بديهی است كه اگر بيسوادی عرب جاهلی ، تحقير آموزگاری وسيله فردی از
قريش ، كتابسوزی عبدالله بن طاهر ايرانی ، كتابسوزی قتيبه بن مسلم در
خوارزم صد سال بعد از فتوحات اوليه اسلامی ، دليل كتابخانه سوزی اعراب‏
فاتح ايران باشد ، كتاب سوزی اسكندريه وسيله شخصيت عاقل و باهوشی نظير
عمر و بن العاص كه طبق نقل از محضر فيلسوف آنروز اسكندريه بهره ميبرده‏
و با او معاشرت داشته ، آنهم به فرمان مستقيم خليفه از مركز مدينه ، نه‏
پيش خود ، آنچنانكه قتيبه بن مسلم در خوارزم كرد ، به طريق اولی دليل‏
كتابخانه سوزی در ايران بايد شمرده شود . لهذا هميشه از طرف اينگروه‏
كتابسوزی اسكندريه با آب و تاب فراوان نقل ميشود .
مقدمتا بايد بگوئيم كه تاريخ اسلام و فتوحات اسلامی چه به طور عموم ، و
چه بطور خصوص ( يعنی فتوحات يك منطقه خاص ) از اواخر قرن دوم تدوين‏
شده و آن كتب در اختيار ما است ، راجع به فتح اسكندريه بالاخص علاوه بر
مورخين اسلامی ، چند نفر مسيحی نيز فتح اين شهر را به دست اعراب با
تفصيل فراوان نقل كرده‏اند . در هيچيك از كتب اسلامی يا مسيحی يا يهودی و
غير اينها كه قبل از جنگهای صليبی تاليف شده نامی از كتابسوزی اسكندريه‏
يا ايران در ميان نيست . تنها در اواخر قرن ششم هجری و اوايل قرن هفتم‏
است كه برای اولين بار عبداللطيف بغدادی كه مردی مسيحی است در كتابی‏
بنام " الافاده و الاعتبار فی الامور المشاهده و الحوادث المعاينه بارض‏
مصر " كه موضوع آن امور و حوادثی است كه شخصا مشاهده كرده است و در
حقيقت سفرنامه است آنجا كه عمودی را به نام " عمود السوادی " در محل‏
سابق كتابخانه اسكندريه توصيف می‏كرده گفته است :
" و گفته ميشود كه اين عمود يكی از عمودهايی است كه بر روی آنها
رواقی استوار بوده و ارسطو در اين رواق تدريس ميكرده و دارالعلم بوده و
در اينجا كتابخانه‏ای بوده كه عمرو عاص به اشاره خليفه آنرا سوخته است‏
" .
عبداللطيف بيش از اين نمی‏خواسته بگويد كه در افواه مردم ( و لابد
مسيحيان هم كيش او ) چنين شايعه‏ای بر سر زبانها است بدون آنكه بخواهد
آنرا تاييد كند ،