شهید آوینی

 

کارلوس کاستاندا و عرفان ساحری (2)

نماینده ی عرفان ساحری کارلوس کاستاندا است که مهم ترین نوع عرفان سرخ پوستی است و گاهی آن را به نام «عرفان عقاب» هم می خوانند.


نویسنده: محمدتقی فعالی



د) تعالیم کاستاندا یا عرفان جادو



آموزه ی نخست) رؤیابینی



دون خوان تحت عنوان مسأله واقعیت و بودش سعی دارد از مباحث فلسفی فرار کند. با صراحت می گوید که من قصد ندارم فلسفه یا بحث های نظری را بگویم؛ بلکه می خواهم با یک برنامه ی عملی و از راه مستقیم به «معرفت» دست یابم. راه ما راه دل است نه راه عقل. دون خوان در اینجا و در این قدم اصول ساحری را به کاستاندا آموزش می دهد. نخستین بحث او درباره دنیاست. دنیایی که ما مشاهده می کنیم توهمی بیش نیست. دنیا برای ما توصیفاتی است که از روز اول برای ما کرده اند. ما معمولاً دنیا را همان گونه می دانیم که می پنداریم و معتقدیم دنیای پنداری ما واقعی است و موجودی مستقل است. اما دون خوان برعکس این می اندیشد. او ذهن و عین را یکی می داند. دون خوان در اینجا معتقد است که دنیای هر کس تصویر او از دنیاست.
هرگاه به دنیا بنگریم یا آن را به گوش بشنویم احساس می کنیم که دنیا وجود خارجی دارد. اما اگر دنیا را با اراده ی خود بشناسیم، آن گاه خواهیم دانست که دنیا نه وجود خارجی دارد و نه واقعیت. دون خوان سوال می کند: اگر دنیا در خارج از ما وجود دارد، پس کجاست؟ دنیا چیزی جز تصورات ما نیست. لذا هر کس خالقِ بودش خویش است. دون خوان برای نشان دادن این مسأله زحمات زیادی کشید. کاستاندا می گوید او بر این نکته پافشاری می کرد که ذهن کودک پاک است:
اما هر فردی به هنگام برخورد با یک کودک به معلمی برای او تبدیل می شود و دنیا را برای او وصف می کند. تا زمانی که کودک قادر می شود دنیا را همان گونه که برایش وصف کرده اند ببیند. هیچ یک از ما آن زمان را به یاد نداریم اما قطعاً این لحظه در زندگیِ هر کودک وجود داشته است. از آن لحظه به بعد کودک هم عضوی از ما می شود. در اینجاست که دون خوان می گوید تمایزی میان بودشِ مصنوعی و بودش حقیقی وجود دارد، توصیفاتی که از دنیا برای ما می شود و ما دنیا را امر خارجی می پنداریم، اینها بودش مصنوعی است. واقعیت یا بودش حقیقی کل است و مطلق. (8)
دون خوان می گوید:
ساحران معتقدند ما در یک حباب ادراک هستیم. این حبابی است که به هنگام تولد و بعد از آن به دور ما کشیده اند تا ما را در خود مهر و موم کنند. ما تمام عمر درون این حباب هستیم و هر چه می بینیم بازتاب ماست. انسان ها با دو حلقه ی اقتدار محصوراند. یکی منطق که با آن صحبت می کنیم و دیگری توصیفاتی است که برای ما از دنیا کرده اند و از همین جا صحیح یا غلط، زشت و زیبا، خوب و بد، باید و نباید و تمام الگوها درست می شود. (9)
دون خوان در اینجا از نظر کاستاندا حرف مهمی می زند و آن این که تنها زمانی می توانیم به کل مطلق و بودشِ حقیقی برسیم که ذهن خود را خاموش کنیم و تمام تصاویر ذهنی خود را نادیده بگیریم. ادراکات ما باید تصفیه و به تجربه های بی واسطه تبدیل شوند. دون خوان به این مطلب، « خاموش ساختن ذهن » یا « متوقف کردن گفتگوی درونی » می گوید. کاستاندا می گوید:
جهان چنین و چنان است، فقط از این رو که به خود می گوییم دنیا چنین و چنان است. اگر از به خود گفتن این نکته که جهان چنین و چنان است باز ایستیم، جهان هم از چنین و چنان بودن باز می ماند. یک سالکِ مبارز آگاه است که به محض آنکه از حرف زدن با خود دست بردارد، دنیا دگرگون می شود. راهگشای دنیای ساحری، متوقف کردن مناظره ی درونی است. (10)
کاستاندا بر این باور است که هدف آموزش های دون خوان در مرحله ی اول این بود که با توقف گفت و گوی درونی و با خاموش ساختن ذهن بتوانم «ببینم». (11)
آرزوی او گشودن راه گذاری به واقعیت بود که این پس از مبارزه ای طولانی برای سالکِ مبارز و آگاه حاصل می شود. دون خوان برای تسهیل و تسریع این پدیده یعنی متوقف سازی گفتگوی درونی در مرحله ی اول آموزش خود و کلاً جهت وصول به طریقت معرفت از داروهای توهم زا استفاده کرده است. او در شروع فراگیری که از سال1961 آغاز شد اصول ساحری را با مصرف داروهای گیاهی توهم زا همراه کرد. اما در دومین دوره آن را قطع نمود و دیگری نیازی به آن نبود. زیرا تمام بنیاد شخصیت کاستاندا و ساختار آگاهی او تغییر یافته بود. در واقع داروها برای او نوعی آمادگی شخصی بود. او می گوید اثر داروهای توهم زا بر اعضای ما و آگاهی انسان بسیار پیچیده است. در این حالت غیرعادی تمام روند زیست شیمیایی و عصبی انسان دگرگون شده و انسان را از اسارت خارج می کند. دون خوان به این داروهای توهم زا « گیاهان اقتدار » می گوید.



آموزه ی دوم) چهار دشمن



انسان باید برای نیل به طریقت معرفت شجاعت داشته باشد. در طریق معرفت همیشه یا باید با چیزی جنگید یا از هر چیزی پرهیز کرد یا برای چیزی آماده شد و این کار مستلزم شجاعت، دقت و احتمال است. دون خوان این کار را با رفتن به جنگ مقایسه می کند. انسان در این مسیر با چهار دشمن رو به رو است:



دشمن اول: ترس



دشمن اول ترس ماست. ترس از ناشناخته ها و تازگی ها، باید تمام وضعیت های پیشین را رها کرد و آغوش خود را به چیزهای جدید و تازه گشود. این کار ما را به وحشت می اندازد و انسان را متزلزل می کند. بایستی تصویری را که تاکنون از دنیا داشته ایم زیر سوال ببریم و رفتار جدیدی پیش گیریم. ترس از چیزهای جدید به عنوان اولین دشمن میان ما و طریقت معرفت قرار می گیرد. قصد ترس این است که ما را از رسیدن به واقعیت منحرف کند. ترس اسلحه ی ذهن تصویرساز است. مبارزه با ترس مبارزه ای طولانی است و اگر انسان بر آن فائق آید برای همیشه از شر آن رها شده است.



دشمن دوم: توهم وضوح



دومین دشمن توهم وضوح است. توهم وضوح مانند ترس از سلاح های ذهن تصویرساز است. وضوح همیشه این توهم را در ما ایجاد می کند که به آستانه ی هدف رسیده ایم و تجربیاتی را که داریم قطعی هستند. اما قله بسیار دور است. افرادی که بر ترس غلبه یافته اند، وضوح از کمین گاه به آنها هجوم می آورد، باید بر وضوح هم غالب شد و آن را نادیده گرفت.



دشمن سوم: اقتدار



دشمن سوم که دون خوان آن را خطرناک ترین دشمن توصیف می کند اقتدار است. انسان در اثر مراحل آموزش اقتدار کسب می کند. انسان می تواند با فکر خود بر وقایع و همنوعان خود غلبه کند. امکان ندارد به واقعیت برسیم. تنها در صورتی امکان تفوق وجود دارد که طریق معرفت را هدف خود قرار دهیم و آن را به عنوان تکلیف زندگی حس کنیم.



دشمن چهارم: کهولت



چهارمین دشمن، کهولت است که البته بر آن هرگز نمی توانیم فائق آییم، تنها می توانیم آن را تجربه کنیم و خود را با فکر پیری آشنا سازیم. این دشمن به تدریج نیروی حیاتی ما را می رباید. انرژی ما را کم می کند، فقط باید قبل از کهولت به مقصد رسید.



آموزه ی سوم) فنون راهگشا



دون خوان در آموزش هایی که به کاستاندا می دهد به عنوان «راه عملی» مجموعه قوانین رفتار و فنونی راه گشا را توصیه می کند که در اینجا به أهم آنها پرداخته می شود. (12)



تکنیک اول: شکارچی بودن



دون خوان توصیه ی عملی خود را با روش شکار کردن و شکارچی بودن شروع می کند. یک شکارچی برای شکار بر اساس نقشه نمی تواند عمل کند چون هر لحظه ممکن است شرایط عوض شود. لذا اقتدار اقتضا می کند که همیشه آماده باشد. برای شکارچی بودن باید سالکی مبارزه و آگاه بود. دون خوان بدین منظور هفت اصل کمین و شکار را به کاستاندا می آموزد.
اصل اول:
سالکِ مبارز میدان مبارزه اش را خود بر می گزیند و هرگز قبل از آنکه میدان رزم را بشناسد، پای به آن نمی گذارد.
اصل دوم:
سالکِ مبارز تمام امور غیرضروری را کنار می گذارد، همواره خویشتن را به چیزهای اصلی محدود می کند.
اصل سوم:
سالک مبارزه می خواهد و آماده است تا هم اکنون و در همین جا آخرین گرفتاری را قطع و وصل کند. برای وی هر ستیزی مبارزه ای برای زندگی است.
اصل چهارم:
سالک مبارز راحت و آسوده است و از هیچ چیز نمی هراسد و بدین ترتیب قدرتی که وی را رهبری می کند، راه را بر روی هموار می سازد.
اصل پنجم:
سالک مبارز به هنگام برخورد با بدبختی که نمی داند با آن چه کند لحظه ای خویش را کنار می کشد. وی با چیزی دیگر خود را مشغول می کند.
اصل ششم:
سالک مبارز وقتش را فشرده می کند، حتی یک لحظه را هم به حساب می آورد. می خواهد پیروز شود، پس ثانیه ای را هدر نمی دهد.
اصل هفتم:
سالک مبارز هیچ گاه در جلو قرار نمی گیرد. وی اهمیت خویش را از دست داده است و می گذارد که دیگران پیش روند.



تکنیک دوم: نفی وابستگی



تکنیک دیگری که دون خوان آموزش می دهد، نفی وابستگی ها است. بدین منظور دو روش وجود دارد:
روش اول: دست نیافتنی بودن:
کاستاندا باید بیاموزد تا خود را دست نیافتنی کند. این روش سه هدف دارد:
هدف اول: انسان را از وابستگی های مادی می رهاند.
انسان زمانی از شر تعلقات مادی خلاص می شود که دریابد با وسائل بسیار کم می تواند به زندگی ادامه دهد. این نیازمند اندیشه های نظری نیست بلکه باید عمل کرد. باید تجربه کرد که برای تأمین وجود به کمی از چیزهایی که به عنوان نیازهای ضروری در اختیار داریم، نیازمندیم. همچنین باید تجربه کنیم که این کمترین را روزانه می توانیم کسب کنیم و نیازی به نگرانی نیست.
هدف دوم: انسان را از مدح و ذم همنوعانش بی نیاز می کند.
هنگامی که از همنوعان، متوقع تعریف و مدح باشیم خود را دست یافتنی کرده ایم. در اینجا پیوستگی های روحی و احساسی نقش مهمی دارند، باید از آنها کاست. اگر انسان در احساساتش وابسته به افراد دیگر باشد، خود را دست یافتنی ساخته است. این مسئولیت نیازمند شجاعت بسیار است. دست نیافتنی بودن یعنی با قناعت و شجاعت زندگی کردن.
هدف سوم: مانع از برون فکنی و توقعاتی می شود که دیگران از ما دارند.
یعنی باید خود را از توقعات و انتظارات دیگران دور ساخت. باید خود را کنار کشید باید از وسط جاده ی شلوغ کنار رفت. حاصل آنکه با این سه جنبه از دست نیافتنی بودن انسان به آزادی شخصی می رسد. البته منظور این نیست که انسان عملاً کنار بکشد، بلکه منظور یک گرایش درونی است.
روش دوم: هر عملی آخرین نبرد روی زمین است.
دون خوان توصیه می کند که به هر عملش به عنوان آخرین نبرد بنگرد. در این صورت اعمال انسان قدرت و نیروی بالا می گیرد. بر این اساس باید با مرگ رابطه ی نزدیک برقرار کرد و با این فکر آشنا شد که امکان دارد لحظه ی بعد نباشیم. هیچ قدرتی در این دنیا نمی تواند تضمین کند که لحظه ی بعد زنده خواهیم بود.



تکنیک سوم: قواعد معرفت



راه عملی سوم که به عنوان تکنیک دیگری برای سالک مبارز مطرح است، قواعد و وظایف طریقت معرفت است. این وظایف عبارتند از:
وظیفه اول: متعادل کردن روح
اولین وظیفه ای که به عنوان سالک مبارز باید به جای آوریم، این است که به روحمان نظم بخشیم. دون خوان از تعادل بین عقل و احساس صحبت می کند. هر دو را باید شناخت و احیاء کرد. سالک مبارز نه اجازه ی سلطه به عقل و منطق می دهد، نه خود را برده ی احساسات می کند. این ها ملک شخصی ما هستند و بر حسب موقعیت آنها را چون ابزاری به کار می بندیم. سالک مبارز با کوبیدن سر خود به دیوار پیروز نمی شود، بلکه از آن می گذرد و هرگز دیوار را خراب نمی کند.
وظیفه دوم: بی خواسته زیستن
اگر سالک مبارز وابستگی های خود را از تعلقات مادی کاهش دهد بی نیاز خواهد زیست و این هنری راستین است. سالک مبارز اندک چیزی که به دست می آورد بیش از اندازه است و این در حقیقت آزادی و استقلال بیش از حدی برای انسان پدید می آورد و انسان را آماده ی پذیرش معرفت می کند.
وظیفه سوم: حماقت ساختگی یا اختیاری
در رابطه با همنوعان یک عمل استراتژیک این است که حماقت ساختگی داشته باشیم. یعنی چنان دست به عمل زنیم که گویی بی معناست و این دقیقاً همان روشی بود که دون خوان در زندگی داشت. این عمل کاملاً آگاهانه است، اما چنین عمل می کنیم که گویا نمی دانیم.
ادامه دارد...



  پی نوشت ها:
8. لوتار. ار. لوتگه، کاستاندا و آموزش های دون خوان، ترجمه مهران کندری، ص21.
9. همان، ص24و23.
10. همان، ص26.
11. کارلوس کاستاندا، دومین حلقه ی قدرت، ترجمه مهران کندری و...، ص261-211؛ کارلوس کاستاندا، هدیه ی عقاب، ترجمه مهران کندری و...، ص195-131؛ کارلوس کاستاندا، افسانه ی قدرت، ترجمه مهران کندری و...، ص85-57.
12. کارلوس کاستاندا، حرکات جادوئی، ترجمه مهران کندری، ص52 به بعد؛ بعد کارلوس کاستاندا، کرانه ی فعال بی کرانگی، ترجمه مهران کندری، ص322-179.
منبع: فعالی، محمدتقی؛ آفتاب و سایه ها (نگرشی بر جنبش های نوظهور معنویت گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.

 

منبع: حرف آخر

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo