سـخنان رهبرمعظم انقلاب در اجتماع مردم قم

1379 / 7 / 14

بـسم الله الـرحمن الرحيم

الحمدالله رب العالمين والصلاه والسلام على سيدنا و نـبينا و حـبيب قـلوبنا ابـى القاسم المصطفى محمد و علىآاله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداه المهديين المعصومين سيما بقيه الله فى الارضين

خـداوند متعال را سپاسگزارم كه بار ديگر اين توفيق را به اينجانب بخشيد كه در ميان شما مردم پرشور, باايمان, انقلابى و آگاه شهر قم, شهر علم و جهاد, حضور پيدا كنم.

قم, شهر محبوب, شهرقيام و انقلاب, شهر علم و اجتهاد, شهر ولايت وامامت, شهر حـوزه ى عـلميه, شـهر عـلماى بـزرگ, پـرورشگاه تاريخى و فراموش نشدنى امام بـزرگوار مـا حـضرت آيـت الله العظمى خـمينى(ره), شهر مراجع عظيم الشان, شهر محدثان و فقيهان و عالمان و مفسران و مولفان بزرگ اسلام, شهرى با افتخارات استثنايى, شهرى با سابقه ى فراموش نشدنى هم در علم, هم در انقلاب و جهاد. در ايـن شهر عزيز, سه نقطه ى برجسته در ميان اين همه نقاط روشن, چشم را به خـود جـلب مـى كند.اول, حـرم مطهر و مضجع شريف حضرت فاطمه ى معصومه است, آن بزرگوارى كه اين سرچشمه ى جوشان وخروشان نخستين بار از كنار مرقد او جوشيد و بركاتش به همه ى عالم و بخصوص به دنياى اسلام رسيد.

دوم, علم و فقاهت و حديث است كه اين شهر پرچمدار آن بوده است. حـوزه ى عـلميه يى كـه از هـزار و دويـست سال قبل تا امروز در اين شهر مقدس هـميشه پابر جا بوده است.علماى بزرگ, فقهاى بزرگ, فلاسفه ى با ارزش, محدثان عـالى مقام و مـولفان عـالى قدر از ايـن شـهر برخاستند, يا به اين شهر پناه آوردنـد و در زيـر پـرتو مـطهر پـاره ى تـن امامت و ولايت يعنى حضرت معصومه (عليها سلام) اقامت گزيدند.

نقطه ى سوم, برجستگى شما مردم مومن و شجاع و آگاه و زمان شناس اين شهر است.

در اولى كه اين نهضت پا به عرصه ى وجود گذاشت, مردم اين شهر بودند كه پاسخ گـفتند و دست يارى به سوى امام دراز كردند.من فراموش نمى كنم, در همين مسجد اعظم قم, درهنگامى كه تازه اولين هفته هاى مبارزه و نهضت عظيم روحانيت آغاز شـده بـود, مـردم شـهر قـم از قـشرهاى مـختلف به محل درس امام بزرگوار ما آمـدند.صدايشان را بلند كردند و گفتند مااز شماپشتيبانى كرديم و پشتيبانى مى كنيم.چرا اين كار پيش نمى رود؟ مساله ى انجمن هاى ايالتى و ولايتى بود.يعنى از قـدم اول, مـردم قـم امام را و مبارزه را تنها نگذاشتند.آن روزى هم كه قـلم هاى مـزدور و خـائن, بـه امام (ره) بزرگوار اهانت كردند, باز اين شهر بـود, هـمين مـردم بـودند, هـمين جـوانها بودند, همين مادران و خواهران و هـمسران بـودند كـه قـيام كردند.همين جوانها بودند كه به خيابانها آمدند, شهيد دادند, كتك خوردند, زير فشار قرار گرفتند, اما ايستادند.

مـبارزه ى مـردم قـم, مـبارزه ى مـلت ايـران را بـه دنبال داشـت.حضور شما در خـيابان هاى شـهرتان, بـه مـردم شهرهاى ديگر درس داد, راه را به آنها نشان داد, فـهميدند بـايد وارد مـيدان بشوند, بى تفاوتى را كنار بگذارند و كنار گذاشتند و اين توفان عظيم و اين كوره ى آتشفشان شروع به فعاليت كرد و دنيا را تـكان داد و ملت ايران را آزاد كرد.بعدهم كه دفاع از نظام نوپاى اسلامى پـيش آمـد, بـاز شما مردم قم در صفوف مقدم بوديد, لشگر شما, جوانهاى شما, بـسيجى هاى شما, خانواده هاى شما, مادرهاى شما, پدرهاى شما, اينها بودند كه جـوانمردانه و پـر از گذشت وارد ميدان شدند و توانستند سهم بسيار درخشانى را ايـفا كـنند.من از ايـن كه در ميان شمايم, خوشحالم و از اين كه يكى از مـسائل بسيار مهم و فراوان انقلاب را با شما در ميان مى گذارم, احساس آرامش مى كنم.

آنـچه را كـه من امروز با شما مردم عزيز درميان مى گذارم, اين است كه شعار اصلى انقلاب ما اين سه كلمه بود:استقلال, آزادى و جمهورى اسلامى, همان نظامى اسـت كـه وارد مـيدان شد, با تلاش هاى خود و چالش هايى كه با آن روبه رو بوده اسـت, دارد پـيش مى رود و راه را باز مى كند.شعار آزادى, جزو شعارهاى بسيار جـذاب اسـت, تكرار شده است, درباره ى آن حرف زده اند, مقاله نوشته اند, كتاب نـوشته اند و شـعار داده انـد.درباره ى آزادى, سـخنها گفته شده است, بعضى با اعـتدال, بـعضى بـا افراط, بعضى با تفريط.شعار آزادى, زنده مانده است.اما شعار استقلال برخلاف آن دو شعار ديگر در انزوا قرار گرفته است.

شعار استقلال, يكى از مهمترين شعارهاست.اگر استقلال نباشد, يك ملت به آزادى خود و به شعار آزادى خود هم نمى تواند خوشبين باشد.

اسـتقلال را بـعضى عمدا, بعضى سهوا, بعضى از روى غفلت, بعضى از روى خباثت, مى خواهند به دست فراموشى بسپارند.من امروز درباره مساله ى استقلال, در وقتى كـه گـنجايش اين سخن را داشته باشد, در برابر شما برادران و خواهران عزيز مطالبى را عرض مى كنم.

مـعنى اسـتقلال چـيست؟ بـراى يـك مـلت, اسـتقلال چه مفهوم و چه ارزشى دارد؟

اسـتقلال, يـعنى ايـن كه يك ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد, بيگانگان دسـت دراز نـكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند, اين معناى اسـتقلال است.اگر از ملتى استقلال او گرفته شد, يعنى اگر بيگانگان كه يقينا دلـسوز او نـيستند بـر سرنوشت او مسلط شدند, دو چيز را از دست مى دهد:اول, عزت نفس خود را, افتخارات خود را, احساس هويت خود را, دوم, منافع خود را.

دشـمنى كه بر سرنوشت يك ملت مسلط بشود, دلسوز آن ملت نيست و منافع آن ملت براى او اهميت ندارد.

آنـكه مـىآيد يـك مـلت را مـسخر سرپنجه ى قدرت خود مى كند, در درجه ى اول در حـقيقت در اول و آخـر بـه فـكر منافع خود است.آنچه براى او كمترين اهميتى نـدارد, مـنافع آن مـلتى است كه استقلال خود را از دست داده است.ما در اين زمـينه نـمونه هاى فراوانى داريم, در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بيستم.

استعمارگران اروپايى آمدند بر مناطق بسيارى از آسيا, آفريقا و از آمريكاى لاتـين تـسلط پيدا كردند, ملت هاىآن جا را ذليل كردند, فرهنگ آنها را, هويت آنـها را, ثـروت آنـها را به تاراج بردند, حتى زبان آنها را, خط آنها را, سابقه و سنت آنها را زير پا له كردند, ملت را ذليل كردند, او را دوشيدند, ثـروت او را غـارت كـردند, فـرهنگ او را نابود كردند, تا آن وقتى كه ممكن بود, ماندند, بعد هم رفتند.

من نمونه هايى از اين قبيل, بعضى را به چشم خود ديده ام, بعضى را شنيده ام و بعضى را خوانده ام.

يك نمونه, كشور بزرگ و پهناور هندوستان است, انگليسى ها از راه دور آمدند, اول بـا تـزوير, با فريب و بعد با سلاح و قوت نظامى سرزمين هند را گرفتند, سال هاى متمادى بر اين سرزمين مسلط ماندند, مردم را ذليل كردند, بزرگان را نابود كردند و ثروت هاى هند را از بين بردند.

انـگليس خـزانه ى خـود را و جـيب سـرمايه داران خـود را از سرمايه هاى هند و فـرآورده هاى هـند پـر كـرد, امـا هـند را در فـقر و مـسكنت و بدبختى باقى گذاشت.فقط ثروت مادى نبود, ثروت معنوى آنها را هم گرفتند, زبان خود را بر آنـها تـحميل كـردند, زبـان رسـمى امـروز دولت هند و دولت پاكستان و دولت بـنگلادش كـه مجموعا شبه قاره هند قديم است, كه مستعمره انگليس بود, انگيسى اسـت! آن مـنطقه دهـها زبان محلى داشته است, اين زبان ها را تا آن جايى كه تـوانستند, منسوخ كردند و ازبين بردند.يك ملت زبان خود را كه از دست داد, يـعنى از گـذشته ى خـود, از تاريخ خود, از سنت هاىخود, از ميراث هاى گرانقدر خود منقطع و جدا مى شود و از آنها بى خبر مى ماند.

يـك نـمونه ى ديـگر, رئيـس جمهور كشور پرو در آمريكاى لاتين درزمانى كه بنده رئيـس جـمهور بـودم, بـه مـن گـفت:مااخيرا يـك تـمدن بسيار باشكوهى را در حفارىهاى خود در كشورمان پيدا كرده ايم.او مى گفت:

سـالها اسـتعمارگران بـر كـشور پـرو مـسلط بودند, اما نگذاشتند مردم پرو, روشـنفكران پـرو, صـاحب نظران پـرو بفهمند كه در گذشته چنين تمدنى داشتند! يـعنى حـتى از ايـن كه مردم تاريخ خودشان را بدانند, از اين كه به گذشته ى خودشان افتخار كنند, اينها مانع مى شدند.

يـك نـمونه ديـگر:كشور الجزاير, كشور عربى و مسلمان است, فرانسويها آمدند دهـها سـال بـر آن كشور مسلط شدند, با سلاح آن جا را قبضه كردند, در آن جا حـكومت تـشكيل دادنـد, حـكام خـودشان را, افـسران خـودشان را بـه حكومت و فـرماندهى آن كـشور گماشتند, اولين چيزى كه كمر به آن بستند, از بين بردن آثار اسلامى, حتى از بين بردن زبان عربى بود.

بـاز زمانى كه من رئيس جمهور بودم, يكى از بلندپايگان دولت الجزاير در آن روز, بـه تـهران آمـد و بـا من ملاقات كرد.در اثناى صحبت مى خواست مطلبى را بيان كند, اما تعبير عربى آن مطلب را بلد نبود!

عـرب زبـان, داشـت عربى حرف مى زد, يك مفهومى را مى خواست به من منتقل كند, نـمى دانست با زبان عربى چه طور آن را منتقل كند, رو كرد به وزير خارجه اش, بـه زبـان فـرانسه از او پـرسيد كـه اين به عربى چه مى شود, او هم در جواب گفت:كه به عربى اين مى شود, بعد لغت عربى را به كار برد!

يعنى زبدگان و نخبگان يك ملت, به خاطر تاثير استعمار, از زبان خودشان دور مـاندند, دلـسوزان الـجزايرى بـعد از آن با ما صحبت كردند و گفتند ما همت گماشته ايم كه بعد از ازاله ى استعمار بتوانيم زبان عربى را برگردانيم.

عـزيزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال, با يك كشور اين جور عمل مـى كند, هويت ملى را از آنها مى گيرد, افتخارات را از آنها مى گيرد, سابقه ى تـاريخى را از آنها مى گيرد, منافع مادى آنها را چپاول مى كند, هويت فرهنگى آنها و زبان آنها را هم از آنها مى گيرد! اين وضع تسلط يك قدرت بر يك كشور است.

در دوران اسـتعمار ايـن جـور بـود, در دوران بـعد از استعمار كه معروف به دوران اسـتثمار است, جور ديگرى بود.البته كشور ما هرگز استعمار نشد, يعنى بيگانگان نتوانستند به اين كشور بيايند و يك حكومت غيرايرانى, يعنى حكومت مثلا انگليسى كه انگليسى ها اين جا مسلط بودند در اين جا تشكيل بدهند, يعنى مـلت ايـران ايـن را اجـازه نـداد, امـا هر چه كه توانستند در آن جايى كه مـى توانستند و در دورانـى كـه قـادر بودند نفوذ خودشان را در ايران توسعه دادند.

مـن چهار نمونه را از تاريخ نزديك خودمان تاريخ صد سال پيش به اين طرف به شما عرضه بكنم.

ايـن چـهار نـمونه به ما نشان مى دهد كه وقتى يك قدرت بيگانه بر دستگاه هاى سـياسى و دسـتگاه هاى فرهنگى يك كشور مسلط شود, بر سر آن كشور و آن ملت چه مىآيد.

يـك نمونه, نمونه ى مشروطيت است, مى دانيد, دوران استبداد حكومت قاجار مردم را بـه جـان آورده بود.مردم قيام كردند, دلسوزان جامعه قيام كردند, پيشرو آنـها هـم عـلماى دين بودند, در نجف مرجع تقليدى مثل مرحوم آيت الله آخوند خـراسانى, در تـهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شيخ فضل الله نورى, مرحوم سيد عبدالله بهبهانى, مرحوم سيد محمد طباطبايى پيشوايان مشروطه بودند.

پـشتوانه ايـنها هـم دستگاه حوزه ى علميه در نجف بود, اينها چه مى خواستند؟

ايـنها مـى خواستند كـه در ايـران عـدالت بـرپا بشود, يعنى استبداد از بين برود.وقتى كه جوش و خروش مردم ديده شد, دولت انگلستان كه آن وقت در ايران نفوذ بسيار زيادى داشت, عواملى در ميان روشنفكران داشت البته در بين همان دلـسوزان هـم عده يى از روشنفكرها بودند, حق آنها نبايد ضايع بشود,ليكن يك عـده روشـنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته بودند! عوامل انگليس بودند انـگليس ايـنها را ديد و نسخه ى خودش را به اينها القا كرد.مشروطه, قالب و تـركيب حكومتى انگليس بود.اين روشنفكران به جاى اينكه دنبال دستگاه عدالت بـاشند و يـك تـركيب ايـرانى و يك فرمول ايرانى براى ايجاد عدالت به وجود بـياورند, مـشروطيت را سـركار آوردنـد, نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه اين نـهضت عـظيم مـردم كه پشت سر علما و به نام دين و با شعار دين خواهى بود, بـعد از مدت بسيار كوتاهى منتهى به اين شد كه شيخ فضل الله نورى را كه اين شـهيد بـزرگوار هـمين جا مدفون است در تهران به دار كشيدند, بعد از اندكى سـيد عـبدالله بـهبهانى را در خـانه اش ترور كردند, بعد از اندكى سيد محمد طباطبايى در انزوا و تنهايى از دنيا رفت.مشروطه را هم برگرداندند به همان شكلى كه خودشان مى خواستند!

مشروطه يى كه بالاخره منتهى شد به حكومت رضاخانى!

نمونه ى دوم, خود حكومت رضاخان است.انگليسى ها قراردادى را با دولت قاجاريه در مـيان گـذاشتند كـه بـر اساس آن قرارداد,تمام مسائل مالى و تمام مسائل نـظامى كـشور ايـران در قـبضه ى انگليسى ها قرار مى گرفت, مرحوم سيدحسن مدرس عـالم آگـاه بـا اين قرارداد مخالفت كرد و نگذاشت اين لايحه در مجلس شوراى مـلى آن روز تـصويب بـشود.بعد كـه انگليسى ها از اين جا محروم شدند, ديدند نـمى شود اين جورى عمل كرد, به فكر تازه يى افتادند, فهميدند بايد در ايران يك ديكتاتور را برسر كار بياورند تا امثال مدرس هارا قلع وقمع كند! با مردم بـا كمال خشونت رفتار كند, خواسته هاى انگليس را اعمال كند, لذا رضاخان را سركار آوردند, ماجراى به سلطنت رسيدن رضاخان در ايران,يكى از آن ماجراهاى بسيار عبرت انگيز تاريخ ماست, ماجرايى است كه همه ى جوان هاى اين كشور امروز بايد بدانند, هرج و مرج قبل از رضاخان, به وسيله ى مشت پولادين رضاخان و با كـمك دولـت انـگليس از بـين مى رود و يـك نظم تحميلى و استبدادى در كشور به وجودمىآيد كه پنجاه و پنج سال ادامه پيدا مى كند.

نفوذ انگليس در دستگاه هاى سياسى و فرهنگى كشور ما, مردم را مى فشارد.

نمونه ى سوم, نمونه ى شهريور ه132 است كه رضاخان به وسيله ى حاميان قبلى خود از سـلطنت عـزل شد و از ايران بيرون رفت.محمدرضا را سركار آوردند,با قرار تـسليم محض در مقابل انگليسى ها! هر كارى آنها مى خواهند, انجام بدهد, ديگر احـتياج به استعمار ندارد! وقتى كه يك خائن ايرانى حاضر است در مقابل كمك بـيگانه, بـر مـلت ايران سلطنت كند, حكومت كند و خواسته ى آن بيگانه را در ايـران اعـمال كند, ديگر چه لزومى دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند, اين كار را كردند.

بـعد نمونه ى چهارم پيش آمد, و آن مرداد سال 1332 هجرى شمسى بود.بعد از آن كـه حـكومت مـصدق را سـرنگون كـردند كـه قـبلا مرحوم آيت الله كاشانى را با تـرفندهاى خـودشان مـنزوى كـردند كـنار زدنـد, او را تنها گذاشتند, با بى تـدبيرىهايى كه انجام گرفت باز سركار آمدند و وارد ايران شدند و توانستند بـا نـفوذ خود, با ايادى خود, با فعاليت خود, كودتاى 28 مرداد را به وجود بـياورند, مـحمدرضا را كـه از ايـران فرار كرده بود, به ايران برگردانند, بـيست و پـنج سال بعد از آن, حكومت ديكتاتورى سياه پهلوى ادامه پيدا كرد, اين چهار مقطع است, اينها عبرت انگيز است.

يـك مـلت وقتى اجازه بدهد كه يك قدرت بيگانه در دستگاه هاى سياسى او يا در دستگاه هاى فرهنگى او نفوذ بكند, سرنوشت اين ملت همين است.اگر انقلاب اسلامى پـيش نـيامده بود, اگر اين ملت پشت سر امام بزرگوار اين حركت عظيم تاريخى را بـه وجود نياورده بود, شما مى دانيد امروز ملت ايران چگونه بودند؟ ملتى كـه هـيچيك از پـيشرفت هاىعلمى غـرب را فـرانگرفته بـود, نـه اخـتراعى, نه اكتشافى, نه سازندگى يى, منابعش را از دست داده بود.

نـفتش را از اب رودخـانه ها هـم ارزانـتر بـه همان دشمن ها فروخته بود و در اخـتيار آنـها گـذاشته بود.نفت مال آنها پالايش از آنها, قراردادهاى طولانى مـدت بـراى آنـها! دشـمنان ايـن كـشور, براى بقيه ى معادن و منابع كشور هم برنامه ريزى كرده بودند, مغزهاى اين ملت راببرند, دستگاه علمى اين كشور را در سطح پايين نگه دارند.

در روزهـاى نـفوذ آمـريكا و انـگليس در ايـران, ملت ايران روزهاى سختى را گـذراند.صد سـال انـگليسى ها اول و بعد آمريكايى ها بانفوذ خود اين كشور را عقب انداختند.ما امروز هر مرحله يى را كه وارد مى شويم, نشانه هاى كوتاهى هاى آنها, خيانت هاى آنها, بدعملى آنها را به چشممان مشاهده مى كنيم.

انـقلاب اسلامى از بزرگترين كارهايى كه كرد, دست آمريكا را كوتاه كرد.انقلاب اسـلامى جـزو افـتخاراتش ايـن بـود كـه نـفوذ آمريكا, دست آمريكا, ريشه هاى آمريكا, بندوبست هاى آمريكايى را در اين كشور از بين برد.

الـبته عـده يى كه در اول كار بر مسند حكومت در اين كشور نشسته بودند و دل در گـرو آمـريكا و آمـريكايى داشتند, مى خواستند نگذارند.من در شوراى عالى دفـاع سـال 58 از نـزديك خودم شاهد بودم.داشتند مصوبه يى مى گذراندند كه بر اسـاس آن مصوبه, هيات هاىمستشارى نظامى آمريكايى همانهايى كه آن همه جنايت و خيانت كرده بودند با نام ديگرى در ارتش جمهورى اسلامى باقى بمانند! بنده مانع شدم, گفتم اين چه كارى است كه شما داريد مى كنيد؟!

قـدرى بـحث شـد, مطلب را متوقف گذاشتند, بعد هم خداى متعال به آنها توفيق نداد اين كار را بكنند و رفتند.

يـك بـار ديـگر هـنوز يـك سـال از پيروزى انقلاب اسلامى نگذشته بود كه همان آقـايان در الـجزاير طـرح گـفتگوى بـا آمريكاييها دشمنان خونى اين ملت را ريختند, امام مانع شدند و نگذاشتند.

انـسان وقـتى از ايـن جـور افراد نام ((اصلاح)) و ((آزادى)) را مى شنود, حق دارد بـدبين بـشود.آن كـسانى كه پس از يك چنين انقلاب باشكوهى كه لبه ى تيز ايـن انـقلاب هـم عـليه سـلطه ى آمـريكابود مـى خواستند بـا تدابير گوناگون, آمـريكاييها را كـه از در رفته بودند, از پنجره برگردانند, اين آدمها حالا دم از ((آزادى)) و دم از ((اصلاح)) بزنند و كسانى از تفاله ها و از مزدوران رژيـم گـذشته به آنها كمك بكنند! هر آدم هوشمندى حق دارد نگران بشود و حق دارد سـوظن پـيدابكند.استقلال, ان بـيت الغزل انـقلاب اسـلامى بود, يعنى نفوذ بـيگانه در ايـن كشور ممنوع, يعنى آمريكا و انگليس و ديگران حق ندارند در مسايل سياسى و فرهنگى كشور هيچ گونه اعمال نفوذى بكنند.

برادران و خواهران عزيزمن!

مساله ى استقلال را مطرح كردم, براى اين كه قانون اساسى ما تصريح مى كند, نه اسـتقلال مـى تواند جـلوى آزادى را بگيرد, نه آزادى مى تواند جلوى استقلال را بـگيرد, و ايـن بسيار مبناى متين و مستحكمى است.اگر كسانى به نام آزادى و بـاشعار آزادى بـخواهند پاى دشمن را بازكنند و نفوذ دشمن را برقرار كنند, ايـن آزادى نيست, اين آن چيزى است كه دشمن مى خواهد, اين همان دامى است كه دشمن مى گستراند.امروز, روز حساسى است.اين روزگار, روزگار حساسى است.

مـن بـه شـما عرض كنم, خداى متعال را شاكريم كه مسئولان كشور, مسئولان طراز اول كـشور, مـسئولان سه قوه و روساى سه قوه, باقوت و قدرت در مقابل دشمنان ايـستاده اند, بـراى اسـتقلال ايـن مـملكت حاضرند همه ى تلاش خودشان را مبذول كـنند, مـلت هـم بـيدار اسـت.اما در ايـن ميان كسانى هستند كه دلشان راضى نـمى شود ايـن اسـتقلالى را كه اين ملت باخون اين همه شهيد و با مجاهدت اين همه انسان به دست آورده است, به دشمن اين ملت تقديم كنند!

وقـتى انسان مى بيند دستگاه هاى تبليغاتى دشمن دستگاه تبليغاتى مزدور آمريكا و سـازمان سـيا, دستگاه تبليغاتى دولت انگليس, دستگاه تبليغاتى دولت غاصب صـهيونيست بـراى فـلان لايـحه در مجلس يقه مى درانند, جنگ روانى مى كنند, به خـاطر فـلان زندانى, به خاطر فلان مسوول, دلسوزيهاى دايه ى مهربانتر از مادر را نـشان مـى دهند, انـسان حق دارد به شك بيفتد, حق دارد در صدق بسيارى از ادعاهايى كه مى شود, ترديد كند.

دشمن امروز اميدوار است شايد بتواند از ضعفها استفاده كند, از ساده انديشى استفاده كند, جاى پاى خود را در دستگاه هاى سياسى كشور و دستگاههاى فرهنگى كـشور بـاز هـم بـاز كـند, امـامن عـرض مى كنم, اين ملت بيدار است, مسوولان بيدارند و جواب زياده طلبى دشمن را با قدرت به او خواهند داد.

قـانون اسـاسى مـا يك قانون مترقى, بسيار مستحكم و بسيار هوشمندانه نوشته شـده اسـت.براساس ايـن قانون, همه چيز در جاى خود قرار دارد و قرار گرفته اسـت.توصيه ى من به همه ى مسوولان, به همه ى مراكز قانونگذارى, به همه ى مراكز قانونى و به همه ى احاد ملت,رعايت قانون است.اگر ما قانون را رعايت بكنيم, دشـمن نمى تواند به طمع ورزى خود ادامه بدهد.قانون بايد رعايت بشود.قانون, راه نـفوذ دشـمن را هم بسته است.اگر ديده مى شود در مواردى اغتشاشگرانى از سـوى دسـتگاه هاى تبليغاتى دشمن تاييد مى شوند, اين جا بهترين پاسخ به دشمن اين است كه قانون اجرا بشود.

اگـر اغـتشاشگران حوادثى از قبيل حوادث خرمآباد, با قوت و قدرت به وسيله ى دسـتگاه هاى قـانونى بـه مـجازات خـود بـرسند هـركه هـستند دشمن ديگر جرات نـمى كند.با رعـايت قـانون, بـا رعايت انصاف, بدون تن دادن به اختلافات جزيى سياسى كه همراه باهوچيگرايى ها بزرگ نشان داده مى شود, دشمن نمى تواند به طمع ورزى خود ادامه دهد.

مـن بـه شما عرض كنم, عزيزان من! اين اختلافات سياسى و جناحى كه گاهى خيلى بـزرگ نـشان داده مـى شود, بـه اين بزرگى نيست, به اين اهميت نيست.مردم راه خودشان رامى روند.

راه مـردم, راه اسـلام,راه انقلاب, راه خدا و راه امام بزرگوار است.مردم با ايـن خـط كـشى هاى تـصنعى و مصنوعى كارى ندارند.دشمن دوست مى دارد جناحها را بيشتر به جان خود بيندازد.

بـنده از روى دلـسوزى كامل, بارها در نمازجمعه كه مقدسترين مكانهاست و در سـايرجاها, جـناحهاى سـياسى را دعوت كردم, گفتم بياييد بنشينيد باهم صحبت كـنيد, باهم مذاكره كنيد, بياييد مواردى كه بر روى آن هم اتفاق نظر داريد, ايـنها را اصـل قـرار بدهيد, اختلافات را براساس اينهاحل كنيد, اگر بر روى اصـول پـافشارى كـنيد, مـوارد جزيى اختلافى و سياسى اهميتى هم ندارد.عده اى قـبول كـردند, عـده يى لـجاجت كردند ومى كنند.اين لجاجت چه معنا دارد؟! چرا بايد كسانى وحدت ملت را, وحدت ملى را, امنيت ملى را, منافع ملى را, مصالح ايـن كـشور را قـربانى اغـراض جـناحى بكنند, كه اگر بدون نفوذ دشمن باشد, بسيار بد است, و اگر با نفوذ دشمن باشد, چند برابر بدتر است؟ بنده باز هم هـمه را دعـوت مـى كنم به وحدت كلمه براساس اصول اساسى نظام اسلامى, براساس بـينات قـانون اسـاسى, براساس اسلام, براساس راه امام, براساس منافع مردم, براساس ستيزه ى با هر كسى كه با اين ملت ستيزه گرى مى كند, اين خط روشنى است كه همه ى خيرخواهان و دلسوزان و افراد صادق مى توانند براساس آن جمع بشوند.

امـروز روسـاى كشور بحمدالله همه به همين دعوت مى كنند, رئيس جمهور هم همين رامـى گـويد, رئيـس قوه ى قضائيه هم همين را مى گويد, رئيس مجلس هم همين را مـى گويد, بـرجستگان نظام همه همين را مى گويند.آنها مى فهمند كه اداره ى اين كـشور بـزرگ با اين جمعيت مومن, چه افتخار بزرگى است كه خدا به آنها داده اسـت.مى دانند كـه اگـر بتوانند به اين نيروهاى عظيم, به اين ملت شجاع, به ايـن مـلت باوفا, به اين مردمى كه در طول اين بيست سال هرجا كه حضور آنها لازم بود, باقدرت حضور پيدا كردند, كمك بكنند, مشكلات آنها را برطرف بكنند, از مـنافع آنـها دفـاع كنند, از آرمان عزيز و بزرگ آنها كه حاكميت قرآن و اسـلام اسـت دفـاع بكنند, اين افتخار بسيار بزرگى براى آنها خواهد بود, هم پـيش خـداى مـتعال, هـم پيش فرشتگان خدا, هم پيش مردم تاريخ, هم پيش مردم امروز دنيا.

امـروز جـمهورى اسلامى در دنيا عزيز است.مسئولان جمهورى اسلامى به خاطر همين پـيوندى كـه با مردم دارند, عزيزند, اين را روسا و مسئولان كشور مى دانند و بـه فــضل پـروردگار بـه آن پـايبندند, امـابعضى افـراد بـا ظـرفيت هاىكم, بـاشخصيت هاى كـوچك, با دلبستگى هاى گوناگون مادى و احيانا با كج سليقگى كج سليقگى را هم در خلال انگيزه ها بگوييم كه راهى براى حسن ظن باقى بماند راه ديگرى را مى روند.

آنچه امروز براى اين ملت اهميت دارد, اين است كه مسئولان كشور باهمه ى قدرت و تـوان, آن شاخصهاى اصلى را براى اصلاح امور كشور در نظر بگيرند, همان سه شـاخص عـمده يى كـه گـفته شـد:مبارزه ى بـافقر, مبارزه ى بافساد, مبارزه ى با تـبعيض, اين اساس قضيه است.اگر فقر و فساد و تبعيض به وسيله ى مسئولان كشور تـحمل نـشود, رضاى الهى, توفيق الهى, هدايت الهى, شامل حال همه خواهد شد, گره هاباز خواهد شد.

اين ملت در ميدان است, اين ملت باوفاست, اين ملت به قرآن دل داده است.اگر بـخواهيم ايـن كارها انجام بگيرد, راهش اين است كه جلوى نفوذ دشمن باكمال قـدرت بسته بشود.امام بزرگوار ماقاعده يى پيش خودشان داشتند و بارها هم آن را بـر زبان مى اوردند,مى گفتند هرجا كه ديديد دشمنان سوگند خورده ى اين ملت و ايـن كـشور, آن جـا تـوجه نشان مى دهند, علاقه مندى نشان مى دهند, از آن جا دفاع مى كنند, به كار آنها سوظن پيدا كنيد.گاهى براى اين كه شخصيتى را خراب كـنند, از او جـانبدارى مـى كنند, گاهى براى اين كه يك دست نشانده ى خود را بـزرگ كـنند, از او حمايت مى كنند و جنگ روانى به راه مى اندازند.خوشبختانه مـلت ما سياسى است, ملت ما هشيار و بيدار است و فريب اين چيزها را نخواهد خورد.

تـوصيه ى آخـر مـن ايـن اسـت كه مراكز قانونى بايد مورد اعتماد باشند, قوه قضاييه مورد اعتماد, دولت مورد اعتماد, شوراى نگهبان و مجلس مورد اعتماد, مـجمع تـشخيص مـصلحت مورد اعتماد, اينها مراكز قانونى اند.تبليغات دشمن هر وقـتى بـراى هـر دسـته از مخاطبان سعى مى كند يكى از اين مراكز را بمباران تـبليغاتى كـند, براى اين كه رابطه و اميد و اطمينان مردم را از آنها سلب كند.من عرض مى كنم, همه ى اين دستگاهها بايد مورد اعتماد مردم باشند, ملت به آنـها اعـتماد كـنند, آنها امين مردمند.نمى گويم خطا نمى شود, ممكن است خطا بـشود, امـا هـر خـطايى راه جبرانى دارد.اگر پيوند ميان مردم و دستگاههاى قانونى گسسته بشود, راه جبران ندارد, دشمن اين رامى خواهد.

الـبته دسـتگاههاى مـسوول هـم مجلس, هم شوراى نگهبان, هم قوه ى قضاييه, هم دولـت و هـم مـجمع تشخيص مصلحت و ديگرها بايد مراقب باشند, كوشاباشند, آن راه دقـيقى را كـه اسلام و قانون شرع و قانون براى آنها معين مى كند, آن راه را بـپيمايند, بدون رودربايستى, بدون ملاحظه, بدون رعايت جنبه هاى غير لازم, خدا را رعايت كنند, مردم را رعايت كنند, مصالح ملى را رعايت كنند, خدا هم به كار آنها بركت خواهد داد.

پروردگارا به محمد و آل محمد, بركات خود را بر اين ملت نازل كن.

پـروردگارا ايـن ملت را بردشمنانش پيروز كن.پروردگاراحصار استقلال اين ملت را كـه بـااين شـجاعت از ان دفـاع كـرده اند, بـراى آنـها مـستحكم و بـاقى بـدار.پروردگارا مسوولان اين كشور را زنده و پاينده و موفق بدار كه به اين مـردم خــدمـت كـنـند.پروردگارا شـهـداى عـزيـز مـا را بــا اولــيـايشان محشوركن.پروردگارا امام بزرگوار ما را با اجداد طاهرينش محشور بفرما.

پـروردگـارا هـمه ى مـا را در راه خـدا, در راه ائمـه ى هـدى, در راه امـام بزرگوارمان زنده بدار و در همين راه بميران.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 
 
https://old.aviny.com/Bayanat/79/gc.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved