مرزهای واقعی
حال كه عوامل مؤثر در پيدايش وجدان جمعی و همبستگی ملی يا عناصر سازنده ناسيوناليسم طبق تعريف كلاسيك غربی آن اصالت خود را از دست دادهاند ، آيا می توان ادعا كرد كه اصولا تفكيك و تمايزی بين واحدهای اجتماعی بشری موجود نيست و همه مليتها میتوانند و بايد در يكديگر حل شوند و ملت واحدی بسازند ؟ تجربه تاريخی و شواهدی كه از مبارزات و تحولات اجتماعی كسب شده ، نشان میدهد كه به هر حال ، در عالم انسانها ، اصناف و شعبی وجود دارند ، اصنافی كه از يكديگر متمايزند و راههای مشخصی از يكديگر دارند و امكان ادغام و اضمحلالشان در يكديگر طبيعة وجود ندارد . تحولات اجتماعی و سياسی و فرهنگی جهان معاصر روز به روز ، وحدت و تفاهم جهان غرب با دنيای سوم را دورتر و ناممكنتر میسازد . هر قدر دم از همزيستی و صلح و وحدت جهانی زده شود باز هم عمل يا واقعيت ، تحولات آن را دورتر و غير عمليتر میسازد . تا زمانی كه گرگ و گوسفندی در عالم هست ، وحدت بين آنها غير ممكن است . همينكه جماعتی به هر عنوان اجتماعی سازمان يافته تشكيل دادند ، بر هر اساس كه باشد ، اگر مطمح نظرها شود و يا در معرض تجاوز و دست درازی هايی قرار گيرد ، ناچار است مرزهای جغرافيايی و سياسی و اقتصادی و يا فرهنگی و عقيدتی خود را حفظ كند .