بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

اعتقادی/شبهه102

س:‌ «اصول دین» تحقیقی است و نه تقلیدی. مگر می‌شود همه کتب آسمانی و مکاتب بشری را با تفاسیر متفاوتشان مطالعه کرد و یکی را برگزید؟

اگر چه هیچ کتاب آسمانی به جز قرآن کریم وجود ندارد که کسی بخواهد بدان بگرود یا نخواهد، اما باید توجه شود که «اصول دین تقلیدی نیست – یا تحقیقی هست» بسیار متفاوت است با این که گمان نماییم: اصول دین مقایسه‌ای است. یعنی اعتقاد به اصول دین مستلزم آن است که انسان همه‌ی کتب آسمانی و زمینی را مطالعه کند و سپس آنها را مقایسه کند و یکی را بپذیرد. این امر برای همگان محال است، چه رسد به مردم عوام، یا بی‌سواد و ... . در حالی که دعوت به دین همگانی است. پس یک دانشمند فیزیک نیز باید اصول را فهم کند و نه تقلید و یک عوام بی‌سواد نیز باید اصول را فهم کند و نه تقلید. پس، این کار باید برای همگان شدنی باشد، وگر نه دعوت باطلی خواهد بود.

الف - منظور از این «تقلیدی نیست»، یعنی باید خودتان فهم کنید، نه این که بگویید من معتقدم که عالم هستی خالقی دارد، چون پدر و مادرم گفته‌اند، یا معلمی گفته، یا مجتهدی گفته است و یا حتی چون پیامبر و اهل بیت (ع) گفته‌اند. و این «فهم» کار عقل و قلب است و نه کار مطالعه و مقایسه.

دقت کنیم که اگر چه «علم» نور و چراغ را عقل است، اما چنین نیست که اگر کسی «علم» نداشت، یقیناً «عقل» هم خواهد نداشت. اتفاقاً گاهی بر عکس هم می‌شود، یعنی بسیاری هستند که علم دارند، ولی عقل ندارند. برای روشن‌تر شدن مبحث به یک حکایت از تاریخ معاصر خودمان اشاره می‌‌کنیم:

بنی‌صدر رقابت و حسادت و عناد عجیبی با شهید رجایی داشت و برای تخریب وی مرتب شعار «علم» و کار علمی می‌داد، چرا که او مدرک دکترایش را گرفته بود و ظاهراً شهید رجایی بیش از کارشناسی (یا ارشد) نداشت. مسئله بالا گرفت و در مملکت جوی به وجود آمد، تا این که امام وارد صحنه شدند و در یک سخنرانی فرمودند: «چه بسا کسانی عقل دارند ولی علم ندارند و چه بسا کسانی علم دارند ولی عقل ندارد – آقای رجایی مرد عاقلی است».

در تاریخ شاهدیم که پیامبر اکرم (ص) در موضوع «تحقیقی بودن و تقلیدی نبودن اصول اعتقادی» حتی از یک پیرزن عوام هم نمی‌گذرند و از او می‌پرسند: از کجا فهمیدی خدایی هست؟ یعنی باید فهم کرده باشی. پیرزن هم به چرخ ریسندگی خود استدلال و استناد می‌کند که خود او را می‌چرخاند و اگر دستش را رها کند، از چرخش باز می‌ایستد و نتیجه می‌گیرد که پس زمین و آسمان نیز چرخاننده‌ای دارد. در واقع این همان اصل فلسفی و قانون فیزیکی «حرکت و محرک» است که از زمان حتی قبل از ارسطو به صورت علمی مطرح شده است. اما عقل بدون مطالعه نظریات و فرضیات و مباحث علمی متفاوت نیز بدان حکم می کند.

ب – اگر توجه کنیم می‌یابیم که این اصل در تمامی امور زندگی ما جاری است. ما یک سری اصولی داریم که آن را با عقل و دل خود فهم کرده‌ایم و با جان و فطرت قبول کرده‌ایم و در فهم و قبول آنها نیز نه تنها هیچ تقلیدی را نمی‌پذیریم، بلکه هر گونه تقلید در آن را مضحک و غیر عقلانی می‌دانیم، اگر چه هیچ مطالعه یا مقایسه‌ای هم در آن زمینه انجام نداده باشیم. به عنوان مثال: همه‌ی انسان‌ها با قلب و عقل خود «سلامتی» را شناخته‌اند و به ضرورت جفظ این سلامتی نیز پی‌برده‌اند. همه می‌دانند که اگر سلامتی به خطر بیافتد، حتی جان‌شان نیز به خطر می‌افتد و نیز فهم کرده‌اند که به مجرد احساس بروز خلل در سلامتی، یا خود باید عالم باشند و یا به عالمی «پزشک» مراجعه و در این امر از او تقلید کنند. این معنا یعنی فهم اهمیت و جایگاه و ضرورت سلامتی، از «اصول» است و همگان باید آن را فهم کنند، اما ضرورتی ندارد که همگان پزشک شوند.

اصول و فروع دین نیز همین‌طور است. اصول، کار عقل و قلب است و البته «علم» که محصول مطالعه است می‌تواند چراغ راه و بسیار روشنگر باشد. و فروع همان کار تخصصی در اجرائیات است که انسان می‌تواند خودش در این زمینه تحصیل کند و عالم شود و یا به یک عالم رجوع کرده و تقلید نماید.

د – پس، فهم این که عالم به خودی خود به وجود نیامده است و لابد خالق و خدایی دارد و این خدا نمی‌تواند محدود و ناقص و مشابه و چندتا باشد و حتماً باید حی، علیم، حکیم ... کمال مطلق باشد (توحید) و این که لابد خداوند حکیم جهان را عبث خلق نکرده است، پس خود باید هدایت کند و هدایت انسان مستلزم قانونگذاری نیز هست، پس باید وحی بفرستد و راه را نشان دهد (نبوت) ... و سایر اصول، الزامی به خواندن و مطالعه‌ی همه‌ی ادیان، مذاهب و مکاتب را ندارد. اما مستلزم تعقل و تفکر و تدبر است، که قرآن بسیار بر آن تأکید نموده است.

ھ – دقت شود که در هیچ مطالعه‌ و تحقیقی نیز برای اخذ یک نتیجه‌ی صحیح ضرورت ندارد که همه‌ی احتمالات دیگر نیز مورد مطالعه قرار گیرد، بلکه همان پاسخ درستی که عقل بدان حکم می‌کند، برای رد بقیه کافیست. به عنوان مثال: در ریاضیات به ما یاد می‌دهند (4=2× 2) و این را اثبات می‌کنند. حال اگر از شما بپرسند که 2×2 چند می‌شود، یک جواب مشخص دارد [4]. اما اگر بپرسند چند نمی‌شود؟ تا ابد می‌توان پاسخ‌های غلط و باطل را مطالعه و شمارش کرد. یا مثلاً در دستور زبان می‌آموزیم که ضمایر متفاوت خوردم، خوردی، خورد، از مصدر خوردن است. حال اگر بخواهیم بگوییم چه چیزهایی مصدر این فعل نیست، که تا ابد به طول می‌انجامد.

اسلام می‌فرماید: «لا إله الا الله»، یعنی هیچ معبود و الهی جز الله نیست و این معنا هم برای یک پیرزن عوام و هم برای ملاصدرا و بوعلی، قابل تعقل و ادراک است. ولی یکی یکی اجزا و افراد عالم را نمی‌شمرد تا اولوهیت آنان را نفی‌کند و بگوید آنها إله نیستند. مثل این است که شما در آن پاسخ ریاضی بگویید حاصل‌ضرب 2×2 هیچ عددی جز 4 نمی‌شود.

لذا محققی که با عقل به این معنا رسیده باشد، هیچ تعریف دیگری را نمی‌پذیرد. خواه یهودیت بگوید که موسی (ع) خدا است، یا مسیحیت بگوید عیسی (ع) خدا است و یا یک مکتب مادی بگوید اصلاً خدایی وجود ندارد و یا انسان طاغی بگوید که نفس «من» خدا است. این که دیگر مطالعه‌ی همه کتب ادیان و مکاتب را نمی‌خواهد. عقل همه را نفی می‌کند.

x-shobhhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات اعتقادی

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved