دانشجویی میگفت: من اصلاً به امام اعتقاد
ندارم، چه رسد به وصایای امام؛ پس چرا باید چنین واحدهایی و همچنین
درسهایی مثل اندیشه اسلامی و... را به اجبار پاس کنیم؟
از شدت بغض به چه حرفهایی افتادهاند و انصافاً چقدر مدعی و متکبر
شدهاند. این کاش دانشجویان مسلمان، معتقد و انقلابی نیز مطالبات به حق
خود را این چنین طرح و دنبال میکردند.
در هر حال این سؤالِ به اصطلاح معترضانه و به واقع غیر علمی، غیر منطقی
و متکبرانه، بسیار طرح شده است که بیشتر جنبهی ضدتبلیغی دارد؛ شما نیز
با قاطعیت، جدیت و جسارت تمام به آنها بفرمایید:
الف – اگر دانشجو هستید، باید بدانید که دانشگاه، ویدئو کلوپ یا شبکه
پخش آهنگهای درخواستی نیست که آن چه را شما دوست دارید عرضه نماید.
ب – اگر قرار بود ابتدا از شما بپرسند که چه کسانی را قبول دارید و به
چه چیزهایی اعتقاد دارید؟ و سپس متناسب با آن دروس را تدوین و تدریس
کنند، خدا میداند که به جای «علم» در هر رشتهای، چه چیزهایی باید
آموزش داده میشد و دانشگاه به چه تبدیل میگردید؟!
ج – بفرمایید: به ویژه در رشتههای علوم انسانی، ما به خیلی چیزها
اعتقاد نداریم، اما به اجبار تدریس میشود و ما به اختیار نیز مطالعات
جانبی بیشتر از تدریس مینماییم:
*- در تاریخ، آن چه به دست رومیان باستان اتفاق افتاد – یا بلایایی که
اغلب پادشاهان به سر این کشور آوردند [به ویژه در دورههای قاجار و
پهلوی] – جنایات قرون وسطایی – حملات چنگیزی – جنگهای صلیبی و اول و
دوم جهانی – دروغهای مشروطه طلبی و خیانتهای وابستگان فراماسون به
نام روشنفکران و ...، هیچ کدام را قبول نداریم، اما میخوانیم و مطلع
میشویم.
*- در ادیان، از بودیسم و هندویسم گرفته، تا شیطان پرستی سنّتی و مدرن
آن (فراماسون)، تا ادیان الهی چون زرتشت، یهودیت، مسیحیت تا مذاهب
گوناگون اسلامی و ...، همه را میخوانیم، ولی فقط به یک دین و مذهب
اعتقاد داریم.
*- در فلسفه، بسیاری از نظرات قدمای یونان، یا فلاسفه قرون نوزدهم به
بعد، مانند: کانت، دکارت، روسو، هگل، مارکس ... و معاصرینی چون: رورتی،
فوکویاما، باومن و ... را اصلاً قبول نداریم، اما میخوانیم و آگاه
میشویم.
مکاتب قدیمی چون فرویدیسم، داروینسم، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم و ...
را نظریاتی میدانیم که نه تنها دلیل و اثبات علمی نشدهاند، بلکه حتی
رد نیز شدهاند و نظریات جدیدی چون: مدرنیسم، فرانکفورت، پست مدرنیسم و
... را توجیه سلطه و جنایات غرب و تطهیر نظامات مبتنی بر قدرت و
نژادپرستی میدانیم، اما عمر شریف را صرف میکنیم تا بدانیم این
نسلکشیها را چگونه توجیه فلسفی میکنند.
*- در سیاست، نه رژیمهای فئودالی را قبول داریم، نه دیکتاتوری سلطنت
را میپذیریم، نه خلیفهگری عرب را موجه میدانیم و نه برای سلطه تحت
عناوینی چون: دموکراسی و لیبرال دموکراسی غرب وقعی قائلیم، اما همه را
میخوانیم. مصادیقی که متون غربی برای فئودال، دیکتاتوری، توتالیته،
فاشیسم، آنارشیسم و ... ارائه داده و اساتید به زور نمره آنها را القا
میکنند را نیز همگی دروغ میدانیم، اما میخوانیم.
د – حالا بین این همه رشته و واحد و درس و مطلب که اجباری و اختیاری
میخوانیم، وصیتنامهی امام خمینی (ره) که هم تاریخ کشور و اسلام را
متغیر کرده، هم رهنمود اعتقادی و هم نگاه و اهداف سیاسی و آموزههای
لازم برای حفظ، تداوم و رشد است، به آنها زور آمده است؟!
پس بفرمایید با اجبار یا با اکره بخوانید، باشد که تذکری شود، شاید که
بیدار، آگاه و بصیر شوید.
یک درس خواندنیِ «سیاسی، ملی و اخلاقی» از وصیتنامه:
«... و ازجوانان، دختران و پسران، میخواهم که استقلال و آزادی و
ارزشهای انسانی را، ولو با تحمل زحمت و رنج، فدای تجملات و عشرتها و
بیبند و باریها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمّال بیوطن
به شما عرضه میشود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهی
شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخائر شما و به بند
استعمار و ننگ وابستگی کشیدنتان و مصرفی نمودن ملت و کشورتان به چیز
دیگر فکر نمیکنند؛ و میخواهند با این وسایل و امثال آن شما را عقب
مانده، و به اصطلاح آنان «نیمه وحشی» نگه دارند.»
منبع:x-Shobhe |