بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

سیاسی/شبهه134

آنارشیسم یعنی چه؟ آیا این فرقه‌ها و مکتب‌های غربی که مثل خوره به جان جوان‌ها افتاده‌اند، خاصه مکتب آنارشیست چگونه است و دلایل رد این مکتب چیست‌؟ (ارشد مدیریت صنعتی/تهران)

با اندک مطالعه‌ای در سیر «فلسفه غرب» یا «سیر تحول اندیشه و از جمله اندیشه‌ی سیاسی» در غرب، به وضوح و به راحتی مشهود است که می‌توان نظریه‌پردازان غربی را به دو دسته‌ی «اندیشمندان پیشرو» و «اندیشمندان پیرو» تقیسم نمود.

البته منظور از پیش‌رو و پیرو، ارائه‌ی نظریات بدیع و یا مبتنی بر نظریات و تئوری‌های گذشتگان نمی‌باشد، بلکه منظور «پیش‌رو و پیرو سیاست = حاکمیت» است. تا یک قرن پیش، فلاسفه و اندیشمندانی در غرب ظهور می‌کردند که نظریات آنها در جهان‌بینی و بالتبع ایدئولوژی بدیع بود و گاه نظریات آنها نقش مؤثری در سیاست نیز می‌گذاشت، اما بعد از آن شاهد اندیشمندانی هستید که فقط در راستای اهداف امریکا در به اصطلاح جهانی شدن یا در واقع جهانی‌سازی [Globalism]، نظریه‌پردازی می‌کنند. از این رو شاهدید که تقریباً از نیم قرن پیش تا کنون، به رغم رشد علمی بشر در تمامی زمینه‌ها و از جمله «تکنولوژی ارتباطات»، دیگر فیلسوفی در غرب نام‌آور نگردیده است، اما تا دلتان بخواهد، «جامعه‌شناسان» جای فیلسوفان را گرفته‌اند. چرا که راه فلسفه (عقلانیت) و نتیجه‌ی نهایی آن مشخص است و نظریات غیر عقلی به راحتی نقد و رد می‌شوند، اما در جامعه‌شناسی، نیازی به دلیل نیست، کاری ندارند که جهان و عالم هستی چگونه است، بلکه می‌پردازند به این که جامعه یا جوامع چگونه‌اند؛ و نتیجه می‌گیرند که باید چگونه باشد و ما هستیم که آن را به این نقطه مطلوب می‌رسانیم.

در فلسفه، انسان به طبقات تقسیم نمی‌شوند، اما در «جامعه شناسی» طبقات وجود دارند، لذا انسان درجه یک، دو و سه تعریف می‌شود و قربانی شدن درجات پایین‌تر، برای رشد و رفاه مراتب بالاتر توجیه می‌شود. پس کشتار جمعی منطقی جلوه می‌کند.

به همین دلیل شاهدیم که معرفی، تبلیغ، ترویج و دعوت به مکاتب و اندیشه‌های متفاوت نیز مانند گذشته نیست، بلکه قدرت‌ها و دولت‌ها به حمایت آنها برخاسته‌اند. «چرا که سفارش خودشان است». بالاخره هر حرکتی، حتی جنایت و نسل‌کشی، باید مبتنی بر «اندیشه» یا تئوری و نظریه‌ی [حتی به ظاهر] فلسفی باشد تا از حمایت اذهان عمومی برخوردار گردد.

آنارشیسم:

آنارشیسم یک تعریف لغوی دارد و یک تعریف اصطلاحی. تعریف لغوی آن، برای بی‌هویت نمودن و به آشوب‌ کشیدن ملت‌های ممالکِ هدف تبلیغ و القا می‌شود و تعریف اصطلاحی آن برای محکوم کردن هر گونه مخالفت در غرب به کار می‌رود.

تعریف لغوی: بنا به تعریف « هیوود، اندرو»: واژه‌ی آنارشیسم ریشه در زبان یونانی دارد و تركیبی از (archos) به معنی سَروَر، سر، رئیس و حكومت است و پیشوند (an) برای منفی كردن می‌باشد. پس می‌توان سروری‌ستیزی یا حكومت‌ستیزی را معادل‌های مناسبی برای این واژه دانست و از لحاظ لغوی آنارشی به معنی «بی‌حکومتی» است. (مفاهیم کلیدی در علم سیاست، ترجمه حسن سعید کلاهی و عباس کاردان، ص57)

دقت شود که ریشه اصلی تئوری آنارشیسم، مخالفت با حکومت وقت نبود، بلکه به ظاهر مخالفت با هر گونه نهاد سازمان بود که با هدف توجیه مخالفت با «کلیسا» بنا نهاده شد و سپس دامنه‌ی آن را وسعت دادند.

نقد – البته می‌توان با تقریر یک یا چند کتاب، «آنارشیسم» را از ابعاد متفاوتی به نقد کشید و دلایلی برای بطلان آن ایفاد نمود، هر چند که خود هیچ دلیلی برای اثبات آن اقامه ننموده‌اند و طبق معمول تئوریِ مبتنی بر شعار است. می‌گویند: انسان باید به جایی برسد که هیچ حکومتی بالای سرش نباشد، هیچ سازمان یا نهادی، چیزی را بر او دیکته و تحمیل نکند و همگان با میل خود مشارکت کنند و ... .

اما همگان و خود نیز می‌دانند که هیچ اجتماعی بدون ساختار و هیچ ساختاری بدون نظم و هیچ نظمی بدون حاکمیت و حکومت نخواهد بود. حتی اگر این ساختار، وجود یک شخصی باشد که به تنهایی زندگی می‌کند، چه رسد به ساختارهای اجتماعی.

بدن انسان دارای اعضا و نیز میلیاردها سلول است که اگر چه هر کدام کار خود را می‌کنند، اما در یک مجموعه‌ی به هم پیوسته قرار دارند که چگونگی عملکرد هر کدام، در تمامی اعضا و سلول‌ها‌ی دیگر، تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم مثبت و یا منفی می‌گذارد و این بدن به عنوان یک جامعه‌ی منسجم، از سازمان و نیز قوانین و حکومت و حاکم (مغز) برخوردار است.

ساختار زندگی اجتماعی نیز همین‌طور است. حتی اگر اجتماع دو نفره باشد، چه رسد به اجتماعی چند میلیونی و یا چند میلیاردی جامعه بشری.

پس، تا وقتی «نظم» هست، ارتباطات نیز هست و تا وقتی ارتباط وجود دارد، قوانین نیز اجتناب ناپذیر می‌باشند؛ و تا وقتی قوانین بر طبیعت و ماورای طبیعت حاکم است، حکومت و حاکمیت نیز هست و چاره‌ای از آن نیست، هر چند که شعارهای بسیاری در مخالفت با آن بدهند.

تعریف اصطلاحی: در اصطلاح «آنارشیسم» را «بی‌قانونی و هرج و مرج» تعریف کرده‌اند. لذا هر کجا «آنارشیسم» به نفع‌شان باشد، می‌گویند: «این تعریف اصلاً درست نیست»، و هر کجا به نفع‌شان نباشد، می‌گویند: «کاملاً درست است و ما نمی‌توانیم این هرج و مرج، بی‌قانونی، بی‌حکومتی و ... را بپذیریم و با آن مخالفت می‌کنیم».

به عنوان مثال: د‌ر جوامع ما و مثل ما، در سرتاسر جهان القا می‌کنند که «دموکراسی و لیبرال دموکراسی»، یعنی بشر کاملاً آزاد است و هیچ قانون و بالتبع حکومت و یا نهاد و سازمانی نباید قانون یا رفتاری را بر او تحمیل کند، پس علیه حکومت‌ها و نهادهای خود قیام کنید تا آزاد شوید. اما در جوامع خود می‌گویند: «حتی دموکراسی به این معنا نیست که همگان می‌توانند در هر عرصه‌ای و از جمله سیاست و حکومت، اظهار نظر کنند و یا رأی دهند» امروزه می‌گویند: «به ویژه در حکومت، رأی با نخبگان است، نه با اکثریت مردمی که نمی‌دانند»؛ و اگر همین تعریف در قالبی اصولی‌تر در اسلام مطرح شود، می‌گویند: «این دیکتاتوری و حاکمیت دینی است که محکوم می‌باشد!»

در جوامع غربی (امریکا و اروپا)، لفظ آنارشیسم، به مثابه یک ناسزا تلقی می‌شود؛ حتی هر مخالف منطقی را «آنارشیست» می‌خوانند، به معنای انسان یا گروه یاغی، بی‌نظم و نظم شکن، طغیان کننده و هرج و مرج طلب.

*- البته «آنارشیسم»، خودش خود را نفی می‌کند، چرا که در هر حال نظمی دارد و اگر بخواهد تحولی ایجاد کند، گروه و سازمان و ساختاری تشکیل می‌دهد که حتماً قوانین و سلسله مراتبی دارد و آنارشیسم را به خود راه نمی‌دهد.

منبع:x-Shobhe

بازگشت به صفحه ی شبهات سیاسی

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved