٢٦١٥ اگر ماهى فلسدار را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است. و چنانچه در آب بميرد، پاک است ولى خوردن آن حرام مىباشد و ماهى بى فلس را، اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، حرام است.
٢٦١٦ اگر ماهى از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد يا آب فرو رود و ماهى در خشکى بماند، چنانچه پيش از آن که بميرد با دستيا به وسيله ديگر کسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.
٢٦١٧ کسى که ماهى را صيد مىکند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد. ولى مسلمان بايد بداند که آن را زنده گرفته و در خارج آب مرده.
٢٦١٨ ماهى مردهاى که معلوم نيست آن را زنده از آب گرفتهاند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست کافر باشد، اگر چه بگويد آن را زنده گرفتهام، حرام مىباشد.
٢٦١٩ خوردن ماهى زنده اشکال ندارد.
٢٦٢٠ اگر ماهى زنده را بريان کنند يا در بيرون آب پيش از جان دادن بکشند، خوردن آن اشکال ندارد.
٢٦٢١ اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت کنند، و يک قسمت آن در حالى که زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتى را که بيرون آب مانده، اشکال ندارد.
٢٦٢٢ اگر ملخ را با دستيا به وسيله ديگرى زنده بگيرند بعداز جان دادن خوردن آن حلال است. و لازم نيست کسى که آن را مىگيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ مردهاى در دست کافر باشد و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفتهام، حلال نيست.
٢٦٢٣ خوردن ملخى که بال در نياورده، و نمىتواند پرواز کند حرام است.
٢٦٢٤ خوردن گوشت مرغى که مثل شاهين چنگال دارد، حرام است و خوردن گوشت پرستو و هدهد مکروه مىباشد.
٢٦٢٥ اگر چيزى را که روح دارد، از حيوان زنده جدا نمايند، مثلا دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مىباشد.
٢٦٢٦ پانزده چيز از حيوانات حلال گوشت، حرام است: ١- خون ٢- فضله ٣- نرى ٤- فرج ٥- بچهدان ٦- غدد که آن را دشول مىگويند ٧- تخم که آن را دنبلان مىگويند ٨- چيزى که در مغز کله است و به شکل نخود مىباشد ٩- مغز حرام که در ميان تيره پشت است ١٠- پى که در دو طرف تيره پشت است ١١- زهره دان ١٢- سپرز (طحال) ١٣- بول دان (مثانه) ١٤- حدقه چشم ١٥- چيزى که در ميان سم است و به آن "ذات الاشاجع" مىگويند.
٢٦٢٧ خوردن سرگين و آب دماغ حرام است، و احتياط واجب آن است که از خوردن چيزهاى خبيث ديگر که طبيعت انسان از آن متنفر است، اجتناب کنند. ولى اگر پاک باشد، و مقدارى از آن به طورى با چيز حلال مخلوط شود که در نظر مردم نابود حساب شود، خوردن آن اشکال ندارد.
٢٦٢٨ خوردن کمى از تربتحضرت سيد الشهدا عليه السلام براى شفا و خوردن گل داغستان و گل ارمنى براى معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اينها باشد اشکال ندارد.
٢٦٢٩ فرو بردن آب بينى و خلط سينه که در دهان آمده، حرام نيست، و نيز فرو بردن غذايى که موقع خلال کردن از لاى دندان بيرون مىآيد، اگر طبيعت انسان از آن متنفر نباشد، اشکال ندارد.
٢٦٣٠ خوردن چيزى که براى انسان ضرر دارد، حرام است.
٢٦٣١ خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مکروه است، و اگر کسى با آنها وطى کند، يعنى نزديکى نمايد، حرام مىشود، و بايد آنها را از شهر بيرون ببرند و در جاى ديگر بفروشند.
٢٦٣٢ اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديکى کنند بول و سرگين آنها نجس مىشود و آشاميدن شير آنها هم حرام است و بايد بدون آن که تاخير بيفتد آن حيوان را بکشند و بسوزانند و کسى که با آن وطى کرده، پول آن را به صاحبش بدهد، بلکه اگر به بهيمه ديگرى هم نزديکى کند، شير آن حرام مىشود.
٢٦٣٣ آشاميدن شراب، حرام و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است، و اگر کسى آن را حلال بداند، در صورتى که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذيب خدا و پيغمبر مىباشد، کافر است. از حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام روايتشده است که فرمودند: شراب ريشه بديها، و منشا گناهان است، و کسى که شراب مىخورد عقل خود را از دست مىدهد و در آن موقع خدا را نمىشناسد و ازهيچ گناهى باک ندارد، و احترام هيچ کس را نگه نمىدارد، و حق خويشان نزديک را رعايت نمىکند، و از زشتيهاى آشکار، رو نمىگرداند، و روح ايمان و خدا شناسى از بدن او بيرون مى رود و روح ناقص خبيثى که از رحمتخدا دور است، در او مىماند و خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين، او را لعنت مىکنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمىشود، و روز قيامت روى او سياه است، و زبان از دهانش بيرون مىآيد، و آب دهان او به سينهاش مى ريزد و فرياد تشنگى او بلند است.
٢٦٣٤ سر سفرهاى که در آن شراب مىخورند اگر انسان يکى از آنان حساب شود، بنابر احتياط واجب نبايد نشست و چيز خوردن از آن سفره حرام است.
٢٦٣٥ بر هر مسلمان واجب است مسلمان ديگرى را که نزديک است از گرسنگى يا تشنگى بميرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
٢٦٣٦ چند چيز در غذا خوردن مستحب است: اول: هر دو دست را پيش از غذا بشويد. دوم: بعد از غذا دستخود را بشويد و با دستمال خشک کند. سوم: ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن کند و بعد از همه دست بکشد، و پيش از غذا اول ميزبان دستخود را بشويد بعد کسى که طرف راست او نشسته و همين طور تا برسد بهکسى که طرف چپ او نشسسته، و بعد از غذا اول کسى که طرف چپ ميزبان نشسته دستخود را بشويد و همين طور تا به طرف راست ميزبان برسد. چهارم: در اول غذا"بسم الله" بگويد ولى اگر سر يک سفره چند جور غذا باشد، در وقتخوردن هر کدام آنها، گفتن "بسم الله" مستحب است. پنجم: با دست راست غذا بخورد. ششم: با سه انگشتيا بيشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد. هفتم: اگر چند نفر سر يک سفره نشستهاند، هر کسى از غذاى جلو خودش بخورد. هشتم: لقمه را کوچک بردارد. نهم: سر سفره زياد بنشيند و غذا خوردن را طول بدهد. دهم: غذا را خوب بجود. يازدهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد کند. دوازدهم: انگشتها را بليسد. سيزدهم: بعداز غذا خلال نمايد، ولى با چوب انار و چوب ريحان و نى و برگ درختخرما خلال نکند. چهاردهم: آنچه بيرون سفره مىريزد جمع کند و بخورد ولى اگر در بيابان غذا بخورد، مستحب است آنچه مىريزد براى پرندگان و حيوانات بگذارد. پانزدهم: در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بين روز و در بين شب غذا نخورد. شانزدهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بيندازد. هفدهم: در اول غذا و آخر آن نمک بخورد. هيجدهم: ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.
٢٦٣٧ چند چيز در غذا خوردن مکروه است: اول: در حال سيرى غذا خوردن. دوم:پر خوردن و در خبر است که خداوند عالم بيشتر از هر چيز از شکم پر بدش مىآيد.پسوم: نگاه کردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن. چهارم: خوردن غذاى داغ. پنجم: فوت کردن چيزى که مىخورد يا مىآشامد. ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره،منتظر چيز ديگر شدن. هفتم:پاره کردن نان با کارد. هشتم: گذاشتن نان زير ظرف غذا. نهم: پاک کردن گوشتى که به استخوان چسبيده به طورى که چيزى در آن نماند. دهم: پوست کندن ميوه. يازدهم: دور انداختن ميوه پيش از آن که کاملا آن را بخورد.
٢٦٣٨ در آشاميدن آب چند چيز مستحب است: اول: آب را به طور مکيدن بياشامد. دوم: در روز ايستاده آب بخورد. سوم: بيش از آشاميدن آب "بسم الله" و بعد از آن "الحمد لله" بگويد. چهارم: به سه نفس آب بياشامد. پنجم: از روى ميل آب بياشامد. ششم: بعد از آشاميدن آب حضرت ابا عبد الله عليه السلام و اهل بيت ايشان را ياد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
٢٦٣٩ زياد آشاميدن آب و آشاميدن آن بعد از غذاى چرب و در شب به حال ايستاده، مکروه است، و نيز آشاميدن آب با دست چپ، و همچنين از جاى شکسته کوزه و جايى که دسته آن است، مکروه است.
٢٦٤٠ نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خيرى را براى خدا بجاآورد، يا کارى را که نکردن آن بهتر است براى خدا ترک نمايد.
٢٦٤١ در نذر بايد صيغه خوانده شود و لازم نيست آن را به عربى بخوانند، پس اگر بگويد: " چنانچه مريض من خوب شود، براى خدا بر من است که ده تومان به فقير بدهم"، نذر او صحيح است.
٢٦٤٢ نذر کننده بايد مکلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر کند. بنابراين نذر کردن کسى که او را مجبور کردهاند، يا به واسطه عصبانى شدن بىاختيار نذر کرده، صحيح نيست.
٢٦٤٣ آدم سفيهى که مال خود را در کارهاى بيهوده مصرف مىکند، چنانچه با حال سفاهت بالغ شده باشد يا حاکم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى کرده باشد، نذرهاى مربوط به مالش صحيح نيست.
٢٦٤٤ نذر زن بىاجازه شوهرش باطل است.
٢٦٤٥ اگر زن با اجازه شوهر نذر کند، شوهرش نمىتواند نذر او را به هم بزند، يا او را از عمل کردن به نذر جلوگيرى نمايد.
٢٦٤٦ هرگاه فرزند نذرى کند اگر چه بدون اجازه پدر هم باشد بايد به آن نذر عمل نمايد.
٢٦٤٧ انسان کارى را مىتواند نذر کند که انجام آن برايش ممکن باشد، بنابراين کسى که نمىتواند پياده کربلا برود، اگر نذر کند که پياده برود نذر او صحيح نيست.
٢٦٤٨ اگر نذر کند که کار حرام يا مکروهى را انجام دهد، يا کار واجب يا مستحبى را ترک کند، نذر او صحيح نيست.
٢٦٤٩ اگر نذر کند که کار مباحى را انجام دهد يا ترک نمايد، چنانچه به جا آوردن آن و ترکش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحيح نيست، و اگر انجام آن از جهتى بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر کند، مثلا نذر کند غذايى را بخورد که براى عبادت قوت بگيرد، نذر او صحيح است، و نيز اگر ترک آن از جهتى بهتر باشد، و انسان براى همان جهت نذر کند که آن را ترک نمايد، مثلا براى اين که دود مضر است، نذر کند که آن را استعمال نکند، نذر او صحيح مىباشد.
٢٦٥٠ اگر نذر کند نماز واجب خود را در جايى بخواند که بخودى خود ثواب نماز در آنجا زياد نيست، مثلا نذر کند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلا به واسطه اين که خلوت است انسان حضور قلب پيدا مىکند، نذر صحيح است.
٢٦٥١ اگر نذر کند عملى را انجام دهد، بايد همانطور که نذر کرده بجا آورد.پس اگر نذر کند که روز اول ماه صدقه بدهد يا روزه بگيرد يا نماز اول ماه بخواند،چنانچه قبل از آن روز يا بعد از آن به جا آورد، کفايت نمىکند. و نيز اگر نذر کند که وقتى مريض او خوب شد، صدقه بدهد، چنانچه پيش از آن که خوب شود صدقه را بدهد، کافى نيست.
٢٦٥٢ اگر نذر کند روزه بگيرد ولى وقت و مقدار آن را معين نکند چنانچه يک روز روزه بگيرد، کافى است. و اگر نذر کند نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آن را معين نکند، اگر يک نماز دو رکعتى بخواند کفايت مىکند واگر نذر کند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معين نکند اگر چيزى بدهد که بگويند صدقه داده، به نذر عمل کرده است و اگر نذر کند کارى براى خدا بجا آورد، در صورتى که يک نماز بخواند يا يک روز روزه بگيرد، يا چيزى صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.
٢٦٥٣ اگر نذر کند روز معينى را روزه بگيرد، بايد همان روز را روزه بگيرد، و چنانچه در آن روز مسافرت کند، قضاى آن روز بر او واجب است.
٢٦٥٤ اگر انسان از روى اختيار به نذر خود عمل نکند بايد کفاره بدهد،يعنى يک بنده آزاد کند يا به شصت فقير طعام دهد يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد.
٢٦٥٥ اگر نذر کند که تا وقت معينى عمل را ترک کند، بعد از گذشتن آن وقت مىتواند آن عمل را به جا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روى فراموشى، يا ناچارى انجام دهد، چيزى بر او واجب نيست، ولى باز هم لازم است که تا آن وقت آن عمل را به جا نياورد، و چنانچه دوباره پيش از رسيدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، بايد به مقدارى که در مساله پيش گفته شد کفاره بدهد.
٢٦٥٦ کسى که نذر کرده عملى را ترک کند و وقتى براى آن معين نکرده استاگر از روى فراموشى يا ناچارى يا ندانستن، آن عمل را انجام دهد کفاره بر او واجب نيست، ولى چنانچه از روى اختيار آن را بجا آورد براى دفعه اول بايد کفاره بدهد.
٢٦٥٧ اگر نذر کند که در هر هفته روز معينى مثلا روز جمعه را روزه بگيرد چنانچه يکى از جمعهها عيد فطر يا قربان باشد، يا در روز جمعه عذر ديگرى مانند حيض براى او پيدا شود، بايد آن روز را روزه نگيرد و قضاى آن را به جا آورد.
٢٦٥٨ اگر نذر کند که مقدار معينى صدقه بدهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.
٢٦٥٩ اگر نذر کند که به فقير معينى صدقه بدهد، نمىتواند آن را به فقير ديگر بدهد و اگر آن فقير بميرد، بنابر احتياط بايد به ورثه او بدهد.
٢٦٦٠ اگر نذر کند که به زيارت يکى از امامان مثلا به زيارت حضرت اباعبدالله عليهالسلام مشرف شود چنانچه به زيارت امام ديگر کند، چيزى بر او واجب نيست.
٢٦٦١ کسى که نذر کرده زيارت برود و غسل زيارت و نماز آن را نذر نکرده لازم نيست آنها را بجا آورد.
٢٦٦٢ اگر براى حرم يکى از امامان يا امامزادگان چيزى نذر کند، بايد آن را را به مصارف حرم برساند، از قبيل فرش و پرده و روشنايى و اگر براى امام عليه السلام يا امامزاده نذر کند مىتواند به خدامى که مشغول خدمت هستند بدهد، چنانچه مىتواند به مصارف حرم يا ساير کارهاى خير به قصد بازگشت ثواب آن به منذور له برساند.
٢٦٦٣ اگر براى خود امام عليه السلام چيزى نذر کند، چنانچه مصرف معينى را قصد کرده، بايد به همان مصرف برساند و اگر مصرف معينى را قصد نکرده، بايدبه فقرا و زوار بدهد يا مسجد و مانند آن بسازد و ثواب آن را هديه آن امام نمايد،و همچنين است اگر چيزى را براى امامزادهاى نذر کند.
٢٦٦٤ گوسفندى را که براى صدقه، يا براى يکى از امامان نذر کردهاند پشم آن و مقدارى که چاق مىشود جزو نذر است، و اگر پيش از آن که به مصرف نذر برسد شير بدهد يا بچه بياورد، بايد به مصرف نذر برسانند.
٢٦٦٥ هر گاه نذر کند که اگر مريض او خوب شود، يا مسافر او بيايد، عملى را انجام دهد چنانچه معلوم شود که پيش از نذر کردن مريض خوب شده، يا مسافر آمده است عمل کردن به نذر لازم نيست.
٢٦٦٦ اگر پدر يا مادر نذر کند که دختر خود را به سيد شوهر دهد، بعد از آن که دختر به تکليف رسيد، احتياط آن است که اگر بتوانند او را راضى نمايند که به سيد شوهر کند.
٢٦٦٧ هرگاه با خدا عهد کند که اگر به حاجتشرعى خود برسد کار خيرى را انجام دهد، بعد از آن که حاجتش برآورده شد، بايد آن کار را انجام دهد و نيز اگر بدون آن که حاجتى داشته باشد عهد کند که عمل خيرى را انجام دهد، آن عمل براو واجب مىشود.
٢٦٦٨ در عهد هم مثل نذر بايد صيغه خوانده شود و نيز کارى را که عهد مىکند انجام دهد، بايد نکردنش بهتر از انجام آن نباشد.
٢٦٦٩ اگر به عهد خود عمل نکند، بايد کفاره بدهد يعنى شصت فقير را سير کند يا دو ماه روزه بگيرد، يا يک بنده آزاد کند.
٢٦٧٦ اگر کسى چيزى را وقف کند، از ملک او خارج مىشود و خود او و ديگران نمىتوانند آن را ببخشند يا بفروشند و کسى هم از آن ملک ارث نمىبرد، ولى در بعضىاز موارد که در مساله و گفته شد، فروختن آن اشکال ندارد.
٢٦٧٧ لازم نيست صيغه وقف را به عربى بخوانند بلکه اگر مثلا بگويد خانه خود را وقف کردم، وقف صحيح است و محتاج به قبول هم نيست، حتى در وقف خاص.
٢٦٧٨ اگر ملکى را براى وقف معين کند و پيش از خواندن صيغه وقف پشيمان شود يا بميرد، وقف درست نيست.
٢٦٧٩ کسى که مالى را وقف مىکند بايد براى هميشه وقف کند پس اگر مثلا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد نباشد و يا بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد و بعد تا پنجسال وقف نباشد و بعد دوباره وقف باشد باطل است، وبه احتياط واجب بايد وقف از موقع خواندن صيغه باشد، پس اگر مثلا بگويد اين مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صيغه تا مردنش وقف نبوده اشکال دارد.
٢٦٨٠ وقف در صورتى صحيح است که مال وقف را به تصرف کسى که براى او وقف شده يا وکيل، يا ولى او بدهند ولى اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف کند و به قصد اين که آن چيز ملک آنان شود از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح است.
٢٦٨١ اگر مسجدى را وقف کنند بعد از آن که واقف به قصد واگذار کردن، اجازه دهد که در آن مسجد نماز بخوانند همين که يک نفر در آن مسجد نماز خواند وقف درست مىشود.
٢٦٨٢ وقف کننده بايد مکلف و عاقل و با قصد و اختيار باشد و شرعا بتواند در مال خود تصرف کند. بنابر اين سفيهى که در حال بالغ بودن سفيه بوده يا حاکم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگيرى کرده، چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد، اگر چيزى را وقف کند صحيح نيست.
٢٦٨٣ اگر مالى را براى کسانى که به دنيا نيامدهاند وقف کند، درست نيست، ولى وقف براى اشخاصى که بعضى از آنها به دنيا آمدهاند صحيح و آنها که به دنيا نيامدهاند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريک مىشوند.
٢٦٨٤ اگر چيزى را بر خودش وقف کند مثل آن که دکانى را وقف کند که عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبرهاش نمايند صحيح نيست، ولى اگر مثلا مالى را بر فقرا وقف کند و خودش فقير شود مىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
٢٦٨٥ اگر براى چيزى که وقف کرده متولى معين کند، بايد مطابق قرار داد او رفتار نمايند و اگر معين نکند، چنانچه بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف کرده باشد، راجع به چيزهايى که مربوط به مصلحت وقف است که در نفع بردن طبقات بعد نيز دخالت دارد اختيار با حاکم شرع است، و راجع به چيزهايى که مربوط به نفع بردن طبقه موجود است اگر آنها بالغ باشند اختيار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند اختيار با ولى ايشان است، و براى استفاده از وقف اجازه حاکم شرع لازم نيست.
٢٦٨٦ اگر ملکى را مثلا بر فقرا يا سادات وقف کند، يا وقف کند که منافع آن به مصرف خيرات برسد در صورتى که براى آن ملک متولى معين نکرده باشد، اختيار آن با حاکم شرع است.
٢٦٨٧ اگر ملکى را بر افراد مخصوصى مثلا بر اولاد خود وقف کند که هر طبقهاى بعداز طبقه ديگر از آن استفاده کنند چنانچه متولى ملک آن را اجاره دهد و بميرد در صورتى که مراعات مصلحت وقف يا مصلحت طبقه بعد را کرده باشد، اجاره باطل نمىشود. ولى اگر متولى نداشته باشد، و يک طبقه از کسانى که ملک بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و در بين مدت اجاره بميرند، در صورتى که طبقه بعد اجازه نکنند اجاره باطل مىشود و در صورتى که مستاجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مىگيرد.
٢٦٨٨ اگر ملک وقف خراب شود، از وقف بودن بيرون نمىرود.
٢٦٨٩ ملکى که مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نيست اگر تقسيم نشده باشد، حاکم شرع يا متولى وقف مىتواند با نظر خبره سهم وقف را جدا کند.
٢٦٩٠ اگر متولى وقف خيانت کند و عايدات آن را به مصرفى که معين شده نرساند، چنانچه براى عموم وقف نشده باشد، در صورت امکان حاکم شرع بايد بهجاى او متولى امينى معين نمايد.
٢٦٩١ فرشى را که براى حسينيه وقف کردهاند نمىشود براى نماز به مسجد ببرنداگرچه آن مسجد نزديک حسينيه باشد.
٢٦٩٢ اگر ملکى را براى تعمير مسجدى وقف نمايند چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمى رود که تا مدتى احتياج به تعمير پيدا کند در صورتى که غير از تعمير احتياج ديگرى نداشته باشد و عايداتش در معرض تلف و نگهدارى آن لغو و بيهوده باشد، مىتوانند عايدات آن ملک را به مصرف مسجدى که احتياج به تعمير دارد برسانند.
٢٦٩٣ اگر ملکى را وقف کند که عايدى آن را خرج تعمير مسجد نمايند و به امام جماعت و به کسى که در آن مسجد اذان مىگويد بدهند، در صورتى که بدانند که براى هر يک چه مقدار معين کرده، بايد همان طور مصرف کنند، و اگر يقين نداشته باشند، بايد اول مسجد را تعمير کنند و اگر چيزى زياد آمد بين امام جماعت و کسى که اذان ميگويد به طور مساوى قسمت نمايند و بهتر آن است که اين دو نفر در تقسيم با يکديگر صلح کنند.
٢٦٩٤ وصيت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش براى او کارهايى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملک کسى باشد يا براى اولاد خود و کسانى که اختيار آنان با اوست، قيم و سرپرست معين کند، و کسى را که به او وصيت مىکنند وصى مىگويند.
٢٦٩٥ کسى که مىخواهد وصيت کند، با اشارهاى که مقصودش را بفهماند مىتواند وصيت کند، اگر چه لال نباشد.
٢٦٩٦ اگر نوشتهاى به امضا يا مهر ميت ببينند چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد که براى وصيت کردن نوشته، بايد مطابق آن عمل کنند.
٢٦٩٧ کسى که وصيت مىکند، بايد عاقل و بالغ باشد ولى بچه ده سالهاى که خوب و بد را تمييز مىدهد اگر براى کار خوبى مثل ساختن مسجد و آب انبار و پول وصيت کند صحيح مىباشد و بايد از روى اختيار وصيت کند، و نيز وصيت کننده بايد در حال بالغ شدن سفيه نباشد و حاکم شرع هم او را از تصرف در اموالش جلوگيرى نکرده باشد.
٢٦٩٨ کسى که از روى عمد مثلا زخمى بخود زده يا سمى خورده است که به واسطه آن، يقين يا گمان به مردن او پيدا مىشود، اگر وصيت کند که مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحيح نيست.
٢٦٩٩ اگر انسان وصيت کند که چيزى به کسى بدهند در صورتى آن کس آن چيز را مالک مىشود که آن را قبول کند، اگر چه در حال زنده بودن وصيت کننده باشد.
٢٧٠٠ وقتى انسان نشانههاى مرگ را در خود ديد بايد فورا امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر به مردم بدهکار است و موقع دادن آن بدهى رسيده بايد بدهد، و اگر خودش نمىتواند بدهد يا موقع دادن بدهى او نرسيده، بايد وصيت کند و بر وصيتشاهد بگيرد، ولى اگر بدهى او معلوم باشد و اطمينان دارد که ورثه مىپردازند وصيت کردن لازم نيست.
٢٧٠١ کسى که نشانههاى مرگ را در خود مىبيند، اگر خمس و زکات و مظالم بدهکار است، بايد فورا بدهد و اگر نمىتواند، چنانچه از خودش مال دارد، يا احتمال مىدهد کسى آنها را ادا نمايد، بايد وصيت کند، و همچنين است اگر حج بر او واجب باشد.
٢٧٠٢ کسى که نشانههاى مرگ را در خود مىبيند اگر نماز و روزه قضا دارد،بايد وصيت کند که از مال خودش براى آنها اجير بگيرند، بلکه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد کسى بدون آن که چيزى بگيرد آنها را انجام مىدهد، باز هم واجب است وصيت نمايد، و اگر قضاى نماز و روزه او به تفصيلى که در صفحه و گفته شد بر پسر بزرگترش واجب باشد، بايد به او اطلاع دهد يا وصيت کند که براى او بجا آورند.
٢٧٠٣ کسى که نشانههاى مرگ را در خود مىبيند، اگر مالى پيش کسى دارد يا در جايى پنهان کرده است که ورثه نمىدانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقشان از بينبرود، بايد به آنان اطلاع دهد، و لازم نيست براى بچههاى صغير خود قيم و سرپرست معين کند، ولى در صورتى که بدون قيم مالشان از بين مى رود، يا خودشان ضايع مىشوند، بايد براى آنان قيم امينى معين نمايد.
٢٧٠٤ وصى بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد.
٢٧٠٥ اگر کسى چند وصى براى خود معين کند، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام به تنهايى به وصيت عمل کنند، لازم نيست در انجام وصيت از يکديگر اجازه بگيرند،و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد که همه با هم به وصيت عمل کنند، يا نگفته باشد، بايد با نظر يکديگر به وصيت عمل نمايند، و اگر حاضر نشوند که با يکديگر به وصيت عمل کنند، و در تشخيص مصلحت اختلاف داشته باشند، در صورتى که تاخير و مهلت دادن علتشود که عمل به وصيت معطل بماند، حاکم شرع آنها را مجبور مىکند که تسليم نظر کسى شوند که صلاح را تشخيص دهد. و اگر اطاعت نکنند، به جاى آنان ديگران را معين مىنمايد، و اگر يکى از آنان قبول نکرد، يک نفر ديگر را بهجاى او تعيين مىنمايد.
٢٧٠٦ اگر انسان از وصيتخود برگردد مثلا بگويد ثلث مالش را به کسى بدهند،بعد بگويد به او ندهند وصيت باطل مىشود، و اگر وصيتخود را تغيير دهد مثل آن که قيمى براى بچههاى خود معين کند، بعد ديگرى را به جاى او قيم نمايد، وصيت اولش باطل مىشود و بايد به وصيت دوم او عمل نمايند.
٢٧٠٧ اگر کارى کند که معلوم شود از وصيتخود برگشته، مثلا خانهاى را که وصيت کرده به کسى بدهند، بفروشد، يا ديگرى را براى فروش آن وکيل نمايد، وصيت باطل مىشود.
٢٧٠٨ اگر وصيت کند چيز معينى را به کسى بدهند بعد وصيت کند که نصف همان را به ديگرى بدهند، بايد آن چيز را دو قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر يک قسمت آن را بدهند.
٢٧٠٩ اگر کسى در مرضى که به آن مرض مىميرد، مقدارى از مالش را به کسى ببخشد و وصيت کند که بعد از مردن او هم مقدارى به کس ديگر بدهند، آنچه را که در حال زندگى بخشيده از اصل مال است، و احتياج به اذن ورثه ندارد و چيزى را که وصيت کرده، اگر زيادتر از ثلث باشد زيادى آن محتاج به اذن ورثه است.
٢٧١٠ اگر وصيت کند که ثلث مال او را نفروشند و عايدى آن را به مصرفى برسانند، بايد مطابق گفته او عمل نمايند.
٢٧١١ اگر در مرضى که به آن مرض مىميرد، بگويد مقدارى به کسى بدهکار است،چنانچه متهم باشد که براى ضرر زدن به ورثه گفته است، بايد مقدارى را که معين کرده از ثلث او بدهند و اگر متهم نباشد، بايد از اصل مالش بدهند.
٢٧١٢ کسى که انسان وصيت مىکند که چيزى به او بدهند، بايد وجود داشته باشد. پس اگر وصيت کند به بچهاى که ممکن است فلان زن حامله شود چيزى بدهند باطل است، ولى اگر وصيت کند به بچهاى که در شکم مادر است چيزى بدهند اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصيت صحيح است. پس اگر زنده به دنيا آمد، بايد آنچه را که وصيت کرده به او بدهند، و اگر مرده به دنيا آمد وصيت باطل مىشود و آنچه را که براى او وصيت کرده ورثه ميان خودشان قسمت مىکنند.
٢٧١٣ اگر انسان بفهمد کسى او را وصى کرده، چنانچه به اطلاع وصيت کننده برساند که براى انجام وصيت او حاضر نيست، لازم نيست بعد از مردن او به وصيت عمل کند، ولى اگر پيش از مردن او نفهمد که او را وصى کرده، يا بفهمد و به او اطلاع ندهد که براى عمل کردن به وصيتحاضر نيست، بايد وصيت او را انجام دهد، اگر وصى پيش از مرگ، موقعى لتفتشود که مريض بواسطه شدت مرض، نتواند بهديگرى وصيت کند، بايد وصيت را قبول نمايد.
٢٧١٤ اگر کسى که وصيت کرده بميرد، وصى نمىتواند ديگرى را براى انجام کارهاى ميت معين کند و خود از کار کناره نمايد، ولى اگر بداند مقصود ميت اين نبوده که خود وصى آن کار را انجام دهد، بلکه مقصودش فقط انجام کار بوده،مىتواند ديگرى را از طرف خود وکيل نمايد.
٢٧١٥ اگر کسى دو نفر را وصى کند، چنانچه يکى از آن دو بميرد يا ديوانه يا کافر شود، حاکم شرع يک نفر ديگر را به جاى او معين مىکند، و اگر هر دو بميرند،يا ديوانه يا کافر شوند، حاکم شرع دو نفر ديگر را معين ميکند، ولى اگريک نفر بتواند وصيت را عملى کند، معين کردن دو نفر لازم نيست.
٢٧١٦ اگر وصى نتواند به تنهايى کارهاى ميت را انجام دهد حاکم شرع براى کمک او يک نفر ديگر را معين ميکند.
٢٧١٧ اگر مقدارى از مال ميت در دست وصى تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى کرده و يا تعدى نموده، مثلا ميت وصيت کرده است که فلان مقدار به فقراى فلان شهر بده و او مال را به شهر ديگر برده و در راه از بين رفته، ضامن است واگر کوتاهى نکرده و تعدى هم ننموده، ضامن نيست.
٢٧١٨ هرگاه انسان کسى را وصى کند، و بگويد که اگر آن کس بميرد فلان وصى باشد،بعد از آن که وصى اول مرد، وصى دوم بايد کارهاى ميت را انجام دهد.
٢٧١٩ حجى که بر ميت واجب است و بدهکارى و حقوقى را که مثل خمس و زکات و مظالم، ادا کردن آنها واجب مىباشد، بايد از اصل مال ميت بدهند اگر چه ميت براى آنها وصيت نکرده باشد.
٢٧٢٠ اگر مال ميت از بدهى و حج واجب و حقوقى که مثل خمس و زکات و مظالم بر او واجب است زياد بيايد، چنانچه وصيت کرده باشد که ثلثيا مقدارى از ثلث را به مصرفى برسانند، بايد به وصيت او عمل کنند و اگر وصيت نکرده باشد، آنچه مىماند مال ورثه است.
٢٧٢١ اگر مصرفى را که ميت معين کرده، از ثلث مال او بيشتر باشد، وصيت اودر بيشتر از ثلث در صورتى صحيح است که ورثه حرفى بزنند يا کارى کنند که معلوم شود عملى شدن وصيت را اجازه دادهاند و تنها راضى بودن آنان کافى نيست و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه بدهند، صحيح است.
٢٧٢٢ اگر مصرفى را که ميت معين کرده، از ثلث مال او بيشتر باشد و پيش از مردن او ورثه اجازه بدهند که وصيت او عملى شود، بعد از مردن او نمىتوانند از اجازه خود برگردند.
٢٧٢٣ اگر وصيت کند که از ثلث او خمس و زکات يا بدهى ديگر او را بدهند،و براى نماز و روزه او اجير بگيرند، و کار مستحبى هم مثل اطعام به فقرا انجام دهند، بايد اول به واجبات، خواه مالى بلکه اگر وصيت او به ترتيب بوده، بايد اول آن واجبى را که مقدم داشته عمل نمايند، اگر چه بدنى باشد. و همچنين به ترتيب وصيت تا آخر واجبات، پس اگر ثلث وافى به تمام آن باشد به تمام آن بايد عمل شود، و چنانچه ثلث وافى نباشد، باقى مانده اگر تماما يا قسمتى واجب مالى باشد، بايد از اصل ترکه براى آن بردارند، عمل نمايند. و اگر باقى مانده تماما يا قسمتى واجب بدنى باشد، ملغى مىگردد. و چنانچه وصيت ميت به ترتيب نباشد، باز واجبات مقدم بر مستحبات است، ولى در اين صورت بين واجبات هيچ گونه ترتيب نيست، بلکه ثلث بر تمام واجبات اعم از مالى و بدنى توزيع مىشود، و چنانچه وافى به تمام آن نباشد، در باقى مانده واجب مالى از اصل ترکه برداشته مىشود، و باقيمانده واجب بدنى ملغى مىگردد، و در هر صورت عمل به مستحبات موقعى واجب است که از ثلث علاوه بر واجبات، براى آن هم وافى باشد.
٢٧٢٤ اگر وصيت کند که بدهى او را بدهند و براى نماز و روزه او اجير بگيرند و کار مستحبى هم انجام دهند چنانچه وصيت نکرده باشد که اينها را از ثلث بدهند، بايد بدهى او را از اصل مال بدهند، و اگر چيزى زياد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهاى مستحبى که معين کرده برسانند، و در صورتى که ثلث کافى نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، بايد وصيت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، بايد نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چيزى زياد آمد به مصرف کار مستحبى که معين کرده برسانند.
٢٧٢٥ اگر کسى بگويد که ميت وصيت کرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق کنند يا قسم بخورد و يک مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يک مرد عال و دو زن عادله، يا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند،بايد مقدارى را که مىگويد به او بدهند، و اگر يک زن عادله شهادت بدهد، بايديک چهارم چيزى را که مطالبه مىکند به او بدهند، و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را، و اگر سه زن عادله شهادت دهند، بايد سه چهارم آن را به او بدهند، و نيز اگر دو مرد کافر ذمى که در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق کنند، در صورتى که ميت ناچار بوده است که وصيت کند، و مرد و زن عادلى هم در موقع وصيت نبوده، بايد چيزى را که مطالبه مىکند به او بدهند.
٢٧٢٦ اگر کسى بگويد من وصى ميتم که مال او را به مصرفى برسانم يا ميت مراقيم بچههاى خود قرار داده، در صورتى بايد حرف او را قبول کرد که دو مرد عادل گفته او را تصديق نمايند.
٢٧٢٧ اگر وصيت کند چيزى به کسى بدهند و آن کس پيش از آن که قبول کند يا رد نمايد بميرد، تا وقتى ورثه او وصيت را رد نکردهاند مىتوانند آن چيز را قبول نمايند، ولى اين در صورتى است که وصيت کننده از وصيتخود برنگردد و گرنه حق به آن چيز ندارند.