گروهها او را برهبری پذيرفتند اما چرا ؟ آيا بدليل صداقت رهبر بود ؟
بيشك اين رهبر صداقت داشت ولی آيا صداقت منحصر بشخص امام خمينی بود
و كسی ديگر صداقت نداشت ؟ البته می‏دانيم كه چنين نيست و صداقت منحصر
به ايشان نبود آيا بدليل شجاعت رهبر بود و اينكه تنها ايشان فرد شجاعی‏
بودند و غير از ايشان رهبر صديق و صادق و شجاع ديگری وجود نداشت ؟ البته‏
كسان شجاع ديگری نيز بودند آيا به اين دليل بود كه ايشان از يك نوع روشن‏
بينی برخوردار بودند و ديگران فاقد اين روشن بينی بودند ؟ آيا بدليل‏
قاطعيت رهبر بود و ديگران فاقد قاطعيت بودند ؟ ميدانيم كه قاطعيت‏
منحصر به ايشان نبود درست است كه همه اين مزايا باعلی درجه در ايشان‏
جمع بود ، ولی چنين نيست كه اين مزايا - لااقل به شدت و گسترش كمتر -
در ديگران نبود ، پس چه شد كه جامعه خود بخود ايشان را ، و فقط ايشان را
به رهبری انتخاب كرد و هيچ فرد ديگری را در كنار ايشان به رهبری‏
نپذيرفت ؟
پاسخ اين سؤال بر می‏گردد به يك سؤال اساسی كه در فلسفه تاريخ مطرح‏
می‏شود و آن اين است كه آيا تاريخ شخصيت را ميسازد و يا شخصيت تاريخ را
، آيا نهضت رهبر را می‏سازد و يا رهبر نهضت را ؟ اجمالا ميدانيم كه نظريه‏
صحيح در اين مورد اينست كه ، يك اثر متقابل ميان اين دو ، يعنی ميان‏
نهضت و رهبر است ، ميبايد از يك طرف يك سلسله مزايا و امتيازات در
رهبر باشد و از طرف ديگر نيز خصوصياتی در نهضت وجود داشته باشد مجموع‏
اين شرايط است كه فرد را بمقام رهبری می‏رساند امام خمينی به اين علت‏
رهبر بلامنازع و بلا معارض اين نهضت شد كه علاوه بر اينكه واقعا شرايط و
مزايای يك رهبر در فرد ايشان جمع بود ، ايشان در مسير فكری و روحی و
نيازهای مردم ايران