود منجمين و پزشكان همين جندی شاپور در دربار خود
استفاده ميكردند ، ابن ماسويه‏ها و بختيشوع‏ها در قرن دوم و سوم هجری فارغ‏
التحصيل همين دانشگاه بودند . پس ادعای اينكه دانشگاه جندی شاپور بدست‏
اعراب فاتح از ميان رفت از كمال بی اطلاعی است .
ثالثا دانشگاه جندی شاپور را علمای مسيحی كه از لحاظ مذهب و نژاد به‏
حوزه روم ( انطاكيه ) وابستگی داشتند اداره ميكردند ، روح اين دانشگاه‏
مسيحی رومی بود نه زردشتی ايرانی ، البته اين دانشگاه از نظر جغرافيايی و
از نظر سياسی و مدنی جزء ايران و وابسته به ايران بود ولی روحی كه اين‏
دانشگاه را به وجود آورده بود روح ديگری بود كه از وابستگی اولياء اين‏
دانشگاه به حوزه‏های غير زردشتی و خارج از ايران سرچشمه می‏گرفت ،
همچنانكه برخی مراكز علمی ديگر در ماوراء النهر بوده كه تحت تاثير و
نفوذ بودائيان ايجاد شده بود . البته روح ملت ايران يك روح علمی بوده‏
است . ولی رژيم موبدی حاكم بر ايران در دوره ساسانی ، رژيمی ضد علمی‏
بوده و تا هر جا كه اين روح حاكم بوده مانع رشد علوم بوده است . به همين‏
دليل در جنوب غربی و شمال شرقی ايران كه از نفوذ روح مذهبی موبدی به دور
بوده ، مدرسه و انواع علوم وجود داشته است و در ساير جاها كه اين روح‏
حاكم بوده درخت علم رشدی نداشته است .