شهید آوینی

 
ای اروپایی‌های بی‌ادب، ما تربیت داریم!
یادداشتهای یك دیپلمات هسته‌ای

آرش روزبه


بهمن 81 (فوریه 2003):
چند روز پیش، خاتمی عجب حرفهایی زد. خیلی خوشم آمد. احساس غرور كردم. می‌گفت: دانشمندان ما به فناوری هسته‌ای دست یافته‌اند. می‌گفت، ما این فناوری را بومی كرده‌ایم، ما پیشرفته هستیم، ما به باشگاه‌های هسته‌ای جهان پیوسته‌ایم. چیزهای دیگری هم گفت كه یادم نمی‌آید، ولی كلا خیلی باحال بود. راستی یادم باشد، فردا بروم باشگاه ثبت‌نام كنم.

تیر 82 (جولای 2003):
این اروپایی‌ها و آمریكایی‌ها بدجوری موی دماغ شده‌اند. هی سروصدا می‌كنند كه شما دارید بمب اتم می‌سازید. یكی نیست به اینها بگوید، دیجیتالمان كجا بود؟ بمب اتم چیه؟ ما فقط كمی داریم غنی‌سازی می‌كنیم برای اهداف صلح‌آمیز. آنها هم تا دلشان می‌خواهد برای خودشان سروصدا كنند، ‌آخرش خسته می‌شوند، می‌نشینند سر جایشان. ما بیدی نیستیم كه با این بادها بلرزیم.

شهریور 82 (سپتامبر 2003):
آژانس، تو هم؟! آخر این چه قطعنامه‌ای بود كه صادر كردی؟ ای آژانس اتمی بدمصب!! ای آلت دست استكبار جهانی! ای بازیچه آمریكا و اروپا! و ای... نه، نباید خونمان را برای اینها كثیف كنیم. فكر كرده‌اند ما از آنها می‌ترسیم... چه حرفها! می‌گویند، بیایید غنی‌سازی را متوقف كنید... پروتكل الحاقی را امضا كنید و... . امضا كنیم كه مملكت شود، جولانگاه جاسوسهای آنها؟ امضا كه نمی‌كنیم، هیچ، پررو بازی دربیاورند، از «NPT» خارج می‌شویم تا همه اعضا و جوارحشان بسوزد. علی‌الحساب قطعنامه شورای حكام را هم، نه تنها نمی‌پذیریم، كه از جلسه هم قهر می‌كنیم.

مهر 82 (اكتبر 2003):
سه تا مهمان داشتیم؛ یكی از آلمان آمده بود، یكی از فرانسه و دیگری از انگلیس. بردیمشان كاخ سعدآباد. نباید بهشان بد می‌گذشت. ایرانی‌ها از همان قدیم‌الایام مهمان‌نواز بوده‌اند و ما باید این را برای هزارمین بار، به اروپایی‌ها ثابت می‌كردیم. یكی دو تا خواسته بیشتر نداشتند. گفتیم این همه راه آمده‌اند، دست خالی برشان نگردانیم. البته آنها هم برایمان سوغاتی آورده بودند. قرار شد، كادوهایمان را با سوغاتی‌های آنان عوض كنیم. این شد كه توافقنامه‌ای امضا كردیم محض محكم‌كاری: ما اعلام كردیم كه غنی‌سازی را تعلیق می‌كنیم و البته به آنها گفتیم كه هر وقت دلمان خواست، آن را از سر می‌گیریم. پروتكل الحاقی را امضا می‌كنیم و بازرسان آژانس را به كشور راه می‌دهیم. بالاخره هرچه باشد، آنها بازرسند و از یك جای رسمی می‌آیند و كارت شناسایی عكس‌دار هم دارند. نمی‌شود كه به مردم بی‌خودی تهمت جاسوسی زد. اروپایی‌ها هم قرار شد به ما فناوری اتمی بدهند، كمكمان كنند و حق ما را در داشتن فناوری هسته‌ای، به رسمیت بشناسند. آخرش هم با هم دست دادیم و به یكدیگر گفتیم: «مرد است و قولش»، آنها هم گفتند «OK» و برگشتند به كشورهایشان. عجب حسن نیتی ثابت كردیم به عالم و آدم! البته اگر اروپایی‌ها آدم باشند!

آذر 82 (نوامبر 2003):
بابا، این اروپایی‌ها هم عجب موجوداتی هستند! هرچه ما كوتاه می‌آییم، پرروتر می‌شوند. قرار شده بود، این همه توی قطعنامه‌های آژانس به ما گیر ندهند. ما كه غنی‌سازی را تعلیق كردیم، بازرسها هم كه كُروكُر می‌آیند و می‌روند. نشانه‌ای از بمب اتمی و این جور چیزها هم كه پیدا نكرده‌اند. پس چه می‌گویند این بچه پرروها؟! ولی نه! ما باید به اعصابمان مسلط باشیم. حالا چند تا اروپایی دارند شلوغ‌بازی درمی‌آورند، نباید كه ما از كوره دربرویم. اتفاقا آمریكایی‌ها می‌خواهند، ما دست از پا خطا كنیم تا بیایند و پدرمان را دربیاورند. ما كه بچه نیستیم، بهانه بدهیم دستشان.

اسفند 82 (فوریه 2004):
عجب جای باصفایی بود بروكسل! عجب اروپایی‌های خوبی! كلی با هم صحبت كردیم و به آنها گفتیم كه از غنی‌سازی نمی‌گذریم، ولی به خاطر گل روی شما، هم به تعلیق ادامه می‌دهیم و هم كارخانه‌های ساخت تجهیزات را تعطیل می‌كنیم. شما هم بیایید و نامردی نكنید و این پرونده را در اجلاس بعدی آژانس ببندید برود پی كارش. به قول معروف «كوه به كوه نمی‌رسد، ولی آدم به كوه(!) می‌رسد». آنها هم در مقابل استدلال‌های ما كم آوردند. قول دادند كه پرونده را در نشست بعدی ببندند. خیالمان راحت شد. پرونده افتاده است به سرازیری، فقط خدا كند كه ترمز نبرد!

خرداد 83 (ژوئن 2004):
اصلا ازشان این انتظار را نداشتیم. بابا لامصبها! شما كه همین اسفند ماه قول دادید،‌ پرونده را ببندید، حالا می‌آیید برای ما قطعنامه ضدایرانی می‌دهید به شورای حكام؟! الهی كه جزّ جگر بگیرید! آب خوش از گلویتان پایین نرود! تو آسانسور، گیر كنید و خفه شوید، آنقدر سكسه كنید تا جانتان بالا بیاید ... . بروبچه‌های مجلس هم عصبانی شده‌اند. دمشان گرم! گفته‌اند، دیگر بدقولی‌های اروپا برایشان ثابت شده است و دیگر با طناب اروپا به چاه نمی‌روند، لازم هم باشد، قانونی تصویب می‌كنند كه از «NPT» خارج شویم. گفته‌اند كه بیدی نیستند كه از این بادها بلرزند. مجلس باید این‌جوری باشد؛ شجاع و جسور، نه مثل آن ششمی‌های ترسو كه ... بی‌خیال، پشت سر مرده نباید حرف زد!

شهریور 83 (سپتامبر 2004):
ما عصبانیتمان فروكش كرده، ولی این اروپایی‌ها دست‌بردار نیستند، هی، ماشه ماشه می‌كنند كه اگر ایران با آنها راه نیاید، پرونده‌اش یكراست می‌رود، شورای امنیت و آنجا هم كه معلوم است، چه بلایی سرمان می‌آید. باز هم قطعنامه شورای حكام علیه ما بود. آخر ما باید چكار كنیم كه آنها از ما راضی شوند؟!

آبان 83 (اكتبر 2004):
جواب سؤالم را در پاریس گرفتم. اروپایی‌ها مرا كناری كشیدند و گفتند: ببین داداش، ما خیر شما را می‌خواهیم، نمی‌خواهیم بلایی كه سر عراق آمد، سر شما هم بیاید. بالاخره ما با هم نان و نمك خوردیم و ... بعدش هم گفتند: رك و راست بگوییم، شما نه تنها باید غنی‌سازی را همچنان برای همیشه معلق نگه دارید، بلكه باید بقیه فعالیتهای مربوط به آن را هم بی‌خیال شوید. ما هم در شورای حكام، هوایتان را داریم. دیدیم بد نمی‌گویند، امضا كردیم.

آذر 83 (نوامبر 2004):
امروز كه قطعنامه پیشنهادی اروپایی‌ها را برای تصویب در شورای حكام خواندم، فهمیدم كه بدقولی و نامردی چقدر بد و زشت است. خدا رفتگان همه را بیامرزد، خدابیامرز، لقمان حكیم، وقتی از او پرسیده بودند، «ادب از كه آموختی؟» گفته بود: «از بی‌ادبان». حالا ما هم داریم از اروپایی‌های بی‌ادب، ادب می‌آموزیم كه به عهدی كه بستیم و آنها شكستند، وفا كنیم و همچنان غنی‌سازی را به طور مستمر و پایدار (البته سوءتفاهم نشود، نه به طور همیشگی!) معلق نگه داریم... البته ناگفته نماند، اروپایی كه اخمهای ما را دیدند، حساب كار آمد دستشان و در قطعنامه، تغییراتی دادند. ما هم به بچه‌ها گفتیم، در روزنامه‌های داخل كشور، تیتر بزنند «پیروزی دیپلماتهای ایرانی در وین». بعدش هم بنویسند: «مكانیزم ماشه، از قطعنامه حذف و حق همه كشورها برای داشتن نیروگاه هسته‌ای به رسمیت شناخته شد و گفتند كه ایران، داوطلبانه غنی‌سازی را تعلیق كرده است». ما كه از همان اول گفته بودیم، بیدی نیستیم كه از این بادها بلرزیم!

«10 سال بعد»...
به اروپایی‌ها گفتم كه نگران چه چیزی هستید؟ غنی‌سازی را كه هنوز در حال تعلیق نگه داشته‌ایم. وسایل داخل نیروگاه‌هایمان را كه پلمپ كرده تحویل امین مرضی‌الطرفین داده‌ایم و ساختمان آنها را تبدیل به سالنهای ورزشی و تالار عروسی كرده‌ایم. به آن چهار تا سانتریفیوژ دانشگاهی هم كه قفل زده‌ایم، این هوا! دانشمندان هسته‌ای‌مان را هم كه فرستادیم فیزك تدریس كنند و كلاس كنكور بگذارند، دیگر چه می‌خواهید؟ این مكانیزم ماشه چیست كه دوباره علم كرده‌اید روی سرمان؟! باباجان، اصلا اگر ما بخواهیم، پرونده ما را بفرستید شورای امنیت، چه كسی را باید ببینیم؟!!

منبع: سايت بازتاب

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo