بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 

اعتقادی/شبهه77

 ش (اصفهان): پاسخ نظریه‌ی «خلق الساعة» - خلقت خود به خودی بعضی اشیاء – چیست؟

در همه‌ی مباحث عقلی، فلسفی، علمی و حتی حقوقی، سیاسی و ...، اصل بر این است که مدعی ملزم به آوردن دلیل برای اثبات مدعا است، نه این که دیگران قبل از آن که دلیلی برای اثبات ادعا ارائه شود، ملزم به ارائه‌ی دلیل برای نفی آن باشند! منتهی نوبت به خدا، اسلام، قرآن، ملل و کشورهای اسلامی که می‌رسد، بوق‌های تبلیغاتی این قانون را بر عکس می‌کنند، یعنی نظریه، دروغ، افترا و تهمتی مطرح می‌کنند، بعد می‌گویند: اگر راست می‌گویید رد کنید!

به عنوان مثال می‌گویند: نظریه‌ی ما این است که عالم هستی اتفاقی و تصادفی به وجود آمده است. سپس بدون هیچ اقامه‌ی دلیلی می‌گویند: حال اگر شما دلیلی بر نفی این نظریه دارید اقامه کنید! یا می‌گویند: به نظر ما ایران می‌خواهد بمب اتمی بسازد، لذا باید اعتماد سازی کند و دلیل متقن بیاورد که چنین قصدی ندارد و در آینده نیز نخواهد داشت!

متأسفانه این رفتار غلط حتی در برخی از امور حقوقی جهان سومی‌ها (به رغم دستورات اکید اسلام) نیز نهادینه شده است، مثلاً فردی را بر اساس شکایتی دستگیر می‌کنند، بعد می‌گویند: این آقا مدعی است که شما اموال او را دزدیده‌اید! سپس بدون درخواست سند و دلیل محکمه پسند از شاکی، از متهم می‌خواهند که اثبات کند ندزدیده است.

در مورد این نظریه و این گونه نظریات نیز همین گونه است و به همین دلیل به آنها «نظریه» اطلاق می‌شود. یعنی یک نظر است و به اثبات نرسیده است. چرا که اگر به اثبات می‌رسید، دیگر نظریه یا فرضیه نبود، بلکه علم متقن بود.

نظریه فقط یک «ظن یا گمان» است. لذا اصل نظریه‌پردازی به هیچ وجه مزموم نیست. ارائه‌ی نظریه می‌تواند مقدمه‌ی رسیدن به علم باشد، اما مشکل آنان این است که تا نظریه‌ای را در راستای منافع خود می‌بینند، از آن پیروی می‌کنند و یا حتی در راستای منافع خود نظریه‌پردازی می‌کنند! و تمامی انحرافات بشری از همین پیروی از «ظن‌ها و گمان‌ها» نشأت گرفته است:

«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ» (یونس -36)

ترجمه: بيشترشان جز خيال و پندار را پيروى نمى‏كنند، با اين كه گمان به هيچ وجه حق را اثبات نمى‏كند، (پس بدانند كه) خدا بدانچه مى‏كنند دانا است‏.

«وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (النجم - 28)

ترجمه: با اينكه هيچ دليلى علمى بر گفته خود ندارند، و جز خيال و گمان دنبال نمى‏كنند، در حالى كه خيال و گمان (هيچ دردى را دوا ننموده)، در تشخيص حق جاى علم را نمى‏گيرد.

در عالم هستی حتی یک چیز هم به صورت خلق‌الساعة یا به خودی خود به وجود نیامده است، چه رسد به بعضی چیزها! لذا اولین پاسخ ما به صاحبان و طرفداران این گونه نظریات مبتنی بر گمان این است که «دلیل‌تان چیست؟» و سپس می‌گوییم: «دلیل که ندارید، دست کم یک نمونه بیاورید!» بعد بگویید: چون این یک نمونه پیدا شد، ممکن است نمونه‌های دیگری هم باشد.

اصل علیت، یکی از بدیهیات عقلانی است، به گونه‌ای که حتی هیچ کس نمی‌تواند مدعی شود که من آن را قبول ندارم! چرا که باید «علت» قبول نداشتن خود را بیان کند و برای نفی آن استدلال کند و آوردن دلیل، همان قبول «اصل علیت» است. یعنی دلیل او می‌شود «علت» نفی و نفی او می‌شود معلول آن دلیل.

فهم و قبول «اصل علیت» از آن جهت که از بدیهیات عقلی بوده و در نهاد آدمی سرشته شده است، حتی مستلزم مطالعه و تحصیل هم نیست، حتی یک عوام بی‌سواد عصر حجری هم کارهای خود را بر اساس قوانین «اصل علیت» انجام می‌داد. به عنوان مثال می‌دانست که با دست خالی نمی‌تواند یک گوزن یا حیوان درنده‌ای را شکار کند، لذا به سراغ چوب و سنگ و تیز کردن آنها رفت. یا آن عوام کوهستانی نیز می‌داند که آب به خودی خود جوش نمی‌آید، لذا آن را روی آتش می‌گذارد و یا می‌داند که به خودی خود سیر نمی‌شود، لذا به دنبال غذا می‌رود. و امروزه نیز بیش از پیش به اثبات رسیده است که اساساً کشف علوم، خود معلول قبول اصل علیت است. انسان از آن جهت که می‌داند نه تنها هیچ موجودی به خودی خود به وجود نمی‌آید، بلکه حتی هیچ اتفاقی به خودی خود رخ نمی‌دهد، به دنبال کشف دلایل و علل ایجاد یا پیدایش اشیاء یا حوادث می‌گردد و علم کشف می‌شود.

در این عالم هر چیزی که وجود دارد، می‌توانست وجود نداشته باشد. پس نسبت آن به «وجود» و «عدم» مساوی بود. لذا حال که به وجود آمده است، معلوم است که علتی سبب پیدایش آن شده است.

پس، هیچ چیزی به خودی خود به وجود نیامده است. چیزی که وجود دارد، از هستی برخوردار شده است و عدم (نیستی) نمی‌تواند علت پیدایش هستی شود، چون خودش فاقد آن است و تصادف نیز بین هیچی با هیچی (عدم با عدم یا نیستی با نیستی) رخ نمی‌دهد. دست کم یک چیزی باید در عالم هستی باشد که به قول تضاد دیالیک‌تیکی، با ضد خودش که در درونش هست تصادف کند و چیز دیگری پیدا شود (نظریه تز، آنتی تز و سنتز).

پس پیدایش عالم، باید معلول وجود یک هستی‌ای باشد که او دیگر خود مانند این ماهیات، وجودش قائم به دیگری نباشد و برای پیدا شدنش نیاز به دیگری نداشته باشد، در واقع از نیستی به هستی راه نیافته باشد یا به تعبیری دیگر، مخلوق و مصنوع نباشد. یعنی وجودی که ازلی و ابدی، حی، قیوم، غنی، علیم، خالق ... [هستی و کمال مطلق] باشد.

x-shobhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات اعتقادی

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved