نظريه حكما از ديدگاه اسلام
اما آنچه حكما میگويند . آيا واقعا در اسلام حكمت يعنی دريافت حقايق اشياء مطرح است ؟ حالا ما نزاع صغر وی نداريم كه حكمت را آنچه حكيم مصداق حكمت میداند بدانيم يا ندانيم بلكه سخن در اصل حكمت يعنی دريافت حقايق آنچنان كه هست میباشد و اين ، در اسلام مطرح است . از اين تعبير چه چيز بهتر میتوانيم پيدا میكنيم كه میفرمايد : « يؤتی الحكمه من يشاء و من يؤت الحكمه فقد اوتی خيرا كثيرا »(1) . اصلا حكمت خير بشر ناميده شده است و چيزی است تقريبا مساوی با كمال . نه تنها نافع است ، بلكه خير است . يعنی بايد خودش را اختيار كرد نه چيزی است كه آنرا برای چيز ديگر بايد اختيار كرد . عدالت اخلاقی هم همينطور است . ( البته عدالت اجتماعی به كمال فرد مربوط نيست ، كمال جامعه انسان است و حرف ما در كمال فرد است ) اسلام هم به مساله عدالت اخلاقی نظر دارد . نظر اسلام در مورد قوا و غرائز نظر معتدلی است و معتقد است كه بايد حظ هر قوه را داد و از افراط و تفريط جلوگيری كرد . البته حكومت عقل را به تنهائی كافی نمیداند . واقع هم همين است كه عقل به تنهائی قادر نيست بر قوا و غرائز حكومت كند . ايمان هم بايد باشد . در هر حال اسلام طرفدار عدالت اخلاقی هست ولی اينكه حاكم بر انسان فقط قوه فيلسوف انسان باشد ، اساسا سست است يعنی حرف درستی نيست . قوه عاقله انسانپاورقی : 1 - سوره بقره آيه 269 ( فيض حكمت را به هر كه خواهد دهد و هر كه حكمت يافت خوبی فراوان يافت ) .