و فلسفه خود را مبنی بر اينكه روح ايرانی روح مزديسنايی است بر همين‏
اساس قرار می‏دهد ، ولی همه می‏دانيم كه امروز ديگر نژادی باقی نمانده كه‏
بتوان دم از نژاد زد . اختلاط اقوام ترك و مغول و عرب و حتی يونانی و
هندی و غيره با اقوام قديم ايرانی آن قدر زياد است و امتزاجها به سبب‏
ازدواجها به قدری فراوان است كه احدی نمی‏تواند ادعا كند من از نظر نژاد
ايرانيم ، مثلا معلوم نيست خود پور داود واقعا از نظر نژاد و تخمه به كجا
وابسته است شايد از طرف پدر فی المثل عرب اموی و از طرف مادر مغول‏
چنگيزی باشد ، جز خدا كسی نمی‏داند .
زبان نيز مانند نژاد است . بگذريم از اختلاط لغتها ، زبان فارسی امروز
ايران زبان قسمتی از مردم ايران قديم است ، نه همه مردم ايران و با زبان‏
قديم ايران خصوصا زبان اوستا ، از زمين تا آسمان متفاوت است .
باقی می‏ماند فقط اقليم و منطقه كه آن هم به قول خود پورداود : سرزمين‏
كنونی ما پاره‏ای است از سرزمين بزرگ اصلی .
نتيجه اينكه مطابق فلسفه پورداود ، همه معجزه‏ها در آب و خاك نهفته‏
است و جنس و فصل روح ايرانی عبارت است از آب و خاك و هوای ايران و
نه چيز ديگر ، اينكه روح ايرانی را تعليمات مزديسنايی تشكيل می‏دهد از آن‏
جهت است كه مزديسنا با همه خرافات و اوهام كه نمونه‏اش را ديديم معلول‏
و مولود همين آب و خاك است .
پور داود مدعی است :
زندگی و طرز فكر ، مانند نژاد و زبان ما دنباله زندگی و انديشه و نژاد
و زبان مردمانی است كه خود نياكان ما در چند هزار سال پيش به شماراند (
1 ) .
من می‏گويم زندگی و طرز فكر ما ، مانند نژاد و زبان ما و خيلی بيشتر از
نژاد و زبان ما بكلی دگرگون شده و تحول يافته است . استعداد و هوش‏
خداداد

پاورقی :
( 1 ) همان مدرك .