درد آن زمان جمع كننده‏ای پايدار می‏شود كه داعيه عدالت و حق و تقوی ( به‏
قول نويسندگان غربی : داعيه های انسانی و مترقی ) خمير مايه آن باشد .
همين مايه و جوهر است كه همچون خود حيات ، زنده و فزاينده و حيات بخش‏
است و همين جوهر است كه چون به قالب جماعتی از مردم تزريق شد ، آن را
به حركت و پويايی و تكامل دسته جمعی و فرهنگ سازی و سنت آفرينی‏
می‏انگيزد كه همه اينها ظواهر استقلال و تمايز يك ملتند .
اكنون ، در منطقه ای كم و بيش وسيع از اين جهان ملتهايی را می‏بينی كه‏
زبانها و سنن و اسلاف و نژاد مختلف دارند و در شرايط اقليمی و جغرافيايی‏
گوناگونی به سر می‏برند و واحدهای سياسی يا دولتهای متعددی تشكيل داده اند
كه همه از هم جدا و مستقل اند ، اينها كشورهای اسلامی اين دنيا هستند .
معيارهای كلاسيك و غربی مليت اينها را از هم جدا می‏كند و آنها را
همانقدر نسبت به همه بيگانه و خارجی می‏خواند كه كشورها و امتهای ديگر را
نسبت به آنان . هر يك از اينها بايد از هم جدا و بيگانه باشند و اين‏
جدايی و بيگانگی هم خود تبعاتی دارد كه شاهد آن هستی .
ولی عليرغم اختلاف ظاهری ، عناصری از وحدت را در ميان اين جماعات‏
مشاهده می كنيم . در ميان اين مردم گوناگون يك عامل مشترك و بسيار
چشمگير و بارز می‏يابيم كه همان اسلام است و اسلام هم دنيايی است سرشار از
فرهنگ و سنتهای مخصوص و مقتضی خود .
ببينيم كه در صورت دلبستگی اين ملتها به اسلام مبانی وجدان مشترك و
وحدت ملی در آنها چگونه است ، يعنی اسلام به عنوان يك جهانبينی و مسلك‏
چه داعيه‏هايی به آنان تعليم و تلقين می‏كند ، و ثانيا ، اين جماعات با
وجود اسلام به چه دردهای مشتركی مبتلا هستند .
« ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما انزل الله بها
من سلطان ( 7 ) ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم‏
و لكن اكثر الناس لا يعلمون .
يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له . ان الذين تدعون من دون الله لن‏
يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ، و ان يسلبهم الذباب »

پاورقی :
7 - سوره يوسف ، آيه 40 : شما طوق اطاعت و اسارت و بندگی هيچ مقامی‏
غير از گرداننده اين كائنات را بر گردن نمی‏نهيد مگر اسمهايی كه خود يا
اسلافتان نامگذاری كرده‏ايد ( خود ساخته و قدرت داده‏ايد ) .