خطبههاى نماز جمعهى تهران به امامت رهبر معظم
انقلاب اسلامی
خطبه اول
بسماللَّه الرّحمن الرّحيم
«والحمدللَّه ربّ العالمين نحمده
و نستعينه و نتوجّه اليه و نستغفره و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته
فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا و
حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المعصومين و
صحبه المنتجبين اللّهم صلّ على وليّك و حجّتك صاحب الزّمان و مظهر الايمان و
معلن احكام القرآن و صلّ على ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة
المؤمنين».
روز نوزدهم ماه مبارك رمضان، روز
قدر و روز ضربت خوردن مولا و سرور پرهيزگاران عالم، اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة
والسّلام) است. در آغاز عرايض، همهى شما برادران و خواهران و خودم را به ذكر
الهى، ياد خداوند و رعايت تقواى الهى توصيه ميكنم. روزهى اين ماه، عبادات اين
ماه، اعمال شبهاى قدر در اين ماه و تلاوت قرآن، يكى از مهمترين آثارشان، اين
است كه دل ما، دلهاى پرهيزگار و با تقوا بشود.
در اين خطبهى اول، يك جملهى
مختصرى در باب دعا عرض كنيم؛ چون علاوه بر اينكه اين ماه رمضان، ماه دعاست،
شبها و روزهاى قدر هم شبها و روزهاى مخصوصِ دعا كردن است؛ از اين فرصت استفاده
كنيم. بعد هم چند جملهاى دربارهى امير مؤمنان عرض خواهيم كرد.
درباب دعا، خلاصهى عرض ما اين
است كه دعا، مظهر بندگىِ در مقابل خداوند و براى تقويت روح عبوديت در انسان
است، و اين روح عبوديت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چيزى است كه انبياى
الهى از اول تا آخر، تربيت و تلاششان متوجهِ اين نقطه بوده است كه روح عبوديت
را در انسان زنده كنند. سرچشمهى همهى فضائل انسانى و كارهاى خيرى كه انسان
ممكن است انجام بدهد - چه در حوزهى شخصى، چه در حوزهى اجتماعى و عمومى - همين
احساس عبوديت در مقابل خداست. نقطهى مقابل اين احساس عبوديت، خودبينى و
خودخواهى و خودپرستى است؛ منيّت است. اين منيّت است كه در انسان، منشأ همهى
آفات اخلاقى و عوارض و نتايج عملى آنهاست. منشأ همهى اين جنگها و كشتارهاى
عالم، و ظلمهايى كه به وقوع ميپيوندد و منشأ همهى فجايعى كه در طول تاريخ
اتفاق افتاده - و شما خواندهايد، شنيدهايد يا امروز مشاهده ميكنيد - احساس
منيّت و خودخواهى و خودبينى در مجموعهاى از انسانهاست كه سرچشمهى اين فساد و
نابسامانى، در زندگى آنهاست. عبوديت نقطهى مقابل اين خودخواهى و منيّت و
خودپرستى است. اگر اين خودبينى و خودخواهى در مقابل خداوند متعال باشد - يعنى
انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد - نتيجهى آن در انسان، طغيان است:
طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نيستند؛ هركدامِ از ما انسانها ممكن است در درون
خودمان - خداى نكرده - يك طاغوت و يك بت تربيت كنيم و پرورش بدهيم. در مقابل
خدا سركشى كردن و خودبينى داشتن، نتيجهاش عبارت از رشد طغيان در انسان است.
اگر اين خودبينى در مقابل انسانهاى ديگر باشد، نتيجهاش ميشود ناديده گرفتن
حقوق ديگران؛ تجاوز و دستدرازى به حقوق اين و آن. اگر اين خودبينى در مقابل
طبيعت واقع بشود، نتيجهاش ميشود تضييع محيط طبيعى؛ يعنى آنچه كه امروز به حق
دربارهى مسئلهى محيط زيست در دنيا اهتمام هست. ناديده گرفتن محيط طبيعى زيست
انسان هم، نتيجهى طغيان، خودبينى و خودخواهى در مقابل طبيعت است.
دعا ضد همهى اينهاست. دعا كه
ميكنيم، در واقع اين حالت خشوع را در خود به وجود مىآوريم و خودبينى و
خودخواهى را در خود سركوب ميكنيم، و در نتيجه، جهان هستى و محيط زندگى انسانها
از طغيان و تجاوز به حقوق و طبيعت محفوظ ميماند. لذا فرمود: «الدّعا مخ
العبادة»؛ مغز هر عبادتى، دعاست. عبادات براى همين است كه بتواند انسان را در
مقابل خداى متعال خاشع و دلش را نيز مطيع و تسليم كند. اين اطاعت و خشوع در
مقابل خداوند هم از نوع تواضع و خشوع و خضوع انسانها در مقابل يكديگر نيست؛
بلكه به معناى خشوع و خضوع در مقابل خير مطلق، جمال مطلق، حُسن مطلق و فضل مطلق
اوست.
لذا دعا، يك نعمت است و فرصت دعا
كردن، يك نعمت است. در وصيت اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) به امام حسن
مجتبى(عليهالسّلام) اين معنا وارد شده است: «اعلم انّ الّذى بيده خزائن ملكوت
الدّنيا والاخرة قد اذن لدعائك و تكفّل لاجابتك»؛ خداى متعال كه همهى قدرت
آسمان و زمين در قبضهى توانايى اوست، به تو اجازه داده كه با او دعا كنى و حرف
بزنى و از او بخواهى. «وامرك أن تسأله ليعطيك»؛ از او مطالبه كنى تا او هم به
تو عطا كند. اين رابطهى درخواست كردن و گرفتن از خدا، مايهى تعالى روح انسان
است و همان تقويت كنندهى روح عبوديت است. «و هو رحيم كريم لم يجعل بينك و بينه
من يحجبك عنه»؛ خداى متعال بين خودش و تو، واسطهاى، فاصلهاى و حجابى قرار
نداده است. هر وقت با خدا شروع كنيد به سخن گفتن و عرض نياز كردن، خداى متعال
صدا و درخواست شما را ميشنود. با خدا هميشه ميشود همزبان شد، ميشود گفتگو كرد،
ميشود مأنوس شد و ميشود از او درخواست كرد. اين براى بشر، فرصت و نعمت خيلى
بزرگى است.
مهمترين خاصيت دعا - كه من قبلاً
هم دربارهى آن قدرى صحبت كردهام -. همين ارتباط با خدا و احساس عبوديت در
مقابل خداوند، بزرگترين اثر و خاصيت خداست؛ از خدا خواستن، كه آن وقت خداى
متعال هم اجابت خواهد كرد. البته اجابت الهى از طرف پروردگار، هيچ قيد و شرطى
ندارد؛ اين ما هستيم كه با اعمال خودمان مانع اجابت ميشويم؛ ما هستيم كه موجب
ميشويم دعاى ما مورد اعتنا قرار نگيرد، كه خود همين، يكى از معارفى است كه
ميتوان از دعا استفاده كرد و يكى از خصوصيات دعا، همين است.
يكى از بركات ادعيهى مأثورهاى
كه از ائمه(عليهمالسّلام) رسيده اين است كه اين دعاها پُر از معارف الهى است.
صحيفهى سجاديه، دعاى كميل، دعاى مناجات شعبانيه، دعاى ابىحمزه ثمالى - و
بقيهى دعاهايى كه وارد شده است - پُر از معارف الهى است كه اگر كسى اينها را
بخواند و بفهمد، علاوهى بر آن ارتباط قلبى و اتصالى كه به ذات اقدس الهى و
حضرت ربوبى پيدا ميكند، يك مبلغ عظيمى از معارف را هم از اين دعاها فرا ميگيرد.
من به جوانها قوياً توصيه ميكنم
كه به ترجمهى اين دعاها توجه كنند. اين دعاهاى عرفه و ابىحمزه، پُر از معارف
است. اينكه در دعاى كميل ميخوانيم: «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعا؛
اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل البلا» يا «تنزل النقم»، همهى اينها معارف
الهى است؛ يعنى معنايش اين است كه ما افراد بشر، گاهى خطاها و گناهانى ميكنيم
كه اين گناهان مانع از اين ميشود كه دعاى ما مورد اجابت قرار بگيرد و قبول
بشود؛ گناهانى از ما سرميزند كه اين گناهان بلا را براى ما به ارمغان مىآورد.
گاهى بلاهاى عمومى و ملى، براثر گناهانى به وجود مىآيد و البته اعلام نميشود
كه اين بلا براى اين گناه به وجود آمد؛ اما وقتى افرادِ صاحب تدبر، فكر و تدبر
كنند، ميفهمند كه اين بلا از ناحيهى چه عملى متوجه اين ملت شد. بعضى اوقات
اثرِ اعمال سريع است و بعضى با فاصله است؛ اينها را دعا به ما ميگويد. يا وقتى
در دعاى ابوحمزه عرض ميكنيم: «معرفتى يا مولاى دليلى عليك و حبّى لك شفيعى
اليك»؛ اين كه من تو را ميشناسم، خود اين، راهنماى من به سوى توست؛ اين كه من
تو را دوست ميدارم و محبت تو در دل من هست، خودش شفاعت كنندهى من پيش توست. «و
انا واثق من دليل بدلالتك و ساكن من شفيعى الاّ شفاعتك»؛ من وقتى اين راهنما را
مشاهده ميكنم، اين معرفت خودم به تو را - كه راهنما و دليل من است - نگاه
ميكنم؛ وقتى اين محبتى را كه به تو دارم، مورد ملاحظه قرار ميدهم، ميبينم اين
تو هستى كه اين محبت و دلالت را به وجود آوردى؛ تويى كه دارى كمك ميكنى. ببينيد
اين، چشم انسان را باز ميكند؛ اين، يك معرفتى را ايجاد ميكند؛ اين از معارف
الهى است؛ كمك الهى، توفيق الهى و عنايت الهى است؛ اينها را در دعاها ميتوان
پيدا كرد. بنابراين قدر دعا را بدانيد.
دعا، خواندنِ خداست؛ حالا
ميتواند به زبان فارسى يا به زبان خودتان باشد؛ هرچه كه ميخواهيد با خدا حرف
بزنيد؛ اين، دعاست. هرچه ميخواهيد با او در ميان بگذاريد. گاهى هم حاجت خواستن
نيست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهى كسى از خداى متعال، رضاى او
را ميخواهد يا مغفرت او را مطالبه ميكند، اين يك جور حاجت است. يك وقت هم انسان
چيزهاى مادى را درخواست ميكند؛ هيچ مانعى ندارد. خواستن از خدا - هر چيزى و به
هر زبانى - خوب است. و همين خواصى را كه عرض كرديم (ارتباط با خدا و احساس
بندگى) دارد. البته دعاهاى مأثور از ائمه(عليهمالسّلام) بهترين مضامين در
زيباترين الفاظ و سرشار از معارف الهى است كه قدر آنها را بايد دانست و بايستى
به آنها متوسل شد.
دربارهى اميرالمؤمنين هم يك
جمله عرض بكنيم. زندگى اميرالمؤمنين، زندگىِ يك مسلمان كامل و يك انسانِ تراز
عالى به شمار ميرود؛ الگو، اميرالمؤمنين است. دورهى زندگى اميرالمؤمنين، كودكى
و نوجوانى او، در آغوش پيغمبر و تحت تربيت پيغمبر بوده است و اصلاً در دامان
پيغمبر رشد پيدا كرده و با تربيت او تربيت شده است. در دوران اول جوانى و
نوجوانى، مسئلهى بعثت و حوادث دشوارى كه با بعثت پيغمبر، براى آن بزرگوار پيش
آمد و اميرالمؤمنين دائم متصل به پيغمبر بود و همهى اين حوادث را اميرالمؤمنين
تجربه كرد. از اول بعثت تا آن روزى كه بعثت و رسالت اعلام شد، حملهها و سختيها
شروع شد. خودِ اميرالمؤمنين ميفرمايد: «لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امه»؛
مثل برّهاى كه دنبال مادرش حركت ميكند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «يرفع لى
فى كلّ يوم من اخلاقه علما و يأمرنى بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق
خود، يك درس و دانش جديدى به من مىآموخت و از من ميخواست كه به آن عمل كنم.
پيغمبر اين شخصيت والا و ملكوتى را تربيت ميكرد و ميساخت. «و لقد كان يجاور فى
كل سنة بحراء»؛ هر سال مدتى را در غار حراء ميگذرانيد. «فأراه و لايراه غيرى»؛
من ميرفتم او را ميديدم؛ هيچ كس غير از من به سراغ او نميرفت و او را نميديد.
«و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسولاللَّه(صلّىاللَّه عليه و آله)
و خديجة و انا ثالثهما»؛ تنها خانهاى كه اهل آن، مسلمان بودند، خانهى ما بود؛
پيغمبر بود، خديجه بود و من. «ارى نور الوحى و الرّسالة و اشمّ ريح النّبوة»؛
نور پيغمبرى را ميديدم؛ عطر دلپذير نبوت را استشمام ميكردم. اميرالمؤمنين اين
چنين پرورش پيدا كرد.
آن وقت قضاياى بعثت و سختيها پيش
آمد؛ آن روزى كه پيغمبر خدا و مسلمانها را از مكه بيرون كردند و آنها مجبور
شدند به شعب ابىطالب - آن درّه و شكاف كوه كه متعلق به ابىطالب بود؛ جاى
بىآب و علف - پناه ببرند، اميرالمؤمنين هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد
شعب ابىطالب شد و بيست ساله بودند كه با آن روش معجزآسا بيرون آمدند. وقتى
پيغمبر به طائف رفتند تا شايد بتوانند در آنجا اثرى بگذارند - كه ده روز در
طائف ماندند - اميرالمؤمنين همراه پيغمبر بود؛ كه آنجا اشراف و ثروتمندان طائف
فهميدند كه پيغمبر اكرم به طائف آمده است، غلامان و نوكران و مردم كوچه و بازار
را تحريك كردند و آنها به پيغمبر سنگ زدند؛ آنجا اميرالمؤمنين ايستاد و از
پيغمبر دفاع كرد. آن شبى كه براى اولين بار، چند نفر از بزرگان مدينه مخفيانه
به خانهى قديمىِ عبدالمطلب آمدند و براى بيعت، كنار پيغمبر نشستند و كفار قريش
اطلاع پيدا كردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله كنند، آن كسانى كه
آمدند دفاع كردند، اميرالمؤمنين و جناب حمزه بودند. اين جوان - جوان مؤمن، جوان
نورانى، جوان متصل به منبع وحى، مؤمن واقعى، پرهيزگار و پاكيزهى كامل - تمام
اين دوران سيزده ساله و همهى وجودش را وقف دفاع از رسالت و پيغمبر كرد.
سختترين كارها را هم در هنگام هجرت پيغمبر، اميرالمؤمنين به عهده گرفت؛ يعنى
منتقل كردن زنان (فواطم) و دادن اماناتى كه دست پيغمبر بود و بعد رساندن خود به
قوا و مدينه؛ بعد در مدينه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول
پيغمبر و عبادت كنندهى تراز اول در ميان همهى مسلمانان، اميرالمؤمنين است. در
جنگ، همهى چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همهى دلها تحت الشعاعِ
دل نورانى اوست. پاى منبر پيغمبر هم، از همهى شاگردان پذيرندهتر، دانندهتر و
پرسندهتر اوست؛ در يك روايت هست كه به حضرت عرض كردند: شما چقدر از پيغمبر
زياد نقل ميكنيد؟ فرمود: من از پيغمبر سؤال ميكردم، جواب ميداد؛ وقتى سؤال
نميكردم، خودِ او ابتدا به من مىگفت. بنابراين، شاگرد درجهى يك بود. دورهى
پيغمبر، اين ده سال هم با همهى محنتها، شُكُوهها، شيرينيها و تلخيهايش،
اينطورى گذشت.
بعد از رحلت پيغمبر، ماجراى
ثقيفه و مسئلهى خلافت پيش آمد. خوب، معلوم بود حق با اميرالمؤمنين بود و حق را
متعلق به خود ميدانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتى بيعت تمام شد و حضرت
مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بايستد و فتنهاى درست بشود، تسليم بيعت
شد. بعد هم از كار كناره گرفت و اولِ كار، يك گوشهاى نشست؛ به معناى اينكه هيچ
گونه مزاحمتى براى كسانى كه در رأس كار هستند، به وجود نمىآورد. بعد از اندكى
احساس كرد كه جامعهى اسلامى به او نياز دارد: «حتّى رأيت راجعة الناس قد رجعت
تريد محو دين محمّد(صلّى اللَّه عليه و آله)»؛ آن وقت وارد ميدان شد. همكارى،
مشاركت و كمك به كسانى كه مديريت جامعه را به عهده داشتند، هدايت و دستگيرى
آنها در آنجايى كه ميلغزيدند؛ در آنجايى كه اشتباه ميكردند؛ چه در زمينهى
علمى، چه در زمينهى سياسى، در همهى زمينهها؛ كه اين مورد اعترافِ همه است؛
اين حرفى نيست كه ما شيعيان ميزنيم. پُر است كتب روايات و تواريخ مسلمين از
شيعه و سنى از كمكهاى اميرالمؤمنين كه: «لولا على لهلك عمر»؛ كه بارها و بارها
اين را سنّىها نقل كردهاند؛ اين، حرف ما نيست. هدايتها و كمكهاى آن بزرگوار
در زمينهى لشگركشيها، در زمينهى اجراى حدود، در زمينهى مسائل سياسى و غيره؛
مرشد كامل، محور و مركز نورافشانى در جامعهى اسلامى، اميرالمؤمنين بود. اين
بيست و پنج سال هم به همان شكلى كه معروف است و ميدانيد، گذشت.
نوبت به خلافت رسيد. آن وقت
معجزهى مديريت و حكومت در تمام تاريخ را اميرالمؤمنين سردست آورد. اين چهار
سال و نه ماه،ده ماهِ حكومت اميرالمؤمنين، معجزهى حكومت است؛ ديگر نظير آن،
حكومتى ديده نشده است؛ حكومت عدل مطلق، شجاعت مطلق، همراه با مظلوميت مطلق.
وضعى كه در زمان پيغمبر هم پيش نيامد؛ زمان پيغمبر خطوط روشن بود، فاصلهها
معلوم بود؛ اما زمان اميرالمؤمنين مشكلات بسيار پيچيدهتر و در هم تنيدهتر
بود؛ آن هم با آن وسعت دنياى اسلام. زمان پيغمبر فقط مدينه و مكه بود و چند تا
شهر ديگر. زمان اميرالمؤمنين كشور پهناور عظيم، مردمِ تازه مسلمان و مرزهاى
درهم ريختهى اعتقادى و مشكلات فراوان ديگر؛ در چنين جامعهاى، اميرالمؤمنين
حكومتى را برپا كرد كه افتخار همهى حكومتهاى با انصاف دنيا اين است كه بتوانند
خودشان را اندكى به آن شبيه كنند؛ و تازه نميتوانند و هيچ كس تا امروز نتوانسته
است. مظهر عدالت، مظهر قداست، مظهر انصاف، مظهر رحم، مظهر تدبير، مظهر شجاعت،
مظهر رعايت حقوق انسان و مظهر عبوديت در مقابل پروردگار؛ اين خلاصهى زندگى
اميرالمؤمنين است.
در دعاها و اذكار ديشب اين جمله
بود: «اللّهم العن قتلت اميرالمؤمنين»؛ خدايا! قاتلان اميرالمؤمنين را لعنت كن،
از رحمت خودت دور كن. در مسجد كوفه، يك نفر كه بيشتر بر فرق مبارك حضرت شمشير
نزد؛ اما ميگويد قاتلان! ببينيد، اين هم يكى از همان درسهايى است كه انسان از
دعا ميگيرد. لازم نيست كه انسان، خودش مباشرتاً در حادثه حضور داشته باشد تا
حادثه به او منسوب شود. از آن روزى كه غوغاى حكميت در جنگ صفين به راه افتاد،
يك عدهى ظاهرپرست، به قرآنهاى سرنيزه فريب خوردند و اينقدر اين فريب خودشان
را غليظ كردند و حق را به جانب خود دانستند كه جرئت كردند به انسان والامقامى
مثل على فشار بياورند و زور بگويند و او را وادار به قبول حكميت كنند؛ از آن
روز، كسانى كه در آن قضيه فعال بودند، جزوِ قتلهى اميرالمؤمنيناند؛ تا آنهايى
كه قدرش را نداشتند؛ تا آنهايى كه كمك كردند؛ تا آنهايى كه به دنبال شهوترانيها
يا اغراض شخصىشان در به شهادت رساندن اين انسان بزرگ تاريخ، همراهى كردند.
لعنت خدا بر همهى آنها!
امروز، روز مصيبت اميرالمؤمنين
است. سحر امروز، از مسجد كوفه حادثهاى شروع شد كه فجايع دنبالهى آن حادثه، تا
مدتهاى طولانى و شايد بتوان گفت تا قرنها ادامه داشت. لذا جبرئيل امين يا منادى
آسمانى بين زمين و آسمان، فرياد برآورد: «تهدّمت واللَّه اركان الهدى»؛
پايههاى هدايت مهندم شد. «قتل علىٍ المرتضى»؛ على در محراب عبادت كشته شد. و
بعدها همه شهادت دادند كه: «قتل فى محراب عبادته لشدّة عدله»؛ جرم
اميرالمؤمنين، «عدالت» او بود و همين عدالت بود كه او را به اين مقام والا و به
شهادت رساند. شهادت هم براى اميرالمؤمنين يك درجه است. آن روزى كه پيكر خونين
آن حضرت را از مسجد بيرون ميبردند، بعضى گريه ميكردند؛ همه متأثر بودند و دلها
از غم و غصه داشت ميتركيد، اميرالمؤمنين آن روز فرمود: «هذا ما وعدنا اللَّه و
رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ اين، همان چيزى است كه خدا و پيغمبر وعده داده
بودند و راست گفتند. طبق روايت به امام حسن فرمود كه: فرزندم، چرا گريه ميكنى؟
«هذا جدّك رسولاللَّه و هذا خديجة و هذا امّك فاطمة»؛ اينها همه منتظرند كه
على به آنها ملحق بشود.
«بسماللَّهالرّحمن الرّحيم. قل
هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.»
پروردگارا! تو را به قرب
اميرالمؤمنين و مقام والاى او نزد خودت سوگند ميدهيم كه ما را در عمل، اخلاق،
گفتار و كردار، پيرو اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! اين چيزهايى را كه
ميگوييم و ميشنويم، در گوينده و شنونده مؤثر قرار بده؛ ما را مسلمانِ به معناى
واقعى كلمه قرار بده؛ دعاهاى اين مردم مؤمن و خداجو را در اين شبها و روزها
مستجاب بفرما.
پروردگارا! حاجات همهى محتاجان
را به آنها عنايت بفرما؛ اموات ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده.
پروردگارا! ارواح طيبهى شهداى عزيز و روح مبارك امام بزرگوار ما را با اوليائت
محشور كن. پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر ما هم نازل بفرما؛ ما را بيامرز؛
ما را مورد رحمت خود قرار بده؛ ما را مورد حمايت و دستگيرى خود قرار بده.
خطبه دوم
بسماللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين والصّلاة
والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمد و على اله الأطيبين
الاطهرين المنتجبين سيّما على اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة والحسن والحسين
سيدى الشباب اهل الجنة و علىبن الحسين و زينالعابدين و محمدبن على الباقر و
جعفر بن محمدالصادق و موسىبن الجعفر الكاظم و على بن موسى الرضا و محمدبن على
الجواد و علىبن محمدالهادى والحسن بن على الزّكى العسكرى و الحجةالقائم المهدى
صلوات اللَّه عليهم اجمعين و صلّ على ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة
المؤمنين و استغفراللَّه لى و لكم.
به همهى برادران و خواهران
مجدداً عرض ميكنيم كه تقواى الهى را از ياد نبريد. وظيفهى همهى ما رعايت
تقواست. توصيهى دائمى ما به نفس خودمان و به برادران دينى و خواهران دينىمان،
بايد رعايت تقوا باشد.
و اما در اين خطبه مايلم چند
جملهاى راجع به مسائل منطقه عرض بكنم و بعد با برادران عرب مطالبى را در ميان
بگذارم. مسئلهى لبنان، يك مسئلهى معمولى و عادى نبود. اين جنگ سى و سه روزه،
يك پديدهى تاريخى بود. ما حادثهاى شبيه آن در كل اين منطقه به ياد نداريم و
دشمنان ملتهاى مسلمان و بيدارى اسلامى هم هرگز انتظار و توقع چنين چيزى را
نداشتند؛ اما اتفاق افتاد.
اين جنگ سى و سه روزه، يك طرف
پيروزمند داشت، يك طرف شكست خورده. خوب معلوم است طرف پيروزمند، حزباللَّه
لبنان، مقاومت لبنان، ملت لبنان و درواقع امت اسلامى بودند. همهى ملتها خوشحال
شدند. شنيديد و واقعيت همين است كه امروز نام حزباللَّه و رهبر آن در دنياى
اسلام و كشورهاى عربى و بين ملتها، جزوِ شيرينترينِ نامهاست. افرادشان جزوِ
محبوبترين انسانهايند. در كشور خود ما هم همينطور است. در تركيه، مصر، شمال
آفريقا و در كشورهاى اسلامى، همهجا همينطور است. اين نشاندهندهى اين است كه
همهى دنياى اسلام خودشان را در اين پيروزى سهيم ميدانند. طرف شكست خورده،
البته صهيونيستها بودند؛ دولت جعلى اسرائيل بود؛ اما هيچكس در دنيا نماند كه
امريكا را هم جزوِ طرفهاى شكست خورده نداند. اروپاييها هم اين را تصريح كردند،
ديگران هم گفتند، خود امريكاييها هم با زبان بىزبانى به شكلهاى مختلف، گفتند.
امريكا هم در اين قضيه شكست خورد. بديهى است اينها در سطوح مختلف، وابستگانى هم
در منطقه دارند؛ آنها هم جزوِ جناح شكست خورده محسوب ميشوند. همان كه عرض
كرديم، اين پيروزى از يك طرف و شكست از يك طرف، يك حادثهى بزرگ بود و عبرتهايى
هم با خودش دارد كه ملتها - چه دشمنان بخواهند، چه نخواهند - از اين عبرتها
استفاده خواهند كرد؛ يعنى ملت فلسطين، ملت عراق، ايران و ملتهاى ديگر، همه به
چشم خودشان ديدند كه راه مقاومت و ايستادگى، تنها راه پيروزى است؛ راه ديگرى
وجود ندارد؛ ولو مقاومت كننده يك گروه كوچك باشد؛ ولو آن قدرتى كه در مقابل آن
مقاومت ميشود، ارتش درجهى يك دنيا باشد و از طرف امريكا هم حمايت بشود. هرچه
باشد، اين يك راز و سنّت الهى است.
ايستادگى وسيلهى پيروزى است،
منتها كسانى كه مقاومت ميكنند، بايد از خطرات مقاومت نترسند. اگر ترسيدند، در
مقاومتشان اختلال پيدا خواهد شد و پيروزى به دست نخواهد آمد و اين، آفت اغلب
ملتها و جماعات است، كه وسط راه دچار ترس ميشوند. اگر آن گروه، ملت و جماعتى كه
ميخواهد مقاومت كند، از فقدان لذايذ زندگى، از فقدان حيات و از فقدان راحتى
نترسد و ناراحت و آشفته نشود و پيش برود، بدون ترديد مقاومت با پيروزى همراه
است. اين مقاومت وقتى با ايمان باشد، ادامه پيدا خواهد كرد. لذا ميگوييم و
هميشه گفتيم كه ايمانِ همراه با مقاومت، به دنبالش پيروزى است. مراد ما فقط
ايمان دينى هم نيست؛ ايمان به هر اصلى. البته اگر ايمان دينى باشد، آن وقت خداى
متعال وعده كرده است كه همهى قوانين طبيعت و تاريخ در خدمت اين مقاومان قرار
خواهد گرفت: «من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها و نشاء لمن نريد»؛ اين مربوط
به كسانى است كه دنيا را ميخواهند، نيّتشان دنيايى است؛ اما اراده دارند،
ميخواهند و خدا ميدهد؛ و كسى كه ارادهى دين دارد، همينطور است. «كلّاً نمد،
هؤلاء و هؤلاء». اين سنّت الهى است.
اين حادثهى لبنان، درسى به
همهى مسلمانها داد و شما برادران و خواهران عزيز بدانيد كه بعد از قضيهى
لبنان، صفحهى حوادث در اين منطقه ورق خورده است و ممكن است آثارش بهزودى
معلوم نشود؛ اما بتدريج و در بلند مدت براى همه روشن خواهد شد. ملتها يك بار
ديگر بعد از انقلاب اسلامى - كه پيروزى انقلاب اسلامى در آنجا تجربه شده بود -
به چشم خودشان ديدند و تجربه كردند كه راه پيروز شدن و راه نجات، جز مقاومت در
مقابل زورگويان، متجاوزان و ستمگران نيست.
آن چيزى كه من ميخواهم عرض بكنم
اين است كه شكست خوردگان اين حادثه بيكار نماندهاند و نخواهند ماند؛ ماجرا
پايان نيافته است. آنها مشغول فعاليت و تلاشند تا بتوانند نتايج اين ناكامى و
شكست را مهار كنند؛ چون ضربهاى كه بر آنها وارد شده است، ضربهى سختى است.
ضربه بر دولت مجعولِ اسرائيل است كه غرب يكپارچه - اروپا، امريكا و ديگران -
هميشه در طول اين پنجاه سال، سعى كردهاند اين را سرپا نگه دارند. قوام اين
دولت هم به ارتش آن است. ارتش بايد مورد اعتماد مردمش باشد. آنچه در اين حادثه
مفتضح شد، ارتش اسرائيل بود كه دولت و تشكيلات و همهى روحيات ملى آنها
وابستهى به آن است. اين ارتش پا در گل ماند و از يك گروه غيرنظامىِ با امكانات
بسيار محدود و كم شكست خورد. لذا تكان شديد است و امريكا و فعالان صهيونيست
بينالملل و بقيهى پشتيبانانشان، همه در تلاشند كه به شكلى اين شكست را مهار و
جبران كنند و ترميم كنند. ما بايد مراقب باشيم و ببينيم آنچه را كه عليه دنياى
اسلام، عليه امت اسلامى و عليه ملتهاى مختلف مسلمان - به تنهايى يا با هم -
تدارك شده است، چيست؛ ما بايد هوشيار و بيدار باشيم. اولاً برنامهى اينها در
خود لبنان، تضعيف حزباللَّه است. نتوانستند، ليكن رها نكردند. از لحاظ سياسى
در صددند هر چه بتوانند حزباللَّه را تضعيف كنند. ميخواهند از قدرتمند و
قوىتر شدنِ حزباللَّه جلوگيرى كنند؛ فشارهاى سياسى روى آن وارد كنند. اين
نيروهاى سازمان ملل به نام «يونيفل» كه از كشورهاى مختلف آمدند و مأموريتشان
اين است كه از مردم لبنان در مقابل تجاوز بيگانه حمايت كنند، ميخواهند مأموريت
اينها را تغيير بدهند و اينها را در مقابل حزباللَّه - كه نيروى زندهى لبنان
است - به حركت وادار كنند. اين كارها جزوِ برنامههايشان است. البته آن
كشورهايى كه اين نيروها را فرستادهاند، حواسشان هست كه نبايد با ملت لبنان در
افتاد و نبايد با حزباللَّه مواجه شد، ليكن سياستهاى امريكايى دنبال اين
چيزهاست.
ملت لبنان حزباللَّه را دوست
ميدارند. اغلب سياستمداران برجستهى لبنانى - چه شيعه، چه سنى و چه مسيحى - به
حزباللَّه علاقهمندند و به آن افتخار ميكنند، ليكن دشمنانى هم هستند و تلاش
ميكنند.
يكى از كارهايى كه دنبال ميكنند،
مسائل فلسطين است. آنچه كه دارد در فلسطين اتفاق مىافتد، مقدارى براى جبران
بىآبرويى اسرائيل در قضيهى لبنان است. بخش مهمى از اين فشارها، اين كشتار
روزانهى مردم در فلسطين، اين حملهى به نقاط مختلف - چه در ساحل شرقى، چه در
غزّه - به خاطر جبران آن بىآبرويى است و سعى دارند دولت حماس را ساقط كنند.
آنچه كه من در اينجا ميخواهم برادران فلسطينى را به آن توجه بدهم - كه آن در
بيانات عربى هم آمده است - اين است كه ما و مردم فلسطين و همهى ملتهاى مسلمان
بايد توجه كنند كه واقعيت مردم عليه اشغالگر را به مردم عليه مردم تبديل نكنند.
سعى دشمن اين است؛ فلسطينيها در مقابل فلسطينيها؛ در عراق هم عراقيها در مقابل
عراقيها. اين را بايد همه مواظب و مراقب باشند. امروز اتحاد، مهمترين نياز مردم
فلسطين است مثل بقيهى مناطق عالم.
از جمله كارهايى كه دشمنان دنبال
آن هستند، مسائل عراق است. البته مسائل عراق قبل از قضيهى لبنان هم بود و حالا
هم شدت پيدا كرده است. عراق و لبنان و حوادثى كه اتفاق افتاده است، حلقههاى يك
زنجيرهى از هم گسيختهى امريكايى است. ميخواستند يك كارى را بكنند، از عراق
شروع كردند، نشد؛ در لبنان دنبالش رفتند، بدتر شد؛ حالا رها شده است؛ ليكن
امريكاييها و همراهانشان همهى تلاش خود را ميكنند تا بلكه بتوانند تا حدى آن
سياستها را جلو ببرند.
در عراق هم دارند همين مسئلهى
مردم در مقابل مردم را دنبال ميكنند. واقعيت آنجا، اشغالگرانى است كه آمدهاند
و در همهى امور - در دولت، در مجلس، در امور رياست جمهورى، در امور
نخستوزيرى، در امور ماليه، در امور امنيت - دخالتهاى بيجا و بىمورد ميكنند و
از همهى اينها بدتر و خطرناكتر، اينكه به حكم شواهد فراوان، تروريسم را در
عراق ترويج ميكنند. يعنى قصد دارند به اسم شيعه و سنّى، مردم را در مقابل مردم
قرار دهند. سنى را نسبت به شيعه به نحوى بدبين كنند، شيعه را هم نسبت به سنّى
به نحوى بدبين كنند. اين را به خون او تشنه كنند، او را در صدد انتقامگيرى از
اين تحريك بكنند؛ اين سياست امريكاييها در عراق است. امروز برادران عراقى ما
بشدت به اتحادى احتياج دارند كه ناشى از درك اين حقيقت باشد كه دشمن ميخواهد
واقعيت مردم در مقابل اشغالگر را به مردم در مقابل مردم در عراق تبديل كند. در
كل منطقه هم همينطور است. اين سياست قديمى اختلافات مذهبى و فرقهاى، امروز
زنده شده است، كه البته متخصص آن هم انگليسها هستند؛ اين كار را به امريكاييها
هم ياد دادند؛ اختلافافكنى بين شيعه و سنّى، به هر نحوى كه بتوانند. همه بايد
متوجه باشند.
در عراق، شيعه و سنّى قرنها كنار
هم زندگى كردهاند. چقدر فاميلهاى شيعه و سنى با هم خويشاوند و قوم و خويشند.
در طول اين چند قرن گذشته، هيچ وقت اختلافى به اين شكل مطرح نبوده است. زمان
عثمانيها دولت و حكومت به شيعه زور ميگفتند و اذيت ميكردند، و زمان صدام و
زمانهاى ديگر هم كم و بيش همينطور بود؛ امامردمِ شيعه و سنّى با هم كارى
نداشتند. امروز ميخواهند مردم را به جان هم بيندازند.
در دنياى اسلام هم يك جا از زبان
وابستگانشان مسئلهى هلال شيعى را مطرح ميكنند كه: «آهاى سنّيها! چه نشستهايد،
خودتان را برسانيد كه شيعهها دارند مسلط ميشوند!»؛ يك هلال شيعى را از ايران
تا عراق، تا بحرين، تا لبنان تشكيل ميدهند؛ براى اينكه جامعهى اهل سنّت و
دولتهاى اهل تسنّن را بترسانند. از اين طرف هم مظاهرى را درست ميكنند كه جمهورى
اسلامى را از همسايگانش دور كنند. مسئلهى جزاير و مسائل گوناگون را مطرح
ميكنند كه ايران هم احساس كند كه مورد تهديد است. سنّى را يك جور عليه شيعه و
شيعه را يك جور عليه سنّى تحريك ميكنند. اين برنامههاى اينهاست. ما اگر
ميخواهيم پيروزيهايى كه در اين چند سال - به حول و قوهى الهى - عليه سياستهاى
استكبارى در اين منطقه به وجود آمده است، به نتيجه برسد، بايد هوشيار و بيدار
باشيم.
ما در كشور خودمان علاوه بر
اينكه به بناى كشور هرچه بيشتر مىپردازيم، بايد از جهتِ بناى ذهن سياسى در
بيرون كشور، همهى تلاش خودمان را بكنيم و نگذاريم دشمن از اين طريق رخنه كند.
روز قدس در پيش است؛ روز فرياد
امت اسلامى بر عليه ظلم و عدوان پنجاه سالهى دشمنان امت اسلامى است. روز قدس
را بايد همهى امت اسلام و همهى ملتهاى اسلامى گرامى بدارند و شما مردم عزيز
ايران نيز مثل هر سال، به توفيق الهى اين روز را گرامى خواهيد داشت.
بسماللَّه الرّحمن الرّحيم
والعصر. إنّ الانسان لفى خسر.
الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ وتواصوا بالصّبر.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
خطبه عربی
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
السّلام على أبناء أمتنا
الإسلامية رجالاً و نساءً في جميع أرجاء العالم، والسّلام على المجاهدين
المقاومين الصامدين في لبنان و فلسطين.
أيام شهر رمضان المبارك تنقضي
واحداً بعد آخر. و بمرور هذه الأيام ترتوي القلوب والأرواح من ما أودعه ربّ
العالمين في هذه الليالي و الأيام من بركة و رحمة.
الأمّة الإسلامية في هذا الشهر
تستشعر تجديداً في الرّوح وتصعيداً في المعنويات و ارتفاعاً في القدرة على
مواجهة التحديات. أسأل اللَّه سبحانه و تعالى أن يغدق في هذا الشهر الكريم
بخيراته و بركاته عليكم جميعاً يا أهلنا من أبناء الأمّة الإسلامية في كلّ
مكان.
أيّها الإخوة والاخوات! إنّ
الأمّة الإسلامية تعيش الآن في برهة حسّاسة و متميّزة. برهة تتوافر فيها
إمكانات تحقيق تطورات و انتصارات كبرى. و كذلك إمكان أخطار و حوادث جسيمة. بعد
الانتصار الهائل العظيم لحزب اللَّه في لبنان و ما جرّه على استراتيجية السياسة
الأمريكية في الشرق الأوسط من زلزال مدمّر هرع شياطين الاستكبار لمعالجة
هزيمتهم و ترميم اندحارهم. و قبل ذلك كان انتصار حكومة حماس في فلسطين ضربة
موجعة للعدوّ الصهيوني و للسّياسة الأمريكية، و كان انتصاراً كبيراً للشّعوب
المسلمة في المنطقة. و قبل هذا و ذاك شهدت الساحة العراقية أيضاً تدوين الدستور
و انعقاد المجلس و غيرها من الظواهر المتوالية الّتي أدّت الى قيام حكومة
مستقلة موحّدة في العراق. و كانت كلّ منها دليلاً على فشل المخطط الامريكي في
قضية العراق و تبدد ما بذلته من نفقات مالية و إنسانية باهظة.
إنّ الهيمنة على منطقة الشرق
الأوسط و تسليط إسرائيل عليها و القضاء على كلّ حركة و يقظة إسلامية مستقلّة
تحرريّة هي الاهداف الّتي حملها الشيطان الأكبر بغزوه العراق و بما مارسه بعد
الغزو. و هذه الأهداف لم تواجه فشلاً و احباطاً فحسب؛ بل إنّ حوادث فلسطين و
المعاجز الّتي سجلها الفتية المؤمنون اللبنانيون قد زلزلت الكيان الصهيوني و هي
أيضا ضاعفت المعنويات العامه للأمّة الإسلامية و ثقتها بنفسها و برسالتها.
المهزومون في هذه الحوادث يسعون ليل نهار لاحتواء أبعاد هزيمتهم. من هنا يتوجّب
على المسلمين أن يكونوا على غاية من اليقظة، خاصة على الساحة العراقية
والفلسطينية و اللبنانية و عامة على ساحة العالم الإسلامي.
أولاً على الساحة العراقيه ثمة
جهود لزلزلة الأمن و دفع البلد تدريجيا إلى فتنة طائفية، و إظهار الحكومة
المنتخبة من جماهير الشعب بمظهر عدم القدرة على إدارة الأمور. و هذا هو محور
السياسة الأمريكية في العراق. إنّهم يريدون بذلك أن يبرّروا تواجدهم العسكري و
أن يوفرّوا الأرضية لسيطرة حكومة عميلة. تجزئة العراق أيضاً من الاخطار الّتي
يمكن أن تفرضها السياسة الأمريكية على شعبه. كلّ العناصر الفاعلة و الملتزمة في
العراق ينبغي أن تكون واثقةً أنّ عودة الأمن و مكافحة التخريب والفقر و البطالة
في هذ البلد الكبير، لايمكن أن تتحقّق إلّا في ظلّ حكومة قويّة منبثقة من إرادة
الشعب. و هذا بدوره لايتحقق في ظل الاحتلال الأمريكي و تدخله غير المحدود في
جميع شؤون البلد و في مهام الحكومة و المجلس. لابدّ للجميع أن يكونوا يداً
واحدة في الدفاع عن الحكومة الشعبيه المؤمنة المنبثقة من إرادة الشعب، و في
المطالبة الجادّة بخروج الأمريكيين و قطع تدخلّهم. لابدّ أن يتعاضد كلّ
العراقيون في هذه المطالبة - شيعة و سنّة و عرباً و أكراداً و تركماناً و
غيرهم.
ثانياً، على الساحة الفلسطينية
بعد أن فشلت محاولات الحصار الاقتصادي و أنواع الضغوط أن تسقط حكومة الحماس
الشعبية فإنّ العدوّ. عمد الآن الى إثارة الخلافات الداخلية لتحقيق هدفه.
الفلسطينيون خلال الأعوام الماضية استطاعوا رغم اختلافهاتهم الداخلية استطاعوا
ان يجدوا الساحات المشتركة بينهم، و أن يجتازوا بذلك مراحل في غاية الصعوبة.
غير أنّ أجهزة الاستخبارات الأمريكية و الصهيونية تسعى اليوم ان تحول اختلافات
و جهات النظر الفلسطينية إلى مسألة عصية على الحلّ. أليس من العجيب ان يتحول
الاعتراف بإسرائيل إلى شرط لتعاون الفلسطينيين؟ إنّه شرط لاينسجم دون شكّ مع
الإرادة القلبية لكلّ الفصائل الفلسطينية. إنّ على الإخوة الفلسطينيين أن
يكونوا على حذر من العدو الظروف حساسة جدّا. المهزمون في لبنان يسعون بحقد عميق
الى حلّ عُقَدهم. أنتم اليوم بحاجة إلى وحدة حول محور الدولة المنتخبة من
الجماهير: لاتدعوا اختلافاتكم تشكّل عاملاً على تشجيع العدو.
ثالثاً؛ على الصعيد اللبناني حرب
الثلاثة و الثلاثين يوماً كان المنتصر فيها حزباللَّه والمقاومة و الشعب
اللبناني و كل الأمة الإسلامية. والمنهزم فيها إسرائيل و أمريكا و المغلوبون
على أمرهم في المنطقة. إنّ المهزومين كما يبذلون اليوم الجهود للحفاظ على بقاء
الجسد المتداعي للنظام الصهيوني، يبذلون جهوداً مضاعفة لإنزال ضربة بحزب اللَّه
و المقاومة الإسلامية في لبنان. ليعلم الجميع أن المقاومة اللبنانية ببركة
جهادها و شجاعتها و دماء أبنائها المسفوكة ظلماً و عدواناً، تعيش في قلوب الأمة
الإسلامية. والشعب اللبناني و أكثر الساسة اللبنانييّن يفخرون بحزباللَّه. و
من المؤكد أنّ كل محاولة لمواجهة هذه الفئة المؤمنة المضحيّة سواءً من الصهاينة
أو من المأجورين الاذلّاء للشيطان الأكبر، سوف تواجه بردّ فعل العالم الاسلامي
والعربي؛ خاصةً الشباب الغيارى من مقاومة.
رابعاً على صعيد العالم
الاسلامي، التفرقة الطائفية احدى المؤامرات الّتي ينفذها المهزومون في المنطقة.
على الإخوة المسلمين أن يحذروا كل الحذر من أيّ قول أو فعل يساعد على تنفيذ هذه
المؤامرة. إنّ أمريكا في منطقة الشّرق الأوسط لاتبقي وفية حتّى تجاه الحكومات
الّتي كانت حليفةً لها لسنوات مديدة. لأنها لاتفكر إلّا بمصالحها و مصالح
ربيبتها إسرائيل. لذلك لايعقدنّ أحد املاً على ركونه إلى أمريكا؛ لا السنّيّ و
لا الشّيعيّ و لا أية قومية في المنطقة. إن إخافة السّنيّ بالهلال الشيعيّ و
إرعاب الشيعيّ بالتطرف التكفيري و تخويف حكومات من الطاقة النووية للجمهورية
الإسلامية و إبعاد الجمهورية الإسلامية عن جيرانها، كل ذلك من استراتيجيات
السياسة الأمريكية و البريطانية. علينا جميعاً ان نكون على درجة عالية من الوعي
و أن لا ننزلق في شراكهم.
إنّ يوم القدس يوم تضامن الأمة
الإسلامية تحت راية إنقاذ القدس الشريف. فلنحيي هذا اليوم و لنواصل صوتنا في
الدفاع عن الشعب الفلسطيني المظلوم إلى أسماع العالم و لنستلهم من عطاء شهر
رمضان ما يثبت القلوب و الأرواح، و يزيدنا إيماناً بالوعد الإلهي. «إنّ الّذين
كفروا ينفقون أموالهم ليصدّوا عن سبيلاللَّه فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرة
ثمّ يغلبون. والّذين كفروا إلى جهنّم يحشرون. ليميز اللَّه الخبيث من الطّيّب و
يجعل الخبيث بعضه على بعض فيركمه جميعاً فيجعله في جهنّم. أولئك هم الخاسرون.»
و أوصيكم و نفسي بتقوى اللَّه. و
أقول قولي هذا و أستغفراللَّه لي و لكم.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
سلام بر فرزندان امت اسلاميمان،
از زن و مرد، در سراسر جهان ... و سلام بر مجاهدان مقاوم و پايدار در لبنان و
فلسطين.
روزهاى ماه مبارك رمضان يكى پس
از ديگرى سپرى ميشوند، و با گذشت آنها، دلها و جانها از فيض بركات و
رحمتهايى كه پروردگار عالميان در اين شبها و روزها قرار داده سيراب ميگردند.
امت اسلام در اين ماه جانى تازه
ميگيرد، و روحيهى معنويش تعالى پيدا ميكند، و تواناييش براى مقابله با چالشها
افزايش مييابد. از خداوند سبحان مسئلت دارم در اين ماه مبارك همهى شما فرزندان
امت اسلامى را در هر جا كه هستيد مشمول خيرات و بركات خود بفرمايد.
برادران و خواهران!
امت اسلامى هماكنون در يك
برههى حساس و ويژهاى به سر ميبرد كه شرايط و امكانات براى تحقق تحولات و
پيروزىهاى بزرگ موجود است. كما اين كه امكان خطرات و رخدادهاى بزرگ نيز هست.
پس از پيروزى سترگ و عظيم حزباللَّه در لبنان و زلزلهى ويرانكنندهاى كه
استراتژى امريكا در خاورميانه را دستخوش خود ساخت، شياطين استكبار با دستپاچگى
براى جبران شكست و ترميم ناكامى خود شتافتند. پيش از آن نيز پيروزى دولت حماس
در فلسطين، هم به مثابهى ضربه دردناكى براى دشمن صهيونيستى و سياست امريكا، و
هم پيروزى بزرگى براى ملل مسلمان منطقه بود. قبل از اين دو حادثه، صحنهى عراق
نيز شاهد تدوين قانون اساسى و تشكيل مجلس و ديگر پديدههاى پشتِ سرِهمى بود كه
به تشكيل دولت مستقل يكپارچهى عراق منجر گرديد. هر كدام از اينها دليلى بر
شكست برنامهى امريكا در مسألهى عراق، و برباد رفتن هزينههاى هنگفت مالى و
انسانى امريكا بود.
بسط سلطه بر منطقهى خاورميانه و
مسلط ساختن اسرائيل بر اين منطقه و از ميان برداشتن هر گونه حركت و بيدارى
استقلالطلبانه و آزادىخواهانهى اسلامى، اهدافى بودند كه شيطان بزرگ از طريق
اشغال عراق و اقداماتى كه پس از اشغال انجام داد، در سر ميپرورانيد. اين اهداف
نه تنها با شكست و ناكامى روبهرو شد، بلكه رخدادهاى فلسطين و معجزاتى كه
جوانان مؤمن لبنانى آفريدند، رژيم صهيونيستى را متزلزل ساخت، و روحيهى عمومى
امت اسلامى و اعتماد اين امت را به خود و به رسالت خود افزايش داد. شكست
خوردگان اين حوادث، شبانهروز در تلاشند تا ابعاد شكست خود را مهار كنند. از
اين روى بر مسلمانان واجب است - در رابطه با كل جهان اسلام و به ويژه در رابطه
با عراق و فلسطين و لبنان - فوقالعاده هوشيار باشند.
اول اين كه در صحنهى عراق،
تلاشهايى ميشود تا امنيت را متزلزل ساخته و كشور را به تدريج به سوى فتنهى
فرقهگرايى بكشانند و دولت منتخب مردم را در ادارهى امور ناكارآمد نشان دهند.
محور سياست امريكا در عراق همين است. آنها ميخواهند با اين طريق حضور نظامى
خود را موجّه ساخته، و زمينه را براى سلطه يافتن يك دولت مزدور فراهم كنند.
تجزيهى عراق نيز از جملهى خطراتى است كه سياست امريكا ميتواند براى مردم اين
كشور به بار آورد. همهى عناصر تأثيرگذار و متعهد عراق بايد يقين داشته باشند
كه بازگشت امنيت و مبارزه با خرابكارى و فقر و بيكارى در اين كشور بزرگ، تنها
در سايهى يك دولت نيرومندِ برخاسته از ارادهى مردم، تحققپذير خواهد بود. كه
اين امر هم در سايهى اشغالگرى امريكا و دخالتهاى بىپايانش در همهى امور
عراق و در وظايف دولت و مجلس، شدنى نيست. همه بايد در دفاع از دولت مردمى مؤمن
برخاسته از ارادهى ملت، و مطالبهى جدّى خروج امريكايىها و قطع دخالتهاى
آنان، يكدل و يكصدا باشند. همه عراقىها - از شيعه و سنّى و عرب و كرد و
تركمان و غيره - بايد در جهت اين خواست با يكديگر معاضدت و تشريك مساعى داشته
باشند.
دوم آن كه در صحنهى فلسطين، پس
از اين كه تلاشهاى مربوط به محاصرهى اقتصادى و انواع فشارها براى اسقاط دولت
مردمى حماس با شكست روبهرو شد، دشمن اكنون براى تحقق هدف خود به ايجاد
اختلافات داخلى روى آورده است. فلسطينىها در طى سالهاى گذشته - علىرغم
اختلافات داخلى خود - توانستهاند زمينههاى مشتركى ميان خود به وجود آورند، و
بدينسان مراحل فوقالعاده دشوارى را پشت سر گذارند. ولى دستگاههاى اطلاعاتى
امريكايى و صهيونيستى امروز ميكوشند تا اختلافنظرهاى فلسطينيان را به مسألهاى
غير قابل حل تبديل نمايند. آيا اين عجيب نيست كه شناسايى اسرائيل به صورت شرطى
براى همكارى فلسطينيان درآيد؟ قطعاً اين شرط با خواست قبلى هيچ يك از گروههاى
فلسطينى سازگارى ندارد. برادران فلسطينى بايد از دشمن برحذر باشند. شرايط حسّاس
است. آنها كه در لبنان شكست خوردهاند با كينهاى عميق در تلاشند تا عقدههاى
خود را بگشايند. شما امروز نياز داريد كه پيرامون محور دولت منتخب مردم متحد
شويد. نگذاريد اختلافات شما عامل مشوقى براى دشمن گردد.
سوم آن كه، در صحنهى لبنان، طرف
پيروز در جنگ سىوسه روزهى اين كشور، حزباللَّه و مقاومت و مردم لبنان و
همهى امت اسلامى بودند. طرف شكستخورده نيز، اسرائيل و امريكا و درماندگان
منطقه بودند. اين شكستخوردگان به همان اندازه كه امروز براى حفظ موجوديت رو به
زوال رژيم صهيونيستى تلاش ميكنند، تلاشى دوچندان را براى ضربه زدن به
حزباللَّه و مقاومت اسلامى لبنان به كار ميبرند. همه بايد بدانند كه مقاومت
لبنان به بركت جهاد و شجاعت خود و خون فرزندان مظلوم خود، در قلب امت اسلامى
جاى دارد. مردم لبنان و بيشتر سياستمداران لبنانى به حزباللَّه افتخار ميكنند.
قطعاً هر تلاشى در جهت رويارويى با اين گروه مؤمن فداكار، چه از سوى
صهيونيستها و چه از سوى مزدوران ذليل شيطان بزرگ، با واكنش جهان اسلام و عرب -
به ويژه جوانان غيور مقاومت - مواجه خواهد شد.
چهارم آن كه در گسترهى جهان
اسلام، تفرقهى مذهبى يكى از توطئههايى است كه شكستخوردگان در منطقه به اجرا
درميآورند. برادران مسلمان بايد نسبت به هر گونه سخن يا كارى كه به اجراى اين
توطئه كمك كند، كاملاً مواظب و از آن برحذر باشند. امريكا در منطقهى
خاورميانه، حتى نسبت به دولتهايى كه سالهاى سال متحدش بودهاند، نيز وفادار
نميماند. زيرا جز به منافع خود و منافع دستپروردهاش - اسرائيل - نميانديشد.
لذا هيچكس، چه سنّى و چه شيعه و چه هر قوميتى در منطقه، نبايد به وابستگى خود
به امريكا اميدى ببندد. ترساندن سنّى از هلال شيعى، و هراساندن شيعه از تندروى
تكفيرىها، و نيز ترساندن دولتها از نيروى هستهاى جمهورى اسلامى، و جدا كردن
جمهورى اسلامى از همسايگانش، همه و همه از استراتژىهاى سياست امريكا و
بريطانيا است. همهى ما بايد در سطح بالايى از آگاهى قرار داشته باشيم و به دام
آنها نيفتيم.
روز قدس روز همبستگى امت اسلامى
زير پرچم نجات قدس شريف است. پس اين روز را گرامى داريم، و صداى خود را در دفاع
از ملت ستمديدهى فلسطين به گوش جهانيان برسانيم؛ و با الهام از فيض ماه رمضان،
دلها و جانهاى خود را محكم و استوار سازيم و ايمانمان را به وعدهى الهى
قوىتر و بيشتر كنيم:
«كافران اموال خود را براى
بازداشتن [مردم] از راه الهى خرج ميكنند. پس آن اموال را خرج خواهند كرد،
آنگاه مايهى حسرتشان خواهد گشت، و سرانجام مغلوب خواهند شد. و آنان كه كفر
ورزيدند، در جهنم گرد آورده ميشوند، تا خداوند پليد را از پاك جدا كند، و
پليدها را بر روى يكديگر گذارد و همه را روى هم انباشته سازد و در جهنم قرار
دهد. اينان همان زيانكارانند.»
هم شما و هم خود را به تقواى
الهى سفارش ميكنم؛ و با گفتن اين سخن براى خود و شما از خداوند مغفرت ميطلبم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته