ادوارد براون ، در جلد اول تاريخ ادبيات ايران ، صفحه 299 می‏گويد :
اين مسئله ( آيا اسلام به زور به ايران تحميل شده يا ايرانيان به رغبت‏
اسلام را پذيرفته‏اند ) را پرفسور آرنولد استاد دارالفنون عليگره در كتاب‏
نفيس خود درباره تعليمات اسلام به وجه بسيار خوبی ثابت نموده است .
آرنولد به بيتابی مؤبدان بی گذشت زرتشتی اشاره می‏كند و می‏گويد مؤبدان نه‏
تنها نسبت به علمای ساير اديان بلكه در برابر كليه فرق مخالف ايران و
مانويان و مزدكيان و عرفای مسيحی ( گنوستيك ) و امثالهم تعصب نشان‏
می‏دادند و بدين سبب به شدت مورد بيمهری و نفرت جماعات زيادی قرار
گرفته بودند . رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پيروان ساير مذاهب و
اديان سبب شد كه درباره آيين زرتشت و پادشاهانی كه از مظالم موبدان‏
حمايت می‏كردند حس بغض و كينه شديد در دل بسياری از اتباع ايران‏
برانگيخته شود و استيلای عرب به منزله نجات و رهايی ايران از چنگال ظلم‏
تلقی گردد .

پاورقی :
> به محض اينكه حس كردند كه در اركان دولت ساسانی تزلزل روی داده و
قشون ايران در دو سه دفعه از قشون عرب شكست خورده‏اند ، خود را به دامان‏
عرب ها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان كمك كردند و راه و چاه‏
را به آنها نمودند بلكه سرداران عرب را به تسخير ساير اراضی كه در قلمرو
آنان بود و هنوز قشون عرب به آنها حمله نكرده بود دعوت كردند و كليد
قلاع و خزائن را دو دستی به آنان تسليم كردند به شرط اينكه عربها آنان را
به حكومت نواحی باقی بگذارند " .
مرحوم قزوينی اين داستان را فقط به عنوان مذمت كسانی كه به لشكر اسلام‏
راه و چاه نشان دادند نقل كرده است و حال آنكه بايد ديد چرا آنان دست‏
از حكومت ساسانی كشيدند ؟ برای چه به كسانی كه به قول ناسيوناليستهای‏
ايرانی بيگانه بودند راه و چاه را نشان دادند ؟ آيا اين جز بخاطر آن بوده‏
است كه آنان از دولت ساسانی و از آيينی كه پشتيبان آن بود ناراضی بودند
و آسايش خود را در پيروی از مسلمانان می‏دانستند ؟