كلكم يمشی رويد |
كلكم يطلب صيد |
غير عمرو بن عبيد |
پاورقی : ( 1 ) تاريخ ابن خلكان ، جلد 3 صفحه 131 - . 132 ( 2 ) كافی ، چاپ آخوندی ، جلد 1 صفحه . 170
مهدی پسر و وليعهد منصور حاضر مجلس بود و از اين جريان ناراحت شد و
گفت : يعنی چه ؟ تو در مقابل سوگند خليفه سوگند ياد میكنی ؟ ! .
عمرو از منصور پرسيد اين جوان كيست ؟ گفت پسرم و وليعهد مهدی است .
گفت به خدا قسم كه لباس نيكان بر او پوشيدهای و نامی روی او گذاشتهای (
مهدی ) كه شايسته آن نام نيست و منصبی برای او آماده كردهای كه
بهرهبرداری از آن مساوی است با غفلت از آن .
آنگاه عمرو رو كرد به مهدی و گفت : بلی برادر زاده جان ، مانعی ندارد
كه پدرت قسم بخورد و عموميت موجبات شكستن قسمش را فراهم آورد . اگر
بنا بشود من كفاره قسم بدهم يا پدرت ، پدرت تواناتر است بر اين كار .
منصور گفت : هر حاجتی داری بگو . گفت فقط يك حاجت دارم و آن اينكه
ديگر پی من نفرستی .
منصور گفت : بنابراين مرا تا آخر عمر ملاقات نخواهی كرد . گفت حاجت
من هم همين است . اين را گفت و با قدمهای محكم توأم با وقار راه افتاد
. منصور خيره خيره از پشت سرنگاه میكرد و در حالی كه در خود نسبت به
عمرو احساس حقارت ميكرد سه مصراع معروف را سرود :
پاورقی : ( 1 ) تاريخ ابن خلكان ، جلد 3 صفحه 131 - . 132 ( 2 ) كافی ، چاپ آخوندی ، جلد 1 صفحه . 170 |