از همان داستان هابيل و قابيل كه شروع می‏كند آنرا به صورت جنگ ميان‏
دو انسانی بيان می‏كند كه يكی به عقيده و آرمان رسيده ، انسانی است حق جو
و حق طلب و عدالتخواه و فارغ از كششها و گرايشهای مادی ، و ديگری يك‏
انسان منحط حيوان صفت . اولی انسانی است كه سخنش خدا و تقوا است و
اينكه عمل را خدا بر اساس تقوا می‏پذيرد و بس ، انسانی است كه در مقابل‏
آن ديگری می‏گويد تو اگر دست دراز كنی كه مرا بكشی من نيستم كسی كه قاتل‏
باشم ( پس كشتار در طبيعت انسان نيست ) من از پروردگار عالميان باك‏
دارم . درباره آن انسان ديگر می‏گويد : " « فطوعت له نفسه قتل اخيه »"
او اسير نفس اماره خويش است .
داستان هابيل و قابيل در قرآن از شكوهمندترين داستانها است كه نظر
قرآن را درباره انسان بيان می‏كند كه چگونه انسان به آرمان و عقيده و
ايمان رسيده و آزادی يافته از اسارتهای مادی و طبيعی و اجتماعی و نفسانی‏
، عقيده پرست و ايده پرست می‏شود و چگونه در راه عقيده‏اش استوار است و
نيز چگونه انسان ديگر گرايش به سفل پيدا می‏كند .

پاورقی :
> پذيرفته نشد ( قابيل به برادرش هابيل كه قربانيش قبول شده بود )
گفت : من ترا البته خواهم كشت . ( هابيل ) گفت ( مرا گناهی نيست ) كه‏
خدا قربانی متقين را خواهد پذيرفت . اگر تو به كشتن من دست بر آوری من‏
هرگز به كشتن تو دست دراز نخواهم كرد من از خدای جهانيان می‏ترسم . من‏
خواهم كه گناه كشتن من و گناه مخالفت تو هر دو به تو باز گردد تا تو اهل‏
جهنم شوی كه آن آتش جزای ستمكاران است . آنگاه پس از اين گفتگو هوای‏
نفس او را بركشتن برادرش ترغيب نمود تا او را به قتل رساند . ( مائده‏
3027 ) .