كتابها را می‏سوزانيد كه اظهار نظر و تاييد در قضيه محسوب شود . می‏گويد :
" گفته می‏شود چنين . . . " . شك ندارد كه در زمان حاج خليفه كه در قرن‏
يازدهم بوده چنين سخنی گفته می‏شده است ، چهار قرن بوده كه اين سخن گفته‏
می‏شده و طبعا قرن به قرن بيشتر بر سر زبانها می‏آمده است مثل اينست كه‏
ما امروز بگوئيم گفته می‏شود و بسيار هم گفته می‏شود كه مسلمانان صدر اول‏
هر كجا كتابی می‏يافتند می‏سوختند . اگر ما امروز چنين سخن بگوئيم دروغ‏
نگفته‏ايم ، چنانكه ديديم از زمان عبداللطيف و ابوالفرج و قفطی شروع شد .
پس حاج خليفه علاوه بر اينكه مانند عبداللطيف و ديگران سندی و ماخذی‏
ذكر نكرده است ، چيز تازه‏ای نگفته است ، آنچه را كه در افواه در زمانش‏
گفته می شده ، با صيغه فعل مجهول ( و يروی ) به نشانه غير قابل اعتماد
بودن منعكس كرده است .
بعد از عبداللطيف افراد ديگری عين عبارت عبداللطيف را در كتابهای‏
خود منعكس كرده‏اند كه چون معلوم است نقل سخن عبداللطيف است قابل بحث‏
و بررسی نيست . مثلا مقريزی كتابی در تاريخ مصر نوشته كه به نام " خطط
مقريزی " معروف است . وی آنجا كه مانند يك مورخ فتح اسكندريه را ذكر
كرده نامی از كتابسوزی نبرده است ، اما آنجا كه به توصيف " عمود
السواری " كه عبداللطيف هم عبارت معروف خود را در ذيل توصيف آن گفته‏
است ، می‏رسد ، عين عبارت عبداللطيف را حرف به حرف تكرار می‏كند . اين‏
خود می‏رساند كه مقريزی كوچكترين اعتمادی به اين نقل نداشته است والا لااقل‏
اينرا در ضمن فتح اسكندريه می‏آورد و يا لفظ " و يذكر " ( چنين گفته‏
می‏شود ) را می‏انداخت .
اكنون نوبت آن است كه به نقد سخن ابن خلدون كه درباره خصوص كتابسوزی‏
در ايران سخن گفته است بپردازيم . اگر به اصل عبارت ابن خلدون مراجعه‏
نكنيم و به نقل پورداود دريشتها كه آقای دكتر معين از آنجا نقل كرده اند
اعتماد كنيم بايد بگوئيم ابن خلدون كه خود يك مورخ است و او را با
عبداللطيف كه صرفا