سازگارتر است .
از همه جالب‏تر اينكه در طول تاريخ تقريبا 12 قرنی فلسفه و پزشكی دوره‏
اسلامی ، نه به يك فيلسوف زردشتی بر می‏خوريم و نه به يك پزشك زردشتی ،
( و ظاهرا از اين قبيل است جمع رياضيدانان ) بديهی است كه همچنانكه‏
يهوديان و مسيحيان می‏توانسته‏اند در اين نهضت علمی و فرهنگی و فلسفی‏
شركت كنند و سهيم باشند زردشتيان هم می‏توانستند شركت كنند ، ولی شركت‏
نكرده‏اند . همچنانكه در دوران قبل از اسلام هم شركتی در فرهنگ جهانی‏
نداشته‏اند . در دوران قبل از اسلام ايرانيانی كه مشعلدار علم و فرهنگ‏
بوده‏اند ، مسيحی و يا يهودی و يا صابئی بوده‏اند و همانها هستند كه
دانشگاه جنديشاپور را اداره می‏كرده‏اند .
در دوره اسلامی در ميان فلاسفه تنها بهمنيار بن مرزبان آذربايجانی است‏
كه زردشتی بود ولی او هم بعد مسلمان شد ، و در ميان پزشكان تنها علی بن‏
عباس اهوازی معروف به ابن المجوسی است كه پزشك عاليقدری است ، ولی‏
او هم همچنانكه ادوارد براون در طب اسلامی و ديگران گفته‏اند ، و به علاوه‏
نامش گواهی می‏دهد نياكانش زردشتی بوده‏اند نه خودش .
حقيقت اينست كه روح زردشتی‏گری به صورتی بوده ( ياد آورده بودند ) كه‏
به هيچوجه با علم و فلسفه سازگار نبوده و اگر احيانا افرادی زنجير را
پاره می‏كرده‏اند و به علوم می‏گراييده‏اند ، زردشتی‏گری را بدرود می‏گفته‏اند .
5 - در ميان فلاسفه مسلمان ، اكثريت با فلاسفه شيعه است ، فلاسفه غير
شيعی به استثنای فيلسوفان اندلس كه از محيط و انديشه تشيع دور بوده‏اند ،
اكثريت قريب به اتفاق تمايل شيعی دارند . اين نيز می‏تواند دليل بر
مطلبی باشد و آن اينكه عقل شيعی از اول عقل فلسفی بوده است . ما در
كتاب سيری در نهج‏البلاغه درباره اين مطلب بحث كرده‏ايم ( 1 ) بحث بيشتر
، فرصت بيشتری می‏خواهد .

پاورقی :
( 1 ) سيری در نهج‏البلاغه صفحات 40 - . 44