بيشتر تاثير دارد ، هدف و آرمانی است كه جهان بينی مكتب می‏دهد . و به‏
همين دليل هر جهان بينی‏ای صلاحيت اينكه روح مكتب را تشكيل بدهد ندارد
چون ممكن است آرمان نداشته باشد .
انسان در سازندگی به آينده نگاه می‏كند نه به حال و گذشته . اينكه جهان‏
چيست و چگونه بوده و هستی چه ربطی دارد به اينكه من كه می‏خواهم جهان‏
ايده‏آل و مطابق با ميل خود بسازم چه كنم . به عبارت ديگر فلسفه تنها
كافی نيست .

اگزيستانسياليسم نمی‏تواند تعهد آور باشد

جهانبينيها از يك نظر ديگر نيز با هم تفاوت دارند و آن اينكه يكی "
تعهد آور " است و ديگری نيست يعنی يك جهان بينی برای انسان مسؤوليت‏
ايجاد می‏كند و ديگری نه . جهان بينی توحيد تعهد آور است . و هر چه فكر
كنيم كه مثلا اگزيستانسياليسم چگونه می‏خواهد تعهد به وجود آورد فكر به‏
جائی نمی‏رسد ، زيرا پايه و اساسی ندارد ، اينهمه كه دم از تعهد و التزام‏
و مسؤوليت می‏زند معلوم نيست پايه آن كجا است . من مسؤول خود هستم فقط
به دليل اينكه آزادم . اين آزادی جز اين معنا ندارد كه ديگری مقصر [
بدبختی من ] نيست . اگر مجبور باشم ، مقصر بدبختی من ، خودم نيستم بلكه‏
ديگری است . ولی وقتی كه من صد در صد آزاد هستم چگونه است ؟ البته‏
آزادی‏ای كه آنها می‏گويند اساسا مفهوم ندارد و صد درصد غلط است ، زيرا
برابر با آزادی‏ای است كه اشاعره ما می‏گفتند و می‏خواستند ثابت كنند
اراده انسان كاملا آزاد و بی‏ارتباط به همه چيز است و اين