بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى
شيراز
بسماللَّه الرّحمن الرّحيم
جلسهى بسيار شيرين و زيبا و دلنشينى است؛ اولاً در محيط
دانشگاه، آن هم در شيراز. شيراز خودش در طول تاريخ تا امروز
دارالعلم بوده است. دانشگاه در شيراز، يعنى دارالعلمى در
دارالعلم؛ پايگاهى در قلب يك پايگاه. علاوه بر اين، مجموعهى
متنوع دانشجوئى كه در اينجا تشريف داريد و همچنين گروهى از
اساتيد محترم كه در جمع شما تشريف دارند، جلسه را تبديل كرديد
به يك عرصهى علمى و اجتماعى و سياسى به معناى درست و خوب.
بنده هم در جلسات جوانها - مخصوصاً جوانهاى دانشجو - و در اين
فضاى جوانى و احساس جوانى، احساس جوانى ميكنم. همهى پيرها
همينجورند؛ در محيط جوان، احساس جوان بودن و بانشاط بودن
ميكنند. بنابراين من از شنيدن سخنان عزيزان دانشجو - چه
نخبگان، چه نمايندگان تشكلها - به هيچ وجه خسته و ملول نميشوم،
از گفتن با شما هم همينجور. تنها عيبى كه اين جلسه دارد اين
است كه فضاى باز است و آفتاب گرم نيمهى ارديبهشت شيراز تحملش
قدرى سخت است. من با اينكه در سايه نشستهام، احساس ميكنم هوا
گرم است؛ شما كه در آفتاب هستيد؛ بخصوص خانمهاى عزيز كه چادر
هم سرشان هست و احساس گرمائى آنها من را متأذى ميكند.
اول يك نگاهى بكنيم به مطالبى كه اين دوستان عزيز، اين
دانشجويان عزيز و رئيس محترم دانشگاه بيان كردند. لازم است من
به برخى از نكات بپردازم. اگرچه خيلى از اين حرفها، همان
حرفهاى ماست و مطالبى است كه بنده ميخواهم با جمع دانشگاهى -
چه دانشجو و استاد و چه مديران دانشگاهى - در ميان بگذارم؛
ليكن لازم است برخى از پرداختها نسبت به آنچه دوستان گفتند،
انجام بگيرد. گفته شد در مورد حمايت از نخبگان، كمكارى صورت
ميگيرد. بايد توجه داشته باشيد كه در همهكار، از جمله در اين
كار، ساز و كار تشكيلاتى و ادارى نقش مهمى دارد. اين نه به
معناى گم شدن در هفت توى بوروكراسى و ديوانسالارى است، بلكه
به معناى بودن تشكيلات، بودن مسئول و وجود يك مركز فكر است؛ و
اين به نظر ما در يكى دو سال اخير به بهترين وجهى انجام گرفته
است. يعنى در سطح معاونت رئيسجمهور، يك دانشگاهىِ برجسته را
گذاشتهاند و آنطورى كه من گزارش دارم و تا حدود زيادى اطلاع
دارم، كارهاى خوبى دارد انجام ميگيرد؛ منتها من در خلال حرفهاى
شما جوانها - مثل دورهى جوانى خودمان - ميشنوم كه اين كار را
سريعاً انجام دهيد. اين «سريعاً»، همه جا قيد درستى نيست. بعضى
از كارها طبيعتش طبيعت سرعت نيست. اگر دچار سرعت شد، دچار
اشكال خواهد شد. بايد بگذاريم كار با طبيعت خود انجام بگيرد.
يك نكته را نمايندهى بسيج دانشجوئى گفتند، كه در واقع بنده هم
اين مطالبات را دارم. الگوى پيشرفت اسلامى - ايرانى كه ما يك
سال، دو سال گذشته مطرح و تكرار كرديم، ميپرسند چقدر عمل شد؟
درست است، جاى سؤال دارد. پژوهشگاه دانشجوئى كه پيشنهاد شد، به
نظر من پيشنهاد خوبى است. خوب است مسئولان وزارتهاى آموزش عالى
رسيدگى كنند، بررسى كنند؛ فكر خوبى است. بگذاريم دانشجوها در
اين مقولهى كار دانشگاهى اگر وقت ميكنند، اگر ميتوانند، در يك
مركزى به نام پژوهشگاه و پژوهشكده، فعاليتهائى را انجام دهند؛
اين ايدهى قابل توجهى است و ميتواند دنبال شود.
گفته شد توانائى تصميمسازى و تصميمگيرى. اينجا من اين مطلب
را پرداخت كنم. توانائى تصميمسازى خيلى خوب است. توانائى
تصميمگيرى يكى از مشكلاتى است كه اگر وارد محيط دانشجوئى شد،
خيلى از هنجارهاى مطلوب و درست را به هم خواهد زد؛ اين تجربهى
ماست. بگذاريم دانشجو با فكر خود، با زبان باز خود، با تعلق كم
خود، با گفتار و عمل خود، تصميمسازى كند. تصميمگيرى را
بگذاريم كسى بكند كه بتوان از او سؤال كرد و او مسئول و پاسخگو
باشد. بنابراين دنبال اين نباشيم كه محيط دانشجوئى، محيط
تصميمگيرىِ براى اقدام باشد؛ اين نه به نفع دانشجوست، نه به
نفع آن اقدام. دنبال اين باشيم كه محيط دانشجوئى تصميمسازى
كند؛ يعنى گفتمانسازى كنيد. ببينيد بنده وقتى مسئلهى نهضت
نرمافزارى را خواستم مطرح كنم، قبل از همه تو دانشگاه با
دانشجوها مطرح كردم؛ حدود ده سال قبل. نه با وزارتها صحبت كرده
بودم، نه با رئيسجمهور وقت صحبت كرده بودم، نه حتّى با اساتيد
صحبت كردم؛ اولبار در دانشگاه اميركبير اين فكر را به ميان
آوردم. امروز شما ببينيد اين يك گفتمان است، يك مطالبهى عمومى
است، يك خواستِ همهى دانشگاههاى كشور است؛ كه من هرجا هم
ميروم، از زبان دانشجو مطالبهاش را ميشنوم؛ از زبان استاد و
مدير، اجرايش را در يك مرحلهى ديگر ميشنوم، و اجراء هم دارد
ميشود. همين نوآورىهاى علمى بسيار، بخشى از انگيزه و توان
خودش را از اين شعار گرفته: «تصميمسازى كنيد»، «گفتمانسازى
كنيد». اين، مجرى و مسئولين اجرائى را ميكشاند دنبال اين
تصميم، و تصميمگيرى خواهند كرد و عمل خواهد شد. نكتهاى كه در
بيانات دانشجوى دختر دورهى دكترى براى من جالب بود، اين بود
كه دانشجوى پزشكى از دانشجويان علوم پايه دفاع ميكرد؛ اتفاقاً
درست هم هست. توجه به علوم پايه، از جملهى همين توصيههاى
مؤكدى است كه بنده در اين چند سال، مكرر با مسئولين درميان
گذاشتهام. هميشه گفتهايم علوم پايه مثل گنجينه است؛ علوم
كاربردى مثل پولى است كه توى جيبمان ميگذاريم و خرج ميكنيم.
اگر علوم پايه نباشد، پشتوانهى اين هزينهكردن ازبين خواهد
رفت. اين نكته كاملاً بجاست و من اين درس را از اين دختر
دانشجو قابل طرح ميدانم كه دانشجوها صنفى، دانشگاهى و رشتهاى
به مسائل نگاه نكنند؛ واقعاً نگاه كنند به آنچه كه نياز كشور
است. اين دانشجوى پزشكى خودش از دانشجويان و مجموعههاى علوم
پايه دفاع ميكند؛ اين به نظر ما درك خوبى بود.
در بيانات نمايندهى انجمنهاى اسلامى دانشگاه شيراز هم حرفهاى
خيلى خوبى گفته شد كه اينها حرفهاى دل ماست. اينجا هم من اين
بيان را يك پرداختى بكنم: ببينيد، شما ميگوئيد كه ما شعار
عدالت ميدهيم؛ دانشجو را ميگيرند، اما آن كسى را كه به عدالت
صدمه زده، نميگيرند. قوهى قضائيه چنين، يا دستگاه مسئول چنان.
خوب، اينجا شما بايد زرنگى كنيد؛ يك لحظه از درخواست و
مطالبهى عدالت كوتاهى نكنيد؛ اين شأن شماست. جوان و دانشجو و
مؤمن شأنش همين است كه عدالت را بخواهد. پشتوانهى اين فكر هم
با همهى وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست. البته
تخلفاتى هم ممكن است انجام بگيرد؛ شما زرنگىتان اين باشد:
گفتمان عدالت خواهى را فرياد كنيد؛ اما انتقاد شخصى و
مصداقسازى نكنيد. وقتى شما روى يك مصداق تكيه ميكنيد، اولاً
احتمال دارد اشتباه كرده باشيد؛ من مىبينم ديگر. من مواردى را
مشاهده ميكنم - نه در دانشگاه، در گروههاى اجتماعى گوناگون -
كه روى يك مصداق خاصى تكيه ميكنند؛ يا بهعنوان فساد، يا به
عنوان كجروى سياسى، يا بهعنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً
اتفاقاً از جريان اطلاع دارم و مىبينم اينجورى نيست و آن كسى
كه اين حرف را زده، از قضيه اطلاع نداشته است. بنابراين وقتى
شما روى شخص و مصداق تكيه ميكنيد، هم احتمال اشتباه هست، هم
وسيلهاى به دست ميدهيد براى اينكه آن زرنگ قانوندانِ قانون
شكن - كه من گفتهام قانوندانهاى قانون شكن خطرناكند - بتواند
عليه شما استفاده كند. شما از دادستان چه گلهاى ميتوانيد
بكنيد؟ اگر يك نفرى بهعنوان مفترى يك شخصى را معرفى كند و
بگويد آقا او اين افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضى اين
نيست كه برود دنبال ماهيت قضيه. اگر اين افتراء گفته شده باشد،
زده شده باشد، مادهى قانونى آن قاضى را ملزم به انجام يك كارى
ميكند؛ لذا نميتوانيم از او گله كنيم. شما زرنگى كنيد، شما اسم
نياوريد، شما روى مصداق تكيه نكنيد؛ شما پرچم را بلند كنيد.
وقتى پرچم را بلند كرديد، آن كسى كه مجرى است، آن كسى كه در
محيط اجراء ميخواهد كار انجام دهد، همه حساب كار خودشان را
ميكنند. آن كسى هم كه فرياد مربوط به محتواى اين پرچم را بلند
كرده، احساس دلگرمى ميكند و كار پيش خواهد رفت. بنابراين به
نظر من مشكلى در كار شما نيست؛ شما جوانهاى مؤمنى هستيد كه
انتظار هم از شما همين است. هر شعار خوبى كه داده ميشود، بعد
از اتكال به خداى بزرگ كه همهى دلها و زبانها و ارادهها دست
اوست، تكيه به شما جوانهاست، اميد به شما جوانهاست؛ اين را
بدانيد. بالاخره همشهرى شما كه از او شعر هم خوانديد، ميگويد:
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافرى است رنجيدن
نرنجيد؛ دنبال كار برويد. همين مطلب را عيناً خطاب به آن برادر
عزيزى كه به عنوان نمايندهى جامعهى اسلامى، بسيار متين و
شيوا مطالبى را بيان كردند، عرض ميكنم. اين حرفها، حرفهاى دل
ماست؛ منتها فرق ما و شما اين است كه ما بر اثر تجربهى روزگار
فهميدهايم كه يك مقدارى بايد انسان تحمل و صبر كند، شما
جوانيد و تازه از راه رسيده و پرشور و بىصبر! همهاش خوب است،
غير از اين بىصبرى. البته اين هم علاج ندارد. نه اينكه بخواهم
بگويم خيلى علاج دارد؛ نه، ما خودمان هم اين دورهى شما را
گذراندهايم، ميدانيم چهجورى است؛ ولى بالاخره اين را من
ميخواهم به شما بگويم كه همهى اين چيزهائى كه شما گفتيد و
شعارش در اين كشور داده شده، به حول و قوهى الهى و به
اذناللَّه تحقق پيدا خواهد كرد.
دربارهى دانشگاه پيام نور هم شكوهاى اين دختر دانشجوى عزيز
بيان كردند، كه جا دارد مسئولين به آن توجه كنند؛ واقعاً اگر
نقاطى هست كه بايد كمك كرد، كمك بشود.
نكتهاى را هم آن برادر عزيز دانشجوى نخبهى دانشگاه آزاد مطرح
كردند كه حرف درستى است؛ مطرح كردن نظريههاى اجرائى دولت، قبل
از ورود در مرحلهى آزمون و خطا، در دانشگاهها و مراكز
تحقيقاتى؛ اين خيلى خوب است. البته من به شما عرض بكنم؛
مسئولين دولت و رئيس جمهور محترم غالباً مدعايشان اين است كه
اين كار را انجام ميدهند؛ نميشود گفت كه مطلقاً نميكنند. بنده
بارها همين موضوع را به مسئولين، از جمله رئيس جمهورِ بسيار پر
كار و زحمتكش و صميمىمان گفتهام؛ ايشان هم ميگويد ما مطرح
ميكنيم، در دانشگاه مطرح كرديم، يا فلان گروه تحقيقاتى اقدام
كردند. ولى به هر حال ايدهى خوبى است. ايشان از مسئلهى تبعيض
و اين چيزها در مورد دانشگاه آزاد مطالبى بيان كردند؛ جوان
دانشجوى ديگرى كه فرصت هم نشده بود در بلندگو صحبت كنند، آمدند
اينجا با صداى بلند به من گفتند، و من هم شنيدم كه ايشان
نقطهى مقابل آن مطالب را بيان ميكنند. يعنى دو دانشجوى
دانشگاه آزاد در زمينهى مسائل مربوط به دانشگاه آزاد، دو نظر
مخالف دارند. ايشان از وضع فرهنگى دانشگاه آزاد يك قدرى گله
كردند.
آنچه كه من اينجا ميخواهم به شما عزيزان عرض كنم، اندكى تفصيل
در باب آن مطلبى است كه در روز اول در جمع عمومى مردم گفتم؛ و
آن، نگاه كلان و جمعبندى شدهى به انقلاب است. چون ما در
آستانهى ورود در دههى چهارميم، نزديك به سى سال، گذشته؛
معمولاً در يك چنين دورانى نگاه به يك حادثه - مثل حادثهى
عظيم انقلاب - يك نگاه همراه با قضاوت و داورى در مورد
كاركردهاست. اگرچه در سى سالگى، انقلاب هنوز در عنفوان جوانى
است؛ در اين شك نيست - نيروى انقلاب بحمداللَّه خيلى زياد است،
مخصوصاً اين انقلاب - ليكن در عين حال در دورهى سى ساله وقتى
انسان نگاه ميكند، يك داورىاى نسبت به عملكرد و توفيق و
كارآمدى براى انسان پيش مىآيد. ما در اين داورى بايد اشتباه
نكنيم؛ و اين جز با يك نگاه كلان امكانپذير نيست. من مطالبى
را در اين زمينه عرض ميكنم. البته دوست ميداشتم با تفصيل و
جزئياتِ بيشتر بگويم، منتها وضع هوا و آفتاب يك مقدارى من را
متأذى ميكند كه بخواهم با تفصيل عرض كنم. آنچه هم كه من عرض
ميكنم، شما جوانهاى عزيز ميدانيد. شما بنده را هم ميشناسيد. من
بارها هم گفتهام اين چيزهائى كه ما عرض ميكنيم، به معناى آيه
نازل كردن نيست. نه اينكه خيال كنيد حالا ما آنچه ميگوئيم، وحى
منزل است؛ نه، من نظرم را ميگويم و مايلم در محيطهاى دانشجوئى
اينها بحث شود. عمدهى نظر من اين است كه بحث خواهد شد. حالا
شايد من در پايان جلسه يك جمعبندى كامل هم نكنم، با همين نيت
كه جمعبندى را شما بكنيد؛ چه در تشكلها، چه در مجموعههاى
دانشجوئى، چه با خودتان.
اگر ما نگاه كلان به انقلاب و حادثهى پديد آمدن جمهورى اسلامى
بكنيم، جزئىنگرىها نميتواند ما را گمراه كند. گاهى جزئىنگرى
و نگاه نكردن مسير مستمرِ از ابتداء تا انتهاء، انسان را گمراه
ميكند؛ حتّى گاهى آدم راه را گم ميكند، هدف را گم ميكند.
نميخواهيم بگوئيم جزئىنگر نباشيم؛ چرا، نگرش به جزئيات، يعنى
همان برنامهريزى؛ اين را ما منكر نيستيم. برنامهريزى، نگاه
به فصول مختلف و بخشهاى مختلف، يعنى جزئىنگرى. ميخواهيم
بگوئيم اين نگاه به بخشها و اجزاء و ابعاض موجب نشود كه ما
غافل بشويم از نگاه به كل. چون نگاه به كل براى ما درسآموز
است.
من چند تا حلقه براى اين بحث در نظر گرفتم، كه اينها را عرض
بكنم. حلقهى اول اين است كه هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب
عبارت بود از ساختن يك ايرانى با اين خصوصياتى كه عرض ميكنم:
مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنيت، متدين و بهرهمند از
معنويت و اخلاق، پيشرو در مسابقهى جامعهى عظيم بشرى در علم و
بقيهى دستاوردها - كه از اول و ازل بين آحاد بشر يك مسابقه
است در دستاوردهاى بشرى، در علم و در بقيهى خواستهها و
دستاوردهاى بشرى - برخوردار از آزادى با همهى معانى آزادى.
آزادى فقط آزادى اجتماعى نيست - اگرچه آزادى اجتماعى، يكى از
مصاديق مهم آزادى است - هم آزادى اجتماعى مورد نظر است، هم
آزادى به معناى رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن كشور از
دستاندازى بيگانگان و استيلاى آنها - كه گاهى كشور بظاهر
مستقل هم هست، اما زير نفوذ است - و هم آزادى معنوى، كه آن
رستگارى انسان و تعالى اخلاقى انسان و عروج معنوى انسان است،
كه هدف اعلى، اين است. همهى كارها مقدمه براى تكامل انسان و
عروج انسانى است. اين بايد در جامعهى اسلامى خود را نشان
بدهد.
ايران با اين خصوصيات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسيد كه از
كجاى انقلاب، اين خصوصيات در مىآمد؟ كجا تدوين شد؟ من عرض
ميكنم از كلمهى اسلامى. اسلام اصلاً همينهاست. آن كسى كه غير
از اين در مورد اسلام تصور ميكند، اسلام را نشناخته. آن كسى كه
تصور ميكند اسلام فقط به جنبههاى معنوى، آن هم با برداشت و
تلقى خاص از جنبههاى معنوى - عبادت و روزه و زهد و ذكر و
امثال اينها - ميپردازد، به دنياى مردم، به لذات مردم، به
خواستههاى بشرى مردم نميپردازد، او اسلام را درست نشناخته؛
اسلام اينجورى نيست. همهى اين چيزهائى كه گفتيم؛ هم آن چيزى
كه مربوط به مسائل دنيائى جامعه است - مثل عدالت، مثل امنيت،
مثل رفاه، برخوردارى از ثروت، برخوردارى از آزادى و استقلال -
هم آنچه كه مربوط به مسائل اخروى است؛ مثل رستگارى، تقوا،
پرهيزگارى، رشد اخلاقى، تكامل معنوى انسان، در كلمهى اسلامى
مندرج است.
آيهى قرآن به ما ميفرمايد كه: «و لو انّ اهل القرى امنوا و
اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض»؛ ايمان و تقوا
كه باشد، بركات آسمان و زمين جارى خواهد شد. بركات آسمان، همان
فتوح معنوى است، همان رحمت الهى است، همان تقرب الىاللَّه
است، همان استغفار ملائكهى آسمان و حمَلهى عرش براى بندگان
خدا در روى زمين است. بركات ارض، يعنى همهى آنچه كه به زندگى
زمينى انسان ارتباط پيدا ميكند؛ يعنى آزادى، يعنى رفاه، يعنى
استقلال، يعنى امنيت، يعنى سعهى رزق، سلامت بدن و از اين
قبيل. اگر ايمان و تقوا باشد، هم آن بركات و هم اين بركات براى
بشر وجود دارد. اين، اسلام است. پس وقتى كه گفتيم انقلاب
اسلامى، معنايش اين است كه عرض شد.
خوب، اين چيزى بود كه در انقلاب بود؛ ميخواستيم ايرانى بسازيم
با اين خصوصيات. اين مطلب يك اضافهاى دارد و آن اين است كه
مسئله فقط ايران هم نبود؛ ايران به عنوان يك الگو براى جوامع
اسلامى در درجهى اول، و همهى جوامع بشرى در درجهى بعد، مورد
نظر بود. ما ميخواستيم اين جامعه را با اين خصوصيات بسازيم -
ما يعنى ملت ايران، انقلاب ايران، انقلابيون ايران؛ منظور، شخص
بنده و چند نفر ديگر نيست - و آن را بگذاريم جلوى چشم آحاد بشر
و امت اسلامى؛ بگويند اين است كه هم مطلوب اسلام است، و هم
ميسور مردم اين روزگار است. اينجور نباشد كه خيال كنند بله،
اين مطلوب هست، اما ميسور نيست؛ كه ميگفتند در دوران مبارزات
نهضت اسلامى. بعضى از كسانى كه نيتهاى خوبى هم داشتند، ميگفتند
آقا بيخود چرا زحمت ميكشيد، فايدهاى ندارد؛ بله، اين حرفهاى
شما درست است، اما شدنى نيست. انقلاب ميخواست به همهى كسانى
كه در هر نقطهاى از دنياى اسلام هستند، نشان بدهد كه اين الگو
تحققيافتنى و شدنى است؛ اين هم نمونهاش. اين آن چيزى بود كه
به عنوان هدف انقلاب وجود داشت. اين هدف از اول بود، به شما
عرض كنم كه امروز هم همين هدف هست، در آينده هم همين هدف خواهد
بود؛ اين هدف ثابت است. اين حلقهى اولِ بحث ما.
حلقهى دوم بحث اين است كه اين هدف را انقلاب اسلامى داشت؛ ما
در خلأ كه زندگى نميكنيم، ما در يك واقعياتى داريم زندگى
ميكنيم؛ اين واقعيات چقدر براى رسيدن به اين هدفها كمك بود يا
مزاحمت بود؟ يقيناً ا گر مزاحمهائى كه حالا ميشمارم، وجود
نداشت، رسيدن به اين هدف، زمان زيادى نميخواست. شايد در طول
پنج سال، ده سال يك گروه متشكل قوى ميتوانستند اين اهداف را
برآورده كنند؛ منتها در سر راه انسان موانع وجود دارد. اساساً
همين وجود مانع است كه به تلاش انسان معنا و حقيقت معنوى
ميبخشد و اسمش ميشود جهاد؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معنى
نداشت. جهاد يعنى جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع.
اين موانع چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتيم: يكى موانع درونى،
يكى موانع بيرونى. موانع درونى يعنى چه چيزهائى؟ يعنى آن
چيزهائى كه در درون خود ما انسانها - چه تصميمگيرانمان، چه
آحاد مردممان، چه ناظرين بيرون از گود مبارزه و انقلاب - وجود
دارد؛ اينها موانع درونى است. موانع درونى، ضعفهاست؛ ضعفهاى
فكرى است، ضعفهاى عقلانى است، راحتطلبى است، آسانگرائى است،
آسانپندارى است؛ اين گاهى اوقات خودش يكى از موانع تحقق آن
چيز است. بايد برآورد و تقويم نسبت به كار و مشكلات كار، مطابق
با واقع يا لااقل نزديك به واقع باشد. آسانپندارى هم مثل
آسانگيرى و سهلانگارى است؛ آن هم يكى از موانع راه است. گريز
از چالش هم يكى از ضعفهاى درونى ماست. به گريز از چالش، بغلط
ميگويند عافيتطلبى. عافيتطلبى چيز خوبى است. عافيت يكى از
بزرگترين نعمتهاى الهى است؛ «يا ولىّ العافية نسئلك العافية؛
عافية الدّنيا و الاخرة». عافيت به معناى پنجه نيفكندن نيست؛
به معناى درست عمل كردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا
عقب كشيدن است. عافيت از بلا، مثل اين است كه بگوئيم عافيت از
گناه. بنابراين عافيتطلبى چيز بدى نيست؛ ليكن بغلط به گريز از
چالش ميگويند عافيتطلبى؛ يعنى در واقع همان راحتطلبى،
مواجههى با مشكلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن براى
مواجههى با مشكلات. اينها ضعفهاى درونى ماست.
يكى ديگر از ضعفهاى درونى عبارت است از تربيتهاى اجتماعىِ
موجود و عادتهاى تاريخى، كه اينها در ما ملت ايران در آغاز
انقلاب بود. شما جوانها شايد از حالات روانى و تربيتهاى
تاريخىِ ما در هنگامى كه انقلاب پيروز شد، تصوير درستى نداشته
باشيد. امروز ما مىبينيم كه عنوان «ما ميتوانيم» در همه هست.
واقعاً هم اگر بگويند آقا شما ميتوانيد بزنيد روى دست صنعتگران
پيشروِ دقيقترين و ظريفترين صنايع دنيا، شما ميگوئيد بله؛
اگر همت كنيم، تلاش كنيم، ميتوانيم. واقعاً جوان دانشمندِ
مسلمانِ در جمهورى اسلامى خودش را قادر بر هر كارى ميداند؛ اين
در اول انقلاب اينجور نبود. تربيتهاى قبلى درست عكس اين بود.
هر كارى كه مطرح ميشد، ميگفتند آقا ما كه نميتوانيم! آقا فلان
چيز را بسازيد، ميگفتند ما كه نميتوانيم! با فلان شعار غلط در
دنيا مقابله كنيم، ميگفتند آقا ما كه زورمان نميرسد، ما كه
نميتوانيم! «ما ميتوانيمِ» امروز، آن روز «ما نميتوانيم» بود.
اين، آن تربيت اخلاقى و تاريخىِ بازماندهى از دوران گذشته
است.
توسرى خورى، شنيدن زور، ديدن فسق در كسانى كه از آنها جامعه
توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاكيزهدامنى دارد، عادت شده
بود. يعنى اگر در دوران پيش از انقلاب مىآمدند به مردم
ميگفتند آقا فلان مسئول عالى كشور - حالا شخص اول كه خود شاه
بود - يا وزرا يا مسئولين فلان عياشى را كردند، فلان فسق را
كردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب
نميكردند؛ ميگفتند خوب، هست ديگر؛ معلوم است! يعنى عادت كرده
بودند به اينكه مسئولانى را كه بايد پاك باشند و پاكدامن
باشند، آلودهدامن و ناپاك ببينند. ما تعجب ميكرديم از اينكه
در صدر اسلام چطور يك خليفه مست رفت براى مردم نماز صبح خواند!
هم دربارهى خليفه هست، هم دربارهى يكى از امراى منصوب از
قِبل يك خليفه. اين در تاريخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم
هست. نماز صبح دو ركعت است؛ اما او چون سركيف بود، شش ركعت
خواند. گفتند آقا نماز صبح را زيادى خواندى؛ گفت بله، حالم خوش
است؛ اگر بخواهى، بيشتر هم ميخوانم! اين در تاريخ بود. در آن
زمان مردم ميديدند كه خليفه يك چنين فسقى را دارد انجام ميدهد،
اما تحمل ميكردند و بىتفاوت از مقابل اين قضيه ميگذشتند. زمان
ما هم همينجور بود. در دورهى طاغوت - كه ماها تا قبل از
پيروزى انقلاب با طاغوت مواجه بوديم - قضيه همينجور بود. مردم
تعجب نميكردند از اينكه پادشاه كشور اسلامى فسق كند، فجور كند،
بادهگسارى كند، كارهاى هرزه انجام دهد. شايد من قبلاً گفته
باشم كه يكى از علماى بزرگ تبريز كه مرد بسيار دانشمند و عالمى
بود و بنده هم او را ديده بودم - استاد پدر ما بود - پيرمردى
بود بسيار عالم، اما بسيار ساده! من يك وقتى رفته بودم تبريز،
شاگردان و دوستانِ علاقهمند خود ايشان نقل ميكردند؛ ميگفتند
يك وقتى محمدرضا در دورهى جوانىاش آمده بود تبريز، رفته بود
سراغ اين آقا. احترام كرده بود از اين آقا، رفته بود توى آن
مدرسهاى كه اين آقا تدريس ميكرده. بعد كه محمدرضا رفته بود،
اين آقاى عالم - كه عالم هم بود، متقى هم بود، منتها ساده بود
- مجذوب شاه شده بود و از او تعريف ميكرد. دوستان گفته بودند
آقا شما كه از اين شخص تعريف ميكنيد، اين مرد اين كارهاى خلاف
را انجام ميدهد - حالا كارهائى كه در نظر آن عالم، خيلى بزرگ
بايد مينمود؛ مثلاً او شراب ميخورد - گفته بود خوب، شاه است
ديگر؛ ميخواهى شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازى
ميكند، گفته بود شاه است ديگر؛ پس ميخواهى مثلاً چه بازى كند؟!
عرف اين بود كه چون شاه است، چون وزير است، پس بايد بتواند فسق
كند، فجور كند، ناپاكى از خودش نشان بدهد. اين جزو عاداتى بود
كه در جامعهى ما وجود داشت. اينها همان موانع درونى است؛
اينها آن چيزهائى است كه در مقابل رسيدن به يك هدف و مقصود
والا عايق ايجاد ميكند. خشم و شهوتهاى بىمهار و تربيت نشده،
دلبستگى به عادات و عقايد خرافىِ ميراثى، و بد فهميدن دستور
دين جزو ضعفهاى درونى است. بعضىها خيلى از چيزها را
نميفهميدند. مبارزه ميكرديم؛ بعضىها به استناد رواياتى كه هر
پرچمى كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى (ارواحنا فداه)
برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. ميگفتند
آقا شما قبل از مبارزهى حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه)
ميخواهيد مبارزه شروع كنيد؟ خوب، اين پرچم مبارزه را كه بلند
ميكنيد، در آتش است. معناى حديث را نميفهميدند. يك عدهاى از
صدر اسلام، از زمان ائمه (عليهمالسّلام) كه شنيده بودند مهدى
ظهور خواهد كرد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعاى
مهدىگرى ميكردند؛ بعضى بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نيست
بدانيد هم در بنىاميه ادعاى مهدويت بود، هم در بنىعباس بود،
هم در افراد ديگرى كه چه در زمان بنىعباس و چه در زمانهاى بعد
تا امروز وجود داشتند، ادعاى مهدويت وجود داشت. بله، اين پرچم
مهدويت را كسى بلند كند، در آتش است. اين معنايش اين نيست كه
مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم براى تشكيل جامعهى الهى و
جامعهى اسلامى و علوى مبارزه و قيام نكنند. اين، بد فهميدن
دين است. مىبينيد اينها همه موانع درونىاى بود كه بعد از
آنكه انقلاب پيروز شد، ما ملت ايران با اين زمينهها ميخواستيم
كشور را به سمت آن اهداف ببريم. خوب، اينها هر كدامش يك مانع
بود. البته اينها برطرف شدنى بود، نه اينكه برطرف شدنى نبود؛
خيلىاش هم با تبيين برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامى، تبيين
خيلى نقش دارد. من اين را به شما جوانانى كه احساس مسئوليت
ميكنيد، توى پرانتز عرض ميكنم كه تبيين خيلى اهميت دارد. در
مبارزات اسلامى، در همه حال تبيين - بيان واقعيت و رساندن
واقعيت؛ تبليغ، بلاغ - خيلى اهميت دارد و اين را نبايد از دست
داد؛ برخلاف تفكر ماركسيستى كه آن روز رائج بود و اعتقاد به
تبيين نداشتند؛ ميگفتند مبارزه يك سنت است، تحقق خواهد يافت؛
چه شما بخواهيد، چه نخواهيد؛ چه بگوئيد، چه نگوئيد. يعنى
ديالكتيكى كه آنها تفسير كرده بودند، لازمهاش اين بود كه اين
مبارزه، احتياج به تبيين ندارد. در سال 49 يك جوانى از همين
كسانى كه مشهدى بود، با ما هم آشنا بود، وابستهى به يكى از
همين گروهكهائى بود كه آن روز تازه سر بلند كرده بودند،
كمونيست بودند - گروه جنگل و امثال اينها - يك جائى با من
ملاقات كرد؛ شرح داد كه ميخواهيم اين كارها را بكنيم. من گفتم
توى اين زمينهى اجتماعى كه نميشود؛ يك قدرى با مردم صحبت
كنيد، تبيين كنيد، حرف بزنيد، به مردم تفهيم كنيد چهكار
ميخواهيد بكنيد. با كمال بىاعتنائى گفت: آن روش اسلامى است!
بله، روش اسلامى همين است. روش اسلامى تبيين است و همين
تبيينها موجب شد كه انقلاب اسلامى بر بسيارى از اين
پيشزمينههاى تاريخى و تربيتهاى غلط فائق بيايد و فائق آمد.
البته در بعضىاش هم هنوز فائق نيامديم، كه آن انگيزههاى
ديگرى دارد - مثل اين مصرفگرائى و اسراف و اين چيزها كه حالا
گفتند - اين جزو ميراثهاى ما از گذشته است و متأسفانه اين
ميراث را نگه داشتيم. ما ملت ايران بايد اين جامهى ناسازِ
بىاندامِ زشت را از تنمان بيرون بياوريم. ما خيلى مصرفزده
هستيم؛ بايد اين را حلش كنيم. همه بايد دست به دست هم بدهند و
اين قضيه را حل كنند. البته صدا و سيما هم بلاشك نقش دارد.
خوب، اينها عوامل درونى بود.
آنوقت عوامل بيرونى است، كه ديگر الى ماشاءاللَّه وجود داشته
است؛ همهى كسانى كه به نحوى از انقلاب يا از هدفهاى انقلاب
متضرر ميشدند، اينها جلوى انقلاب ايستادند. از امنيت يك عدهاى
متضرر ميشوند، از عدالت يك عدهاى متضرر ميشوند، از نفى حاكميت
طاغوت يك عدهاى متضرر ميشوند، از نفى سلطهى بيگانه يك جماعتى
متضرر ميشوند، از نفى استبداد يك عدهاى متضرر ميشوند. اينها
را شما ميدانيد؛ توضيح لازم ندارد. كىها از عدالت يا از
استقلال يا از آزادى و امثال اينها متضرر ميشوند؟ اينها همه در
مقابل انقلاب صف كشيدهاند. تا الان هم اين صفكشى ادامه دارد.
اول انقلاب شما جوانها يادتان نيست. سال اول انقلاب در تقريباً
چهارگوشهى كشور با شعار قوميت، كانونهاى جنگ و درگيرى به وجود
آمد. در بلوچستان، در كردستان، در تركمنصحرا، در نقاط مختلف؛
با بهانهى قوميت. دنبالش ميرفتند، ميديدند اين اقوام هيچكدامش
با اسلام و با انقلاب اسلامى مسئلهاى ندارند. من خودم در
بلوچستان زندگى كرده بودم. آنجا تبعيد بودم و بلوچها را
ميشناختم. ميدانستم اينها با انقلاب كوچكترين مسئلهاى ندارند؛
اما يك عدهاى به نام بلوچ و با يك استفاده و ترفندى با انقلاب
درافتادند. عين همين قضيه در مورد كردستان بود. عين همين قضيه
در مورد تركمنصحرا بود. بعد تحريكات اينها روشن شد، معلوم شد
كه از كجا تحريك ميشوند. خوب، اينها موانعى بودند كه جلو راه
انقلاب را ميگرفتند. اينطور نبود كه اين اتومبيل در جادهى
آسفالته بتواند درست حركت كند.
بعد از اين مسئلهى قوميتها، تنافسهاى درونى خود ماهابود با
يكديگر، كه آنهم يك ماجراى تلخ و بدى دارد؛ ماجراى ملالآورى
دارد. بعد جنگ تحميلى بود؛ هشت سال. شما ببينيد اين نيروى
متراكمى كه ملت ما در مقابلهى با دشمن گذاشت و توانست دشمن را
به زانو دربياورد - نه فقط صدام را، بلكه آن كسانى كه پشت سر
صدام بودند، اينها به زانو درآمدند در مقابل انقلاب اسلامى -
اگر در خدمت به سمت هدفهاى عمرانى و آبادانى و سازندگى جمهورى
اسلامى بنا بود قرار بگيرد، چقدر كار پيش ميرفت. البته ما از
تحميل جنگ سود برديم. ما از اين تهديد به مثابهى بهترين
فرصتها استفاده كرديم. ملت ايران اين تهديد را به معناى حقيقىِ
كلمه تبديل كرد به يك فرصت بزرگ، يك آزمايشگاه عظيم؛ يك ميدان
عظيمِ تجربهها شد و خيلى بركات عايد شد؛ اما واقعيت قضيه هم
اين بود كه تحميل جنگ بر يك كشور مشكلات را درست ميكند.
بنابراين انحصارطلبان جهانى از يك طرف، اشرار داخلى از يك طرف،
توطئههاى ابرقدرتها از يك طرف، دست اغواگر تبليغاتى و سياسى و
اقتصادىِ آن ابرقدرتى كه دستش از ايران با انقلاب اسلامى كوتاه
شده بود از يك طرف - يعنى آمريكا كه تا امروز هم ادامه دارد -
اينها همه در مقابل اين حركت عظيم ملت ايران ايستادند. شما
ببينيد با وجود اين موانع، حالا بيائيد ارزيابى كنيد ببينيد
حركت انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى به سمت آن هدفها چطور
بوده. من اگر بخواهم ارزيابى كنم، عملكرد را بسيار خوب ميدانم.
جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى عملكردش يك عملكرد با نمرهى
بسيار خوب است. در مقابل اين همه مشكلات مگر طاقت مىآورند؟ در
دورهى ما حوادث جابهجايى قدرت در آفريقا و در آسيا و در خيلى
جاها انجام گرفته بود؛ هيچكدام طاقت نياوردند. در دوران قبل از
ما هم انقلابهاى بزرگ دنيا - مثل انقلاب كبير فرانسه، مثل
انقلاب اكتبر شوروى - در مقابل اين حوادث گوناگون هيچكدام طاقت
نياوردند، يعنى از همان اول منحرف شدند.
خصلت مردمى بودن، خصلت اسلامى بودن، خصلت آرمانگرا بودن، اينى
كه جوان انقلابىِ امروز بعد از سى سال اينجا مىايستد،
آرمانهاى انقلاب را به عنوان آرزوها و مطالبات خودش در ميان
ميگذارد و با صداى بلند مطرح ميكند، اين خيلى توفيق بزرگى است
براى انقلاب. هرگز در انقلابهاى ديگر اينطور نبود. شما نگاه
كنيد آثار ادبى قرن نوزدهم فرانسه را كه در آخر قرن هيجدهم
انقلاب كبير فرانسه انجام گرفته. در اوائل قرن نوزدهم ناپلئون
سر كار آمده، آنوقت شما آثار ادبى اواسط قرن يعنى مثلاً 1830،
1840 را كه زياد هم هست؛ هم شعر، هم رمان، نگاه كنيد، خواهيد
ديد كه آنها بعد از سى سال از پيروزى انقلابشان در چه وضعى
بودند؛ يك استبداد مطلق، يك فساد مطلق، يك تبعيض طبقاتى بسيار
وحشتانگيز آنوقت وجود داشته؛ با اينكه آنجا هم شعار عدالت
بود، شعار مساوات بود، شعار نفى استبداد بود. اين توفيق انقلاب
اسلامى يك توفيق بى نظيرى است. بدتر از او انقلاب اكتبر شوروى.
در زمان ما هم كه اين اتفاقهائى كه افتاد - اسمش البته انقلاب
بود؛ اما غالباً كودتا بود يا اينكه گروه مسلحى آمدند سر كار؛
مثل كوبا و جاهاى ديگر - غالب اينها همان حالتى را كه عرض
كردم، داشتند؛ يعنى طاقت نياوردند و نتوانستند در مقابل اين
موانع بايستند.
خوب، حالا بينيد اين موانع را. همهى اين موانع جزو سنتهاى
الهى است. وجود اين موانع تصادفى نيست. اينها سنت الهى است؛
يعنى تلاش و حركت با مانع مواجه است، والّا جهاد معنا نميداشت:
«و كذلك جعلنا لكلّ نبىّ عدوّا شياطين الانس و الجنّ يوحى
بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا»؛ در همهى دعوتهاى انبيا،
دشمنان - موانع - از جن و انس وجود داشتند. در آيهى ديگر: «و
كذلك جعلنا فى كلّ قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها و ما
يمكرون الّا لانفسهم». در درون جوامع، طبقاتى كه وجود آنها
مايهى فساد، مايهى مكر بوده است؛ اينها جزو سنتهاست. يعنى
هرگز انبياء نگفتند ما آنوقتى كه جاده صاف است وارد ميدان
ميشويم؛ نه، در همين فضا و صحنهى بشدت درگير و دشوار، آنها
وارد شدند؛ مثل جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى. اما متقابلاً
سنت الهى هم اين است كه اگر حركت نبوى، حركت الهى كه مصداقش
انقلاب اسلامى است، به كار خود ادامه بدهد و دنبالگيرى كند، بر
همهى اين موانع فائق خواهد آمد؛ اين هم سنت الهى است. در
سورهى مباركهى فتح آمده است: «و لو قاتلكم الّذين كفروا
لولّوا الادبار ثمّ لايجدون ولىّ و لا نصيرا. سنّت اللَّه
الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّت اللَّه تبديلا»؛ اگر
بايستيد، اگر استقامت كنيد، اگر هدف را گم نكنيد، اگر تلاش را
متوقف نكنيد، بدون ترديد غلبه در اين عرصه با شماست. حاصل حرف
من همين است با شما جوانان عزيز.
امروز بدون ترديد همهى آن صفآرائىهائى كه روز اول عليه اين
انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضى شكل عوض كرده، بعضى صفآرائىها
هم بمرور زمان اضافه شده است. امروز متأسفانه همانطور كه اين
جوانها گفتند، مصرفگرائى و مسابقهى تجملپرستى و مسابقهى
پول درآوردن و تلاش براى پول كردن، يك طبقهى جديدى درست كرده.
نظام اسلامى با توليد ثروت مخالف نيست، با ايجاد ثروت مخالف
نيست، بلكه مشوق اوست. اگر توليد نباشد، اگر ايجاد ثروت نباشد،
حيات و بقاى جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه
به دست نخواهد آورد؛ اين يك اصل اسلامى است. اما اينى كه آحاد
مردم دلشان لك بزند براى مسابقهى اشرافيگرى، براى تجملپرستى،
اين يك چيز بسيار نامطلوب است؛ اين چيزى است كه متأسفانه در
درون ما هست؛ همانطور كه قبلا هم گفتهام: اسراف و مصرفگرائى
افراطى.
و آن صف آرائىهاى بيرونى هم وجود دارد. الان شما هم مىبينيد
آمريكا با همهى توان خودش امروز در مقابل ملت ايران ايستاده
است. اين همهى توان آمريكاست؛ توان تبليغاتى، توان سياسى،
توان اقتصادى، نفوذ بينالمللى. بعضى تصورشان اين است كه در
درون آمريكا دولتهاى آمريكائى احتياج دارند به اينكه در بيرون
خودشان يك دشمن داشته باشند. براى همين است كه نظام اسلامى را
دائم بزرگ ميكنند؛ جمهورى اسلامى را به عنوان يك خطر بزرگ
معرفى ميكنند. اين البته درست است.
يكى از سياستهاى رهبران آمريكا همين است كه براى اينكه مشكلات
درونى، تبعيضهائى كه وجود دارد، اختلاف طبقاتىهاى عجيبى كه
وجود دارد، گرفتارىهاى فراوانى كه مردم آمريكا دارند، براى
اينكه مردم را از اين مسائل منصرف كنند، هميشه يك دشمنى در
بيرون لازم دارند. اين را فهميدهايم و اطلاع داريم؛ اما
مسئلهى بزرگ كردن ايران يك مسئلهى بنيانى است در تفكر
سياستمداران سلطه در آمريكا؛ حقيقتاً همينطور است. قوام آنها
به تجاوزطلبى و به سلطه و دستاندازى به اينجا و آنجاى دنياست.
دولتها را قانع كردند، ملتها را هم ساكت كردند. تنها پرچمى كه
در مقابل آنها ايستاده است، دولت و ملتِ بدون تفاوتِ كجاست؟
جمهورى اسلامى. آحاد مردم و دولت، همراه آنها؛ و رئيس جمهور،
همراه آنها؛ و مسئولين كشور، همراه آنها، بدون تقيه ظلم را نفى
ميكنند، تبعيض را نفى ميكنند، دستاندازى را نفى ميكنند؛ اين
خطر بزرگى است براى آن قدرتى كه به درون حصارهاى ملىِ خودش،
خودش را محدود نميكند. چون فرياد اين ملت، قيام اين ملت براى
ملتهاى ديگر بيداركننده است، هشداردهنده است، كما اينكه بوده
تا حالا؛ كما اينكه اين بيدارى به وجود آمده است. خوب، اينها
احساس خطر ميكنند. همهى تلاششان را هم گذاشتهاند، ولى با
همهى اينها ملت ايران، شما جوانان، شما دانشجويان ميتوانيد در
مقابل همهى اينها بايستيد و بر همهى اينها غلبه پيدا كنيد؛
اما شرائطى دارد. ما امروز از بيست سال قبل، از سى سال قبل
خيلى جلوتريم، تجربهمان بيشتر است، مديريتهايمان قويتر است،
توانائىهاى علمى ما بمراتب جلوتر است، قدرت تحرك اقتصادىمان
بمراتب از آن روز بيشتر است، تصورات ما از پيشرفت نسبت به آن
روزها خيلى بهتر است.
در دههى اول، پيشرفت را بسيارى از انقلابيون در الگوى چپ؛ چپ
دههى شصت، يعنى الگوى گرايشمند به سوسياليسم ميديدند. هر كس
هم مخالفت ميكرد، يك تهمتى، لكهاى، چيزى متوجهش ميكردند. يك
عدهاى از مسئولين، دستاندركاران، فعالين عرصهى كار در
جمهورى اسلامى، نگاهشان نگاه حاكميت دولت و مالكيت دولت بود؛
خوب، اين نگاه، نگاه غلطى بود. نگاه به پيشرفت كشور از زاويهى
ديد تفكر شرقىِ سوسياليستىِ چپ محسوب ميشد؛ اين غلط بود. البته
غلط بودن اين خيلى زود فهميده شد، حتّى آن كسانى كه آن روز
مروج همين ديدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن
افراط به يك تفريط حالا تبديل شد.
يك برههاى از زمان نگاه، نگاه به پيشرفت نگاه غربى بود؛ يعنى
همان راهى كه فلان كشور - مثلاً كرهى جنوبى به طور مثال كه
مقلد و تابع آمريكاست يا تابع بلوك غرب است - رفتند، اينها هم
بايد بروند؛ تصورشان اين بود. خودشان را در حدِ انگليس و
فرانسه و آلمان هم نميديدند؛ در حد همين كشورهائى مثل كرهى
جنوبى ميديدند. اين هم رد شد. امروز در ذهن و فكر مسئولان و به
صورت يك گفتمان عمومى در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشهى پيشرفت
غربى كشور ردشده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم اين است
كه انتقاد از نقشهى پيشرفت به شيوهى غربى، امروز مخصوص
ملتهاى شرق نيست، مخصوص ما نيست؛ خودِ انديشمندان غربى، خودِ
فرزانگان غربى، زبان به انتقاد گشودهاند؛ هم در زمينههاى
اقتصادى، هم در زمينههاى اخلاقى، هم در زمينههاى سياسى. همان
چيزى كه به آن افتخار ميكردند به عنوان ليبرال دموكراسى، امروز
مورد انتقاد است؛ پس اين هم نقشهى پيشرفت نيست. امروز ما
اينها را ميدانيم. البته نقشهى پيشرفت اسلامى - ايرانى چيست؛
اين بايد تدوين شود، بايد روشن شود، بايد ابعاد و زوايايش مشخص
شود؛ اين كار به طور كامل انجام نگرفته است و بايد بشود. اما
همينى كه ما فهميدهايم كه بايد برگرديم به نقشهى اسلامى -
ايرانى، اين خودش موفقيت بزرگى است. اين موفقيت را امروز
داريم.
خوب، اين مسير پيشرفت است. مسيرِ پيشرفت، مسير غربى نيست، مسير
منسوخ و برافتادهى اردوگاه شرقِ قديم هم نيست. بحرانهائى كه
در غرب اتفاق افتاده است، همه پيش روى ماست، ميدانيم كه اين
بحرانها گريبانگير هر كشورى خواهد شد كه از آن مسير حركت كند.
پس ما بايستى مسيرِ مشخصِ ايرانى - اسلامى خودمان را در پيش
بگيريم و اين را با سرعت حركت كنيم؛ با سرعت مناسب.
راه حلى كه بر اساس اين مقدمات وجود دارد، اين راه حل را شما
بايد پيدا كنيد. شما بايد به نتيجه برسيد، به اين استنتاج
برسيد، اما آنچه كه من ميتوانم به عنوان راهنمائى و راهبرد كلى
به شما عرض كنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پيگير است. شما كه در
دانشگاهيد، فعاليت شما فعاليت دانشگاهى است؛ بايد درس بخوانيد،
تحقيق كنيد، به فكر نظريهسازى باشيد. الگو گرفتن بى قيد و شرط
از نظريهپردازهاى غربى و شيوهى ترجمهگرائى را غلط و خطرناك
بدانيد. ما در زمينهى علوم انسانى احتياج داريم به
نظريهسازى. بسيارى از حوادث دنيا حتّى در زمينههاى اقتصادى و
سياسى و غيره، محكومِ نظرات صاحبنظران در علوم انسانى است؛ در
جامعهشناسى، در روانشناسى، در فلسفه؛ آنها هستند كه شاخصها
را مشخص ميكنند. در اين زمينهها ما بايد نظريهپردازىهاى
خودمان را داشته باشيم و بايد كار كنيم؛ بايد تلاش كنيم؛
دانشجو بايد تلاش كند. دانشجو و محيط دانشگاه بايد نگاه كلان
به هدفهاى انقلاب داشته باشد؛ دنبال آنها برود. مراقب باشيد
دشمن نتواند از محيط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده
كند. اين آن چيزى است كه من روى آن تأكيد ميكنم. مىبينيد يك
حادثهى كوچكى اتفاق مىافتاد، حالا در همين دانشگاه خودتان،
يك تعدادى مثلاً شايد در يك قضيهاى گلهمندند، معترضند؛
ببينيد بلافاصله در دنيا روى آن تفسير ميگذارند، تحليل
ميگذارند، نه با جهتى كه آن دانشجو به خاطر آن جهت اين حركت را
انجام داده، اين اقدام را كرده، بلكه درست در نقطهى مقابل آن
جهت. يعنى حاكميت را، نظام را، اسلام را زير سؤال ميبرند با
اين وسائل. بايد هشيار بود؛ در محيط دانشگاه اين هشيارى از
هميشه لازمتر است.
يك عنصر ديگرى كه باز با جوانها بايد در ميان گذاشت، مسئلهى
تدين است. جوانهاى عزيز! تدين، رعايت دينى، در حد وسع و امكان،
اين مايهى توجهات الهى است؛ مايهى توفيقات انسانى است؛
مايهى پيشرفت است؛ اين را دست كم نگيريد. من ميخواهم بگويم
شما اگر فلان فرمول رياضى، يا فلان عنصر شيميايى، يا فلان
اختراع را به وجود مىآوريد يا كشف ميكنيد و پيدا ميكنيد و حل
ميكنيد، در همان حالِ توجهتان به خدا، به شما كمك خواهد كرد.
اولاً خداى متعال مدد ميكند شما را؛ كارها دست خداست. شايد
گفته باشم من، آن روزى كه همين مسألهى سلولهاى بنيادى را
جوانهاى ما داشتند دنبال ميكردند و كشف ميكردند - خدا رحمت كند
- مرحوم مهندس كاظمى، رئيس اين مؤسسهى رويان آمده بودند با
همان جمع پيش من گزارش ميداد. گفت من تلفن كردم كه ببينم - چون
مثلاً ديروز گفته بود كه فردا كار را تمام ميكنيم - به كجا
رسيده، خانمش كه او هم جوانى است، گوشى را برداشت، گفت او -
يعنى اين مهندسى كه مشغول تعقيب اين قضيه بود - افتاده به
سجده، دارد گريه ميكند؛ براى خاطر اينكه توانسته اين كشف را
بكند؛ آن نقطهى آخر را توانسته پيدا كند و افتاده به سجده،
دارد گريه ميكند. وقتى مرحوم مهندس كاظمى اين قضيه را ميگفت،
هم خودش گريهاش گرفت، هم آن جوان كه در مجلس بود، گريهاش
گرفت. بنا كردند گريه كردن. نقش معنويت را دست كم نبايد گرفت.
با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهى و
ذيل عنايت الهى ميتوان خيلى كارهاى دشوار را انجام داد. شماها
جوانيد. شما با ما فرق داريد؛ اين را به شما بگويم. شما خيلى
از اين جهت جلوتر از ما هستيد. دلهاى شما پاك، نورانى،
بىتعلق، بىآلايش، مثل يك آئينهى روشن، بلافاصله نور را
منعكس ميكند؛ آلوده نشدهايد؛ اين را قدر بدانيد. با خداى
متعال رابطه برقرار كنيد. با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن،
با دعا، با صحيفهى سجاديه. اين صحيفهى سجاديه پر از معارف
دينى است. با اين كار بنيهى دينى و انقلابى خودتان را هم محكم
ميكنيد. جوان ما اگر بنيهى دينىاش مستحكم باشد، خيلى از اين
كسانى كه در همين شهر شيراز شما و در استان فارس و سراسر كشور
- اينجا هم من خبرهايش را دارم - مشغول تلاشند براى منحرف كردن
ذهنها به سمتهاى گوناگون، وقتى ديدند جوان ما محكم است، ميكشند
كنار. امروز در همين شهر شما و در جاهاى ديگر كه حالا نميخواهم
زياد قضيه را باز كنم، شايد خود شماها خيلى خوب ميدانيد؛ از
عرفانهاى مادىِ پوچِ بىمحتوا گرفته تا اديان منسوخ، تا
سازمانهائى كه اسمش دين است، باطنش سازمان سياسى است، مشغول
تلاشند، مشغول كشمكشند براى اينكه از اين مجموعهى انبوه نيروى
اسلامى هرچه ميتوانند، بكنند؛ كم كنند. جوان ما وقتى بنيهى
فكرى و اعتقادىاش محكم بود، او هم ميفهمد كه ديگر نبايد دنبال
جوان ما بيايد. اين استحكام بنيهى اعتقادى با همين توجهها،
با همين تضرع، توسل به پروردگار، در همين دعاهاى صحيفه سجاديه
به دست مىآيد. اين دعاها فقط يارب يارب گفتن نيست، لبريز از
معارف اسلامى است كه اعتقاد انسان را عميق ميكند. تلاوت قرآن
هم همينطور، خود نماز هم همينطور. بههرحال، اين توصيهى من
است به همهى شما جوانان.
و اتحادتان را حفظ كنيد، اتحاد! در مقياس ملت ايران هم حفظ
اتحاد يك وسيلهى اصلى است؛ در مقياس قشر دانشجو هم در سراسر
كشور همين است؛ در مقياس دانشجويان در يك شهر يا در يك استان
هم همين است. نگذاريد اختلاف سليقهها شما را در مقابل هم سينه
به سينه قرار بدهد. يك وقتى بعضىها منافعشان ايجاب ميكرد كه
دانشگاهها را عرصهى بازىهاى سياسى و درگيرىها و
دستبهگريبان شدنهاى سياسى قرار بدهند؛ امروز الحمدللَّه اين
معانى كمتر است. نگذاريد تشكلهاى دانشجوئى و اجزاى نهضت
دانشجوئى به دشمنان تبديل شوند. رقيب خوب است؛ رقيب، رقابت
مثبت.
يكى از اين برادرها گفت ما حاضريم؛ پژوهشگاه به ما بدهيد يا
اجازه بدهند ما پژوهشگاه درست كنيم تا در فلان قضيه - مثلاً
فرض كنيد انرژى خورشيد يا هر چيز ديگر - فعاليت كنيم. خيلى
خوب، آن گروه ديگر دانشجوئى هم بگويند خيلى خوب، ما هم در فلان
مسئلهى ديگر رقابت مثبت علمى ميكنيم با اينها. رقابت مثبت
يعنى اين؛ يعنى مسابقهى دويدن: «سابقوا الى مغفرة من ربّكم».
مسابقهى در كار خير، مسابقهى در توليد، مسابقهى در فراگيرى
و تحقق دادن آن معلومات در خارج و كمك كردن به محيط زندگى
مردم. اين مسابقه خيلى خوب است، رقابت خيلى خوب است؛ اما دست
به گريبان شدن، دعوا كردن، آن هم سر چيزهاى كوچك، سر چيزهاى
بسيار كوچك و حقير، نه. اين را ما نمىپسنديم؛ هم در محيط
دانشگاه، هم در محيط كل كشور، هم در محيط روحانيت؛ در همهى
محيطها.
پس علم يكى از اين محورهاى اصلى است؛ اتحاد يكى از محورهاى
اصلى است؛ تدين يكى از محورهاى اصلى است؛ اقتصاد كشور هم يكى
از محورهاى اصلى است. اگر ما اينها را در اين دورهى از زمان
با اين شعار نوآورى كه به شكوفائى قطعاً منتهى خواهد شد،
عملياتى و اجرائى كنيم و دنبالش برويم، همين چند محور در همين
مرحله خواهد توانست دشمن را به شكست بكشاند بدون ترديد.
البته فعاليت اقتصادى و كار اقتصادى و تلاش اقتصادى حتماً بايد
با شاخص و شاقول عدالت باشد. بدون عدالت هر تلاش اقتصادى به
ضرر منتهى خواهد شد. عدالت هم معنايش اين نيست كه ما
سرمايهگذارى نكنيم يا به سرمايهگذار اجازهى سرمايهگذارى
ندهيم. اين تصورات غلطِ آن افرادى است كه آن روز خودشان را
طرفدار عدالت معرفى ميكردند. نه، كارآفرينى هم يك خير است، يك
عبادت است، يك كار بزرگ است كه بايد انجام بگيرد. مسئلهى
صحيح، مديريت كردن اين مجموعه است. مديريتهاى كشورى، مديريتهاى
دولتى چه در بخش تقنين، چه در بخش اجراء، چه در بخش قضا،
بايستى مديريت كنند تا تجاوز از حق انجام نگيرد؛ تجاوز از حقوق
انجام نگيرد؛ تعرض به يكديگر انجام نگيرد؛ اين كاروان با همهى
اجزاى خودش انشاءاللَّه به پيش برود.
پروردگارا ! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براى خودت و در راه
خودت قرار بده. پروردگارا ! ما را به آنچه موجب رضاى تو از
ماست، موفق بدار. پروردگارا ! كشور ما را روزبهروز سربلندتر و
پيشرفتهتر بفرما. پروردگارا ! اين جوانان عزيز و پاكنهاد را
بر ساختن آيندهى كشور به صورت مطلوب و مورد آرزو موفق بدار.
پروردگارا ! اين جوانها را به اين كشور و اين ملت ببخش.
پروردگارا ! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود گردان.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته