ميكنند ، ايجاد گردد ؟ آيا ممكن است انسان يك موجود معنوی و يا به
تعبير اين آقايان ، انسانگرا بشود بی آنكه قادر باشد خود را و جهان را
تفسير معنوی بكند ؟ آيا معنويت بدون ايمان به خدا ، بدون ايمان به مبداء
و معاد ، بدون ايمان به معنويت انسان - و اينكه در او پرتوی غير مادی
حاكم و مؤثر است - اساسا امكان پذير هست ؟ پاسخ همه اين سؤالها منفی
است .
از جمله خصوصيات انقلاب ما ، يكی اين است كه چون بر پايه ايدئولوژی
اسلامی قرار گرفته ، به معنويتی واقعی متكی است ، نه معنويتی از آن دست
كه حضرات پيشنهاد ميكنند و میبينيم كه بطلان و ورشكستگیاش به اثبات
رسيده است در كشورهائی كه به ادعای طرفداران اين نوع معنويت ساختگی ،
مالكيت وجود ندارد ، بی معنويتی و خودخواهی و خود پرستی همانقدر رايج
است كه در كشورهای طرفدار مالكيت يك نمونه جالب از پرورده شدگان
مكتبهای اومانيستی اينچنينی ، استالين است ميپرسم آيا استالين در چه
محيط و در كدام جامعه رشد يافت ؟ غير از اينست كه درجامعهای كه به
ادعای آقايان در آن مالكيت وجود نداشت ؟ اگر اين تز درست باشد كه
مالكيت فردی به انسان خود پرستی و خودخواهی و جاه طلبی ميدهد ، در مورد
استالين كه نه سند مالكيتی بنامش وجود داشت و نه ملكت و املاكی داشت و
نه خانههای متعدد ، چه ميتوانيد بگوئيد ؟ چگونه بود اين شخص كه از
تربيت شدگان همين مكتبهاست ، به اعتراف معتقدان اين مكاتب از جمله
خودخواه ترين و درنده خوترين انسانهای روی زمين محسوب ميشد ؟ در ميان
كمونيستهای امروز ، غير از يك گروه خاص ، يعنی آنهائی كه با نام تودهای
شهرت دارند ، ساير گروهها به استالين به چشم يك انسان نگاه نمیكنند و
استالينيزم را مترادف با فاشيزم ميدانند . نمونه
|