و به علاوه نقلهای قرن هفتم كه ريشه و منبع ساير نقلها است يعنی نقل‏
عبداللطيف و ابوالفرج و قفطی در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است كه‏
سند بی اعتبار آنها است .
و علاوه بر همه اينها ، چه در مورد ايران و چه در مورد اسكندريه قرائن‏
خارجی وجود دارد كه فرضا اين نقلها ضعف سندی و مضمونی نمی‏داشت آنها را
از اعتبار می انداخت .
ممكن است برای خواننده محترم اين تصور پديد آيد كه ما درباره اين‏
مطلب به اطناب سخن رانديم و كار نقد را به اسراف كشانديم ، همين مختصر
كه در اينجا گفته شد كافی بود و حداكثر اندكی بيشتر تفصيل داده می‏شد .
تصديق می‏كنم كه اگر قصه كتابسوزی صرفا به عنوان يك حادثه تاريخی در
محيط تحقيق بخواهد بررسی شود نيازی به اينهمه تفصيل ندارد . اما خواننده‏
محترم بايد توجه داشته باشد كه اين داستان را از محيط تحقيق و جو بررسی‏
علمی خارج كرده و از آن يك " سوژه " برای " تبليغ " ساخته‏اند برای‏
محققين بی طرف اعم از مسلمان و غير مسلمان بی اساسی اين داستان امری‏
مسلم و قطعی است ولی گروههائی كه به نوعی خود را در تبليغ اين قصه ذی‏
نفع می‏دانند دست