دارد فی المثل حزب احتياج به رهبر دارد ، رهبر و يا دبير كل حزب ، خواه
ناخواه يك نفر است افراد ديگر هم بحساب مراتب و درجات خود متفاوتند
و يا در مورد دولت ، پستها و مشاغل متفاوتی مطرح است ، باين ترتيب حتی
در اشتراكیترين جامعه ها ، باز بعضی از افراد ، از نظر شهرت و معروفيت
و محبوبيت جلو ميافتند و بعضی ديگر در زاويه گمنامی باقی ميمانند از اين
مهمتر ، در مورد مسائل خانوادگی است آيا زن و شوهر نيز بايد اشتراكی
باشند و زن من ، و شوهر من در كار نباشد ؟ يعنی اينكه اشتراك مالی بايد
به جنسی منتهی شود ؟ ميدانيم كه اين امكان پذير نيست بطور خلاصه اگر
اضافه و تعلق اشياء به انسان ، انسان را تجزيه میكند و به انسان انانيت
ميدهد ، در هر حال تعلقهائی وجود دارد كه به هيچ روی قطع شدنی نيست .
از سوی ديگر مخالفان نظر اول ميگويند ، آنچه كه انسان را تجزيه میكند و
معنويت را - به تعبير شما - از او ميگيرد ، تعلق اشياء به انسان نيست
بلكه تعلق انسان به اشياء است تعلق انسان به اشياء ، يعنی آن علقه و
وابستگی درونی كه در زبان دين ، به محبت دنيا از آن تعبير ميكنند اگر من
به اين خانه وابسته شدم ، آنوقت است كه از انسانهای ديگر جدا خواهم شد
در واقع بجای خانه من ميشوم من خانه يعنی من وابسته به اين خانه من بنده
و برده اين خانه به عبارت ديگر آنجا كه مضاف و مضاف اليهای است ،
انسان اگر مضاف اليه واقع شود ، تكه تكه و تجزيه نميشود و اگر مضاف
واقع شود ، بوسيله مضاف اليه اش خرد ميشود و از بين ميرود پس بعوض
اينكه مالكيت انسان را از اشياء سلب كنيم ، بايد مملوكيت انسان نسبت
به اشياء را از بين ببريم يعنی بايد انسان را در درجه اول از درون اصلاح
كنيم ، نه آنكه صرفا تغييراتی از برون برای او
|