نخست دادويه به خانه قيس وارد شد و بلافاصله توسط گروهی كه قبلا آماده
شده بودند كشته شد . پس از چند لحظه فيروز از راه رسيد ، همينكه وارد
خانه شد شنيد دو زن از پشت بام با همديگر میگويند اين مرد هم الان كشته
خواهد شد ، همانطور كه قبل از رسيدن او دادويه را كشتند .
فيروز پس از شنيدن اين سخن بلافاصله از منزل بيرون شد و ياران قيس چون
اين را بديدند وی را تعقيب كردند ، ليكن نتوانستند او را دريابند .
فيروز به سرعت تمام از آن حوالی دور شد و در بين راه جشيش ديلمی را
ديد كه وی برای شركت در ناهار به منزل قيس میرود ، بلافاصله خود را به
وی رسانيد و جريان را گفت ، و بدون درنگ هر دو به طرف كوه خولان رفتند
، و در آنجا در نزد خويشاوندان فيروز قرار گرفتند .
فيروز و جشيش هر دو از كوه بالا رفتند و ياران قيس با ديدن اين وضع
مراجعت نمودند . در اين هنگام كه فيروز از صنعا بيرون شده بود بار ديگر
اصحاب اسود عنسی به فعاليت پرداختند .
پس از استقرار فيروز در كوه خولان گروهی از مسلمانان عرب و ايرانی بار
ديگر اطراف فيروز را گرفتند . فيروز همه اين حوادث را به مدينه گزارش
داد .
رؤسای قبايل عرب از ياری فيروز و ايرانيان مسلمان دست برداشتند و راه
اسود كذاب گرفتند . قيس دستور داد همه ايرانيان را از يمن خارج كنند و
به آنان دستور دادند هر چه زودتر به سرزمين خود مراجعت كنند ، زنان و
فرزندان فيروز و دادويه را نيز مجبور كردند از يمن بيرون روند .
هنگامی كه فيروز از اين جريان اطلاع پيدا كرد ، تصميم گرفت كه با قيس
بن عبد يغوث جنگ كند . فيروز برای چند قبيله از اعراب نوشت كه وی را
در جنگ مرتدين ياری كنند .
|