بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
 

28. احكام طلاق

(مسأله 2139) مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد عاقل و بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد; پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد، صحيح نيست.

 

(مسأله 2140) زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكى بود با او نزديكى نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى شود.

 

(مسأله 2141) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

دوم آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.

سوم مرد به واسطه غائب و يا محبوس بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

 

(مسأله 2142) اگر زن را از خون حيض پاك بداند طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و جدّاً او را طلاق دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.

 

(مسأله 2143) كسى كه مى داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، اگر استعلام ممكن نباشد بايد تا مدتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند، صبر كند.

 

(مسأله 2144) اگر مردى كه غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگرچه اطلاع او از روى عادت حيض زن; يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معين شده، بايدتا مدتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند، صبر كند.

 

(مسأله 2145) اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود. ولى زنى را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است; اگر بعد از نزديكى طلاق دهد، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيّده است، بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست، بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

 

(مسأله 2146) هر گاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى جدّاً طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد.

 

(مسأله 2147) اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و مسافرت نمايد چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، اگر استعلام ممكن نباشد بايد به قدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود، صبر كند و بهتر اين است كه يك ماه صبر نمايد.

 

(مسأله 2148) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه مرضى كه حيض نمى بيند يا در آفرينش چنين است طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از نزديكى با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.

 

(مسأله 2149) طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد: زَوْجَتِى فاطِمَهُ طالِق يعنى زن من فاطمه رها است و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد: زَوْجَةُ مَوَكِّلِى فاطِمَةُ طالِق.

 

(مسأله 2150) زنى كه صيغه شده، مثلاً يك ماهه يا يكساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

   

عدّه طلاق

(مسأله 2151) زن يائسه عده ندارد; اگرچه شوهرش با او نزديكى كرده باشد و بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند و زنى كه نه سالش تمام نشده نيز عده ندارد.

 

(مسأله 2152) زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعداز طلاق بايد عده نگهدارد يعنى بعد از آن كه در پاكى طلاقش داد، به قدرى صبر كند كه دوبار حيض ببيند و پاك شود و همينكه حيض سوم را ديد، عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند. ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عده ندارد، يعنى مى تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.

 

(مسأله 2153) زنى كه حيض نمى بيند اگر در سن زنهائى باشد كه حيض مى بينند، چنانچه شوهرش بعد از نزديكى كردن او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه يعنى نود روز تمام عده نگاه دارد.

 

(مسأله 2154) اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده آن يا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچه او است، بنابر اين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا آيد، عده اش تمام مى شود.

 

(مسأله 2155) عده ازدواج موقت پس از تمام شدن و يا بخشيدن باقى مانده مدت، دو حيض است و اگر حيض نمى بيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن خوددارى نمايد.

 

(مسأله 2156) ابتداى عده طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مى شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد كه او را طلاق داده اند; لازم نيست دوباره عده نگهدارد.

 

عده زنى كه شوهرش مرده

(مسأله 2157) زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد اگرچه يائسه يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عده نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا بيايد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مى گويند.

 

(مسأله 2158) زنى كه در عده وفات مى باشد حرام است لباسى كه در عرف زينت حساب مى شود بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او حرام مى باشد.

 

(مسأله 2159) اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات، شوهر كند چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و در صورتى كه آبستن باشد، به مقدارى كه در عده طلاق گفته شد مسأله 2153، براى شوهر دوم عده طلاق و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد; و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اول عده وفات و بعد براى شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.

 

(مسأله 2160) ابتداى عده وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.

 

(مسأله 2161) اگر زن بگويد عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود:

اول: آن كه مورد تهمت نباشد.

دوم: از طلاق يا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عده ممكن باشد.

 

طلاق بائن و طلاق رجعى

(مسأله 2162) طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسمت است:

اول: طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم: طلاق زنى كه يائسه باشد يعنى اگر سيده است، بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

چهارم: طلاق زنى كه او را سه دفعه طلاق داده اند.

پنجم: طلاق خُلع و مُبارات. و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد. و غير اينها طلاق رجعى است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عده است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.

 

(مسأله 2163) كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده، بيرون كند. ولى در بعضى از مواقع كه در كتاب هاى مفصل گفته شده. بيرون كردن او اشكال ندارد و نيز حرام است زن براى كارهاى غيرلازم از آن خانه بيرون رود.

 

احكام رجوع كردن

(مسأله 2164) در طلاق رجعى مرد به دو قسم مى تواند به زن خود رجوع كند:

اول: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.

دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است و در هر دو مورد در باطن قصد رجوع كند.

 

(مسأله 2165) براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم، صحيح است.

 

(مسأله 2166) مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر حق رجوع خود را در برابر مبلغى مصالحه كند، مصالحه صحيح و ديگر حق رجوع نخواهد داشت.

 

(مسأله 2167) اگر زنى را دو بار طلاق دهد و بعد از هر طلاقى به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اول حلال مى شود، يعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اوّل: آن كه عقد شوهر دوم هميشگى باشد و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اول نمى تواند او را عقد كند.

دوم: شوهر دوم با او نزديكى كند.

سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم: عدّه طلاق يا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود.

 

طلاق خُلع

(مسأله 2168) طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مى بخشد كه طلاقش دهد طلاق خلع گويند.

 

(مسأله 2169) اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد مى گويد: زَوْجَتِى فاطِمَةُ خلعتها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِق (يعنى زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).

 

(مسأله 2170) اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغه طلاق را اين طور مى خواند:

عَنْ مُوَكِّلَتِى فاطِمَة بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلِى مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ پس از آن بدون فاصله مى گويد: زَوجَةُ مَوَكِّلِى خلعتها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِق و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد به جاى كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد مثلاً اگر صدهزار تومان داده، بايد بگويد: بَذَلْتُ مِأَةَ الف تُومان. سپس از طرف شوهر قبول كند و بگويد قبلت ذلك بعداً بگويد زوجة موكّلى خلعتها على ما بذلت هي طالق.

 

طلاق مُبارات

(مسأله 2171) اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گويند.

 

(مسأله 2172) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَتِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها فَهِىَ طالِق. يعنى از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر ديگرى را وكيل كند وكيل بايد بگويد: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَكِّلِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها فَهِىَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جاى كلمه (على مهرها) «لمهرها» بگويد، اشكال ندارد.

 

(مسأله 2173) صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگويد براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

 

(مسأله 2174) اگر زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

 

(مسأله 2175) مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد، اشكال ندارد.

 

احكام متفرّقه طلاق

(مسأله 2176) اگر با زن نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است، نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى باشد، بايد عده نگهدارد.

 

(مسأله 2177) اگر با زنى كه مى داند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن گمان كند كه شوهر او است، بنابر احتياط واجب بايد عده نگهدارد.

 

(مسأله 2178) اگر مرد; زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحيح است ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.

 

(مسأله 2179) هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است و چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند. يا مثلاً تا شش ماه خرجى ندهد، از همين حالا از طرف شوهر وكيل باشد خود را طلاق دهد چنانچه پس از مسافرتِ مَرد، يا خرجى ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد، صحيح است.

 

(مسأله 2180) زنى كه شوهرش گم شده; اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به راهنمايى او عمل نمايد.

 

(مسأله 2181) پدر و جد پدرى ديوانه اگر مصلحت باشد مى توانند زن او را طلاق بدهند.

 

(مسأله 2182) اگر پدر يا جد پدرى براى طفل خود ـ در صورت مصلحت ـ زنى را صيغه كند; اگرچه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت صيغه باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مى تواند مدت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.

 

(مسأله 2183) اگر از روى علاماتى كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براى كس ديگر عقد كند.

 

29. احكام ارث

(مسأله 2184) كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند، سه دسته هستند:

دسته اول: پدر و مادر و اولاد ميّت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائين روند هر كدام آنان كه به ميّت نزديكتر است، ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست، دسته دوم ارث نمى برند.

دسته دوم: جدّ و جدّه (يعنى پدربزرگ و مادربزرگ) خواه پدرى باشد يا مادرى و هر چه بالا رود و خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر كدام به ميّت نزديكتر است ارث مى برد و تا يك نفر از اين دسته هست، دسته سوم ارث نمى برند.

دسته سوم: عمو و عمّه و دائى و خاله هر چه بالا رود و اولاد آنان هر چه پائين روند و تا يك نفر از عموها و عمه ها و دائى ها و خاله هاى ميّت زنده اند، اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر ميّت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد و غير از اينها وارثى نداشته باشد، ارث به پسر عموى پدر و مادرى مى رسد و عموى پدرى ارث نمى برد.

 

(مسأله 2185) اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود ميّت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر ميت ارث مى برند و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند و اگر اينها هم نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله جد و جده ميّت و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى برند.

 

(مسأله 2186) زن و شوهر به تفصيلى كه بعداً گفته مى شود، از يكديگر ارث مى برند.

 

ارث دسته اوّل

(مسأله 2187) اگر وارث ميّت فقط يك نفر از دسته اول باشد، مثلاً پدر يا مادر يا يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميت به او مى رسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر يك پسر و يك دختر باشند، مال را سه قسمت مى كنند، دو قسمت را پسر و يك قسمت را دختر مى برد و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

 

(مسأله 2188) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت آن را پدر و يك قسمت را مادر مى برد ولى اگر ميّت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنان پدرى باشند، يعنى پدر آنان با پدر ميت يكى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت يكى باشد يا نه، اگرچه تا ميت پدر و مادر دارد،اينها ارث نمى برند، اما به واسطه بودن اينها مادر شش يك مال را مى برد و بقيه را به پدر مى دهند. و در حقيقت وجود آنان مانع از آن مى شود كه مادر يك سوم ببرد، بلكه يك ششم مى برد.

 

(مسأله 2189) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك دختر باشد، چنانچه ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را پنج قسمت مى كنند، پدر و مادر، هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مى برد و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد، مال ميت را 24 قسمت مى كنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر مى دهند.

 

(مسأله 2190) اگر وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مى كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مى برد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طورى تقسيم مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

 

(مسأله 2191) اگر وارث ميّت فقط پدر و يك پسر يا مادر و يك پسر باشد، مال را شش قسمت مى كنند. يك قسمت آن را پدر يا مادر و پنج قسمت را پسر مى برد.

 

(مسأله 2192) اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، با پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را پدر، يا مادر مى برد و بقيه را طورى قسمت مى كنند كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

 

(مسأله 2193) اگر وارث ميت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر باشد، مال را چهار قسمت مى كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مى برد.

 

(مسأله 2194) اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر يا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مى برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

 

(مسأله 2195) اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسرى او اگرچه دختر باشد، سهم پسر ميت را مى برد و نوه دخترى او اگرچه پسر باشد، سهم دختر ميت را مى برد مثلاً اگر ميت يك پسر از دختر خود و يك دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مى دهند.

 

(مسأله 2196) وجوهى كه به بازماندگان افراد بازنشسته پس از فوت پرداخت مى شود در صورتى كه از حقوق آنها در زمان خدمت كم شده و در وقت بازنشستگى پرداخت مى شود، جزء تَرَكه است و به تمام ورثه مى رسد و اگر از طرف خود اداره پرداخت مى شود، به هر كس بدهند به او اختصاص دارد.

 

ارث دسته دوّم

(مسأله 2197) دسته دوم از كسانى كه به واسطه خويشى ارث مى برند جد يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادربزرگ و برادر و خواهر ميت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مى برند.

 

(مسأله 2198) اگر وارث ميت فقط يك برادر، يا يك خواهر باشد همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر پدر و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد، مثلاً اگر دو برادر و يك خواهر پدر و مادرى دارد، مال را پنج قسمت مى كنند هر يك از برادرها دو قسمت و خواهر يك قسمت آن را مى برد.

 

(مسأله 2199) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و خواهر پدرى كه از مادر با ميت جدا است، ارث نمى برد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى ندارد. چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

 

(مسأله 2200) اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادرى باشد كه از پدر با ميت جدا است، همه مال به او مى رسد. و اگر چند برادر مادرى يا چند خواهر مادرى يا چند برادر و خواهر مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

 

(مسأله 2201) اگر ميت برادر و خواهر پدرى و مادرى و برادر و خواهر پدرى و يك برادر يا يك خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند و مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

 

(مسأله 2202) اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برد و مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

 

(مسأله 2203) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و يك برادر مادرى يا يك خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت آن را برادر يا خواهر مادرى مى برد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

 

(مسأله 2204) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر مادرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.

 

(مسأله 2205) اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصيلى كه بعداً گفته مى شود، مى برد. و خواهر و برادر به طورى كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مى برند. و نيز اگر زنى بميرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مى برد و خواهر و برادر به طورى كه در مسائل پيش گفته شد، ارث خود را مى برند. اگر وارث ميت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى او باشد، نصف مال به شوهر مى رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادرى مى دهند و آنچه مى ماند، مال برادر و خواهر پدر و مادرى است. پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند.

 

(مسأله 2206) اگر ميت خواهر و برادر نداشته باشد ولى برادرزاده و خواهرزاده دارد مال ميت به آنها مى رسد. و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادرى به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و از سهمى كه به برادرزاده و خواهرزاده پدرى يا پدر و مادرى مى رسد، هر پسرى دو برابر دختر مى برد.

 

(مسأله 2207) اگر وارث ميت فقط يك جد يا يك جده است، چه پدرى باشد يا مادرى; همه مال به او مى رسد و با بودن جد ميت، پدر جد او ارث نمى برد.

 

(مسأله 2208) اگر وارث ميت فقط جد و جده پدرى باشد، مال سه قسمت مى شود دو قسمت را جد و يك قسمت را جده مى برد و اگر جد و جده مادرى باشد، مال را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

 

(مسأله 2209) اگر وارث ميت فقط يك جد يا جده پدرى و يك جد يا جده مادرى باشد، مال سه قسمت مى شود: دو قسمت را جد يا جده پدرى و يك قسمت را جد يا جده مادرى مى برد.

 

(مسأله 2210) اگر وارث ميت جد و جده پدرى و جد و جده مادرى باشد، مال سه قسمت مى شود. يك قسمت آن را جد و جده مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدرى مى دهند و جد دو برابر جده مى برد.

 

(مسأله 2211) اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده مادرى او باشد، زن ارث خود را به تفصيلى كه بعداً گفته مى شود، مى برد. و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادرى مى دهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند و بقيه را به جد و جده پدرى مى دهند و جد دو برابر جده مى برد و اگر وارث ميت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را مى برد و جد و جده به دستورى كه در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مى برند.

 

ارث دسته سوّم

(مسأله 2212) دسته سوم عمو و عمّه و دائى و خاله و اولاد آنان است، به تفصيلى كه گفته شد كه اگر از طبقه اول و دوم كسى نباشد، اينها ارث مى برند.

 

(مسأله 2213) اگر وارث ميت فقط يك عمو يا يك عمه است، خواه با پدر ميت از يك پدر و مادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى، همه مال به او مى رسد و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى يا همه مادرى باشند; مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود و اگر عمو و عمه هر دو باشند و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى باشند، عمو دو برابر عمه مى برد مثلاً اگر وارث ميت دو عمو و يك عمه باشد، مال را پنج قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمه مى دهند و چهار قسمت را عموها به طورى مساوى بين خودشان قسمت مى كنند.

 

(مسأله 2214) اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمّه مادرى باشد مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود. ولى اگر فقط چند عمو و عمه مادرى داشته باشد بنابراحتياط واجب، بايد با هم صلح كنند.

 

(مسأله 2215) اگر وارث ميت عمو و عمه باشد و بعضى پدرى و بعضى مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمى برند، پس اگر ميت يك عمو يا يك عمه مادرى دارد، مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند و عموى پدر و مادرى دو برابر عمه پدر و مادرى مى برد و اگر هم عمو، هم عمّه مادرى دارد، مال را سه قسمت مى كنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى مى دهند و عمو دو برابر عمّه مى برد و يك قسمت را به عمو و عمه مادرى مى دهند و احتياط واجب آن است كه عمو و عمه مادرى در تقسيم با يكديگر صلح كنند.

 

(مسأله 2216) اگر وارث ميت فقط يك دائى يا يك خاله باشد، همه مال به او مى رسد و اگر هم دائى و هم خاله باشد و همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى شود.

 

(مسأله 2217) اگر وارث ميت فقط يك دائى، يا يك خاله مادرى و دائى و خاله پدر و مادرى و دائى و خاله پدرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمى برد، و مال را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى مى دهند كه به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.

 

(مسأله 2218) اگر وارث ميت فقط دائى و خاله پدرى و دائى و خاله مادرى و دائى و خاله پدر و مادرى باشد، دائى و خاله پدرى ارث نمى برد و بايد مال را سه قسمت كنند، يك قسمت آن را دائى و خاله مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت نمايند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى بدهند تا به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.

 

(مسأله 2219) اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه باشد، مال را سه قسمت مى كنند; يك قسمت را دائى يا خاله و بقيه را عمو يا عمه مى برد.

 

(مسأله 2220) اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه باشد، چنانچه عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دائى يا خاله مى برد و از بقيه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمه مى دهند، بنابراين اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دائى يا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مى دهند.

 

(مسأله 2221) اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و يك عمو يا يك عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند، يك قسمت آن را به دائى يا خاله مى دهند و دو قسمت باقيمانده را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى دهند و عمو دو برابر عمه مى برد. بنابر اين اگر مال را نُه قسمت كنند، سه قسمت را به دائى يا خاله و يك قسمت را به عمو يا عمّه مادرى و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمّه پدر و مادرى يا پدرى مى دهند.

 

(مسأله 2222) اگر وارث ميت يك دائى يا يك خاله و عمو و عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى كنند يك قسمت را دائى يا خاله مى برد و دو قسمت باقيمانده را سه سهم مى كنند; يك سهم آن را به عمو و عمه مادرى مى دهند كه بنابر احتياط واجب با هم مصالحه مى كنند و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى قسمت مى نمايند و عمو دو برابر عمه مى برد. بنابر اين مال را نُه قسمت مى كنند. سه قسمت آن، سهم خاله يا دائى و دو قسمت سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت سهم عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى باشد.

 

(مسأله 2223) اگر وارث ميت چند دائى و چند خاله باشد كه همه پدرو مادرى يا پدرى يا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مى شود: دو سهم آن را به دستورى كه در مسأله پيش گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مى كنند و يك سهم آن را دائى ها و خاله ها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى نمايند.

 

(مسأله 2224) اگر وارث ميت دائى يا خاله مادرى و چند دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مى شود و دو سهم آن را به دستورى كه سابقاً گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مى كنند، پس اگر ميت يك دائى يا يك خاله مادرى دارد، يك سهم ديگر آن را شش قسمت مى كنند، يك قسمت را به دائى يا خاله مادرى مى دهند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى دهند و به طور تساوى قسمت مى كنند و اگر چند دائى مادرى يا چند خاله مادرى يا هم دائى مادرى و هم خاله مادرى دارد، آن يك سهم را سه قسمت مى كنند، يك قسمت را دائى ها و خاله هاى مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى كنند و بقيه را به دائى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى دهند كه به طور مساوى قسمت كنند.

 

(مسأله 2225) اگر ميت عمو و عمه و دائى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به عمو و عمه مى رسد، به اولاد آنان و مقدارى كه به دائى و خاله مى رسد، به اولاد آنان داده مى شود.

 

(مسأله 2226) اگر وارث ميت عمو و عمه و دائى و خاله پدر و عمو و عمه و دائى و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مى شود، يك سهم آن مال عمو و عمه و دائى و خاله مادر ميت است به طور مساوى ولى احتياط واجب در عمو و عمه مادر ميت آن است كه با هم صلح كنند، و دو سهم ديگر آن را سه قسمت مى كنند يك قسمت را دائى و خاله پدر ميت به طور مساوى بين خودشان قسمت مى نمايند و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مى دهند و عمو دو برابر عمه مى برد.

 

ارث زن و شوهر

(مسأله 2227) اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقيه را ورثه ديگر مى برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يك همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى برند.

 

(مسأله 2228) اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد، چهار يك مال او را زن دائمى و بقيه را ورثه ديگر مى برند. و اگر از آن زن و زن ديگرى اولاد داشته باشد، هشت يك اموال منقول را زن، و بقيّه را ورثه ديگر مى برند. و امّا غير منقول از زمين مسكونى و قيمت آن ارث نمى برد و نيز از خود هوائى مثل ساختمان و درخت ارث نمى برد بلكه از قيمت آن ارث مى برد، همچنان كه از زمين باغ و زراعت ارث مى برد.

 

(مسأله 2229) اگر زن بخواهد در چيزى كه از آن ارث نمى برد -مانند خانه مسكونى يا هوايى كه از عين آن ارث نمى برد و از قيمت آن ارث مى برد) تصرف كند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. ونيز ورثه تا سهم زن را نداده اند; نبايد در چيزهائى كه زن از عين و يا قيمت آنها ارث مى برد، بدون اجازه او تصرف كنند. و چنانچه پيش از دادن سهم زن، اينها را بفروشند، در صورتى كه زن معامله را اجازه دهد، صحيح وگرنه نسبت به سهم او باطل است.

 

(مسأله 2230) اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد حساب كنند كه اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند، تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قيمت بدهند.

 

(مسأله 2231) مجراى آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهائى كه در آن به كار رفته، در حكم ساختمان است.

 

(مسأله 2232) اگر ميت بيش از يك زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد; چهار يك مال و اگر اولاد داشته باشد; هشت يك مال به شرحى كه گفته شد، به طور مساوى بين زن هاى عقدى او قسمت مى شود. اگرچه شوهر با هيچ يك از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد; ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته; زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمى برد و حق مهر هم ندارد.

 

(مسأله 2233) اگر زن در حال بيمارى، شوهر كند و به همان بيمارى بميرد، شوهرش اگرچه با او نزديكى نكرده باشد، از او ارث مى برد.

 

(مسأله 2234) اگر زن را به ترتيبى كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعى بدهند و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مى برد. و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد، زن از او ارث مى برد. ولى اگر بعداز گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد.

 

(مسأله 2235) اگر شوهر در حال مرض، عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن دوازده مال هلالى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مى برد:

اول آن كه در اين مدت شوهر ديگر نكرده باشد.

دوم طلاق به تقاضا و يا رضايت زن نباشد.

سوم شوهر در مرضى كه در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود، زن از او ارث نمى برد.

 

(مسأله 2236) لباسى كه مرد براى پوشيدن زن خود گرفته اگرچه زن آن را پوشيده باشد، بعداز مردن شوهر، جزء مال شوهر است مگر اين كه به او تمليك كرده باشد.

 

مسائل متفرّقه ارث

(مسأله 2237) اگر پدر بميرد چهار چيز مال پسر بزرگ تر است:

1ـ قرآن 2ـ انگشترى 3ـ شمشير 4ـ لباسى را كه پوشيده يا براى پوشيدن گرفته و دوخته است، اگرچه نپوشيده باشد، و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يكى دارد، مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر دارد، چنانچه مورد استعمال است، يا براى استعمال مهيّا شده، مال پسر بزرگتر است.

 

(مسأله 2238) اگر پسر بزرگ ميت بيش از يكى باشد. مثلاً از دو زن او در يك وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را به طور مساوى بين خودشان قسمت كنند.

 

(مسأله 2239) اگر ميت قرض داشته باشد، خواه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر و يا كمتر باشد; لازم نيست چهار چيزى هم كه مال پسر بزرگتر است، و در مسأله پيش گفته شد، به قرض او بدهند.

 

(مسأله 2240) مسلمان از كافر ارث مى برد. ولى كافر اگرچه پدر يا پسر ميت باشد، از او ارث نمى برد.

 

(مسأله 2241) اگر كسى يكى از خويشان خود را عمداً و به ناحق بكشد از او ارث نمى برد ولى اگر از روى خطا باشد، مثل آن كه سنگ به هوا بيندازد و اتفاقاً به يكى از خويشان او بخورد و او را بكشد از او ارث مى برد ولى از ديه قتل ارث نمى برد.

 

(مسأله 2242) هر گاه بخواهند ارث را تقسيم كنند، در صورتى كه ميت بچه اى داشته باشد كه در شكم مادر است، و در طبقه او وارث ديگرى هم مانند اولاد و پدر و مادر باشد. براى بچه اى كه در شكم است، كه اگر زنده به دنيا بيايد، ارث مى برد. سهم دو پسر را كنار مى گذارند. ولى اگر احتمال بدهند بيشتر است، مثلاً احتمال بدهند كه زن به سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را كنار مى گذارند. و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آمده; زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى كنند.

 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved