رهنمودهاى رهبر معظم انقلاب در ديدار وزير امور خارجه

وروساى نمايندگى هاى جمهورى اسلامى ايران در خارج از كشور

 

25/ 5 / 1379

بسم الله الرحمن الرحيم

اولا خـوشآمد عـرض مـى كنم به يكايك خواهران و برادرانى كه لطف كرديد و اين فـرصت مغتنم را در اختيار ما گذاشتيد.اين جلسه ى شما فعالان سياست خارجى در هـمه ى نوبتها كه من توفيق داشتم با شما ديدار بكنم, در ذهن من خاطره ى خوب و شيرينى باقى گذاشته است.البته جلسه ى امروز يك امتيازى هم دارد و آن اين كـه خـانواده ها هـم تـشريف دارنـد و جـلسه را در واقـع يك جلسه ى خانوادگى كـرديد.بر صميميت و صفاى جلسه, حضور خواهران عزيزمان افزوده است.ان شاالله كـه ايـن جـلسه بـراى شـما و بـراى ما مفيد باشد و آنچه كه مى گوييم و نيت مـى كنيم و بـه دنـبالش ان شـاالله عمل مى كنيم, براى خدا باشد و در راه خدا باشد.

مـن قبل از اين كه مطالبى را كه يادداشت كرده ام, با شما عزيزان مطرح كنم, لازم مـى دانم از وزارت خـارجه تشكر كنم; زيرا مجموعه ى شما چه خودهاتان, چه خـانواده هاتان و هـمسرانتان كـه بـا شما همكار زندگى هستند و شما را يارى مـى دهند در راه تحقق بخشيدن به اهدافى كه مورد نظرتان است, حقوق زيادى به گـردن نـظام دارد.در حـقيقت بـا تـعبيرى كه آقاى دكتر خرازى بيان كردند و ديـپلماسى را بـه يـك ميدان جنگ تعبير كردند كه حقيقت هم همين است; ميدان جـنگ دشـوار و پـيچيده يى, بـا ظـواهرى غـير از ظـواهر جنگى در اين ميدان, سـربازان خـط مـقدم شـماييد.ابتكار شما, جرات شما, ايمان شما, تصميم شما, خـصلتها و خصوصيات اخلاقى يى كه خداى متعال در شما قرار داده, يا خودتان در خـودتان به وجود آورديد, همه ى اينها وسايلى هستند كه در حقيقت شوكت و عزت و اقـتدار نـظام اسـلامى را بـه اقـصا نقاط عالم منتقل مى كنند.تلاشى كه شما مـى كنيد, بدون اين كه من بخواهم ارزيابى يى از آن تلاش بكنم كه اين ارزيابى كـار وزارت خـارجه و كار دستگاههاى خودتان است مجموعه ى اين تلاش به نظر من يـك مـجموعه ى ارزشـمند و قـيمتى اسـت و جـا دارد كـه من از شما تشكر كنم; هـمچنانى كـه از هر مجموعه يى كه در خطوط دشوار مشغول كارند, ما بايد تشكر كنيم.

بـحمدالله امـروز هـم وزارت خـارجه از يـك مديريت مومن, پرهيزگار, پايبند ومـصمم بر اجراى طرحهاى اسلامى و جهتگيرى اسلامى برخوردارند و بى شك اين نيت صـالح در مـديريت به سرتاسر مجموعه ى وزارت شمول پيدا مى كند و اين هم نعمت ديگرى است كه ما بايد آن را شكرگزارى كنيم.

يـك مـطلب در بـاب اهـميت مـساله ى ديپلماسى است.در اين زمينه شماها مطالب زيـادى را خـودتان مـى دانيد و چـون در مـيدان عـمل هـستيد, بـيش از ما هم مـى دانيد; چـون تـاثير كار ديپلماسى را در مسائل كشور تجربه مى كنيد; ليكن آنـچه كه من مى خواهم عرض بكنم, در واقع يك نوع جمع بندى محسوب مى شود.من يك وقـتى ايـن را گفتم كه سياست خارجى و دستگاه اداره كننده ى سياست خارجى, در حـقيقت نـيمى از نظام سياسى است; نيمى به مسائل داخل كشور رسيدگى مى كند و نـيمى رابـطه و حـدود و مـنافع كشور را در اقطار عالم دنبال مى كند; سياست خـارجى جـايگاهش ايـن اسـت.هرچه هم كه دنيا از ارتباطات بيشتر و نزديكترى برخوردار بشود, اين نقش اهميت بيشترى پيدا مى كند.

خـيلى از مـشكلات كـشورها را ديپلماسى توام با ابتكار و اقتدار مى تواند حل كـند در واقـع ديـپلماسى ابزار كارآمد اقتدار نظام سياسى است.اقتدار نظام سـياسى را بـيش از بسيارى از دستگاههايى كه حافظ و موظف به حفظ امنيت ملى هـستند, دسـتگاه ديـپلماسى و دسـتگاه اداره كننده ى سياست خارجى مى تواند به عـهده بگيرد و تحقق ببخشد.چه قدر جنگهايى كه مى توانسته شروع بشود, اما با اقـتدار ديـپلماسى شـروع نـشده, چه قدر تهاجمها و توطئه هايى كه شكل گرفته بـوده, اما با اقتدار ديپلماسى جلوى آنها سد شده, چه قدر توطئه در زمينه ى افـكار عمومى دنيا كه امروز بخصوص نقش كارآمدى در وضعيت و سرنوشت نظامهاى سـياسى دارد طـراحى شـده بوده و ابتكار دستگاههاى ديپلماسى, پركارى آنها, تـوجه آنها, بروز بودن آنها, بهنگام عمل كردن آنها, توانسته اين توطئه را خـنثى كند و از بين ببرد.يعنى وقتى كه حمله به صورت جسمانى و حقيقى به يك كـشور شـروع شـد, دسـتگاههاى نـظامى مىآيند, اما قبل از اين مرحله, مراحل فـراوانى وجـود دارد.آن دسـتگاهى كه مى تواند جلوى حمله را سد كند و منافع كـشور را تامين كند و پيام دنياپسند كشور را به دنيا برساند و دوست فراهم بـكند و اعـتماد ايـجاد بـكند و رابطه به وجود بياورد و مجموعه هاى كارآمد درسـت كند, دستگاه ديپلماسى است; دست توانايى است براى حل مشكلات كشور, ما نـمى شود بـگوييم كه وزارت خارجه, وزارتى است مثل فلان وزارت و فلان وزارت و فـلان وزارت ديگر كه به كارهاى تخصصى و مهم خودشان در داخل كشور سرگرمند و هـر كـدام هم در جاى خود اهميتى دارند; نه, اين نيم, در قبال آن نيم ديگر اسـت.نيم سـياست خـارجى, نيم امنيت خارجى, در مقابل نيم امنيت و اقتدار و اداره ى داخلى, دستگاه ديپلماسى كشور چنين نقش و شان و جايگاهى دارد.

مـن عـرض مـى كنم كـه اگـر مـهارت ديپلماتيك به كار گرفته بشود, بسيارى از تهديدها مى تواند به فرصتها تبديل بشود.نه فقط تهديد تحقق پيدا نكند, بلكه حـتى هـمان چـيزى كـه نقطه ى اساسى تهديد محسوب مى شود, درست صدوهشتاد درجه عـكس, بـه نـقطه ى فـرصت تبديل شود; كه البته من بعدا در خلال بحث, يك مثال عمده در اين مورد عرض خواهم كرد.

الـبته ديـپلماسى كـار مـجموعه ى نـظام اسـت; يـعنى اختصاص به وزارت خارجه نـدارد.مجموعه ى مـديريت كلان نظام, متصدى مساله ى ديپلماسى است; اما دستگاه تخصصى و كارخانه ى ديپلماسى و ستاد اصلى ديپلماسى, وزارت خارجه است.طراحى, تـحقيق, بررسى, پيدا كردن روشها, اعمال آن روشها در زمينه هاى گوناگون, به وزارت خـارجه نگاه مى كند.بنابراين وزارت خارجه بسيار مهم است و من از اين جـهت هـمواره تاكيد كردم, باز هم تاكيد مى كنم.به خاطر همين اهميت, همواره عـناصر تاثيرگذار و تعيين كننده در وزارت خارجه, بايد نسبت به آرمان نظام سـياسى و جـهتگيرى نـظام سـياسى, جـزو وفـادارترين انـسانهاى كشور باشند, بـاوفاترين, صـميمى ترين, خـوشفكرترين, پـرانگيزه ترين انسانها بايد اين جا مجتمع بشوند; چون كار, كار مهمى است.ممكن است ما در بعضى بخشهاى اين كشور آدمـهايى را بـياوريم كه به انگيزه شان كارى نداشته باشيم حالا اگر انگيزه ى ديـگرى دارنـد, بـراى مـا كار مى كنند; ما دنبال كارشان هستيم اما بعضى از بـخشهاى كـشور چنين چيزى را برنمى تابد; يكى از آنها وزارت خارجه است, چون ايـن جـا انگيزه نقش ايفا مى كند.حتى آن كارشناسى هم كه دارد تحقيق مى كند, بـررسى مـى كند, طـرح مـى دهد, پـيشنهاد مـى دهد, او هم بايد جزو مومن ترين و بـااخلاص ترين و وفـادارترين عـناصر به جهتگيرى و روح و محتوا و آرمان نظام سـياسى كـشور باشد.ارادتى هم كه ما به شما داريم, از اين باب است, اين را هم عرض كرده باشيم.

مـطلب ديـگرى كـه مـن دنـبال ايـن مى خواهم عرض بكنم, اين است كه اين شعار سـه پايه يى كـه آقـاى دكـترخرازى هم اشاره كردند شعار ((عزت)), ((حكمت)) و ((مـصلحت)) شـعار پرمغزى است; حرف اولش ((عزت)) است.عزت يك چيز لمس كردنى نـيست كـه آدم آن را بـخورد, بپوشد و در زندگى شخصى خودش از آن قضاى حاجت كـند; امـا پـشتوانه ى هـمه ى بـرخورداريها و مـوفقيتها در زنـدگى يك جامعه اسـت.اگر جـامعه يى عـزت را از دست داد, ديگر هيچ چيز ندارد.اگر علم او هم بـالا برود, چنانچه اين علم توانست براى او عزت به وجود بياورد, فبها, عزت را كـه شاخص اصلى است, به دست آورده; اما گاهى حتى اين علم نمى تواند براى او عـزت بـه وجود بياورد; كما اين كه الان در دنيا كشورهايى داريم من ديگر حالا مثال نمى زنم; خود شماها هم مى توانيد راحت پيدا كنيد كه از پيشرفتهايى در دانـش و در فـنآورى و ايـن چـيزها برخوردارند; محصول كار فنآوريشان هم پـرحجم است, حتى به كشورهاى بزرگ دنيا صادرات صنعتى و فنى دارند; اما عزتى ندارند, اين جور كشورها از همه جهت گرفتارند يـك مـلت اگـر نـتواند عـزت خـود را كـه پشتوانه ى آن, افتخارات وپايه ها و مايه هاى اصيل و حقيقى است, فراهم بكند. عزت, زبانى نيست و با ادعا نمى شود آن را به دست آورد; عزت پشتوانه مى خواهد همه چيز از دست او رفته است; حتى دانش كه وسيله ى پيشرفت است, براى او سودى نخواهد بخشيد.عزت مهم است.

مـا در ايـران اسـلامى پايه ها و مايه ها و پشتوانه هاى عزت ملى, عزت جهانى و عـزت بـين المللى را داريم; اگر چه از كاروان دانش خيلى عقب افتاديم و اگر چـه سـياست مـا در طول دورانى طولانى تا قبل از انقلاب هميشه سياست منفعل و زايـده يى از سياستهاى جهانى بوده; چه در اوايل دوره ى قاجار كه فرنگيها به نيت نفوذ و اثرگذارى وارد كشور شدند البته قبل از آن رفت و آمدها داشتند, اما از آن وقتى كه آمدند در اين جا تاثير بگذارند و توانستند و موفق شدند چـه در اواخـر دوران قاجار كه شما گرفتاريها و محنتهاى ايران را در مقابل سـياستهاى خـارجى چـه روس و انـگليس كـه دو تـا نقطه ى اصلى بودند, چه حتى كـشورهاى كـوچك مـى دانيد; و چـه در دوران پـهلوى كه به شكل ديگرى و بسيار سخت تر و عميق تر اين عزت دستخوش قرار گرفت دستخوش اهانتها, دستخوش تحقيرها و ملت ايران تحقير شد.در طول اين تقريبا صد و پنجاه سال كه حالا اين تعبير صـد و پـنجاه سـال يـا دويـست سال را ما به اعتبارات مختلف تكرار مى كنيم; عـمدتا آن قسمت فعالش از اوايل قرن اخير هجرى است, يعنى از هزار و سيصد و خرده يى شروع شده اين رفت وآمدهاى بشدت تحقير كننده و مواجه شدن با انفعال مـحض در دسـتگاههاى حـكومتى, وضـع بسيار بدى را به وجود آورده بود; كه آن گذشته در وضع كنونى ما يقينا اثرهاى منفى داشته است.

خـود انـقلاب و سـپس شـعارهاى انـقلاب و آن اصـولى كه انقلاب اعلام كرد و سپس محصل اين اصول كه عبارت بود از استقلال ملى و ايستادگى كه بعدا درباره ى اين ايـستادگى مـختصرى تـوضيح خـواهم داد و هـمچنين نـماد اصـلى ايـن استقلال و ايستادگى كه شخص امام بود يك الگوى كامل از عزت, عزت نفس, اعتماد به نفس, ايـمان بـه سـخن خود و راه خود و نيز تجربه هايى كه در طول اين دو دهه پيش آمد كه يك تجربه, تجربه ى جنگ بود; بعد هم تجربه هاى ديگرى تا امروز داشتيم مجموع اينها توانسته يك مقدارى از آب رفته را به جوى برگرداند.

مـا امـروز در دنيا از عزتى برخورداريم كه بسيارى از كشورهاى همسطح ما در خـيلى از مـسائل بـرخوردار نـيستند.شما شـاخص را حـرف فـلان روزنامه و فلان خـبرنگار وفـلان تـلويزيون قـرار نـدهيد; ايـن مـعلوم است.اتفاقا وقتى شما مـى بينيد كه حملات مطبوعاتى و رسانه يى و جوسازيها و امثال اينها عليه نظام سياسى كشور و عليه ملت ودولت و مجموعه پرحجم شده است, بايد كشف كرد كه در ايـن جـا اقـتدارى وجـود دارد; قـلعه و حـصار محكمى وجود دارد كه براى آن مـجبورند آتـشبارها را تـند كـنند, اين نشانه ى بى عزتى ما نيست كه حالا فرض كـنيد فلان استاد دانشگاه پول گرفته ى صهيونيست فلان گوشه ى دنيا عليه جمهورى اسـلامى مـصاحبه يى بكند و حرفى بزند; بعد هم اين را پوشش خبرى بدهند و همه جـاى دنـيا پـخش كنند; اين چيزى نيست كه خيلى اهميت داشته باشد ما اين را ملاك و شاخص قرار بدهيم.

مـلت ايـران و نـظام جمهورى اسلامى و ايران اسلامى از پايه هاى عزت برخوردار اسـت; اولا يـك آرمـان حكومتى قوى در دست دارد.ما در باب حكومت حرف داريم, تـفكر داريم, طرح داريم, و آن طرح اسلامى است.اين طرح هم در كتاب نيست; در واقـعيت خارجى است و جلوىچشم همه است.آن طرح چيست؟ مردم سالارى دينى تعبير دمـكراسى را نـمى خواهم به كار ببرم; چون من اصرار دارم واژه ها را آن چنان بـايد انتخاب كنيم كه همه ى معناى خودش را ببخشد.ما وقتى مى گوييم دمكراسى, ايـن واژه يـى است كه يك مفهوم و مفاد خاصى دارد در آن حوزه يى كه اين واژه در آن جـا خـلق شـده اسـت.ممكن است ما بعضى از آن بخشهاى گوشه و كنارش را قـبول نـداشته بـاشيم; چـرا بـيخودى واژه ى بيگانه يى را كه نمى توانيم همه ى محتواى آن را تضمين بكنيم, به كار ببريم؟ آن چيزى را كه خودمان داريم, عرض مى كنيم:مردم سالارى.

مردم سالارى يعنى چه؟ يعنى كل نظام سياسى, جوشيده اى از مردم است.

از چـه چـيز مـردم؟ فـقط از راى مردم؟ كه قابل خريد و فروش ومعامله و اين چـيزهاست و شما در دنيا ملاحظه مى كنيد, الان در دمكرات ترين كشورهاى دنيا كه افـتخار اين را براى خودشان پرچمى قرار داده اند شما مى بينيد نقش احزاب كه در آن احزاب, نقش افراد متكى به سرمايه دارها و ثروتهاى كلان كاملا بارز است تـعيين كـننده اسـت.مگر اين جور نيست؟ كيست كه نداند در كشورهاى غربى حالا نـماد كـاملش, آمـريكا انـتخابات بـه معناى اين كه مردم چيزى را فهميدند, دانـستند, انتخاب كردند و تصميم گرفتند, به هيچ وجه نيست؟ اين چيزى است كه امـروز خــود مــنتقدان آمـريكايى مـى گويند; در كـتابهاشان مـى نويسند; در گـزارشـهاشان مـى گويند; در مـقالاتشان ذكـر مـى كنند و مـا هـم از آن مـطلع مـى شويم.اگر چـه راى هم البته يكى از نمودارهاى مردم سالارى است, ليكن مردم سـالارى بـه معناى جوشيده شدن و پديد آمدن نظام سياسى و متصديان نظام سياسى از سـوى مـردم اسـت.اين بـه مـعناى حقيقى كلمه اش آن جايى است كه هم تصميم مـردم, هـم عـواطف مردم, هم ايمان مردم, هم عشق مردم, هم احساس مصلحت جويى مـردم, هـمه اشتراك پيدا مى كنند در اين كه اين نظام سياسى به وجود بيايد; ايـن مى شود مردم سالارى حقيقى; ما امروز در ايران اين را داريم.دوستان اين روابـط عـاشقانه و محبتآميز پرشور مردم با مسئولان كشور را دست كم نگيريد; ايـن چـيزى كـمى نـيست; ايـن چـيز بسيار مهمى است; نظير اين را در هيچ جا مشاهده نمى كنيد.

گـاهى در بـعضى از كشورها توانسته اند سمبلهايى براى مليت درست كنند البته درگـذشته بـيشتر بـوده, حـالا بـشدت ضعيف هم شده است مثلا فرض كنيد كه سمبل سـلطنت يـا امـثال اينها را درست كنند; يك رابطه ى اعتقادى درست كنند براى ايـن كـه بـگويند اين نماد مليت ماست; مردم را نسبت به آن حساس و علاقه مند كـنند; لـيكن بـه هـيچ وجـه قابل مقايسه ى با آنچه كه امروز در ايران وجود دارد, نيست.اين علاقه ى پرشور, مردم به مسوولان, يك نمونه اش امام بزرگوار ما بود كه شما ديديد براى امام چه كار كردند.كجاى دنيا چنين چيزى وجود دارد؟ هـر جـايى هـم كه نمونه هايى از اين به وجود مىآيد, نمونه هاى بسيار نادر و گـذراست; آن جـايى اسـت كه رهبران توانسته اند از مساله ى آرا تجاوز كنند و خـودشان را بـه عواطف و دلها متصل بكنند.البته خيلى كم, كوتاه مدت و گذرا وجـود داشـته; بـا اين وسعت, با اين شمول و با اين ماندگارى هيچ جا نبوده اسـت.آن وقت اين مردم سالارى, مردم سالارى دينى است; كه اتفاقا راز ماندگارى و راز كارآمدى آن هم همين دينى بودنش است; چون به ايمان مردم متصل و مرتبط است; اين يكى از پايه ها و پشتوانه هاى عزت ملى است.

بـراى هـر كـشورى اتكا به آرا مردم, عواطف مردم, دل مردم, تصميم و اراده ى مـردم خـيلى چـيز مـهمى اسـت بـا وجود اين كه قوميتهاى مختلفى داريم, اما مـلتمان مـلت منسجمى هستند.شما الان اين قوميتها را ببينيد; در همين برهه ى اخـير, دو سفر به دو نقطه ى مركز قوميتها اتفاق افتاده; يك سفر بنده كردم, يـك سـفر آقـاى رئيـس جمهور كردند.حالا شما ببينيد مردمى كه وابسته ى به آن قـوميتها هـستند, بـا مـسوولان نظام چه مى كنند; چه جور اظهار ارادت و علاقه مـى كنند; ايـن انـسجام است; اين چيز خيلى مهمى است.اين انسجام ملى, پديده ى كـوچكى نيست.اين انسجام ملى وجودنداشته است.يك روزى بود كه در همين مراكز قوميتها هيچ صدايى بلند نمى شد; اما از ترس و بر اثر فشار.

مـن خـودم در مـنطقه يى از مناطق اين قوميتها مدتها تبعيد بودم و در آن جا زنـدگى كـردم; ديـدم كه در آن جا با مردم چگونه رفتار مى كردند.من در دلهاى مردم آن جا كاوش كردم و يافتم كه آنها رابطه شان با آن نظامى كه در مقابلش سـاكت بـودند,چگونه رابـطه يى بـود; بـا امـروز خيلى فرق دارد; امروز همان رابطه ى عشق و محبت و علاقه و اعتماد و امثال اينهاست.

مـا مـلتى داريـم بـا ايمان, ايمان هم عامل بسيار مهمى است; چون ايمان يك عـامل درونـى است و به حركتها انگيزه و جهت مى دهد; بنابر اين ايمان بسيار خـوب است.اگر فرض بشودكه ملتى از ايمان برخوردار نباشد, جهت دادن به آنها بـسيار دشـوار خواهد بود; بايد تك تك منافع ماديشان تامين بشود; والا كنار هم قرار نمى گيرند; پشت سر نظام قرار نمى گيرند; اما آن جايى كه ايمان هست, ايمان اين كارها را مى كند.

مـا كـشور بـزرگى داريـم.از لـحاظ ثروتهاى انسانى و طبيعى, كشور ثروتمندى هـستيم, مـوقعيت جـغرافيايى مـنحصر بـه فـردى داريم; همچنان امروز ايرانى كـه چهار راه است; از لحاظ موقعيت جغرافيايى, يك نقطه ى بسيار حساس است, ما وارث يـك تـمدن و فـرهنگ بـسيار غنى و عميق هستيم; چه در دوران اسلام و چه الـبته كـمتر در دوران قـبل از اسـلام.در دوران اسـلام بيشترين عظمت و اعتلا فرهنگ اسلامى به وسيله ى مردم ما اتفاق افتاده است.

در هـمه ى عـلوم اسـلامى اين ملت سابقه دارد و كار كرده است; ملتى است روشن بين, عميق, با فرهنگ; اينها چيزهاى بسيار مهمى است.

اسـتقلال در مـواضعمان را هـمه ى دنيا شناخته اند.ما در مواضع خودمان استقلال داريـم; تـابع هـيچ قدرتى نيستيم, شما الان ملاحظه كنيد, ببينيد اين نظام و ايـن دولـت, در كـداميك از مـواضع سياسى اش و در عملكردهايش, از قدرتى, از مـركزى, اشـاره يى دريافت مى كند و طبق آن اشاره عمل مى كند يا خودش را موظف مـى داند عمل كند; آن چنانى كه نظير آن را شما در همه ى كشورهاى دنيا مشاهده مـى كنيد; حتى در كشورهاى قوى اروپايى.آن جا اگرچه يك قدرت سلطه گر به صورت بـارز و واضـح به آنـها زورگويى نمى كند و تحميل نمى كند آن چنانى كه نسبت به بـعضى از كـشورهاى كوچك مى كند اما آن جا هم باندهاى قدرت كه در همه جا دست دارنـد صــهـيونيستها, سـرمـايه دارهاى صـهيونيست اثـر مـى گذارند.لذا ايـن موضعگيريهايى كه شما مى بينيد فلان رئيس كشور درباره ى چند نفر يهودى مى كند, خيال مى كنيد اينها چيست؟ اينها مواضع آن رئيس كشور است, يا مواضع آن دولت اسـت, يــا مـواضع آن كـشور اسـت؟ ابـدا, ايـن جـورى نـيست; ايـنها هـمين تـاثيرپذيريهايى اسـت كـه بـالاخره يك مجموعه ى سرمايه دار كلان صهيونيست بده بـستان دارنـد, كـار دارند, حرف دارند; مى گويد آقا بايد اين كار را بكنى; اين خواست را بايد برآورده كنى.

مـادر ملاقاتهايى كه هميشه داشتيم حالا با بنده كه كمتر اين چيزها را معمولا در مـيان مى گذارند; يعنى جرات هم نمى كنند; اما با بعضى از مسوولان كشور در ميان مى گذارند و گزارش آن پيش ما هست.غالبا يك كلمه مى گويند, براى اين كه اداى تـكليفى كرده باشند; بگويند كه بله, ما به فلان مسوول ايرانى راجع به فـلان قـضيه كـه شـما خـواسته بوديد, گفتيم.اينها دنبالش نيستند و برايشان اهميتى ندارد; اما تحت تاثير و تحت نفوذند.

دولـت ايـران, رئيـس جـمهور ايـران, وزيـر خـارجه ى ايران, چه موقع ناگزير بوده اند به خاطر سفارش فلان قدرت, يك موضع سياسى را در فلان محفل بزرگ دنيا مـطرح كـنند؟ يـا در فـلان مـلاقات ديپلماتيك مطرح كنند يا با اصرار از كسى بـخواهند؟ چـنين چـيزى اصـلا اتفاق مى افتد؟ شما خيال نكنيد كه مردم اين را نـمى دانند مـردم كـه عرض مى كنم, يعنى مردم سياسى, دستگاههاى دولتى, محافل صـاحب نظر براى همه آشكار است و اين را مى بينند; مى بينند كه اين كشورو اين دولـت, جـايى اسـت كـه نـه رئيـسش.نه وزيرش, نه سفيرش, سفارش پذير نيست كه بـگويند آقـا شـما بـايد دربـاره ى فلان قضيه مثل بخشنامه يى كه صادر مى كنند بـايستى بـه فلان كشور فشار بياوريد, پس آنها هم فشار بياورند; نخير, چنين چـيزى نيست.البته يك وقت خودمان مصلحت مى دانيم و لازم مى دانيم كه با صدايى همنوا شويم; يك وقت هم مصلحت نمى دانيم; ما مصالح خودمان را ملاحظه مى كنيم; از كسى هم سفارش نمى پذيريم.اين استقلال مواضع, بسيار مهم است.

آن ايـمانى هـم كه توانسته سلطه گران و متجاوزان و باجيگران عالم را نزديك بـه ربـع قرن پشت در نگهدارد, مهم است.كى ايران از حضور قدرتهاى خارجى در اين دويست سالى كه عرض كرديم, فارغ بوده است؟ اينها كه از ايران دست بردار نـبودند; ايـنها كـه ايـران را مـال خـودشان مى دانستند; اينها كه به خيال خودشان اين همه سرمايه گذارى در اين جا كرده بودند; اينها امروز نمى توانند بـيابند در ايـن جـا اعمال نفوذ بكنند; پشت در مانده اند.چه چيزى اينها را پـشت در نـگهداشته اسـت؟ همين ايمان قوى كه بر كل نظام سيطره دارد.الان به آقـاى دكـتر خـرازى عرض مى كردم:ايمان در خيلى از ملتهاى دنيا هست, اما در خـدمت نـظام سـياسى نـيست; نظام سياسى متكى به آن نيست.اين جا نظام سياسى مـتكى بـه ايـمان مـردم اسـت; ايـن يـكى از رازهـاى اعـتزاز و عـزت اسلامى اسـت.بنابراين مى بينيد كه همه ى اينها عوامل عزت ايران اسلامى است.شما چنين كشورى با اين همه امكانات عزت و پشتوانه هاى عزت در اختيار داريد.

شما با اين همه امكانات, سفير و مامور ديپلماسى اين كشوريد.

مـن تـصورم ايـن اسـت كـه اگـر مـا بـرنامه ريزى بكنيم كه لابد هم مقدمات و زمينه هاى اين برنامه ريزى على القاعده در وزارت خارجه وجود دارد مى توان فرض كـرد كـه ايـران اسـلامى را به يك قدرت حقيقى منطقه يى و بتدريج به يك قدرت حقيقى بين المللى تبديل كنيم; يعنى اين زمينه امروز در كشور ما وجود دارد; در گذشته در پيش از انقلاب اين زمينه وجود نداشت; امروز هست; به خاطر همين چـيزهايى كـه عـرض كـردم.البته ايـن فقط نمى تواند در ميدان و حوزه ى سياست خـارجى بـاشد; بـايد با تلاش علمى و فنى و عملى وادارى و مديريتى در مسائل داخـلى بـسرعت هماهنگ بشود.خيلى از مشكلات بايد برطرف بشود و اين زمينه به هر حال وجوددارد.

الان هم در بعضى از نوشتجات كه لابد ملاحظه كرده ايد وقتى كه قدرتهاى منطقه يى دنـيا را مـى شمارند, در ايـن مـنطقه ايـران را يـك قـدرت منطقه يى به حساب مـىآورند.در ايـن مـنطقه يى كـه هـستيم, كشور تركيه هست با ابعاد جمعيتى و مـساحتى شبيه ما و با نزديكتربودن به اروپا; كشور پاكستان هست; اما اينها هيچكدام در نظر تحليل گرانى كه در اين زمينه مطلب نوشتند, قدرتهاى منطقه يى بـه حـساب نـيامدند; امـا ايـران چـرا; به عنوان يك قدرت منطقه يى به حساب آمده., حق هم همين است.عوامل عزت و اعتلا در نظام ما بسيار است; بسيارى از آنـها بـالفعل است كه بايد ما همين حالا از آنها استفاده كنيم و مى كنيم هم بـرخى از آنـها هم بالقوه است كه بايستى آنها را به كار بگيريم و استخراج كنيم.

نـكته ى سومى كه در دنبال اين مطلب مى خواهم عرض كنم, اين است كه جهت سياست خارجى ما بايد چه باشد؟ اين سوال مهمى است.البته اين ديد كلان است, شما در محافل كارشناسى و در بخثهايى كه در داخل وزارت خارجه مى شود, اين مبحث كلان را در اجـزا و جـزيياتش كـاملا بـررسى مـى كنيد; بـه خود اين قضيه هم يقينا مـى پردازيد.آنچه كـه من مى خواهم عرض بكنم, اين است كه اين سوال بايد مطرح بـشود:جهت كـلى سياست خارجى براى نظام جمهورى اسلامى چيست؟ ما بايد ببينيم بـزرگترين تـهديد از چه ناحيه است; از هر طرفى كه تهديد بزرگترى بود, اين بـراى جهتگيرى سياست خارجى تعيين كننده است; يعنى بلاشك يكى از عوامل تعيين كننده اين است; تا بتوانيم در مقابله ى با آن تهديد عمل بكنيم.

مـن نـگاه مـى كنم امـروز بـه وضـع كـشور خـودمان و وضع دنيا و آنچه كه در زمـينه هاى سـياسى و در گفتگوها و در روشها و در تبليغات واينها با ما عمل مـى شود, مـى بينم مـهمترين چـالشى كـه امروز ما با آن مواجه هستيم, از اين نـاحيه اسـت كـه ما خواسته ايم در مقابل الگوهاى تحميلى در زمينه هاى مختلف ايستادگى كنيم و تسليم آنها نشويم; نظام اسلامى چنين حالتى را داشته و الان هـم دارد.مـا نـظامى را بـه وجود آورديم; تفكرى را به ميدان نظام سياسى و اجـتماعى آورديـم; بـراساس آن.همه ى دستگاههاى خودمان را و اطراف قضايا را تجهيز كرديم و نخواستيم چيزى را قبول كنيم.البته نمى خواهم ادعا كنم كه ما هـيچ الـگوى بـيگانه را قـبول نكرديم و نپذيرفيتم; نه, بعضى از الگوها را قـبول كـرديم, به خاطر اين كه در آنها حسنى مشاهده كرديم; بعضى از الگوها را قـبول كـرديم, بـه خـاطر اين كه نتوانستيم خودمان را از آنها خلاص كنيم يـعنى بـر ما تحميل شده كه مطمئنا اين نوع دوم بايد در برنامه قرار بگيرد كـه ايـنها را ارائه كنيم و از مجموعه ى كار خودمان بزداييم.در عين حال با وجـود ايـن كه برخى از الگوها يا به خواست خود ما.يا بدون خواست و ميل ما در سـيستم و در تـشكيلات ما وجود دارد, شاخصه ى عمده اين است كه ما الگوهاى تـحميلى دنـيا كه بايد گفت الگوهاى تحميلى غرب را در مورد نظام سياسى, در مـورد نـوع ارتـباطات ديـپلماتيك, در مورد نوع تعامل با مسائل جارى عالم, حـاضر نـشديم قـبول كـنيم.چند تـا شاخص اصلى هم دارد:مساله ى اسرائيل است; مساله ى ملتها و بعضى از نهضتهاست; خود مساله ى آمريكاست.

يـك روزى در قبل از فروپاشى شوروى در بخشى از دنيا مساله ى شوروى بود; حتى كـشورهاى مـتمايل بـه غـرب هم با شوروى تعاملهاى متناسب با وضع خودشان را داشـتند; مـا نداشتيم.نظام جمهورى اسلامى در مقابل الگوهايى كه مى خواهد با فـشار, بـا قدرت, با ارعاب, با زورگويى و با باجگيرى تحميل بشود, از خودش استقلال و ايستادگى نشان داده است.

حـالا در اصـل نـظام سياسى هم همين جور است.در شكل نظام سياسى مان, در فرهنگ عـمومى مان, در نـوع نـگرشمان بـه مسائل اصلى, در قطب بنديهاى جهانى, ما آن نـظام دو قطبى را آن روزى كه بود رد مى كرديم; يعنى براساس اصل ((نه شرقى, نـه غـربى)) عـمل مى كرديم, در كنفرانسهاى جهانى در حالى كه نيمى طرفداران غرب بودند, نيمى طرفداران شرق.همين رئيس آن دوره يى كه بنده شركت كردم, به خـود مـن گـفت كـه در ايـن جـماعتى كه من مى بينم, غير از شما هيچ كس ديگر غيرمتعهد نيست; بقيه يا به راست يا به چپ متعهدند! در آن جـايى كه يا به راست يا به چپ متعهد بودند, ما ايستاديم و مواضعمان را اعـلام كـرديم و اصـل ((نـه شرقى, نه غربى)) را با صداى بلند, با احساس افـتخار, بـدون ايـن كه از كسى خجالت بكشيم يا رودربايستى گير كنيم, بيان كـرديم; يـعنى مـا قـطب بندى دوگانه ى آن روز را عملا رد كرديم اين خيلى چيز مـهمى اسـت امـروز هـم كـه بخشى از دنيا بشدت و به طور جدى دنبال قطب بندى يكپايه با محورى آمريكا هستند.

الـبته آمـريكا حـقيقتا صـلاحيت اخـلاقى و سياسى و فكرى براى رهبرى دنيا را نـدارد; ايـن را بسيارى از خود آمريكاييها هم مى دانند; خيلى از مردم دنيا هـم مـى دانند; بـسيارى از سياستمداران اين را قبول دارند.واقعا آمريكا به دنـيا چـه مـى خواهد بدهد؟ فقط به استناد صنعت برتر, فنآورى پيچيده و بالا, پـيشرفت عـلمى و ثـروت كـه قدرت نظامى و ديپلماتيك هم دنبالش هست مى خواهد رهـبرى دنـيا را به عهده بگيرد.ما اين را هم قبول نداريم.مسوولان دولتى ما بـارها و بـارها گـفته اند و صـريحا هم اعلان كرده اند كه ما با نظام تك قطبى مـخالفيم; ايـن مخالفت را هم در عمل نشان مى دهيم.الان هيچ نقطه يى بين ما و آمـريكاييها در هـيچيك از مسائل دنيا به طور عملى وجود ندارد; ما هيچ بده بـستانى با آمريكاييها نداريم; اين نشاندهنده ى تمايز كامل است; دنيا دارد اين را مى بيند.اين, استقلال در مساله ى مهم قطب بندى جهان است.

و امـا اسـتقلال در مـساله ى بـسيار مـهم خـاورميانه كه جزو مسائل درجه ى يك دنـياست.الان سـى, چـهل سـال اسـت كـه مـساله ى فـلسطين جزو مسائل طراز اول دنـياست.ما در ايـن مـساله حـرف يگانه يى داريم; استقلال داريم; حاضر نشديم الـگوهاى ديـگران را قـبول كـنيم.كشورهاى هـمسايه يـك روز همين شعارها را مـى دادند; منتها آنها تحت ضرورتهاى گوناگون و به خاطر گرفتاريهاى فراوانى كـه داشتند واقعا گرفتارى داشتند مجبور شدند و رفتند تسليم همان الگوهايى كـه آنــهـا مـى خـواستند, شـدنـد; حـالا بــا اخــتـلافاتى كـه طـبعا بـاقى مـى ماند.البته ملاحظه مـى كنيد كه اين نرمش و اين كرايش, مشكلى از مشكلات اين كـشورها را حـل نـكرد; همچنانى كه هيچ مشكلى از فلسطينى ها را حل نكرد.اين گـرايش ذلـتآميز و تـن دادن ذلـتآميزى كـه ايـنها در مقابل فشار امريكا و صهيونيستها از خودشان نشان دادند, هيچ مشكلى را حل نمى كند; اين هم يك بحث ديگر است كه حالا جايش الان نيست.

مـن به شما عرض بكنم, در مقابل قدرتى كه شما قرار گرفتيد مثل قدرت آمريكا هـرچه كـه شما امتياز بدهيد, يك امتياز بعدى هم وجود دارد كه بايد بدهيد; اگر نداديد, همين هياهو و جنجال هست.اين جورى نيست كه اگر شما اين امتياز را داديـد, ديـگر جـنجال تـمام بـشود; حالا بياييد مثلا مذاكره كنيد بعضى ها مـى نشينند فكر مى كنند كه ما بر اثر مذاكره نكردن با امريكا چه ضررهايى را داريـم مـتحمل مـى شويم; يـا بر اثر رابطه نداشتن با امريكا چه ضررهايى را داريـم متحمل مى شويم! من از اين آقايان سوال مى كنم خوب, شماها ديپلماتيد, سـياسى هـستيد, روى ايـن مـساله بـايد فـكر بكنيد كدام امتياز را اگر شما داديـد, اين مشكلات برطرف خواهد شد؟ اگر مذاكره كرديد, مشكلات برطرف مى شود؟ پـشت مـيز مذاكره نشستيد, اين مشكلات برطرف مى شود؟ مشكلاتى كه فرض مى شود از نـاحيه ى امريكاست, آنها هم جاى خدشه و مناقشه ى فراوان دارد.يا اين كه نه, پـشت مـيز مـذاكره, او وسـيله يى پـيدا مى كند كه حرف خودش را از همان موضع ابـرقدرتى بـه شما بگويد كه امروز نمى تواند بگويد.امروز حداقل اين هست كه اگـر بـخواهند چـيزى بـه مـا بـگويند, بـايد يك برنامه ى بى نام و بى نشان و بـى عنوان و بـى امضا از طـريق دورقـمرى حافظ منافع بفرستند تا برسد دست يك نفرى; اينها هم با همان لحن مى فرستند مى رود آن جا, انگار نه انگار! آن روزى كـه با شما پشت ميز مذاكره بنشينند و چشم در چشم و احساسات نزديك بـه هـم, هدفشان اين است كه احساس ابرقدرتى آنها برطرف مذاكره غلبه بكند! خـودشان هم الان مى گويند.البته اين حرف را بنده دو, سه سال قبل گفتم; گفتم ايـنها هـدفشان از مـذاكره, امكان تحميل بيشتر است; آن روز نمى گفتند, الان مـى گويند.الان در هـمين حرفهاى مقامات امريكايى اين هست كه ما براى اين كه حـرفهامان را بـه ايـرانيها بـقبولانيم, بـايد حـتما مـساله ى مذاكره را حل كنيم.مذاكره كه مشكلى را حل نمى كند.رابطه چه طور؟ حالا بعد از آن كه مذاكره كرديد و اين حجاب از بين رفت و اين چهره ى متشخص ممتنع شكسته شد, حالا نوبت شـماست كـه بـگوييد بـياييم رابـطه برقرار كنيم و آنهابگويند:نه, ما افكار عـمومى مان ديـگر متناسب با رابطه با شما نيست; مگر فلان كار را بكنيد, فلان تغيير را بدهيد! اين كدام مشكل را برطرف مى كند؟ گيرم كه مشكلاتى از ناحيه ى قـطع رابـطه وجـود داشـته بـاشد.البته مـعلوم است; اين بديهى است; هرگونه تـوسعه ى رابـطه, يـك مقدار گشايشى براى انسان در يك بخشى به وجود مىآورد, مـنتها بـايد ديد به چه بهايى.يك ديپلماسى قوى و كامل و كارآمد و مسلط بر خـود و غـيرمنفعل, آن ديپلماسى يى است كه مى نشيند محاسبه مى كند; مى گويد در مـقابل ايـن گـشايش كه براى من خواهد شد, من چه بهايى بايد بپردازم; و آن گشايش را مشخص كند كه چه قدر گشايش است.

البته اينها كارهايى است كه به نظر ما شده; استنتاج هم شده است.وقتى گفته مـى شود مـا رابـطه را نمى خواهيم يا مذاكره را نمى خواهيم, خيلى ساده لوحانه اسـت كـه كـسى خـيال كند يكى نشسته چشمهايش را روى هم بسته و گفته كه نه, رابطه و مذاكره را نمى خواهيم; اين جورى نيست, كار شده, بررسى شده, مطالعه شـده, جـوانبش سنجيده شده; اين محصول كار است.بنابراين مى خواهم اين را عرض بكنم كه نفس اين امتناع در زمينه ى مقاومت در مقابل قطب بندى جديد دنيا مثل امـتناع در مـقابل قـطب بندى گـذشته ى دنـيا مـمكن اسـت دشواريهايى به وجود بـياورد; اما آن از آن چيزهايى است كه اساس نظام و محور نظام است; يكى از آن مـسائل اصـلى و از چـالشهاست; از چـيزهايى است كه حساسيت را عليه نظام اسلامى برمى انگيزد.

نـسبت بـه فلسطين ما سخن مستقل خودمان را داشته ايم.نسبت به نهضتهاى اسلامى در هـر جـاى دنـيا ما حرف مستقل خودمان را داشته ايم.در مورد لبنان حرف ما حـرفى بـود كه هيچ كس ديگر در دنيا به طور كامل آن حرف را قبول نداشت و ما پـاى آن حـرف ايستاديم و امروز شما ببينيد كه آن حرف چگونه در دنيا تابلو شـد.اين پـيروزى لـبنانيها حـزب الله و مقاومت اسلامى در لبنان حادثه ى خيلى مهمى است; اين را دست كم نگيريد; خيلى قضيه ى بزرگى است; سعى مى شود در دنيا كـوچك جلوه داده بشود.هر چه انسان در اين حادثه فكر مى كند, از جهات مختلف اين حادثه مهم است.چه طور مى شود كه يك دولت قلدر زورگوى پرروى تسليم نشوى در مـقابل هـمه ى فـشارهاى سـياسى دنيا مثل دولت اسرائيل اسرائيل اين جورى اسـت; تـا الان در مـقابل هـيچ فـشار سياسى تسيلم نشده مجبور مى شود با اين وضـعيت, جـنوب لـبنانى را كـه نيامده بود تا ترك بكند, آمده بود كه آن جا بـماند, رهـا مـى كند؟ بـارها ايـن را خـودشان گـفتند كه قصد ترك منطقه را نـدارند.اصلا طبق سياست و نقشه ى صهيونيستها, جغرافياى منطقه و اقليم منطقه ايـن را حـكم مى كند.آن جا براى آن اسرائيل بزرگ, جنوب لبنان حتما جز اصلى اسـت.نهر لـيتانى و بقيه ى امكاناتى كه آن جا هست, حتما جزو لوازم وجود يك اسـرائيل آن چنانى است.اينها نيامده بودند تا برگردند; چه طور مى شود كه از ايـن جا برمى گردند, چرا؟ اين كدام نيروى عظيمى است كه مى تواند با ايستادگى خـود, بـا مـقاومت خـود, بـا خـسته نشدن خود, با قبول استشهادها, با قبول سـختيها و زدن ضربه هاى متقابل كارى به طرف مقابل, اين باور را در آن دشمن عـنود بـه وجود بياورد كه نمى شود در اين جا بماند; اين جا منافعش دارد از بين مى رود; اين جا در داخل دارد مشكلات برايش به وجود مىآيد; لذا برمى گردد و مـى رود؟ مـجبور شـده ايـن را قبول كند.هيچ كس شكست را با ميل و رغبت كه قبول نمى كند; اجبار او را وادار مى كند.اين اجبار كننده كيست؟ نهضت اسلامى, و اين همان حرفى است كه ايران اسلامى از روز اول گفته است.

آن حـرفى كـه امـام با اينها داشت, آن نظرى كه امام در مورد اينها داشت و نـظام همان را دنبال كرد, محقق شد.بنابر اين, اينها آن الگوناپذيريهاى ما و آن مـصاديق بارز ايستادگى و استقلال نظام جمهورى اسلامى است, از اين قبيل باز هم زياد است, كه ديگر حالانمى خواهم مسائل منطقه يى و جهانى را مطرح كنم ايـن ايـستادگى در مقابل الگوها و مدلهاى تحميلى غرب, چالش اصلى است; اين را هم ما از اسلام گرفته ايم; يعنى اسلام به ماگفته است كه بايستى بايستيد.

ما براى اداره ى جامعه, براى حيات اجتماعى و نظام اجتماعى, روش را از اسلام گرفته ايم.اين ايمان ماست, دين ماست, برطبق آن مى خواهيم عمل كنيم; البته يك مـقدار هم پيش رفته ايم.خيلى هم ناقصيم; الگوى كاملش را هم در اسلام داريم; براى ما هم روشن است كه چه كار بايد بكنيم.ان شاالله اگر خودمان را تربيت كنيم, يك خرده بيشتر همت كنيم, بيشتر به خدا توكل كنيم, بيشتر در راه علم و عـمل تـلاش كـنيم, تنبلى نكنيم, مى رسيم به آن جاهايى كه قابل قبول باشد; يـعنى چـهره يـك چـهره ى اسـلامى كامل باشد, لااقل در تناسب دنياى امروز; ما مـى توانيم بـه آن جـا بـرسيم.البته مـقدارى پـيش رفته ايم; ادعاى زيادى هم نـداريم.ما اين الگوهاى تحميلى را قبول نكرديم.البته تحميل اين الگوها يك سـابقه ى تـاريخى دارد كـه من اين جا يادداشت هم كرده ام; منتها اگر بخواهم تفصيل بدهم, وقت خواهد گذشت.

غـربيها از آن روزى كـه اسـتعمار را شـروع كـردند, شما مى دانيد كه اول با شـمشير و شـلاق و آدم دزدى و ثـروت دزدى و كشتار و ششلول بندى و امثال اينها شـروع كـردند; چه در آسيا, چه درآفريقا, چه در آمريكاى لاتين, بعد از گذشت انـدكى فـهميدند ايـن خـيلى پـرهزينه اسـت; اگـر بخواهند ماندگار باشند و مـنافعشان را تامين بكنند, يك راه نزديكتر دارند و آن اين است كه الگوهاى فـرهنگى و فـكرى خـودشان را كـه شامل الگوهاى سياسى هم هست به اين كشورها تـحميل و صـادركنند.وقتى آن كشورى كه شما مى خواهيد برآن حكومت بكنيد, مثل شـما فـكر مى كند; آنچه را كه در نظر شما خوب است, خوب مى داند; آنچه را كه در نـظر شـما بـد اسـت, بـد مـى داند; ديـگر حكومت كردن برآن, شلاق و شمشير نـمى خواهد; هـزينه نـمى خواهد; هـمان كارى كه شما مى خواهيد, او خودش انجام مـى دهد.تحميل فـرهنگى, تـهاجم فـرهنگى, تـحميل الگوهاى گوناگون, فرهنگى و سـياسى از اين جا آغاز شده است.در هند, جزو اولين كارهايى كه كردند, زبان فارسى را كه زبان حكومتى بود حذف كردند; زبان اردو را هم تضعيف كردند; به جايش زبان انگليسى را آوردند; يعنى به جاى زبان فارسى, زبان انگليسى آمد, يـك روز هـمه ى ايـنها فـارسى حرف مى زند.آمدند زبان فارسى را عوض كردند اين اولين قدم بود..و بعد بقيه ى الگوهاى خود را تحميل كردند همان شكل دمكراسى مورد قبول خودشان, همان شكل معاملات, همان مفاهيم, اينها را تا آن جايى كه تـوانستند, تـحميل كردند; و اين ادامه داشته; اول دوران استعمار بود, بعد دوران كشورهاى زير نفوذ بود; در همه ى اين دورانها كار اينها تحميل الگوها بـوده اسـت.هر جا توانسته اند مفاهيم مورد نظر خودشان را چه مفاهيم سياسى, چه مفاهيم حقوقى, چه مفاهيم فرهنگى, فرهنگ عمومى به آن مردم منتقل كنند و بباورانند, آن جا كارشان آسان بوده; راحت توانسته اند زندگى بكنند; تا وقتى كـه ظـلم و جـور به نهايت برسد و مردمى مثل الجزاير قيام كنند.حالا جمهورى اسـلامى در مـقابل ايـن تـحميل الـگوهاى سـياسى و الگوهاى حقوقى و الگوهاى فـرهنگى ايـستاده; اين مساله اى اصلى است.در واقع تهديد اصلى جمهورى اسلامى ار ايـن نـاحيه اسـت; از ناحيه ى اين ايستادگى است; كه اين ايستادگى هم از اسلام است.

البته اينها با اسلام به معناى يك عقيده هيچ معارضه يى ندارند; به عنوان يك عـمل فـردى هـيچ مـعارضه يى ندارند.امام از قول آن انگليسى نقل مى كردند كه وقتى انگليسيها عراق را گرفتند, يك نفر از آنها ديد يكى اذان مى گويد; گفت ايـن چـه مـى گويد؟ چـون داشـت فرياد مى كشيد, ترسيد كه نبادا يك چيزى باشد گفتند دارد اذان مى گوييد; گفت به سياست انگليس كارى ندارد؟ گفتند نه; گفت هـرچه مـى خواهد اذان بـگويد, بگويد! حالا هم اخيرا شنيده ام كه يك امريكايى شـبيه همين حرف را زده; كه هرچه مى خواهند ذكر بگويند, هرچه مى خواهند سجده كـنند كه پوست پيشانى و دستشان كلفت بشود, ما به آنها كارى نداريم! معلوم اسـت, كارى ندارند.آنها به چه چيزى كار دارند؟ آنها به آن چيزى كار دارند كـه بـيست و يك سال است آنها را پشت در نگه داشته; يعنى اسلام سياسى; يعنى نـظام سياسى اسلامى; يعنى ايمانى كه در خدمت نظام سياسى قرار مى گيرد; يعنى آن برداشت سياسى و اجتماعى از اسلام كه آيات و روايات و منابع اسلامى آن را تـاييد مـى كنند; آنها با اين مخالفند, آنها با حكومت اسلامى مخالفند.تهديد اصـلى, از نـاحيه ى اسـلام و حـكومت اسـلامى اسـت.من عرض مى كنم, اين از همان مـواردى اسـت كه مى توان اين تهديد را به يك فرصت بزرگ تبديل كرد; همچنانى كـه خـوشبختانه شـماها ايـن كار را هم تا حدود زيادى كرده ايد; در دوره هاى مختلف وزارت خارجه اين كار شده است.

مـا از اعـتقاد اسـلامى واز زمـينه ى اسـلامى حـكومتمان خـيلى در دنـيا سـود بـرده ايم.البته مـا اسـلام را بـراى ايـن سـودش نـخواسته ايم; اسلام براى ما بـرنامه ى جامع زندگى است; اسلام براى ما ايمان است; اسلام براى ما فلاح است; ((قـد افـلح الـمومنون)); مـومنين بـه اسـلام بـه فلاح مى رسند; و انسان فلاح مـى خواهد عزيزان من انسان رستگارى مى خواهد; بقيه ى حرفها سرگرمى است; براى گـذران چـند صباح زندگى است كه اگر اين جور گذران نشد, يك جور ديگر خواهد گـذشت.آن چـيزى كـه براى من و شما اصل است, آن فلاح و رستگارى است; مال آن نشله يى است كه ((و آن الدار الاخره لهى الحيوان)); حيات اصلى آن جاست; اسلام براى ما اين است.اسلام تامين كننده ى ابديت ماست; تامين كننده ى عاقبت ماست; اسـاس ايـن اسـت; ولـى در عـين حال همين اسلام تامين كننده عزت ما هم هست; تـامين كـننده ى قـدرت مـا هـم هست; تامين كننده ى سلامت اجتماعى ما هم هست; تامين كننده ى روابط صحيح اجتماعى ما هم هست; تامين كننده ى نظام اقتصادى و مـالى مـا هم هست و مى تواند باشد.اسلام براى ما يك مجموعه ى كامل است.بنابر ايـن مـا اسـلام را براى اين انتخاب نكرده ايم كه ما را در مقابل ابرقدرتها حفظ كند; نه, ما اسلام را انتخاب كرده ايم به عنوان راه صلاح, راه نجات, راه فـلاح, ولـى ايـن راه فلاح كه راه خداست ما را هم در مقابل دشمنانمان حفاظت خواهد كرد.

ايـن ايـمانى كـه در نـظام اسـلامى وجـود دارد, حـصار امنى براى امنيت ملى است.آقاى دكتر خرازى بحث امنيت ملى را مطرح كردند; گفتند در اين نشست شما بـحث امنيت ملى مطرح است.بله, البته در مقابله ى با تهديدهاى امنيت ملى با روشـهاى عـلمى والـكترونيكى و ارتـباطات و غـيره, بـدون شك بايد كار علمى بكنيد; بدون كار علمى و بدون تلاش علمى نمى شود ايستاد; اما آن چيزى كه مثل يـك كـمربند دور ايـن مجموعه را گرفته, مثل يك حصار امنيت اين ملت را حفظ كرده, ايمان اين ملت است; اين كمربند را هرچه ممكن است, بايد محكمتر كرد.

ما مى توانيم از اين چيزى كه به عنوان تهديد مطرح مى شود, به عنوان يك فرصت بـزرگ اسـتفاده كـنيم و اقـتدار خودمان را زياد كنيم.البته من مى توانم تا حـدود زيـادى نشانه هاى اين را هم نشان بدهم.همين پيروزى بزرگى كه گفته شد پـيروزى در لـبنان يـقينا بـازتاب سـياست خـاورميانه يى صريح جمهورى اسلامى بـود.آنچه كـه امروز در داخل اراضى فلسطين در جريان است يعنى نهضت فلسطين بـا نـام اسـلام, كـه به آن ماندگارى و اصالت داده و نسل به نسل به جوانها دارد مـنتقل مـى شود وبـا دسـت خـالى در داخل دارند مبارزه مى كنند; كه اين تـقريبا از اوايـل نهضت فلسطين تا حالا بى سابقه است به خاطر بازتاب سياست خاورميانه يى جمهورى اسلامى و نداى صريح انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى بود.آن اوايـل نـهضت فـلسطين درگيريهاى مختصرى در داخل شد; مرتب سركوب شد و تمام شـد; بـعد از آن, كـسانى كـه بـا صـهيونيستها مـبارزه مـى كردند, بـا دولت صـهيونيستى مـبارزه مـى كردند, مـهمترين هنرى كه داشتند, اين بود كه بيرون بروند, متمركز بشوند, بيايند ضربه يى بزنند و برگردند; هيچ وقت شكل توده يى پيدا نكرد.

مـن يـك وقـت در اوايـل انـقلاب از يـكى از بزرگان سازمان آزاديبخش فلسطين پـرسيدم:شماها چرا اسلام را نمىآوريد؟ چرا نهضت را اسلامى اعلان نمى كنيد؟ او يـك بـهانه ى بـيخودى آورد بين ما مسيحى هست, چه هست! حالا همان كسانشان كه بـعضا مـسيحى و كـمونيست بـودند, اعـلان كـردند كه ما به اسلام امام اعتقاد آورديـم! بـله, وقتى اسلام زنده, اسلام پويا, اسلام متحرك واسلام برانگيزاننده وارد مـيدان مـى شود, آن كـسى كـه اهـل مبارزه است, به آن عشق مى ورزد; اما اينها نمى كردند; دلشان مومن به اسلام نبود.

از وقـتى كه نهضت فلسطين صبغه ى اسلامى پيدا كرد, شد يك مشكل لاينحل! الان شما ببينيد اين انتفاضه در داخل سرزمينهاى فلسطين اشغالى چند سال است كه هست; استدامه پيدا كرده, مستمر است و تمام نمى شود اگر اين انتفاضه نبود, قضيه ى بـيت المقدس مـدتها بـود كـه حـل شده بود.اگر انتفاضه نبود, سختگيريهاى بر لـبنان و سـوريه به مراتب بيشتر بود.انتفاضه در داخل, اوضاع را براى حكام صهيونيست غاصب فلسطين اشغالى غير قابل اعتماد كرده است.

انتفاضه از اسلام سرچشمه گرفت واين بازتاب سياست خاورميانه يى جمهورى اسلامى بود; الان بعد از اين هم همين جور است.

شـما ببينيد از نام اسلام, از شعار صريح اسلام, از سياستهاى اعلام شده ى صريح خـودمان, چـه نـتايجى مـترتب شده; اينها را در تنگنا گذاشته است.در بقيه ى نـقاط دنـيا هـم هـمين جور است; هويت اسلامى را احيا, كرد; مسلمانها را با نـشاط كـرد; در مـناطق گـوناگون دنيا مسلمانها احساس كردند حضور دارند.در بـعضى از كـشورهاى جـنوب آفريقا كه بنده در زمان رياست جمهورى به آن جاها سـفر كـردم چـند مـيليون مـسلمان بودند; اما تا قبل از آن, آمار اينها را دروغـى مـى گفتند; مـثلا فـرض كـنيد كه اگر يازده ميليون آن جا مسلمان بود, مـى گفتند يك ميليون و نيم مسلمان هست! كتمان مى كردند, نمى گفتند, به مناطق آنـها هـم اصلا رسيدگى نمى كردند.بعد جمهورى اسلامى وارد ميدان شد, وضع جورى شد كه نخير, آنها توانستند هويت خودشان را به دست بياورند; تا حدود زيادى بـه حـقوقشان رسـيدگى بـشود; اين يك اثر عمومى در دنيا گذاشت; اين شد عمق اسـتراتژيك جـمهورى اسـلامى.شما بـبينيد, همين شعار اسلامى, همين بلند كردن پـرچم نهضت اسلامى كه از آن طرف دشمنيها را متوجه مى كند وبه صورت يك تهديد مـطرح مـى شود, از ايـن طـرف مـوجب و وسـيله يى مى شود براى پيدا شدن يك عمق استراتژيك براى نظام جمهورى اسلامى.

ايـن تـبليغاتى كه اين روزنامه هاى عربى وابسته ى به بعضى از دستگاهها عليه شـما مـى كنند, حـتى روزنامه به وجود مىآورند براى اين, اينها بيخود نيست; مـى خواهند ايـن را خـنثى كـنند; چون شما آن جا حضور داريد.اگر آن جا حضور نـداشتيد, اگـر نـفوذ نداشتيد, اگر نام شما نبود, اگر شعار شما آن جا كار نـمى كرد, ايـنها بـه ايـن همه دشمنى و تبليغ, احساس احتياج نمى كردند; اما احـساس احـتياج مـى كنند; چـون شـما اين جا هستيد; اين يكى از موارد تبديل تهديد به فرصت است; و اساس كار هم همين است.

در پايان صحبتم مى خواهم چند تذكر به عزيزان بدهم:

ايـستادگى در مـقابل تفكر صهيونيستى و خيانتى كه صهيونيستها به اين منطقه كـردند; ايـن بـايستى يك علم شاخص و هميشه در دست شما باشد.حمايت بى دريغ آمريكا از صهيونيستها هم به نظر من از آن چيزهايى است كه غير قابل مناقشه و ترديد است.كوتاه آمدن در مقابل اين فاجعه ى بزرگ,با هيچ اصلى از اصول ما مـنطبق نـيست; وايـن كـارى اسـت كه در دنيا قابل قبول است.اگر مى بينيد كه بـعضى از بـخشها دچـار سـستى هايى شدند, طبيعى است وقتى به سستى راه دادند, سـستى مـىآيد; وقـتى ايستادند, ايستادگى مقاومت ايجاد مى كند; بايد در اين قـضيه بايستيد.در همه ى مذاكرات, هر جا قضيه يى مطرح مى شود, شما نظر خودتان را بگوييد; نظر اسلام, نظر ايران اسلامى اين است.

مـا ايـده ى روشنى داريم; مردم حقيقى فلسطين خودشان در پاره ى مساله ى فلسطين تصميم گيرى كنند.فلسطينيهاى مهاجر بيايند, فلسطينيهاى آن جا اعم از مسلمان و مسيحى و يهودى هم بيايند بنشينند راجع به نظام سياسى اين كشور يك كشورى اسـت ديگر! از جغرافيا محو كه نشده تصميم گيرى كنند; در باره ى مهاجرانى هم كـه از اروپـا و آمـريكا و روسـيه وايـران و جـاهاى ديـگر رفتند, بنشينند تـصميم گيرى كـنند; ايـن يـك ايده است, اين يك فكر است, فكر قابل قبولى هم هست, با معيارهاى امروز دنيا هم سازگارى دارد.اگر قبول نكنند, معلوم است, نـتيجه ى قـهريش مى شود انتفاضه; ملتها را عليه خودشان تحريك مى كنند, غرض, اين مسئله را با قدرت بايستيد.

تـوصيه ى بـعدى ايـن اسـت كـه مـا تـقويت روابـط بـا اروپـا را بـايد جـدى بـگيريم.البته مـن تـقويت روابط با آسيا را هم يك اصل بسيار مهمى مى دانم, بـارها هم به دوستان در وزارت خارجه اين را گفته ام كه ما بايد به آسيا يك نـگاه جـدى بـكنيم.البته ايـن هم سياست امروز ما نيست; اين سياست از زمان اواخر امام (رضوان الله عليه) است كه ما بارها بر آن تاكيد كرده ايم.

مـا بـايد بـه اروپاييها تفهيم كنيم كه غرب مساوى با آمريكا نيست; كه اگر چـنانچه آمـريكا حـذف شـد, مـا بـا غرب قهريم; نه, خود اروپاييها هم قبول ندارند; شما اين را لابد مى دانيد.

الـبته من به سفراى عزيزمان عرض مى كنم كه كوشش كنيد همسرانتان و خانواده هـاتان را در جريان مسائل سياسى مهمى كه براى شما مهم است, قرار بدهيد تا آنـها در فضاى كشور كاملا قرار بگيرند.آن روح ايمانى ماندگار و مصونيت بخش را در فـرزندانتان تـقويت كـنيد, بـخصوص تاكيد مى كنم كه مدارس ايرانى را براى فرزندانتان حتما تشكيل بدهيد; همه جا احتياج داريد به مدارس ايرانى; ولـو پـر خـرج هم باشد, بايد تشكيل بشود.هم وزارت آموزش و پرورش بايد كمك كند, هم خود وزارت خارجه بايد كمك كند, هم خود شما سفرا.

بـچه هاتان را ايـرانى و مسلمان بار بياوريد.صرف اين كه فلان كالج و مدرسه ى خـارجى, فرنگى, محلى زبان ياد مى دهد, فلان آموزش را مى دهد, اينها هيچكدام نـمى تواند و نـبايد مـشوق بـراى اين باشد كه ما برويم بچه مان را دست آنها بدهيم.زبان را هم خودتان يادشان بدهيد, اصلا محيط, زبان درست مى كند.

ان شاالله آنچه كه به شما عرض كرديم كه جز از انگيزه ى اخلاص به شماها و به مـرامتان و به راهتان و به مجاهدتتان, از هيچ منشا ديگرى بر نمى خيزد خداى مـتعال آن را براى خودش قرار بدهد; در راه خودش قرار بدهد; به فضلش آن را از شما و ما قبول بكند وهمه ى ما را موفق بداردكه بتوانيم در اين راه حركت كنيم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 
 
https://old.aviny.com/Bayanat/79/e2.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved