بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
 

 

زکات گندم و جو و خرما و کشمش

١٨٦٤ زکات گندم و جو و خرما و کشمش وقتى واجب مى‏شود که به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها من تبريز و مثقال کم است که ٢٠٧/٨٤٧ کيلوگرم مى‏شود.

١٨٦٥ اگر پيش از دادن زکات از انگور بعد از کشمش شدن و خرما بعد از تمر شدن و جو و گندم بعد از صدق اسم - که زکات آنها واجب شده - خود و عيالاتش بخورند يا مثلا به فقير بدهد، بايد زکات مقدارى را که مصرف کرده بدهد.

١٨٦٦ اگر بعد از آن که زکات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بميرد، بايد مقدار زکات را از مال او بدهند ولى اگر پيش از واجب شدن زکات بميرد، هر يک از ورثه که سهم او به اندازه نصاب است بايد زکات سهم خود را بدهد.

١٨٦٧ کسى که از طرف حاکم شرع مامور جمع آورى زکات است موقع خرمن که گندم و جو را از کاه جدا مى‏کنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور مى‏تواند زکات را مطالبه کند و اگر مالک ندهد و چيزى که زکات آن واجب شده از بين برود بايد عوض آن را بدهد.

١٨٦٨ اگر بعد از مالک شدن درخت‏خرما و انگور يا زراعت گندم و جو زکات آنها واجب شود، بايد زکات آن را بدهد.

١٨٦٩ اگر بعد از آن که زکات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد زراعت و درخت را بفروشد، بايد زکات آنها را بدهد.

١٨٧٠ اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکات آن را داده يا شک کند که داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست و اگر بداند که زکات آن را نداده چنانچه حاکم شرع معامله مقدارى را که بايد از بابت زکات داده شود اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است و حاکم شرع مى‏تواند مقدار زکات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زکات را اجازه دهد معامله صحيح است و خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاکم شرع بدهد و در صورتى که قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد مى‏تواند از او پس بگيرد.

١٨٧١ اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعى که تر است به ٢٨٨ من و ٤٥ مثقال کم برسد و بعد از خشک شدن کمتر از اين مقدار شود، زکات آن واجب نيست.

١٨٧٢ اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشک شدن مصرف کند اگر چه خشک آنها به اندازه نصاب باشد زکات آنها واجب نيست ولى اگر احتياطا زکات آنها را بدهد خيلى پسنديده است.

١٨٧٣ خرمايى که تازه آن را مى‏خورند و اگر بماند خيلى کم مى‏شود چنانچه مقدارى باشد که خشک آن به ٢٨٨ من و ٤٥ مثقال کم برسد، زکات آن واجب است.

١٨٧٤ گندم و جو و خرما و کشمشى که زکات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند، زکات ندارد.

١٨٧٥ اگر گندم و جو و خرما و انگور هم از آب باران مشروب شود، و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طورى باشد که بگويند با دلو آبيارى شده نه باران، زکات آن بيست‏يک است، واگر بگويند يا آب باران آبيارى شده،زکات آن ده يک است.

١٨٧٦ اگر گندم و جو و خرما و انگور هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طورى باشد که بگويند آبيارى با دلو و مانند آن غلبه داشته زکات آن بيست‏يک است، و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران غلبه داشته زکات آن ده يک است بلکه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته ولى آبيارى با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آن باشد بنابر احتياط زکات آن ده يک مى‏باشد.

١٨٧٧ اگر شک کند که آبيارى با آب باران شده يا آبيارى به دلو،بيست‏يک بر او واجب مى‏شود.

١٨٧٨ اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد، ولى با آب دلو هم آبيارى شود و آب دلو به زياد شدن محصول کمک نکند، زکات آن ده يک است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد، ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول کمک نکنند زکات آن بيست‏يک است.

١٨٧٩ اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى کنند، و در زمينى که پهلوى آن است زراعتى کنند که از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نشود زکات زراعتى که با دلو آبيارى شده بيست‏يک و زکات زراعتى که پهلوى آن است ده يک مى‏باشد.

١٨٨٠ مخارجى را که براى گندم و جو و خرما و انگور کرده است‏حتى مقدارى از قيمت اسباب و لباس را که به واسطه زراعت کم شده مى‏تواند از حاصل کسر کند، و چنانچه پيش از کم کردن اينها به ٢٨٨ من و ٤٥ مثقال کم برسد، بايد زکات باقى مانده آن را بدهد.

١٨٨١ قيمت وقتى که تخم را براى زراعت پاشيده مى‏تواند، جزو مخارج حساب نمايد.

١٨٨٢ اگر زمين و اسباب زراعت‏يا يکى از اين دو، ملک خود او باشد،نبايد کرايه آنها را جزء مخارج حساب کند و نيز براى کارهايى که خودش کرده يا ديگرى بى‏اجرت انجام داده چيزى از حاصل کسر نمى‏شود.

١٨٨٣ اگر درخت انگور يا خرما را بخرد قيمت آن جزء مخارج نيست، ولى اگر خرما يا انگور را پيش از چيدن بخرد، پولى را که براى آن داده جزء مخارج حساب مى‏شود.

١٨٨٤ اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بکارد پولى را که براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمى‏شود ولى اگر زراعت را بخرد، پولى را که براى خريد آن داده مى‏تواند جزو مخارج حساب نمايد و از حاصل کم کند اما بايد قيمت کاهى را که از آن بدست مى‏آيد، از پولى که براى خريد زراعت داده کسر نمايد مثلا اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت کاه آن صد تومان باشد فقط چهارصد تومان آن را مى‏تواند جزو مخارج حساب نمايد.

١٨٨٥ کسى که بدون گاو و چيزهاى ديگر که براى زراعت لازم است مى‏تواند زراعت کند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را که براى خريد اينها داده جزو مخارج حساب نمايد.

١٨٨٦ کسى که بدون گاو و چيزهاى ديگرى که براى زراعت لازم است، نمى‏تواند زراعت کند، اگر آنها را بخرد و به واسطه زراعت به کلى از بين بروند مى‏تواند تمام قيمت آنها را جزو مخارج حساب نمايد. و اگر مقدارى از قيمت آنها کم شود مى‏تواند آن مقدار را جزو مخارج حساب کند ولى اگر بعد از زراعت چيزى از قيمتشان کم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.

١٨٨٧ اگر در يک زمين جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا که زکات آن واجب نيست، بکارد خرجهاى که براى هر کدام آنها کرده، فقط پاى همان حساب مى‏شود، ولى اگر براى هر دو مخارجى کرده بايد به هر دو قسمت نمايد، مثلا اگر هر دو به يک اندازه بوده، مى‏تواند نصف مخارج را از جنسى که زکات دارد کسر نمايد.

١٨٨٨ اگر براى سال اول عملى مانند شخم زدن انجام دهد اگر چه براى سالهاى بعد هم فايده داشته باشد، بايد مخارج آن را از سال اول کسر کند. ولى اگر براى چند سال عمل کند، بايد بين آنها تقسيم نمايد.

١٨٨٩ اگر انسان در چند شهر که فصل آنها با يکديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يک وقت به دست نمى‏آيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يک سال حساب شود چنانچه چيزى که اول مى رسد به اندازه نصاب يعنى ٢٨٨ من و ٤٥ مثقال کم باشد بايد زکات آن را موقعى که مى‏رسد بدهد و زکات بقيه را هر وقت به دست مى‏آيد ادا نمايد و اگر آنچه اول مى رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر مى‏کند تا بقيه آن برسد پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زکات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود زکات آن واجب نيست.

١٨٩٠ اگر درخت‏خرما يا انگور در يک سال دو مرتبه ميوه دهد چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد بنابر احتياط زکات آن واجب است.

١٨٩١ اگر مقدارى خرما يا انگور تازه دارد که خشک آن به اندازه نصاب مى‏شود چنانچه به قصد زکات از تازه آن بقدرى به مستحق بدهد که اگر خشک شود به‏اندازه زکاتى باشد که بر او واجب است اشکال ندارد.

١٨٩٢ اگر زکات خرماى خشک يا کشمش بر او واجب باشد نمى‏تواند زکات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زکات خرماى تازه يا انگور بر او واجب باشد نمى‏تواند زکات آن را خرماى خشک يا کشمش بدهد اما اگر يکى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زکات بدهد مانعى ندارد.

١٨٩٣ کسى که بدهکار است و مالى هم دارد که زکات آن واجب شده اگر بميرد بايد اول تمام زکات را از مالى که زکات آن واجب شده بدهند بعد قرض او را ادا نمايند.

١٨٩٤ کسى که بدهکار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد اگر بميرد و پيش از آن که زکات اينها واجب شود ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند،هر کدام که سهمشان به ٢٨٨ من و ٤٥ مثقال کم برسد بايد زکات بدهد و اگر پيش از آن که زکات اينها واجب شود قرض او را ندهند چنانچه مال ميت فقط به‏اندازه بدهى او باشد واجب نيست زکات اينها را بدهند و اگر مال ميت بيشتراز بدهى او باشد در صورتى که بدهى او بقدرى است که اگر بخواهند ادا نمايند بايد مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبکار بدهند، آنچه را به طلبکار مى‏دهند زکات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر کدام آنان که سهمش به‏اندازه نصاب شود بايد زکات آن را بدهد.

١٨٩٥ اگر گندم و جو و خرما و کشمشى که زکات آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زکات هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و يا زکات همه را از خوب و بد بدهد و به احتياط واجب زکات همه را از بد نمى‏تواند بدهد.

نصاب طلا

١٨٩٦ طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بيست مثقال شرعى است که هر مثقال آن ١٨ نخود است، پس وقتى طلا به بيست مثقال شرعى که پانزده مثقال معمولى است برسد اگر شرايط ديگر را هم که گفته شد داشته باشد، انسان بايد چهل يک آن را که نه نخود مى‏شود از بابت زکات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زکات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است که سه مثقال معمول مى‏شود يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زکات تمام ١٨ مثقال را از قرار چهل يک بدهد و اگر کمتر از سه مثقال اضافه شود، فقط بايد زکات ١٥ مثقال آن را بدهد و زيادى آن زکات ندارد، و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر سه مثقال اضافه شود بايد زکات تمام آنها را بدهد و اگر کمتر اضافه شود، مقدارى که اضافه شده زکات ندارد.

نصاب نقره

١٨٩٧ نقره دو نصاب دارد : نصاب اول آن ١٠٥ مثقال معمولى است که اگر نقره به ١٠٥ مثقال برسد و شرايط ديگر را هم که گفته شد داشته باشد انسان بايد چهل يک آن را که ٢ مثقال و ١٥ نخود است از بابت زکات بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زکات آن واجب نيست. و نصاب دوم آن، ٢١ مثقال است‏يعنى اگر ٢١ مثقال به ١٠٥ مثقال اضافه شود بايد زکات تمام ١٢٦ مثقال را بطورى که گفته شد بدهد و اگر کمتر از ٢١ مثقال اضافه شود فقط بايد زکات ١٠٥ مثقال آن را بدهد و زيادى آن زکات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر ٢١ مثقال اضافه شود بايد زکات تمام آنها را بدهد و اگر کمتر اضافه شود مقدارى که اضافه شده و کمتر از ٢١ مثقال است زکات ندارد. بنابراين اگر انسان چهل يک هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زکاتى را که بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلا کسى که ١١٠ مثقال نقره دارد اگر چهل يک آن را بدهد، زکات ١٠٥ مثقال آن را که واجب بوده‏داده و مقدارى هم براى ٥ مثقال آن داده که واجب نبوده است.

١٨٩٨ کسى که طلا يا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زکات آن را داده باشد، تا وقتى از نصاب اول کم نشده همه ساله بايد زکات آن را بدهد.

١٨٩٩ زکات طلا و نقره در صورتى واجب مى‏شود که آن را سکه زده باشند بايد زکات آن را بدهند.

١٩٠٠ طلا و نقره سکه دارى که زنها براى زينت به کار مى‏برند، زکات ندارد اگرچه رواج باشد.

١٩٠١ کسى که طلا و نقره دارد، اگر هيچ کدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد،مثلا ١٠٤ مثقال نقره و ١٤ مثقال طلا داشته باشد، زکات بر او واجب نيست.

١٩٠٢ چنان که سابقا گفته شد، زکات طلا و نقره در صورتى واجب مى‏شود که انسان يازده ماه مالک مقدار نصاب باشد، و اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اواز نصاب اول کمتر شود، زکات بر او واجب نيست.

١٩٠٣ اگر در بين يازده ماه طلا و نقره‏اى را که دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد، يا آنها را آب کند، زکات بر او واجب نيست، ولى اگر براى فرار از دادن زکات اين کارها را بکند، احتياط مستحب آن است که زکات را بدهد.

١٩٠٤ اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب کند، بايد زکات آنها را بدهد،و چنانچه به واسطه آب کردن وزن يا قيمت آنها کم شود، بايد زکاتى را که پيش از آب کردن بر او واجب بوده بدهد.

١٩٠٥ اگر طلا و نقره‏اى که دارد خوب و بد داشته باشد، مى‏تواند زکات هر کدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، ولى بهتر است زکات همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.

١٩٠٦ طلا و نقره‏اى که بيشتر از اندازه معمولى فلز ديگر دارد، اگر خالص آن به اندازه نصاب که مقدار آن گفته شد برسد، انسان بايد زکات آن را بدهد، و چنانچه شک دارد که خالص آن به اندازه نصاب هست‏يا نه، زکات آن واجب نيست.

١٩٠٧ اگر طلا و نقره‏اى که دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن مخلوط باشد، نمى‏تواند زکات آن را از طلا و نقره‏اى بدهد که بيشتر از معمول فلز ديگر دارد، ولى اگر به قدرى بدهد که يقين کند طلا و نقره خالصى که در آن هست به اندازه زکاتى مى‏باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.

زکات شتر و گاو و گوسفند

١٩٠٨ زکات شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهايى که گفته شد دو شرط ديگر دارد: اول: آنکه حيوان در تمام سال بى‏کار باشد، و اگر در تمام سال يکى دو روز کار کرده باشد، زکات آن واجب است. دوم: آنکه در تمام سال از علف بيابان بچرد. پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده شده يا از زراعتى که ملک مالک يا ملک کس ديگر است بچرد، زکات ندارد، ولى اگر در تمام سال يک روز يا دو روز از علف مالک بخورد، بنابر احتياط زکات آن واجب مى‏باشد.

١٩٠٩ اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را که کسى نکاشته بخرد يا اجاره کند، يا براى چراندن در آن باج بدهد، بايد زکات را بدهد.

نصاب شتر

١٩١٠ شتر دوازده نصاب دارد: اول: پنج‏شتر، و زکات آن يک گوسفند است، و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد، زکات ندارد. دوم: ده شتر، و زکات آن دو گوسفند است. سوم: پانزده شتر، و زکات آن سه گوسفند است. چهارم: بيست‏شتر، و زکات آن چهار گوسفند است. پنجم: بيست و پنج‏شتر، و زکات آن پنج گوسفند است. ششم:بيست و شش شتر، و زکات آن يک شترى است که داخل سال دوم شده باشد. هفتم:سى و شش شتر، و زکات آن يک شترى است که داخل سال سوم شده باشد. هشتم: چهل و شش شتر، و زکات آن يک شترى است که داخل سال چهارم شده باشد. نهم: شصت و يک شتر، و زکات آن يک شترى است که داخل سال پنجم شده باشد. دهم: هفتاد و شش شتر، و زکات آن دو شترى است که داخل سال سوم شده باشند. يازدهم: نود و يک شتر، و زکات آن دو شترى است که داخل سال چهارم شده باشند. دوازدهم: صد و بيست‏و يک شتر و بالاتر آن است که بايد يا چهل تا چهل تا حساب کند و براى هر چهل تا يک شترى بدهد که داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب کند و براى هر پنجاه تا يک شترى بدهد که داخل سال چهارم شده باشد، و يا با چهل و پنجاه حساب کند، ولى در هر صورت بايد طورى حساب کند که چيزى باقى نماند، يا اگر چيزى باقى مى‏ماند، از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر ١٤٠ شتر دارد، بايد براى صد تا، دو شترى که داخل سال چهارم شده، و براى چهل تا، يک شترى که داخل سال سوم شده بدهد.(شتر زکات بايد ماده باشد.)

نصاب گاو

١٩١١ زکات مابين دو نصاب واجب نيست. پس اگر شماره شترهايى که دارد از نصاب اول که پنج تا است بگذرد، تا به نصاب دوم که ده تا است نرسيده، فقط بايد زکات پنج تاى آن را بدهد. و همچنين است در نصابهاى بعد.

١٩١٢ گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سى تا است، که وقتى شماره گاو به سى رسيد، اگر شرايط‏ى را که گفته شد داشته باشد، انسان بايد يک گوساله‏اى که داخل سال دوم شده از بابت زکات بدهد. و نصاب دوم آن چهل است، و زکات آن يک گوساله ماده‏اى است که داخل سال سوم شده باشد. و زکات مابين سى و چهل واجب نيست، مثلا کسى که سى و نه گاو دارد، فقط بايد زکات سى تاى آنها را بدهد، و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد، تا به شصت نرسيده، فقط بايد زکات چهل تاى آن را بدهد، و بعد از آن که به شصت رسيد، چون دو برابر نصاب اول را دارد، بايد دو گوساله‏اى که داخل سال دوم شده بدهد، و همچنين هر چه بالا رود بايد سى تا سى تا حساب کند، يا چهل تا چهل تا، يا با سى و چهل حساب نمايد، و زکات آن را به دستورى که گفته شده بدهد، ولى بايد طورى حساب کند که چيزى باقى نماند، يا اگرچيزى باقى مى‏ماند، از نه تا بيشتر نباشد، مثلا اگر هفتاد گاو دارد، بايد به حساب سى و چهل حساب کند و براى سى تاى آن، زکات سى تا، و براى چهل تاى آن، زکات چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سى تا حساب کند، ده تا زکات نداده مى‏ماند.

نصاب گوسفند

١٩١٣ گوسفند پنج نصاب دارد: اول: چهل، و زکات آن يک گوسفند است، و تا گوسفند به چهل نرسد زکات ندارد. دوم: صد و بيست و يک، و زکات آن دو گوسفند است. سوم: دويست و يک، و زکات آن سه گوسفند است. چهارم: سى صد و يک، و زکات آن بنابر احتياط واجب چهار گوسفند است. پنجم: چهارصد و بالاتر از آن است که بايد آنها را صد تا صد تا حساب کند و براى هر صد تاى آنها يک گوسفند بدهد، و لازم نيست زکات را از خود گوسفندها بدهد، بلکه اگر گوسفند ديگرى بدهد يا مطابق قيمت گوسفند پول بدهد کافى است، ولى اگر بخواهد جنس ديگر بدهد،در صورتى بى‏اشکال است که براى فقرا بهتر باشد، اگر چه لازم نيست.

١٩١٤ زکات مابين دو نصاب واجب نيست. پس اگر شماره گوسفندهاى کسى از نصاب اول که چهل است بيشتر باشد، تا به نصاب دوم که صد و بيست و يک است نرسيده، فقط بايد زکات چهل تاى آن را بدهد و زيادى آن زکات ندارد. و همچنين است در نصابهاى بعد.

١٩١٥ زکات شتر و گاو و گوسفندى که به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همه آنها نر باشند يا ماده، يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.

١٩١٦ در زکات، گاو و گاو ميش يک جنس حساب مى‏شود، و شتر عربى و غير عربى يک جنس است، و همچنين بز و ميش و شيشک در زکات با هم فرق ندارند.

١٩١٧ اگر گوسفند براى زکات بدهد، بايد اقلا داخل سال دوم شده باشد. و اگر بز بدهد، بايد داخل سال سوم شده باشد.

١٩١٨ گوسفندى را که بابت زکات مى‏دهد، اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او کمتر باشد اشکال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را که قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد. و همچنين است در گاو و شتر.

١٩١٩ اگر چند نفر با هم شريک باشند، هر کدام آنان که سهمش به نصاب اول رسيده، بايد زکات بدهد، و بر کسى که سهم او کمتر از نصاب اول است زکات واجب نيست.

١٩٢٠ اگر يک نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روى هم به‏اندازه نصاب باشند، بايد زکات آنها را بدهد.

١٩٢١ اگر گاو و گوسفند و شترى که دارد مريض و معيوب هم باشند، بايد زکات آنها را بدهد.

١٩٢٢ اگر گاو و گوسفند و شترى که دارد، همه مريض يا معيوب يا پير باشند،مى‏تواند زکات را از خود آنها بدهد. ولى اگر همه سالم و بى عيب و جوان باشند،نمى‏تواند زکات آنها را مريض يا معيوب يا پير بدهد، بلکه اگر بعضى از آنها سالم و بعضى مريض، و دسته‏اى معيوب و دسته ديگرى بى عيب، و مقدارى پير و مقدارى جوان باشند، احتياط واجب آن است که براى زکات آنها سالم و بى عيب و جوان بدهد.

١٩٢٣ اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو و گوسفند و شترى را که دارد باچيز ديگر عوض کند يا نصابى را که دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثال چهل گوسنفد بدهد، و چهل گوسفند ديگر بگيرد زکات بر او واجب نيست.

١٩٢٤ کسى که بايد زکات گاو و گوسفند و شتر را بدهد اگر زکات آنها را از مال ديگرش بدهد تا وقتى شماره آنها از نصاب کم نشده، همه ساله بايد زکات را بدهدو اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول کمتر شوند، زکات بر او واجب نيست مثلا کسى که چهل گوسفند دارد اگر از مال ديگرش زکات آنها را بدهد تا وقتى که گوسفندهاى او از چهل کم نشده همه ساله بايد يک گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد تا وقتى به چهل نرسيده زکات بر او واجب نيست.

مصرف زکات

١٩٢٥ انسان مى‏تواند زکات را در هشت مورد مصرف کند: اول: فقير، و آن کسى که مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و کسى که صنعت‏يا ملک يا سرمايه‏اى دارد که مى‏تواند مخارج سال خود را بگذراند فقير نيست. دوم: مسکين، و آن کسى است که از فقير سخت تر مى‏گذراند. سوم: کسى که از طرف امام عليه‏السلام يا نايب امام مامور است که زکات را جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى کند و آن را به امام عليه السلام يا نايب امام يا فقرا برساند. چهارم: کافرهايى که اگر زکات به آنان بدهند به دين اسلام مايل مى‏شوند يا در جنگ به مسلمانان کمک مى‏کنند. پنجم: خريدارى بنده‏ها و آزاد کردن آنان. ششم: بدهکارى که نمى‏تواند قرض خود را بدهد. هفتم: سبيل الله يعنى کارى که مانند ساختن مسجد منفعت عمومى دينى دارد، يا مثل ساختن پل و اصلاح راه که نفعش به عموم مسلمانان مى‏رسد و آنچه براى اسلام نفع داشته باشد به هر نحو که باشد. هشتم: ابن‏السبيل، يعنى مسافرى که در سفر درمانده شده. و احکام اينها در مسايل آينده گفته خواهد شد.

١٩٢٦ احتياط واجب آن است که فقير و مسکين بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را از زکات نگيرد، و اگر مقدارى پول يا جنس دارد فقط به اندازه کسرى مخارج يک سالش زکات بگيرد.

١٩٢٧ کسى که مخارج سالش را داشته اگر مقدارى از آن را مصرف کند و بعد شک کند که آنچه باقى مانده به اندازه مخارج سال او هست‏يا نه نمى‏تواند زکات بگيرد

١٩٢٨ صنعتگر يا مالک يا تاجرى که در آمد او از مخارج سالش کمتر است مى‏تواند براى کسرى مخارجش زکات بگيرد و لازم نيست ابزار کار يا ملک يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.

١٩٢٩ فقيرى که خرج سال خود و عيالاتش را ندارد اگر خانه‏اى دارد که ملک اوست و در آن نشسته يا مال سوارى دارد چنانچه بدون اينها نتواند زندگى کند اگرچه براى حفظ آبرويش باشد مى‏تواند زکات بگيرد و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چيزهايى که به آنها احتياج دارد و فقيرى که اينها را ندارد اگر به اينها احتياج داشته باشد مى‏تواند از زکات خريدارى نمايد.

١٩٣٠ فقيرى که ياد گرفتن صنعت براى او مشکل نيست بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد، و با گرفتن زکات زندگى نکند ولى تا وقتى مشغول ياد گرفتن است، مى‏تواند زکات بگيرد.

١٩٣١ به کسى که قبلا فقير بوده، و مى‏گويد فقيرم، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نکند، مى‏شود زکات داد.

١٩٣٢ کسى که مى‏گويد فقيرم و قبلا فقير نبوده يا معلوم نيست، فقير بوده يا نه اگر از ظاهر حالش گمان پيدا شود که فقير است مى‏شود به او زکات داد.

١٩٣٣ کسى که بايد زکات بدهد، اگر از فقيرى طلبکار باشد مى‏تواند طلبى را که از او دارد بابت زکات حساب کند.

١٩٣٤ اگر فقير بدهکار بميرد و ترکه‏اى که وافى به بدهيش باشد نداشته باشد،انسان مى‏تواند طلبى را که از او دارد بابت زکات حساب کند.

١٩٣٥ چيزى را که انسان بابت زکات به فقير مى‏دهد لازم نيست به او بگويد که زکات است. بلکه اگر فقير خجالت بکشد، مستحب است به طورى که دروغ نشود به اسم پيشکش بدهد ولى بايد قصد زکات نمايد.

١٩٣٦ اگر به خيال اين که کسى فقير است به‏او زکات بدهد، بعد بفهمد فقير نبوده يا از روى ندانستن مساله به کسى که مى‏داند فقير نيست زکات بدهد، چنانچه چيزى را که به او داده باقى باشد بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته باشد پس اگر کسى که آن چيز را گرفته مى‏دانسته يا احتمال مى‏داده که زکات است انسان بايد عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بدهد ولى اگر به غير عنوان زکات داده نمى‏تواند چيزى از او بگيرد و بايد از مال خودش زکات را به متسحق بدهد و در همه صور مى‏تواند از مال خودش زکات را بدهد و از کسى که گرفته مطالبه نکند

١٩٣٧ کسى که بدهکار است و نمى‏تواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد مى‏تواند براى دادن قرض خود زکات بگيرد ولى بايد مالى را که قرض کرده در عصيت‏خرج نکرده باشد يا اگر در معصيت‏خرج کرده از آن معصيت توبه کرده باشد که در اين صورت از سهم فقرا مى‏شود به او داد.

١٩٣٨ اگر به کسى که بدهکار است و نمى‏تواند بدهى خود را بدهد زکات بدهد بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف کرده چنانچه آن بدهکار فقير باشد مى‏تواند آنچه را به او داده بابت زکات حساب کند ولى اگر چيزى را که گرفته در شرابخوارى يا به طور آشکارا در معصيت صرف کرده و از معصيت‏خود توبه نکرده بنابر احتياط واجب بايد چيزى را که به او داده بابت زکات حساب نکند.

١٩٣٩ کسى که بدهکار است و نمى‏تواند بدهى خود را بدهد اگرچه فقير نباشد انسان مى‏تواند طلبى را که از او دارد بابت زکات حساب کند.

١٩٤٠ مسافرى که خرجى او تمام شده يا مرکبش از کار افتاده چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض کردن يا فروختن چيزى، خود را به مقصد برساند اگرچه در وطن خود فقير نباشد مى‏تواند زکات بگيرد ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض کردن يا فروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم کند فقط به مقدارى که به آنجا برسد مى‏تواند زکات بگيرد.

١٩٤١ مسافرى که در سفر مانده شده و زکات گرفته، بعد از آنکه به وطنش رسيد،اگر چيزى از زکات زياد آمده باشد در صورتى که بدون مشقت نتواند بقيه را به صاحب مال يا نايب او برساند، بايد آن را به حاکم شرع بدهد و بگويد آن چيز زکات است.

شرايط کسانى که مستحق زکاتند

١٩٤٢ کسى که زکات مى‏گيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد، و اگر از راه شرعى شيعه بودن کسى ثابت‏شود و به او زکات بدهد و زکات تلف شود بعد معلوم شود شيعه نموده لازم نيست دوباره زکات بدهد.

١٩٤٣ اگر طفل يا ديوانه‏اى از شيعه فقير باشد انسان مى‏تواند به ولى او زکات بدهد، به قصد اينکه آنچه را مى‏دهد ملک طفل يا ديوانه باشد.

١٩٤٤ اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد مى‏تواند خودش يا به وسيله يک نفر امين زکات را به مصرف طفل يا ديوانه برساند و بايد موقعى که زکات به مصرف آنان مى رسد نيت زکات کنند.

١٩٤٥ به فقيرى که گدايى مى‏کند مى‏شود زکات داد، ولى به کسى که زکات را در معصيت مصرف مى‏کند نمى‏شود زکات داد.

١٩٤٦ به کسى که معصيت کبيره را آشکارا بجا مى‏آورد احتياط واجب آن است که زکات ندهند.

١٩٤٧ به کسى که بدهکار است و نمى‏تواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد مى‏شود زکات داد، ولى اگر زن براى خرجى خودش قرض کرده باشد شوهر نمى‏تواند بدهى او را از زکات بدهد بلکه اگر کس ديگرى هم که مخارج او بر انسان واجب است براى خرجى خود قرض کند احتياط واجب آن است که بدهى اورااز زکات ندهد.

١٩٤٨ انسان نمى‏تواند مخارج کسانى را که مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زکات بدهد ولى ديگران مى‏توانند به آنان زکات بدهند.

١٩٤٩ اگر انسان زکات به پسرش بدهد که خرج زن و نوکر و کلفت‏خود نمايد،اشکال ندارد.

١٩٥٠ اگر پسر به کتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد پدر مى‏تواند براى خريدن آنها به او زکات بدهد.

١٩٥١ پدر مى‏تواند به پسرش زکات بدهد که براى خود زن بگيرد پسر هم مى‏تواند براى آن که پدرش زن بگيرد، زکات خود را به او بدهد.

١٩٥٢ به زنى که شوهرش مخارج او را نمى‏دهد يا خرجى نمى‏دهد ولى زن مى‏تواند اورا به دادن خرجى مجبور کند نمى‏شود زکات داد.

١٩٥٣ زنى که صيغه شده اگر فقير باشد شوهرش و ديگران مى‏توانند به او زکات بدهند ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط کند که مخارج او را بدهد يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتى که بتواند مخارج آن زن را بدهد يا زن بتواند او را مجبور کند، نمى‏شود به آن زن زکات داد.

١٩٥٤ زن مى‏تواند به شوهر فقير خود زکات بدهد اگر چه شوهر زکات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.

١٩٥٥ سيد نمى‏تواند از غير سيد زکات بگيرد ولى اگر خمس و ساير وجوهات کفايت مخارج او را نکند و از گفتن زکات ناچار باشد مى‏تواند از غير سيد زکات بگيرد ولى احتياط واجب آن است که اگر ممکن باشد فقط به مقدارى که براى مخارج روزانه‏اش ناچار است بگيرد.

١٩٥٦ به کسى که معلوم نيست‏سيد است‏يا نه مى‏شود زکات داد.

نيت زکات

١٩٥٧ انسان بايد زکات را به قصد قربت‏يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نيت معين کند که آنچه را مى‏دهد زکات مال است‏يا زکات فطره، ولى اگر مثلا زکات گندم و جو بر او واجب باشد لازم نيست معين کند چيزى را که مى‏دهد زکات گندم است‏يا زکات جو.

١٩٥٨ کسى که زکات چند مال بر او واجب شده اگر مقدارى زکات بدهد و نيت هيچ کدام آنها را نکند، چنانچه چيزى را که داده هم جنس يکى از آنها باشد زکات همان جنس حساب مى‏شود، و اگر هم جنس هيچ کدام آنها نباشد به همه آنها قسمت مى‏شود پس کسى که زکات چهل گوسفند و زکات پانزده مثقال طلا بر او واجب است اگر مثال يک گوسفند از بابت زکات بدهد و نيت هيچ کدام آنها را نکند زکات گوسفند حساب مى‏شود ولى اگر مقدارى نقره بدهد به زکاتى که براى گوسفند و طلا بدهکار است تقسيم مى‏شود.

١٩٥٩ اگر کسى را وکيل کند که زکات مال او را بدهد چنانچه وکيل وقتى که زکات را به فقير مى‏دهد از طرف مالک نيت زکات کند کافى است.

١٩٦٠ اگر مالک يا وکيل او بدون قصد قربت زکات را به فقير بدهد و پيش از آن که آن مال از بين برود خود مالک نيت زکات کند زکات حساب مى‏شود.

مسائل متفرقه زکات

١٩٦١ موقعى که گندم و جو را از کاه جدا مى‏کنند و موقع خشک شدن خرما و انگور انسان بايد زکات را به فقير بدهد يا از مال خود جدا کند و زکات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن، ماه دوازدهم بايد به فقير بدهد يا از مال خود جدا نمايد. ولى بعد از جدا کردن اگر منتظر فقير معينى باشد يا بخواهد به فقيرى بدهد که از جهتى برترى دارد مى‏تواند زکات

١٩٦٢ بعد از جدا کردن زکات لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد ولى اگربه کسى که مى‏شود زکات داد دسترسى دارد احتياط مستحب آن است که دادن زکات را تاخير نيندازد.

١٩٦٣ کسى که مى‏تواند زکات را به مستحق برساند اگر ندهد و به واسطه کوتاهى او از بين برود بايد عوض آن را بدهد.

١٩٦٤ کسى که مى‏تواند زکات را به مستحق برساند اگر زکات را ندهد و بدون آن که در نگهدارى آن کوتاهى کند از بين برود چنانچه دادن زکات را به قدرى تاخير انداخته که نمى‏گويند فورا داده است بايد عوض آن را بدهد و اگر به اين مقدار تاخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تاخير انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتى که مستحق حاضر نبوده چيزى بر او واجب نيست و اگر مستحق حاضر بوده‏بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.

١٩٦٥ اگر زکات را از خود مال کنار بگذرد مى‏تواند در بقيه آن تصرف کند واگر از مال ديگرش کنار بگذارد مى‏تواند در تمام مال تصرف نمايد.

١٩٦٦ انسان نمى‏تواند زکاتى را که کنار گذاشته براى خود بردارد و چيز ديگرى به‏جاى آن بگذارد

١٩٦٧ اگر از زکاتى که کنار گذاشته منفعتى ببرد مثلا گوسفندى که براى زکات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.

١٩٦٨ اگر موقعى که زکات را کنار مى‏گذارد مستحقى حاضر باشد بهتر است زکات را به او بدهد مگر کسى را در نظر داشته باشد که دادن زکات به او از جهتى بهتر باشد.

١٩٦٩ اگر با عين مالى که براى زکات کنار گذاشته براى خودش تجارت کند صحيح نيست و اگر با اجازه حاکم شرع براى مصلحت زکات تجارت کند تجارت صحيح و نفعش مال زکات است.

١٩٧٠ اگر پيش از آن که زکات بر او واجب شود چيزى بابت زکات به فقير بدهد زکات حساب نمى‏شود و بعد از آن که زکات بر او واجب شد اگر چيزى را که به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقى باشد مى‏تواند چيزى را که به‏او داده بابت زکات حساب کند.

١٩٧١ فقيرى که مى‏داند زکات بر انسان واجب نشده اگر چيزى بابت زکات بگيردو پيش او تلف شود ضامن است پس موقعى که زکات بر انسان واجب مى‏شود اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد مى‏تواند عوض چيزى را که به او داده بابت زکات حساب کند.

١٩٧٢ فقيرى که نمى‏داند زکات بر انسان واجب نشده اگر چيزى بابت زکات بگيردو پيش او تلف شود ضامن نيست و انسان نمى‏تواند عوض آن را بابت زکات حساب کند.

١٩٧٣ مستحب است زکات گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاى آبرومند بدهد و در دادن زکات، خويشان خود را بر ديگران و اهل علم و کمال را بر غير آنان، و کسانى را که اهل سؤال نيستند، بر اهل سؤال مقدم بدارد، ولى اگر دادن زکات به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد مستحب است زکات را به او بدهد.

١٩٧٤ بهتر است زکات را آشکار، و صدقه مستحبى را، مخفى بدهند.

١٩٧٥ اگر در شهر کسى که مى‏خواهد زکات بدهد مستحقى نباشد، و نتواند زکات را به مصرف ديگرى هم که براى آن معين شده برساند، چنانچه اميد نداشته باشد که بعدا مستحق پيدا کند بايد زکات را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زکات برساند، ولى مخارج بردن به آن شهر به عهده خود اوست و اگر زکات تلف شود ضامن نيست.

١٩٧٦ اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود مى‏تواند زکات را به شهر ديگر ببرد.ولى مخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد و اگر زکات تلف شود ضامن است مگر آنکه با اجازه حاکم شرع برده باشد.

١٩٧٧ اجرت وزن کردن، پيمانه نمودن گندم و جو و کشمش و خرمايى را که براى زکات مى‏دهد با خود اوست.

١٩٧٨ کسى که مثقال و نخود نقره يا بيشتر، از بابت زکات بدهکار است مى‏تواند کمتر از مثقال و نخود نقره هم به يک فقير بدهد و نيز اگر غير نقره چيز ديگرى مثل گندم و جو بدهکار باشد و قيمت آن به مثقال و نخود نقره هم برسد مى‏تواند به يک فقير کمتر از آن بدهد.

١٩٧٩ مکروه است انسان از مستحق درخواست کند که زکاتى را که از او گرفته به‏او بفروشد ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را که گرفته بفروشد بعد از آنکه به قيمت رساند کسى که زکات را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است.

١٩٨٠ اگر شک کند زکاتى را که بر او واجب بوده داده يا نه بايد زکات را بدهد هر چند شک او براى زکات سالهاى پيش باشد.

١٩٨١ فقير نمى‏تواند زکات را به کمتر از مقدار آن صلح کند يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زکات قبول نمايد، يا زکات را از مالک بگيرد و به او ببخشد. ولى کسى که زکات زيادى بدهکار است و فقير شده و نمى‏تواند زکات را بدهد و اميد هم ندارد که دارا شود، چنانچه بخواهد توبه کند فقير، مى‏تواند زکات را از او بگيرد و به او ببخشد.

١٩٨٢ انسان مى‏تواند از زکات قرآن يا کتاب دينى يا کتاب دعا بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر کسانى وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نيز مى‏تواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد.

١٩٨٣ انسان نمى‏تواند از زکات ملک بخرد و بر اولاد خود يا بر کسانى که مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد که عايدى آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

١٩٨٤ فقير مى‏تواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زکات بگيرد، ولى اگر به مقدار خرج سالش زکات گرفته باشد، براى زيارت و مانند آن نمى‏تواند زکات بگيرد.

١٩٨٥ اگر مالک فقيرى را وکيل کند، که زکات مال او را بدهد، چنانچه آن فقير احتمال دهد که قصد مالک اين بوده که خود آن فقير از زکات برندارد،نمى‏تواند چيزى از آن را براى خودش بردارد و اگر يقين داشته باشد که قصد مالک اين نبوده، براى خودش هم مى‏تواند بردارد.

١٩٨٦ اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زکات بگيرد، چنانچه شرطهايى که براى واجب شدن زکات گفته شد در آنها جمع شود بايد زکات آنها را بدهد.

١٩٨٧ اگر دو نفر در مالى که زکات آن واجب شده با هم شريک باشند و يکى ازآنان زکات قسمت‏خود را بدهد و بعد مال را تقسيم کنند چنانچه بداند شريکش زکات سهم خود را نداده تصرف او در سهم خودش هم اشکال دارد.

١٩٨٨ کسى که خمس يا زکات بدهکار است و کفاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد چنانچه نتواند همه آنها را بدهد اگر مالى که خمس يا زکات آن واجب شده از بين نرفته باشد بايد خمس و زکات را بدهد و اگر از بين‏رفته باشد مى‏تواند خمس يا زکات را بدهد يا کفاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.

١٩٨٩ کسى که خمس يا زکات بدهکار است و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بميرد و مال او براى همه آنها کافى نباشد چنانچه مالى که خمس و زکات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زکات را بدهند و بقيه مال او را به چيزهاى ديگرى که بر او واجب است قسمت کنند و اگر مالى که خمس و زکات آن واجب شده از بين رفته باشد بايد مال او را به خمس و زکات و قرض و نذر و مانند اينها قسمت نمايند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به کسى بدهکار است و همه مال او سى تومان است، بايد بيست تومان بابت‏خمس و ده تومان به دين او بدهند.

١٩٩٠ کسى که مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نکند مى‏تواند براى معاش خود کسب کند، چنانچه تحصيل آن علم واجب يا مستحب باشد، مى‏شود به او زکات داد و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.

 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved