بحث می‏كنيم و مثلا می‏گوئيم : انسان در صورت داشتن ايمان آرامش خاطر
دارد و مصاحب او را از پا در نمی‏آورد . اگر افراد جامعه ايمان داشته‏
باشند می‏توانند به يكديگر اعتماد كنند و خيرشان به يكديگر می‏رسد و شرشان‏
بهم نمی‏رسد .
شك نيست كه ايمان چنين آثاری هم دارد ولی آيا ايمان از آن جهت خوب‏
است كه چنين آثار خوبی دارد يا نفس ايمان برای انسان كمال و خير و
سعادت است و انسان كه بايد ايمان پيدا كند فقط برای خود ايمان است نه‏
اينكه اثر ديگری بر آن مترتب باشد .
اينجا است كه اين بحث پيش می‏آيد كه اصولا كمال انسان به چيست ؟ ما
برای فهميدن اينكه ايمان ، كمال و خير است يا مقدمه خير و كمال ، بايد
ابتدا مسئله كمال انسان را مطرح كنيم و ببينيم كمال انسان به چيست ؟ .

كمال انسان در چيست ؟

تشخيص كمال انسان از كمال هر چيز ديگر دشوارتر و مشكلتر است . از
جمله مجهولات انسان درباره انسان همين مسئله است كه كمال انسان به چيست‏
؟ كمال ( 1 ) اكثر اشياء عالم را [ به آسانی ] می‏توانيم تشخيص دهيم .
مثلا اگر به ما بگويند يك سيب كامل چگونه بايد باشد ؟ به آسانی می‏توانيم‏
بگوئيم ، يك سيب كامل را زود می‏شود شرح داد ، زيرا آنچه در سيب مطلوب‏
است و ما سيب را

پاورقی :
1 - كمال كه نقطه مقابل آن نقص است ، احتياجی به تعريف ندارد و
تقريبا مفهومی واضح و روشن است .