زندگى در کنار آدمخوارها!
رفتند مردم را مسيحى كنند، تا آن عنصر استعمارى بتواند به آنجا بيايد
و كار خودش را انجام بدهد. كشيشها هم مىدانستند كه براى چه دارند كار
میکنند - اينطور نبود كه ندانند - اما ببينيد براى خاطر همين هدف، چه
مصايبى را تحمل كردند؛ مصايبى كه اصلاً با پول قابل جبران نيست؛ مثلاً
يك نفر برود هفت سال در نقطۀ مجاور نقطۀ آدمخوارها زندگى بكند! انسان
اين چيزها را در كتابها مىخواند، در بعضى از گزارشها مىبيند، در بعضى
از فيلمها و رمانها هم هست و من از اينها اطلاع دارم و مىدانم كه در
اين سالهاى استعمار چه شده است. در همين كشور ما، يك نفر كشيش را از يك
كشور اروپايى به اصفهان و تهران و مناطق ديگر كشور آوردند. سالهاى
متمادى يك آخوند مسيحى دور از وطن در اينجا با سختى زندگى كرده و با
سوءظن مردم مواجه بوده است: اين كافر است، اين نجس است. در دورانى كه
مردم نسبت به اينگونه مسائل حساسيت بيشترى داشتند - دوران تعصبات،
دوران آن استحكام اعتقاد دينى مردم - به اينجا آمدند و زندگى كردند؛
به اميد اينکه بتوانند چهار نفر را مسيحى كنند، و همان كارى كه در
آفريقا كردند - خيال باطل - بتوانند در اينجا هم بكنند. البته
نتوانستند بكنند، اما سالها ماندند. تاريخچۀ قاجاريه را بخوانيد؛
مستشرقى بوده كه سالها در ايران زندگى كرده و دو جلد كتاب به عنوان
تاريخ ايران نوشته است. او مدتهاى متمادى در منطقۀ جنوب خراسان و
بيرجند و زابل و همينجاها زندگى كرده و كتاب خود را نوشته است. ببينيد
او از كشيشهاى خودشان كه در اينجا بودند، چه چيزها نقل میکند.
(نقل شده در ديدار روحانيون دفتر نمايندگى ولىفقيه در امور اهل سنت
سيستان و بلوچستان 27/8/1370)