پاورقی : ( 1 ) كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، ص . 528
نكته را میتوانم از طرف خود بگويم كه هر چه بيشتر به مطالعه قرآن
ميپردازم و هر چه بيشتر برای درك روح قرآن كوشش ميكنم بيشتر متوجه قدر
و منزلت آن ميشوم ، اما بررسی اوستا ملالت آور و خستگی افزا و سير كننده
است ، مگر آنكه بمنظور زبانشناسی و علم الاساطير و مقاصد تطبيقی ديگر
باشد .
آنچه را آقای ادوارد براون از طرف خود میگويد بايد از طرف همه آن
ايرانيانی بگويد كه قرن بقرن ، فوج فوج ، اوستا را رها كردند و به قرآن
گرويدند . گرايش از اوستا به قرآن برای ايرانيان ، يك امر بسيار ساده و
طبيعی بوده است و موردی نداشته است كه بخواهند آنچه از اوستا آموختهاند
و يا عاداتی كه نسبت به سلاطين خود معمول میداشته اند در زير پرده تشيع
حفظ كنند و عملی نمايند .
ثانيا يزدگرد پس از آنكه در پای تخت نتوانست مقاومت كند با دربار و
حرمسرای خود در حالی كه هزار طباخ ، و هزار تن رامشگر ، و هزار تن يوزبان
و هزار تن با زبان ، و جماعتی كثير از ساير خدمه همراه او بودند و او
هنوز اين گروه را كم ميدانست ( 1 ) شهر به شهر و استان به استان فرار
ميكرد و پناه میجست ، قطعا اگر مردم مركز ايران میخواستند از او حمايت
كنند و جلو لشكر مهاجم را بگيرند قادر بودند ، اما او را پناه ندادند تا
به خراسان رفت . در آنجا نيز حمايتی نديد و عاقبة الامر به آسيايی پناه
برد و به دست آسيابان يا به دست يكی از مرزداران ايرانی كشته شد .
چگونه است كه ايرانی به خود يزدگرد پناه نمی دهد ولی بعد اهل بيت
پيغمبر اسلام را به خاطر پيوند با يزدگرد ، معزز و مكرم میشمارد و آنها را
در حساسترين نقاط قلب خود جای میدهد و عاليترين احساسات خود را نثار
آنها میكند ؟ !
پاورقی : ( 1 ) كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، ص . 528 |