دريای مديترانه را " بحرالروم " مینامند . بر همين اساس سرزمين آسيای
صغير را روم گفتهاند . . . هنگامی كه مسلمانان سراسر شام را گشودند ،
حمله به آسيای صغير امری ضروری مینمود . معاويه در خلافت عمر میخواست
بدانجا بتازد ولی بامخالفت خليفه مواجه شد . اما در خلافت عثمان اين
آرزو برای وی تحقق يافت و توانست تا عموريه پيش برود از آن تاريخ به
بعد در طول سالها خلافت اموی و عباسی ، اين سرزمين مورد تاخت و تاز
مسلمانان و روميان بود و دژها و شهرهای آن منطقه دست به دست میگشت .
لكن به شهادت تاريخ هيچگاه برای خلفای اموی و عباسی ممكن نشد كه نفوذ
اسلام را در سراسر اين منطقه مستقر سازند ، . . . تنها در حكومت سلاجقه
است كه میبينيم اوضاع اين منطقه دگرگون میشود ، سراسر آسيای صغير تحت
تصرف اين خاندان در آمد و رسالت تبليغ اسلامی و نشر معارف دين در اين
منطقه بازبان و ادبيات فارسی به نظم و نثر آغاز شد ، و بدانجا رسيد كه
در آسمان عرفان اسلامی آفتاب درخشانی چون مولانا جلالالدين طلوع كرد و
نخست روشنی بخش آن منطقه شد و سپس در تمام قلمرو فارسی زبان اسلام نور
افشانی كرد . اين عبارت را از " مسامرهالاخبار " تأليف آقسرائی كه از
جمله كتابهای مفيد در تاريخ آسيای صغير است نقل میكنيم ، زيرا نماينده
طرز تفكر زمامداران مسلمان و مردم ايران نسبت به سرزمينهای گشوده است .
اگر در اشغال عراق يا سرزمينهای غربی قصد خلفای اسلام تحصيل جزيه و ازدياد
درآمد و عمران بيتالمال بوده است ، فاتحان شرقی جز ترويج دين و گسترش
اسلام نظری نداشتند . آقسرائی چنين مینويسد : ارميانوس ملك الروم با
صدوبيست هزار مرد قصد بلاد اسلام كرد و اول روی به " دانشمند " كه ملك
نكيسا روسيواس و توقات وابلستان و غيره
|