بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان‏

05/ 07/ 83

 بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه تا اين لحظه به نظر من بسيار جلسه‏ى خوبى بود و من حقيقتاً لذت بردم؛ عمده از اين جهت كه احساس مى‏كنم بحمداللَّه جوانهاى نخبه‏ى ما جرأت تكيه به نظرات خودشان را دارند؛ اين خيلى براى من اهميت دارد. اين‏كه جوان ايرانى و جوان مسلمان اعتماد به نفس داشته باشد كه درباره‏ى مسائل كلى كشور، مسائل آموزش عالى، مسائل آموزش و پرورش و مسائل دانشگاه خود يا دانشگاههاى ديگر، قرص و محكم و بااطمينان نظر خودش را بيان كند، خيلى حائز اهميت است. ما بايد اين روحيه را در كنار تقويت روحيه‏ى علم‏جويى و نخبگى علمى تقويت كنيم.

عزيزان من! به شما عرض كنم: آن كسانى‏كه در ابتدا روند علم و تحقيق را در كشور ما كُند كردند و بعد بكلى متوقف كردند، اولين تدبيرشان اين بود كه اين روحيه را در ايرانى از بين ببرند؛ يعنى ايرانى احساس كند كه در فكر، در علم، در پيدا كردن راه زندگى و در جستن حتى واژه‏هاى لازم براى بيان مقصود، از خود چيزى ندارد. و همين، يك ملت را خاكسترنشين مى‏كند؛ ملتى كه به خودش اعتماد نداشته باشد. من خوشحالم از اين‏كه امسال در جمع شما جوانها اين روحيه را مى‏بينم. در جلسات ديگرى هم كه با جوانها داشته‏ام، خوشبختانه مى‏بينم روزبه‏روز اين روحيه در حال رشد است. البته نكته‏ى ظريفى كه وجود دارد اين است كه اين احساسِ اعتماد به نفس و بيان چيزهايى كه به ذهن انسان مى‏رسد، غير از ستيزه‏گرى و پرخاشجويى است. پرخاشجويى در طبيعت جوان هست - اين مورد نظر من نيست - من مى‏بينم شما جوانها و جوانهاى ديگرى كه من با آنها در اين چند ساله برخورد داشته‏ام، از روحيه‏ى منطق، استدلال، اعتراض منطقى و اعتراض علمى استفاده مى‏كنند و اين براى من خيلى باارزش است. مطالبى را كه بيان كرديد، نكات بسيار خوب و قابل توجهى بود. من حالا اجمالى يادداشت كرده‏ام، لكن مجموع حرفهاى شما ان‏شاءاللَّه از نوارها پياده خواهد شد و مورد توجه قرار خواهد گرفت.

بعضى از نكاتى كه دوستان مطرح كرديد، مسائلى است كه صددرصد اجرايى است و مربوط مى‏شود به آقايان مديرانى كه در جلسه تشريف دارند كه بايد سريعاً رسيدگى كنند؛ مثل همين مسأله‏ى جريمه براى واحدهاى اضافه كه يك دانشجو مى‏گيرد. الان اين موضوع براى من هم نامفهوم است؛ نمى‏فهمم چرا. معناى اين كار چيست؟ يا ارتباط با نخبگان خارجى، مسأله‏يى است كه احتياج به سياستگذارى دارد. بعضى مسائل يك‏قدر وسيعتر است؛ مثل اين‏كه دستگاههاى دولتى نخبگان را بورسيه كنند، كه نكته‏ى درستى است. مسأله‏ى سربازى هم كه بعضى از دوستان مطرح كردند، به‏نظر من حل شده و مشكلى وجود ندارد. اما مسأله‏ى ديگرى كه در اين جلسه به نظرم شما دوستان نگفتيد، ولى در جلسات قبل گفته شد و من هم براى آن اقدام كردم، موضوع ورود راحت‏تر برگزيدگان المپيادها و برگزيدگان علمى به دانشگاههاست، كه من از آقايانِ دو وزير محترم خواهش مى‏كنم اين مسأله را بررسى كنند و اگر حس مى‏كنند مشكلى وجود ندارد، حتماً براى اين فكرِ خوب، اقدام كنند كه نخبگان مثلاً تا يك رتبه‏يى - رتبه‏ى دوم يا سوم - بتوانند وارد دانشگاهها شوند. بعضى از كارهاى ديگرى هم كه دوستان مطرح كرديد، مسائلى است كه احتياج به كار، مطالعه و دنبالگيرى از سوى دستگاههاى دولتى دارد، كه ما ان‏شاءاللَّه مى‏گوييم اينها را تفكيك كنند و هر كدام را يا به شوراى عالى انقلاب فرهنگى يا به دستگاههاى ذيربط مرتبط كنند.

تنها نكته‏ى تذكرآميزى كه مى‏خواهم عرض كنم، اين است: برخى از اين مشكلاتى كه شما ذكر مى‏كنيد، در كوتاه‏مدت و بعضى در بلندمدت كاملاً قابل حل است. بيان اين مشكلات هيچ ايرادى ندارد؛ بخصوص در چنين جلسه‏يى كه كاملاً صميمانه و در جو مهربانى و محبت تشكيل شده؛ من كاملاً استقبال مى‏كنم؛ حتى اگر همه‏ى شما مشكلاتى از اين قبيل را بيان كنيد؛ منتها توجه كنيد كه كيفيت بيان را يأس‏برانگيز نكنيد؛ يعنى مراقب باشيد كه فضا يأس‏آلود نشود. عزيزان من! همه چيز به اميد متكى است؛ يعنى بايستى شما و مسؤولان دانشگاههاى كشور - مسؤولان دولتى در رده‏هاى مختلف - كه بناست در هر زمينه‏يى از جمله در اين زمينه‏هايى كه شما مى‏گوييد، فعاليت كنيد، اميدوار باشند كه مى‏توانند پيش بروند و مى‏توانند به نقطه‏ى مطلوب برسند. نوع بيان را نوعى نكنيد كه معنايش حاكميت فضاى يأس بر تحرك باشد؛ نه، هيچ جاى يأس و نوميدى نيست و پيام يأس‏آلود هم به نظر من جايى ندارد.

آنچه مناسب مى‏دانم در اين جلسه به شما عرض كنم - در حالى‏كه برخى از مطالبى كه مى‏خواستم به شما بگويم، خود شما آنها را بيان كرديد - اين است: كار شما پيشرفت علمى و پيگيرى عقلانيت علمى است؛ اين كارى است مطلوب اسلام و مورد نظر و مورد تحريص و تحريض اسلام. ما به عنوان مسلمان و مؤمنِ به اين آئين، وظيفه داريم كار علمى و رسيدن به اوج علمى را هم در حركت فردى خودمان و هم در برنامه‏ريزى جمعى كشور دنبال كنيم؛ اين وظيفه است؛ نگاه به اين قضيه، بايد به اين شكل باشد.

البته در غرب و اروپا وضع فرق مى‏كرد. در اروپاى مسيحى، آغاز تحرك معرفت علمى با پايان معرفت دينى همزمان و همراه بود؛ يعنى شروع اين مرحله به معناى ختم آن مرحله تلقى شد. شايد حق هم همين بود؛ چون معرفت دينى در محيط مسيحى، معرفتى خرافى، تعصب‏آلود و كاملاً ضدعلم بود. آن زمانى‏كه در اروپا يك دانشمند را به جرم كشف علمى يا زندانى مى‏كردند يا شلاق و آتش مى‏زدند، زمان خيلى دورى از زمان ماست. قرنهاى متوالى دانشمند را به عنوان جادوگر آتش مى‏زدند، كه شما در آثار ادبيات غرب و در تاريخ علم غرب كاملاً اين موضوع را مشاهده مى‏كنيد. وقتى فضا و محيط دينى جامعه و متوليان و متصديان دينى آن با علم اين‏جور برخوردى دارند، بديهى و طبيعى است كه در چنين شرايط اجتماعى، اگر علم بتواند قد علم كند، دين و معرفت دينى را به خاك سياه مى‏نشاند و آن دوره بكلى تمام مى‏شود؛ اين چيزِ روشنى است.

در اسلام وضعيت بكلى متفاوت است. در اسلام ضديت دين با علم و ضديت دين با عقل، اصلاً معنا ندارد. در اسلام يكى از منابع حجت براى يافتن اصول و فروع دينى، عقل است؛ اصول اعتقادات را با عقل بايستى به‏دست آورد؛ در احكام فرعى هم عقل يكى از حجتهاست. اگر شما به كتب احاديث ما نگاه كنيد - مثل كتاب «كافى» كه هزار سال پيش نوشته شده - اولين فصل آن، «كتاب العقل والجهل»، است كه اصلاً فصلى است در باب عقل و ارزش و اهميت آن و اهميت دانايى و خردمندى. اسلام همچنين نسبت به علم، مهمترين حركت و مهمترين تحريك و تحريص را داشته است. تمدن اسلامى به بركت حركت علمى كه از روز اول در اسلام شروع شد، به‏وجود آمد. هنوز دو قرن به‏طور كامل از طلوع اسلام نگذشته بود كه حركت علمى جهش‏وار اسلامى به‏وجود آمد؛ آن هم در آن محيط. اگر شما بخواهيد آن حركت علمى را با امروز مقايسه كنيد، بايد قطب‏هاى علمى امروز دنيا را در نظر بگيريد، بعد فرض كنيد كه كشورى در نقطه‏ى دوردستى از دنيا قرار دارد كه دور از هر گونه مدنيتى است؛ اين كشور وارد ميدان تمدن مى‏شود و به فاصله‏ى مثلاً صد يا صدوپنجاه سال، از لحاظ علمى بر همه‏ى آن تمدنها فائق مى‏آيد؛ اين يك حركت معجزآساست؛ اصلاً قابل تصور نيست. اين نبود مگر اين‏كه اسلام به علم، فراگيرى آن و تعليم دادن علم و زندگى عالمانه، تحريص داشت. اصلاً ببينيد در احاديثى كه در زبانهاست و گاهى مورد تعمق قرار نمى‏گيرد، چقدر بعضى از نكات مهم هست: «النّاس ثلاثة: عالم و متعلم على سبيل نجاة و همج رعاع»؛ اصولاً ما سه دسته انسان داريم: انسانهايى دانشمندند؛ انسانهايى در طريق دانستن هستند؛ بقيه، همج رعاع هستند. همج رعاع يعنى انسانهاى سرگردان، بى‏ارزش و بى‏وزن. مى‏بينيد كه اسلام اصلاً نسبت به علم، در درجه‏ى اول، ارزش را روى علم مى‏برد؛ چه داشتن علم و آموختن آن به ديگران و چه فراگيرى علم. محيط اسلامى، چنين محيطى است.

از همين‏جا شما جوانهاى عزيز توجه كنيد كه ورود در ميدان معرفت علمى - حالا هر علمى؛ چه علوم انسانى، چه علوم قرآنى، چه علوم طبيعى يا انواع و اقسام علومى كه امروز شماها در آن تلاش و كار مى‏كنيد - و ورود در ميدان تحقيق علمى بايد شما را از غور و پيشرفت در ميدان معرفت دينى، تمرين اخلاقى و كسب فضيلت باز ندارد؛ بايد اينها را با هم داشته باشيد. اين آيه‏يى كه اين برادر عزيزمان در ابتدا قرائت كردند: «و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»، خداى متعال پيغمبر را فرستاد، تا او تعليم بدهد و تزكيه كند. بنابراين، تعليم و تزكيه با يكديگر است؛ اين دو را از هم جدا نكنيد. اين باور كه هر كسى وارد ميدان علم شد، به‏طور طبيعى بايستى از فضيلت و معنويت و اخلاق كناره بگيرد، فكرى كاملاً غلط و وارداتى و متكى به پيشينه‏يى است كه در اروپاى مسيحى به‏وجود آمد و بكلى با محيط اسلامى و با فهم و تعاليم اسلامى سازگار نيست؛ چرا كه اگر دانشمند بافضيلت و بااخلاق باشد؛ در هر رشته‏اى، از آن مى‏توان اميد براى اعتلاى بشريت و اعتلاى كشور خودش داشت؛ اين دانشمند هدفها را هدفهاى ارزشمند مى‏كند و حركتش حركت به نفع انسانيت و به نفع عدالت و به نفع فضيلت و در جهت مقابلِ نابسامانى‏هاى عجيب دنياى امروز خواهد شد. شما سعى كنيد اين‏جور دانشمندانى در آينده باشيد و هدف خودتان را اين مسائل قرار دهيد؛ انسانهايى باشيد كه مى‏توانند چرخ دنيا را در جهت درست به حركت دربياورند؛ اين را براى خودتان هدف قرار دهيد؛ و اين ممكن است؛ البته بايد كارهاى مقدماتى فراوانى براى رسيدن به آن هدف انجام بگيرد.

اين مسائلى كه شما درباره‏ى نخبگان گفتيد، حرفهايى است كه اعتقاد خود من هم همين‏هاست: بسترسازى براى پرورش نخبگان، شناسايىِ استعدادهاى نخبه، كمك به آنها در رفتن به سمت قله‏هاى علمى و تحقيقى؛ اينها همه كارهاى بسيار مهمى است كه البته اين كارها در كشور ما شروع شده؛ بعد از آن‏كه در گذشته - قبل از انقلاب - مطلقاً در اين كشور وجود نداشت و حتى در جهت عكس آن حركت مى‏شد؛ يعنى در واقع نخبه‏كُشى بود؛ سعىِ در كشتن روح اميد در جوانها بود؛ سعى در اين بود كه آن كسى مطرح شود كه نسخه‏ى غربى را به‏طور كامل و صددرصد مى‏تواند بخواند و اجرا كند و به آن اعتقاد دارد. از خود جوشيدن، از خود روييدن و باليدن، اصلاً وجود نداشت. اين معنايش اين است كه هميشه كشور و ملت ما زائده‏يى بر ديگران باشد؛ دنباله‏روى آنها باشد. پيداست كه چنين كشورى اعتلا پيدا نمى‏كند. در گذشته وضع ما اين بود؛ اما انقلاب روحيه‏ها را عوض كرد؛ وضعيت را تغيير داد. الان چند سال است كه بحمداللَّه توجه به نخبگان در برنامه قرار گرفته؛ لكن آنچه تاكنون شده، كافى نيست. به هر صورت، بسيارى از اين نكاتى كه دوستان الان مطرح كرديد، چيزهايى است كه مورد اهتمام قرار داشته و براى اينها كار شده و تلاشهايى انجام گرفته و پيشرفتهايى هم داشته و ان‏شاءاللَّه بايستى بيشتر هم پيش برود.

البته من در مورد خاصِ نخبگان اين‏جور به نظرم مى‏رسد كه ما يك بنياد نخبگان لازم داريم. من سالها پيش - قبل از دولت آقاى خاتمى - به رئيس‏جمهور وقت گفتم دفترى درست كنيد كه به مسائل ارتباط دانشگاه با صنعت بپردازد. در يك نگاه وسيعتر، در واقع اين مى‏توانست دفترى باشد براى رسيدگى به مسائل گوناگون نخبگان: شنيدن حرفهايشان، حل كردن مشكلات ويژه‏شان، نگاه به پيشنهادهايشان در زمينه‏ى پيشرفت كار و اصلاً نگاه كلى به نخبه‏پرورى در جامعه. بعد، در زمان دولت كنونى هم - دولت آقاى خاتمى - به ايشان يكى، دو مرتبه گفتم، كه كارهايى هم انجام داده‏اند؛ منتها كافى نيست. ما بايد يك بنياد درست كنيم كه زير نظر رياست‏جمهورى باشد؛ چون بهترين جا آن‏جاست. الان شنيده‏ام كه بعضى از دستگاهها كارهايى مى‏خواهند بكنند، لكن هيچ جا براى اين كار مناسبتر از دستگاه رياست‏جمهورى نيست؛ حتى دستگاه وزارتى هم براى اين كار كافى نيست؛ چون اين كار فراتر از كار يك وزارتخانه است.

همان‏طور كه شماها گفتيد، برخى از مسائل شما به وزارت علوم، بعضى به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكى، بعضى به وزارت آموزش و پرورش، احياناً بعضى به وزارت ارشاد و بعضى هم به وزارتخانه‏هاى ديگر مثل صنايع و نفت ارتباط پيدا مى‏كند. يكى از دوستان، پتروشيمى را مثال زدند؛ كاملاً درست است. بله، من اطلاع دارم كه برخى از نخبگان به وزارت نفت رفته‏اند؛ منتها آن كارى كه بايد از آنها خواسته شود، خواسته نشده و آن استفاده‏ى لازم صورت نگرفته است. به‏هرحال، مركزى براى جمع كردن اين امور لازم است، تا آن مركز بتواند با نگاه صحيح، درست، مستمر و بخصوص غيرسياسى، كه هيچ آلوده به نگاههاى سياسى و اهداف سياسى نشود، مسأله‏ى نخبگان را به عنوان مسأله‏ى مستقل در كشور دنبال كند. آن‏وقت، طبعاً همه‏ى اين مسائلى كه شما گفتيد، در آن‏جا مى‏گنجد؛ يعنى اول شناسايى استعدادها، بعد پرورش آنها و آن‏گاه هدايت استعدادها به سمت كارهاى لازم و مناسب.

اى بسا برخى از استعدادهايى كه امروز وجود دارد، صرف كارهايى مى‏شود كه اين كارها خيلى براى كشور لازم نيست؛ مثلاً همين مسأله‏ى خروج نخبگان از كشور؛ چون خروج نخبگان از كشور - من چند بار تا حالا اين را گفته‏ام - به‏طور مطلق موضوعى منفى نيست؛ زيرا ممكن است نخبه‏يى از كشور خارج شود و بخواهد معلوماتى كسب كند و بعد برگردد و براى كشور مفيد باشد. البته بهتر اين است كه ما امكاناتى را براى همين نخبه فراهم كنيم، تا در خودِ كشور آنچه را كه از نظر رشد و شكوفايى استعداد لازم دارد، مهيا شود: كارگاه داشته باشد، محيط مانور علمى و تحقيقى داشته باشد؛ اين بهترين است؛ اما اگر نشد، نخبگان بروند - فضاى دنيا فضاى وسيعى است - منتها اين رفتن بايد با حساب و كتاب انجام بگيرد؛ يعنى آن نخبه بداند كه براى چه دارد مى‏رود؛ چه مى‏خواهد بكند و پس از آموزش آنچه را كه لازم دارد، چه استفاده‏يى مى‏خواهد از آن دانش بكند. آيا از آن دانش براى اعتلاى كشور و براى پيشرفت ملت خودش و براى راه‏انداختن نخبگان ديگر كشورش مى‏خواهد استفاده كند، يا نه، مى‏خواهد آن را در خدمت يك كارخانه يا شركت متعلق به يك سرمايه‏دار كانادايى يا امريكايى يا اروپايى قرار دهد؟ اين بزرگترين تحقير يك انسان برجسته‏ى علمى است كه تلاش كند، زحمت بكشد، كار كند و همه‏ى امكانات كشورش در واقع منتهى شود به پديد آمدن اين انسان نخبه، اما او در خدمت فلان كارخانه‏دار يا فلان كمپانى‏دار هيچى‏ندان و هيچى‏نفهمِ ضد بشرِ فلان نقطه‏ى دنيا باشد و آن شخص از اين انسان نخبه به عنوان يك مهره و ابزار در مجموعه‏اش استفاده كند. يك انسان نخبه آن‏وقتى سرافراز و سربلند است كه بتواند در بهبود اوضاع كشور و خانه و ملت خودش و بهبود زندگى و آينده و تاريخ انسانهايى كه ذى‏حق نسبت به او هستند، نقش ايفا كند. شماها آن‏وقتى چهره‏ى درخشان خواهيد داشت كه بتوانيد در كشور خودتان نقش ايفا كنيد. الان شما ببينيد جوانى كه مثلاً فرض كنيد در دوره‏يى درسى خوانده و كارى كرده، در بين هزاران جوانى كه كارى نكرده‏اند، در زمينه‏ى فيزيك يا پزشكى يا ادبيات ايران عملى انجام داده كه شده چهره ماندگار در كشور؛ چهره‏هاى ماندگار اينها هستند. ما در زمينه‏ى پزشكى، فيزيك، ادبيات و برخى از رشته‏هاى علوم انسانى و فلسفه، شخصيتهاى برجسته‏يى را در كشور داريم كه كشور به اينها افتخار مى‏كند. كشور هرگز به آن مهندس يا پزشك يا تحصيل‏كرده و نخبه‏يى كه رفته و عضو و جزوى شده از يك مجموعه‏ى سرمايه‏دارى متعلق به فلان مجموعه يا فلان شخص، افتخار نمى‏كند؛ او رفته پول توليد كرده براى بچه‏ها و براى دخترها و پسرها و سگها و خَدَم و حَشَم يك انسان؛ اين‏كه افتخارى نيست. افتخار اين است كه كسى بتواند در داخل كشور خودش، براى كشورش پيشرفت، اعتلا، ترقى، آبرو و جبران عقب‏ماندگى‏ها را به‏وجود بياورد. بنابراين اگر كسى با اين نيت، چه در اين‏جا درس بخواند و چه در بيرون - هر درسى كه بخواند و در هر رشته‏اى كه كار كند - اين مى‏شود يك موجود ارزشمند. به‏هرحال، هدفگذارى، سياستگذارى و اجراى چنين مقوله‏هايى در همان بنيادى كه اشاره شد، مى‏تواند تحقق پيدا كند.

از اين‏كه برخى از دوستان به هفته‏ى دفاع مقدس - كه در آن قرار داريم - اشاره كردند، خوشحال شدم. فرزندان عزيز من! مواظب باشيد از مسأله‏ى دفاع مقدس كه در اين كشور اتفاق افتاد، غافل نشويد؛ كار بزرگى انجام گرفت. آن جوانها مثل شماها بودند؛ اكثر اين جوانهايى كه در جنگ نقشهاى مؤثر ايفا كردند، از قبيل همين دانشجوها بودند و خيلى‏هايشان هم جزو نخبه‏ها بودند. دليل نخبه بودنشان هم اين بود كه يك جوان بيست‏ودو، سه ساله فرمانده‏ى يك لشكر شد؛ آن‏چنان توانست آن لشگر را هدايت كند و آن‏چنان توانست طراحى عمليات را، كه هرگز نكرده بود، بكند كه نه فقط دشمنانى را كه مقابل ما بودند - يعنى سربازان مهاجم بعثى عراق - متعجب كرد، بلكه ماهواره‏هاى دشمنان را هم متعجب كرد. ما والفجر هشت را كه حركت نشدنى و باور نكردنى است، داشتيم؛ درحالى‏كه ماهواره‏هاى امريكايى براى عراق - لابد اين موضوع را شنيديد و مطلعيد - كار مى‏كردند؛ اطلاعات به آن كشور مى‏دادند؛ يعنى دائماً قرارگاههاى جنگى رژيم بعثى با دستگاههاى خبرى امريكايى و با ماهواره‏هايشان مرتبط بودند و آن ماهواره‏ها نقل و انتقال و تجمع نيروهاى ما را ثبت مى‏كردند و بلافاصله به آنها اطلاع مى‏دادند كه ايرانيها كجا تجمع كرده‏اند و كجا ابزار كار گذاشته‏اند. حتماً مى‏دانيد كه اطلاعات در جنگ، نقش بسيار مهم و فوق‏العاده‏يى دارد؛ اما زير ديد اين ماهواره‏ها، ده‏ها هزار نيرو رفتند تا پاى اروندرود و دشمن نفهميد! با شيوه‏هاى عجيب و غريبى كه مى‏دانم شماها چيزى از آنها نمى‏دانيد - البته آن‏وقت براى ماها روشن بود، بعد هم براى مردم آشكار شد؛ منتها متأسفانه معارف جنگ دست‏به‏دست نمى‏شود؛ يكى از مشكلات كار ما اين است؛ لذا شماها خبر نداريد - اينها با كاميون، با وانت، به شكل‏هاى گوناگون، مثل اين‏كه گويا هندوانه بار كرده‏اند، توانستند دهها هزار نيروى انسانى را با پوششهاى عجيب و غريب و در شبهاى تاريكى كه ماه هم در آن شبها نبود، به كناره‏ى اروندرود منتقل كنند و از اروندرود كه عرض آن در بعضى از قسمتها به دو، سه كيلومتر مى‏رسد، اين نيروهاى عظيم را عبور بدهند به آن طرف؛ از زير آب و با آن وضع عجيبى كه اروند دارد كه شماها شايد آن را هم ندانيد. اروند دو جريان دارد: يك جريان از طرف شمال به جنوب است كه آن، جريان اصلى اروند است و رودخانه‏ى دجله و فرات هم در همين جريان به اروند متصل مى‏شوند و با هم به طرف خليج‏فارس مى‏روند؛ جريان ديگر، عكسِ اين جريان است و آن، در مواقع مدّ درياست. در اين مواقع، آب دريا به قطر حدود دو، سه يا چهار متر از طرف دريا، يعنى از طرف جنوب، مى‏آيد به طرف شمال؛ يعنى دريا سرريز مى‏شود در رودخانه. با اين حساب، يعنى اروند دو جريان صدوهشتاد درجه‏يى كاملاً مخالف همديگر دارد. به‏هرحال، با يك چنين وضع پيچيده‏يى - آن زمان ما در جريان جزئيات كار قرار مى‏گرفتيم و آن دلهره‏ها و كذا و كذا - رزمندگان اسلام توانستند به آن‏جا بروند و منطقه‏يى را فتح كنند و كار شگفت‏آورى را انجام دهند. اين كار، كار همين دانشجوها و همين جوانان و همين نخبه‏هايى بود كه در بسيج و در سپاه بودند. آنها يك مشت جوان مؤمن بودند كه در برهه‏ى بسيار حساسى آن كار را انجام دادند كه اگر آن كار را نمى‏كردند، امروز بخشى از كشور شما هم رفته بود و حكومتى هم كه در ايران بود، حكومت شكست‏خورده‏ى ضعيفِ تحقيرشده‏ى ذليلى بود كه ناچار بود هرچه ديگران مى‏گويند - نه بزرگها و گردن‏كلفت‏هاى دنيا، بلكه اين خرده‏ريزه‏هاى دور و اطراف حتى - تحمل كند. امروز يك كشور عزيز، قدرتمند و يك ملت سربلند و دولتى مقتدر در كشور شماست كه تصميم‏گيرهاى دنيا ناگزيرند و اقرار مى‏كنند كه نظر جمهورى اسلامى را بايد در مسائل مهم و حساس جهانى ملاحظه و رعايت كنند. اين به بركت آن فداكارى‏يى است كه آن جوانها كردند؛ به ياد آن جوانها باشيد.

من حرفهايى اين‏جا يادداشت كرده‏ام، شما هم خيلى حرفهاى نگفته داشتيد كه ماند؛ ما هم حرفهاى نگفته داشته باشيم كه بماند؛ اشكالى ندارد.
به‏ هرحال، اين را هم من عرض كنم: عزيزان من! شماها نخبه‏ايد؛ عزيزيد و نور چشم ما هستيد؛ اما يادتان باشد كه هرچه عالم‏تر و نخبه‏تر مى‏شويد، متواضع‏تر شويد؛ اين را فراموش نكنيد. مبادا نخبه بودن خدا نكرده در شما نخوت ايجاد كند؛ نخبه بودن ملازمه‏يى با نخوت‏گرايى ندارد؛ البته من در شماها نمى‏بينم؛ چهره‏هاى نورانى شماها اين‏جور نشان نمى‏دهد؛ اما به‏هرحال مراقب باشيد. فضاى نخبگى در كشور با فضاى تكبر بكلى بايد جدا شود. هرچه شما موفقيتهاى علمى‏تان بيشتر شد، هرجا به تحقيق جديدى دست يافتيد و توفيق بيشترى پيدا كرديد، متواضع‏تر، مردمى‏تر و خلاصه، خاكى‏تر شويد؛ اين است كه مى‏تواند تداوم پيشرفتها و فايده‏ى وجود شما را بيشتر كند.
اميدواريم خداوند شماها را حفظ كند؛ به پدر و مادرهايتان، به خانواده‏هايتان، به كشورتان شماها را ببخشد و همه در آينده مايه‏ى روشنىِ چشم ملت و كشورتان باشيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‏

 

 

 

 
 
https://old.aviny.com/Bayanat/83/07_05.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved