بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
 

احکام ارث

٢٧٢٨ کسانى که به واسطه خويشى ارث مى‏برند سه دسته هستند: دسته اول: پدر و مادر و اولاد ميت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائين روند هر کدام آنان که به ميت نزديکتر است ارث مى‏برد و تا يک نفر از اين دسته هست دسته دوم ارث نمى‏برند. دسته دوم: جد يعنى پدر بزرگ و پدر او هر چه بالا رود و جده يعنى مادر بزرگ و مادر او هر چه بالا رود پدرى باشند يا مادرى، و خواهر و برادر و بانبودن برادر و خواهر، اولاد ايشان هر کدام آنان که به ميت نزديکتر است ارث مى‏برد و تا يک نفر از اين دسته هست دسته سوم ارث نمى‏برند. دسته سوم: عمو و عمه و دايى و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه پايين روند و تا يک نفر از عموها و عمه‏ها و دايى‏ها و خاله‏هاى ميت زنده‏اند اولاد آنان ارث نمى‏برند، ولى اگر ميت عموى پدرى و پسر عموى پدر و مادرى داشته باشد و غير از اينها وارثى نداشته باشد، ارث به پسر عموى پدر و مادرى مى رسد و عموى پدرى ارث نمى‏برد.

٢٧٢٩ اگر عمو و عمه و دايى و خاله خود ميت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دايى و خاله پدر و مادر ميت ارث مى‏برند. و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى‏برند و اگر اينها هم نباشند، عمو و عمه و دايى و خاله جدو جده ميت، و اگر اينها نباشند، اولادشان ارث مى‏برند.

٢٧٣٠ زن و شوهر به تفصيلى که بعدا در مسايل تا گفته مى‏شود، ازيکديگر ارث مى‏برند.

ارث دسته اول

٢٧٣١ اگر وارث ميت فقط يک نفر از دسته اول باشد، مثلا پدر يا مادر يا يک پسر يا يک دختر باشد، همه مال ميت به او مى رسد. و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، همه مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود. و اگر يک پسر و يک دختر باشند مال را سه قسمت مى‏کنند، دو قسمت را پسر، و يک قسمت را دختر مى‏برد. و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طورى قسمت مى‏کنند که هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

٢٧٣٢ اگر وارث ميت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مى‏شود، دو قسمت آن را پدر و يک قسمت را مادر مى‏برد، ولى اگر ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يک برادر و دو خواهر داشته باشد که همه آنان پدرى باشند يعنى پدر آنان با پدر ميت‏يکى باشد، خواه مادرشان هم با مادر ميت‏يکى باشد يا نه، اگر چه تا ميت پدر و مادر دارد اينها ارث نمى‏برند، اما به واسطه بودن اينها مادر شش يک مال را مى‏برد و بقيه را به پدر مى‏دهند.

٢٧٣٣ اگر وارث فقط پدر و مادر و يک دختر باشد، چنانچه ميت دو برادر يا چهار خواهر يا يک برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را پنج قسمت مى‏کنند، پدر و مادر، هر کدام يک قسمت و دختر سه قسمت آن را مى‏برد. و اگر دو برادر يا چهار خواهر يا يک برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد، مال را شش قسمت مى‏کنند، پدر و مادر، هر کدام يک قسمت، و دختر سه قسمت مى‏برد، و يک قسمت باقى مانده را چهار قسمت مى‏کنند، يک قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر ميدهند. مثلا اگر مال ميت را قسمت کنند، قسمت آن را به دختر، و قسمت آن به پدر، و قسمت آن را به مادر مى‏دهند.

٢٧٣٤ اگر وارث ميت فقط پدر و مادر و يک پسر باشند مال را شش قسمت مى‏کنند، پدر و مادر هر کدام يک قسمت و پسر چهار قسمت آن را مى‏برد. و اگر چند پسر يا دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طورى تقسيم مى‏کنند که هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

٢٧٣٥ اگر وارث ميت فقط پدر و يک پسر، يا مادر و يک پسر باشد، مال را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را پدر يا مادر، و پنج قسمت را پسر مى‏برد.

٢٧٣٦ اگر وارث ميت فقط پدر، يا مادر، يا پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت مى‏کنند يک قسمت آن را پدر يا مادر مى‏برد و بقيه را طورى قسمت مى‏کنند که هر پسرى دو برابر دختر ببرد.

٢٧٣٧ اگر وارث ميت فقط پدر و يک دختر، يا مادر و يک دختر باشد، مال را چهار قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مى‏برد.

٢٧٣٨ اگر وارث ميت فقط پدر و چند دختر، يا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مى‏کنند، يک قسمت را پدر يا مادر مى‏برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند.

ارث دسته دوم

٢٧٣٩ اگر ميت اولاد نداشته باشد، نوه پسرى او اگر چه دختر باشد، سهم پسر ميت را مى‏برد، و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد، سهم دختر ميت را مى‏برد، مثلا اگر ميت‏يک پسر از دختر خود و يک دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مى‏کنند يک قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مى‏دهند.

٢٧٤٠ دسته دوم از کسانى که به واسطه خويشى ارث مى‏برند، جد يعنى پدر بزرگ و جده يعنى مادر بزرگ، و برادر و خواهر ميت است. و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث ميبرند.

٢٧٤١ اگر وارث ميت فقط يک برادر يا يک خواهر باشد، همه مال به او مى رسد.و اگر چند برادر پدر و مادرى، يا چند خواهر پدر و مادرى باشد، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى‏برد، مثلا اگر دو برادر و يک خواهر پدر و مادرى دارد، مال را پنج قسمت مى‏کنند، هر يک از برادرها دو قسمت و خواهر يک قسمت آن را مى‏برد.

٢٧٤٢ اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و خواهر پدرى که از مادر با ميت جدا است ارث نمى‏برد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى ندارد،چنانچه فقط يک خواهر يا يک برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او مى رسد، و اگرچند برادر يا چند خواهر پدرى داشته باشد مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود،و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد، هر برادرى دو برابر خواهر مى‏برد.

٢٧٤٣ اگر وارث ميت فقط يک خواهر، يا يک برادر مادرى باشد، که از پدر با ميت جدا است، همه مال باو مى رسد. و اگر چند برادر مادرى، يا چند خواهر مادرى،يا چند برادر و خواهر مادرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود.

٢٧٤٤ اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى، و برادر و خواهر پدرى، و يک برادر يا يک خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى‏برند، و مال را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى، و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى‏دهند. و هر برادرى دو برابر خواهر مى‏برد.

٢٧٤٥ اگر ميت برادر و خواهر پدر و مادرى، و برادر و خواهر پدرى، و برادر و خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى‏برد، و مال را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند، و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى‏دهند، و هر برادرى دو برابر خواهر مى‏برد.

٢٧٤٦ اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى، و يک برادر مادرى، يا يک خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را برادر يا خواهر مادرى مى‏برد و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى‏دهند، و هر برادرى دو برابر خواهر مى‏برد.

٢٧٤٧ اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر پدرى، و چند برادر و خواهر مادرى باشد، مال را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند، و بقيه را به برادر و خواهر پدرى مى‏دهند، و هر برادرى دو برابر خواهر مى‏برد.

٢٧٤٨ اگر وارث ميت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصيلى که در صفحه گفته مى‏شود مى‏برد، و خواهر و برادر به طورى که در مسايل گذشته گفته شد ارث خود را مى‏برند. و نيز اگر زنى بميرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد. شوهر نصف مال را مى‏برد و خواهر و برادر به طورى که در مسايل پيش گفته شد ارث خود را مى‏برند، ولى براى آن که زن يا شوهر ارث مى‏برد، از سهم برادر و خواهر مادرى چيزى کم نمى‏شود، و از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى کم مى‏شود، مثلا اگر وارث ميت، شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى او باشد، نصف مال به شوهر مى رسد، و يک قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادرى مى‏دهند، و آنچه مى‏ماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است. پس اگر همه مال او شش تومان باشد، سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و يک تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى‏دهند.

٢٧٤٩ اگر ميت‏خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مى‏دهند، و سهم برادر زاده و خواهر زاده مادرى به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود،و از سهمى که به برادر زاده و خواهر زاده پدرى يا پدر و مادرى مى رسد، هر پسرى دو برابر دختر مى‏برد.

٢٧٥٠ اگر وارث ميت فقط يک جد يا يک جده است، چه پدرى باشد يا مادرى، همه مال به او مى رسد و با بودن جد ميت پدر جد او ارث نمى‏برد.

٢٧٥١ اگر وارث ميت فقط جد و جده پدرى باشد، مال سه قسمت مى‏شود، دو قسمت را جد و يک قسمت را جده مى‏برد. و اگر جد و جده مادرى باشد، مال را به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند.

٢٧٥٢ اگر وارث ميت فقط يک جد يا جده پدرى و يک جد يا جده مادرى باشد، مال سه قسمت مى‏شود، دو قسمت را جد يا جده پدرى و يک قسمت را جد يا جده مادرى مى‏برد.

٢٧٥٣ اگر وارث ميت جد و جده پدرى، و جد و جده مادرى باشد، مال سه قسمت مى‏شود، يک قسمت آن را جد و جده مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند و دو قسمت آن را به جد و جده پدرى مى‏دهند، و جد دو برابر جده مى‏برد.

٢٧٥٤ اگر وارث ميت فقط زن و جد و جده پدرى و جد و جده مادرى او باشد، زن ارث خود را به تفصيلى که در مساله گفته مى‏شود مى‏برد، و يک قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جده مادرى مى‏دهند که به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند و بقيه را به جد و جده پدرى مى‏دهند و جد دو برابر جده مى‏برد، و اگر وارث ميت‏شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را مى‏برد و جد و جده به دستورى که در مسايل گذشته گفته شد، ارث خود را مى‏برند.

ارث دسته سوم

٢٧٥٥ دسته سوم عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد آنان است به تفصيلى که گفته شد، که اگر از طبقه اول و دوم کسى نباشد اينها ارث مى‏برند.

٢٧٥٦ اگر وارث ميت فقط يک عمو يا يک عمه است، چه پدر و مادرى باشد يعنى با پدر ميت از يک پدر و مادر باشد، يا پدرى باشد يا مادرى همه مال به او مى‏رسد، و اگر چند عمو يا چند عمه باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود، و اگر عمو و عمه هر دو باشند، و همه پدر و مادرى، يا همه پدرى باشند، عمو دو برابر عمه مى‏برد، مثلا اگر وارث ميت دو عمو و يک عمه باشد، مال را پنج قسمت مى‏کنند، يک قسمت را به عمه مى‏دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند.

٢٧٥٧ اگر وارث ميت فقط چند عموى مادرى يا چند عمه مادرى باشد، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود، ولى اگر فقط چند عمو و عمه مادرى داشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد با هم صلح کنند.

٢٧٥٨ اگر وارث ميت عمو و عمه باشد و بعضى پدرى و بعضى مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمى‏برند، پس اگر ميت‏يک عمو يا يک عمه مادرى دارد مال را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى مى‏دهند و عموى پدر و مادرى دو برابر عمه پدر و مادرى مى‏برد و اگر هم عمو و هم عمه مادرى دارد، مال را سه قسمت مى‏کنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى مى‏دهند و عمو دو برابر عمه مى‏برد و يک قسمت را به عمو و عمه مادرى مى‏دهند، و احتياط واجب آن است که در تقسيم با يکديگر صلح کنند.

٢٧٥٩ اگر وارث ميت فقط يک دايى، يا يک خاله باشد همه مال به او مى رسد، واگر هم دايى و هم خاله باشد، و همه پدر و مادرى، يا پدرى، يا مادرى باشند مال به طور مساوى بين آنان قسمت مى‏شود و احتياط آن است که در تقسيم با يکديگر صلح کنند.

٢٧٦٠ اگر وارث ميت فقط يک دايى، يا يک خاله مادرى و دايى و خاله پدر و مادرى، و دايى و خاله پدرى باشد، دايى و خاله پدرى ارث نمى‏برد، و مال را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت را به دايى يا خاله مادرى و بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى مى‏دهند که به طور مساوى بين خودشان قسمت کنند.

٢٧٦١ اگر وارث ميت فقط دايى و خاله پدرى و دايى و خاله مادرى و دايى و خاله پدر و مادرى باشد، دايى و خاله پدرى ارث نمى‏برد و بايد مال را سه قسمت کنند يک قسمت آن را دايى و خاله مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت نمايند و بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى بدهند که به طور مساوى بين خودشان قسمت کنند.

٢٧٦٢ اگر وارث ميت‏يک دايى يا يک خاله و يک عمو يا يک عمه باشد مال را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت را دايى يا خاله و بقيه را عمو يا عمه مى‏برد.

٢٧٦٣ اگر وارث ميت‏يک دايى يا يک خاله، و عمو و عمه باشد، چنانچه عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت را دايى يا خاله مى‏برد، و از بقيه، دو قسمت به عمو و يک قسمت به عمه مى‏دهند، بنابر اين اگر مال را نه قسمت کنند، سه قسمت را به دايى يا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مى‏دهند.

٢٧٦٤ اگر وارث ميت‏يک دايى يا يک خاله و يک عمو يا يک عمه مادرى، و عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت آن را به دايى يا خاله مى‏دهند و دو قسمت باقى مانده را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت را به عمو يا عمه مادرى و بقيه را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى‏دهند، و عمو دو برابر عمه مى‏برد. بنابراين اگر مال را نه قسمت کنند، سه قسمت را به دايى يا خاله و يک قسمت را به عمو يا عمه مادرى و پنج قسمت ديگر را به عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى‏دهند.

٢٧٦٥ اگر وارث ميت‏يک دايى، يا يک خاله و عمو و عمه مادرى، و عمو و عمه پدر و مادرى، يا پدرى باشد، مال را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت را دايى يا خاله مى‏برد و دو قسمت باقى مانده را سه سهم مى‏کنند، يک سهم آن را به عمو و عمه مادرى مى‏دهند که بنابر احتياط واجب با هم مصالحه مى‏کنند، و دو سهم ديگر را بين عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى قسمت مى‏نمايند، و عمو دو برابر عمه مى‏برد. بنابراين مال را نه قسمت کنند، سه قسمت آن سهم خاله يا دايى و دو قسمت‏سهم عمو و عمه مادرى و چهار قسمت‏سهم عمو و عمه پدر و مادرى يا پدرى مى‏باشد.

٢٧٦٦ اگر وارث ميت چند دايى و چند خاله باشد که همه پدر و مادرى، يا پدرى يا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مى‏شود، دو سهم آن به دستورى که در مساله پيش گفته شد عمو و عمه بين خودشان قسمت مى‏کنند و يک سهم آن را دايى‏ها و خاله‏ها به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏نمايند.

٢٧٦٧ اگر وارث ميت، دايى يا خاله مادرى، و چند دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى، و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مى‏شود، و دو سهم آن را به دستورى که سابقا گفته شد، عمو و عمه بين خودشان قسمت مى‏کنند، پس اگر ميت‏يک دايى يا يک خاله مادرى دارد، يک سهم ديگر را شش قسمت مى‏کنند، يک قسمت را به دايى يا خاله مادرى مى‏دهند، و بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى‏دهند، وبه طور تساوى قسمت مى‏کنند، و اگر چند دايى مادرى يا چند خاله مادرى يا هم دايى مادرى و هم خاله مادرى دارد، آن يک سهم را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت را دايى‏ها و خاله‏هاى مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏کنند و بقيه را به دايى و خاله پدر و مادرى يا پدرى مى‏دهند، که به طور مساوى قسمت کنند.

٢٧٦٨ اگر ميت عمو و عمه و دايى و خاله نداشته باشد، مقدارى که به عمو و عمه مى‏رسد، به اولاد آنان و مقدارى که به دايى و خاله مى رسد، به اولاد آنان داده مى‏شود.

٢٧٦٩ اگر وارث ميت عمو و عمه و دايى و خاله پدر و عمو و عمه و دايى و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مى‏شود، يک سهم آن مال عمو و عمه و دايى و خاله مادر ميت است به طور مساوى، ولى احتياط واجب در عمو و عمه مادرى مادر ميت آن است که با هم صلح کنند، و دو سهم ديگر آن را سه قسمت مى‏کنند، يک قسمت را دايى و خاله پدر ميت به طور مساوى بين خودشان قسمت مى‏نمايند، و دو قسمت ديگر آن را به عمو و عمه پدر ميت مى‏دهند، و عمو دو برابر عمه مى‏برد.

ارث زن و شوهر

٢٧٧٠ اگر زنى بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقيه را ورثه ديگر مى‏برند، و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگر اولاد داشته باشد، چهار يک همه مال را شوهر و بقيه را ورثه ديگر مى‏برند.

٢٧٧١ اگر مردى بميرد و اولاد نداشته باشد چهار يک مال او را زن و بقيه را ورثه ديگر مى‏برند. و اگر از آن زن يا از زن ديگر اولاد زن از همه اموال منقول ارث مى‏برد، ولى از زمين و قيمت آن ارث نمى‏برد، و نيز از خود هوايى ارث نمى‏برد مثل بنا و درخت و فقط از قيمت هوايى ارث مى‏برد.

٢٧٧٢ اگر زن بخواهد در چيزى که از آن ارث نمى‏برد تصرف کند، بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد. و نيز ورثه تا سهم زن را نداده‏اند بنابر احتياط واجب نبايد در بنا و چيزهايى که زن از قيمت آنها ارث مى‏برد، بدون اجازه او تصرف کنند و چنانچه پيش از دادن سهم زن اينها را بفروشند، در صورتى که زن معامله را اجازه دهد صحيح و گرنه نسبت به سهم او باطل است.

٢٧٧٣ اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت نمايند، بايد حساب کنند که اگر آنها بدون اجاره در زمين بمانند تا از بين بروند، چقدر ارزش دارند، و سهم زن را از آن قيمت بدهند.

٢٧٧٤ مجراى آب قنات و مانند آن حکم زمين را دارد، و آجر و چيزهايى که در آن بکار رفته، در حکم ساختمان است.

٢٧٧٥ اگر ميت بيش از يک زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد، چهار يک مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت‏يک مال، به شرحى که گفته شد، بطور مساوى بين زن‏هاى عقدى او قسمت مى‏شود، اگر چه شوهر با هيچ يک از آنان، يا بعض آنان نزديکى نکرده باشد، ولى اگر در مرضى که به آن مرض از دنيا رفته، زنى را عقد کرده، و با او نزديکى نکرده است، آن زن از او ارث نمى‏برد، و حق مهر هم ندارد.

٢٧٧٦ اگر زن در حال مرض شوهر کند، و به همان مرض بميرد شوهرش اگر چه با او نزديکى نکرده باشد، از او ارث مى‏برد.

٢٧٧٧ اگر زن را به ترتيبى که در احکام طلاق گفته شد، طلاق رجعى بدهند، و در بين عده بميرد، شوهر از او ارث مى‏برد. و نيز اگر شوهر در بين عده زن بميرد، زن از او ارث مى‏برد. ولى اگر بعد از گذشتن عده رجعى يا در عده طلاق بائن يکى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى‏برد.

٢٧٧٨ اگر شوهر در حال مرض، عيالش را طلاق دهد، و پيش از گذشتن دوازده ماه هلالى بميرد، زن با سه شرط از او ارث مى‏برد: اول: آنکه در اين مدت شوهر ديگر نکرده باشد. دوم: به واسطه بى ميلى به شوهر، مالى به او نداده باشد که به طلاق دادن راضى شود. بلکه اگر چيزى هم به شوهر ندهد ولى طلاق به تقاضاى زن باشد، باز هم ارث بردنش اشکال دارد. سوم: شوهر در مرضى که در آن مرض زن را طلاق داده، به واسطه آن مرض يا به جهت ديگرى بميرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت ديگرى از دنيا برود، زن از او ارث نمى‏برد.

٢٧٧٩ لباسى که مرد براى پوشيدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشيده باشد، بعد از مردن شوهر، جزو مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

٢٧٨٠ قرآن و انگشتر و شمشير ميت و لباسى را که پوشيده يا براى پوشيدن گرفته و دوخته است اگر چه نپوشيده باشد مال پسر بزرگتر است و اگر ميت از اين چهار چيز بيشتر از يکى دارد، مثلا دو قرآن يا دو انگشتر دارد چنانچه مورد استعمال است‏يا براى استعمال مهيا شده، مال پسر بزرگتر است.

٢٧٨١ اگر پسر بزرگ ميت، بيش از يکى باشد، مثلا از دو زن او در يک وقت دو پسر به دنيا آمده باشد، بايد لباس و قرآن و انگشتر و شمشير ميت را به طور مساوى بين خودشان قسمت کنند.

٢٧٨٢ اگر ميت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر باشد، بايد چهار چيزى هم که مال پسر بزرگتر است و در مساله پيش گفته شد، به قرض او بدهند. و اگر قرضش کمتر از مال او باشد، بنابر احتياط واجب بايد ازآن چهار چيزى هم که به پسر بزرگتر مى‏رسد به نسبت به قرض او، بدهند. مثلا اگر همه دارايى او شصت تومان است و به مقدار بيست تومان آن از چيزهايى است که مال پسر بزرگتر است و سى تومان هم قرض دارد، بنابر احتياط واجب پسر بزرگ بايد به‏مقدار ده تومان از آن چهار چيز را بابت قرض ميت بدهد.

٢٧٨٣ مسلمان از کافر ارث مى‏برد، ولى کافر اگر چه پدر يا پسر ميت باشد، ازاو ارث نمى‏برد.

٢٧٨٤ اگر کسى يکى از خويشان خود را عمدا و بناحق بکشد، از او ارث نمى‏برد.ولى اگر از روى خطا باشد، مثل آنکه سنگ به هوا بيندازد و اتفاقا به يکى از خويشان او بخورد و او را بکشد، از او ارث مى‏برد، ولى از ديه قتل ارث نمى‏برد.

٢٧٨٥ هرگاه بخواهند ارث را تقسيم کنند، در صورتى که ميت بچه‏اى داشته باشد که در شکم مادر است، و در طبقه او وارث ديگرى هم مانند اولاد و پدر و مادر باشد، براى بچه‏اى که در شکم است، که اگر زنده به دنيا بيايد ارث مى‏برد، سهم دو پسر را کنار مى‏گذارند. ولى اگر احتمال بدهند بيشتر است، مثلا احتمال بدهند که زن سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را کنار مى‏گذارند. و چنانچه مثلا يک پسر يا يک دختر به دنيا آمد، زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مى‏کنند.

ملحقات توضيح المسائل

کتاب امر به معروف و نهى از منکر

٢٧٨٦ امر به معروف و نهى از منکر با شرايط‏ى که ذکر خواهد شد، واجب است، و ترک آن معصيت است. و در مستحبات و مکروهات، امر و نهى مستحب است.

٢٧٨٧ امر به معروف و نهى از منکر واجب کفايى مى‏باشد، و در صورتى که بعضى‏از مکلفين قيام به آن مى‏کنند، از ديگران ساقط است. و اگر اقامه معروف و جلوگيرى از منکر موقوف بر اجتماع جمعى از مکلفين باشد، واجب است اجتماع کنند.

٢٧٨٨ اگر بعضى امر و نهى کنند و مؤثر نشود و بعض ديگر احتمال بدهند که امر آنها يا نهى آنها مؤثر است، واجب است امر و نهى کنند.

٢٧٨٩ بيان مساله شرعيه کفايت نمى‏کند در امر به معروف و نهى از منکر، بلکه‏بايد مکلف امر و نهى کند. مگر آنکه مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، از بيان حکم شرعى حاصل شود، و يا طرف مقابل از آن، امر و نهى بفهمد.

٢٧٩٠ در امر به معروف و نهى از منکر قصد قربت معتبر نيست، بلکه مقصود اقامه واجب و جلوگيرى از حرام است.

شرايط امر به معروف و نهى از منکر

٢٧٩١ چند چيز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهى از منکر: اول: آنکه کسى که مى‏خواهد امر و نهى کند، بداند که آنچه شخص مکلف به جا نمى‏آورد، واجب است بجا آورد، و آنچه بجا مى‏آورد، بايد ترک کند. و بر کسى که معروف و منکر را نمى‏داند، واجب نيست. دوم: آنکه احتمال بدهد امر و نهى او تاثير مى‏کند. پس اگر بداند اثر نمى‏کند، واجب نيست. سوم: آنکه بداند شخص معصيت کار بنا دارد که معصيت‏خود را تکرار کند. پس اگر بداند يا گمان کند يا احتمال صحيح بدهد که تکرار نمى‏کند، واجب نيست. چهارم: آنکه در امر و نهى مفسده‏اى نباشد. پس اگر بداند يا گمان کند که اگر امر يا نهى کند، ضرر جانى يا عرضى و آبرويى يا مالى قابل توجه به او مى‏رسد، واجب نيست. بلکه اگر احتمال صحيح بدهد که از آن، ترس ضررهاى مذکور را پيدا کند، واجب نيست. بلکه اگر بترسد که ضررى متوجه متعلقان او مى‏شود، واجب نيست. بلکه با احتمال وقوع ضرر جانى يا عرضى و آبرويى يا مالى موجب حرج بر بعضى مؤمنين، واجب نمى‏شود. بلکه در بسيارى از موارد حرام است.

٢٧٩٢ اگر معروف يا منکر از امورى باشد که شارع مقدس به آن اهميت زياد مى‏دهد، مثل اصول دين يا مذهب و حفظ قرآن مجيد و حفظ عقايد مسلمانان يا احکام ضروريه، بايد ملاحظه اهميت‏شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمى‏شود. پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقايد مسلمانان يا حفظ احکام ضروريه اسلام بر بذل جان و مال،واجب است بذل آن.

٢٧٩٣ اگر بدعتى در اسلام واقع شود، مثل منکراتى که دولتها اجرا مى‏کنند به اسم دين مبين اسلام، واجب است‏خصوصا بر علماى اسلام اظهار حق و انکار باطل. و اگر سکوت علماى اعلام موجب هتک مقام علم و موجب اسائه ظن به علماى اسلام شود، واجب است اظهار حق به نحوى که ممکن است، اگر چه بدانند تاثير نمى‏کند.

٢٧٩٤ اگر احتمال صحيح داده شود که سکوت موجب آن مى‏شود که منکرى معروف شود يا معروفى منکر شود، واجب است‏خصوصا بر علماى اعلام اظهار حق و اعلام آن، و جايز يست‏سکوت.

٢٧٩٥ اگر سکوت علماى اعلام موجب تقويت ظالم يا موجب تاييد او گردد، يا موجب جرات او شود بر ساير محرمات، واجب است اظهار حق و انکار باطل، اگر چه تاثير فعلى نداشته باشد.

٢٧٩٦ اگر سکوت علماى اعلام باعث‏شود که مردم به آنها بدگمان شوند و آنها را متهم کنند به سازش با دستگاه ظلم، واجب است اظهار حق و انکار باطل، اگر چه بدانند جلوگيرى از محرم نمى‏شود و اظهار آنها اثرى براى رفع ظلم ندارد.

٢٧٩٧ اگر ورود بعض علماى اعلام در دستگاه ظلمه موجب شود که از مفسده‏ها و منکراتى جلوگيرى شود، واجب است تصدى آن امر. مگر آنکه مفسده اهمى در آن باشد،مثل آن که تصدى آنها باعث‏سستى عقايد مردم شود، يا سلب اعتماد آنها به علما گردد، در اين صورت جايز نيست.

٢٧٩٨ جايز نيست براى علما و ائمه‏جماعات تصدى مدارس دينيه از طرف دولت جائر و اداره اوقاف چنان دولتى، چه حقوق خود و طلاب علوم دينيه را از دولت جائريا از مردم يا از موقوفات بگيرند، اگر چه موقوفه خود مدرسه باشد. زيرا دخالت دولت جائر در اين امور و امثال آن مقدمه است براى هدم اساس اسلام به دستور مستعمرين، که در جميع دول اسلامى اشباه آن اجرا شده يا در شرف اجرا است.

٢٧٩٩ جايز نيست براى طلاب علوم دينيه دخول در مؤسسات دولتى که به اسم مؤسسات دينيه تاسيس نموده‏اند، مثل مدارس دينيه که دولتهاى جائر در آنها دخالت مى‏نمايند، و از متوليان گرفته‏اند، و يا متوليان را تحت‏سلطه و نفوذ خود قرار داده‏اند. و آنچه با دست اداره اوقاف يا به تصويب آن، به آنها بدهند، حرام است.

٢٨٠٠ جايز نيست براى طلاب علوم دينيه دخول در مدارس که بعض معممين و ائمه جماعت از طرف دولت جائر و يا با اشاره دولت تصدى نموده‏اند، چه برنامه تحصيلى از طرف دولت جائر باشد، يا از طرف اين نحو متصديان که عمال دولت جائر هستند.زيرا در اين امور نقشه محو آثار اسلام و احکام قرآن کريم کشيده شده است.

٢٨٠١ کسانى که با لباس اهل علم، در اين مؤسسات که به اشاره دولت جائر تاسيس شده است وارد شوند، لازم است مسلمانان و متدينين از آنها اعراض کنند، و با آنها معاشرت نکنند، و آنها محکوم به عدم عدالت هستند، و نماز جماعت با آنها جايز نيست، و طلاق در محضر آنها باطل است، و سهم مبارک امام عليه السلام و سهم سادات عظام را نبايد به آنها بدهند، و اگر دادند از ذمه آنها ساقط نمى‏شود، و اگر اهل منبر هستند لازم است آنها را دعوت براى منبر نکنند، و در مجالسى که اين قبيل اشخاص از طرف دولت جائر براى ترويج باطل و تشريح برنامه‏هاى خلاف اسلام منبر مى‏روند، شرکت نکنند.

٢٨٠٢ در تصدى اين نحو معممين که عمال ظلمه هستند، مفاسد عظيمه‏اى است که به تدريج آثار آن ظاهر خواهد شد. و لهذا نبايد مسلمانان به عذرهايى که آنها براى تصدى مى‏آورند، اعتنا کنند. و علماى اعلام نيز لازم است آنها را از حوزه‏هاى خود اخراج نمايند، و با آنها معاشرت نکنند. و بر کافه علماى اعلام و طلاب علوم دينيه و خطباى محترم و ساير طبقات مطلع از دسايس عمال اجانب، لازم است اين اشخاص فاسق فاسد را به ملت معرفى کنند، و مردم را از شر آنها بر حذر دارند.

٢٨٠٣ اگر به واسطه قراينى ظن حاصل شد که شخص متصدى، که به لباس اهل علم است، مؤسسه را از طرف دولت جائر تصدى نموده است، لازم است که به مفاد مساله با آنها عمل شود، يا آنکه برائت او ثابت‏شود.

مراتب امر به معروف و نهى از منکر

٢٨٠٤ براى امر به معروف و نهى از منکر مراتبى است. و جايز نيست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبه پايين، به مراتب ديگر عمل شود.

٢٨٠٥ مرتبه اول: آنکه با شخص معصيت کار طورى عمل شود که بفهمد براى ارتکاب او به معصيت، اين نحو عمل با او شده است. مثل اينکه از او رو برگرداند،يا با چهره عبوس با او ملاقات کند، يا ترک مراوده با او کند و از او اعراض کند، به نحوى که معلوم شود اين امور براى آن است که او ترک معصيت کند.

٢٨٠٦ اگر در اين مرتبه درجاتى باشد، لازم است با احتمال تاثير درجه خفيف‏تر،به همان اکتفا کند. مثلا اگر احتمال مى‏دهد که با ترک تکلم با او، مقصود حاصل مى‏شود، به همان اکتفا کند و به درجه بالاتر، عمل نکند. خصوصا اگر طرف، شخصى است‏که اين نحو عمل موجب هتک او مى‏شود.

٢٨٠٧ اگر اعراض نمودن و ترک معاشرت با معصيت کار، موجب تخفيف معصيت مى‏شود، يا احتمال بدهد که موجب تخفيف مى‏شود، واجب است اگر چه بداند موجب ترک به کلى نمى‏شود. و اين امر در صورتى است که با مراتب ديگر، نتواند از معصيت جلوگيرى کند.

٢٨٠٨ اگر علماى اعلام احتمال بدهند که اعراض از ظلمه و سلاطين جور، موجب تخفيف ظلم آنها مى‏شود، واجب است اعراض کنند از آنها، و به ملت مسلمان بفهمانند اعراض خود را.

٢٨٠٩ اگر مراوده و معاشرت علماى اعلام با ظلمه و سلاطين جور، موجب تخفيف ظلم آنها شود، بايد ملاحظه کنند که آيا ترک معاشرت اهم است ج زيرا ممکن است معاشرت، موجب سستى عقايد مردم شود، و موجب هتک اسلام و مراجع اسلام شود ج يا تخفيف ظلم، پس هر کدام اهم است، به آن عمل کنند.

٢٨١٠ اگر معاشرت و مراوده علماى اعلام با ظلمه، خالى از مصلحت راجحه ملزمه باشد، نبايد معاشرت کنند، زيرا اين امر موجب اتهام آنها خواهد شد.

٢٨١١ اگر ارتباط علماى اعلام با ظلمه، موجب تقويت آنها شود يا موجب تبرئه آنها پيش افراد بى‏اطلاع شود، يا موجب جرات آنها گردد، يا موجب هتک مقام علم شود، واجب است ترک آن.

٢٨١٢ کسانى که ترويج مقاصد ظلمه را مى‏کنند و کمک به جشنها و معاصى و ظلم آنها مى‏کنند، از قبيل بعض تجار و کسبه، لازم است بر مسلمانان که آنها را نهى کنند. و اگر تاثير نکرد، از آنها اعراض کنند و با آنها معاشرت و معامله نکنند.

٢٨١٣ مرتبه دوم از امر به معروف و نهى از منکر، امر و نهى به زبان است.پس با احتمال تاثير و حصول ساير شرايط گذشته، واجب است اهل معصيت را نهى کنند، و تارک واجب را امر کنند به آوردن واجب.

٢٨١٤ اگر احتمال بدهد که با موعظه و نصيحت، معصيت کار ترک مى‏کند معصيت را، لازم است اکتفا به آن، و نبايد از آن تجاوز کند.

٢٨١٥ اگر مى‏داند که نصيحت تاثير ندارد، واجب است با احتمال تاثير امر و نهى الزامى کند. و اگر تاثير نمى‏کند مگر با تشديد در گفتار و تهديد بر مخالفت،لازم است. ليکن بايد از دروغ و معصيت ديگر احتراز شود.

٢٨١٦ جايز نيست براى جلوگيرى از معصيت، ارتکاب معصيت، مثل فحش و دروغ و اهانت. مگر آنکه معصيت، از چيزهايى باشد که مورد اهتمام شارع مقدس باشد و راضى نباشد به آن به هيچ وجه، مثل قتل نفس محترمه. در اين صورت بايد جلوگيرى کند به‏هر نحو ممکن است.

٢٨١٧ اگر عاصى ترک معصيت نمى‏کند مگر به جمع مابين مرتبه اولى و ثانيه از انکار، واجب است جمع، به اين که هم از او اعراض کند و ترک معاشرت نمايد و با چهره عبوس با او ملاقات کند، و هم او را امر به معروف کند لفظا، و نهى کند لفظا.

٢٨١٨ مرتبه سوم: توسل به زور و جبر است. پس اگر بداند يا اطمينان داشته باشد که ترک منکر نمى‏کند يا واجب را به جا نمى‏آورد، مگر با اعمال زور و جبر،واجب است. ليکن بايد تجاوز از قدر لازم نکند.

٢٨١٩ اگر ممکن شود جلوگيرى از معصيت، به اين که بين شخص و معصيت‏حايل شود،و با اين نحو مانع از معصيت‏شود، لازم است اقتصار به آن اگر محذور آن کمتر از چيزهاى ديگر باشد.

٢٨٢٠ اگر جلوگيرى از معصيت توقف داشته باشد بر اين که دست معصيت کار را بگيرد، يا او را از محل معصيت بيرون کند، يا در آلتى که به آن معصيت مى‏کند تصرف کند، جايز است بلکه واجب است عمل کند.

٢٨٢١ جايز نيست اموال محترمه معصيت کار را تلف کند، مگر آنکه لازمه جلوگيرى از معصيت باشد. در اين صورت اگر تلف کند، ضامن نيست ظاهرا. و در غير اين صورت، ضامن و معصيت کار است.

٢٨٢٢ اگر جلوگيرى از معصيت توقف داشته باشد بر حبس نمودن معصيت کار در محلى، يا منع نمودن از آن که به محلى وارد شود، واجب است، با مراعات مقدار لازم و تجاوز ننمودن از آن.

٢٨٢٣ اگر توقف داشته باشد جلوگيرى از معصيت، بر کتک زدن و سخت گرفتن بر شخص معصيت کار و در مضيقه قرار دادن او، جايز است، ليکن لازم است مراعات شود که زياده‏روى نشود. و بهتر است که در اين امر و نظير آن اجازه از مجتهد جامع الشرايط گرفته شود.

٢٨٢٤ اگر جلوگيرى از منکرات و اقامه واجبات موقوف باشد بر جرح و قتل،جايز نيست، مگر به اذن مجتهد جامع الشرايط با حصول شرايط آن.

٢٨٢٥ اگر منکرات از امورى است که شارع اقدس به آن اهتمام مى‏دهد و راضى نيست به وقوع آن به هيچ وجه، جايز است دفع آن به هر نحو ممکن باشد. مثلا اگر کسى خواست‏يک شخصى را جايز القتل نيست بکشد، بايد از او جلوگيرى کرد. و اگر ممکن نيست دفاع از قتل مظلوم مگر به قتل ظالم، جايز است بلکه واجب است، و لازم نيست از مجتهد اذن حاصل نمايد. ليکن بايد مراعات شود که در صورت امکان جلوگيرى به نحو ديگرى که به قتل منجر نشود، به آن نحو عمل کند. و اگر از حد لازم تجاوز کند، معصيت کار و احکام متعدى بر او جارى خواهد شد.

 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved