شهید آوینی
 
به یاد مرحوم سلمان هراتی شاعر متعهد انقلابی
خوش به حال " شهدا " ، که زمین ، دفتر نقاشی آنها شده است ...

در پنجمین همایش سراسری شعر علوی که چندی پیش با حضور شاعران سراسر کشور در تنکابن برگزار شد ، یادواره ای نیز برای زنده یاد سلمان هراتی - شاعر متعهد و معاصر برپا گردید ، آنچه می خوانید معرفی بیشتر این ادیب سفرکرده از زبان چند شاعر معاصر است .

سلمان هراتی ( 1338 تا1365) بی گمان یکی ازجریان سازان شعر انقلاب بود که پله های ترقی را خیلی زود طی کرد و درشعرمعاصرجایگاهی ویژه را به خود اختصاص داد با شعرهایی ساده و درعین حال عمیق ، همچون روستایش وهمچون مردم باصفا وبی آلایش زادگاهش ...

سلمان ، دوران کودکی اش را دردامان سبزطبیعت سپری کرد وجان او با مهربانی و صفای آن عجین شد وسرشارازاحساس ، احساسی که او را به دنیای پررمزو رازادبیات کشاند و آن همه شور را در جام شعرریخت و از آن لبریز شد .

کم کم با حضور درانجمن ادبی شهربه اشعارش استحکام بخشید وجایگاهی ویژه برای خود فراهم آورد ، ولی این انجمن ، روح پرشوراین جوان روستایی را ارضاء نمی کرد ، پس رنج سفررا تحمل کرده ودرجلسات هفتگی انجمن شعرحوزه ی هنری در تهران حضوریافت ، دیری نگذشت که استادان و شاعران برجسته متوجه جوانی شدند که دارای اندیشه ای والا و درونی پرشورواحساس است.

عباس براتی پور-  شاعر معاصر و دبیر جلسات شعر حوزه هنری در این زمینه می گوید: او در سالهای 65-64 در جلسات شعر حوزه هنری حاضرمی شد و صادقانه  می سرود ... 

دکترقیصرامین پور- شاعر و منتقد ادبیات نیز درباره ی سلمان هراتی می گوید : درست است که سلمان رو راست است ، سلمان همه آن که بود و چنان که بود ، می نمود ...

آری - سلمان همه بود این بود، اما سلمان این نبود. او یکباره شتاب شدن ویکپارچه شوق بی امان رسیدن بود.

" آذرباد " نامی بود که در آغازشاعری برگزیده بود برای تخلص ، یعنی رهایی جستن ، رستن و رستگاری جستن ، آزادی وبلند پروازی!  پرنده ای با بالی ازآتش وبالی از باد! مرغی آبی و آسمانی ! پرنده ای که محدود به قیود است وبی ریا. آنچه در وجودش داشت ، ارایه می کرد ، کمتر شاعری صداقت و نجابت وی را داشته و دارد ... 

اوج کارسلمان هراتی، مصادف بود با سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی وآغاز جنگ تحمیلی ، او فرزند زمان خود بود.

سلمان ، هیچگاه به فکرمطرح کردن خود نبود ، اوخود را نسبت به اعتقاد وآیین ومیهنش متعهد می دانست ، درشعر( دوزخ و درخت گردو) درباره ی وطن اش که آماج هجوم بیگانگان قرارگرفته ، می گوید : درست دارم تو را ، آن گونه که عشق را ، دریا را ، آفتاب را ...  سلمان علاقه ی زیادی به سهراب سپهری داشت و این علاقه دراشعارش نمایان است.

عبدالجبار کاکایی - شاعرمعاصرنیز دراین زمینه می گوید : سلمان هراتی درشعر خود به نوعی تکامل زبانی وساختاری رسید. درحالی که کمترشاعری قادراست در مدت اندکی وعمری کوتاه به این ویژگی وامتیاز دست یابد. درادبیات امروز، استعدادها و توانمندی های بالقوه ای وجود دارد اما ممکن است دیگرکسی با توانمندی های شعری و اندیشه ی ناب سلمان درجامعه ی ادبی ظاهرنشود .

اولین دفترشعرسلمان درسال 1364 به نام " ازآسمان سبز" به چاپ رسید که با دقت دراشعارش درمی یابیم که روح تعهد نسبت به انقلاب ، دین ، میهن وظلم ستیزی در آثارش متبلورشده است ، مثلا : 

دلم برای جبهه تنگ شده است
از یکنواختی دیوارها دلم می گیرد
می خواهم بر اوج بلندترین صخره بنشینم
آن بالا به آسمان نزدیک
و می دانم لحظه های تولد باران را
پیش بینی کنم .

دفتردوم شعرسلمان درسال 1367 یعنی دوسال پس ازهجرت ابدی وی توسط امین پور به نام " دری به خانه خورشید " از لابلای یادداشت های پراکنده وآخرین برگ های شعرش که با خون خودش امضاء کرده بود ، درآن پاییز غم انگیزودرهمان ساک چاک چاک و خون آلودی  که درروزحادثه همراهش بود ، به دست آمد وبه چاپ رسید که درآن غزل هایی همچون سبک بارترازابر- یک چمن داغ - بیش ازتو - سرنوشت - خواهش شکستن و تا صدای شکوفه نوشته شده بود :

دلم  گرفته از این روزها ، دلم تنگ است
میان ما و رسیدن ، هزار فرسنگ است

مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزارعرصه برای پریدنم تنگ است

اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن در خاک بودنم ننگ است

زنده یاد سلمان هراتی دراواخرعمرش دست به تجربه ای درادبیات کودکان و نوجوانان نیز زد و در این زمینه نیزاشعاری سرود . بیوک ملکی ، شاعردراین باره می گوید : اگر زنده یاد هراتی زنده می ماند یقینا شاهد نوآوری های بیشتری در حوزه ی شعر نوجوان بودیم... با دریغ باید بگویم که با رفتن این شاعر، نوآوری در شعر نوجوان ادامه پیدا نکرد.

سلمان با صمیمت و سادگی کودکانه همان معنا را که در اشعاردیگرش به کاربرده بود با زبانی ساده برای کودکان و نوجوانان در قالب شعر می آورد:

دفتر کوچک نقاشی من ! 
برگ های تو کم است
موج ، اما بسیار
خوش به حال شهدا
که زمین دفتر نقاشی آنها شده است
می توانند هزاران دریا
داخل دفترشان رسم کنند

آری!
سلمان ساده وبی ریا بود. همچون طبیعت سبز مازندران ، بزرگ بود همچون دریای آبی مازندران و پا برجا بود همچون کوه های سر به فلک ساییده ی البرز وچه مظلومانه کوچید.

سلمان غریبانه رفت. چون متعلق به اینجا نبود. او به عالم عشق تعلق داشت و به معشوق پیوست :

یک روز مرا از این بیابان ببرید
از خالی بهت شوره زاران ببرید
تا محضرسبز آب را دریابم
چشمان مرا به باغ باران ببرید ...

منبع:خبرگزاری مهر

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo