شهید آوینی

فرقه ضاله بهائیت ؛ آغازی با خیانت ، ادامه ‏ای با جنایت

نویسنده : علی قربان نژاد:

از ابتدای شکل گیری فرقه بابیان  پیروان محمد علی باب در بعضی از نقاط کشور دست به کشتار مردم بی گناه زدند و حتی نقشه هایی برای ترور ناصرالدین شاه، امام جمعه ی تهران و همچنین امیرکبیر کشیدند. آنها می‎خواستند از راه قتل و عام وترور و ارعاب مردم و مقامات به مقاصد شوم خود برسند.
در یکی از همان روزها محمد صادق تبریزی به همراه چند تن دیگر به شاه حمله کردند اما موفق نشدند ناصرالدین شاه را بکشند و او فقط از ناحیه کتف زخمی شد. این اقدام بابیان کاسه ی صبر شاه را لبریز کرد تا دستور دستگیر همه ی آنها را صادرکند. درهمان روزها گروهی دیگر از طرفداران باب ازجمله میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله نیز به علت اغتشاش وایجاد فتنه و آشوب به دام افتادند.
از میان محبوسین تنها میرزا حسینعلی نوری با حمایت دولت روسیه تزاری از اعدام نجات یافت و به عراق تبعید شد. وی به همراه خانواده ونزدیکانش به بغداد رفت.
در این آزادی نکته ها یی کاملا آشکار وجود دارد. بعدها خود حسینعلی نوری، پسران و اصحابش اعدام شدن همه ی زندانیان و آزادی او را از کرامات شیخشان می‎دانند. حتما جناب سفیر روسیه هم حکم روح القدس را برای این پیامبر دروغین دارد، پناه بر خدا!
بهاءالله و یارانش در نوشته های خود چنان از دولت روسیه سخن می‎گویند و با الفاظی آن را مورد خطاب قرار می‎دهند که اصلا انگار نه انگار که چندی قبل از آن، شمار زیادی از هم وطنانشان به دست دولت روسیه کشته شدند و قراردادهای ننگین به دولت ایران تحمیل کردند و اموال زیادی از دارایی های این مردم را یا غارت کردند و یا ضایع نمودند. حال نمونه هایی از این حس وطن پرستی و مقابله با دشمنان این آب وخاک را نزد بهائیان ذکر می‎کنیم.

حسینعلی بهاء در کتاب «مبین» از سرور خود، امپراتور روسیه اینگونه تشکر می‎کند:
«یا ملک الروس، قدنصرنی احد سفرائک اذ کنت فی السجن تحت السلاسل و الاغلال…»
یعنی: «ای پادشاه روس، یکی از سفیران تو هنگامی که در زندان در زیر زنجیرها وبندها بودم مرا یاری کرد. به خاطر این کار، خدا برای تو مقامی ثبت کرده است که دانش هیچ کس بدان احاطه نمی‎ یابد، مبادا این مقام بزرگ را تبدیل کنی»

اول اینکه این سطرها هر دل پر غصه ای را می‎ خنداند. بهاء به پادشاه روس نوید مقامی بزرگ را می‎دهد. شاید اگر چندی می‎گذشت او را بعنوان فرستاده ی خدا در سرزمین روسیه اعلام می‎کرد. دوم آنکه، چرا سفیر یک کشور چپاولگر و فرصت طلب از میان آن همه زندانیان سراغ حسینعلی می‎رود و درخواست آزادی او را می‎نماید ؟ احتمالا دولت و سفیر روسیه با نیت قربة الی الله او را از زندان آزاد کردند!
حسینعلی نوری مازندرانی ملقب به بهاءالله به سال ۱۲۳۳ ه ق متولد شد و تقریبا ۲ سال از باب بزرگتر بود. حسینعلی برادری بنام میرزا یحیی ملقب به صبح ازل داشته که از زن دیگر پدر وی متولد شد. پدر او عباس نام داشت و از اهالی نور مازندران بود. او در عهد سلطنت محمد شاه از منشایان معروف دربار بود. بهاءالله در کتاب اقدس ادعا می‎کند که به هیچ وجه درس نخوانده است و سبب این ادعا شاید این باشد که می‎خواسته کرامتی دیگر برای خود بتراشد — از کرامات شیخشان این است / که عسل خورد و گفت شیرین است!
خود او می‎گوید:
«ما به مدارس داخل نشده ایم ومباحث گوناگون را نخوانده ایم»
این ادعای مضحک را چگونه می‎توان باور کرد حال آنکه پدر وی، همانگونه که گفته شد، از منشیان و کاتبان دربار بوده. چگونه ممکن است که برای پسر چنین شخصی امکان درس خواندن نبوده باشد؟
حتی بعضی از تاریخ نگاران بهایی همچون میرزا اسدالله مازندرانی در کتاب «اسرار الآثار خصوصی» این موضوع را رد کرده اند، و طبق شواهد معتبر تاریخی، به درس خواندن او شهادت داده اند. او به کتاب هایی همچون تذکره ی شیخ عطار، مثنوی معنوی و کتاب های عرفا و آثار صوفیه نیز دسترسی داشته و بعدها در نوشتن کتاب های خود از آنها بسیار استفاده کرده است و حتی گاهی تقلید محض از آن کتاب ها.
بعد از رفتن میرزا حسینعلی و خانواده اش به عراق میرزا یحیی، برادر او هم به همراه خانواده و یارانش مخفیانه به بغداد رفت. در آنجا بود که اولین زمزمه های میرزا حسینعلی برای جانشینی باب به گوش رسید. جالب است که بدانیم بهاءالله بعد از مرگ باب، تا واقعه ی سفر از ایران به جانشینی برادر گردن نهاده بود. زیرا طبق وصیت باب، صبح ازل پس از او به تکمیل کردن کتاب « بیان » پرداخت. در این ایام، نه تنها میرزا حسینعلی بلکه تمام بابیان بی هیچ چون وچرایی صبح ازل را پذیرفته بودند و آن را خواست محمد علی باب می‎دانستند. با مطالبی که گفته شد، آیا زمانی که بعد از سال ها اطاعت از میرزا یحیی، بهاء از دستورات نقطه ی اولی ( باب) مبنی بر جانشینی ازل تمرد کرده و پرچم استقلال برافراشت، از دین بهائیت خارج نشده است؟ این سئوال را عده ای از بهائیان مطرح کرده و بهاء الله را مرتد دانسته اند. در نامه ای میرزا مهدی گیلانی به علی محمد اصفهانی می‎نویسد؟
«خیلی خیلی عجیب است از شما که قریب بیست سال میرزا یحیی را به خدایی پرستیدید و حال او مردود شده ! به آقایان چه جواب بدهم که فلانی ها هر روز به یکی می‎چسبند ویکی را حق می‎دانند و بعد باطل می‎نمایند. این از عدم تمییز آنهاست، به جهت آنکه حق باطل نمی‎شود و این تناقض است. دین اینها بوالهوسی است چنانکه میرزا ابوالحسن در طهران به من گفت حیف از شما، به چه دلیل صبح ازل در ابتدا حق بود و خدا و حال باطل است و عبدکافر»
این مطالب را یک نفر از پیروان باب می‎گوید و این نامه در کتاب « بدیع » بهاءالله آمده است.
در بغداد زمزمه ی جانشینی باب در میان یارانش بالا گرفت و در این اثناء میرزا حسینعلی برای از بین بردن دعاوی دیگران به سرکوب وکشتن مخالفان و رقیبان دست زد.
عده ای از بابیان که ادعای بهاءالله را واهی می‎دانستند کتاب هایی در رد ادعای وی نوشتند و بسیاری از آنها پس از این انتقاد به دستور حسینعلی کشته شدند که نمونه هایی از آن را یاد آور می‎شویم:
- «تذکرة الغافلین» اثر محمد جعفر نراقی، که به نامه های میرزا حسینعلی قبل از مطرح کردن ادعایش می‎پردازد. او پس از نوشتن این رساله در انبار دولتی تهران به دست یاران بهاء مسموم شد.
- «رساله ی ملا رجبعلی قهیر»، که پیروان میرزا حسینعلی او در شهر کربلا به قتل رساندند.
- «رساله ی علی محمد اصفهانی » که در شانزدهم ربیع الاول ۱۲۸۴ تالیف آن به پایان رسید، سپس نویسنده نسخه ای از آن را برای میرزا حسینعلی فرستاد و اندکی بعد از آن به دست بهائیان در بغداد کشته شد.
- «تنبیه النائمین» اثر عزیه خانم خواهر میرزا حسینعلی که این کتاب بیش از بقیه شهرت یافت.
- «نامه های سید محمد اصفهانی » معروف به ابا وحید، که بیشتر به رفتار و کردار زشت میرزا حسینعلی می‎پردازد. این نامه ها را میرزا مصطفی کاتب بابی به صورت یک کتاب در آورد. نویسنده این نامه ها نیز در عکا به قتل رسید.
حسینعلی بهاء و یارانش اینگونه به سرکوب مخالفان خود پرداختند. همچنین در شهرهای مختلف از آنها رفتارهای بسیار زشت و قبیح سر زد که به نمونه هایی از آن اشاره می‎کنیم.
شوقی افندی از بهائیان معروف در کتاب «قرن بدیع» خود در شرح احوال پیروان باب در عراق چنین آورده است:
«بابیان در عراق شب ها به دزدیدن لباس وپول و کفش کلاه زوار اماکن مقدسه و شمع ها، صحایف، زیارتنامه ها و لیوان‎های آب سقاخانه ها می‎پردازند.»
آنها، به گفته خود حسینعلی بهاء در کتاب «مائده ی آسمانی» در روزهای عاشورا، در شهر مقدس کربلا به جشن و پایکوبی می‎پرداختند. این اعمال بیشرمانه ی آن گروه چنان خشم مردم را برانگیخت که بابیان جرات عبور در کوچه ها و حضور در محافل را نداشتند.
این رفتارهای زشت بابیان باعث شد تا حکومت عثمانی در سال ۱۲۸۰ ه ق آنان را از عراق به استانبول تبعید کند. در این سفر میرزا حسینعلی ادعای خویش را از جانشینی باب به پیامبری ارتقاء می‎دهد و مدعی مقام «من یظهره اللهی» می‎شود. دعوا بر سر جانشینی گروه بابیان بالا گرفت و منجر به چند دستگی در میان آنان شد. بعد از چند ماه جمع بابیان از پایتخت عثمانی به سوی ادرنه (از شهرهای ترکیه) عازم شدند.
این شهر (ادرنه) در بین بهائیان به ارض سر معروف است. در آنجا عده ای از بابیان همچنان برعقیده ی جانشینی صبح ازل باقی ماندند و ازلی نام گرفتند و گروهی دیگر میرزا حسینعلی نوری را بعنوان وصی باب پذیرفتند و خود را بهائی نامیدند.

البته گروه های دیگری نیز شکل گرفتند. مانند پیروان میرزا اسدالله دیان، که دیانی خوانده شدند و اطرافیان ملا محمد علی بار فروش که به نام قدوسی معروف شدند. کار در این آشفته بازار به همین ها ختم نشد و به جز گروه هایی که نام بردیم، فرقه های دیگری با نام های، قرة العینی، بیانی و عیانی هم تشکیل شدند، که اصلی ترین علت این تقسیمات زیاد در آن گروه اندک، اختلاف بر سر جانشینی بعد از محمدعلی باب بود.
در این بین، کشمکش های اصلی میان بهائیان و ازلیان بود. میرزا یحیی (صبح ازل) براساس وصایای باب خود را جانشین او می‎دانست و برادرش میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) هم ادعا می‎کرد که از زمانی که در زندان تهران بوده (۱۲۶۹ ه ق) به مقام پیامبری رسیده است.
این اختلافات باعث جنگ و ناسزا گویی وحتی خونریزی بین طرفین شد. دو سوی این دعوا، همدیگر را مورد اهانت های شدید قرار دادند و حتی میرزا حسینعلی برادر خود را حرامزاده خواند. او همچنین فاش کرد که همسر دوم باب که هدیه ای بود از طرف معتمدالدوله، مورد تجاوز برادرش صبح ازل قرار گرفته و سپس ازل آن زن را در اختیار مریدانش قرار داده. این مطالب را خود بهائیان نوشته اند، کسانی چون میرزا حسینعلی در کتاب مائده ی آسمانی و شوقی افندی در کتاب قرن بدیع.
او در کتاب قرن بدیع از قول بهاء در مورد صبح ازل چنین آورده:
«مسلم است که ازل، به اکل و شرب و تصرف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده و اعمالی که والله خجالت می‎کشم از ذکرش، مرتکب شده است.»
ازلیان نیز از آن سوی این نزاء برملا کننده ی اسرار، بهائیان و شخص حسینعلی بهاء را به القاب، اعمال وافکاری زشت و ناپسند متهم کردند. برای نمونه، عزیه خانم خواهر ازل و بهاء که از پیروان صبح ازل بوده در کتاب تنبیه النائمین آورده است:
«همسر باب که سهل است جناب بهاء دختر خودش را هم در ایام ریاست ازل به وی تقدیم نموده بود و جناب بهاءالله را نشاید که قبل از درمان رعشه ی دست و باد فتق خود به علاج دردهای بشریت پردازند و کوس نبوت بزنند»
پس از آنکه درگیری میان ازلیان و بهائیان شدت گرفت و تعدادی از افراد طرفین کشته شدند. دولت عثمانی بر آن شد تا به دعواهای کودکانه اما خونبار اصحاب باب پایان دهد و شهر و منطقه ی سکونت آن دو گروه را از هم جدا کند.
به همین سبب ازلیان را به منطقه ای به نام ماغوسا ( ماگوستیا ) در خاک قبرس فرستاد و بهائیان را به قلعه ی عکا در خاک فلسطین. در میان هر گروه چند نفر از گروه دیگر را قرار داد تا از توطئه های احتمالی هر گروه نسبت به دیگری جلوگیری کند. مدت زیادی از اقامت بهائیان در عکا نگذشته بود که میرزا حسینعلی و پسرانش چند نفر ازلی را که در میانشان بودند کشتند. گویا جنایت وحکم دادن به کشتن دیگران جزء کرامات حسینعلی بهاء و در خون خانواده و اطرافیانش بود. همان کسی که مدعی شده بود از طرف خداوند برای ارشاد و رهبری بشریت فرستاده شده.
پس از سکونت بهائیان در عکا، می‎توان نقش ضد اسلامی بهائیان را در سایه حمایت دولت های انگلستان
آمریکا و رژیم جنایتکار اسرائیل به وضوح دید و همچنین خیانت هایی که آنها نسبت به وطنشان و مردم ایران انجام دادندکه به یاری یزدان دانا و پاک در آینده به آن خواهیم پرداخت.

منبع:سایت حقیقت بهاییت

 

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo