بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

اعتقادی/شبهه96

 ش(مشهد): خدا به انسان اختیار داده و بعد فرموده اگر عبادت و اطاعت نکنی معذب می‌شوی! آیا این جبر نیست؟

دقت بفرمایید که اولاً اختیار جامع، کامل، مطلق و در همه‌ی امور نیست. نه این که در شرع و فرامین اسلام چنین باشد، بلکه در کل نظام خلقت چنین است. اختیارات انسان و هر موجود زنده و مخلوق دیگری چنین است. نه خورشید می‌تواند به میل خودش از مغرب به مشرق حرکت کند و نه زمین می‌تواند لحظه‌ای جاذبه‌اش را تعطیل کند و نه انسان می‌تواند به اختیار خودش آب ننوشد. بلکه نظام خلقت چون حکیمانه و عالمانه و هدفدار است، قوانینی دارد و این قوانین به هیچ وجهی متغیر نمی‌گردد.

ثانیاً: معنای اختیار محدودی هم که انسان در برخی از اعمال خود دارد، بدین معنا نیست که می‌تواند تمام قوانین «علیت» را به هم بریزد. به عنوان مثال: شما مختار هستید که از این آب بنوشید یا ننوشید، اما دلیل نمی‌شوید که اگر نوشیدید، آثار و تبعات آن نیز به دلخواه شما انجام گیرد. بلکه وارد بدن می‌شود و بدن نیز بدون اختیار شما فعل و انفعالات خود را در تجزیه و تحلیل آن انجام می‌دهد. پس اگر آب زلال بود و به شما نیز ضرر نداشت و بدن نیز بدان نیاز داشت، فایده‌ی آن می‌رسد. اگر در آب میکروبی بود، منتقل می‌شود، اگر آب زلال ضرر بود (مثل کسی که خونریزی دارد)، تأثیر سوء را می‌گذارد. حال آیا می‌توانیم بگوییم: پس اختیار ما چه شد و این دیگر چگونه اختیاری است.

انسان همه‌ی این قوانین الهی را [چه اعتقاد به خدا و اسلام داشته باشد و چه نداشته باشد] در زندگی روزمره‌ی فردی و اجتماعی خود پیاده کرده و تجربه می‌کند. به عنوان مثال: در یک جامعه یا حکومتی می‌گویند: شما آزاد و مختار هستید. اما هر نظامی حدود این آزادی را به تناسب اهداف و برنامه‌های خود تعریف کرده است و تخطی از آن حدود موجب عقوبت است. انسان مختار و آزاد است و می تواند چاقو را به شکم دیگری فرو کند. اما نه مضروب می‌تواند به بهانه اختیار و آزادی از خون‌ریزی و احتمالاً مرگ بگریزد و نه ضارب می‌تواند بگوید کسی مرا دستگیر، محاکمه، زندان یا اعدام نکند، چون من آزاد و مختار هستم.

قوانین الهی خلقت نیز همین طور است. خداوندی که جهان را خلق نموده و نه تنها به تمامی تأثیر و تأثرهای مثبت و منفی رابطه اجزای خلقت علم دارد، بلکه خودش این قوانین را وضع نموده است، به انسان می‌فرماید: که تو را برای رشد در مسیر کمال و تقرب به «هستی محض» خلق نموده‌ام. راه رسیدن به این کمال را نیز خودم به تو نشان می‌دهم. راه دیگر که موجب سقوط تو می‌شود را نیز معرفی می‌کنم. اگر از این راه رفتی به دشتی آباد و زیبا می‌رسی و اگر از آن راه رفتی دره‌ای است که به آن سقوط می‌کنی. حال اختیار می‌دهم که از قوه‌ی عاقله و اختیار خود استفاده کنی و به هر راهی که دلت می‌خواهد بروی. حال انسان می‌تواند معترض شود که این دیگر چگونه آزادی و اختیاری است؟ چرا قطب مثبت و منفی وجود دارد؟ چرا نقطه‌ی صفر و صد وجود دارد؟ چرا صعود و سقوط وجود دارد؟ چرا طلوع و غروب و افول خلق شده است؟ چرا اگر به دشت خوش آب و هوایی برسم، رشد می‌کنم و لذت می‌برم ولی اگر خودم را در آتش بیاندازم می‌سوزم؟! اگر من آزاد و مختار هستم، دلم می‌خواهد در آتش بروم، ولی نسوزم، بلکه لذت هم ببرم؟! مسئله‌ی ثواب و عقاب هم همین است. و خداوند کریم ما را برای عذاب خلق نکرده است. بلکه برای رشد و کمال خلق نموده است. اما این رشد، مسلتزم رشد عقلی، فکری و قلبی هم هست. فرق انسان با گاو همین است. رشد او فقط به بدن و جسدش تعلق دارد، اما انسان عقل و بالتبع اختیار هم دارد و آنها نیز باید رشد کنند. راه رشد نیز به او نشان داده شده است و کمال او در همین انتخاب صحیح حاصل می‌گردد.

لذا فرمود چون هم عقل، منطق، فکر، علم و اختیار دادم و هم راه درست و غلط را نشان دادم و هم نتیجه‌ی هر دو را بیان داشتم، دیگر لزومی ندارد که در همه امور (مانند حیات جامدات یا حیوانات)، جبر را بر شما حاکم کنم. اکراه و اجباری نیست. هر راهی را می‌خواهی برو، اما بدان که هر کاری در نظام خلقت، آثار و تبعات خود را دارد. حال آیا این جبر نظام خلقت، سبب سلب اختیار و آزادی عمل انسان در اموری که مختار است می‌گردد؟ مثلاً اگر به کسی بگویند: تو اگر درس نخوانی بی‌سواد می‌مانی. او مجبور است که درس بخواند؟ یا اگر بگویند: تو اگر خود را از بلندی پرت کنی کشته می‌شوی. او مجبور است که خود را پرت کند یا نکند؟ خیر. بلکه نتیجه‌ی منطقی و عقلی می‌گیرد که پس باید درس بخوانم و نباید خود را از بلندی پرت کنم، تا رشد کنم، نه این که هلاک شوم.

دقت کنیم که انسان از آن جهت که خود «کمال و هستی مطلق» نیست و فقیر و نیازمند است، حتماً به غیر خود تعلق می‌یابد تا از قبل او رفع نیاز کرده و به کمال برسد. پس از این تعلق (بندگی) گریزی نیست. لذا انسان اگر بنده‌ی خدا نشد، حتماً بنده‌ی غیر خدا می‌شود و اگر مطیع او نگردید، حتماً مطیع غیر او می‌شود. حال حکم عقل چیست؟ بندگی خدا یا بندگی بنده؟ تمامی مباحث فوق در یک آیه بیان شده است:

«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (البقره - 256)

ترجمه: هيچ اكراهى در اين دين نيست، همانا كمال از ضلال متمايز شد، پس هر كس به طغيانگران كافر شود و به خدا ايمان آورد، بر دستاويزى محكم چنگ زده است، دستاويزى كه ناگسستنى است و خدا شنوا و دانا است‏.

x-shobhhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات اعتقادی

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved